آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش بيستم
الهى وَ سَيّدى فَاسْئَلَكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتى قَدَّرْتَها وَ بِالْقَضِيَّةِ الَّتى حَتَمْتَها وَ حَكَمْتَها وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَيْهِ اجْرَيْتَها انْ تَهَبَ لى فى هذِه اللّيْلَةِ وَ فى هذِهِ السّاعَة كُلَّ جُرْمٍ اجْرَمْتُهُ وَ كُلَّ ذَنْبٍ اذْنَبْتُهُ وَ كُلَّ قَبيحٍ اسْرَرْتُهُ وَ كُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ كَتَمْتُهُ اوْ اعْلَنْتُه، اخْفَيْتُهُ اوْ اظْهَرْتُه وَ كُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ اوْ اعْلَنْتُه، اخْفَيْتُهُ اوْ اظْهَرْتُهُ وَ كُلَّ سَيِّئَةٍ امَرْتَ بِاثْباتِهِ الْكِرامِ الْكاتِبينَ الَّذينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما يَكُونُ مِنّى وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحى وَ كُنْتَ انْتَ الرَّقيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرائِهِمْ وَ الشّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِكَ اخْفَيْتَه وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَه وَ انْ تُوَفِّرَ حَظّى مِنْ كُلِّ خَيْرٍ انْزَلْتَهُ اوْ احْسانٍ فَضَّلْتَهُ اوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ اوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ اوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ اوْ خَطاٍ تَسْتُرُه؛
اى معبود و مولى من! از تو مىخواهم و تو را به قدر و قضاى حتمىات قسم مىدهم، قدر و قضايى كه براى هر كس مقدر نموده اى به او حتما مىرسد و تو البته بر او غالب هستى، اين كه مرا در اين شب و در اين ساعت ببخش، هر جرم و جنايتى، هر گناه و خطايى كه نموده ام و هر كار زشتى كه در نهان مرتكب شده ام ببخش. هر نادانى يى كه از من سرزده است چه در مخفى و چه در آشكار و چه آن را مخفى يا آشكار نموده باشم آن را ببخش، و هر گناه و كار زشتى را كه امر نموده اى به «كرام الكاتبين» كه ضبط كنند و آنان را موكل اين كار و شاهد بر آن نموده اى چنان چه اعضاى خودم را شاهد نموده اى. در حالى كه خودت نيز رقيب و شاهدى، شاهدى بر آن چه آن ها مىدانند و بر آن چه از آن ها پنهان است و تو به فضلت از آن ها پنهان نگاه داشته اى ببخش.
اى مولا و معبود من! از تو مىخواهم بهره مرا كامل كنى؛ از هر خيرى كه نازل نموده و احسانى كه تفضّل فرمودهاى و خوبىهايى كه گسترش داده و رزقهايى كه تقسيم نمودهاى و از گناهى كه آمرزيده اى و از خطاهايى كه مستور نمودهاى.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 359
تفسير ادبى
«قدّرت» اسم مصدر از «قدر يقدر قدرا» مىباشد به معناى كسى كه تقدير مىكند.
«قضيه» مصدر جعلى است. لذا به جاى اسم مصدر «قضى يقضى قضاء» مىنشيند و معنايش «مقضىّ» است و منظور از هر دو آنها حكم خداوند متعال است و فرق بين قضا و قدر اين است كه هر چه در علم خدا باشد تقدير شده است و هرچه در دست اجرا باشد «مقضى و مقتضى» است كه به آنها «قضا و قدر» گفته مىشود و در مجموع قدرت و قدر و مقدر و مقدور عليه، همه به يك معنا هستند، و آن «اندازه» است. قضا، مقضى و قضيه نيز به يك معنا هستند، و آن «حكم» است و مراد از آنها قضا و قدر حتمى است.
«جرم، ذنب، قبح، سيئه، جهالت» همه در اين جا به يك معنا آمده اند و به جهت اعمال تفنن در عبارت با الفاظ متفاوتى ذكر شده اند، نظير آن است كه داعى بگويد:
«يا الهى! اسْئَلُكَ انْ تَهَبَ لى ذَنْبى، انْ تَهَبَ لى ذَنْبى، انْ تَهَبَ لى ذَنْبى.»
مدعو، مدعو له، مدعو به
مدعو[1] در اين جملات، «الله» قرار داده شده است كه پناه، سرور، فاضل، رحيم و پرده پوش هم هست:
«الهى وَ سَيّدى! ... وَ بِرَحْمَتِكَ اخْفَيْتَه ... وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَه.»
دعا كننده نيز بنده گنه كارى است كه در آشكار و نهان مرتكب گناه شده است و يك دسته شهود، عليه خود دارد كه بر او حاكمند، از جمله ملائكه مقرب، همچنين يك دسته شهود ديگر نيز عليه خود دارد كه محكوم او هستند و عبارتند از: اعضا و جوارح او.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 360
«مدعوّ له»[2] آمرزش تمامى گناهان است و وفور نعمت هاى ظاهرى مثل، خيرات و روزى گست رده، و نيز نعمت هاى باطنى از قبيل آمرزش گناهان و پوشش خطاكارىها.
«مدعوٌّ به»[3] قضا و قدر حتمى است كه هر دو به قدرت خداوند تعالى و عزت و غلبه او بازگشت مىكنند. با اين تقريب كه قضا و قدر حتمى دلالت بر قدرت، غلبه و عزت خدا مىكند، چرا كه قضا و قدر غير حتمى- كه به آن قضا و قدر تعليقى هم گفته مىشود- اگر چه باز بر قدرت، غلبه و عزّت خداوند تعالى دلالت مىكند ولى تا اراده بنده در آن دخيل نباشد- مثل قضا و قدر حتمى- به وقوع نخواهد پيوست و همين، دليل بر تعزُّز و تَقهّرُ مطلقه اوست. لذا روايت شده است كه وقتى جنازه اى را ديديد چنين بگوييد:
«هذا ما وَعَدَنا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُه، اللّهُمَّ تَعَزّزْتَ بِقُدْرَتِكَ وَ تَقَهَّرْتَ الْعِبادَ بِالْمَوْت؛[4]
اين همان چيزى است كه خدا و رسولش به ما وعده مىكردند و خدا و رسولش راست مىگفتند. خداوندا! تو عزيز شدى به واسطه قدرت و به واسطه مرگ، ما بندگان مقهوريم و تو چيره اى.»
پس در حقيقت «مدعوّ به» همان قدرت و عزت مطلقه خداوند تعالى است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 361
طلب آمرزش
از دعاها- به ويژه اين دعا- چنين پيداست كه: بنده بايد تمام همّ و غمش را در جهت بخشيده شدن گناهان به كار بندد و براى گناهانش هر چند هم كه ناچيز و كوچك باشند طلب آمرزش كند. لذا در اين جملات مشاهده مىكنيد كه حضرت على (ع) نيز بر اين مطلب اصرار مىكند و حتى در ضمن درخواست وفور نعمت، آمرزش گناهان و پوشش خطاها را هم در رديف آنها بر مىشمارد.
از قرآن و روايات چنين برمىآيد كه شرّ هر دو جهان در دل گناهان نهفته است؛ همچنان كه خداوند تعالى در اينباره در چند مورد فرموده است:
-؛ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ[5] فساد در دريا و خشكى به جهت دستاوردهاى مردم پيدا شد تا طعم نتيجه بعضى از كارهايى را كه كرده اند بچشند بلكه برگردند. بگو در زمين بگرديد و ببينيد عاقبت آنهايى كه پيش از شما بودند به كجا كشيد؟
- ..؛ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ[6] پس در روى زمين، گردش كنيد و ببنيد سرانجام تكذيب كنندگان (آيات خدا) چگونه بود؟!
