آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش بيست و دوم
الّلهُمَّ وَ مَنْ ارادَنى بِسُوءٍ فَارِدْهُ وَ مَنْ كادَنى فَكِدْهُ وَاجْعَلْنى مِنْ احْسَنِ عَبيدِكَ نَصيباً عِنْدَكَ وَ اقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ وَ اخَصَّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ فَانَّهُ لايُنالُ ذلِكَ الّا بِفَضْلِكَ وَ جُدْلى بِجُودِكَ وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ وَ احْفَظْنى بِرَحْمَتِكَ وَاجْعَلْ لِسانى بِذِكْرِكَ لَهِجاً وَ قَلْبيى بِحُبِّكَ مُتَيِّماً وَ مُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ اجابَتِكَ وَ اقِلْنى عَثْرَتى وَاغْفِرْ زَلَّتى فَانِّكَ قَضَيْتَ عَلى عِبادِكَ بِعِبادَتِكَ وَ امَرْتَهُمْ بِدُعائِكَ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْاجابَة فَالَيْكَ يارَبِّ نَصَبْتُ وَجْهى وَ الَيْكَ يا رَبِّ مَدَدْتُ يَدى فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لى دُعائى وَ بَلِّغْنى مُناىَ وَ لا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجائى وَاكْفِنى مِنْ شَرِّ الْجِنَّ وَ الْانْسِ مِنْ اعْدائى؛
خدايا! هر كه قصد بدى نسبت به من كند تو هم نسبت به او قصد بدى كن و هر كه مكر با من كند به مكر خويش دچار نما. و مرا از بهترين بنده هايت كه بهره اى نزد تو دارند قرار ده- بهره من بهترين بهره ها باشد- و مرا از بهترين بنده هايت كه پيش تو منزلت نزديكترى دارند قرار بده- من از مقربترين افراد نزد تو باشم- و مرا از زمره بهترين بنده هايت كه بهترين مقام و مرتبت نزد تو دارند قرار ده- من از بندگان ويژه تو باشم و معلوم است كه بايد از تو بخواهم- زيرا اين مقامها به دست آورده نمىشود جز به فضل تو. اى خدا! تو را به جود و بخشش ات قسم مىدهم كه بر من جود كن. و تو را به مجد وكرمت قسم مىدهم كه بر من توجه كن و تو را به رحمت واسعه ات قسم مىدهم كه مرا حفظ كند. اى خدا! زبان
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 420
مرا به ياد خودت گويا كن- كه ورد زبانم ياد تو باشد- و دلم را به محبت خودت اسير و پايبند كن. اى خدا! منت گذار بر من و اين دعاى مرا به خوبى اجابت كن. از لغزش هاى من درگذر. گناهان مرا بيامرز. اگر اين چيزها را از تو مىخواهم- براى اين است كه تو حكم نمودى بر بندگانت كه عبادت تو كنند و تو را بخوانند. و تو ضامن شده اى كه اجابت كنى. اى پروردگار من! به سوى تو توجه كرده و دستم را به سوى تو دراز نمودهام. پس به عزتت قسم كه دعاى مرا مستجاب كن و آمال و آرزوهاى مرا برآورده كن و اميدم را از فضل خودت نااميد نكن. و از شر دشمنانم از جن و انس مرا كافى باش- و هميشه محافظ و مددكار من باش-.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 421
تفسير ادبى
«كيد» و «مكر» نوعى فريب است و به معناى منصرف كردن كسى است از قصدى كه دارد به واسطه حيله اى خاص. و خود بر دو نوع است:
يكى، حيله پسنديده كه به واسطه آن كار خوبى انجام مىشود. كلام الهى از همين نوع است كه فرموده:
- ...؛ وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[1] ... و خداوند بهترين چاره انديشان است.
- ...؛ فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ[2] ما به اين صورت براى يوسف چاره انديشى كرديم، زيرا بنا بر روش پادشاه نمىتوانست برادرش را نگه بدارد مگر آن كه خدا بخواهد.
-؛ وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ[3] و آنها را مهلت مىدهم زيرا نقشه من شديد و حساب شده است.
ديگرى، حيله ناپسند است كه به واسطه آن كار ناپسندى انجام مىشود و از اين نوع است آيات الهى:
- ...؛ ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ[4] ... و همانا خداوند مكر خائنان را هدايت نمىكند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 422
-؛ فَأَرَادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ[5] خواستند با او حيله كنند ما هم آنها را پستترين و شكست خورده ترين كسان گردانيديم.
- ...؛ اسْتِكْبَاراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّةَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلًا[6] ... حيله بد هم جز به اهلش ضرر نمىرساند.
-؛ وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنَا مَكْراً وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ[7] آنها نقشه مهمى كشيدند و ما هم نقشه مهمى مىكشيم ....
«زلفة» به معناى قرب و منزلت است. «جود» كرم را گويند. «مجيد» يعنى شريفى كه شرفش فراگير باشد. «لهجه» به معناى گردش، گويا بودن و ورد زبان داشتن است.
«تيمه» به معناى عشق شديدى است كه صاحبش را به خوارى و بندگى وا مىدارد كه به چنين كسى «متيِّم» مىگويند. «اقاله» فسخ معامله است و در اين جا معناى «عفو و گذشت» دارد. «عثرة» لغزش و خطا را گويند. «نصبالوجه» به معناى رو كردن و توجه است. «منا» جمع «منيه» است به معناى آرزوها.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 423
اركان دعا
«داعى» در اين جملات بندهاى است كه به خدا روى آورده و از هر كس جز او بريده است، قبولى توبه خود را پيش از اين بخشِ دعا ديده است، لذا كمال انقطاع را درخواست مىكند.
«مدعو» در اين بخش از دعا بخشنده شرف گستر سرافرازى است كه فرمان دعا داده و شديدا آن را لازم دانسته و وعده اجابت داده است.
«مدعو له» در اين جملات چند چيز است:
الف) رفع موانع از طريق عبوديت، كه عبارت است از: رفع مكر و فريب شيطانهاى انسى و جنى و شر آنها، و از آن جا كه اين مطلب بسيار حائز اهميت است يك بار در اول اين جملات گفته است:
«الّلهُمَّ وَ مَنْ ارادَنى بِسُوءٍ فَارِدْهُ وَ مَنْ كادَنى فَكِدْهُ؛
خدايا! هر كس قصد بدى نسبت به من كرد تو هم براى او بدى بخواه و هر كس قصد فريب مرا داشت تو هم او را فريب ده.»
و بار ديگر در آخر جملات كه فرموده است:
«وَاكْفِنى مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الْانْسِ مِنْ اعْدائى؛
و مرا در برابر شر دشمنانم از جنّ و انس كفايت بخش.»
ب) مقام قرب، كه هدف خلقت انسان است؛ بلكه مىتوان گفت هدف جهان هستى است و از آن جا كه اين مقام هم حائز اهميت است به عبارتهاى مختلف در اين جملات آن را تكرار كرده، لذا يك بار در خواست سبب كرده و فرموده است:
«وَ اجْعَلْنى مِنْ احْسَنِ عَبيدِكَ نَصيباً عِنْدَك وَ اقْرَبِهِمْ مَنْزَلةً مِنْكَ وَ اخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْك.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 424
كه باز مىبينيم مدعو له كه عبارت از قرب به خداست سه بار در همين عبارتها تكرار شده است. و بار ديگر در خواست مسبب را كرده و فرموده است:
«وَاجْعَلْ لِسانى بِذِكركَ لَهِجاً وَ قَلْبى بِحُبِّكَ مُتَيَّماً.»
چرا كه براى هر كس مقام قرب، حاصل شود اين دو نيز برايش حاصل خواهد شد پس اين دو مسببهاى مقام قرب الهى اند.
سومين بار هم از خداوند درخواست اجابت دعا و نيل به آرزويش كرده و هفت بار اين مطلب را تكرار كرده است.
پس در مجموع دوازده مرتبه در اين عبارت «مقام قرب» را درخواست نموده است.
ج) توبه دوباره، در وسط گفتارش نگران عدم پذيرش توبهاش شده كه مبادا اقتضاى چنين درخواستى در او نباشد، لذا درخواست عفو لغزشها و خطاها و آمرزش آنها را كرده. به عبارت ديگر دوباره توبه كرده است.
