سخنرانی شب اول محرم 93 | هیأت فاطمیون
آثار، برکات و آفات مقاومت در سبک زندگی اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
«سخنرانی شب اول – محرم 1436»
«آثار، برکات و آفات مقاومت در سبک زندگی اسلامی»
برای اینکه بتوانیم راهکاری برای خودسازی داشته باشیم، بنده بحث این چند شب را آثار، برکات و آفات مقاومت در سبک زندگی اسلامی قرار دادهام.
باید توجه داشت قبل از اینکه به "ثبات" برسیم زودتر از آن "معرفت" لازم است و اگر انسان معرفت پیدا نکند، ثبات جایگاه خودش را پیدا نمیکند. مقاومت کردن و ایستادن و محکم بودن پای کاری الزاماً خوب نیست چنانچه الزاماً هم بد نیست، بستگی دارد ببینیم برای چه کاری میخواهیم ایستادگی کنیم، خود صرف دگم بودن و امثالهم خوب نیست و ثباتی خوب است که موضوعش درست باشد، هرچه کار و موضوع آن درستتر باشد و شما استوارتر بایستید ارجمندتر است، مثلاً من خدا را بشناسم و بدانم عمر انسان تنها این دو روز دنیوی نیست، بلکه این چند سالی که در این دنیا هستم و حرکتی که دارم فقط بخشی از حیات من است و حیات واقعی من روزگاری بعد از این است که تازه شروع میشود، اگر کسی چنین معرفت و عقیدهای داشته باشد با کسی که چنین عقیدهای ندارد و فکر میکند تمام عمر بشر 70 سال است و تصور میکند یک عمر جنینی دارد در شکم مادر و یک عمر دنیوی که بعداً هم نابود میشود، این یک دیدگاه است و دیدگاه دیگر این است که این مرحله تازه بسمالله است و میخواهیم شروع کنیم، یعنی من آمدنم به این دنیا و ولادتم تازه شروع یک فصل از زندگی من است.
ما چند فصل زندگی داریم، یکی دوران جنینی در شکم مادر، بعداً هم که مادر مرا به دنیا آورد زندگی مجددی را شروع کردم که این فصل دوم حیات من است، فصل سوم حیات برزخی من است که عالمی است بین دنیا و آخرت و بعد اینکه از این دنیا رفتم تازه مرا آنجا برای سرای جاویدانه آماده میکنند که آن سرا، سرای آخرت است و اصلاً از دیدگاه اسلام این بینش با دیدگاه ماتریالیستی خیلی متفاوت است، حتی آنها که خیلی ادعای دین میکنند با آنها هم متفاوت است، چون برخی از این مکاتبی که الان وجود دارد خیلی دستخورده است و انگار بعضی از آنها قیامت را قبول ندارند، ولو به حسب ظاهر چیزهایی هم میگویند چون خیلی برای دنیا میدوند و میترسند، ادعا میکنند که ما قیامت و مرگ و ... را قبول داریم اما نه قبول ندارند؛ «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»[1] پس اگر راست مىگوييد درخواست مرگ كنيد. طلب مرگ نمیکنند به خصوص در قوم یهودی این ویژگی خیلی دیده میشود، البته صهیونیستها آبرو بردهاند چون به خاطر دنیا از هیچ کاری دریغ نمیکنند؛
همانطور که گفتیم ما یک فصل زندگی جنینی داریم و یک فصل دنیوی که مقدمهای است برای حیات برزخی و باز حیات برزخی ما مقدمهای است برای آخرت. وقتی انسان چنین بینش و عقیدهای پیدا کند آنوقت اعمال و رفتارش خیلی تغییر میکند که باعث میشود حتی بعضی مواقع که انسان این دنیایش به مخاطره بیافتد به آن دنیا نگاه میکند و میگوید که میارزد اگر این دنیا به خطر بیافتد و آن عالم را داشته باشم. اما اگر آن عالم را قبول نداشته باشم چرا اینجا را از دست بدهم.
بنابراین معرفت نسبت به دنیا مهم است، اگر من دنیا را یک عمر موقت بدانم مانند همه ماتریالیستهای دنیا که میگویند عمر آدم همینقدر است و آمدهایم و بعد هم دیگر خبری نیست، اینچنین آدمی با کسی که فکر میکند این دنیا مزرعهای است برای آخرت، «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ»[2] زندگى حقيقى همانا [در] سراى آخرت است؛ اگر اینطور فکر شود خیلی در ثبات آدم دخالت دارد.