- ..؛ وَ لَا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَهَا عِوَجاً وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ[7]
و بنگريد سرانجام مفسدان چگونه بود!
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 362
-؛ قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ[8] بگو: در روى زمين سير كنيد و ببينيد عاقبت كار مجرمان به كجا رسيد!
و بالاخره آن كه در قرآن علاوه بر اين كه آيات فراوانى در بيان حال گناه كاران آمده است در موارد فراوانى هم به سير در تاريخ امر فرموده است. از جمله آن موارد عبارتاند از:
-؛ بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[9] آرى هر كس كه بدى كسب كند و خطايش او را فرو پوشد و تحت الشعاع قرار دهد پس آنها همنشينان دوزخند.
-؛ ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَ كَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ[10] سپس عاقبت كسانى كه بدى پيشه كردند اين شد كه آيات خدا را دروغ پنداشتند و آنها را به ريشخند گرفتند.
-؛ وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[11]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 363
قضيه كسى را هم كه ما به او از نشانه هاى خود داديم و او از آنها فاصله گرفت و شيطان در پى اش درآمد- كه از ديرباز از گمراهان بوده است- برايشان بازگو كن، كه اگر ما مىخواستيم با همان نشانه ها او را رفعت مىبخشيديم ولى او به زمين چسبيد و پى دل خواه خود رفت، لذا مَثَلِ او مَثَل سگ است كه چه به او حمله كنى و چه او را به حال خود وابگذارى له له مىزند. اين مثل كسانى است كه آيه هاى ما را دروغ انگاشتند. لذا تو برايشان اين قصّهها را بازگو كن بلكه اينها فكر خود را به كار بيندازند. چه بد مثلى است مثل آن قومى كه آيه هاى ما را دروغ انگاشتند و به خودشان ستم روا داشتند. هر كس كه خدا او را راهنمايى كند راه را يافته است و هر كس را كه گمراه كند زيان كاران همان ها خواهند بود. و ما جن و انس را آفريديم و عاقبت آنها جهنم شد. دل دارند ولى با آن، درك نمىكنند و نمىفهمند. چشم دارند ولى نمىبينند. گوش دارند ولى نمىشنوند. آنها مثل چهارپايان هستند بلكه از آنها هم پست ترند. آنها غفلت پيشگانند.
البته نظير اين آيات و روايات زياد هستند و اين كه گناه موجب زيان آشكار در هر دو سراست، موضوع بيش از هزار آيه است.
فخر الاسلام شيخ كلينى (رحمه الله) در جلد دوم كافى بابى گشوده است و در آن سى و يك روايت را درمورد گناهان و آثار آنها ذكر كرده است كه ما بعضى از آنها را در اين جا مىآوريم:
از ابى عبدالله- امام صادق- (ع) روايت شده است كه فرمود:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 364
«كانَ ابى يَقُولُ: ما مِنْ شىءٍ افْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطيئَةٍ، انَّ الْقَلْبَ لَيُواقِعُ الْخَطيئَةَ فَما تَزالُ بِه حَتّى تَغْلِبَ عَلَيْهِ فَيُصَيِّر اعْلاهُ اسْفَلَهُ؛[12]
پدرم فرمود: هيچ چيزى فاسد كنندهتر از گناه براى قلب وجود ندارد و هرگاه گناه بر قلب واقع شود در آن ماندگار مىشود، تا اين كه بر قلب چيره مىگردد و او را از مسير حق باز مىگرداند و او را به مرتبه پايينتر سوق مىدهد.»
فيض كاشانى (رحمه الله) در وافى در شرح اين روايت گفته اند: به قدرى اين خطا در قلب اثر مىگذارد كه رويش را كه به سوى حق و آخرت است، به سمت دنيا و باطل برمىگرداند.
باز هم از امام صادق (ع) روايت شده است:
«تَعَوَّذوا باللهِ مِنْ سَطَواتِ اللهِ باللَّيْلِ وَ النَّهار
؛[13] از مؤاخذه هاى شديد خداوند، در شبانه روز به خدا پناه ببريد.»
راوى مىگويد: پرسيدم سطوات خدا چيست؟ حضرت فرمود:
«الْاخْذُ عَلَى الْمَعاصى؛ مؤاخذهاى به جهت گناهان باشد.»
از امام باقر (ع) روايت شده است:
«الذُّنُوبُ كُلُّها شَديدَهُ وَ اشَدُّها ما نَبَتَ عَلَيْهِ اللَّحْمُ وَ الدَّمُ لِأَنَّهُ امّا مَرْحُومٌ وَ امّا مُعَذَّبٌ وَ الْجَنَّةُ لايَدْخُلُهَا الّا طَيِّبٌ؛[14]
همه گناهان سخت است ولى سختتر از همه، گناهى است كه به واسطه اش خون و گوشت در تن آدمى برويد، چرا كه آدمى بالاخره يا مورد رحمت، قرار مىگيرد، يا عذاب
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 365
مىشود ولى غير از انسان پاك و پاكيزه وارد بهشت نمىشود.- يعنى اگر چنان چه توبه نكرده باشد به جهت ناپاك بودنش در آتش خواهد افتاد.»
همچنين امام صادق (ع) فرمودند:
«اذا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فى قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْداءُ فَانْ تابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زادَتْ حَتّى تَغْلِبَ عَلى قَلْبِه فَلا يُفْلِحُ بَعْدَها ابَداً؛[15]
وقتى كسى مرتكب گناهى بشود در دلش نقطه سياهى پيدا مىشود كه اگر توبه كرد از بين رفته و محو مىگردد ولى اگر بر گناه خود افزود آن نقطه فزونى مىگيرد و پخش مىشود تا آن كه تمام قلب را فرا مىگيرد. آن وقت ديگر هرگز روى رهايى و رستگارى را نخواهد ديد.»
امام باقر (ع) نيز فرمودند:
«انَّ الْعَبْدَ يَسْئَلُ اللهَ الْحاجَةَ فَيَكُونُ مِنْ شَأْنِه قَضائُها الى اجَلٍ قَريبٍ اوْ الى وَقْتٍ بَطىءِ فَيُذْنِبُ الْعَبْدُ ذَنْباً فَيَقُولُ اللهُ تَبارَكَ وَ تَعالى لِلْمَلَكِ لا تَقْضِ حاجَتَهُ وَاحْرِمْهُ ايّاها فَانَّهُ تَعَرَّضَ لِسُخْطى وَاسْتَوْجَبَ الْحِرْمانَ مِنّى؛[16]
بنده از خداوند مطلبى را درخواست مىكند و شأن او آن است كه به زودى يا با كمى تأخير خواسته اش برآورده شود. آن گاه گناهى مرتكب مىشود. خداوند تبارك و تعالى به فرشتگان مىگويد حاجتش را برآورده نسازيد. ديگر او را از رسيدن به اين خواسته اش باز خواهم داشت، چرا كه او خشم مرا برانگيخته است و مستوجب حرمان از جانب من شده است.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 366
در مورد ديگر امام صادق (ع) فرمودند:
«انَّ الرَّجُلَ يُذْنِبُ الذّنبَ فَيُحْرَمُ صَلوةَ اللَّيْل وَ انَّ الْعَمَلَ السَّيّئَ اسْرَعُ فى صاحِبِه مِنَ السِّكّينِ فِى اللَّحْم؛[17]
هر وقت كسى گناهى مرتكب مىشود به جهت همان گناه از نماز شب خواندن محروم مىشود، چرا كه كار ناشايست بيشتر از اثر چاقو در گوشت، در صاحبش تأثير مىگذارد.»
