آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش بيست و يكم
يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ! يا الهى وَ سَيِّدى وَ مَوْلاىَ وَ مالِكَ رِقّى! يا مَنْ بِيَده ناصِيَتى! يا عَليماً بِضُرّى وَ مَسْكَنَتى! يا خَبيرا بِفَقْرى وَ فاقَتى! يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبَّ! اسْئَلُكَ بِحَقِّكَ وَ قُدْسِكَ وَ اعْظَمِ صِفاتِكَ وَ اسْمائِكَ انْ تَجْعَلَ اوْقاتى مِنَ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً وَ بِخَدْمَتِكَ مَوْصُولَةً، وَ اعْمالى عِنْدَكَ مَقْبُولَةً حَتّى تَكُونَ اعْمالى وَ اوْرادى كُلُّها وِرْداً واحِداً، وَ حالى فى خِدْمَتِكَ سَرْمَداً.
يا سَيِّدى!
يا مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلى!
يا مَنْ الَيْهِ شَكَوْتُ احْوالى!
يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ! قَوِّ عَلى خِدْمَتِكَ جَوارِحى، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزيمَةِ جَوانِحى، وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فى خَشْيَتِكَ وَ الدَّوامَ فِى الْاتِّصالِ بِخِدْمَتِكَ حَتّى اسْرَحَ الَيْكَ فى مَيادينَ السّابِقينَ، وَ اسْرِعَ الَيْكَ فِى الْبارِزين، وَ اشْتاقَ الى قُرْبِكَ فِى الْمُشْتاقينَ، وَ ادْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الُمخْلِصينَ، وَ اخافَكَ مَخافَةَ الْمُوقِنينَ، وَ اجْتَمِعَ فى جِوارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنينَ؛
اى پروردگار من! اى پروردگار من! اى پروردگار من!
اى معبود من! و اى آقا و مولاى من!
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 394
اى كسى كه مالكِ هستى منى! اى كسى كه زمام امر من به دست توست! اى عالم به بدبختى و درماندگى من! اى كسى كه آگاهى به فقر و بى چارگى من!
اى پروردگار من! اى پروردگار من! اى پروردگار من! از تو مىخواهم و تو را به حق خودت و به مقام مقدست و به همه اسما و صفاتت قسم مىدهم اوقات شبانه روز مرا با يادت آباد سازى و پيوسته به خدمت گزاريت مشغول باشد- همه وقت من صرف ياد تو و عبادت تو گردد- و اين كه همه اعمال مرا بپذيرى تا اين كه همه اعمال و اذكار من تبديل به يك ذكر گردد. هميشه به ياد تو باشم و غفلت، دامن گير آن نشود. و حالم در خدمت گزارى تو هميشگى باشد. اى آقاى من! اى كسى كه اعتماد من بر اوست! اى كسى كه شكايت احوال من به سوى اوست!
اى پروردگار من! اى پروردگار من! اى پروردگار من!
اعضاى مرا بر خدمتت نيرومند ساز و قلب و عقل و اراده مرا بر همت و عزيمت- به سوى خودت براى عبادتت، براى ترك معصيتت، و ...- استوار گردان. جديت در ترس و خضوع در مقابلت و دوام خدمتگزاريت را به من عطا كن، تا اين كه به سوى تو در ميدانهاى سبقت گيرندگان روانه شوم و به سوى تو در ميان قهرمانان اين راه پيشى گيرم و به سوى تو در ميان مشتاقان علاقه مندتر گردم و به تو نزديك شوم مثل نزديكى مخلصين و از تو بترسم نحوه ترسِ متقين و با مؤمنين در جوار تو جمع شوم.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 395
تفسير ادبى
كلمه «ربّ» به مالكى اطلاق مىشود كه تدبير امر مملوكش را به عهده گرفته است. اين كلمه در عرفان از همه اسما؛ حتى كلمه «الله»- كه اسم علم است براى ذات حضرت حق كه مستجمع جميع صفات است- برتر، لطيف تر، زيباتر و با شكوه تر است، چرا كه كلمه «الله» به نحو اجمال بر تدبير امر دلالت مىكند ولى كلمه «ربّ» به نحو تفصيل.
«رق» گردن را گويند و غالبا وقتى كه در چنين جايى به كار مىرود- به صورت مجازى- خود شخص در نظر گرفته مىشود.
«ناصيه» موى جلوى پيشانى را گويند و در اين جا «زمام امر» قصد شده كه «بِيَدِهِ النّاصيه» يعنى او مالك توانايى است كه مىتواند بنده را به هر سو كه اراده كند برگرداند، تعبير شده است.
«ضُرّ» بدحالى است و «مسكنت» از ريشه سكون است به معناى درماندگى.
«فاقه» فقر شديد است.
«قدس» اسم مصدر است به معناى «پيراسته و مقدس» يعنى كسى كه از هر عيبى منزه باشد.
«صفات» يعنى كمالات. «اسم» يعنى علامت. و فرق بين اسما و صفات همان فرق بين دال و مدلول است.
«جوارح» اعضاى ظاهر را گويند مثل دست و پا.
«جوانح» اعضاى باطن را گويند مثل قلب، عقل، و اراده.
«سرح» حركت كردن به سمتى است بدون آن كه نيازى باشد، چنان كه گفته مىشود «سرحت الابل» يعنى سر خود به چرا پرداخت.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 396
«بروز» همان ظهور است، و به اين علت به انسان دلير، «بارز» مىگويند كه او براى مبارزه بيرون آمده است، و «مبارز» به كسى كه امور جنگ را به عهده داشته باشد گفته مىشود.
