آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش بيست و سوم
يا سَريعَ الرِّضا! اغْفِرْ لِمَنْ لايَمْلِكُ الَّا الدُّعاء فَانَّكَ فَعّالٌ لِما تَشاءُ. يا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفاءٌ وَ طاعَتُهُ غِنىً! ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرِّجاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُكاءُ. يا سابِغَ النِّعَمِ! يا دافِعَ النِّقَمِ! يا نُورَ الْمُسْتَوْحِشينَ فِى الظُّلمِ! يا عالماً لايُعَلَّمُ! صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى ما انْتَ اهْلُهُ وَ صَلّى اللهُ عَلى رَسُولِه وَ الْائِمَّةِ الْمَيامينِ مِنْ آلِه وَ سَلَّمَ تَسْليماً كَثيراً
؛ اى خدايى كه زود راضى مىشوى! بيامرز كسى كه چيزى جز دعا ندارد. پس همانا حتما آن چه را كه بخواهى به جا مىآورى- چون «سريع الرضايى» و من آمده ام در خانه ات براى آمرزش گناه- پس حتما مىآمرزى- اى آن كه نام او دواى- دردها- است و ياد او شفاى- مرضها- است و طاعت او توان گرى است! رحم كن به كسى كه سرمايه اى جز اميد و رجا و سلاحى جز گريه و زارى ندارد. اى عطابخش نعمت ها! اى رفع كننده بلاها و مصيبتها! اى روشنى دهنده افراد وحشت زده در تاريكها! اى داناى بى معلّم! درود فرست بر محمد و آلش و با من رفتار كن آن طور كه شايسته آنى. و درود خدا بر پيامبرش و پيشوايان بابركت از خاندانش، و سلام خدا- سلام فراوان- بر پيامبر و آلش باد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 467
تفسير ادبى
«فعال» صيغه مبالغه است و در اين جا براى تأكيد آمده و به اين معناست كه فعل حتماً از فاعلش سر مىزند و «فاء» در «فانّك» براى تفريع آمده است، كاف خطاب هم باز براى تأكيد است. پس معناى اين بخش ازدعا به اين صورت در مىآيد كه او پس ازعلم به اين كه خداوند، سريع الرضاست و طلب آمرزش، يقين دارد كه خداوند او را مىآمرزد.
«سبغه» به معناى وسعت است و در اين جا منظور آن است كه خداوند، كامل بودن را در بخشش نعمت در نظر مىگيرد و فوق العاده كامل بودن آن با اين مثال روشن مىشود كه وقتى آب به اندازه ظرف پر باشد در آن صورت، كامل است ولى وقتى كه لبريز شد اين جا ديگر فوق العاده پر است و خداوند نيز در نعمت بخشيدن، اين حالت را رعايت مىكند.
«ميامين» جمع «ميمون» است به معناى فرخنده و با بركت، و ائمه معصومين (ع) فرخنده اند، چرا كه وجودشان بابركت است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 468
ويژگى هاى طرفين در دعا
دعا كننده در اين جملات كسى است كه فقير محض است و هيچ چيزى ندارد كه شايسته مقابله با رضايت مولا باشد، مگر اميد، دعا و گريه. ديگر آن كه او در ظلمت هاى متعدد درمانده و وحشت زده است.
طرف مقابل در اين بخش از دعا، خداوند سريع الرضاست كه:
اولًا: هر كارى بخواهد مىكند و چيزى هم مانع او نمىشود.
ثانياً: خلف وعده، نمىكند.
ثالثاً: كسى است كه اسم و يادش دوا و شفاست.
رابعاً: طاعتش موجب بى نيازى است در حالى كه فرمان برى و اطاعت از غير او فقر محض، و ذلت و خوارى است.
خامساً: در نعمت بخشيدن، بيش از حد و فوق العاده كريم است.
سادساً: دفع مصايب نموده و بندگانش را در برابر بلايا محفوظ مىدارد.
سابعاً: روشن گر راهِ شخص وحشت زه است.
ثامناً: علم او عين ذات اوست.
مدعو له نيز در اين بخش از دعا چند چيز است از جمله:
مغفرت و رحمت، با داعى چنان رفتار كند كه برازنده و شايسته وجود مقدس خود اوست، درود و سلام بر محمد و اهل بيت پاك او.
مدعوٌ به نيز گرچه در اين جملات آشكارا بيان نشده است ولى تلويحى در جملات زير آمده است:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 469
«يا من اسمه دواء»؛ اسماء حسناى الهى و «و ذكره شفاء»؛ قرآن شريف- در صورتى كه منظور از ذكر، قرآن بوده باشد- و نيز محمد و آلش كه اين توسل دوبار تكرار شده است.
آداب دعا هم در اين جملات رعايت شده است كه اين آداب چنان كه در اوايل بحثهاى گذشته گفته شد اين هاست:
تحميد، تمجيد، يقين به استجابت دعا، حسن ظن به خدا، اقرار به فقر و مستمندى و گناه خود، التجا و پناه بردن به درگاه الهى، انقطاع الى الله، علم به اين كه فقير محض است و عناى محض، خداست، علم به اين كه هيچ چيزى نمىتواند مانع عطاى الهى شود، اين كه خدا از فقر و حاجت او آگاه است و توسل به اهل بيت (ع) ..
مىبينيم كه اميرالمؤمنين على (ع) همه اين آداب را رعايت كرده است. بنابراين، كلام در نهايت ايجاز، فصاحت و بلاغت است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 470
لطف الهى
خداوند تعالى سريعالرضا هست، ولى لطفش از اين هم بيش تر است. چنان كه اين موضوع را مىتوان از آيات زيادى دريافت كرد كه از جمله آن، آيات زير مىباشند:
اول:؛ وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[1] وقتى هم كسانى كه آيات ما را باور دارند پيش تو مىآيند به آنها بگو: سلامت باشيد. خداوند خود را موظف به رحمت و مهربانى مىداند- و رحمت او به اين صورت است كه- هرگاه هر يك از شما ندانسته كار ناشايستى مرتكب شد و سپس توبه كرد و كار بد خود را اصلاح نمود، در آن صورت خداوند بسيار آمرزش گر و مهربان خواهد بود.
دوم:؛ إِلَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً[2] مگر آن هايى كه توبه كنند و ايمان بياورند و كار شايسته كنند. كه بدى هاى اينها را خداوند به نيكى مبدل مىكند، چرا كه خداوند از ديرباز بسيار آمرزش گر و مهربان بوده است.
سوم:.؛ وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ[3] خداوند توبه كاران را دوست دارد. پاكيزگى جويان را نيز دوست مىدارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 471
چهارم:؛ وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعاً حَسَناً إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ[4] ديگر آن كه از پروردگار خود طلب آمرزش كنيد و سپس به سوى او بازگرديد تا شما را از بهره خوبى برخوردار كند.
پنجم:؛ وَ يَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَاراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَ لَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ[5] ديگر آن كه اى مردم! از پروردگارتان طلب آمرزش نماييد تا آن كه- باران- آسمان را بر سر شما فرو ببارد و بر نيروى شما نيروى ديگرى بيفزايد.
ششم:؛ فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَاراً[6] به آنها گفتم: از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او از ديرباز بسيار آمرزش گر بوده است.- باران- آسمان را بر سر شما فرو مىبارد و به واسطه مال و فرزند، شما را يارى مىرساند و باغ هايى براى شما تهيه مىكند و نهرهايى برايتان جارى مىگرداند.
از قرآن چنين مشهود است كه در ابتدا خداوند تعالى مراجعه مىنمايد و بنده را مشمول لطف خود مىگرداند، و بعد از آن بنده توبه كرده و طلب آمرزش مىنمايد.
استاد بزرگوار، علامه طباطبايى (رحمه الله) هم بارها و بارها در الميزان اين مسئله را ذكر فرمودهاند: «كه توبه عبد در بين دو توبه از جانب پروردگار تعالى واقع است»[7] چرا كه در ابتدا او به واسطه توفيق به بنده، هدايت و افاضه رحمت، مراجعه مىكند و سپس بنده
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 472
توبه مىكند، بار ديگر هم خداوند تعالى با قبول كردن توبه بنده و آمرزش گناهان به او مراجعه مىنمايد. كلام الهى است:
؛ وَ عَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[8] بر آن سه هم كه باقى ماندند تا وقتى كه زمين با آن همه وسعتش برايشان تنگ آمد و جان هايشان هم در كالبدهاشان نگنجيد و چنين گمان كردند كه هيچ پناه گاهى نيست تا از خدا به او پناه ببرند مگر خود او، آن گاه خداوند به جانب آنان روكرد تا آنها توبه كنند، چرا كه خداوند است كه بسيار توبه پذير مهربان است.
بيشتر از صد آيه وجود دارد كه از آنها چنين به دست مىآيد كه خداوند تواب است و توبه كاران را دوست مىدارد- و بعيد نيست كه منظور از تواب، كثرت توبه حضرت حق باشد به واسطه كثرت گناهان بندگان- چرا كه خداوند تعالى هر كس را كه توبه كند و گناه نمايد، باز هم توبه كند وباز گناه نمايد، و باز توبه كند و باز گناه نمايد دوست مىدارد. خداوند همه گناهان را مىآمرزد اگر چه گناهِ شخص، بزرگترين گناه كبيره هم باشد؛ حتى اگر گناهان فراوانى هم داشته باشد باز او را مىآمرزد. و حتى يأس از رحمت خدا را «كفر» دانسته است. كلام الهى است:
؛ قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[9] بگو اى بندگان من كه نسبت به خودتان زياده روى كرده ايد از رحمت خدا نااميد نشويد كه خدا همه گناهها را مىبخشد، چرا كه او بسيار آمرزش گر مهربان است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 473
و در آيهاى ديگر مىفرمايد:
.؛ يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ[10] ... از رحمت خدا هم نااميد نشويد كه جز كفرپيشگان كسى از رحمت خدا نااميد نمىشود.
آن چه از قرآن و روايات بر مىآيد اين است كه در اسلام هيچ سدى براى گناه كار نيست و هيچ گناهى در اسلام نيست كه آمرزيده نشود.
خلاصه آن كه اين آيات هم لطفى ديگر است از جانب حق تعالى و خداوند تعالى بنده گنه كارش را به جهت بعضى از گناهان مثل شرك، بيم داده و فرموده است:
؛ إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِيماً[11] خداوند تعالى كسى را كه براى او شريكى فرض كند نمىآمرزد ولى غير از اين هر گناه را بر هر كسى كه بخواهد مىآمرزد.
معناى اين مطلب آن است كه هر كس مشرك از دنيا برود شايان مغفرت نيست. مثل چنين شخصى مثل كسى است كه از سرلجاجت و عناد، مرتكب گناه شده باشد نه از سر نادانى، چرا كه شخص لجوج و معاند موفق به توبه نمىشود و عناد و لجاجتش مانع از رجوع اوست، و گرنه اگر توبه مىكرد خداوند تعالى توبه او را هم مىپذيرفت. و نيز مثل او مثل كسى است كه در دم مرگ توبه كند، چرا كه او در حقيقت توبه نكرده است، بلكه به جهت عذابى كه مىبيند پشيمان شده است وگرنه اگر چنان چه او هم توبه كرده بود قطعا از او پذيرفته مىشد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 474
هم چنين مثل او مثل كسى است كه فورا توبه نكند، چرا كه عقب انداختن توبه موجب مىشود كه توبه كردن به فراموشى سپرده شود و گرنه اگر او هم توبه مىكرد توبه او نيز پذيرفته مىشد.