و در جاى ديگرى فرمودند:
«قالَ رَسُولُ اللهِ (ص) انَّ الْعَبْدَ لَيُحْبَسُ عَلى ذَنْبٍ مِنْ ذُنُوبِه مِأَةَ عامٍ وَ انَّهُ لَيَنْظُرُ الى ازْواجِه فِى الْجَنَّةِ يَتَنَعَّمْنَ؛[18]
رسول خدا (ص) فرمودند: هر بنده به خاطر يكى از گناهانش صد سال زندانى مىشود در حالى كه در بهشت همسران خود را غرق نعمت مىبيند.»
شايد منظور، آن باشد كه از حورالعين صدسال دور نگه داشته مىشود و در بهشت نيست ولى اين حرف دليل آن نيست كه در اين مدت در جهنم باشد.
امام رضا (ع) نيز فرمودند:
«اوْحَى اللهُ عَزَّوَجَلَّ الى نَبِىٍّ مِنَ الْانْبِياءِ اذا اطِعْتُ رَضيتُ وَ اذا رَضيتُ بارَكْتُ وَ لَيْسَ لِبَرَكتى نِهايَةٌ وَ اذا عُصيتُ غَضِبْتُ وَ اذا غَضِبْتُ لَعَنْتُ وَ لَعْنَتى تَبْلُغُ السابِعَ مِنَ الْوَرى؛[19]
خداوند عزوجل به يكى از انبيا وحى كرد كه چون فرمانم برده شود رضايت من حاصل مىگردد و چون رضايت من حاصل شد بركت مىدهم و بركتم هم بى نهايت است. اما وقتى كه مورد سرپيچى قرار بگيرم خشم مىگيرم و وقتى خشم گرفتم لعن و نفرين مىكنم و از خود دور مىدارم. لعن و نفرين من هم تا هفت پشت تأثير مىگذارد.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 367
علامه مجلسى (رحمه الله)- گفته اند كه «ورى» به معناى نواده است. اثر بعضى از گناهان مثل فقر، تنگ دستى، بلايا، امراض، زندانى شدن و مورد ستم قرار گرفتن- چنان كه مىبينيم- در اولاد تأثير مىگذارد و اين، عقوبت پدران ايشان است. و اثر اصلاحى اين عقوبت آن است كه مردم به جهت عشق به فرزندانشان ديگران را از ستم خود در امان بدارند تا خداوند در آخرت اولاد بهترى به ايشان بدهد چنان كه خداوند فرموده است:
؛ وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً[20] آن هايى كه اگر كسى از نسل خود را ضعيف و ناتوان باقى بگذارند براى آنها بيمناكند و بايد از خدا بترسند و حرفى محكم بزنند.
روايتى كه فرمود:
«وَ اذا رَضيتُ بارَكْتُ وَ لَيْسَ لِبَركتى نَهايَة
»[21] اين آيه را تأييد مىكند:
؛ وَ أَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَ كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَ يَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً[22] اما قضيه ديوار اين بود هك مال دو پسر بچه يتيمى بود كه در شهر بودند و زيرش گنجى براى آنها جاسازى شده بود و پدرشان نيز شخص صالحى بود، لذا پروردگار تو اراده كرد كه آنها به سن رشد برسند، و بعد آن را- كه رحمتى از جانب پروردگارشان مىباشد- استخراج كنند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 368
خلاصه آن كه از اين روايت چنين پيداست كه اثر حسنات و سيئات به فرزندان هم مىرسد و اين اثر يك اثر وضعى است مثل آتشى است كه پدر آن را روشن كرده باشد. البته آيات ديگرى هم اين روايت را تأييد مىكنند.
امام رضا (ع) فرمودند:
«كُلَّما احْدَثَ الْعِبادُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَمْ يَكُونُوا يَعْمَلُون أَحْدثَ اللهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاءِ ما لَمْ يَكُونُوا يَعْرِفُون؛[23]
هر چه كه بندگان مرتكب گناهان بى سابقه اى شوند كه قبلًا مرتكب نمىشدند، خداوند هم بلاهاى بى سابقه اى بر سر ايشان مىآورد كه قبلًا آنها را نمىشناختند.»
از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند:
«قالَ اللهُ تَعالى عزَّ وَجَلَّ اذا عَصانى مَنْ عَرَفَنى سَلَّطْتُ عَلَيْهِ مَنْ لايَعْرِفُنى؛[24]
خداوند تعالى فرموده است وقتى كسى كه مرا مىشناسد نافرانى مرا در پيش گيرد من هم كسى را بر سر او مسلّط مىكنم كه مرا نشناسد.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 369
شاهدان عينى در قيامت
از جملات دعاى كميل چنين به دست مىآيد كه آدمى را در روز قيامت گواهانى هست كه عليه او شهادت مىدهند و قرآن نيز در آيات فراوانى اين مطلب را تصديق كرده است، البته روايات فراوانى هم دراين باره رسيده است. كلام الهى است:
؛ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ[25] ما آدمى را آفريده ايم و نيز از آن چه كه در او وسوسه ايجاد مىكند باخبريم چرا كه ما از رگ گردن به او نزديكتريم. وقتى كه آن دو ملاقات كننده ازراست و چپ در كنار او مىنشينند و با او رو در رو مىشوند، هيچ كس كلمه اى بر زبان نمىآورد مگر آن كه نگهبان ومراقبى در كنار او خواهد بود ... و هر كس در حالى پيش مىآيد كه يكى او را روانه مىكند و ديگرى ناظر و شاهد اوست. تو هم از اين موضوع پيش از اين بى خبر بودى ولى ما پرده از پيش روى تو كنار زديم كه امروزه ديده ات تيزبين گرديده است. هم نشين او
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 370
مىگويد: پرودگارا! من او را به سركشى وانداشتم بلكه او خود در گمراهى دورى بود. خداوند مىگويد: ديگر پيش من بحث و مشاجره ننماييد. من مدت هاست كه به شما هشدار داده بودم.
از اين آيه شريفه چنين بر مىآيد كه شاهدان روز قيامت عبارت اند از:
الف) خداوند تعالى. در آيهو در آيات متعدد ديگرى صريحا- براى تنبّه، وعده و انذار ما- فرموده است كه خداوند تعالى، «رقيب» و «شهيد» است. كلام الهى است:
-؛ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ[26] از نگاه هاى دزدانه با خبر است، و از آن چه در سينه ها پنهان باشد نيز آگاه است.
- ...؛ لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَ لَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيباً[27]
خداوند از ديرباز مراقب و همراه هر چيزى بوده است.
الْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً[28]
خداوند براى گواهى و شهادت، كافى است.