بنده تلاش کردم اولین گام سیر و سلوک را تبیین کنم و اهمیت معرفت را بیان کنم تا بدانیم که خدا و همینطور خودمان را چگونه میبینیم، این که میبینید که بعضی تا پای جان میایستند چون معتقدند همه چیز اینجا نیست و معتقد به یوم الحساب میباشند و میدانند که کمالشان همه در این دنیا نیست و آن موقع است که ایمانشان تکمیل میشود و یکی از دعاهای جدی اینان این است که خدایا قدمم را ثابت کن، خدایا دلم را ثابت کن، خدایا دینم را ثابت کن، خدایا ولایتم را ثبات بده، برایشان استواری، ایستادگی و پایمردی مطرح است، و این دومین گام در سیر و سلوک یعنی ثبات است، حال ثبات یعنی چه؟ یعنی گفتم خدا باید پایش بایستم، «يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ»[3] خدا كسانى را كه ايمان آوردهاند در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مىگرداند.
بنده یادم است در دوران نوجوانی در منبر یکی از علمای محلمان که از اساتید آیتالله بهشتی (ره) بود، میفرمود در شب اول قبر جناب مالکاشتر وقتی ملکین از او پرسیدند امامت کیست، کأنه خشت زیر سر را بلند کرد و گفت مگر نمیبینید ایشان اینجا حضور دارند، این یک ثبات است که در آن عالم هم انسان اینجور باشد، بیخود نیست جناب مالک وقتی از هر طرف تیر میبارد به جان میخرد و زمانی که همه در مقابل امیرالمومنین شل میآیند و حتی اطرافیان حضرت امیرالمؤمنین (ع) را نصیحت میکنند و میگویند که آقا کمی تند میروید، مردم را از دست میدهید، قدری کار را شل کنید ولی او استوار است که: «لا تأخذه في الله لومة لائم» ملامت ملامتکنندگان بر او تأثیرگذار نبود.
همین است که اطرافیان حضرت امیرالمؤمنین (ع) را نصیحت میکردند که در کشور ما اینک این روحیه باب است، شعار تساهل و تسامح و باصطلاح تلورانس[4] که از غرب وارد فرهنگ ما شده و عدهای که ادای روشنفکرها را در میآورند شعار تساهل و تسامح میدهند. بنده یادم است وقتی یورگن هابرماس[5] که مردی لیبرال سوسیالیست است به ایران آمده بود یکی از طلاب که زبان انگلیسی را خوب میدانست و با او صحبتی داشت از او پرسید که از ما چه میخواهید؟ گفت که اگر شما بیایید و کاری کنید که اسلام و دیدگاههای غرب یک مقدار با همدیگر اورلپ[6] شود آنوقت هر دو با هم یکی میشوند، که البته همینطور هم شده است با ابزاری مانند ماهواره و فضاهای مجازی که از غرب برای ما تهیه شده است. خوب است بدانید سی درصد بودجه آمریکا صرف کارهای فرهنگی است و در کشور ما نیم درصد؛ که همین را هم برخی برنمیتابند و باید کلی سر و صدا کنیم، سی درصد را فکر میکنید برای چه مصرف میکنند؟ برای اینکه اسلام را بهم ریخته و گروهی مانند داعش را تشکیل داده که بنام اسلام باعث شود مسلمان، مسلمان را بکشد و اینها به اهدافشان برسند.
باید ابتدا اسلام را به درستی شناخت و بعد پای آن ایستاد، اصلاً امام حسین (ع) یکی از ویژگیهایش این است که ثبات قدم داشت، ثبات قدم در مقابلش تحیر است، انبیاء الهی هم از درگاه خداوند متعال درخواست ثبات قدم میکردند: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا»[7] پروردگارا بر [دلهاى] ما شكيبايى فرو ريز و گامهاى ما را استوار دار.
دیدیم که افرادی که ثبات قدم نشان دادند چطور به اهدافشان رسیدند، امام عزیز (ره) کافی بود یک مقدار شل کند، هیچی نمیماند، الان اگر حضرت آقا (دامت برکاته) اگر شل کنند چیزی نمیماند؛ برای جوانهای ما خیلی زشت است که وقتی زمینه یک گناه پیش میآید، زانو خم میکند و وقتی میپرسی چرا این کار را کردی میگوید جوشی شدم یا شهوتم سر کشید، اینها اشتباه است، یک جایی انسان باید بایستد و البته این مهم است که برای چه و چگونه ایستادگی باید کرد.