خداوند تعالى در مورد همه اينها چنين فرموده است:
؛ إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً[12] توبه براى كسى است كه ندانسته مرتكب كار زشت بشود و سپس فورا توبه كند. خداوند توبه اين اشخاص را مىپذيرد، چرا كه از ديرباز دانا و حكيم بوده است. و كسى كه كار زشت مرتكب مىشود تا آن كه مرگش فرا مىرسد و آن گاه مىگويد حالا توبه كردم، چنين كسى توبه ندارد. كسانىهم كه در حال كفر بميرند باز توبه ندارند. اينها كسانى هستند كه ما شكنجه دردناكى برايشان تهيه ديدهايم.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 475
شفاى الهى
از كلام حضرت كه فرمودند: «يا من اسمه دواء و ذكره شفاء» چنين بر مىآيد كه اسم خداوند تعالى دواست و ياد او شفابخش است و ظاهرا منظور حضرت از جمله اول اين بوده است كه اسم خداوند موجب پيش گيرى از هر بيمارى و مرض است و منظور او از جمله دوم، اين است كه اسم خداوند برطرف كننده هر بيمارى و مرض است. پس موضوع جمله اول، منع و پيش گيرى است و موضوع جمله دوم، رفع و بهبودى بخشيدن. البته اين مسئله كه اسم خداوند داروى هر مرض و شفابخش هر بيمارى و برطرف كننده آنهاست چند وجه دارد:
اول: آن كه اسم محبوب براى عاشق لذيذترين لذتهاست و مانع از هر غمى و برطرف كننده هر ترس و اندوهى است. بلكه مىتوان گفت كه جز اسم و ياد او غذايى ندارد و همه دنيا را به اسم او مىفروشد. كلام الهى است:
؛ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا[13] هر كس كه تزكيه نمود و اسم پروردگارش را ياد كرد و نماز گزارد رستگار شد؛ حتى به زندگى دنيا پشت پا مىزنند.
كه به خاطر ارج نهادن به ايشان، كلام غايب را به مخاطب تبديل فرموده است و «ايثار به معناى تفضّل و دهش» است كه در اينجا منظور: «پشت پا زدن به دنيا» بوده است. كلام الهى است:
؛ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[14] كسانى كه نشسته و ايستاده و به پهلو- در همه حال- ياد خدا مىكنند و در آفرينش
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 476
آسمانها و زمين مىانديشند- و مىگويند- پروردگارا. تو اينها را بى هوده نيافريده اى. پس ما را هم از عذاب آتش درامان بدار.
شبيه به اين مطلب در آيه ديگر نيز آمده است، آنجا كه مىفرمايد:
؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ[15] مؤمنان كسانى هستند كه چون ياد خدا شود دل هايشان بلرزد و هرگاه آيات خدا بر ايشان تلاوت گردد، بر ايمانشان افزوده شود، به پروردگارشان هم توكل كنند، و نيز كسانى باشند كه نماز بپا دارند و از آن چه روزيشان كرده ايم انفاق كنند. مؤمنان راستين اينها هستند.
از آيات فراوانى چنين بر مىآيد كه اسم خداوند تعالى نيروى توان بخش در خواستههاى آدمى است. كه چند نمونه از آن آيات در زير بيان مىشود:
-؛ إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا[16]
ما كلام سنگينى به تو القا خواهيم كرد ... ياد اسم پرودگارت را بكن و آن چنان كه بايد و شايد به سوى او رو كن.
-؛ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا[17] ما قرآن را بر تو فرو فرستاديم لذا بر حكم پروردگارت پايدار باش و از هيچ گناهكار يا كفر پيشه اى اطاعت و پيروى مكن. صبح و شام را هم ياد پروردگارت بكن.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 477
-؛ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ[18] در خانه هايى كه خداوند اجازه فرموده است تا برافراشته شود. صبح و شام در آنها ياد اسم او شود. مردانى كه تجارت و خريد و فروش آنها را از ياد خدا باز نمىدارد.
لذا كسى هم چون ابراهيم خليل (ع)- چنان كه روايت شده است- همه مالش را به خاطر اسم محبوبش داد. ماجرا از اين قرار بود: «چون جبرئيل گفت: «سبوح قدوس» و ميكائيل گفت: «ربنا و رب الملائكة و الروح»، ابراهيم فرياد برآورد اگر يك بار ديگر اسم محبوب مرا بر زبان بياوريد نيمى از دارايى ام را به شما خواهم داد. دوباره جبرئيل گفت: «سبوح قدوس» و ميكاييل نيز گفت: «ربنا و رب الملائكة و الروح» ابراهيم ندا داد اگر يك بار ديگر هم اسم محبوب مرا بر زبان بياوريد، همه دارائىام را به شما مىدهم و وقتى كه بار ديگر ذكر خود را تكرار كردند، ابراهيم گفت: ديگر هيچ چيزى ندارم ولى اگر يك بار ديگر اسم او را ببريد خود من از آن شما خواهم شد. آنها باز اسم پروردگار را تكرار كردند و ابراهيم نزد فرشتگان چنان شناخته شد كه مىدانيد.»[19] دوم: اين كه اسم خدا داروى شفابخش امراض قلبى است. آدمى داراى صحت، سلامت واستقامتى روحى- معنوى- و جسمى- ظاهرى- مىباشد. بنابراين دچار بيمارى ها و ناخوشى هاى روحى و جسمى خواهد شد، كه هر يك دارو و درمانى خاص دارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 478
البته بيمارىهاى روانى انواع واقسام زيادى دارند كه مهم ترين آنها: كفر، نفاق، سنگدلى، صفات رذيله، شك و ريب، اضطراب و آشفته حالى، بيم و اندوه، تمايل به شهوتها، باطلها و پيروى از خواسته دل و ... است.
خداوند سبحان در كتاب خود آورده است كه گناه از جمله: كفر و نفاق موجبِ بيمارى و ناخوشى روحى است. نمونهاى از آيات الهى عبارتاند از:
-؛ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ مَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ[20] با خدا و مؤمنان، نيرنگ بازى مىكنند و حال آن كه فقط خود را مىفريبند و خود نمىفهمند. در دل هايشان مرضى است و خدا هم بر مرض آنها مىافزايد و عذاب دردناكى به جهت آن كه دروغ مىانگاشتند در انتظار آنان است.
-؛ وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ مَاتُوا وَ هُمْ كَافِرُونَ[21] ولى كسانى كه در دل هايشان بيمارى بود خدا هم بر پليدى آنها پليدى ديگرى افزود و در حال كفر مردند.
-.؛ يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً[22] به نرمى سخن نگويند كه بيماردلان را به طمع مىاندازد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 479
-؛ أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[23] اگر چنان چه كسى كه خداوند او را براى اسلام، دريا دل كرده باشد بر نورى از جانب پروردگارش حركت مىكند پس واى به حال آن هايى كه نسبت به ياد خدا سنگ دل شدند.
و نيز در قرآن كريم، آيات الهى دال بر اين است كه: ذكر خدا موجب شفاى اين نوع بيمارى هاست؛ از جمله آيات:
-.؛ فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[24] ... و بسيار ياد خدا كنيد بلكه رستگار شويد.
-.؛ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[25] آگاه باشيد كه فقط با ياد خدا دل ها آرام مىگيرند.
-.؛ اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ[26] نماز از كار زشت و ناپسند جلوگيرى مىكند ولى ياد خدا از آن هم مؤثرتر است.
-؛ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي[27] من خدا هستم، جز من پناهى نيست، لذا بندگى من كنيد و به خاطر ياد من نماز را به پا كنيد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 480
هر چند كه منظور از اين آيات ذكر قلبى است؛ ولى چنان كه در روايات گذشته گفتيم بعيد نيست كه شامل ذكر زبانى هم بشوند.
در كافى از امام صادق (ع) روايت شده است كه آن حضرت فرمودند:
«مِنْ اشَدِّ ما فَرَضَ اللهُ عَلى خَلْقِه ذِكْرُ اللهِ كَثيراً؛[28]
از جمله سخت ترين كارهايى كه خداوند به عهده بندگانش گذاشته اين است كه بسيار ياد خدا كنند.»
و سپس فرمودند:
«لا اعْنى سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمدُ لِلهِ وَ لاالهَ الّا اللهُ وَ اللهُ اكْبَر وَ انْ كانَ مِنْهُ وَ لكِنْ ذِكْرُ الله عِنْد ما أحَلَّ وَ حَرَّمَ فَانْ كانَ طاعةً عَمِلَ بِها وَ انْ كانَ مَعْصِيَةً تَرَكَها؛[29]
منظورم به زبان آوردن ذكر تسبيحات اربعه نيست گر چه شامل آن هم مىشود، ولى منظور من ياد خدا در برخورد با هر حلال و حرامى است كه اگر اطاعت بود آن را به كار بندد و اگر معصيت بود آن را رها كند.»
و در جاى ديگرى فرمودند:
«ما مِنْ شىءٍ الّا وَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهى الَيْهِ الّا الذِّكْرَ فَلَيْسَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهى الَيْهِ فَرَضَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ الفَرائِضَ فَمَنْ ادّاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ وَ شَهْرَ رَمَضانَ فَمَنْ صامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ وَ الْحَجَّ فَمَنْ حَجَّ فَهُوَ حَّدُّهُ الَّا الذِّكْر فَانَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ يَرْضَ مِنْهُ بِالْقَليل وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ حَدّاً يَنْتَهى الَيْه؛[30]
هر چيزى بدون شك حد و مرزى دارد، مگر ذكر كه هيچ حدى ندارد تا به آن منتهى شود. خداوند تعالى نمازهاى فريضه را واجب گردانيد. لذا هر كس آنها را به جا آورد تا مرز آنها پيش رفته است. ماه رمضان را هر كس روزه بدارد تا مرزآن پيش رفته است. حج
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 481
را هر كس به جا آورد تا سرحدش به آن عمل كرده است، اما در مورد ذكر خداوند عزّوجلّ به كمش راضى نشده وحد و مرزى براى آن قرار نداده است.»
سپس اين آيه را تلاوت فرمودند:
؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا[31] اى ايمان آورده ها! بسيار ياد خدا كنيد و صبح و شام او را تسبيح و ستايش نماييد.
و سپس فرمودند:
«لَمْ يَجْعَلِ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَدّاً يَنْتَهى الَيْهِ وَ كانَ ابى عَلَيْهِ السَّلام كَثيرَ الذَّكْر[32]؛
خداوند عزوجل براى ذكر، حد و مرزى قرار نداده است. پدرم- عليه السلام- هم بسيار ذكر مىگفت.»
رسول خدا (ص) نيز فرمودند:
«مَنْ اعْطِىَ لِساناً ذاكراً فَقَدْ اعْطِىَ خَيْرَ الدُّنْيا وَ الاخِرَة ...؛[33]
به هر كس كه زبان ذكرگو عطا شود خير دنيا و آخرت داده شده است.»
در روايات فراوانى آمده است كه ذكر و اسم خداى تعالى داروى هر درد و درمان هر مرض است. از جمله از امام صادق (ع) روايت شده است كه:
«مَنْ قالَ فى دُبُرِ صَلوةِ الْفَجْرِ وَ دُبُرِ صَلوةِ الْمَغْرِب سَبْعَ مَرّاتٍ" بسم الله الرّحمن الرّحيم لاحولَ وَ لاقُوّة الّا بالله الْعَلِىِّ الْعَظيم" دَفَعَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَنْهُ سَبْعينَ نَوْعاً مِنْ انْواعِ الْبَلاءِ اهْوانُهَا الرّيحُ [الْاسْتِسْقاءَ وَ نَحْوُهُ] وَ الْبَرَصُ وَ الْجُذامُ وَ الْجُنُونُ وَ انْ كانَ شَقِيّاً مَحِىَ مِنَ الشِّقاءِ وَ كَتَبَ فِى السُّعَداء؛[34]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 482
هر كس پس از نماز صبح و پس از نماز مغرب هفت بار بگويد: «بسم الله الرحمن الرحيم لاحول و لاقوه الا بالله العلى العظيم» خداوند هفتاد نوع بلا را از او برطرف مىكند كه كمترين آنها تشنگى، پيسى، جذام و ديوانگى است و اگر شقى بوده باشد نام او از رديف بدبختان پاك مىشود و در رديف خوشبختان و سعادت مندان ثبت مىگردد.»
از رسول خدا (ص) نيز روايت شده است كه:
«مَنْ اصابَهُ هَمٌّ اوْ غَمٌّ اوْ كَرْبٌ اوْ بَلاءٌ اوْ لَاواءٌ [الشِّدَّةُ فِى الْمَعيشَة] فَلْيَقُل: اللهُ رَبّى وَ لااشْرِكُ بِه شَيْئاً تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لايَمُوت؛[35]
هر كس را كه غم و اندوه و گرفتارى يا بلا و سختى زندگى فرا گرفت موظف است كه بگويد: خداوند پروردگار من است و هيچ چيز را شريك او نمىدانم. كارم را به زنده اى واگذار كردم كه فناناپذير است.»