ب) دو فرشته راست و چپ هر كس. كه در آيه مذكور: «رقيب» و «عتيد» نام گرفته اند.[29] روايت شده است كه رقيب، آن فرشتهاى است كه در سمت راست انسان مىنشيند و حسنات را ثبت مىكند و نسبت به عتيد مقام ولايت و حكمرانى دارد، و عتيد، آن فرشته اى است كه در سمتِ چپ آدمى مىنشيند و بدى ها را ثبت مىكند، و هرگاه بنده كار نيكى انجام مىدهد رقيب آن را ده برابر مىنويسد و هرگاه كار بدى از او سر مىزند
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 371
رقيب به عتيد مىگويد تا هفت ساعت آن را ننويس بلكه تسبيحى بكند يا پشيمان شده و طلب آمرزش نمايد.
و نيز روايت شده است كه آنها هر شبانه روز عوض مىشوند و يكى كه روزى يا شبى به سراغ او آمد، ديگر هرگز باز نخواهد گشت. در قرآن و در اين جملات با نام «كرام الكاتبين» از ايشان ياد شده است. كلام الهى است:
؛ وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ[30] و بدون شك نگهبانانى بر شما گمارده شده، والامقام ونويسنده، كه مىدانند شما چه مىكنيد.
روايت شده است كه ايشان- كرام الكاتبين- از گناه و خطا مصون بوده و با بندگان با احترام برخورد مىكنند و هر چه را كه از آنها بدانند افشا نمىكنند.
ج) تجسم اعمال شخصى در آن جا. و اين خود به دو معنا است: 1. با تغييرى كه در هويتش داده شده، 2. به صورت مناسب ومطابق با عمل.
؛ وَ جَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِيدٌ[31] هر انسانى وارد محشر مىگردد، در حالى كه همراه او حركت دهنده و گواهى است.
«سائق» يعنى پيش برنده و روانه كننده كه همان خود اوست و «شاهد» عبارت از اعضا و جوارح او مىباشد. چنان كه در بعضى از روايات چنين تفسيرى شده است. و در ادامه مىفرمايد:
؛ لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[32] (به او خطاب مىشود:) تو از اين صحنه و دادگاه بزرگ غافل بودى و ما پرده را از چشم تو كنار زديم، و امروز چشمت كاملًا تيزبين است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 372
اين آيه اشاره به اين است كه شاهدى كه همراه اوست از جنس هويت خود اوست و شاهدى كه در برابر او حاضر است از جنس اعمال است.
د) رفيق و همراهِ بد. آيات فراوانى دلالت بر اين دارد كه همراه بد به بهترين وجه بر عليه آدمى شهادت خواهد داد، به طورى كه ادعاى التزامى تضمنى خواهد كرد، يعنى در حقيقت از خودش دفاع مىكند يا بين هم ديگر، بگو مگو واقع مىشود. ولى چنان كه از اين آيه شريفه به دست مىآيد كلامِ او به عنوان شهادت مورد استفاده قرار مىگيرد:
؛ قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَيْتُهُ وَ لكِنْ كَانَ فِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ[33]
و همنشينش (از شياطين) مىگويد: پروردگارا! من او را به طغيان وا نداشتم، لكن او خود در گمراهى دور و درازى بود.
ه) اعضا و جوارح. با اين تقريب كه منظور از «شاهد» در آيه:؛ وَ جَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِيدٌ[34]- هر انسانى وارد محشر مىگردد، در حالى كه همراه او حركت دهنده و گواهى است.- همان اعضا و جوارح است، كه قرآن در آيات فراوانى آن را تصديق مىنمايد. كلام الهى است:
؛ الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[35] امروزه بر دهانشان مهر مىزنيم و در عوض دست هايشان با ما سخن مىگويد و پاهايشان گواه اعمال ايشان است.
-؛ حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ وَ مَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لَا أَبْصَارُكُمْ وَ لَا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ[36]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 373
تا آن كه وقتى آمدند و گوش، چشم و پوستشان عليه آنها بر كارهايى كه مىكردند گواهى خواهند داد، آنها به پوستشان مىگويند: چرا عليه ما شهادت داديد؟ پوستشان خواهد گفت: خدايى كه همه چيز را به سخن مىآورد ما را هم به سخن آورد، مطلب ديگر آن كه او شما را براى اولين بار آفريد. باز هم به سوى او برمىگرديد و شما نمىتوانيد مانع از گواهى دادن گوش و چشم و پوستتان عليه خودتان بشويد.
اين آيه دلالت دارد بر اين كه اعضا و جوارح، شاهدانى عليه او هستند وهمچنين اعمال هم با تجسم خود گواه هايى عليه آنها خواهند بود.
درخاتمه لازم است يادآورى كنيم كه در روز قيامت، زمين و زمان، قرآن وانبيا و اوصيا نيز گواه هاى ديگرى خواهند بود عليه انسان. كلام الهى است:
؛ إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[37] وقتى كه زمين را به شدت زلزله فرا گرفت و زمين سنگينى هاى خود را بيرون ريخت و انسان- شگفت زده و حيران- گفت: اين زمين را چه شده است؟ آن روز زمين خبرهايش را بازگو خواهد كرد، زيرا پروردگار توبه او وحى كرده است.
رسول خدا (ص) و ائمه (ع) فرمودهاند كه شب و روز جمعه، شب و روز عرفه و بعضى از ماه ها مثل ماه رجب، ماه رمضان و ... در روز قيامت به نفع يا به ضرر آدمى گواهى خواهند داد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 374
رسول خدا (ص) فرمودند:
«اذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُم الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلَم فَعَلَيْكُم بِالْقُرْآن فَانَّهُ شافِعٌ مُشَفَّع وَ ما حِلٌّ مُصَدَّق؛[38]
وقتى كه فتنه ها مثل پاره هاى شب تاريك شما را فرو مىپوشيد بر شما باد كه به قرآن پناه ببريد، چرا كه او ميان دارى است كه ميان جيگرى اش پذيرفته مىشود و نفرين كنندهاى است كه نفرينش پذيرفته مىشود.»
و رواياتى كه در اين باره رسيده بسيار است.
همچنين كلام الهى است كه:
-.؛ وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْكِتَابُ وَ جِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ[39] وقتى هم كه حساب و كتاب برقرار شود پيامبران و شهيدان هم آورده شوند.
-؛ وَ كَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ[40] همچنين شما را ملت ميانه روى قرار داديم تا آن كه شاهد مردم باشيد. رسول هم شاهد شما باشد.
روايات فراوانى به دست ما رسيده است كه منظور از آنها، ائمه (ع) است و شهادت آنها شهادت بر اعمال ماست.
ولى آن چه كه بسيار دردناك است كلام خداوند تعالى است كه فرموده:
؛ وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً[41] پيامبر خواهد گفت: پروردگارا! اين قومِ من قرآن را كنار گذاشتهاند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 375
امام صادق (ع) هم فرموده است: «
وَيْلٌ لِمَنْ كانَ شُفَعائُهُ خُصَمائُه
؛[42] واى بر آن كس كه شفيعانش با او دشمن شوند.»
و چه زيبا گفته است شاعر:
قد قال قبلى فى فريض قائل
ويل لمن شفعائه خصماه[43]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 376
صفات ناپسند
از اين فراز دعاى كميل كه فرمودند:
«وَ الشّاهِدُ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِكَ اخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَه.»
چنين پيداست كه نيتها بر ملائكه و اعضا پوشيده است و اين مطلب از مبهمات اين دعاست، زيرا هر كس كه مسئول ثبت عمل باشد يا بخواهد در روز قيامت شهادت بدهد، ناگزير بايد از نيتها و آن چه كه در دل مىگذرد با خبر باشد؛ حتى عمل صالح را از ناصالح تشخيص بدهد؛ زيرا صالح بودن يا ناصالح بودن عمل بستگى به نيت دارد. و شايد منظور از اين كه بعضى از اعمال از بنده پذيرفته نمىشود به خاطر فاسق بودن انسان باشد هر چند كه خود عمل چه از نظر ظاهر و چه باطن كامل بوده باشد. كلام الهى است:
.؛ وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[44] خداوند از پروا پيشگان مىپذيرد.