لذا اگر چنان چه كلمه را «بارزين» بخوانيم- كه ظاهرا هم اين طور است- معناى جمله چنين مىشود كه حضرت آرزو مىكند در راه خداوند تعالى از دلير مردان باشد. و اگر «مبارزين» بخوانيم معنايش اين مىشود كه حضرت آرزو مىكند جزو كسانى باشد كه با نفس اماره و شيطان به مبارزه برمىخيزند.
«مخلص» كسى است كه اعمالش را از شائبه هاى دنيوى و اوهام خرافى پاك كرده باشد و هيچ گونه شائبه ريا يا هيچ گونه داعيه اى از امور دنيوى در اعمالشان نباشد.
«مُوقن» كسى است كه يقين از ذهنش بيرون نرود. برخلاف مؤمن يا عالم كه اين طور نيستند.
البته گاهى اوقات منظور از «مؤمن» كسى است كه در درجه اى بالاتر از موقن باشد، يعنى كسى كه در جوار خداوند تعالى مسكن گزيده و جاى گرفته باشد، شايد در اين جملات هم كه «مؤمنين» پس از «موقنين» آمده است اشاره به همين مطلب بوده باشد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 397
خوف از عدم استجابت دعا
وقتى انسان درمانده دستش از اسباب ظاهرى و معنوى بريده شود در صدا كردن پناه و ملجأ خود پافشارى مىكند، و گويا اميرالمؤمنين (ع) نيز در آخر دعا خود را درمانده و بى چاره مىبيند و از عدم استجابت دعا و قبول نشدن توبه اش نگران و بيم ناك است و ديگر هيچ پناهى براى خود نمىبيند. مگر اسم ملجأ و پناه گاهش، يعنى كلمه «رب». به همين جهت بارها و بارها آن را تكرار مىكند و اين تكرار او اشاره به اين است كه پناه، مولى، سرور، صاحب اختيار، كسى كه سرنوشت حضرت به دست اوست، عالم به فقر و زيان كارى، كسى كه شكايت به پيشگاه او برده مىشود و كسى كه از او شكوه و شكايت صورت مىگيرد، همگى در كلمه «رب» خلاصه شده است؛ لذا حضرت نوزده مرتبه در اين جملات آن را تكرار كرده است و بدون شك چنين تكرارى در دعا لطافت خاصى دارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 398
مقدمات سير و سلوك
انسان در سير و سلوك خود به سوى خداوند تعالى:
الف) در ابتدا به «تخليه» و پاك شدن از صفات رذيله و كدورت هاى باطنى، اوهام، تخيلات و وسوسه هاى نفسانى نيازمند است و تا وقتى كه در اين مرتبه باشد عقل ارتقا و وصول او به مرتبه دوم را نمىپذيرد: «ديو چو بيرون رود فرشته در آيد»
و رهايى از اين مرتبه نيز كارى است بى نهايت مشكل. چه سخن زيبا و به جايى است كه: «عالم شدن چه مشكل، آدم شدن محال است.»
ب) پس از آن، نوبت به «تحليه» مىرسد كه آرايش نفس است به صفات كمالى و رسوخ دادن اين صفات در نفس كه اين كار هم از كار قبلى مشكلتر است، و نياز به رياضت هاى دينى و مجاهدت ها، تلاش ها، كوشش هاى پىدرپى و توفيقات ربانى دارد.
ج) پس از آن نوبت به مقام سوم مىرسد كه عبارت از «تجليه» و روشن شدن دل به نور الهى است و اين كار- برخلاف دو كار گذشته- مشكل نيست، چرا كه تحصيل آن به اراده و اختيار انسان نيست. و سخن درست همين است كه: «ديو چو بيرون رود فرشته درآيد».
لذا اميرالمؤمنين (ع) خود را در مرتبه لقا و فنا و پاك و پيراسته ديده و چون پيش از رسيدن به لقا و فناى فى الله از مراتب تخليه، تحليه و تجليه گذشته، لذا نگران آن است كه مبادا دوباره از مقام قدس سقوط كند و غفلت او را فرا گيرد لذا از پرودگارش خواسته است كه اين حالت را براى او ماندگار كند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 399
چنان كه كلام خداوند متعال در موارد متعددى دلالت بر اين امر دارد كه به عنوان نمونه چند موردى را بيان مىكنيم:
اول:؛ اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[1] خدا صاحب اختيار كسانى است كه باور كرده و ايمان آورده باشند. آنها را از تيرگى ها به سمت روشنى بيرون مىبرد.
دوم:؛ وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ[2] آنها كه در راه ما تلاش كنند بدون شك ما راه هايمان را به آنان نشان مىدهيم.
سوم:.؛ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[3] نور و كتاب روشن گرى از جانب خدا به سراغ شما آمد كه خداوند هر كس را كه از خرسندىِ بى پايانِ او پيروى كند به راه هاى سلامتى راهنمايى مىكند و آنها را از تيرگى ها بيرون مىآورد و به سمت نور مىبرد و به سوى بزرگ راه راست راهنمايى شان مىنمايد.
چهارم:.؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[4] اگر خويشتن دارى پيشه كنيد خداوند نيروى تشخيص دهنده حق از باطل را به شما عطا مىكند.