«مدعو به» هم در اين جملات جود، فضل، مجد، رحمت و عزت حضرت حق است. از لطافت كلام در اين جملات آن است كه علاوه بر تكرار خواسته خود به عبارتهاى گوناگون و تفنن در عبارت- كه على الخصوص در دعا از لطيفترين مباحث است:
اولًا، به توحيد افعالى اقرار كرده و اعتراف نموده كه درهستى، جز خدا هيچ چيز مؤثر نيست و جز به واسطه فضل او كسى نمىتواند به اين مقام برسد، و سپس با آوردن «فاء تفريع» و كلمه «انّ» و ضمير «شأن» ثابت كرده است كه او خود به اين مقام نايل شده است؛ چرا كه مىفرمايد: «فانه لاينال ذلك الا بفضلك».[8]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 425
ثانياً، حجت برهانى آورده و گفته است كه خود حضرت حق مؤكدا فرمان دعا داده و در كتاب خود اجابت دعا را بارها ضمانت فرموده است؛ از اين رو آن حضرت دعا كرده و اميد اجابت آن را دارد، البته پيداست كه او به اين مطلب هم نايل شده است، زيرا به واسطه «فاء تفريع» و كلمه «انّ» كه براى تأكيد آمده و «كاف خطاب» كه آن هم در اين جا براى تأكيد آمده ذكر شده است؛ بنابراين بايد گفت كه اين سخن از هر جهت در نهايت لطافت است؛
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 426
مراتب مكر الهى
مكر و كيد از جانب خداى تعالى وجوه گوناگون و مراتب مختلفى دارد. اولين مرتبه اش «ضلالت و واگذاشتن گناه كار به خودش»، بارها گفته ايم كه ضلالت از جانب خدا به معناى سلب عنايت خاصه از اوست، چرا كه شخص به جهت گناهانش ديگر اقتضاى پذيرش چنين عنايتى را ندارد. همچنان كه خداوند در جاىجاى قرآن كريم اين مطلب را بيان كرده است كه به چند مورد به عنوان نمونه اشاره مىكنيم:
؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ أَ فَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ[9]؛[10]؛ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ[11] همانا خداوند قوم ظالم، كافر، فاسق را هدايت نمىكند.
و بارها اين مطلب در قرآن تكرار شده است.
پس از اين مكر الهى باز هم در اين دنيا برايش عذاب شديدى خواهد بود تا جايى كه او را به عذاب آخرت برساند. همچنان كه خداوند در جاىجاى قرآن كريم مطلب را بيان كرده است كه به چند مورد اشاره مىكنيم:
اول:؛ فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَ لَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كَافِرُونَ[12] نه مالهاى ايشان تو را به شگفتى وادار كند و نه فرزندانشان، زيرا خداوند مىخواهد به واسطه آنها ايشان را در زندگى دنيوى عذاب بدهد و در حال كفر، جان آنان را بگيرد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 427
دوم:؛ وَ لَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ[13] كفار گمان نكنند كه هر چه ما به آنها مهلت بدهيم به نفع آن هاست. ما به آنها مهلت مىدهيم تا بيشتر گناه كنند. عذاب خواركننده هم براى آنها آماده است.
سوم:.؛ حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ[14] ... و هر كس براى خداوند شريكى در نظر بگيرد مثل آن كه از آسمان به زمين افتاده و پرنده اى او را در ربوده يا آن كه بادهاى تندى او را به جاى دوردستى پرتاب كرده باشند.
چهارم:.؛ وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ[15] ... وكسانى كه كافر شدند به خاطر كارهايى كه كردهاند پى در پى حوادثى بر سرشان مىآيد يا آن كه به زودى خانه شان فرو مىريزد تا آن كه وعده خدا برسد ....
پنجم:؛ وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى[16] و هر كس كه از ياد من روى گردان باشد زندگى سختى خواهد داشت ....
و نظير اين آيات در قرآن فراوان است كه همگى دلالت بر اين دارند كه مكر خدا بر هر كس احاطه پيدا كند او را فوقالعاده مضطرب، نگران و پريشان حال مىكند و پى در پى بلاهاى سهمگين بر او فرود مىآيد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 428
و آيات متعدد ديگرى هم در قرآن هست كه دلالت بر آن دارد كه: هدايت خدا بر هر كس احاطه پيدا كند او را اطمينان و آسودگى فرا مىگيرد و هيچ بيم و اندوهى نخواهد داشت. كلام الهى است:
-؛ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ[17] آرى هر آن كس كه رو به سوى خدا كند و نيكوكردار باشد، پاداشش پيش پروردگارش محفوظ خواهد بود، و او را نه غمى است و نه بيمى.
-؛ أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ[18] بدانيد كه اولياى خدا را نه بيمى هست و نه اندوهى آنها را فرا مىگيرد.
همچنين كلام الهى است كه:
-؛ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[19] كسانى كه ايمان آورده باشند و دل هايشان به ياد خدا آرام گرفته باشد، بدانيد كه با ياد خدا دلها آرام مىگيرد.
-.؛ وَ كَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَ لَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ[20] ... كدام يك از اين دو گروه بيشتر شايسته امنيت و آسايشند؟ اگر مىدانيد بگوييد. آنها كه ايمان آورده باشند و ايمانشان را به هيچ ظلمى نيالوده باشند. امنيت و آسايش، برازنده آن هاست و آنها هستند كه راه يافتهاند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 429
دومين مرتبه مكر و كيد خدا «قانون استدراج» است. به اين معنا كه به قدرى بر نعمت كسى افزوده شود كه ديگر فرصت تأمل در وزر و وبال و عواقب كار را از او بگيرد.
از قرآن نيز چنين بر مىآيد كه اين هم از جمله بلاياى الهى و از سنتهاى خداست. كلام الهى است:
-؛ وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ[21] آنها را هم كه آيات ما را دروغ انگاشته باشند از جايى كه ندانند به تدريج مىگيريم و به آنها مهلت مىدهيم. نقشه من حساب شده و شديد است.
-؛[22] و هيچ پيامبرى را به جايى نفرستاديم مگر آن كه اهل آن جا را به سختى و گرفتارى مبتلا كرديم تا اظهار فروتنى كردند سپس بدى حال آنها را به خوبى و خوشى تبديل كرديم تا آن كه آسوده خاطر شدند و گفتند پدران ما شب و روز گرفتار بوده اند. ناگهان آنها را هم به طورى كه قدرت فهم و شعورش را نداشتند گرفتيم.
-؛ فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ[23] آنها را به حال خودشان بگذار. بگردند، بازى كنند تا آن كه آن روزى را كه وعده داده شدهاند ببينند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 430
كه در اين باره رواياتى نيز از ائمه (ع) رسيده است. از جمله در جلد دوم كافى بابى به عنوان «استدراج» بازشده و روايت زير، يكى از آن هاست كه امام صادق (ع) فرمودند:
«انَّ اللهَ اذا ارادَ بِعَبْدٍ خَيْراً فَاذْنَبَ ذَنْباً اتْبَعَهُ بِنِقْمَةٍ وَ يَذْكُرَهُ الْاسْتِغْفار وَ اذا ارادَ بِعَبْدٍ شَرّاً فَاذْنَبَ ذَنْباً اتْبَعَهُ بِنِعْمَةٍ لِيُنْسِيَهُ الْاسْتِغْفار وَ يَتَمادى بِها وَ هُوَ قُولُ اللهِ تَعالى:[24] بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعاصى؛[25]
هرگاه خداوند تعالى اراده خيرى به بنده اش بنمايد وقتى كه بنده گناهى مرتكب شود او را به بلايى دچار مىكند كه استغفار را به يادش بياورد، و هرگاه كه اراده شر نسبت به بنده اى داشته باشد تا گناهى كرد بر نعمت او مىافزايد تا استغفار را فراموش كند و به گناه خود ادامه دهد و اين معناى كلام الهى است كه مىفرمايد" ما به زودى از جايى كه نمىدانند به تدريج، آنها را مىگيريم" يعنى به واسطه نعمت هايى كه در برابر گناهان به ايشان مىبخشيم.
بلكه از آيه اى كه در سوره زخرف است، چنين بر مىآيد كه اگر مردم از دين برنمىگشتند و همگى كافر نمىشدند- الى ما شاء الله- خداوند بر نعمتهاى غيرمتقين مىافزود. كلام الهى است:
؛[26] اگر مردم، يك امت نمىبودند ما سقف هايى از نقره بر خانه هاى كسانى كه به خداى رحمان كفر مىورزيدند قرار مىداديم و كاخ هايى براى ايشان بر مىافراشتيم تا از آنها بالا
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 431
بروند و درهايى براى خانه هايشان قرار مىداديم و تختهايى مىزديم كه بر آنها تكيه بزنند و گنجى به ايشان مىداديم، چرا كه همه اينها بهره مادى زندگى دنيوى است ولى آخرت پيش پروردگار توست و از آنِ خويشتن داران است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 432
عوام و خواص
از قرآن و روايات اهل بيت (ع) چنين به دست مىآيد كه حساب خواص با عوام فرق دارد و مىتوان گفت عكس قانون استدراج است. كلام الهى است:
؛ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلًا يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً[27] اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر زندگى دنيوى مىخواهيد و زينت دنيا را، بياييد شما را به شايستگى بهره مند گردانم و رهايتان كنم. و اگر خدا و رسولش و سراى آخرت را مىخواهيد، بدانيد كه خداوند براى زنان محسنه شما پاداش عظيمى تهيه ديده است. اى زنان پيامبر! هر كدام از شما كار زشتى را آشكارا مرتكب شود عذابش دو چندان است و اين كار براى خدا آسان است و هر كدام از شما كه خود را براى خدا و رسول نگه دارد و كار شايسته انجام دهد اجرش را دو برابر مىدهيم و بهره شايسته اى برايش آماده كرده ايم. اى زنان پيامبر! اگر تقوا پيشه كنيد، شما مثل زنان [معمولى] ديگر نيستيد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 433
و در آيه ديگر نيز مىفرمايد:
نْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ[28] و به يكى از آنها كه به نظرش مىرسيد نجات خواهد يافت گفت: از من هم پيش اربابت يادى بكن. شيطان ياد پروردگارش را از خاطرش برد لذا چند سال در زندان باقى ماند.