یادم است زمانی کتابی را آوردند قطور که شاید نویسنده آن نزدیک به بیست سال در مورد آن کار کرده بود و موضوع آن انواع لوبیاها بود؛ امام علی (ع) میفرمایند «کالحِمَار في طَاحُونِهِ» مانند الاغ عصاری، چهارپایی که در آسیاب کار میکنند و صاحب آن چشمش را میّبندد که نبیند که فقط دور خودش میچرخد و بصیرتش را کور میکند؛ یکی از عوامل ثبات قدم بصیرت است و آدم بیبصیرت متحیر میَشود. ما هم گاهی همینطور هستیم و دچار زندگی روزمره میشویم، بعضی اما نه، برای لحظه به لحظه آن فکر میکنند و برای عمرشان برنامه و هدف دارند.
ارجمندترین دارایی قابل تصور که میشود داشت همین عمر دو روزه دنیاست و عمری که با آن میشود به خدا رسید و نهایت آرزوی انسان قرب الی الله است. واقعا بعضی از جوانها نذر دارند که عمر را نابود کنند و میخواهند خودشان را راحت کنند که این خیلی اشتباه است، حال خودت را مقایسه کن با جوانی که امامش میخواهد در ظهر عاشورا نماز بخواند، امام حسین (ع) فرمود که از اینها اجازه بخواهید که ما نماز ظهر را بخوانیم و اجازه ندادند، بعضی گفتند که امام حسین (ع) نماز خوف خواندند، اما نه ایشان نماز شکسته خواندند، دو نفر آمدند جلوی آقا یکی از آنها جناب زهیر بن قین که اهل جنگ بود و لباس جنگی به تن داشت و دیگری سعید که لباس جنگی به تن نداشت که ایشان هم جلوی آقا ایستادند و نگذاشتند که تیر به امامشان بخورد. طبیعی است که اگر کسی چیزی به سمت شما پرتاب کند، شما به صورت غیر ارادی چشمتان بسته میشود، حال آقا به نماز ایستادهاند و این جوان جلوی ایشان ایستاده است و او سر و تنش را سپر امام میکند و یک تیر هم به امام نخورد با اینکه تیرباران کردند، آنها برایشان دین و نماز مهم نبود و به هیچ اصلی پایبند نبودند، تیر از هر طرف آمد او سپرش بود، ما چقدر اراده داریم، چقدر اینطور دنبال امام هستیم؟ او اینگونه مسلط به نفسش است، این خیلی شعور و معرفت میخواهد، با این چیزهای نیمبند و نیمکاره نمیشود و نمیتوانیم ایستادگی کنیم، امام نمازش تمام شد و امام سرش را به دامن گرفت و از امام حسین (ع) پرسید: ای فرزند رسول خدا! آیا من به عهد خود وفا کردهام؟ حضرت فرمود بله؛ آسان نیست، تصور نکنید وقتی بگوئید من مؤمنم، خداوند متعال رهایت میکند بلکه «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ»[8] آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مىشوند و مورد آزمايش قرار نمىگيرند؛ اگر امام زمان (عج) سیصد و سیزده نفر مانند سعید داشت میآمد، اگر من جای سعید بودم چه میکردم؟
یکی از ویژگیهای خدا این است که بسیار قدردان است و اگر کاری کردی محکم قدردانی میکند و برعکس آن هم هست که اگر احکام و حدود الهی را رعایت نکردی رهایت نمیکند. امام (ع) بعد از این سوال سعید رها نمیکند و میفرماید «اَنْتَ اَمامی فِی الْجَنَّةِ» تو در بهشت هم جلوی منی، کسی که سپر بلای امامش است آنجا هم جلوی امامش است، برای این است که زهرا (س) زودتر از امامش به بهشت میرود، چرا چون سپر بلای امام علی (ع) شد.
دخترها خودتان را حفظ کنید و تسامح نکنید، پسرها مال مردم و آبروی مردم را احتیاط کنید و خون شهدا را پاس بدارید. به هیچ گناهی چه جمعی و فردی خودتان را مبتلا نکنید و اجازه ندهید که شیطان طمع کند، اصلاً با چنین انسانی شیطان میتواند طمع کند، این نمونهای از ثبات است.
--------------------------------------------------------------------------
[1]. سوره مبارکه جمعه ، آیه 6.
[2]. سوره مبارکه عنکبوت، آیه 64.
[3]. سوره مبارکه ابراهیم، آیه 27.
[4]. Tolerance
[5]. Jürgen Habermas
[6]. Overlap
[7]. سوره مبارکه بقره، آیه 250.
[8]. سوره مبارکه عنکبوت، آیه 2.