البته بقاىِ در اين مقام و مرتبه هم نيازمند ذكر، تهجد، انابه- به درگاه الهى- تلاوت قرآن و ... مىباشد، همانطور كه در كلام الهى بيان شده است:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 400
پنجم:؛ يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ وَ اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا[5] اى جامه به تن پيچيده! شب را به پا خيز مگر كمى از آن را. نيمى از آن را به پاخيز يا كمى كمتر ازآن يا بيشترش كن، و قرآن را شمرده شمرده بخوان. ما به زودى كلام سنگينى را به تو القا خواهيم كرد. البته شب برخاستن- و مناجات و نماز در دل شب- در ثبات قدم، محكمتر و مطمئن تر است و از نظر گفتار با حضور قلب و با توجه كامل، قوىتر است. چرا كه در روز، رفت و آمد زيادى دارى. و اسم پروردگارت را ياد كن و كاملًا و خالصانه به او روى آور. او پرودگار مشرق و مغرب است. هيچ پناهى جز او نيست. لذا تو هم او را به وكالت خود برگزين و بر آن چه مىگويند صبر و تحمل پيشه كن و از آنان به طور شايسته اى دورى نما.
لذا مىبينيم كه خداوند تعالى در اين آيات چگونه به پيامبر خود سفارش مىكند كه اين امور را تبليغ نمايد. بنابراين هر كسنيز قصد سير الى الله را داشته باشد به طور قطع نيازمند همه آن چيزهايى است كه خداوند به پيامبرش سفارش فرموده است، يعنى: شب زندهدارى به اندازه توان، شمرده شمرده خواندن قرآن و تمسك به آن، فعاليت در روز در هر آن چه وظيفه اوست، توكل به خدا و اعتماد به او و نه توكل به خود يا ديگرى، صبر و پاى مردى بر طاعات و اجتناب از معصيتها و مصيبتها، و هجرت و دورى از وسوسههاى نفس اماره و شياطين انسى و جنى.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 401
و پس از آن، «مقام محمود» براى او حاصل مىشود و «مقام محمود» مقام چهارم اين سير است كه همان مقام فنا و لقاء الله است.
ششم:؛ وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَحْمُوداً[6] بخشى از شب را بيدار باش، زيرا نافله اى براى تو هست- نماز شب-. اميد است كه پروردگارت تو را به مقام محمود و شايسته اى برانگيزد.
هفتم:.؛ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحاً وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً[7] لذا هر كس كه از ديرباز به ديدار پروردگارش اميدوار بوده بايد كار شايسته انجام دهد و در عبادت و بندگى پروردگارش كسى را همكار و شريك نگيرد.
البته پايدارى و ماندگارى در اين مقام و سير در اين مرتبه بى انتها بسيار مشكل است ولى لذتى دارد كه نه تنها شبيه لذات مادى نيست بلكه به لذت هاى معنوى هم شبيه نيست و اين مقامى است كه انسان در آن، جز با خدا و فرشتگان مقرب و مأنوس نيست.
در احاديث قدسى زير آمده است كه:
«مَنْ عَمِلَ بِرِضائى الْزِمّهُ قَلَبُهُ ثَلاثُ خِصال أُعَرِّفُهُ: شُكْراً لايُخالِطُهُ الْجَهْلُ وَ ذِكْراً لايُخالِطُهُ النِّسْيان وَ مَحَبَّةً لايَشُوبُهُ مَحَبَّةُ الْغَيْر فَاذا احَبَّنى احْبَبْتُهُ فَيَتَوَجَّهُ قَلْبُهُ الى جَلالى وَ كِبْرِيائى فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بى وَ يُؤانِسُ بى لاغَيْرى فَهُوَ يُجالِسُ الْمَلائِكَةَ فَهُوَ بَصير، يَرَى الْجَنَّةَ وَ نَعيمِها، وَيَرَى النّارَ وَ نَقيمَها وَ يَرَى الْقِيامَةَ وَ اهْوالَها؛[8]
هر كس كه براى رضاى من كار كند سه خصلت و ويژگى را با او همراه مىگردانم: قدردانى يى كه جهل به آن آميخته نباشد و يادى كه فراموشى به آن آميخته نباشد و محبتى
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 402
كه محبت كسى جز من آن را نيالايد. كه وقتى مرا دوست داشت من او را دوست مىدارم و دلش متوجه جلال و كبرياى من مىشود و با من سخن مىگويد و فقط و فقط با من هم دم مىشود نه با كس ديگرى، لذا هم نشين فرشتگان مىشود، بعد از آن داراى بينش و بصيرت مىشود به طورى كه بهشت و نعمتهاى آن را خواهد ديد، جهنم ومصيبتهاى آن را هم خواهد ديد، قيامت و منازل هولناك آن را هم مىبيند.»
روايت شده است كه: «زيد بن حارثه ادعاى چنين مقامى [مذكور در حديث قدسى] كرد و رسول خدا (ص) او را تصديق كرد، چرا كه وقتى از او پرسيد چگونه صبح كردى؟ در پاسخ حضرتش گفت: با يقين».[9]
كلام الهى نيز بيان شده است:
؛ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ[10] در خانه هايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده تا ديوارهاى آن را بالا ببرند. خانه هايى كه نام خدا در آنها برده مىشود و صبح و شام در آنها تسبيح او مىگويند. مردانى كه نه تجارت و نه معامله اى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمىكند، آنها از روزى مىترسند كه در آن، دلها و چشم ها زير و رو مىشود.