لذا مىبينيد كه چون يوسف به غير خدا پناهنده شد جزايش چند سال زندانى بود، و نيز كلام الهى است:
؛ فَلَوْ لَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ[29] اگر چنان چه- يونس- از تسبيح كنندگان نمىبود تا روز قيامت در دل ماهى باقى مىماند.
در كافى آمده است كه: يكى از پيامبران بنى اسرائيل دانشمند مؤمنى را ديد كه در زير ديوار مانده و گوشت صورتش را مورچگان مىخورند. و وقتى وارد شهر شد ديد ستم گرى مرده است و مردم او را تشيع مىكنند. تعجب كرد و از پروردگارش خواست قضيه را برايش روشن كند. خداوند به او جواب داد كه اين عالم براى قضاى حاجتى به سراغ آن ظالم، رفته و او هم خواسته اش را برآورده كرده بود. لذا هر دوى آنها را به اين صورت مدد رسانديم.
قضيه على بن يقطين و ابراهيم جمال در زمان حضرت موسى بن جعفر (ع) در تاريخ مشهور است و در سيره ائمه نظاير فراوانى دارد كه حضرت، على بن يقطين را به خاطر آن كه ابراهيم جمال را تحقير كرده بود، به حضور نپذيرفت و به او فرمود: تا رضايت او را جلب نكند او را به حضور نخواهد پذيرفت.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 434
صاحب وسايل (رحمه الله) روايات فراوانى را در كتاب «جهاد با نفس» آورده است، از جمله اين روايت:
از مُفضّل بن عمر از ابى عبدالله- امام صادق (ع)- است كه فرمودند:
«يا مُفَضَّل! ايّاكَ وَ الذُّنُوبَ وَ حَذِّرْها شيعَتَنا فَوَاللَّهِ ماهِىَ الى احَدٍ اسْرَعَ مِنْها الَيْكُمْ انَّ احَدَكُمْ لَتُصيبُهُ الْمَعَرَّةُ مِنَ السُّلْطانِ وَ ما ذاكَ الّا بِذُنُوبِه وَ انَّهُ لَيُصيبُهُ السُّقْمُ وَ ما ذلِكَ الّا بِذُنُوبِه وَ انَّهُ لَيَحْبَسُ عَنْهُ الرِّزْقُ وَ ما هُوَ الّا بِذُنُوبِه وَ انَّهُ لَيُشَدَّدُ عَلَيْهِ عِنْدَ الْمَوت وَ ما ذاكَ الّا بِذُنُوبِه حَتّى يَقُولَ مَنْ حَضَرَهُ لَقَدْ غُمَّ بِالْمَوتِ؛[30]
اى مفضل! از گناه بپرهيز و شيعيان ما را هم از آنها بدور دار كه به خدا قسم سريعتر از آن كه به شما بر مىگردند به سراغ هيچ كس نمىروند. هيچ كدام از شما مورد سرزنش سلطان قرار نمىگيرند مگر به خاطر گناهانش. هيچ كدام از شما بيمار نمىشود مگر به خاطر گناهانش. هيچ يك از شما در روزى به رويش بسته نمىشود مگر به خاطر گناهانش. هيچ يك از شما سخت جان نمىدهد مگر به خاطر گناهانش. تا آن كه كسى كه بر بالين او نشسته است مىگويد: دق كرد و مرد.»
و وقتى حضرت ديدند: پذيرش اين مطالب براى من مشكل است فرمودند:
«اتَدْرى مِمَّ ذلِك؟؛ مىدانى چرا؟»
گفتم: نه. فرمودند: «
ذاكَ وَاللهِ انَّكُمْ لاتُؤْخَذُونَ بِها فِى الْاخِرَةِ وَ عَجِلَتْ لَكُم فِى الدُّنْيا؛[31]
به خدا قسم اين براى آن است كه ديگر در آخرت به خاطر آنها مؤاخذه نخواهيد شد و در دنيا به سزاى آنها مىرسيد و جزاى آنها را مىبينيد.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 435
درحديث صحيحى از امام صادق (ع) آمده است كه:
«يَقُولُ الله عَزَّوَجَلَّ: اذا عَصانى مَنْ يَعْرِفُنى سَلَّطْتُ عَلَيْهِ مَنْ لايَعْرِفُنى؛[32]
خداوند عزوجل مىفرمايد: وقتى كسى كه مرا بشناسد و در برابر من عصيان كند من هم كسى را بر او مسلط مىكنم كه مرا نشناسد.»
سومين مرتبه از مكر خدا و فريب او «مؤاخذه گناه كار است به واسطه گناهان خودش» و اين چيزى است كه در قرآن و روايات به لزوم بيم دادن بندگان از آن تأكيد شده است و آسوده خاطر بودن از مكرخدا را از گناهان كبيره و موبقه برشمرده است، لذا لازم است كه بنده اميدوار به رحمت خدا باشد ولى در عين حال نبايد از مكر خدا آسوده خاطر گردد، چرا كه سخط خداوند در كنارهر شرى هست، و معناى كلام حضرت در دعاى «رجبيه» هم همين است كه فرموده:
«يا مَنْ ارْجُوهُ لِكُلِّ خَيرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ؛
اى كسى كه اميد هر خيرى را از او دارم و ايمان دارم كه سخط آن همراه هر شرى هست.»
آيات الهى نيز دلالت بر همين موضوع دارد، از اين روست كه خداى متعال در چند جاى مختلف مىفرمايد:
-؛ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[33] ولى اگر مردم شهرها ايمان مىآوردند و خويشتن دارى پيشه مىكردند ما هم چشمههاى
بركت را از آسمان و زمين به روى ايشان مىگشوديم ولى آيات ما را دروغ انگاشتند، ما هم آنها را با دستاوردهاى خودشان مؤاخذه كرديم.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 436
-؛ أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَ هُمْ نَائِمُونَ[34] آيا شهر نشينان از اين كه شبان گاه وقتى كه آنها در خوابند بلاى ما بر سرشان فرود آيند در امان هستند؟
-؛ أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَ هُمْ يَلْعَبُونَ أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ[35] يا آن كه شهرنشينان از اين كه روز، هنگامى كه مشغول بازى هستند بلاى ما برسرشان فرود آيد در امانند؟ آيا آنها از مكر خدا آسوده خاطرند؟ در حالى كه جز مردم زيان كار ازمكر خدا آسوده خاطر نمىشوند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 437
هدف آفرينش
مقام قرب الى الله- چنان كه بارها از آن سخن به ميان آورديم- هدف آفرينش انسان است و از نظر قرآن، جهان هستى براى انسان آفريده شده و انسان هم براى خدا و بيان در كلام الهى و در قرآن كريم به اين گونه طرح شده است:
-؛ أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى وَ لَا كِتَابٍ مُنِيرٍ[36] آيا نمىبينيد كه خداوند هر آن چه را كه در آسمانها و زمين است به تسخير شما در آورده است؟
-؛ يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً[37] اى جانِ آرام گرفته! به سوى پروردگارت بازگرد.
البته رسيدن به اين مقام بسيار دشوار است.
شيخ الرئيس (رحمه الله) خوب گفته است كه انسان براى خدا آفريده شده و نيل به اين مقام ممكن نيست مگر به واسطه عمل.
لذا آدمى ناگزير است كه پيش از اقدام به طى منازل در آغاز امر، خود را بشناسد و بداند كه او كسى است كه مىتواند به جايى رسد كه بشنود هر آن چه رسول خدا مىشنيده و ببيند هر چه را كه رسول خدا مىديد. خود حضرت فرمودند كه:
«لَوْلا تَكْثيرٌ فى كَلامِكُمْ وَ تَمْريجٌ فى قُلُوبِكُمْ لَرَأَيْتُمْ ما ارى وَ لَسَمِعْتُمْ ما اسْمَع؛[38]
اگر در سخن گفتن شما هم، چيزى اضافه نمىبود- پرحرفى نمىكرديد- و دل هايتان مشوب و آلوده نمىبود شما هم، آن چه را كه من مىبينم مىديديد و آن چه را كه من مىشنوم مىشنيديد.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 438
هم چنين آن حضرت فرمودند:
«لَوْلا ان الشَّياطينُ يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنى آدَم لَنَظَرُوا الى مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الْارْض؛[39]
اگر چنان چه شياطين گرد دلهاى آدمى زادگان نمىگشتند و آنها را احاطه نكرده بودند، آنها ملكوت آسمانها و زمين را مىديدند.»
باز هم آن حضرت فرمودند:
«انَّ لِربّكُم فى ايّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحاتٍ الا فَتَعرَّضُوا لَها؛[40]
بدانيد كه در روزگار شما هم نسيمهاى رحمت مىوزد. اين را بدانيد و به آنها رو بياوريد.»
خلاصه آن كه آدمى ناگزير است در ابتدا بداند كه در او روح الهى دميده شده و از اين رو مسجود فرشتگان وجانشين خدا بر روى زمين شده است. كلام الهى است:
-؛ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ[41] پس وقتى كه او را نظام بخشيديم از روح خودم در او دميدم، شما هم در برابر او به سجده بيفتيد.
-.؛ وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ[42] من در روى زمين جانشينى قرار مىدهم.