پيش علم اعداد و علم اسما، هر اسمى براى مرض خاصى است، گرچه همه آنها اسماى خداوند تعالى هستند و درمان مرض معنوى يا جسمى مىباشند. لذا هر اسمى مختص حاجت خاصى از جمله حاجات مادى يا معنوى اوست.
ذوق سليم هم اين را مىپذيرد، چرا كه اگر مثلًا كسى قصد درخواست علم داشته باشد ديگر نخواهد گفت: «يا ذَالْبَطْشِ الشّديد». بلكه خواهد گفت: «يا عليمُ يا خبير و ...». و كسى كه مىخواهد از خداوند طلب آمرزش كند، نمىگويد: «يا قهار، يا منتقم»، بلكه خواهد گفت: «يا ارحم الراحمين» و كسى كه مىخواهد از خداوند طلب بى نيازى كند نخواهد گفت: «يا مذلّ» بلكه خواهد گفت: «يا غنىّ يا عزيز» و ازين قبيل اسما را به كار خواهد برد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 483
قرآن شريف هم در پايان آيات اين روش را كه موافق با فطرت است به كار برده، لذا آيات رحمت را با رحمت به پايان رسانيده و آيات نقمت را با نقمت. لذا اسم «مميت؛ مرگبار» و «منتقم؛ انتقام گيرنده» جايى دارد و اسم «حىّ؛ زنده» و «رحيم؛ مهربان» هم جايى ديگر.
عرفا نيز هر يك از اسماى حق تعالى را مظهر تمامى وجود گرفته و گفته اند: مظهر قهر و قاهريت خداوند در دنيا عبارت است از مصيبتها، و در آخرت عبارت است از آتش جهنم. مظهر رحمت و رحمانيت او در دنيا نيز نعمتها و در آخرت بوستانهاى بهشت و ... مىباشد.
و اين كه صفات حق تعالى عين ذات اوست منافاتى با اين مطلب ندارد، چرا كه خداوند احدية الذات هر كارى را كه بخواهد مىكند ولى به واسطه صفات ذاتى اش. لذا علم، قدرت و نعمت به واسطه آن كه عالم، قادر، منعم، رئوف و رحيم است به ما افاضه مىشود و غنا، ثروت و كمالات به واسطه آن كه غنى، قدير و مالك است و جهل وعجز و ذلت و فقر ... به واسطه علم او، قدرت، عزت و عنايش مرتفع مىگردد.
و چه خوش گفته است كه:
عباراتنا شتّى و حسنك واحد
و كلٌ الى ذاك الجمال يشير[36]
كلام الهى است كه:
. قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا[37]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 484
چه «الله» را فرا بخوانيد و چه «رحمان» را صدا كنيد، هر كدام را كه صدا بزنيد- مسئله اى نيست و اشكالى ندارد و فرقى نمىكند- چرا كه اسماى حسنا همه از آن اوست.
سوم: اين كه اسماى حسنا و ذكر خداى تعالى دوا و شفاى رفع بلايا وامراض جسمى و مايه پيش گيرى از آنها هستند. دراينباره نيز روايتهاى زيادى هست كه همين روايتى كه ذكر شد در اين مورد بس است. معتقدان به علم اسما و علم اعداد هم دراين باره مطالبى دارند كه ذكر آنها سخن را به درازا مىكشاند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 485
قرآن شفاى دردها
قرآن شريف هم مثل اسماى حسناست و تفاوتى با آنها ندارد. به اين صورت كه درمانِ امراض معنوى و مادى و شفا بخش هر درد و بلايى است. كلام الهى است:
-؛ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً[38] هم چنين ما آن چه را كه از قرآن شفابخش و مايه رحمت براى مؤمنان است فرو مىفرستيم و چيزى جز زيان براى ستم كاران نيست.
-؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ[39] اى مردم از جانب پروردگارتان موعظه اى براى شما آمد كه شفابخش دل هاست و مايه هدايت و رحمت مؤمنان است.
بنابراين قرآن موجب روشنايى دل هاست، زيرا نور است:؛ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ[40] و علاج نفوس منحرف است:؛ شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[41] و شفا بخش سنگ دلى و بيمارى هاى روحى ديگرى است از قبيل شك، نفاق و صفات رذيله: و شفاء لما فى الصدور.
چنانكه در هر ضعف، ناتوانى ياور است: «اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن»[42] و نيز شفابخش هر بيمارى و آفتى است: و ننزّل من القرآن ماهو شفاء و رحمة.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 486
كارگشايى دعا
دعا، انابه، تضرع و ابتهال هم مثل اسماى حسنا و قرآن شريف است. هر كارى كه از آنها برآيد از اينها نيز برمىآيد. لذا در هر موردى كه احساس ناتوانى و ضعف بشود ياور هستند، شفابخش هر دردى و درمان هر مرض معنوى يا مادى و ظاهرى يا باطنىاند. از فحواى كلام الهى نيز همين بر مىآيد، در جايى كه مىفرمايد:
-؛ فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ[43] ولى وقتى كه در كشتى بنشينند با خلوص نيت خدا را صدا مىزنند.
-؛ وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ[44] و هنگامى كه بندگان من از تو درباره من سؤال كنند- بگو:- من نزديكم، نداى دعاكننده را به هنگامى كه مرا مىخواند پاسخ مىگويم. پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا آن كه راه يابند.
-؛ أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ[45] يا آن كه چه كسى جواب گوى درمانده اى خواهد بود كه او را صدا بزند و بدى را از او برطرف كند؟
رواياتى نيز به قدر تواتر معنوى از اهل بيت (ع) در اين مورد رسيده است، از جمله آن كه در روايات آمده است: «دعا سلاح، سپر، و سنان مؤمن است». هم چنين آمده است كه: «وقتى كار بر شما سخت شد به خداوند پناهنده شويد.» و نيز آمده است كه: «خير
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 487
دنياو آخرت در دعا است»، هم چنين «دعا روشن گر آسمانها و زمين است» و نيز، «دعا روزى افزاست و رهايى بخش آدمى از دست دشمنان اوست و هر قضا را هر چند كه محكم شده باشد به هم مىزند» و بالاخره آن كه، «دعا درمان هر دردى است».[46]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 488
درمان بيمارىهاى معنوى
الف) درمان با اطاعت از خدا:
اطاعت از خداوند تعالى موجب درمان بيمارى هاى معنوى است، در هر موردى كه احساس ناتوانى بشود يار و ياور است و حتى درمان هر دردى است. به قول اميرالمؤمنين (ع): «و طاعته غنىّ؛ طاعتش هم موجب بى نيازى است».
كلام الهى نيز در موارد متعددى اطاعت از خدا را راه درمان بيمارىهاى معنوى و روحى مىداندكه ما به عنوان نمونه چندين مورد را ذكر مىكنيم:
اول:؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ[47] اى كسانى كه ايمان آورده ايد وقتى رسول خدا شما را دعوت مىكند به آن چه كه حيات بخش شماست به خدا و رسولش جواب مساعد بدهيد.
دوم:.؛ فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً[48] و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مىكند، و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مىدهد؛ و هر كس بر خدا توكّل كند، كفايت امرش را مىكند؛ خداوند فرمان خود را به انجام مىرساند و خدا براى هر چيزى اندازهاى قرار داده است.»
سوم:؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[49] اى ايمان آوردهها! اگر تقواى خدا را پيشه خود سازيد خداوند در وجود شما نيروى تميز قرار مىدهد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 489
چهارم:؛ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[50] اگر شهرنشينان، ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند ما هم درهاى بركت را به روى ايشان از آسمان و زمين مىگشوديم.
پنجم:.؛ وَ كَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَ لَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ[51] حال كدام يك از اين دو گروه سزاوار آرامش و آسودگى اند؟ اگر مىدانيد بگوييد. آنهايى كه ايمان آورده و ايمانشان را به ظلم و ستمى نيالوده باشند. آرامش و امنيت براى آنها است و آنها هستند كه راه را يافته اند.
البته نظير اين آيات در قرآن بسيار زياد است.
ب) مانع درمان:
از قرآن و روايات چنين بر مىآيد كه اسماى حسنا، قرآن شريف و دعا، براى شخصى سودمند است كه ظالم نباشد و گرنه كسى كه دلش به واسطه كفر، نفاق، گناه و صفات رذيله سنگين شده و قساوت پيدا كرده باشد جز بر زيان كارىاش افزوده نمىشود. در اين بخش نيز مواردى در قرآن از آن به عنوان مانع درمان روح انسان ياد شده نام مىبريم:
اول:.؛ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَاراً[52] ولى ستم پيشگان را جز خسارت نمىافزايد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 490
دوم:؛ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ[53] در دلهايشان مرضى بود، خدا هم مرضى ديگر بر مرض آنها بيفزود.
سوم:؛ وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[54] اگر چنان چه ما مىخواستيم بدون شك او را به واسطه آن، رفعت مىبخشيديم ولى او به زمين چسبيد و در پى دلخواه خود رفت، لذا قضيه او مثل قضيه سگ- هارى- است كه اگر به او حمله برى زبان از كام در مىآورد و خشمگين مىشود واگر او را رها كنى باز هم پارس مىكند و اظهارخشم مىنمايد.
چهارم:؛ إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ[55] ما بر گردنهاى آنان غلهايى گذاشتهايم كه تا چانههايشان بالا آمده و سر آنها را بالا نگه داشته است و از روبه رويشان و از پشت سرشان ديوارى كشيدهايم كه آنها را فرو پوشيده است، لذا نمىبينند و برايشان يكسان است، چه آنها را بيم دهى و چه ندهى آنها ايمان نخواهند آورد.
بيم دادن تو فقط در كسى كارگر مىافتد كه پيرو ذكر- قرآن- باشد و در نهان از خداى رحمان بترسد. تو چنين كسانى را به آمرزش و پاداش خوب نويد ده.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 491
پنجم:؛ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[56] وقتى كه آيه هاى ما برايشان تلاوت شود مىگويند: اينها اسطوره هاى پيشينيان است. اين طور نيست؛ بلكه دستاوردهاى آنها دلهاى شان را زنگ بار نموده است.
در اينباره در شرح كلام حضرت كه فرموده بود: «اللهم اغفر لى الذنوب التى تحبس الدعاء» به قدر كافى بحث كردهايم.
ج) اسم اعظم:
استاد بزرگوار ما مرحوم علامه طباطبايى (رحمه الله) گفتهاند كه: «اسم اعظم، اسم خاص يا حروف خاصى نيست كه با هم تركيب شده باشند، بلكه وقتى كه بنده، انقطاع كاملى به خدا پيدا كند و كاملًا به خداوند پيوسته و پاى بند شود و با اسمى كه متناسب با نياز او است، خدا را فرا خواند دعايش به اجابت مىرسد، و اين اسمى كه متناسب با نياز اوست، براى او به منزله اسم اعظم خواهد بود.»[57]
البته لازم است در كلام خود ايشان دقت و درنگ شود چرا كه ما آن را خلاصه كرده و تقرير نموديم كه با اين اعتبار همه اسماى حسناى الهى اسم اعظم مىشوند. اما اين سخن- با آن كه سخن دقيق و در جاى خود، ذاتا و فى الواقع، لطيف است- با روايات رسيده در مورد اسم اعظم، متناسب و هماهنگ نيست، چرا كه منظور از اسم اعظم آن اسمى است كه در نهايت براى رفع هر مشكلى به كار آيد.
پيش علما مشهور است كه اسم اعظم از چند حرف يا چند كلمه مجهول كه نوع تركيب و تأليف آن هم مجهول است، تشكيل و تأليف شده است. كه هر كس به اين
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 492
كلمات و نوع تركيب و تأليف آنها- با هم- دست بيابد همه چيز در برابرش خاضع و خاشع مىشوند.