البته در اين مورد روايتهاى فراوانى هم رسيده است كه ما بعضى از آنها را ذكر مىكنيم:
در محجّة البيضاء از معاذ روايت بلندى ذكر شده است كه رسول خدا (ص) فرموده اند:
يا مَعاذ! انَّ اللهَ تَعالى خَلَقَ سَبْعَةُ امْلاكٍ قَبْلَ انْ يَخْلُقَ السَّماواتِ وَ الْارْض ثُمَّ خَلَقَ السَّماوات، فَجَعَلَ لِكُلِّ سَماءٍ مِنَ السَّبْعَةِ مَلَكا بَوّاباً عَلَيْها قَدْ جَلَّلَها عِظَماً فَتَصْعَدَ الْحَفَظَةَ بِعَمَلِ الْعَبْدِ مِنْ حينٍ اصْبَحَ الى انْ امْسى، لَهُ نُورٌ كَنُورُ الشَّمْسِ حَتّى اذا صَعَدَتْ بِه الَى السَّماءِ الدُّنْيا زَكَّتْهُ
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 377
فَكَثَّرَتْهُ فَيَقُولُ الْمَلَكُ لِلْحَفَظَةِ. اضْرِبُوا بِهذا الْعَمَل وَجْهُ صاحِبِه انَا صاحِبُ الْغَيْبَةِ امَرَنى رَبّى انْ لا ادَعُ عَمَلُ مَنِ اغْتابَ النّاسَ يُجاوِزُنى الاى غَيْرى؛
اى معاذ! خداوند تعالى پيش از آن كه هفت آسمان و زمين را بيافريند هفت فرشته آفريد و سپس آسمانها را خلق كرد و بر هر يك از هفت آسمان فرشتهاى را دربان كرد تا بدين واسطه بر عظمت آن آسمان بيفزايد. لذا وقتى كه حفظه- فرشتگان محافظ عمل- كار كسى را كه از صبح تا شب انجام داده و مثل خورشيد درخشان و نور افشان است بالا مىبرند و به آسمان دنيا مىرسانند پاك و زيادش مىبينند، فرشته دربان آسمان دنيا مىگويد:
اين عمل را به روى صاحبش بزنيد، من فرشته مانع غيبت هستم و پروردگار من به من امر فرموده است كه نگذارم عملِ كسى كه غيبت مردم را كرده باشد از من بگذرد.»
«قالَ: ثُمَّ تَأْتِى الْحَفَظَةُ بِعَمَلٍ صالِحٍ مِنْ اعْمالِ الْعَبْدِ فَتَمُرَّ فَتُزَكِّيَهُ وَ تُكَثِّرهُ حَتّى تَبْلُغَ بِه الَى السَّماءِ الثّانِيَةِ فَيَقُولُ لَهُمُ الْمَلَكُ الْمُوَكَّلُ بِالسَّماءِ الثّانِيَةِ فَيَقُولُ لَهُمُ الْمَلَكُ الْمُوَكَّلُ بِالسّماءِ الثّانِيَة. قِفُوا وَ اضْرِبُوا بِهذا الْعَمَل وَجْهُ صاحِبِه انَّهُ ارادَ بِعَمَلِه هذا عَرَضُ الدُّنْيا امَرَنى رَبّى انْ لاادَعُ عَمَلُهُ يُجاوِزَنى الى غَيْرى انَّهُ كانَ يَفْتَخِرُ بِه عَلَى النّاسِ فى مَجالِسِهِمْ؛
حضرت فرمودند: بار ديگر حفظه يكى از اعمال صالح بنده را مىآورند و از آسمان دنيا مىگذرند و باز آن عمل را پاك و زياد مىبينند تا آن كه به آسمان دوم مىرسند. فرشته دربان آسمان دوم به آنها مىگويد: صبر كنيد. اين عمل را به روى صاحبش
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 378
بزنيد. قصد او از اين عمل ظواهر و اعراض دنيا بوده است. پروردگار من مرا فرمان داده است كه نگذارم عمل او از من بگذرد، چرا كه او به واسطه اين عمل در مجالسِ مردم به آنان فخر مىفروخت و مىباليد.»
«قالَ: وَ تَصْعَدَ الْحَفَظَةُ بِعَمَلِ الْعَبْدُ يَبْتَهِجُ نُوراً مِنْ صَدَقَةٍ وَ صِيامٍ وَ صَلاةٍ قَدْ اعْجَبَ الْحَفَظَةَ فَيُجاوِزُونَ بِه الَى السَّمْاءِ الثّالِثَة فَيَقُولَ لَهُمُ الْمَلَكُ الْمُوَكَّلِ بِها: قِفُوا وَاضْرِبُوا بِهذا الْعَمَل وَجْهُ صاحِبِه انَا مَلَكُ الْكِبْر امَرَنى رَبّى انْ لاادَعُ عَمَلُهُ يُجاوِزَنى الى غَيْرى انَّهُ كانَ يَتَكَبّرَ عَلَى النّاسِ فى مَجالِسِهِم؛
حضرت فرمودند: باز حفظه عملى از صدقه، نماز و روزه بنده را كه از نظر درخشان بودن چشم را خيره مىكند و حفظه را به حيرت واداشته بالا مىبرند و تا آسمان سوم هم مىروند ولى فرشته نگهبان آن آسمان به آنها مىگويد: صبر كنيد. اين عمل را به روى صاحبش بزنيد. من فرشته مانع كبر هستم. پروردگار من به من امر فرموده است كه نگذارم عمل او از من عبور كند، چرا كه او وقتى با مردم مىنشست نسبت به آنها تكبر مىكرد.»
«قالَ: وَ تَصْعَدَ الْحَفَظَةُ بِعَمَلِ الْعَبْد يَزْهَرُ كَما يَزْهَرُ الْكَوْكَبِ الدُّرِّى لَه دَوِىٌّ مِنْ تَسْبيحٍ وَ صَلاةٍ وَ حَجٍ وَ عُمْرَة حَتّى يُجاوِزُوا بِه الَى السَّماءِ الرّبِعَةَ فَيَقُولُ لَهُمُ الْمَلَكَ الْمُوَكَّلِ بِهَا. قِفُوا وَ اضْرِبُوا بِهذا الْعَمَل وَجْهُ صاحِبِه، اضْرِبُوا بِه ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ انَا صاحِبُ الْعُجْب امَرَنى رَبّى انْ لاادَعُ عَمَلُهُ يُجاوِزَنى الى غَيْرى انَّهُ كانَ اذا عَمِلَ عَمَلًا ادْخَلَ الْعُجْبَ فى عَمَلِه؛
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 379
حضرت فرمودند: باز هم نگهبانان عملى از تنزيه و تسبيح، نماز، حج و عمره بنده را كه مثل ستاره درخشانى مىدرخشد و غوغايى در اوست به آسمان چهارم مىبرند. فرشته موكل آسمان چهارم به آنها مىگويد: صبر كنيد. اين عمل را به روى صاحبش بزنيد، بر پشت و شكم صاحبش بكوبيد. من فرشته نگهبان عجب هستم. پروردگار من امر فرموده است كه نگذارم عمل او از من بگذرد، چرا كه او هرگاه كارى را انجام مىداد عجب و خودبينى را هم در كارش دخالت مىداد.»