و هم چنين بداند كه او امانت دار الهى است و در عالم هستى هيچ چيز جز او نتوانسته اين امانت را به دوش بكشد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 439
كلام الهى است:
-؛ إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولًا[43] ما امانت را بر آسمانها و زمين عرضه داشتيم همه از آن ترسيدند و از به دوش كشيدن آن خوددارى كردند ولى آدمى به خاطر آن كه از ديرباز در ظلمت و جهل بوده آن را- پذيرفت و- به دوش كشيد.
و باز هم بداند كه موانع او در اين راه چيزى جزگناه و صفات رذيله نيست، و اينها به منزله غل و زنجير اويند. كلام الهى است:
-؛ إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ وَ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ[44] ما بر گردن آنها كنده و زنجيرهايى نهاده ايم كه تا چانه هايشان بالا آمده و آنها را سربالا نگه داشته است. از پيش رويشان ديوارى كشيده ايم. پشت سرشان هم ديوارى كشيده ايم. به اين صورت آنها را فرو پوشيده ايم و از اين جهت آنها ديد ندارند. و برايشان يكسان است چه آنها را بيم بدهى و چه ندهى. آنها باور نخواهند كرد.
و بايد بداند كه با توبه و جهاد با نفس امّاره و صفات رذيله، اين موانع از ميان برداشته مىشود كه اين كار از مهمترين كارهاست و تا كسى آن را انجام نداده باشد قطعا امكان سير و حركت در اين راه برايش فراهم نخواهد شد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 440
هدف از توبه
آن چه لازم به تذكر است اين است كه توبه حتما بايد براى خدا صورت گيرد و چنين توبهاى است كه در قرآن «توبه نصوح» ناميد شده است. كلام الهى است:
؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[45] اى كسانى كه ايمان آورده ايد به سوى خدا توبه خالصى بكنيد. اميد است كه پروردگارتان بدىهاى شما را ناديده بگيرد و شما را وارد باغ هايى بكند.
البته در كلمه نصوح چند گونه نظر هست، از جمله محقق طوسى (رحمه الله) چنين نظر داده اند كه توبه نصوح توبه ايست كه براى خدا باشد و اگر كسى به خاطر آن كه در آتش جهنم نرود توبه كند توبه اش «نصوح» نخواهد بود.
و نيز بداند كه اين سير از اشرف امور است و هيچ شرافت و لذت و هدفى براى آدمى بهتر و لطيفتر و مهمتر از اين سير نيست. چرا كه آدمى در ابتدا «سير من الحقّ الى الخلق» كرده است و سپس «سير من الخلق الى الحق» و پس از آن «سير من الحق فى الحق»، كه اين سير پس از وصول او به مقام قرب صورت مىگيرد، در روايت معراج است كه:
«يا احْمَدُ انَّ فِى الْجَنَّة قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤَةٍ فَوْقَ لُوْلُؤَةٍ وَ دُّرَّةٍ فَوْقَ دُرَّة، لَيْسَ فيها قَصْمٌ وَ لا وَصْلٌ، فيهَا الْخَواصُّ، انْظُرُ الَيْهِمْ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعينَ مَرَّةً فَاكَلِّهِمْ، كُلَّما نَظَرْتُ الَيْهِمْ ازيدُ فى مُلِكِهِم سَبْعينَ ضِعْفاً، وَاذا تَلَذَّذَ اهْلُ الْجَنَّةِ بِالطِّعامِ وَ الشَّرابِ تَلَذَّذُوا بِكَلامِى و ذِكْرِى وَ حَديثى قالَ: يا رَبِّ! ما عَلَامَاتُ
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 441
اولئِكَ قالَ: هُمْ فِى الدُّنْيا مَسْجُونُون. قَدْ سَجَنُوا الْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْكَلامِ وَ بُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعام ...؛[46]
اى احمد! در بهشت قصرى است از در و مرجان كه بر روى هم انباشته شده اند. پيوند و جدايى در آنها نيست. خواص من در آنها ساكن اند، همه روزه هفتاد بار به ايشان نظاره مىكنم و با آنان سخن مىگويم و هر بار كه بر آنان نظر كنم بر ملكشان هفتاد برابر مىافزايم و در جايى كه اهل بهشت از خوردنى و نوشيدنى لذت مىبرند لذت اينها در ياد من و كلام من و سخن گفتن از من است.- پيامبر (ص)- سؤال كرد: پروردگارا! نشانه اينها چيست؟ پروردگار فرمود: زندانيان اند. آنها كه زبان هايشان را از حرف زيادى بازداشته اند و شكم هايشان را از خوراك زيادى.»
بنابراين با توجه به كلام حضرت حق كه فرمود: «بر ملكشان هفتاد برابر مىافزايم» به معناى سعه وجودى و استكمال آنان است. هم چنين بايد به كلام آن حضرت كه فرمود: «لذت اينها در ياد من و كلام من و سخن گفتن از من است» توجه كرد.
چه زيبا سروده است:
هَنيئاً لِارْباب النّعيم نعيمهم
و لِلْعاشق الْمسكين ما يتجرّعُ[47]
نعمت اهلنعيم جمله گواراشان
عاشق بى چاره راست حسرتِ نعمت
آرى، اين انسان كه از حق به سوى خلق آمده تا بلكه روزى از خلق به سوى حق بازگردد در خلق فرو مانده و سيرش «من الخلق الى الخلق» شده است. لذا او همانند
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 442
جانورى است كه در گنداب باشد و شبيه كرم ابريشمى است كه به قدرى بر دور خود تار مىتند تا بميرد.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «
رَحِمَ اللهُ امْرَىءً علم مِنْ أيْنَ وَ فى أيْنَ وَ الى أين؛[48]
خدا رحمت كند كسى را كه بداند از كجا آمده است، در كجاست و به كجا مىرود.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 443
منازل سير و سلوك
منزل اول: پس از معرفت، اولين منزل، «تخليه» خواهد بود كه هم كار بسيار مشكلى است و هم نياز به فعاليت و استقامت و شناخت روش مبارزه، يعنى جهاد اكبر دارد.
منزل دوم: دومين مرحله، «تحليه» است كه آن هم نيازمند سخت كوشى و رياضت هاى فراوان است. خلاصه سير از منزل اول تا منزل دوم و عبور از آن كارى بى نهايت دشوار است. كلام الهى است:
؛ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ[49] از آن گردونه مهم نگذشت. و تو چه مىدانى كه آن گردونه چيست؟ آزاد كردن برده اى، يا غذا دادن در روز گرسنگى، يتيمى از خويشاوندان يا مستمندى خاك نشين را، سپس از كسانى باشد كه ايمان آورده، و يك ديگر را به شكيبايى و رحمت توصيه مىكنند.
قرآن بر اين مطلب اذعان دارد كه انسان طبيعتا و از روى ميل وارد اين سير نمىشود، ديگر آن كه اين سير بى نهايت مشكل است، هم چنين «تخليه» كه عبارت از «فك رقبه» باشد و «تحليه» كه عبارت است از «اطعام» كه خود به منزله عبور از عقبه مىباشند. ديگر آن كه اصحاب يمين كسانى هستند كه وارد اين عقبه ها شده باشند و گرنه اصحاب المشئمة خواهند بود و هم چنان كه در دنيا در قشر طبيعت اسير و زندانى هستند در آخرت هم «نار مؤصده» اى بر آنان حاكم است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 444
منزل سوم: اما وصول به منزل سوم، يعنى «تجليه» بسى دشوار است. براى رسيدن به اين مرحله عبور كردن از دو منزل پيشين، قهرى است. البته خداوند تعالى او را به راه راست هدايت مىكند و با تجلى رحمانى بر قلبش متجلى مىگردد و اين تجلى در گروى اقتضا است و پس از تكميل شرايط آن كه همان «تخليه و تحليه» است دلش به نور الهى روشن مىشود و قهرا امر «تجليه» برايش حاصل مىشود همان طور كه در كلام الهى بيان شده است:
-؛ اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[50]
خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد.
-؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[51] اى كسانى كه ايمان آورده ايد در راه خدا خويشتن دارى كنيد و به فرستاده اش ايمان بياوريد تا خداوند دو مشت پر از رحمتش را به شما بدهد و نورى در برابر شما قرار دهد كه به واسطه آن راه برويد و خداوند شما را بيامرزد. چرا كه خدا بسيار آمرزش گر و مهربان است.
-؛ أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[52] آيا كسى كه مرده بود و سپس ما زنده اش كرديم و نورى برايش قرار داديم تا به واسطه آن در بين مردم راه رود هم چون كسى است كه مثل او- هم چنان در ظلمات مانده است و نمىتواند از آن خارج شود؟
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 445
-؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[53] اى ايمان آورده ها! اگر تقواى خدا پيشه كنيد خدا هم برايتان قدرت تشخيص بين حق و باطل قرار مىدهد.
منزل چهارم: منزل فنا و لقا، بازگشت به خدا، رسيدن به مقصود، پيدا كردن گم شده، به دست آوردن اطمينان، درك تعلّق، درك قيوميت حق تعالى، باطل بودن هر كس جز او، درك آن كه اول و آخر و ظاهر و باطن اوست، درك حقيقت لا اله الا الله و درك اين كه خداوند تعالى روشنى بخش آسمانها و زمين است كه در اين صورت در دلش هيچ چيز باقى نمىماند مگر خدا، يا براى خدا. لذا دلش اسير خدا مىشود، و جز خدا نمىبيند و نمىشنود و جز خدا، يا براى خدا، نمىگويد. لذا وجودش، عملش و نيتش براى خدا مىشود. شرح مطلب را با نگاهى كوتاه به كلام الهى در اين باره بيان مىكنيم در مواردى كه مىفرمايد:
اول:.؛ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحاً وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً[54] لذاكسى كه اميد به ملاقات پروردگارش داشته باشد، بايد كار شايسته كند و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نگيرد.