روايات فراوانى هم مؤيد اين سخن است. از جمله آن كه فرموده اند: «اسم اعظم در آية الكرسى، اول سوره آل عمران، آخر سوره حشر و اول سوره حديد است»[58] هم چنين گفته اند: «در سوره حمد پخش شده است كه امام (ع) آن را مىداند و اگر بخواهد با يك ديگر جمع مىكند و تركيب مىنمايد و به واسطه آنها دعا مىكند»[59]، و نيز فرموده اند:
بَيْن الْانْبِياءِ وَ اسْتَأْثَرَ لِنَفْسِه واحِدَةً مِنها؛[60]
اسم اعظم هفتاد و سه حرف است كه خداوند آنها را بين انبيا تقسيم كرده و يكى از آنها را هم براى خودش نگه داشته است.»
اعتقاد پيروان علم عدد و دعوات و عزائم لفظى كه دلالت طبعى، بر خدا دارد نه دلالت وضعى و حرفى. البته نوع تأليف اين حروف به جهت اختلاف نيازها و مطالب، مختلف و متفاوت است. آنها روش خاصى براى استخراج حروف آن دارند كه به كار مىبرند و سپس آنها را با هم تركيب و تأليف كرده و به واسطه آنها براى نيل به خواست هاى خود دعا مىنمايند.
و شايد اين كه نقل شده است كه آصف بن برخيا- وزير سليمان- با حروفى از اسم اعظم كه پيشش بود دعا كرد و تخت ملكه سبا را در يك چشم به هم زدن پيش او حاضر كرد، بنابر همين مطلب است كه پيروان علم عدد مىگويند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 493
در بعضى از روايات هم آمده است كه اسم اعظم از جمله اسماى حسناست كه پيش مردان خدا معلوم است اما پيش عموم مردم ناشناخته، و شايد در همين رابطه حضرت فرموده اند:
«انَّ بِسم اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم اقْرَبُ الى اسْم اللهِ الْاعْظَم (مِنْ بَياضِ الْعَيْنِ الى سَوادِها)؛[61]
بسمله به قدرى به اسم اعظم خدا نزديك است كه سفيدى چشم به سياهى آن، كمتر از آن است.»
عدهاى نيز معتقدند كه اسم اعظم اسم لفظى ناشناخته ايست كه وقتى آدمى به «مقام محمود» در نزد خدا برسد مىتواند هر چيز را كه بخواهد به فرمان خود درآورد.
البته به نظر ما اسم اعظم اسم خاصى نيست كه بين اسماى حسناى الهى ناشناخته باشد، بلكه يك مفهوم كلى است كه مصداقهاى مختلف و متباينى دارد، آن هم به تباين تشكيكى. مثل نور و اين مفهوم عبارت از رسيدن شخص به مقام لقا و فنا است. لذا كسى مانند رسول گرامى (ص) در مقام عالى و مصداق كامل اين مفهوم قرار دارند، لذا خداوند مىفرمايد:
؛ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى[62] سپس نزديكتر و نزديكتر شد، تا آن كه فاصله او به اندازه فاصله دو كمان يا كمتر بود.
لذا او اسم اعظمى است كه بر هر چه اراده كند توانا و قادر است. و كسى هم چون آصف بن برخيا كه بخشى از علم كتاب پيش او بود و- در آن حد- به مقام قرب رسيده بود نيز اسم اعظم است. همه انبيا نيز با وجود تشكيكى كه از سعه وجود ظلّى تعلقى در آنها بوده است، اسم اعظم بوده اند و حقيقت «بسم الله الرحمن الرحيم» هم از آن جا كه وجود حقيقى و واقعى دارد اسم اعظم است. هم چنين كلمه «الله» يا اسماى حسناى
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 494
ديگر و نيز رأس الحسين اسم اعظم است. و شايد بدين وسيله بتوان جمع بين نظريات گوناگون و روايات اين باب را كرد.
د) نور و ظلمت:
از كلام اميرالمؤمنين (ع) كه فرموده است: «يا نور المستوحشين فى الظلم» چنين بر مىآيد كه خداوند تعالى نور است؛ ولى اين دنيا، متاع و گنجينه هايش، نفس اماره، تمايلات، وسوسه ها، صفات رذيله و تبعات آنها و هر آن چه كه بر آنها مترتب است- همه و همه- ظلماتى هستند كه بعضى از آنها بر روى بعضى ديگر انباشته شده باشند. و پيداست كه هر كس در قشر اين طبيعت غوطه ور شود در ظلمت نيز غوطه ور شده و وحشت او را فرا خواهد گرفت و مدام بر وحشتش افزوده خواهد شد، و در اين ظلمت و اين وحشت جز خداى متعال و نورش هيچ چيز ديگرى نيست كه قادر به رفع اين ظلمت و وحشت باشد. لذا هر كس را كه خداوند او را به واسطه نور خود راهنمايى كرده و عنايت خاصش شامل حال او بشود و دلش به نور الهى روشن و جلوه گر باشد از اين گونه ظلمتها به سوى نور حركت مىكند. و هر كس كه به جهت غوطه ور بودنش در ظلمتها و خلودش در آنها عنايت خاص الهى شامل حالش نشود ديگر نورى نخواهد داشت كه به وسيله آن از ظلمتها بيرون آيد و حتى به واسطه طاغوتها و طغيان پيشگان از نور الهى به سمت ظلمات خواهد رفت، از آن جا كه نور، ذاتا ظاهر است و نمايان گر غير مىباشد پس خداوند تعالى ذاتا نمايان بوده و در ذات خود مستقل است. و عالم وجود به واسطه او موجود شده است. لذا خداوند نمايان گر و روشنى بخش آسمانها و زمين است، يعنى خدا نمايان گر جهان هستى است. و نيز بنابر آن كه خداوند تعالى فرموده است: «يهدى الله لنوره من يشاء» پيداست كه درك اين نور نياز به هدايت عنايتى دارد كه خود هم نيازمند رياضتهاى دينى يعنى: تخليه، تحليه و توفيق
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 495
الهى است. پس از اين درك است كه ديگر ظلمتى براى او باقى نخواهد ماند، چرا كه چنين كسى ديگر به واسطه نور حق در حركت خواهد بود. كلام الهى است:
-؛ أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[63] آيا كسى كه مرده بوده و ما زنده اش كرديم و نورى پيش پايش قرار داديم كه به واسطه آن در بين مردم رهسپار باشد، مثل كسى است كه در ظلمتها فرو مانده و ياراى بيرون آمدن از آنها را ندارد؟
-.؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[64] و براى شما نورى قرار مىدهد تا به واسطه آن رهسپار شويد.
-؛ أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[65] اگر اين طور است كه هر كس را خداوند براى اسلام شرح صدر بخشد، بر مبناى نورى در حركت باشد كه از جانب خداست پس واى به حال و روز آن هايى كه نسبت به ياد خدا سنگ دل شدند.
-؛ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ[66]
(اين چراغ پرفروغ) در خانههايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارههاى آن را بال
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 496
برند (تا از دست برد شياطين و هوسبازان در امان باشد)؛ خانههايى كه نام خدا در آنها برده مىشود، و صبح و شام در آنها تسبيح او مىگويند. مردانى كه نه تجارت و نه معاملهاى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمىكند؛ آنها از روزى مىترسند كه در آن، دلها و چشمها زير و رو مىشود.
اين آيات، حال كسى را كه به واسطه هدايت عنايتى، هدايت شده باشد بيان مىكند و معنايش اين است كه اين نور در خانه هايى خواهد بود كه خداوند اجازه رفعت و برافراشتگى به آنها داده باشد، يعنى به واسطه نور خدا راه يافته باشند. كه چنين كسانى دائما در ذكر خدا خواهند بود. و جز خداى تعالى هيچ چيز ديگر را ياراى سرگرم كردن و مشغول داشتن آنان به خود نيست. هم چنين كلام الهى است كه:
؛ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ[67] كسانى كه كافر شدند، اعمالشان هم چون سرابى است در يك كوير ...، يا همچون ظلماتى در يك درياى عميق و پهنآور كه موج آن را پوشانده، و بر فراز آن موج ديگرى، و بر فراز آن ابرى تاريك است؛ ظلمتهايى است يكى بر فراز ديگرى، آنگونه كه هر گاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند! و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نيست.
كه اين آيات هم حال كسى را كه، هدايت خاص الهى شامل حالش نشود، بيان مىدارد كه نورى نخواهد داشت، لذا در ظلمتهاى برهم انباشته و وحشت هاى پى در
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 497
پى قرار خواهد گرفت، تا جايى كه ديگر ظلمت و وحشت براو چنان مستولى گردد كه ديگر هيچ چيز را نمىبيند؛ حتى خودش، و هيچ چيز را درك نمىكند؛ حتى خودش. و نيز كلام الهى است:
؛ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[68] آيا نديدى تمام آنان كه در آسمانها و زمينند براى خدا تسبيح مىكنند، و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گستردهاند؟! هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مىداند؛ و خداوند به آن چه كه انجام مىدهند داناست.
كه اين آيات شريفه هم تأكيد ديگرى است بر آيه الله نور السموات و الارض با اين تقريب كه چون خدا نور است، يعنى ذاتا ظاهر و آشكار است و نمايان گر ديگران است. پس همه مظهرات، او را مىشناسند و ديگر او براى آنها مجهول و ناشناخته نيست، لذا از روى علم وآگاهى تسبيح خدا مىكنند. كل قد علم صلوته و تسبيحه پس اشيا از جهت آن كه مظهرات الهى هستند عالم، مريد، قادر، باشعور، و به عبادت خدا مشغولند.
آيه دوم نيز تأكيد ديگرى بر آيه الله نور السموات و الارض است، چرا كه معناى ملكيت جهان هستى براى خدا آن است كه او قيوم است و همه چيز به واسطه او پابرجا و قايم است و بازگشت هر چيزى به سوى اوست: الا الى الله تصير الامور.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 498
ه) اثرات صلوات بر پيامبر (ص):
سلام و صلوات بر محمد (ص) اهل بيت (ع) از جمله اوامرى است كه خداوند در كتاب خود به آن فرمان داده و آن را در نمازهاى واجب و مستحب لازم دانسته است. هنگام شنيدن نامشان نيز آن را واجب شمرده است.
شرط پذيرفته شدن هر كارى را درود بر آنها و استجابت دعاها را به واسطه صلوات بر آنها قرار داده است.
علاوه بر اين كه ثواب عظيمى براى صلوات بر آنان قرار داده، صلوات بر آنها را نيز از مواردى برشمرده است كه موجب رفع بلايا، هم و غمها، اضطراب خاطر و فتنه ها مىشود.
كلام الهى است:
؛ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً[69] خداوند و فرشتگانش بر پيامبر دورد مىفرستند. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بر او درود بفرستيد و سلام بگوييد و كاملًا تسليم او باشيد.
از امام صادق (ع) روايت شده است كه:
«اذا صَلّى احَدُكُمْ وَ لَمْ يَذْكُرِ النَّبِىِّ (ص) وَ آلَهُ فى صَلَاتِهِ يُسْلَكُ بِصَلاتِه غَيْر سَبيلِ الْجَنَّةِ وَ قالَ رَسُولُ اللهِ (ص) مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ يُصَلِّ عَلَىَّ دَخَلَ النّارَ فَابْعَدَهُ الله؛[70]
وقتى هر يك ازشما نماز بگذارد و پيامبر و آلش را در نازش ياد نكند به واسطه نمازش به سوى راهى غير از راه بهشت رهسپار شده است و رسول خدا (ص) فرمود هر كس كه نام من پيش او برده شود و بر من صلوات نفرستد[71] وارد آتش شده و خدا او را از خود دور كرده است.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 499
از امام صادق (ع) نيز روايت شده است كه:
«لا يَزالُ الدُّعاء مَحْجُوباً حَتّى يُصَلّى عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛[72]
دعا پيوسته در پس پرده است تا آن كه بر محمد و آل محمد صلوات فرستاده شود.»
از رسول خدا (ص) نيز روايت شده است كه:
«مَنْ صَلّى عَلَىَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ مَلائِكَتُهُ وَ مَنْ شاءَ فَلْيُقِلَّ وَ مَنْ شاءَ فَلْيُكْثِرْ؛[73]
هر كس كه بر من صلوات بفرستد خدا و فرشتگانش بر او صلوات مىفرستد. حال، هر كس خواست كم صلوات بفرستد و هر كس كه خواست زياد.»