لذا چنين كسانى در جهان هستى هيچ نمىبينند جز خدا. و هيچ گونه وجود مستقلى براى خود قائل نيستند و هيچ چيز را نمىبينند؛ حتى خودشان را هم نمىبينند و فقط خدا را مىبينند:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 403
به صحرا بنگرم صحرا ته وينم
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
به دريا بنگرم دريا ته وينم
نشان از قامتِ رعنا ته وينم[11]
و منظور اميرالمؤمنين (ع) هم از اين كه فرموده اند
: «انْ تَجْعَلَ اوقاتى مِنَ اللّيلِ و النَّهار بِذِكركَ مَعْمُورة»،[12]
همين مطلب است. كلام الهى است:
؛ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ[13] آنها كه در حال نشسته و برخاسته و به پهلو- در همه حال- ياد خدا مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين انديشه مىكنند و- مىگويند- پروردگارا! اين را بى هوده نيافريده اى و تو بى آلايشى. ما را از شكنجه آتش بدور دار.
لذا اوقات اينچنين كسانى تماما يك وقت، و اورادشان تماما يك ورد، و حالشان در خدمت حق دائمى است، و شكى نيست كه رسيدن به اين حالت و بقاى آن محتاج مشقت هاى شديدى است، چنان كه دراين باره مفصلًا توضيح داديم.
منظور اميرالمؤمنين (ع) كه فرموده است:
«قَوِّ عَلى خِدْمَتِكَ جَوارِحى وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزيمَةِ جَوانِحى
» نيز همين است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 404
درجات سالكان
از سخنان اميرالمؤمنين (ع) چنين بر مىآيد كسانى كه در اين راه به حركت در مىآيند و به راه مىافتند از مراتبى برخوردار خواهند بود:
الف) مرتبه «پيش تازان». اين اولين مرتبه است چنانكه كلام الهى است:
؛ فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ[14] دست راستىها، دست راستىها چه كسانى هستند؟ دست چپىها، دست چپىها چه كسانى هستند؟ گروه پيش تازان، پيش تازان همان مقربان هستند.
ب) مرتبه «مشتاقان». امام صادق (ع) فرمود:
«الْمُشْتاقُ لايَشْتَهى طعاماً وَ لايَلْتَذُّ بِشرابٍ وَ لايَسْتَطيبُ رِقاداً وَ لايَأْنَسُ حَميماً وَ لايَأْوى داراً وَلا يَسْكُنُ عِمْراناً وَ لا يَلْبَسُ لَيِّناً وَلايَقِرُّ قَرارا وَ يَعْبُدُ اللهَ لَيْلًا وَ نَهاراً. راجِياً أن يَصِيرَ الى ما اشْتَاقَ الَيْه وَ يُناجيَهُ بِلِسانِ شَوْقِهِ مُعَبِّراً عَمّا فى سَريرَتِه كَما اخْبَرَ اللهُ عزّوجل عَنْ مُوسى (ع) فى ميعادِ رَبِّه بِقَولِهِ: وَعَجِلْتُ الَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى وَ فَسَّرَ النَّبِىُّ (ص) عَنْ حالِه انَّهُ لااكَلَ وَ لاشَرِبَ ولانامَ وَ لا اشْتَهى شَيْئاً مِنْ ذلِكَ فى ذِهابِه وَ مُجيئِه ارْبَعين يَوْماً شَوقاً الى الله عزَّوجلَّ فَاذا دَخلْتَ مَيَدانَ الشّوقِ فَكبِّر عَلى نَفْسِكَ وَ مُرادِكَ مِنَ الدُّنْيا وَ وَدِّع جَميعَ الْمَأْلُوفاتِ وَاحْرم عَنْ سِوى مَعْشُوقكِ قَدْوَلَت بَيْنَ حَياتِكَ وَ مَوْتِكَ لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْك. اعْظَمَ اللهُ اجْرَكَ وَ مَثَلُ الْمُشْتاقِ، مَثَلُ الْغَريق لَيْسَ لَهُ هِمّةٌ الّا خَلاصُهُ وَ قَدْ نَسِىَ كُلُّ شْىءٍ دُونَهُ؛[15]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 405
فرد مشتاق نه اشتها به غذا دارد و نه از نوشيدنى لذت مىبرد، نه جاى خوشى براى خود درست مىكند و نه با كسى صميمى مىشود، نه به خانه مىرود و نه در ساختمانى مسكن مىگزيند، نه لباس نرمى مىپوشد ونه در جايى قرار مىگيرد.[16] و شب و روز به عبادت خدا مىپردازد به اميد آن كه به وصال آن كس كه مشتاق اوست برسد و با زبان شوقى كه از نهادش برمىخيزد با او زمزمه سر دهد، چنان كه خداوند تعالى از قول موسى در وعده گاه پروردگارش خبر داده و فرموده است: «پروردگارا! شتابان به سويت آمدم تا از من راضى و خوشنود باشى» و پيامبر (ص) حال او را چنين تفسير فرموده است كه: آن حضرت چهل روز در رفت و برگشتش نه خورد، نه آشاميد، نه خفت، و نه ميل به هيچ يك از اينها پيدا كرد چرا كه شوق ديدار پروردگارش را داشت. لذا وقتى كه وارد ميدان شوق شدى خودت و هر آن چه را كه از دنيا مىخواهى پس پشت انداز و همه دل بستگىها را رها كن و جز از مشوق خود صرف نظر نما و از غير معشوقت روى بگردان و بين حيات و مرگ لبيك بگو به اين صورت: «لبيك اللهم لبيك»- خدا پاداش بزرگت دهد- و مَثَلِ مشتاق، مَثَلِ انسان غرق شده ايست كه جز رهايى خود هيچ هم و غمى ندارد و همه چيز را فراموش كرده است.