دوم:؛ يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً[55] اى جان آرام گرفته! سرخوش و خرسند به سوى پروردگارت باز گرد.
سوم:؛ سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[56] به تحقيق آيات خود را در جهان و در وجود خودشان به ايشان نشان خواهيم داد تا بر
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 446
ايشان روشن شود كه او حق است. آيا همين- صفت- براى پروردگارت كافى نيست كه بر هر چيزى شاهد است؟
چهارم:؛ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[57] آسمانها و زمين از آن او است. جان مىبخشد و جان مىگيرد و بر هر كارى قادر است. اول و آخر، پيدا و نهان اوست. و او از هر چيز آگاه است.
پنجم:؛ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا[58] او پرودگار مشرق و مغرب است. جز او پناهى نيست لذا او را به وكالت خود برگزين.
ششم:.؛ وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[59] جز او پناهى نيست. همه چيز هلاكتپذير است مگر روى او.
هفتم:.؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[60] خدا روشنايى بخش آسمانها و زمين است.
هشتم:؛ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ[61] در خانه هايى كه خدا اجازه داده برافراشته شوند و در آنها ياد اسم او بشود، بامدادان و شام گاهان او را در آن خانه ها تسبيح كنند، مردانى كه نه خريد و فروش و نه تجارت ايشان
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 447
را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و و دادن زكات باز نمىدارد و از روزى كه دل ها و ديدگان در آن دگرگون مىشوند مىترسند.
نهم:.؛ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ[62] ولى آنهايى كه ايمان آورده باشند خدا را بيشتر دوست دارند.
دهم:؛ إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُوراً[63] ما به خاطر خدا به شما غذا مىدهيم، نه از شما عوض مىخواهيم و نه توقع تشكر داريم.
محدث قمى از ابن خالويه نقل كرده است كه تمام مناجات مناجات شعبانيه از ائمه (ع) بوده و در آن جا آمده است كه:
«الهى! هَبْ لى كَمالَ الانْقِطاعِ الَيْكَ وَانِرْ ابْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها الَيْكَ حَتّى تَخْرِقَ ابْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور فَتَصِل الى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصير ارْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك. الهى! وَاجْعُلْنى مِمَّنْ نادَيْتَهُ فَاجابَكَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَناجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً؛[64]
اى معبود من! به من نيرويى ده كه كاملًا از همه بِبرُم و به تو روى آورم، وچشم دل ما را با نور نگاهش به سوى خودت روشن كن تا چشم دلها پرده هاى نور را بدرند و به معدن و مركز عظمت برسند و جانهاى ما به عزت و سربلندى قدست بياويزند. اى معبود من! هم چنين مرا در رديف آنانى قرار ده كه صدايشان كردى و به تو جواب دادند، و آنها را ملاحظه كردى و آنان در برابر هيبت و عظمت تو مدهوش شدند، و تو با آنان در پنهانى زمزمه كردى و مناجات نمودى و او آشكارا براى تو كار كرد.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 448
در دعاى عرفه حضرت امام حسين (ع) نيز آمده است كه:
«كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ الَيْكَ؟ ايَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَك؟ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ الى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيْك؟ وَ مَتى بَعُدْتَ حَتّى تَكُونَ الْآثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ الَيْكَ؟ عَمِيَتْ عَيْنٌ لاتَراكَ عَلَيْها رَقيباً وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصيباً. الهى امَرْتَ بِالرُّجُوعِ الى الْاثارِ فَارْجِعْنى بَكِسْوَةِ الْانْوارِ وَ هِدايَةِ الْاسْتِبْصارِ حَتّى ارْجِعَ الَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ الَيْكَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ الَيْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمِّةِ عَنِ الاعْتِماد عَلَيْها انَّكَ عَلى كُلِّ شىءٍ قَدير؛[65]
چگونه مىشود به واسطه آن چه در وجود خود نيازمند توست به وجود تو استدلال كرد؟ مگر غير از تو را ظهورى هست كه تو را نيست تا او مظهر تو باشد؟ تو كى پنهان بودى تا نياز به دليلى باشد كه وجود تو را اثبات بكند و چه وقت دور شدى تا آن كه موجب نزديكى ما به تو بشود؟ كور باد چشمى كه تو را بر خود مراقب و مواظب نبيند و دريده باد سينه بنده اى كه تو از محبت خود او را بى نصيب گذاشته باشى. اى معبود من! تو فرمان دادى تا به آثار، مراجعه شود اينك از تو مىخواهم كه مرا در لباس و پوشش انوار و هدايت بينش و استبصار به سوى خود بازگردانى تا هم چنان كه از تو، به آثار داخل شدم در حالى كه نهادم از نظر، به سوى آثار مصون باشد دوباره به سوى تو باز گردم و همتم از تكيه كردن و پشت گرمى به آثار دست برداشته باشد. كه تو بر هر كارى توانايى.»
و باز در همان دعا آمده است كه:
«انْتَ الَّذى اشْرَقْتَ الْانْوارَ فى قُلُوبِ اوْلِيائِكَ حَتّى عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ وَ انْتَ الَّذى ازَلْتَ الْاغْيارَ عَنْ قُلُوبِ احِبّائِكَ حَتّى لَمْ يُحِبُّوا سِواكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا الى غَيْرِكَ. انْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ اوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَ انْتَ الَّذى هَدَيْتَهُمْ حَيْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ. ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذى فَقَدَ
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 449
مَنْ وَجَدَكَ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلًا وَ لَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغى عَنْكَ مُتَحَوِّلًا. كَيْفَ يُرْجى سِواكَ وَ انْتَ ما قَطَعْتَ الْاحْسانَ وَ كَيْفَ يُطْلَبُ مِنْ غَيْرِكَ وَ انْتَ، ما بَدَّلْتَ عادَةَ الْامْتِنان. يا مَنْ اذاقَ احِبّائَهُ حَلاوَةَ الْمُؤانَسَةِ فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُتَمَلِّقين وَ يا مَنْ الْبَسَ اوْلِيائَهُ مَلابِسَ هَيْبَتِه فَقامُوا بَيْنَ يَدَيْهِ مُسْتَغْفِرين؛[66]
تو آنى كه در دل هاى اوليايت انوار را به تابش و اشراق واداشتى تا آن كه تو را شناختند و به يكتايى تو اقرار نمودند و تو آنى كه غير را از دل دوست دارانت بيرون راندى تا آن جا كه محبت غير از تو را به دل نگرفتند و به كسى جز تو پناه نبردند. وقتى عوالم- مترتّبه- آنها را به وحشت وامى دارد تو هم دم آنها هستى و تو بودى كه آنها را راهنمايى كردى تا نشانه ها در برابر آنها ظاهر شدند آن كس كه تو را گم كرد مگر چه به دست آورد و آن كس كه تو را يافت چه چيزى را از دست داد و گم كرد.
بى چاره آن كس كه به غير تو راضى شود و زيان كار آنكس كه تو را با ديگرى عوض كند. جايى كه تو هنوز احسانت را نبريده اى چطور مىشود كه به غير تو دل بست و از جز تو چشم داشت؟ در حالى كه تو عادت منت بخشى ات را تغيير نداده اى چگونه مىشود كه از غير تو چيزى درخواست كرد؟ اى آن كه شيرينى انس با خود را به دوست دارانت چشاندى لذا در برابر تو، به چاپلوسى و تملّق ايستادند. و اى آن كه لباس هيبتت را بر تن اوليايت پوشاندى، لذا در پيشگاه تو به آمرزش خواهى ايستادند.»
و از كلمات اميرمؤمنان (ع) است كه:
«الهى كَفى بى عزاً انْ اكُونُ لَكَ عَبْداً وَ كَفى بى فَخْراً انْ تَكُونَ لى رَبّاً. انْتَ كَما احِبُّ فَاجْعَلْنى كَما تُحِبُّ؛[67]
اى معبود من! همين فخر مرا بس كه بنده تو باشم و همين عزت مرا بس كه تو پروردگار
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 450
من باشى. تو هم چنانى كه من دوست مىدارم لذا مرا هم آن چنان كن كه خودت دوست مىدارى.»