باز رسول خدا (ص) فرمود:
«الصَّلَاةُ عَلَىّ وَ عَلَى أهْلَ بَيْتِى تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ؛[74]
صلوات بر من و خاندانم نفاق را از ميان برمىدارد.»
و در جاى ديگر مىفرمايد:
«مَنْ كانَتْ لَهُ الَى الله عزَّوجلَّ حَاجَةٌ فَلْيبْدَه بِالصّلاةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ يَسْئَلُ اللهَ حاجَتَهُ ثُمَّ يَخْتِمُ بالصَّلاةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمِّد فَانَّ اللهَ عَزّوَجَلَّ اكْرَمُ مِنْ انْ يَقْبَلَ الطَّرَفَيْنِ وَ يَدَعَ الْوَسَط؛[75]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 500
هر كس نيازى داشت با صلوات بر محمد و آل محمد شروع كند و سپس حاجتش را از
خدا بخواهد، آن گاه در خاتمه نيز صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد چرا كه خدا بخشنده تر از آن است كه دو طرف چيزى را بپذيرد و ميانه را رها كند.»
از امام صادق (ع) روايت شده است كه: «اگر كسى هيچ چيز از خدا نخواهد مگر آن كه با صلوات بر محمد و آلش آغاز حاجت نمايد، خداوند عزّوجلّ هر مسئله دنيوى و يا اخروى او را كه فكرش را مشغول داشته باشد، كفايت مىبخشد.»[76] كه در اين جمله جاى هيچ بحث و گفت و گويى نيست. بحث در اين جاست كه معناى درود و سلام برايشان چيست؟ كه در اين باره مىتوان به چند مطلب اشاره كرد:
اول، آن كه توسل و دست به دامان ايشان نوعى اظهار علاقه و ارادتى است نسبت به آنها لذا همان طور كه بر هر مؤمنى واجب است كه در ديدار مؤمن ديگرى جواب سلام او را بدهد و احوال پرسى نمايد- سلام در اين جا شعارى اسلامى است و كنايه از اظهار محبت و الفت و احترام است- صلوات و سلام بر معصومين (ع) هم همين ويژگى را دارد. همان طور كه سلام كردن بر مؤمن، حسناتى در بر دارد صلوات و سلام بر پيامبر و خاندانش هم از چنين خاصيتى برخوردار است شايد بتوان گفت كه بيش تر زيارت هاى مأثوره و حتى زيارت قبور ايشان نيز چنين است. به همان جهت كه اگر مؤمنى در ديدار با مؤمن ديگر جواب سلام او را ندهد يك امر الهى را ترك كرده- چه بسا كه مرتكب گناه شده باشد- همين طور است صلوات و سلام بر معصومين (ع) در حين ياد آنها يا شنيدن و يا نوشتن اسماى ايشان. بعضى از روايات نيز بر اين مطلب اشاره كردهاند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 501
دوم، آن كه سلام و صلوات و درخواست رحمت از خدا و آرزوى سلامتى براى ايشان است كه براى خود صلوات فرستنده نيز سودمند است. همان طور كه عبادت هاى مردم براى ايشان سودمند است صلوات و سلام بندگان هم براى ايشان سودمند است.
مبادا گفته شود كه آن ها كامل آفريده شده اند- على الخصوص بعد از آن كه دانستيم آن ها واسطه فيض الهى هستند- لذا اگر چنان چه مىشد و ممكن بود خداوند بيشتر از اين فيضى كه به آنان بخشيده حتما بخشيده بود. درست است كه آنها از جهت سعه وجودى كامل آفريده شدهاند و واسطه هاى فيض الهى بوده و بر جهان هستى مسلطاند ولى بايد اذعان داشت كه از نظر: «سير من الحق فى الحق و سير فى ذات الله تعالى» بى نهايت است و حدّ يَقِف ندارد.
لذا خداوند تعالى تام الفاعليه است در فيض رسانى، و آنها تام القابليهاند در اخذ فيض، ولى رحمت و سلام حضرت حق مثل وجودش بىحد و بى انتهاست لذا آنها از ازل تا ابد در اين سير، سالك و سيّارند و مشمول رزق الهى هستند و اين فضيلت بهترين فضيلت هاست و شايد اين كه فرمود:
.؛ فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً[77] بگو پروردگارا! بر دانش و آگاهى من بيفزا. اشاره به همين مطلب باشد.
سوم، آن كه منظور از سلام و صلوات برايشان طلب شفاعت براى بنده باشد كه اين كار، براى صلوات فرستنده مفيد است نه براى كسى كه صلوات بر او فرستاده شود، مگر آن كه وقتى شفاعت به او سرايت كرد براى او هم سودمند باشد. كلام الهى است:
؛ وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى[78]
و به زودى خداوند آن قدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوى.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 502
در روايات فراوانى آمده است كه همين آيه براى شفاعت نازل شده است و رسول خدا (ص) و ائمه (ع) در روز قيامت به قدرى شفاعت خواهند كرد كه راضى شوند. بحثى نيست كه شادمانى محمد وآلش در شفاعت است، چنان كه پيش از اين هم از حضرت زين العابدين (ع) ذكر كرديم:
«الهى! انْ ادْخَلْتَنِى النّارِ فَفى ذلِكَ سُرُورُ عَدُوِّكَ وَ انْ ادْخَلْتَنِى الْجَنَّة فَفى ذلِكَ سُرُورُ نَبِيِّكَ وَ انَا وَ اللّهُ اعْلَمُ انَّ سُرُورَ نَبِيِّكَ احَبُّ الَيْكَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّكَ؛[79]
اى معبود من! اگر مرا در آتش اندازى شادى و سرور دشمن تو در آن است و اگر به بهشتم برى شادى و سرور رسولت در اين است و به خودت قسم كه مىدانم شادى پيامبرت براى تو مهم تر از شادى دشمن توست.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 503
شفاعت
الف) معناى شفاعت:
بر حسب قرآن و رواياتى كه از نظر معنا متواترند؛ بلكه به حسب ضرورت اسلام، در وجود اصل شفاعت اشكالى نيست، و مواردى نيز در قرآن كريم در جهت اثبات اين ادعا بيان شده است از جمله آيات زير را مىشود به عنوان دليل بر اين مدعا طرح كرد:
-.؛ اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ[80] كيست كه جز به اجازه او در نزدش ميان جى گرى نمايد؟
-.؛ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ[81] و شفاعت نخواهند كرد مگر براى كسانى كه راضى باشند.
-؛ لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً[82] هيچ كس شفاعت نخواهد داشت مگر آن كه پيش خداوند رحمان عهد و پيمان بسته باشد.
-؛ يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا[83] در آن روز شفاعت براى كسى سودمند نخواهد بود مگر آن كه خداى رحمان به او اجازه داده و از كلامش خرسند بوده باشد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 504
-؛ فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ[84] در باغ ها و بوستان هايى خواهند بود. از گناه كاران مىپرسند: چه چيزى شما را به راه سقر- دوزخ- برد؟ خواهند گفت: همين كه از نماز گزاران نبوديم و درمانده را اطعام نمىكرديم و با بازى گوشان در بازى گوشى غوطه ور بوديم و تا دم مرگ، روز جزا را دروغ مىانگاشتيم لذا ميانجىگرى ميانجىگران به درد آنها نخواهد خورد.
اين آيات آشكارا بر اين دلالت دارند كه اصل شفاعت در روز قيامت از مسائل قطعى است، بلكه آيات قرآن ايشان را آسوده خاطر كرده است كه شفاعت با اجازه خدا و براى كسى كه خداوند از او راضى باشد صورت مىگيرد.
در حقيقت اين آيات در رد كسانى است كه به گمانشان بت ها هم شفاعت خواهند كرد. كلام الهى در حق ايشان به اين صورت است:
؛ وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ[85] و غير از خدا چيزى را مىپرستند كه نه سودى براى ايشان دارد نه زيانى به آنان مىرساند و مىگويند اينها شفيعان ما پيش خدا هستند. بگو آيا از چيزى كه در آسمان ها و زمين نيست به خداوند خبر مىدهيد؟ او پيراسته و از آن چه كه برايش شريك در نظر مىگيرند برتر است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 505
در حقيقت اين آيات هم قصد رد كسانى دارند كه گمان مىكنند در آخرت هم همين موقعيت دنيا را خواهند داشت و همين طور كه در اين جا هر كس شايستگى جلوافتادن را نداشته باشد با زر و زور و تزوير جلو مىافتد و حق و باطل را درهم مىآميزد، در آخرت هم راه به روى آنها باز است تا به كارهاى خود از اين قبيل ادامه دهند، و حال آن كه هشدار الهى است:
؛ وَ اتَّقُوا يَوْماً لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لَا هُمْ يُنْصَرُونَ[86] و از روزى بترسيد كه هيچ كس جزاى يك مورد از عمل كسى را هم نخواهد ديد و از هيچ كدام آنها شفاعت پذيرفته نخواهد شد، غرامتى هم به خاطر خطاهاشان گرفته شده، يارى و دست گيرى هم نخواهند شد.
بنابراين، آيات شفاعت كاملًا اين گمان پوچ را رد مىكنند.
بنابراين شفاعت بدين معناست كه هر كس پيش خدا آبرو داشته باشد واسطه كسى بشود كه شايستگىاش را دارد. يعنى او را از آتش بيرون آورده و وارد بهشت كند، چنانكه توبه وسيله اى است براى نجات و سعادت آدمى. هم چنان كه رحمت خدا و عفو و تقرب به او به واسطه عبادات نيز هر يك وسيله اى براى نجات و سعادت اوست، لذا شفاعت شفيعان هم وسيله و واسطهاى مشابه آنهاست.
به اين جهت ميانجى را «شفيع» گفتهاند كه او همراه با لياقت و شايستگى شفاعت شونده موجب نجات و سعادت او مىشود. لذا كسى كه شايستگى نداشته و واجد شرايط نباشد شفاعت براى او معنايى نخواهد داشت. چنان كه در آيات: فى جنّات يتسائلون عن المجرمين ... ديديم كه خداوند تعالى شفاعت را از تارك الصلوة و مانع
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 506
حقوق فقرا و غوطه ور در شهوات، و تكذيب كننده دين، عملًا سلب كرد. از اهل بيت (ع) هم روايت شده است كه:
«مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلوةِ لايَنالُ الشَّفاعَة
؛[87] كسى كه نماز را سبك بشمارد به شفاعت ما نمىرسد.»
البته شفاعت احتياج به شرايطى دارد و نيز در گرو مقتضياتى است كه در آيات زير آمده است:
-.؛ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ[88] و شفاعت نخواهند كرد مگر براى كسانى كه راضى باشند.
-؛ يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا[89]
در آن روز شفاعت براى كسى سودمند نخواهد بود مگر آن كه خداى رحمان به او اجازه داده و از كلامش خرسند بوده باشد.
ب) حقيقت شفاعت:
حقيقت شفاعت به چند صورت است:
1. خداوند تعالى اختيار تامى به امثال رسول خدا و حضرت زهرا (س) و اهل بيت (ع) مىدهد كه آنها اجازه شفاعت در روز قيامت دارند، لذا براى هر كس از افراد امت كه شايستگى داشته باشد شفاعت مىكند. در روايات، اشعار و چه بسا دلالتهايى براى اين مطلب هست.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 507
در تفسير عيّاشى ذيل آيه؛ وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَحْمُوداً[90] روايتى آمده است به اين مضمون:
«انَّ رَسُولَ اللهِ (ص) يَوْمَ الْقِيامَةَ يَخِرُّ ساجِدا فَيُقالَ لَهُ سَلْ تُعْطَ وَ اشْفَعْ تُشْفَعْ فَيَشْفَعُ حَتّى مَنْ قَدْ احْرَقَ بِالنّارِ فَما مِنَ النّاسِ يَوْمَ الْقِيامَةَ اوْجَهُ مِنْ مُحَمَّدٍ (ص)؛[91]
رسول خدا در روز قيامت به سجده مىافتد، به او گفته مىشود بخواه تا داده شوى و شفاعت كن تا شفاعتت پذيرفته شود. آن گاه حضرت، حتّى براى كسى كه در آتش سوخته باشد شفاعت مىكند. لذا در روز قيامت از محمد (ص) كسى با آبروتر، نخواهد بود.»