چه خوش گفته است شاعر:
گل عذارى ز گلستان جهان ما را بس
من و هم صحبتى اهل ريا دورم باد
يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم
از در خويش خدا را به بهشتم مفرست
زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس[17]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 406
ج) مرتبه «مخلِصين». شكى هم نيست كه اخلاص هم خود داراى درجات و مراتبى است:
اول، آن است كه: آدمى عملش را از همه شائبه ها و اوهام خالص و پاك گرداند و در حين عمل جز به خدا نظر نداشته باشد. و اين پايينترين درجه اخلاص است، كه اگر چنين اخلاصى در عمل نباشد آن عمل باد هواست، و فقها همگى بر اين كه چنين عملى باطل است اجماع دارند، قرآن هم در رابطه با اين درجه از اخلاص فرموده است:
؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[18] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقه هايتان را با منت گذاشتن و دل آزارى باطل نكنيد. مثل آن كس كه مالش را انفاق مىكند تا به رخ مردم بكشد.
دوم، آن است كه: عملش را- چه پيش از عمل، چه در حين عمل و چه پس از آن- از همه انگيزه هاى دنيوى و اخروى بپيرايد و خالص گرداند. به عبارت ديگر اجرى براى عملش نخواهد.
از امام صادق (ع) است كه فرموده اند:
«ادْنى حَدِّ الاخْلاصِ بَذْلُ الْعَبْد طاقَتَهُ ثُمَّ لايَجْعَلُ لِعَمَلِهِ عِنْدَ اللهِ قَدْراً فَيُوجِبَ بِه عَلى رَبِّه مُكافاةً؛[19]
كمترين حد اخلاص آن است كه بنده تمام توان خود را به كار ببندد و در پيش خدا براى آن، قدر و ارزشى قائل نباشد تا به خاطر آن خداوند را مورد بازخواست قرار دهد و او را مكافات نمايد.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 407
و چه نيكو سروده است كه:
تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن
كه دوست خود روش بندهپرورى داند[20]
سوم، آن است كه: آدمى عملش را حتى از انگيزههايى هم چون حب و قرب الهى هم خالص گرداند كه آن، عبادت عارفان است و بدون شك عامل در اين مقام، «مخلص» مىگردد؛ چرا كه يك چنين عملى جز براى كسانى كه دلشان را از همه علايق و دلبستگىها پاك كرده و به مرتبه فنا و قرب و لقاء الله رسيده باشند ممكن و ميسر نيست. پس از چنين مربته ايست كه ديگر دست بيگانه به او نمىرسد. كلام الهى است كه از قول شيطان لعين آورده است:
؛ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ[21] شيطان گفت: پس به عزت تو قسم كه همه شان را از راه بيرون مىكنم، مگر بندگان خالص و برگزيده خودت را.
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: «
هَيْهَاتَ! أنْ يَغْلِبَنىِ هَوَاىَ
؛[22] ممكن نيست كه هواى نفس من بر من چيره شود.»
و نيز فرمود: «
واللهِ لَوْ اعْطيتُ الْأقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ افْلاكِها، عَلى انْ أُعْصِىَ فى نَمْلَةٍ أَسْلُبُها جُلْبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلْتُهُ؛[23]
به خدا قسم اگر هفت قاره را با تمامى آن چه كه زير آسمان آنها هست به من بدهند تا در حق مورى خدا را عصيان كنم و پوست جوى را از دهان او بگيرم چنين كارى را نخواهم كرد.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 408
د) مرتبه «موقنين». موقن به كسى گويند كه در آن راهى كه گمان و ظن و احتمال داشته باشد نرود كه آن هم داراى درجات و مراتبى است، و يقين در معارف الهى به واسطه برهان و استدلال كسب نمىشود و حاصل نمىگردد بلكه محتاج عبوديت است. كلام الهى است كه:
؛ وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ[24] عبوديت كن تا يقين پيدا كنى.
اين مرتبه هم خود داراى بى نهايت درجه است چنان كه امام صادق (ع) فرمودند:
«لانِهايَةَ بِزِيادَةِ الْيَقينَ عَلَى الأبَدِ وَ الْمُؤْمِنُونَ أيْضا مُتَفاوِتُونَ فى قُوَّةِ الْيَقينِ وَ ضَعْفِه فَمَنْ قَوِىَ مِنْهُمْ يَقينُهُ فَعَلامَتُهُ التَّبَرّى مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ الّا بِاللهِ وَ الاسْتِقامَةُ عَلى امْرِ الله وَ عِبادَتُهُ ظاهِراً وَ باطِناً قَدْ اسْتَوَتْ عِنْدَهُ حَالَةُ الْعَدَمِ وَ الْوُجُود وَ الزِّيادَةِ وَ النُّقْصان وَ الْمَدْحِ وَ الذَّمِّ وَ الْعِزِّ وَ الذُّلُّ لِانَّهُ يَرى كُلُّها مِنْ عَيْنٍ واحِدَةٍ؛[25]
زيادى يقين بى نهايت است و مؤمنان در قوى بودن و ضعيف بودن يقينشان با هم متفاوتند. لذا هر يك از آنها كه يقينش بيش تر باشد علامتش اين است كه از همه حول و قوه ها تبرّى مىجويد مگر حول و قوه خدا و بر فرمان خدا ايستادگى مىنمايد و در عبادت ظاهرى و باطنى او پايدارى مىكند. و هر دو حالت عدم و وجود، زيادى و كمبود، ستايش و سرزنش، عزّت وخوارى برايش يكسان است زيرا همه را با يك چشم مىبيند.»