در مصباح الشريعه از امام صادق (ع) در حديث بلندى روايت شده است كه:
«الْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرَ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَّة فَما فَقَدَ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ وَجَدَ فِى الرُّبُوبِيّة وَ ما خِفىَ عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ اصيبَ فِى الْعُبُودِيَّة. قالَ اللهُ تَعالى: سَنُريهِمْ آياتُنا فِى الْافاقِ وَ فى انْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ انَّهُ الْحَقّ. اوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ انَّهُ عَلى كُلِّ شَىءٍ شَهيد ... وَ تَفْسيرُ الْعُبُودِيَّةِ بَذْلُ الْكُلَّ ... وَ حُرُوفُ الْعَبْدِ ثَلاثَة: الْعَيْن، وَ الْباء، وَالدّال. فَالْعَيْنُ عِلْمُهُ بالله وَ الباءُ بَوْنُهُ عَمَّنْ سِواه وَ الدّالُ دُنُوُّهُ مِنَ اللهِ تَعالى بِلاكَيْفٍ وَ لا حِجاب ...؛[68]
بندگى حقيقى جوهره ايست كه اساس و ذات آن ربوبيت است لذا هر آن چه از عبوديت گم شود و از دست برود در ربوبيت يافت مىشود و هر چه كه از ربوبيت در پرده باشد در عبوديت به آن مىتوان رسيد. كلام الهى است: (نشانه هاى خودمان را در جهان و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا برايشان روشن گردد كه او حق است. آيا همين كافى نيست كه پروردگار تو كسى باشد كه بر همه چيز شاهد و گواه باشد؟) تفسير عبوديت هم چشم پوشيدن از همه وابستگىهاست ... كلمه عبد هم از سه حرف تشكيل شده است. عين. با. دال.
عين. نشانه علم بنده به خداست.
باء. نشانه بَوْن يعنى دورى قلب اوست از غير خدا.
دال. نشانه دُنُوّ يعنى نزديكى اوست به خداوند تعالى بدون هيچ پرده و هيچ گونه بعد و چگونگى ....»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 451
معناى كلام آن حضرت كه فرمود: «العبودية جوهرة كنهها الرّبوبية» با استشهاد به آيهاى كه حضرت فرمودند آن است كه: عبوديت موجب استقلال او مىشود به طورى كه حتى خودش را گم مىكند و توجه به استقلال و قيوميت خداوند تعالى پيدا مىكند و در خانه به جز صاحب خانه را نمىبيند.
چه خوش گفته است:
به صحرا بنگرم صحرا تو بينم
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
به دريا بنگرم دريا ته و بينم
نشان از قامت رعنا ته و بينم[69]
منزل پنجم: «سير من الحق فى الحق» است و در حقيقت اولين منزل، همين است و مابقى مقدمه پيدا كردن گم شده و رسيدن به مقصودند. معلوم است كه سير در اين منزل نامتناهى است و حد و مرزى ندارد، چرا كه ذات مقدس حضرت حق اين چنين است. لذا در هر حركت و سيرى لذتهاى نامكررى هست و منظور از كلام الهى- كه فرموده است:
؛ فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[70] كسى هم نمىداند كه براى آنها چه چشم روشنى هايى ذخيره شده است.- نيز همين است.
عرفا هم بر اين سير و سلوك ها نام هايى نهاده و منازلى قرار داده اند، هر منزلى را هم نامى خاص دادهاند، مثل: «صحو و محق»، ولى از هفت منزل فراتر نرفته اند. اولين منازلشان «تخليه» و آخرين منزلشان «هيمان» است. ولى همين كه براى منازل اين سير انتهايى در نظر گرفته اند اشتباه فاحشى است، چرا كه اين سير را نهايت نيست و به چند دليل بر منازل آن نمىتوان نامى نهاد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 452
همچنين آنها خود ازنظر گفتار و تسميه باهم اختلافاتى دارند و گاهى سخنانشان از گستاخى هايى كه موافق با عقل و شرع نباشد خالى نيست. آن چه مىتوان گفت كه با قرآن، كلام رسول خدا، ائمه هدى (ع) و سخنان بزرگان قوم نيز موافق باشد، همين بود كه گفته شد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 453
محبت الهى
محبت خداوند تعالى مقول به تشكيك است و به اعتبار سبب، شدت و ضعف پيدا مىكند، لذا داير مدار معرفت و سير انسان و وصول او به اين منازل است و عرفا را در اين خصوص سخنانى هست. آنان براى محبت مراتبى قائل شده اند و بعضى بيش از ده منزل و مرتبه براى آن ذكر كرده اند و براى هر منزل و مرتبه اى هم اسم خاصى گذاشته اند كه در اين هم باز با هم اختلاف دارند و ما مهم ترين آنها را در اين جا نقل مىكنيم:
محبت، به معناى ميل شديد نسبت به موجودى كه با نفس اماره، عقل يا روح، سنخيت و سازگارى داشته باشد. علامت وجود اين حس هم اين است كه او از اوامر و نواهى آن موجود پيروى كند. كلام الهى است:
؛ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[71] بگو: اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست داشته باشد و گناهتان را بيامرزد.
و از نشانه هاى آن اراده، جديت، وشجاعت در مورد خواسته هاى محبوب است. آيا اين طور نيست كه پرنده تا وقتى كه بچه ندارد فعال نبوده و شجاعت به خرج نمىدهد ولى تا بچه دار مىشود كسالتش به فعاليت تبديل مىشود و ترسش به شجاعت؟
وداد، كه همان ثبات و استقرار است. معنايش اين است كه محبت در دلش رسوخ كرده و جا گرفته است و اين همان معناست كه در كلام امام زين العابدين (ع) هست كه فرموده اند:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 454
«وَ عِزَّتِكَ لَقَدْ احْبَبْتُكَ مَحَبَّةً اسْتَقَرَّتْ فى قَلْبى حَلاوَتُها وَ آنَسَتْ نَفْسى بِبِشارَتِها؛[72]
به عزت و سرافرازى ات قسم كه من چنان دوستت دارم كه شيرينى اش در دلم جا گرفته و جانم با بشارت آن مأنوس گشته است.»
و نشانه آن نيز لذت خلوت با اوست، و شايد در آيه زير هم اشاره به آن باشد كه فرموده است:
.؛ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ[73] اما آن هايى كه ايمان آوردند محبتشان نسبت به خدا شديدتر است.
و در احاديث قدسى است كه
: «كَذَبَ مَنْ زَعَمَ انَّهُ يُحِبُّنى فَاذا جَنَّهُ اللَّيْلُ نامَ عَنّى أَلَيْسَ كُلُّ مُحِبٌّ يُحِبّ خَلْوَةَ حَبيبِه؟؛[74]
كسى كه ادعا مىكند مرا دوست مىدارد و شب كه او را فرو مىپوشد مرا فراموش مىكند و مىخوابد، دروغ مىگويد. مگر نه آن كه هر دل داده اى دوست دارد با دل دار خود خلوت كند؟»
و چه خوش گفته است شاعر:
عَجَبا لِلْمُحِبِّ كَيْفَ يَنام
انَّمَا النَّومَ عَلَى الْمُحِبِّ حرام[75]
در شگفتم ز عاشق ار خوابد
عشق خواب از دو چشم واتابد
عشق، همان طورى كه گياهى بر تنه درخت مىپيچد و آن را در آغوش مىكشد، پس عاشق هم كسى است كه محبت، پيرامون قلبش را فرا گرفته باشد و او را از خواب
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 455
وخوراك و تمامى تمايلات بازداشته باشد، و ديگر جز فكر و ذكر محبوب و شنيدن كلام او حتى اسمش و تعريفش هيچ ميلى براى او باقى نگذاشته است. كلام الهى است:
؛ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[76] كسانى كه ايستاده، نشسته و به پهلو- در همه حال- به ياد خدا هستند و در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشتند- و مىگويند- پروردگارا! اينها را بى هوده نيافريدهاى. تو پاك و منزه اى. لذا ما را از عذاب آتش در امان بدار.
و نشانه آن اين است كه هر كس به محبوب وابستگى داشته باشد او را دوست مىدارد به همين دليل نسبت به مؤمنان ايثار مىكند. كلام الهى است:
؛ وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَ الْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[77] و كسانى كه پيش از ايشان جامه ايمان به تن كردند و صاحب خانه شدند آن هايى را كه به سوى ايشان مهاجرت كرده باشند دوست مىدارند و در مقايل آن چه به ايشان دادند هيچ خواهشى در دل از آنها ندارند و آنها را بر خودشان مقدم مىدارند هر چند هم كه تنگ دست باشند. و نيز هر كس كه مهار بخل خود را بكشد، رستگاران اينها هستند.
نقل شده است كه يكى از انصار با آن كه از جمله اشراف بود، خانه اش را به يكى از مهاجرين داد و خود در كوچه نشست، وقتى كه از او علت عملش را جويا شدند در
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 456
جواب گفت: اگر مهاجرين در كوچه بنشينند براى خودشان مايه ننگ است و براى ما موجب نگرانى و دلهره اما من بدون آن كه عارم باشد در كوچه نشسته ام.
هوا، كه عبارت است از غرق شدن در چيزى. و علامتش آن است كه محبوب هرگز از خاطرش نرود:
خِيالُكَ فى عَيْنى وَ ذِكْرُكَ فى فَمى؛ خاطرت در نظرم هست و لبم ذاكر تو
وَ مَثْواكَ قَلْبى فَايْنَ تَغيب[78]؛ جايگاهت دل من، پس تو به هر جا هستى
كلام الهى است:
؛ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ[79] نه تجارت و نه خريد و فروش مىتواند ايشان را از ياد خدا باز دارند.
و نشانه اش ترس از دورى در حين وصل است، و معتقد است كه هر چه از دوست رسد نيكوست. و هر كارى براى محبوب بكند- هر قدر هم كه زياد باشد- آن را ناچيز و بى مقدار مىداند. و هر آن چه را كه محبوب براى او انجام دهد- هر قدر هم كه كم باشد- آن را زياد مىبيند.