«قالَ: وَ تَصْعَدَ الْحَفَظَة بِعَمَلِ الْعَبْد يُجاوِزُوا بِه الَى السَّماءِ الْخامِسَةَ كَانَّهُ الْعَرُوسُ الْمَزْفُوفَةُ الى بَعْلِها فَيَقُولُ لَهُمُ الْمَلَكُ الْمُوَكَّلِ بِها. قِفُوا وَاضْرِبُوا بِهذَا الْعَمَلَ وَجْهُ صاحِبِه وَ احْمِلُوهُ عَلى عاتِقِه انَا مَلَكُ الْحَسَدَ. انَّهُ كانَ يَحْسَدُ النّاسَ مَنْ يَتَعَلَّمَ وَ يَعْمَلَ بِمِثْلِ عَمَلِه وَ كُلُّ مَنْ كانَ يَأْخُذُ فَضْلًا مِنَ الْعِبادَةِ يَحْسَدَهُمْ وَ يَقَعَ فيهِمْ، امَرَنى رَبّى انْ لا ادَعُ عَمَلُهُ يُجاوِزنى الى غَيْرى
؛ حضرت فرمودند: باز فرشتگان محافظ همراه با عملى تا آسمان پنجم بالا مىروند، اين عمل- به قدرى زيبا و آراسته است كه- گويى عروسى خود را براى شوهرش آرايش كرده است. فرشته دربان آسمان پنجم به حفظه مىگويد: صبر كنيد، اين عمل را به روى صاحبش بزنيد و آن را بر گردن خودش بياوزيد. من فرشته مانع حسد هستم. اوچنان بود كه نسبت به هر كس كه چيزى مىآموخت و همچون او به آموخته اش عمل مىكرد و يا نسبت به هر كس كه فضيلتى از عبادت نصيبش مىشد حسادت
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 380
مىورزيد و زبان به بدگويى آنها مىگشود و پروردگارم به من فرمان داده كه نگذارم عمل او از من فراتر برود.»
«قالَ: وَتَصْعَدَ الْحَفَظَة بِعَمَلِ الْعَبْدِ مِنْ صَلاةٍ وَ زَكاةٍ وَ حَجٍ وَ عُمْرَةٍ وَ صَيامٍ فَيُجاوِزُونَ بِه الَى السَّماءِ السّادِسَة فَيَقُولُ لَهُمُ الْمَلَكُ الْمُوَكَّلُ بِها. قِفُوا وَاضْرِبُوا بِهذا الْعَمَلَ وَجْهُ صاحِبِه انَّهُ كانَ لايَرْحَمُ انْساناً قَطُّ مِنْ عِبادِ اللهَ اصابَهُ بَلاءً اوْ خَير بَلْ كانَ يَشْمِتُ بَه انَا مَلَكُ الرَّحْمَة امَرَنى رَبّى انْ لا ادَعُ عَمَلُهُ يُجاوِزُنى الى غَيرى؛
حضرت فرمودند: بار ديگر عمل بند را كه شامل: نماز، زكات، حج، عمره و روزه باشد، محافظت شده بالا مىبرند و همراه آن تا آسمان ششم بالا مىروند ولى فرشته دربان آسمان ششم به آنها مىگويد: اين عمل را به روى صاحبش بزنيد. چرا كه او اگر انسانى را مىديد كه مصيبتى يا ضررى بر او وارد شده است اگر چنان چه از بندگان خدا نمىبود بر او دل نمىسوزاند و به او ترحم نمىكرد بلكه او را مورد سرزنش و شماتت هم قرار مىداد. من فرشته رحمت هستم و پروردگارم مرا امر فرموده است كه نگذارم عمل او از من فراتر برود.»
«قالَ: وَ تَصْعَدَالْحَفَظَةَ بِعَمَلِ الْعَبدِ الَى السَّماءِ السّابِعَةِ مِنْ صَوْمٍ وَ صَلاةٍ وَ نَفَقَةٍ وَ زَكاةٍ وَ اجْتِهادٍ وَ وَرَءٍ لَهُ دَوِىٌّ كَدَوِىِّ الرَّعْد وَضَوْءٌ كَضَوءِ الشَّمْس مَعَهُ ثَلاثَةُ آلاف مَلَك فَيُجاوِزُونَ بِه الَى السَّماءِ السّابِعَةِ فَيَقُولُ لَهُمُ الْمَلَكُ الْمُوَكَّلِ بِها. قِفُوا وَ اضْرِبُوا بِهذا الْعَمَل وَجْهُ صاحِبِه اضْرِبُوا بِه جَوارِحِه وَ اقْفِلُوا عَلى قَلْبِه انّى احْجُبُ عَنْ رَبّى كُلُّ عَمَلٍ لَمْ يَرُدْ بِه وَجْهُ رَبّى انَّهُ ارادَ بِعَمَلِه غَيْرُ اللهِ تَعالى، انَّهُ ارادَ رِفْعَةً عِنْدَ الْفُقَهاء، وَ ذِكراً عِنْدَ الْعُلَماء، وَ صَيْتا فِى الْمَدائِن امَرنى رَبّى انْ لا ادَعُ عَمَلُهُ
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 381
يُجاوِزَنى الى غَيْرى وَ كُلُّ عَمَلٍ لَمْ يَكُنْ لِلهِ خالِصاً فَهُو رِياءٌ وَ لايَقْبَلُ اللهُ عَمَلُ الْمُرائى؛
حضرت فرمودند: اين بار نگهبانان از اعمال نماز، روزه، انفاق، زكات، اجتهاد، و ورع او را كه مثل رعد غرّان، توفنده و مثل خورشيد درخشان، تابنده است و سه هزار فرشته به همراه دارد تا آسمان هفتم بالا مىبرند، ولى فرشته دربان آسمان هفتم مانع آنها مىشود و به آنها مىگويد: برگرديد. اين عمل را به روى صاحبش بزنيد. آن را بر سر تمام اعضا و جوارح او بكوبيد و بر دلش وصله كنيد. من هر كارى را كه صرفا به خاطر پروردگار من نشده باشد از حضرت حق مخفى مىدارم. او هم در اين عمل غير خدا را منظور نظر داشته است. منظور او رفعت در بين فقها، زبان زد شدن در ميان علما، و شهرت پيدا كردن در شهرها بوده است. پروردگار من امر كرده است كه نگذارم كار او از من فراتر برود. و هر كارى كه خالص و صرفا به خاطر خدا نبوده باشد ريا است و خداوند عمل كسى را كه رياكار بوده باشد نمىپذيرد.»
«قالَ: وَ تَصْعَدَ الْحَفَظَة بِعَمَلِ الْعَبْدِ مِنْ صَلاةٍ وَ زَكاةٍ وَ صِيامٍ وَ حَجٍّ وَ عُمرَةٍ وَ خُلْقٍ حَسَن وَ صُمْتٍ وَ ذِكْرُ اللهَ وَ تَشْيَعَهُ مَلائِكَةُ السّماوات حَتّى يُقَطِّعُوا بِهِ الْحُجُب كُلَّها الَى اللهِ تَعالى فَيَقِفُونَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ يَشْهَدُونَ لَهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ الُمخْلِص لِلّه؛
حضرت فرمودند: نگهبانان عملى از بنده را كه شامل نماز، زكات، روزه، حج، عمره، خوش خويى، سكوت و ذكر خدا باشد بالا مىبرند و فرشتگان هفت آسمان هم آنها را تشيع مىكند تا آن كه همه حجابها از هم دريده و درهم در نورديده
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 382
مىشود و به خداى تعالى مىرسند و در برابر حضرتش مىايستند و شهادت مىدهند كه اين عمل صاحل خالصا لوجه الله انجام گرفته است.»