لذا در كافى آمده است كه اين دعا از امانتهاى پيامبران است:
«اللّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ ايمانا تُباشِرُ بِه قَلْبى وَ يَقينا [صادِقاً] حَتّى اعْلَمُ انَّهُ لَنْ يُصيبَنى الّا ما كَتَبْتَ لى وَ رَضِّنى [مِنَ الْعَيْشِ] بِما قَسَمْتَ لى. [يا ارْحَمَ الرّاحِمين]!؛[26]
خداوندا! من از تو مىخواهم كه ايمانى به من ببخشى كه قلبم با آن مباشرت كند و يقين
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 409
راستينى به من عطا كنى تا آن كه بدانم جز آن چه تو نوشته اى بر سر من نخواهد آمد و مرا در زندگى به آن چه كه قسمتم نموده اى دل شادم كن. اى دل سوز ترين دل سوزان.»
از مراتب بالاى يقين آن است كه انسان خود را پيوسته در محضر ربوبى ببيند و به ملكوت آسمانها و زمين نظر كند و آخرت و نعمتها و بدبختىهاى آن را مشاهده نمايد.
ازآن بالاتر، آن است كه: وقتى قرآن مىخواند با خدا سخن بگويد و خداوند تعالى را صدا بزند و با پروردگارش مناجات كند.
از آن بالاتر، صعود از مرتبه «علم اليقين» به «عين اليقين» و از «عين اليقين» به «حقّ اليقين» است كه توضيح آنها داده شد.
ه) مرتبه مؤمنانى كه در كنار خداوند تعالى هستند. لذا خود ايمان هم داراى درجات و مراتبى است:
اول، اسلام عمومى است و همان اسلامى كه قرآن در بعضى از آيات آن را معرفى كرده و فرموده است:
-؛ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[27] اعراب باديه نشين گفتند: ايمان آورديم. بگو تا ايمان در دل هايتان جانگرفته است نگوييد «ايمان آورديم» بگوييد «اسلام آورديم».
-؛ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ[28] بعضى از مردم هم خدا را به زبان و در ادعا بنده اند ولى وقتى كه خيرى به ايشان برسد از
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 410
آن خير دل گرم مىشوند و آرام مىگيرند و وقتى كه گرفتارى يى به او رسيد روى مىگرداند. او در دنيا و آخرت زيان كار است. زيان كارى آشكار هم همين است.
دوم، ايمان استدلالى است كه به واسطه دليل عقلى اثبات مىشود. براى آدمى مفيد و مثبت نيز هست ولى مانع از انجام گناه نمىشود و محرك نيز نيست.
سوم، ايمان قلبى است كه در دل داخل شده باشد و شخص، قلبا باور كرده باشد كه هم محرك- شخص به جانب اعمال خير- است و هم مانع او از رفتن به سمت شر كه قرآن اين درجه از ايمان را «ايمان صادقان» شناخته است. كلام الهى است كه:
؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ[29] مؤمنان كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده باشند و سپس نلغزند و شك نكنند و با مالها و جان هايشان در راه خدا به جهاد و كوشش بپردازند. راست گويان هم آن هايند.
پس در حقيقت اولين درجه ايمان همين درجه است. لذا در قرآن و روايات مىبينيم كه هر كس عملش، ايمانش را تصديق نكند ايمان از او سلب مىشود. كلام الهى است:
؛ أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ[30] آيا كسى كه دين را دروغ مىانگاشت ديدى؟ همين كس است كه يتيم را از خود طرد مىكند و پس مىراند و به اطعام بى چارگان تشويق نمىنمايد. لذا واى بر نمازگزارانى كه رياكارى مىكنند و امكانات خود را در اختيار نيازمندان نمىگذارند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 411
رسول خدا (ص) فرمودهاند:
«الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ يَدِه وَ لِسانِه؛[31]
مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند».
و نيز فرمودند:
«مَنْ اصْبَحَ وَ لا يَهْتَمُّ بِامُور الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ
؛[32] هر كس كه صبح كند و اهتمامى به امور مسلمانان نداشته باشد مسلمان نيست.»
در جاى ديگر از حضرتشان وارد شده است:
«ما آمَنَ بِاللهِ مَنْ باتَ شَبَعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ؛[33]
هر كس كه سير بخوابد و همسايه اش گرسته باشد ايمان به خدا نياورده است.»
چهارم، ايمان عبادى است كه مختص آن گروه از بندگان است كه در جوار خدا هستند. منظور اميرالمؤمنين (ع) هم از اين كه فرموده:
«وَ اجْتَمِعُ فى جِوارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنين.»[34]
همين درجه است. كلام الهى است:
؛ يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي[35]
تو اى روح آرام گرفته! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم درآى، و در بهشتم وارد شو!
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 412
لذا چنين كسى به خدا برمى گردد و به او مىرسد و با بندگانش درجوار او قرار مىگيرد و روزى خوار او مىشود.