در تفسير قمى ذيل كلام الهى: وَ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَا ذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ[92] از امام صادق (ع) آمده است كه:
«لايَشْفَعُ احَدٌ مِن انبياء الله و رُسُلهِ يَوم القيامة حتى يأْذَنَ اللهُ لَهُ الّا رَسُولُ اللهَ (ص) فَانَّ اللهَ اذِنَ لَهُ فِى الشَّفاعة مِن قبل يوم القيامة، و الشّفاعة له و لِلْائِمَّة مِنْ وُلْدِهِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لِلْأَ نْبِياء (ع)؛[93]
هيچ يك از انبيا و پيامبران خداوند تا اجازه شفاعت داده نشوند شفاعت نخواهند كرد مگر رسول خدا كه خداوند پيش از روز قيامت به او اجازه شفاعت داده است و شفاعت مختصّ او و فرزندان به امامت رسيده آن حضرت است و پس از آن، مختص انبياست.»
2. منظور از شفاعت آن است كه شفيع از خداوند تعالى بخواهد كه از گناهان شخص گناهكار درگذرد و دعاى او مستجاب شده و خداوند او را بيامرزد و وارد بهشتش كند.
و اين همان احتمالى است كه استاد بزرگوار ما رهبر عظيم الشأن انقلاب در كتاب كشفالاسرار خود بيان كردهاند. البته در بعضىاز روايات هم دلالتى براين مطلب هست.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 508
در كتاب خصال از- امام صادق (ع)- از امير المؤمنين (ع) روايت شده است كه:
«فَلا ازالُ واقِفاً عَلَى الصِّراطِ ادْعُو وَ اقُولُ رَبِّ سَلِّمْ شيعَتى وَ مُحِبّى وَ انْصارى وَ مَنْ تَوَلّانى فى دارِ الدُّنْيا فَاذا النِّداءُ مِنْ بَطْنانِ الْعَرْشِ قَدْ اجيبَتْ دَعْوَتُكَ وَ شُفِّعْتَ فى شيعَتِك؛[94]
مدام بر صراط خواهم ايستاد و دعا خواهم كرد و خواهم گفت: پروردگارا! شيعيان، دوست داران، ياران و هر آن كس كه ولايت مرا در دنيا پذيرفته است به سلامت دار. آن گاه از دل عرش ندايى برخواهد خاست كه دعايت مستجاب و شفاعت تو در حق شيعيانت پذيرفته شد.»
3. حقيقت شفاعت، پيش افتادن شفيع است در روز قيامت. لذا هر كس امامش در اين دنيا اهل بيت (ع) باشند در روز قيامت نيز امامش خواهند بود. كلام الهى است:
؛ يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَ لَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا وَ مَنْ كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا[95] روزى كه همه مردم را با پيشوايانشان فرا مىخوانيم لذا هر كس كه كارنامه اش به دست راستش داده شود كارنامه خود را خواهد خواند و به ايشان به اندازه يك هسته خرما هم ستم نخواهد شد ولى هر كس كه در اين دنيا كور بوده باشد در آخرت كورتر و راه گم كرده تر خواهد بود.
در روايات فراوانى آمده است كه لواى حمد به دست اميرالمؤمنين (ع) خواهد بود و شيعيان حضرت زير اين پرچم قرار خواهند داشت و حضرت پيشاپيش ايشان خواهد
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 509
رفت و وارد بهشت خواهند شد، با آن كه رسول خدا (ص) در جلوى همگان قرار خواهد داشت. لذا در تفسير برهان در ذيل آيه شريفه مذكور از امام باقر (ع) است كه:
«يَجيىءُ رَسُولُ اللهِ وَ الْائِمَّةُ يَتَّبِعُونَهُ وَ الشّيعَةُ يَتَّبِعُونَهُم؛[96]
رسول خدا خواهد آمد در حالى كه امامان پشت سر حضرتش خواهند بود و شيعيان در پى آنان.»
در مجمع البيان، شيعه و سنى از حضرت رضا از پدرانش از رسول خدا (ص) روايت كرده اند كه حضرت در تفسير اين آيه فرمودند:
«يُدْعى كُلَّ اناسٍ بِامامِ زَمانِهِمْ، وَ كِتابِ رَبِّهِمْ، وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِمْ؛[97]
همه مردم با امام زمانشان و كتاب پروردگار خود سنّت پيامبرشان فرا خوانده مىشوند.»
4. منظور از شفاعت آن است كه رسول خدا و اهل بيت (ع) در روز قيامت نيز واسطه هاى فيض الهى خواهند بود؛ چنان كه در اين دنيا بوده اند. البته گروه زيادى از روايات نيز براين معنا دلالت مىكنند.
در تفسير عياشى از- امام صادق (ع)- آمده است كه:
«ما مِنْ احَدٍ الّا و يَحْتاجُ الى شَفاعَةِ مُحَمَّدٍ يَوْمَئِذ؛[98]
هيچ كس در آن روز از شفاعت محمد بى نياز نخواهد بود.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 510
در تفسير قمى نيز ضمن حديثى از امام باقر (ع) آمده است كه:
«ما احَدٍ مِنَ الْاوَّلينَ وَ الْاخِرينَ الّا وَ هُوَ مُحْتاج الى شَفاعَةِ مُحَمَّد صَلَّى اللهَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَوم الْقِيامَة؛[99]
هيچ يك از گذشتگان و آيندگان از شفاعت محمد- صلى الله عليه و آله- در روز قيامت بى نياز نخواهد بود.»
كه نظير اين دو روايت نيز فراوان است.
ج) ضرورت شفاعت:
شفاعت در روز قيامت از ضروريات است، و شفاعت شامل كسى كه واجد شرايط آن باشد مىشود. منظور از چنين كسى آن است كه شفاعت برايش معنا داشته باشد، لذا كسى هم چون پيامبر خدا (ص) برگناهان شفاعت مىكند و شفاعتش پذيرفته مىشود؛ لذا در روايات آمده است كه آن حضرت فرمودند:
«انَّما شَفاعَتى لِاهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ امَّتى فَأمَّا الُمحْسِنُونَ فَما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبيل؛[100]
شفاعت من مختص كسانى از امت من است كه مرتكب گناه كبيره شده باشند، زيرا براى نيكوكاران امتم نيازى به شفاعت نيست.»
آن حضرت براى گناه كار دعا مىكند و خداوند از گناه او در مىگذرد، زيرا در آخرت هم امام امت خواهند بود همان طور كه در دنيا اين چنين بودند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 511
ولايت
الف) ولايت تكوينى:
در سخنان اهل فن تعبيرهاى گوناگون و معانى مختلفى براى «ولايت تكوينى» شده است كه شايد اين گونه تعبيرات از بيم آن بوده كه از جانب غير، مورد تكفير قرار گيرند و يا آن كه به جهت عدم درك اصل مقصود، بيم آن بوده است كه به گمراهى بيفتند، لذا به آن صورت ذكر گرديده است. از اين جهت ظاهرا عبارت ها گوناگون است ولى حسن، يكى است و اشاره همه آن ها به اين يك حسن است.
حال مطلبى كه در اين جا مىتوان مطرح كرد آن است كه اهل بيت (ع) مجراهاى فيض الهى هستند. لذا همان طور كه وحى از فيوضات الهى است و عقل نمىپذيرد كه آدمى جز با واسطه اى به آن برسد ساير فيوضات الهى نيز ناچار بايد از مجراهاى خاصى به مردم برسد، و مجراهاى فيض الهى همان اهل بيت (ع) هستند.
هر موجودى سهمى در مجراى فيض بودن دارد و هيچ وجودى نيست كه در هستى از اين مسئله بى نصيب باشد. كلام الهى است كه:
؛ تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً[101] آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنها هست براى خدا تسبيح گويند و هيچ چيز نيست كه زبان به حمد و ستايش او نگشوده و او را به بى آلايشى نستايد ولى شما تسبيح آنها را درك نمىكنيد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 512
تسبيح عبارت است از: تأثير موجودات و فيض الهى كه مجراى اين فيض خود موجودات هستند. كلام الهى است:
؛ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ[102] اين خدا پروردگار شماست. جز او پناهى نيست. آفريننده هر چيز است. لذا او را بندگى كنيد.
انسان نيز يكى از موجودات است و با وجود آن كه مؤثر است ولى هم خود و هم افعال ارادى اش- على الخصوص موجودات ذهنى- گرچه آفريده نفس او هستند ولى در اصل مخلوق خداوند مىباشند. كلام الهى است:
؛ وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ[103] و خداوند، هم شما را و هم اعمال شما را آفريده است.
پس آدمى مجراى فيض اين فيوضات است، و هر يك از موجودات هم به اندازه سعه وجودى اش مجراى فيض است. لذا موجودى هم چون اتم آثارى دارد و از جمله آثار آن تسبيح خداوند تعالى است. پس آن هم مجراى فيضى از جانب خداوند است.
بنابراين، موجودى مثل انسان نيز آثارى دارد و از جمله آثارش موجودات ذهنى و افعال ارادى اوست. پس او هم مجراى فيضى از جانب خدا است.
لذا موجودى هم چون نفوس كليه و حقيقت محمديه (ص) هم آثارى دارند، لذا مجراى فيض ما سوى الله هستند.
اثر هر كس به اندازه سعه وجودى اوست پس انسان عادى توانايى ايجاد موجودات ذهنى وافعال ارادى عادى را دارد، ولى وقتى كه شخص، «بنده» شد اثر ديگرى وراى ساير آثار دارد. لذا به اندازه عبوديت و سعه وجودى و قوّت و ضعف مراتب- مشكّكة- گوناگونش مىتواند در تكوين تصرف كند و مجراى فيض باشد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 513
مراحل مختلف تسلط
از قرآن، روايات و تجربه، چنين برمى آيد كه آدمى به اندازه سعه وجودى اش مىتواند بر تكوين تسلّط پيدا كند، و تسلط انسان بر تكوين مراحل گوناگونى دارد از جمله:
الف) تسلط او بر نفس اماره. كلام الهى است كه:
.؛ اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ[104] نماز از كار زشت و ناپسند جلوگيرى مىكند، ياد خدا از آن هم مؤثرتر است.
كه بعد از آن مهار نفسش به دست اوست و به بهترين وجهى از آن استفاده مىكند و نفس خود را به كار مىگيرد.
ب) تسلط بر وهم و خيال. كلام الهى است:
-؛ أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ[105] بدانيد كه اولياى خدا نه ترسى دارند و نه اندوه گين مىشوند.
-.؛ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[106] بدانيد كه با ياد خدا دل ها آرام مىگيرند.
و در بيان ديگر از كلام الهى:
.؛ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ[107] تجارت و خريد و فروش ايشان را از ياد خدا باز نمىدارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 514
لذا چنين كسى نه تنها در نماز مىتواند مهار قلبش را در دست داشته باشد، بلكه در غير نماز هم آن را به دست دارد و در نماز فقط و فقط متوجه خدا مىشود. كلام الهى است:
؛ أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَ قَائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ[108] يا آن كه آيا كسى كه خاضعانه، در دل شب، ايستاده و يا در حال سجده است و از آخرت حذر مىكند و بيمناك است و به رحمت پروردگارش اميدوار است ....
ج) تسلّط بر بدن به طورى كه بدنش تابع او باشد. و شايد «طىُّ الْارض» جزو اين مرحله باشد.
در خبر آمده است كه: يكى از دوستان جابر جعفى از كوفه، دلش هواى امام صادق (ع) كرده بود، اين مطلب را با او در ميان گذاشت. جابر به او گفت مىخواهى به مدينه بروى؟ گفت: آرى. گفت: چشم هايت را به روى هم بگذار. اين كار را كرد و يك باره خود را در مدينه و در برابر خانه امام صادق (ع) ديد. راوى مىگويد: شك كردم كه اين صحنه واقعيت داشته باشد. مبادا او سحرم كرده باشد! با خود فكر كردم كه بگذار ميخى به عنوان نشانه بر روى ديوار بكوبم تا سال بعد كه- ان شاء الله- براى حج مىآيم و در مدينه خدمت حضرت مىرسم ببينم آيا نشانهام بر روى ديوار باقى است يا نه. ناگهان ديدم جابر آمد و ميخ و سنگى به دستم داد و گفت بكوب، و باز ناپديد شد! وقتى به محضر امام صادق (ع) رسيدم ديدم جابر آن جا نشسته است! آمدم بيرون. ناراحت و متفكر. باز جابر سر رسيد و علت ناراحتىام را پرسيد. گفتم برويم كوفه، جابر گفت: چشم هايت را ببند. چشم هايم را بستم و ناگهان ديدم باز در كوچه هاى كوفه ام.