«قالَ: فَيَقُولُ اللهُ لَهُم. انْتُمُ الْحَفَظَةُ عَلى عَمَلِ عَبْدى وَ انَا الرّقيبُ عَلى نَفسِه انَّهُ لَمْ يُرِدْنى بِهذَا الْعَمَل وَ ارادَ بِه غَيْرى فَعَلَيْهِ لَعْنَتى؛
حضرت فرمودند: آن گاه خداوند مىگويد: شماها نگهبانان عملِ بنده من بوديد ولى من مراقبِ خود او بودم و ديدم كه او اين كار را براى من نكرد و منظورش از انجام اين كار كس ديگرى بود. لذا لعنت من بر او باد! ...»
بعد پيامبر (ص) به من گفتند:
«يا مَعاذ! حافِظْ عَلى لِسانِكَ مِنَ الْوَقيعَةِ فى اخْوانِكَ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرآنِ وَاحْمَلْ ذُنُوبُكَ عَلَيْكَ وَ لا تَحْمِلْها عَلَيْهِمْ وَلا تُزَكِّ نَفْسَكَ بِذَمِّهِمْ وَلا تَرْفَعْ نَفْسِكَ عَلَيْهِمْ، وَلا تُدْخَلْ عَمَلُ الدُّنْيا فى عَمَلِ الْاخِرَةِ وَ لا تَتَكَبَّرْ فى مَجْلِسِكَ لِكَىْ يَحْذُرَ النّاسُ مِنْ سُوءِ خُلْقِك، وَ لا تُناجم رَجُلًا وَعِنْدَكَ آخِرٌ، وَ لا تَتَعَظَّمْ عَلَى النّاسِ فَيَنْقَطِع عَنْكَ خَيْرَ الدُّنْيا، وَلا تُمَزِّقِ النّاسَ فَتَمْزَقُكَ كِلابُ النّارِ يَوْمَ الْقِيامَة فى النّار، قالَ اللهُ تَعالى
. وَالنّاشِطاتُ نَشْطا[45] اى معاذ! زبانت را از بدگويى در حق برادرانت كه اهل قرآن هستند نگه بدار و بار گناهانت را بر دوش خودت بكش و بر دوش ديگران مگذار و با بدگويى از آنها خودت را پاك و بى عيب مشمار و خودت را از آنها بالاتر مدان، وكار دنيا را در كارآخرت دخالت مده و وقتى كه در جمعى نشستى تكبر مكن
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 383
كه مردم به خاطر بدخلقى ات از تو مىگريزند و تا شخص سومى پيش شما هست با كسى نجوا مكن و در گوش او چيزى مگو، و با مردم درشتى مكن كه خير دنيا از تو بريده مىشود، و گزنده مردم مباش كه در آن صورت سگهاى جهنم در روز قيامت تو را مىگزند. خداوند تعالى فرموده است: قسم به سگهاى گزنده- در جهنم-.»
راوى مىگويد: پرسيدم اى رسول خدا! چه كسى طاقت اين همه خصلت را خواهد داشت؟
حضرت فرمودند:
«يا مَعاذ! انَّهُ لَيَسيرٌ عَلى مَنْ يَسَّرَهُ اللهُ عَلَيْه؛[46]
اى معاذ! بر هر كس كه خداوند برايش آسان كند انجام آنها آسان است.»
روايت هايى كه از شيعه و سنى در باب اين كه صفات ناپسند مانع از پذيرش اعمال مىشوند، فراوان است؛ لذا چاره اى نيست جز آن كه تخليه- پاك شدن- كرد و از خداوند توفيق بر تخليه خواست.
چنان كه رواياتى كه در باب اخلاص از شيعه و سنى رسيده است، فراوان است و اين روايت و امثال آن در مورد خلوص عمل از ريايى كه موجب ابطال عمل باشد نيست، چرا كه آن نوع ريا مانع از صحت عمل است و فرشتگان محافظ به آن مسئله واقفند بلكه منظور، رياى غير مبطله است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 384
تأثير ريا
اعمال به ناچار بايد براى خداى تعالى انجام شده و جز براى حق تعالى نباشند. و اين همان ركن عمل در فقه است. لذا ناگزيرداعى فقط بايد خداوند تعالى باشد و گرنه- اگر داعى غير از او باشد- عمل فاسد است. چنان كه اگر انگيزه آن «خدا و كس ديگرى» باشد باز هم عمل فاسد است و چنين عملى ريايى است. همه فقها بر اين كه ريا فاسد كننده عمل است، اجماع دارند و گفته اند كه عمل به صورت اول، كفر است به جهت آن كه از نوع نفاق است و عمل به صورت دوم، شرك است به جهت آن كه عملى ريايى است. در اين كه قرآن هم در موارد مختلف دلالت بر اين دارد كه ريا از گناهان كبيره است جاى بحث و اشكالى نيست و آيات الهى اين دلالت را اثبات مىكند از جمله:
-؛ فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ[47] پس واى بر نمازگزارانى كه در نماز خود سهل انگارى مىكنند، همان كسانى كه ريا مىكنند، و ديگران را از وسايل ضرورى زندگى منع مىنمايند.
-؛ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَ لَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا[48] دورويان- به خيال خود- خدا را فريب مىدهند و حال آن كه خداوند با ايشان حيله مىكند و وقتى كه براى نماز بر مىخيزند كسالت زده مىايستند. با مردم ريا مىكنند و ياد خدا نمىكنند مگر اندكى.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 385
-؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[49] اى كسانى كه باور كرده ايد و ايمان آورده ايد صدقه هاى خود را با منت گذاشتن و دل آزردگى باطل نكنيد مثل كسى كه مالش را براى آن كه به رخ مردم بكشد انفاق مىكند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 386
اخلاص و مراتب آن
اما اگر عمل براى خداى تعالى باشد ولى انگيزه آن خدا نباشد، ديگر عملى فاسد و ريايى محسوب نمىشود. و اين همان چيزى است كه در فقه اصطلاحا «داعى بر داعى» گفته مىشود مثل آن كه كسى چيزى مىگيرد و عبادت خدا مىكند، حالا چه عبادت خدا را براى خودش بكند و چه براى ديگرى، مثل نماز، روزه، حج استيجارى و .... عرفا اين گونه عمل را از مراتب اخلاص دانسته اند و براى اخلاص نيز مراتب هفت گانه اى به شرح زير برشمرده اند:
1. انجام عمل براى ورود به بهشت يا خروج از آتش.
كه گفته اند اين گونه عبادت، بندگى، بندگان و مزدوران است. اين لفظ را از روايات اخذ كرده اند و به شهيد ثانى و ابن طاووس- رحمهما الله- منسوب است كه آنان اين گونه عمل را فاسد مىدانسته اند.