قرآن نسبت به ستايش چنين كسى مطالبى دارد. در روايات هم عنايت خاصى به او شده است. كلام الهى است:
؛ وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[36] هرگز گمان مكن كه كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند، بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
اينها تماما مراتبى بودند كه بنابر آن چه اميرالمؤمنين (ع) در اين دعا ذكر كرده بودند براى «سائرين الى الله» وجود دارد. البته در قرآن هم درجاتى براى آنان ذكر شده و به اسما ديگرى خوانده شدهاند كه از اين قرار است:
اول: محسنين. آنها كسانى هستند كه كار را به خوبى انجام مىدهند يعنى ايمان آورده اند و كار شايسته از ايشان سر مىزند. كلام الهى است:
-؛ وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ[37] و نيز كسانى را كه در راه ما تلاش كرده باشند ما بدون شك به راه هاى خود راهنمايىشان مىكنيم، خداوند هم بدون شك با نيكوكاران است.
-.؛ قَالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ[38] ... به درستى هر كسى كه خويشتن دارى و پاى مردى پيشه كند، خداوند اجر نيكوكاران را ضايع نمىگذارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 413
دوم: ابرار، نيكان. خداوند در همين رابطه فرموده است:
.؛ لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرَارِ[39] در بهشت هستند و هر چيزى كه نزد خداوند است براى آنها است و اين براى نيكان بهتر است.
لازم است در «
نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللهِ
» دقت و تأمل شود، وآن بدين معناست كه «ابرار» ميهمان خداى تعالى هستند.
سوم: متقين، خويشتن داران و پرواپيشگان. و اين رتبه در كلام الهى به انحاء مختلف بيان شده است از آن جمله آيات ذيل مىباشند:
-.؛ فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً[40] ... هر كس هم كه در راه خدا خويشتن دارى كند خداوند راه خروجى برايش قرار مىدهد و او را از جايى كه گمان نمىبرد روزى مىرساند، هر كس كه خداوند را وكيل خود بگيرد هم او برايش بس است.
-؛ الم ذلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ[41] الم، اين نوشته ايست كه در آن بدون شك براى خويشتن داران راهنمايى هست.
-؛ لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرَارِ[42] ولى براى آن هايى كه در راه پروردگارشان خويشتن دارى كنند باغهايى هست.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 414
چهارم: موقنين و اهل يقين. كلام الهى است:
.؛ وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ أُولئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[43] ... و نيز ايشان به آخرت يقين دارند. اينها هستند كه از جانب پروردگار خود راهنمايى شدهاند و هم اينها رستگارانند.
پنجم: فائزين و رستگاران. كلام الهى است:
.؛ قَالَ اللَّهُ هذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[44] هم خداوند از آنها خشنود است و هم آنها از خداوند خشنودند، اين رستگارى بزرگ است.
دركات[45] سقوط هم در قرآن ذكر شده است كه موارد زير بخش مهم آن دركات هستند:
الف) اعراض و روى گرداندن. كلام الهى دال بر اين مهم عبارت است از:
-؛ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَ نَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً[46] ديگر آن كه چه كسى ستم پيشهتر و در ظلمت فرو ماندهتر از آن كه آيات پروردگارش را ياد كند و سپس از آنها رو بگرداند و فراموش كند كه چه كرده است. ما بر دلهاى ايشان پرده اى نهاده ايم كه قرآن را نفهمند و در گوش هايشان سنگينى ايجاد كرده ايم. تو هم اگر آنها را به راه راست دعوت كنى تا ابد ديگر راه نخواهند يافت.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 415
-؛ وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى[47] هر كس هم كه از ياد من روى گردان باشد زندگى سختى خواهد داشت و در روز قيامت ما او را كور محشور خواهيم كرد.
-؛ وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ[48] هر كس كه از ياد خداى رحمان سرباز زند ما شيطانى را مأمور او خواهيم كرد تا هميشه با او همراه و هم نشين باشد.
ب) دركه محجوبين است. كه آيات دلالت كننده بر اين موضوع را مىشود اينچنين بيان كرد:
-؛ وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً[49] وقتى هم كه تو قرآن مىخوانى ما بين تو و آنها كه آخرت را باور ندارند پرده پوشنده اى قرار مىدهيم و بر دل هايشان پوسته و قشرى حايل مىكنيم كه قرآن را نفهمند، در گوش هايشان هم سنگينى ايجاد مىكنيم.
-؛ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ[50] وقتى كه آيه هاى ما برايشان تلاوت مىشود، مىگويند اينها اسطوره هاى پيشينيان است. اين طور نيست بلكه دستاوردهاى ايشان دل هايشان را زنگ زده كرده است. و ازاين هم بالاتر آنها در چنين روزى از ديدار پروردگار خود محجوبند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 416
ج) دركه مطرودين و گمراهان. كلام الهى نيز در اين مورد راهگشاى ما، در بيان مطلب است:
-.؛ فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا أَ تُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا[51] ... هر كس را هم كه خدا گمراه نمايد ديگر راهى براى او نخواهى يافت.
-؛ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَا هَادِيَ لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ[52] هر كس را كه خدا گمراه نمايد ديگر راهنمايى نخواهد داشت و آنها را به حال خود وامى گذارد تا در سركشى خود غوطه ور باشند.
-.؛ وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَ إِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيّاً مُرْشِداً[53]
... هر كس هم كه گمراه شود ديگر سرپرست ارشادكننده اى برايش نخواهى يافت.
