دعوت به قرآن در جنگ جمل
ابومخنف می گوید: همین که مردم در جریان جنگ جمل برای نبرد کشیدند و رویاروی شدند امام علی (علیه السلام) به یاران خود فرمود: هیچ کس از شما پیش از آنکه آنان شروع به جنگ و کشتار کنند یک تیر نیندازد و نیزه ای نزد تا من فرمان دهم. یاران جلم شروع به تیرباران سخت و پیاپی کردند. یاران امیر المؤمنین (علیه السلام) فریاد برآوردند و گفتند: ای امیر المؤمنین! تیرهای آنان ما را از پای در آورد. جسد مردی را هم که کشته شده بود کنار خیمه کوچکی که امام علی (علیه السلام) در آن بود آوردند و گفتند: این فلانی است که کشته شده است. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: بار خدایا! گواه باش. سپس فرمود: این را براین قوم حجت آورید، در این هنگام جسد مردی دیگر را که کشته شده بود آوردند و گفتند: این هم کشته شده است. علی (علیه السلام) همچنان عرضه داشت: بار خدایا گواه باش و افزود که این را هم براین قوم حجت آورید در این هنگام عبد الله بن بدیل بن ورقآء خزاعی که ز اصحاب بود در حالی که جسد برادر خود عبد الرحمن را که تیری خورده و کشته شده بود بردوش می کشید آمد و جسد را مقابل علی (علیه السلام) بر زمین نهاد و گفت: ای امیر المؤمنین! این برادر من است که کشته شده است. در این هنگام علی (علیه السلام) آیه شریفه انا لله و انا الیه راجعون**بقره 156، ترجمه: ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم. (این فراز معروف را کلمه استرجاع می نامند). *** بر زبان آورد و زره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را که نامش ذات الفضول بود، خواست و پوشید. دامن زره را به دست خویش از شکم خویش بالاتر گرفت و به یکی از نزدیکان خود فرمود تا برکمر او عمامه ای به صورت کمربند بست و سپس شمشیر را برشانه انداخت و رایت سیاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که نامش عقاب بود به فرزندش محمد سپرد و به دو فرزند گرامی خود حسن و حسین (علیهم السلام) فرمود: من به سبب قرب شما به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شما را رها کردم و رایت را به برادرتان دادم. ابو مخنف گوید: علی (علیه السلام) گرد یاران خود گشت و این آیه را تلاوت می کرد: ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما یأتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم البأسآء و الضرآء و زلزلوا حتی یقول الرسول و الذین آمنوا معه متی نصرالله الا ان نصرالله قریب**بقره/ 214، ترجمه: آیا گمان کردید داخل بهشت می شوید بی آن که حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاری ها و ناراحتی ها به آنان رسید و آنچنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که با او ایمان آورده بودند گفتند پس یاری خدا کی خواهد آمد (در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند و به آنها گفته شد:) آگاه باشید که یاری خدا نزیک است. ***سپس فرمود: خداوند بر ما و شما صبر ارزانی فرماید و برای ما و شما نصرت و عزت مقدر دارد و برای ما و شما در هر کاری پشتیبان باشد سپس قرآنی را با دست خود برافراشت و فرمود: چه کسی این قرآن را می گیرد و ایشان را به آنچه در آن است فرا می خواند؟ و در قبال این کار بهشت برای او خواهد بود. پسری جوان که نامش مسلم بود و جامه ای سپید برتن داشت، برخاست و گفت: من این قرآن را می گیرم، امام علی (علیه السلام) به او نگریست و فرمود: ای جوانمرد! اگر این قرآن را بگیری، نخست دست راست تو قطع می شود باید آن را با دست چپ بگیری که آن هم قطع خواهد شد و سپس چندان شمشیر بر تو زده می شود تا کشته شوی. جوان گفت: مرا صبر بر این کار نیست. امام علی (علیه السلام) برای بار دوم فریا بر آورد باز همان جوان برخاست و حضرت علی (علیه السلام) همان سخن را تکرار کرد و آن جوان نیز همان سخن را چند بار تکرار کرد. سرانجام جوان گفت: من این قرآن را می گیرم و آنچه تو گفتی در راه خدا اندک است. پس قرآن را گرفت و راه افتاد و همین که میان آنان رسید، فریاد بر آورد و گفت: این کتاب خدا میان ما و شما حکم باشد. مردی بر او ضربتی زد و دست راست او را برید قرآن را به دست چپ گرفت دیگری ضربه ای زد و دست چپش را جدا کرد قرآن را در آغوش گرفت چندان بر او شمشیر زدند تا کشته شد. ابو مخنف گوید: در این هنگام امام علی (علیه السلام) به پسر خود محمد دستور داد رایت را پیش برد، او رایت را پیش برد و کشتار در هر دو گروه صورت گرفت و جنگ بر پا شد**ر.ک: جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 4/ 290 289 و همچنین ر.ک: تاریخ طبری ذیل حوادث سال 36 ق. ***.
پسری فاطمه بنت اسد زاد چو شیر - روبهان را همه اندیشه از آن شیر نر است
قاسم رسا