خلاصه آن كه در اين مقام، بدن تحت اراده اوست.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 515
د) تسلّط بر خلع بدن. از افراد معدودى به طور متواتر نقل شده است كه اقدام به اين عمل مىكرده اند، ميرداماد و حكيم سهروردى نيز گفته اند هر كس كه قادر به خلع بدن نباشد حكيم نيست.
ه) تسلّط بر خارج. كه آن هم بر حسب قدرت و ضعف روحى مراحل و مراتب مختلفى دارد. لذا همان طور كه شخص، توان ايجاد موجودات ذهنى را دارد توان ايجاد موجودات خارجى را هم پيدا مىكند، چنان كه كسى هم چون رشيد هجرى مىتوانسته درنگاه بيننده تصرف كند. در خبر آمده است كه: راوى مىگويد او را در خانهام به بند كشيدم و پيش ابن زياد رفتم و ديدم او هم پيش ابن زياد است در حالى كه او خود چندين نفر را مأمور دست گيرى رشيد كرده بود، رشيد پيش او نشست و مدتى با او حرف زد و از پيشش رفت. پس از رفتن او ابن زياد اظهار مىداشت كه او يكى از دوستان شامىاش بوده است.
يكى از موثقين هم از كسى ديگر كه او هم بسيار موثق و عادل بوده است براى من نقل كرد كه او گفته بود: به همراهى قافله اى با پدرم روانه مشهد مقدس شديم. شب به شاهرود رسيديم و مقدارى از كارهاى خود را سر و سامان داديم. قافله آماده رفتن شد ولى من هر چه كردم نتوانستم همراه قافله بروم، خستگى امانم نمىداد. همان جا افسار قاطر را در دست گرفتم و كنار جاده افتاده و به خواب رفتم. وقتى چشم باز كردم صبح شده بود، نزديك بود آفتاب بزند. تيمم كردم و نماز صبح را خواندم بعد يادم آمد كه من از قافله جا مانده و قافله رفته است. با خود فكر كردم حالا پدر پيرم چه مىكند و چه بر او گذشته است. متوسل به امام زمان- روحى له الفداء- شدم. ديدم چند نفر سر رسيدند و گفتند: اين راه را بگير و برو. به راه افتادم. بين راه به قهوه خانه اى رسيدم در كنار بيدهاى مجنون بلند و با صفا. با خود گفتم: پيش از اين چه طور متوجه اين قهوه خانه در
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 516
بين راه نشده بودم، گفتم: بنشينم و چايى بخورم و خستگى دركنم. چاى اول و دوم را كه خوردم يادم افتادم كه پولى به همراه ندارم. به صاحب قهوه خانه گفتم: من پولى با خود ندارم. او گفت: چيزى نيست. اينها همه اش مال توست. به راه افتادم. وقتى به مقصد رسيدم ديدم آنها تازه رسيده اند و مىخواهند پياده شوند. قضيه را براى پدرم نقل كردم.
كلام الهى است كه:
؛ قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قَالَ هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ[109] كسى كه بخشى از علم كتاب پيش او بود گفت: من پيش از آن كه چشم بگردانى آن را برايت مىآورم و هنگامى كه- حضرت سليمان- آن را پيش خود ديد گفت اين از جمله فضل پروردگار من است.
بنابراين آصف بن برخيا با آن كه علمش كم بود- بخشى از علم كتاب را داشت و در روايات آمده است كه علمش قطره اى از درياى علوم اهل بيت و از درياى علم قرآن بود و نيز آمده است كه اسم اعظم، هفتاد و سه حرف است و او دو حرف از اين هفتاد و سه حرف را مىدانست و همه آن حرف ها پيش ما است؛ مگر يك حرف كه آن را خداوند براى خودش نگه داشته است- بر چنين كارى قادر بود تا چه رسد به كسى كه خداوند در حق او اين آيه را نازل فرموده است:
؛ وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[110] كسانى كه كافر شدند مىگويند تو پيامبر نيستى. بگو خدا و كسى كه علم كتاب پيش او هست به عنوان شاهد من و شما بس است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 517
علاوه بر اين كه ظاهر آيه دلالت بر اين مطلب دارد- يعنى كلمه علم الكتاب- افاده عموم نيز مىكند به جهت اضافه مصدر بودنش، روايات مستفيضه هم دلالت بر اين دارند كه تمامى علم قرآن پيش حضرت امير (ع) بوده است.
و خلاصه آن كه آدمى به واسطه علم و عمل مىتواند در تكوين تصرف نمايد. از رسول خدا (ص) روايت شده است كه:
«قالَ اللهُ عَزّوَجَلّ: ... ما تَقَرَّبَ الَىَّ عَبْدٌ بِشَىءٍ احَبُّ الَىَّ مِمّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ انَّهُ لَيَتَقَرَّبُ الَىَّ بِالنّافِلَةِ حَتّى احِبَّهُ فَاذا احْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذى يَسْمَعُ بِه وَ بَصَرَهُ الَّذى يُبْصِرُ بِه وَ لِسانَهُ الَّذى يَنْطِقُ بِه وَ يَدَهُ الَّتِى يَبْطَشُ بِها انْ دَعانى اجَبْتُهُ وَ انْ سَأَلَنى اعْطَيْتُهُ؛[111]
خداوند عزّ و جلّ مىفرمايد: بنده من از هيچ چيز بيش تر از واجبات به من نزديك تر نمىشود و به واسطه نافله نيز به قدرى به من نزديك مىشود كه من او را دوست مىدارم و وقتى كه دوستش داشتم گوشش مىشوم كه با آن مىشنود و چشمش مىشوم كه با آن مىبيند و زبانش مىشوم كه با آن سخن مىگويد و دستش مىشوم كه با آن حمله مىكند. اگر دعا كند به اجابت مىرسد و اگر چيزى از من طلب كند به او خواهم داد.»
محقق طوسى (رحمه الله) در شرح اشارات در مورد معناى اين روايت گفته است: وقتى كه عارف از خودش منقطع بشود و به حق متصل گردد همه قدرت ها را در قدرت او كه متعلق به همه مقدروات است مستغرق خواهد ديد. هم چنين همه علوم را در علم او كه هيچ چيزى از او فروگذار نمىشود مستغرق مىبيند و همه اراده ها را تحت اراده اى كه هيچ يك از ممكنات ياراى سرپيچى از آن را ندارند مستغرق مىبيند؛ حتّى همه وجودها و كمال وجودى را كه از او صادر مىشود يا به او افاضه مىگردد نيز در او مستغرق مىبيند، تا جايى كه حضرت حق چشم او مىشود كه با آن مىبيند و گوشش مىشود كه با آن مىشنود و قدرت او مىشود كه با آن كار مىكند و علم او مىشود كه با آن مىداند
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 518
و وجودش مىشود كه با آن به وجود مىآورد و لذا عارف در اين وضعيت متخلق به اخلاق الهى مىگردد. در احاديث قدسى نيز آمده است كه:
«عَبْدى اطْعِنى حَتّى اجْعَلُكَ مِثْلى وَ مثلى اقُولُ لِشَىءٍ كُنْ فَيَكُون تَقُولُ لِلشَّىْء كُنْ فَيَكُون؛[112]
بنده من! اطاعت من كن تا تو را هم چون خود كنم چنان كه من به چيزى مىگويم بشو مىشود، تو هم اگر به چيزى بگويى بشو، مىشود.»
صاحب الميزان از طرق عامه از رسول خدا (ص) روايت كرده است كه:
«لَولا تَكْثيرٌ فى كَلامِكُمْ وَ تَمْريجٌ فى قُلُوبِكُمْ لَرَأَيْتُمْ ما ارى و لَسَمِعْتُمْ ما اسْمَعُ».[113]
كلام الهى است كه:
؛ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ[114] كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست و بر اين حرف خود ايستادگى كردند فرشتگان بر آنان نازل مىشوند كه نترسيد و اندوه گين نشويد، مژده باد شما را به بهشتى كه وعده داده مىشديد ما در زندگى دنيا و در آخرت ياران شما هستيم.
شايد معجزات هم از اين قبيل باشند، زيرا كه قرآن معجزات را به انبيا نسبت داده و گفته است كه افعالشان به اذن خداست. كلام الهى است:
.؛ وَ رَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[115] من چيزى از گل به شكل پرنده براى شما مىسازم و در آن مىدمم به اذن خدا پرنده اى
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 519
مىشود، پيسى و جذام را هم برطرف مىكنم و مرده را هم زنده مىكنم به اذن خدا و شما را از آن چه مىخوريد خبر مىدهم و مىگويم كه درخانه هايتان چه چيزى ذخيره كرده ايد.
وقتى كه اين مطلب روشن شد، همين قدر كافى است كه يقين كنيم اهل بيت (ع) واسطه هاى فيض الهى هستند، مع الوصف، بعضى آيات و روايات ديگرى هم كه دال بر اين مطلب است ذكر مىكنيم: كلام الهى است:
؛ وَ كَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ[116] و هم چنين شما را نيز امت معتدل قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر نيز بر شما گواه باشد.
گرچه ظاهر اين آيه در مورد امت اسلامى است كه معتدل باشند- چرا كه دينشان ميانه روى و يكتاپرستى است و اسوه و الگوى مردم هستند، چنان كه رسول خدا (ص) هم اسوه و الگوى آن هاست- ولى همين آيه، باطنى هم دارد كه در قرآن و روايات تكرار شده و آن اين است كه منظور از «شهادت» در اين آيه «شهادت در روز قيامت» است. و در قرآن و روايات تكرار شده است كه اهل بيت (ع) در روز قيامت شهداى بر اعمال خواهند بود و رواياتى كه در اين مورد رسيده است به حد تواتر است و از جمله رواياتى هستند كه در ذيل اين آيه وارد شدهاند.
بريد عجلى مىگويد: از حضرت امام صادق (ع) پرسيدم منظور خداوند از اين فرمايش چيست: «و كذلك جعلناكم امّة وسطا» حضرت فرمودند:
«نَحْنُ الْامَّةُ الْوُسْطى وَ نَحْنُ شُهَداءُ اللهِ عَلى خَلْقِه وَ حُجَجِه فى ارْضِه؛[117]
ما امت وسط هستيم و ما گواهان خدا هستيم بر آفريدگانش و حجت هاى او بر روى زمينيم.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 520
لذا بعد از اين، ديگر استفاده ولايت تكوينى از اين آيه بسيار نزديك است. با اين تقريب كه اداى شهادت در روز قيامت نيازمند تحمل آن در دنياست و معلوم است كه تحمل شهادت در دنيا نيازمند آن است كه: اولًا، اطلاع و اشراف داشته باشد و ثانيا، بر ضماير و نهادها اطلاع داشته باشد، چرا كه حقيقت هر كارى وابسته به نيت است. پس علم به حقيقت عمل و باطن، حاضر و غايب، موجود و معدومش نيازمند اشراف و اطّلاع، حتّى از باطن ها و نهادهاست.
هم چنين نيازمند احاطه شخص است به طورى كه نفس بر موجودات ذهنى احاطه دارد و ما از ولايت تكوينى همين را مىدانيم كه جز اين نيست. هم چنين كلام الهى است كه:
؛ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ[118] ولايت مدار شما خدا و رسول اوست و كسانى كه ايمان آورده اند و نماز را به پا مىدارند و در حين ركوع زكات مىدهند.
كه تمامى شيعيان و بيشتر برادٍران اهل سنت در اين كه منظور از «والذين آمنوا ...» حضرت امير (ع) بوده است، متفق القول هستند.