د) دركه مبغوضين. يعنى كسانى كه مورد بغض خدا قرار مىگيرند. كلام الهى است:
؛ وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيَانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْخَائِنِينَ[54]؛[55]؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ[56] و ...؛
همانا خداوند، خائنين، مفسدين، متجاوزان و ... را دوست ندارد.
و از آيات، آشكارا پيداست كه تقوى و ارتباط با خدا و دورى از گناهان انسان را به مقام فوز و رستگارى مىرساند تا جايى كه به او گفته مىشود:
؛ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً[57] پيش پروردگارت برگرد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 417
صفات رذيله، طغيان و ارتكاب گناه نيز، آدمى را به جايى مىرساند كه به او گفته مىشود:
...؛ وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ[58] ... لال و كر و كورند، لذا نمىفهمند.
و بالاخره درباره او گفته مىشود:
...؛ وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[59] اگر به او حمله كنى زبانش را در مىآورد و اگر او را به حال خود بگذارى باز زبان از كام درمى آورد.
و در آخرت هم به او گفته مىشود:
...؛ قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَ لَا تُكَلِّمُونِ[60] دور شويد! برگرديد در آتش و با من حرف نزنيد.
بنابراين در پايان بايد گفت كه: «خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت.»
[1]. بقره، آيه 257.
[2]. عنكبوت، آيه 69.
[3]. مائده، آيه 15 و 16.
[4]. انفال، آيه 29.
[5]. مزمل، آيات 1 تا 10.
[6]. اسراء، آيه 79.
[7]. كهف، آيه 110.
[8]. با اختلاف در متن ر. ك: ارشاد القلوب إلى الصواب، ح 1، ص 304،( الباب الرابع و الخمسون)؛ الجواهر السنية( كليات حديث قدسى)، ص 96،( الباب الحادى عشر).
[9]. كافى، ج 2، ص 53،( باب حقيقة الإيمان و اليقين)، ح 2.
[10]. نور، آيه 36 و 37.
[11]. باباطاهر، ديوان اشعار، دوبيتىها، قسمت اول.
[12]. بلدالامين، ص 191( شهر شعبان).
[13]. آل عمران، آيه 191.
[14]. واقعه، آيات 8- 11.
[15]. بحارالانوار، ج 67، ص 24،( باب 43، حب الله تعالى ...)، ح 24؛ مصباح الشريعه، ص 196، باب 94.
[16]. منظور از اين جملات اين است كه براى لذت، نمىخورد و نمىآشامد، و به عنوان استراحت، نمىخوابد. و عاشق پاك باخته كسى نمىشود، و به عشق او به خانه نمىرود. و براى خودنمايى و خودآرايى، لباس نمىپوشد. وآرام و قرار ندارد، بلكه آشفته و پريشان حال است.
[17]. حافظ، ديوان اشعار، غزليات، شماره 268.
[18]. بقره، آيه 264.
[19]. بحارالانوار، ج 67، ص 245،( باب 54، الاخلاص و معنى قربه تعالى)، ح 18.
[20]. حافظ، ديوان اشعار، غزليات، شماره 177.
[21]. ص، آيات 82- 85.
[22]. نهج البلاغه، نامه 45.
[23]. همان، خطبه 224.
[24]. حجر، آيه 99.
[25]. مستدرك الوسائل، ج 11، ص 199، ح 12737؛ بحارالانوار، ج 67، ص 179،( باب 52، اليقين و الصبر ...)، ح 45.
[26]. كافى، ج 2، ص 524،( باب القول عند الإِصباح و ...)، ح 10؛ كفعمى، مصباح، ص 294( الفصل الثلاثون فى أدعية ...).
[27]. حجرات، آيه 14.
[28]. حج، آيه 11.
[29]. حجرات، آيه 15.
[30]. ماعون، آيات 1- 7.
[31]. كافى، ج 2، ص 234،( باب المؤمن و علاماته و صفاته)، ح 12.
[32]. همان، ص 163،( باب الاهتمام بأمور المسلمين ...)، ح 1.
[33]. همان، ص 668،( باب حق الجواز)، ح 14.
[34]. نهج السعادة فى مستدرك نهج البلاغة، ج 6، ص 160؛ كفعمى، مصباح، ص 559( الفصل الرابع و الأربعون).
[35]. فجر، آيات 27- 30.
[36]. آل عمران، آيه 169.
[37]. عنكبوت، آيه 69.
[38]. يوسف، آيه 90.
[39]. آل عمران، آيه 198.
[40]. طلاق، آيه 2 و 3.
[41]. بقره، آيه 1 و 2.
[42]. آل عمران، آيه 198.
[43]. بقره، آيه 4 و 5.
[44]. مائده، آيه 119.
[45].« درجه» به پلههاى رو به بالا اطلاق مىشود و« دركه» به پلههاى رو به پايين.
[46]. كهف، آيه 57.
[47]. طه، آيه 124.
[48]. زخرف، آيه 36.
[49]. اسراء، آيه 45 و 46.
[50]. مطففين، آيات 13- 15.
[51]. نساء، آيه 88.
[52]. اعراف، آيه 186.
[53]. كهف، آيه 17.
[54]. انفال، آيه 58.
[55]. قصص، آيه 77.
[56]. مائده، آيه 87.
[57]. فجر، آيه 28.
[58]. بقره، آيه 171.
[59]. اعراف، آيه 176.
[60]. مؤمنون، آيه 108.