در خبر است كه:
عدى بن حاتم پس از شهادت اميرالمؤمنين (ع) پيش معاويه رفت. معاويه از او پرسيد: طرفههايت كجا هستند؟- چرا كه او سه پسر داشت به نامهاى طريف، طارف و مطروف كه هر سه در جنگ صفين به شهادت رسيده بودند- عدى در جواب معاويه گفت: در راه اميرالمؤمنين (ع) به شهادت رسيدند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 457
معاويه گفت: على با تو شرط انصاف را نگه نداشت. زيرا فرزندان تو به شهادت رسيدند و فرزاندان او ماندند.
عدى گفت: من شرط انصاف را با او نگه نداشتم، زيرا على به شهادت رسيد و من ماندم.
معاويه گفت: على را برايم وصف كن.
عدى گفت: جز از روى عدل سخن نمىگفت و شب كه مىشد مثل فرزند مرده اندوهناكى، اشك مىريخت و مىگفت:
«يا دُنْيا! ... غُرِّى غَيرى؛[80]
اى دنيا! برو كس ديگرى را بفريب.»
همچنين مىفرمايد:
«آه! مِنْ [قِلَّةِ] الزّاد وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ وَحْشَةِ الطَّريق
؛[81] واى! از كمى ره توشه و درازاى سفر و ترس ناكى راه.»
معاويه گفت: شهادت او را چگونه تحمل مىكنى؟
عدى گفت: مثل كسى كه پسرش را در دامنش سربريده باشند و او صبر كند بر اين مصيبت.»[82] شعف، كه عبارت است از پوسته اى در پيرامون قلب. منظور آن است كه محبت خداوند مانع از ورود محبت ديگران در دل او بشود، مثل آن كه اين محبت دور دل او را ديوار كشيده باشد، چنان كه زبان و چشم و گوش هم با پرده فرو پوشيده مىشوند. قرآن هم زليخا را به اين لقب معرفى كرده و گفته است زنان شهر چنين حالى پيدا كردند. كلام الهى است:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 458
؛ وَ قَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً وَ قَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هذَا بَشَراً إِنْ هذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ[83] زنانى در شهر گفتند: زن عزيز، پسرخوانده اش را به خود فرا خوانده است. از عشق او هلاك است. ما كه او را در گمراهى آشكارى مىبينيم. وقتى كه زليخا خبر فريفتگى آنها را شنيد، پيكى فرستاد و آنها را دعوت كرد. و پشت آنها متكايى گذاشت و به دست هر يك چاقويى داد و به يوسف گفت در برابر آنها ظاهر شو. وقتى كه زنان، يوسف را ديدند او را بزرگ داشتند و دستهايشان را بريدند و گفتند: پناه بر خدا! اين بشر نيست. او غير از فرشته محترم چيز ديگرى نيست.
تَيْم، كه همان اسارت و اظهار خوارى و بندگى است. «متيّم» در اين حال خود را فقط و فقط وابسته و او را مستقل مىبيند. محبوب را آقا و صاحب اختيار و خود را بنده و خدمت گزار مىبيند. او را قيوم و خود را در حال هلاكت، باطل شدن و از بين رفتن مىبيند. او را عزيز، خود را خوار و ذليل مىبيند.
لذا معمولًا محال است كه با او مخالفت كند. دوست دارد كه بميرد ولى درحق محبوب خطا و گناهى از او سرنزند، كلام الهى است:
؛ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ[84] يوسف گفت: پروردگارا زندان را بيشتر از آن چيزى كه مرا به آن فرا مىخوانند دوست مىدارم.
و اميرالمؤمنين (ع) نيز فرموده است:
« [الهى] ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نارِك وَ لا طَمَعاً فى جَنَّتِك، لَكِنْ وَجَدْتُكَ اهْلًا للعِبادَةِ فَعَبَدْتُك؛[85]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 459
نه از بيم آتشت تو را بندگى كردم و نه به طمع بهشتت، لكن شايان عبادت ديدمت و بندگىات را برگزيدم.»
و نيز فرمودند:
«وَ اللهِ لَوْ اعْطيتُ الْاقاليمَ السَّبْعَة وَ ما تَحْتَ افْلاكِها عَلى ان أَعْصِىَ اللهَ فى نَمْلَةٍ أَسْلُبُها جُلْبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلْتُهُ؛[86]
به خدا قسم اگر هفت قاره و هر آن چه را كه زير آسمان آنها هست به من بدهند تا نسبت به مورچه اى خدا را سرپيچى كنم و پوست جوى را از دهان او بگيرم هرگز اين كار را نخواهم كرد.»
لذا مىبينيم كه يوسف هم با وجود آن كه بيش از بيست مورد اقتضاى گناه برايش موجود بود مرتكب گناه نشد، با آن كه يك مورد از آن اقتضائات، مردان بى نظيرى را بر زمين مىزند. شيخ انصارى (رحمه الله) در كتاب «عدالت» نقل كرده است كه: «از مقدس اردبيلى پرسيدند: اگر گرفتار زنى بشود و هيچ مانعى برايش نباشد آيا مرتكب زنا مىشود يا خير؟ ايشان در جواب، «نه» نگفت بلكه گفت:
«اعُوذُ بِاللهِ مِنْ ذلِكَ الْابْتِلاء[87]
؛ پناه بر خدا از يك چنين گرفتارى.»
در خاتمه اين گفتار، مسئلهاى اخلاقى را مطرح مىكنيم و آن اين است كه در روايتهاى مستفيضه از ائمه (ع) رسيده است كه:
«مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِنا بشَىءٍ لمْ يمُتْ حتى يَركَبُه
؛[88] هر كس كه مؤمنى را مورد شماتت و سرزنش قرار بدهد اگر چه در مورد معصيت خدا، خداوند او را به همان كار شايان سرزنش مبتلايش مىكند.»
گويا اين آيات مذكور هم اين مسئله را يادآورى كرده اند، و براى همين است كه گفت: فلمّا سمعت بمكرهنّ؛ يعنى وقتى حرف هاى آنها را كه برخاسته از حسد و خودبينى بود شنيد. كه البته اين مسئله خود شايان تأمل است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 460
انواع توحيد
از آن جا كه اميرالمؤمنين (ع) بارها و بارها درخواست مقام قرب را از خدا مىكند معلوم مىشود كه اين مقام از موارد فضل الهى است كه به هر كس كه بخواهد مىدهد. لذاست كه حضرت فرمود: «فانّه لاينال الا بفضلك» و اين اشاره به توحيد افعالى است كه اغلب مردم از آن بى بهره اند. كلام الهى است:
؛ وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ[89] بيشترشان هم ايمان نمىآورند مگر آن كه مشرك باشند.
بنابراين، توحيد به چند نوع تقسيم مىشود:
الف) توحيد ذاتى: اين نوع توحيد در كلام الهى كه فرموده:
؛ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لَاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ[90] مورد نظر است، در فلسفه هم به آن، «واحدية الذات» اطلاق مىشود.
ب) توحيد صفاتى: منظور از كلام الهى:؛ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[91] همان است، در فلسفه هم «احديّة الصفات» به آن اطلاق مىگردد، يعنى صفات حضرت حق عين ذات مقدس اوست.
ج) توحيد عبادى: اين نوع توحيد نيز در كلام الهى كه فرموده:؛ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحاً وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً[92] مورد نظر قرار گرفته است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 461
د) توحيد افعالى: اين نوع نيز، در كلام الهى مورد توجه قرار گرفته است:
.؛ يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ[93] حكومت امروز از آن كيست؟ متعلق به خداوند يكتاى قهار است.
منظور آن است كه ملكوت آسمانها و زمين به دست اوست، اوست كه آفريدگار هر چيز است. در عالم وجود، هيچ چيز جز به مشيت الهى انجام نمىگيرد. ملائكه، قوانين طبيعت و اختيار انسان، واسطه و وسيله اى بيش نيستند. و اين بيان در كلام الهى و قرآن كريم به گونههاى مختلفى وارد شده است، از جمله مىتوان به آيات زير اشاره كرد:
-؛ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[94] پس منزه است خداوندى كه مالكيت و حاكميت همه چيز در دست اوست، و شما را به سوى او باز مىگرداند.
-.؛ يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ[95] آيا خداوندان پراكنده بهترند يا خداوند يكتاى قهار؟
-.؛ قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ[96] بگو: خداند خالق همه چيز است و اوست يكتاى قهار.
-؛ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[97] بگو: بارالها! اى مالك حكومتها! به هر كس كه بخواهى حكومت مىبخشى و از هر
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 462
كس كه بخواهى حكومت را مىگيرى. هر كس را كه بخواهى عزت مىدهى و هر كه را بخواهى خار مىكنى. تمام خوبىها به دست تو است. تو بر هر چيز قادرى.
-؛ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[98] اگر خداوند زيانى به تو برساند، هيچ كس جز او نمىتواند آن را برطرف سازد. واگر خيرى به تو رساند، او بر هر چيز تواناست.
لذا موحد، در توحيد افعالى ناگزير است كه بداند:
اولًا، ملكوت آسمانها و زمين در دست خداست؛
ثانياً، هر چه به او برسد از فصل و كرم اوست. كلام الهى است:
.؛ وَ لَا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتَى أَحَدٌ مِثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[99] بگو زياده بخشى در دست خداست. كه به هر كس بخواهد مىدهد.