تقريب آيه در اين مقام- ولايت تكوينى- آن است كه وحدت سياق، دلالت بر آن دارد كه رسول خدا و ائمه (ع) بر مردم ولايت دارند؛ چنان كه خدا بر آنها ولايت دارد و ولايت در همه آنها به يك معناست و از آن جا كه ولايت خدا بر مردم، هم تشريعى است و هم تكوينى، ولايت رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) نيز بر مردم، هم تشريعى و
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 521
هم تكوينى است، و گرنه بهتر و مناسب تر بود كه كلمه «وليكم» هم تكرار مىشد، چنان كه در آيه زير كلمه «يؤمن» تكرار شده است:
؛ وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[119] بگو خوش باور بودن او به نفع شماست كه هم به خدا ايمان آورده و هم براى مؤمنان ايمان را- به ارمغان- آورده است.
به اين جهت كلمه «يؤمن» در آيه تكرار شده است كه منظور از نوع «ايمان به الله» با نوع «ايمان به مؤمنين» متفاوت است.
فخر رازى در تفسير خود ذيل آيه «اطاعت» گفته است كه وحدت سياق در آيه دلالت بر عصمت اولى الامر هم مىكند؛ الآن كه او خطا مىكند يا وادار به خطا مىشود. و گفته است منظور از اولى الامر تمامى اصحاب رسول خدا هستند- كه از اين نوع كورى به خدا پناه مىبريم- كلام الهى است:
؛[120] بگو- هر كارى كه مىخواهيد بكنيد- پس به زودى خدا و رسولش و مؤمنان عملتان را مىبينند.
تقريب آيه هم اضافه بر آن كه دلالت بر وحدت سياق دارد، رؤيت آن هم نظير رؤيت خداوند تعالى، هم بر ظاهر و هم بر باطن، هم بر حاضر و هم بر غايب عمل است، نيازمند اطلاع كامل و اشراف تام است و اين ممكن نيست مگر با ولايت تكوينى.
البته نظير اين قبيل آيات در قرآن بسيار زياد است.
اما رواياتى كه در اين موضوع خاص است از حد تواتر مىگذرد:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 522
از جمله اين روايت ها روايتى است كه متضمن اين مطلب است كه: «آنها اولين آفريدگان خدا هستند». رواياتى كه دلالت مىكنند بر اين كه: «آنها نور خدا هستند». يا: «خداوند به واسطه آنها گشايش مىدهد و به واسطه آنها مىبندد». يا: «باران به واسطه ايشان مىبارد، نعمت هم به واسطه ايشان مىبارد». يا: «خسارت و همّ و غم به واسطه ايشان بر طرف مىشود». يا: «اگر ايشان نمىبودند زمين اهل خود را فرو مىبرد». يا: «ايشان حجت هاى خدا در روى زمين هستند». يا: «همه موجودات به واسطه ايشان روزى مىخورند». يا: «خداوند آسمان را به واسطه ايشان بر پا نگه داشته است». يا: «ايشان ستون هاى زمين هستند». كه نظير اين گروه از روايات، بسيار زياد است كه خواننده علاقمند را به جلد اول كافى، مجلدات امامت؛ بحارالانوار؛ اثبات الهدى، اثر شيخ جليل حرّ- عاملى- صاحب وسايل الشيعه كه هم اسما و هم وصفا حر بوده است، ارجاع مىدهيم. به جاست كه در اين جا از سيد هاشم بحرانى (رحمه الله) يادآورى كنيم و به شايستگى از او تقدير نماييم؛ چرا كه در اين موضوع كتاب هايى هم چون: غاية المرام، لوامع نورانية، حلية الابرار و ... به رشته تحرير درآورده و اين روايات را در كتابهاى فوق به بيش از حد تواتر رسانيده است. سعى او مشكور باد و از خداوند بهترين پاداش ها را براى او خواهانيم.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
[1]. انعام، آيه 54.
[2]. فرقان، آيه 70.
[3]. بقره، آيه 222.
[4]. هود، آيه 3.
[5]. هود، آيه 52.
[6]. نوح، آيات 10- 12.
[7]. ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 204.
[8]. توبه، آيه 118.
[9]. زمر، آيه 53.
[10]. يوسف، آيه 87.
[11]. نساء، آيه 48.
[12]. نساء، آيه 17 و 18.
[13]. اعلى، آيات 14- 16.
[14]. آل عمران، آيه 191.
[15]. انفال، آيات 2- 4.
[16]. مزمل، آيات 5- 8.
[17]. انسان، آيات 23- 25.
[18]. نور، آيه 36 و 37.
[19]. الفضائل و الرذائل، مظاهرى، ص 103.
[20]. بقره، آيه 9 و 10.
[21]. توبه، آيه 125.
[22]. احزاب، آيه 32.
[23]. زمر، آيه 22.
[24]. جمعه، آيه 10.
[25]. رعد، آيه 28.
[26]. عنكبوت، آيه 45.
[27]. طه، آيه 14.
[28]. كافى، ج 2، ص 80،( باب اجتناب المحارم)، ح 4.
[29]. همان.
[30]. همان، ص 498،( باب ذكرالله عزوجل ...)، ح 1.
[31]. احزاب، آيه 41 و 42.
[32]. كافى، پيشين.
[33]. همان.
[34]. كافى، ج 2، ص 531،( باب القول عند الإِصباح و ...)، ح 25.
[35]. همان، ص 556،( باب الدعاء للكرب و الهم ...)، ح 2.
[36]. شرح الاسماء الحسنى، ج 1، ص 17.
[37]. اسراء، آيه 110.
[38]. اسراء، آيه 82.
[39]. يونس، آيه 57.
[40]. مائده، آيه 15.
[41]. بقره، آيه 185.
[42]. وسائل الشيعه، ج 1،( باب 3)، ح 7657.
[43]. عنكبوت، آيه 65.
[44]. بقره، آيه 186.
[45]. نمل، آيه 62.
[46]. كافى، ج 2؛ كتاب دعا، ص 468،( باب الدعاء سلاح المؤمن).
[47]. انفال، آيه 24.
[48]. طلاق، آيه 2 و 3.
[49]. انفال، آيه 29.
[50]. اعراف، آيه 96.
[51]. انعام، آيه 81 و 82.
[52]. اسرا، آيه 82.
[53]. بقره، آيه 10.
[54]. اعراف، آيه 176.
[55]. يس، آيه 8- 11.
[56]. مطففين، آيه 13 و 14.
[57]. الميزان، ج 8، ص 371.
[58]. در اين زمينه، ر. ك: مهج الدعوات، ترجمه طبسى، ص 488 و 489؛ آيين بندگى و نيايش، حسين غفارى ساروى، ص 87؛ آداب راز و نياز به درگاه بىنياز، محمدحسين نائيجى، ص 57.
[59]. همان.
[60]. ر. ك: كشفالغمه، ج 3، ص 178( با كمى اختلاف در متن).
[61]. وسائل الشيعه، ج 6، ص 59، باب 11، ح 7346.
[62]. نجم، آيه 8 و 9.
[63]. انعام، آيه 122.
[64]. حديد، آيه 28.
[65]. زمر، آيه 22.
[66]. نور، آيه 36 و 37.
[67]. نور، آيه 39 و 40.
[68]. نور، آيات 41 و 42.
[69]. احزاب، آيه 56.
[70]. كافى، ج 2، ص 495،( باب الصلاة على النبى ...)، ح 19.
[71]. در صلوات بعد از عصر روز جمعه كه از امام صادق( ع) در كتاب« الدعاء و الزيارة» آمده است شبهه نياز پيامبر( ص) با اين جملات رفع شده است كه:« اللّهُمَّ انَّ مُحَمَّداً كَما وَصَفْتَهُ فى كِتابِكَ حَيْثُ تَقُولُ" لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ انْفُسِكُمْ عَزيرٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنينَ رَئُوفٌ رَحيم" فَاشْهَد انَّهُ كذلِكَ وَ انَّكَ لَمْ تَأْمُرْ بِالصَّلوةِ عَلَيْهِ الّا بَعْدَ انْ صَلَّيْتَ انْتَ وَ مَلائِكَتُكَ وَ انْزَلْتَ فى مُحْكَمِ قُرْآنِكَ" انَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليما" لا لِحاجَةٍ الى صَلوةِ احَدٍ مِنَ الَمخْلُوقينَ بَعْدَ صَلواتِكَ عَلَيْهِ وَلا الى تَزْكِيَتِهِمْ ايّاهُ بَعْدَ تَزْكِيَتِكَ بَلِ الْخَلْقُ جَميعا هُمُ الُمحْتاجُونَ الى ذلِكَ لِانَّكَ جَعَلْتَهُ بابَكَ الَّذى لاتَقْبَلُ مِمَّنْ اناكَ الّا مِنْهُ وَ جَعَلْتَ الصَّلوةَ عَلَيْهِ قُرْبَةً مِنْكَ وَ وَسيلَةً الَيْكَ وَ زُلْفَةً عِنْدَكَ وَ دَلَلْتَ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ وَ امَرْتَهُمْ بِالصَّلوةِ عَلَيْهِ لِيَزْدادُوا اثْرَةً لَدَيْكَ وَ كَرامَةً عَلَيْكَ وَ وَكَّلْتَ بِالْمُصَلّينَ عَلَيْهِ مَلائِكَتَكَ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ وَ يُبَلِّغُونَهُ صَلَواتَهُمْ وَ تَسْليمَهُمْ».
[72]. كافى، ج 2، ص 491،( باب الصلاة على النبى ...)، ح 1.
[73]. همان، ص 492،( باب الصلاة على النبى)، ح 7.
[74]. همان، ص 492،( باب الصلاة على النبى محمد و اهل بيت)، ح 8.
[75]. كافى، ج 2، ص 494، ح 16.
[76]. همان، ترجمه مصطفوى، ج 4، ص 252( باب ذكر صلوات برمحمد( ص) ...).
[77]. طه، آيه 114.
[78]. ضحى، آيه 5.
[79]. دعاى ابوحمزه ثمالى.
[80]. بقره، آيه 255.
[81]. انبياء، آيه 28.
[82]. مريم، آيه 87.
[83]. طه، آيه 109.
[84]. مدثر، آيات 40- 48.
[85]. يونس، آيه 18.
[86]. بقره، آيه 48.
[87]. ر. ك: بحارالانوار، ج 47، ص 7،( باب 1، ولادته صلوات الله عليه ...)، ح 23.
[88]. انبياء، آيه 28.
[89]. طه، آيه 109.
[90]. اسراء، آيه 79.
[91]. ر. ك: تفسير عياشى، ج 2، ص 315.
[92]. سبأ، آيه 23.
[93]. تفسير قمى، ج 2، ص 201.
[94]. خصال، ص 408، باب الثمانيه، ح 6.
[95]. اسراء، آيه 71 و 72.
[96]. نقل به مضمون، ر. ك: بحارالانوار، ج 8، ص 9،( باب 19)، ح 1؛ البرهان فى تفسير القرآن، ج 3، ص 551.
[97]. تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 275.
[98]. تفسير عياشى، ج 2، ص 314.
[99]. تفسير القمى، ج 2، ص 202.
[100]. وسايل الشيعه، ج 15، ص 335،( باب 47 من ابواب صحة التوبه من الكبائر)، ح 20675.
[101]. اسراء، آيه 44.
[102]. انعام، آيه 102.
[103]. صافات، آيه 96.
[104]. عنكبوت، آيه 45.
[105]. يونس، آيه 62.
[106]. رعد، آيه 28.
[107]. نور، آيه 37.
[108]. زمر، آيه 9.
[109]. نمل، آيه 40.
[110]. رعد، آيه 43.
[111]. كافى، ج 2، ص 353،( باب من آذى المسلمين ...)، ح 7.
[112]. با تفاوت در متن ر. ك: بحارالانوار، ج 90، ص 376،( باب 24، علة الإبطاء فى الاجابه)، ذيل ح 16.
[113]. تفسير الميزان، ج 5، ص 270.
[114]. فصلت، آيه 30 و 31.
[115]. آل عمران، آيه 49.
[116]. بقره، آيه 143.
[117]. كافى، ج 1، ص 190،( باب فى أن الائمة شهداء الله ...)، ح 2.
[118]. مائده، آيه 55.
[119]. توبه، آيه 61.
[120]. همان، آيه 105.