ثالثا، اگر فضل خدا نمىبود او هم از زيان كاران مىشد و سعادت جز با فضل خدا امكان ندارد. ازاينرو خداوند متعال مىفرمايد:
.؛ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَلَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ[100] اگر چنانچه فضل و رحمت خدا نمىبود شما از زيان كاران مىشديد.
رابعا، به خداوند توكل كرده و به او تكيه نمايد و او را نايب و ولى و ياور خود قرار دهد. همچنان كه خداى متعال در جاىجاى قرآن مىفرمايد:
-.؛ الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ[101] خدا ما را بس است كه بهترين حامى ما است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 463
-.؛ وَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ كَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا[102] خدا هم براى وكالت بس است.
-؛ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ[103] پس اگر چنان چه روى گرداندند، بگو: خدا مرا بس است. جز او پناهى نيست- امور خود را- به او واگذار كردم چرا كه پرودگار عرش با عظمت اوست.
-.؛ قَالَ يَا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ مَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ[104] جز به واسطه خدا نمىتوانم موفق بشوم لذا خود را به او واگذاشتم و به درگاه او انابه مىكنم.
-.؛ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً[105] هر كس كه خود را به خدا واگذار كند هم او برايش بس است.
البته از قرآن چنين برمى آيد كه تحقق يافتن اعتماد به خدا در معنويات احتياج به تقوى دارد، زيرا تقوا شرط اقتضاى عنايت خداوند تعالى است. كلام الهى است:
.؛ فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً[106] هر كس هم كه در راه خدا خويشتن دارى پيشه كند راه خروجى برايش قرار مىدهد و
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 464
او را از آنجا كه گمان نمىبرد بهره مند مىنمايد و هر كس كه- امورش را- به خدا واگذار كند او برايش بس است، خداوند به كارش مىرسد. خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است.
لذا مىبينيم كه خداوند در آغاز به تقوا امر فرموده و سپس به توكل فرمان داده. پس از آن، علت اين امر را تقدير خداوند براى بندگانش دانسته است كه از جمله تقديرات، همان اعتماد به اوست. تقدير توكل نيز همان تقوى است كه آن هم شرط اقتضاى عنايت الهى است.
در امور مادى هم معناى توكل و اعتماد به او جلب وسايلى است كه خداوند در دسترس شخص قرار داده است. كلام الهى است:
.؛ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ[107] با آنها هم در كار مشورت كن ولى وقتى قصد انجام دادن كارى كردى به خداوند توكل كن كه خداوند توكل كنندگان را دوست مىدارد.
لذا كسى كه قصد چيرگى بر باطل را داشته باشد ناچار بايد نيروها را تجهيز كرده و سختى ها را به جان بخرد و بداند كه موفقيت فقط از جانب خداوند ميسر است، لذا بايد به خدا توكل كرد. كسى كه قصد تقرب الهى نيز داشته باشد ناگزير است كه به تخليه، تحليه، تحمل و صبر بر مشكلات، پاى مردى در عبادات و در برابر معصيت ها صبر نمايد، و بداند كه توفيق او جز از جانب خدا ميسّر نيست.
[1]. آل عمران، آيه 54.
[2]. يوسف، آيه 76.
[3]. اعراف، آيه 183.
[4]. يوسف، آيه 52.
[5]. صافات، آيه 98.
[6]. فاطر، آيه 43.
[7]. نمل، آيه 50.
[8]. مصباح كفعمى، ص 559،( الفصل الرابع و الأربعون).
[9]. مائده، آيه 51؛ انعام، آيه 144؛ قصص، آيه 50؛ احقاف، آيه 10.
[10]. مائده، آيه 67؛ نحل، آيه 107.
[11]. منافقون، آيه 6.
[12]. توبه، آيه 55.
[13]. آل عمران، آيه 178.
[14]. سوره حج، آيه 31.
[15]. رعد، آيه 31.
[16]. طه، آيه 124.
[17]. بقره، آيه 112.
[18]. يونس، آيه 62.
[19]. رعد، آيه 28.
[20]. انعام، آيه 81 و 82.
[21]. اعراف، آيه 182 و 183.
[22]. همان، آيه 94 و 95.
[23]. زخرف، آيه 83.
[24]. اعراف، آيه 182.
[25]. كافى، ج 2، ص 452،( باب الاستدراج)، ح 1.
[26]. زخرف، آيه 33- 35.
[27]. احزاب، آيه 28- 32.
[28]. يوسف، آيه 42.
[29]. صافات، آيه 143 و 144.
[30]. وسايل الشيعه، ج 15، ص 305،( باب 40، وجوب اجتناب الخطايا و ...)، ح 20587.
[31]. همان.
[32]. وسايل الشيعه،( باب 41، وجوب اجتناب المعاصى)، ح 20592.
[33]. اعراف، آيه 96.
[34]. اعراف، آيه 97.
[35]. اعراف، آيه 98 و 99.
[36]. لقمان، آيه 20.
[37]. فجر، آيه 27 و 28.
[38]. صريح السنة، محمدبن جريرالطبرى، ص 29؛ رساله لب اللباب، علامه سيدمحمدحسين حسينىتهرانى، ص 39.
[39]. بحارالانوار، ج 60، ص 332،( باب 3)، ذيل ح 177.
[40]. همان، ج 80، ص 352،( باب 8، فضل المساجد و احكامها ...)، ذيل ح 4.
[41]. ص، آيه 72.
[42]. بقره، آيه 30.
[43]. احزاب، آيه 72.
[44]. يس، آيه 8 تا 10.
[45]. تحريم، آيه 8.
[46]. بحارالانوار، ج 74، ص 23،( باب 2، مواعظ الله عزوجل فى ...)، ح 6.
[47]. در كتاب مفيدالعلوم و مبيد الهموم، شبيه به اين را آورده است.
[48]. العلم و الحكمة فى الكتاب و السنه، ص 283.
[49]. بلد، آيه 11- 17.
[50]. بقره، آيه 257.
[51]. حديد، آيه 28.
[52]. انعام، آيه 122.
[53]. انفال، آيه 29.
[54]. كهف، آيه 110.
[55]. فجر، آيه 27 و 28.
[56]. فصلت، آيه 53.
[57]. حديد، آيه 2 و 3.
[58]. مزمل، آيه 9.
[59]. قصص، آيه 88.
[60]. نور، آيه 35.
[61]. نور، آيه 36 و 37.
[62]. بقره، آيه 165.
[63]. انسان، آيه 9.
[64]. مفاتيح الجنان، اواسط مناجات شعبانيه.
[65]. مفاتيح الجنان، دعاى حضرت امام حسين( ع) در روز عرفه.
[66]. اقبال الاعمال، ص 349،( فصل فيما نذكره من أدعية يوم عرفه ...).
[67]. بحارالانوار، ج 91، ص 92،( باب 32، ادعيه المناجاة)، ح 6.
[68]. مصباح الشريعه، منسوب إمام الصادق( ع)، ص 7،( الباب الثانى).
[69]. باباطاهر، ديوان اشعار، دوبيتىها، قسمت اول.
[70]. سجده، آيه 17.
[71]. آل عمران، آيه 31.
[72]. بحار الانوار، ج 91، ص 169،( باب 32، ادعيه المناجاة)، ح 22؛ ذيل المناجاةُ الانجيليَّةُ لِمُولا على بن الحسين( ع).
[73]. بقره، آيه 165.
[74]. بحارالانوار، ج 67، ص 14،( باب 43، حب الله تعالى)، ح 2.
[75]. ر. ك: بحارالانوار، ج 67، ص 159،( باب 52، اليقين و الصبر على الشدائد) در توضيح حديث 17، اشارهاى به مصرع اول اين بيت داشته است.
[76]. آل عمران، آيه 191.
[77]. حشر، آيه 9.
[78]. ر. ك: فتوحات مكيه، ابن عربى، ج 2، ص 325.
[79]. نور، آيه 37.
[80]. نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 77.
[81]. بحارالانوار، ج 33، ص 274،( باب 20، باب النوادر الاحتجاج ...)، ح 538.
[82]. الكنى و الألقاب، ج 2، ص 115.
[83]. يوسف، آيه 30 و 31.
[84]. يوسف، آيه 33.
[85]. بحارالانوار، ج 67، ص 186، 197 و 234،( باب 53 و 54)، ذيل ح 1، 2 و 6.
[86]. همان، ج 41 و 74، ص 162 و 394،( باب 107 و 15)، ح 57 و 13.
[87]. جواهر الكلام، ج 13، ص 297.
[88]. بحارالانوار، ج 70، ص 384،( باب 140)، ح 2.
[89]. يوسف، آيه 106.
[90]. زمر، آيه 4.
[91]. اخلاص، آيه 1.
[92]. كهف، ايه 110.
[93]. غافر، آيه 16.
[94]. يس، آيه 83.
[95]. يوسف، آيه 39.
[96]. رعد، آيه 16.
[97]. آل عمران، آيه 26.
[98]. انعام، آيه 17.
[99]. آل عمران، آيه 73.
[100]. بقره، آيه 64.
[101]. آل عمران، آيه 173.
[102]. نساء، آيه 132.
[103]. توبه، آيه 129.
[104]. هود، آيه 88.
[105]. طلاق، آيه 3.
[106]. طلاق، آيه 2 و 3.
[107]. آل عمران، آيه 159.