احتمال دارد كه منظور ايشان از فساد عمل، قبول نبودن عمل باشد نه صحيح نبودن آن، به جهت آن كه چنين عملى مشوب وآميخته است. و خالص براى خدا نيست و بالاخره از نوع «داعى بر داعى» است. شايد هم منظورشان اين است كه اين گونه عمل براى خدا نبوده، بلكه براى بهشت يا جهنم است. و گرنه سخنشان مغاير ومنافى با كلام الهى است كه پس از ذكر بهشت و نعمتهاى آن مىفرمايد:
؛ لِمِثْلِ هذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ[50] كاركنان براى- رسيدن به يك- چنين بهشتى كار مىكنند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 387
و همچنان كه در موردى ديگر مىفرمايد:
.؛ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَ أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَ يَدْعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ[51] آنها كسانى بودند كه در- انجام- كارهاى نيك بيشتر از يك ديگر شتاب مىكردند و ما را از روى بيم و اميد فرا مىخواندند.
البته نظير اين آيات در قرآن فراوان است.
هيچ اشكالى ندارد كه اولين مرتبه اخلاص، همين نوع عبادت باشد كه در اصطلاح به آن عبادت بندگان و مزدوران گفته مىشود.
از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمودند:
«قَوْمٌ عَبَدُوا اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبيد وَ قومٌ عَبدَوُا الله تَبارَكَ وَ تَعَالىَ طَلَبَ الثَّوابِ فتلك عبادة الاجراء و قَوْمُ عَبَدُوا اللهَ عزَّ و جَلَّ حُبّاً له فَهِىَ عَبادةُ الاحْرار ...؛[52]
گروهى خدا را از روى ترس عبادت مىكنند. اين گونه عبادت، عبادت بندگان است. گروهى هم خدا از روى طمع بندگى مىكنند. اين گونه عبادت، عبادت مزدوران است و گروهى خدا را از روى عشق و علاقه شان به او بندگى مىكنند كه اين گونه عبادت، عبادت آزادگان است ....»
2. عبادت مقربان. اين نوع عبادت، عبادتى است كه بنده به جهت نزديكى وتقرب به خداى تعالى انجام مىدهد، نسبت به مراتب قرب، از اولين مرتبه آن كه وصول اوست به بهشت تا رسيدن به فنا، قرب و لقا و اين همان نوع عبادت است كه در كلام الهى درباره آن آمده است:
.؛ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحاً وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً[53] ... لذا هر كس كه اميد ديدار پروردگارش را داشته باشد بايد كار شايسته كند و در بندگى خدا كسى را با او شريك نپندارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 388
و در ذيل اين آيه شريفه آمده است كه:
«انَّ الرَّجُلَ يَعْمَلُ شَيْئا مِنَ الثَّوابِ لايَطْلُبُ بِه وَجْهَ اللهِ انَّما يَطْلُبُ تَزْكِيَةَ النّاسَ ... فَهذَا الّذى اشْرَكَ بِعِبادَةِ رَبِّه»؛[54] كسى كه كار ثوابى را نه به جهت خداوند، بلكه به جهت آن كه در بين مردم شخص پاك و درستى معرفى شود انجام دهد، چنين كسى در عبادت پروردگارش ديگرى را با او شريك گرفته است.
و همين نظر در مورد كسى كه كارى را براى خدا انجام بدهد و دوست داشته باشد كه او را ستايش كند نيز آمده است.
3. عبادت شاكران. آن نوع عبادت است كه براى شكر نعمتهاى خدا او را عبادت كنند.
4. عبادت ملتذين. يعنى عبادتى كه انجامش براى عامل، لذت دارد.
5. عبادت مستحيين (شرمندگان). و آن عبارت از آن نوع عبادت است كه خدا را به جهت شرم از او بندگى كنند.
6. عبادت محبين. آن نوع عبادتى است كه براى عشق به خدا صورت گيرد.
البته همه اين شش نوع عبادت، عبادت مخلِصين است، چرا كه به هر حال عبادت هيچ يك از اين شش گروه خالى از اغراض و شوائب نيست و در جامع السعادات روايتى از امام صادق (ع) نقل شده است كه آن حضرت فرمودهاند:
«هَلَكَ الْعامِلونَ الَّا الْعابِدون وَ هَلَكَ الْعابِدُونَ الَّا الْعالِمُون وَ هَلَكَ الْعالِمُونَ الَّا الصّادِقُون وَ هَلَكَ الصّادِقُونَ الَّا الُمخْلِصُونَ وَ هَلَكَ الُمخْلِصُونَ الَّا الْمُتَّقُون وَ هَلَكَ الْمُتَّقُونَ الَّا الْمُوقِنُونَ وَ انَّ الْمُوقِنينَ فى خَطَرٍ عَظيم؛[55]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 389
كارگزاران هلاكند مگر عابدان. عابدان هم هلاكند مگر دانشمندان. دانايان هم در هلاكتند مگر راستان. راستان هم در هلاكتند مگر مخلصان. مخلصان هم در هلاكتند مگر خويشتن داران. خويشتن داران هم در هلاكتند مگر اهل يقين. اهل يقين هم در خطر عظيمى قرار دارند.
7. عبادت عارفان. كه به عبادت مخلَصين نيز معروف است. اين همان نوع از عبادت است كه در قرآن به آن تأكيد شده و سيره انبياء و ائمه (ع) بوده است. كلام الهى است:
-؛ وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ[56] فقط به ايشان امر شده است كه خدا را خالصانه بندگى كنند ....
-؛ أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ[57] هان! دين خالص از آن خداست ....
-؛ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً[58] دورويان در پايينترين گودال جهنم هستند و ياورى براى آنها نخواهى يافت مگر آنها كه توبه كنند و شايسته كردار شوند و به ريسمان الهى چنگ زده و دينشان را خالصانه در خدمت خدا درآورند. اين كسان با مؤمنان همراه خواهند بود.
پوشيده نيست كه استشهاد ما به اين آيات با تأمل صورت گرفته است. ولى حق مطلب آن است كه عبادت بايد براى خدا باشد و از باب «داعى بر داعى» نباشد، يعنى همان طور عمل شود كه حضرت زهرا (س) عمل كردند تا آن جا كه آيه زير در حقش نازل شد:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 390
؛ وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُوراً[59] با آن كه خود، غذا را دوست داشتند- و مورد نياز خودشان بود- اما آن را به درمانده، يتيم و اسير مىدهند و اظهار مىدارند كه ما براى خاطر خدا غذا داديم نه آن كه توقع پاداشى يا تشكر و قدردانى ازجانب شما داشته باشيم.
و البته دلالت اين آيه نيز در موردى كه ما در صدد استشهاد بر آن هستيم باز مشكل است.
و بالاخره آن كه از اميرالمؤمنين و على بن الحسين (ع) روايت شده است كه:
«ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نارِكَ وَ لا طَمَعاً فى جَنَّتِكَ لكن وَجَدْتُكَ اهْلًا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُك؛[60]
نه از ترس آتشت بندگى ات را پيشه كردم و نه به طمع بهشتت بلكه تو را شايان بندگى ديدم لذا بندگىات پيشه كردم.»
لذا ادعاى اين مقام بى نهايت مشكل است، مگر براى انبيا، اوصيا و كسى كه به مقامى رسيده باشد كه دست شيطان به او نرسد. در كلام الهى است:
؛ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[61] شيطان گفت: پس به عزت و سرافرازىات قسم كه همگى آنها را از راه بيرون مىكنم، مگر بندگان خالص و برگزيدهات را.
منتها رسيدن به يك چنين مقامى نياز به تحمل مشقت هاى توان فرسا و رياضتهاى دينى و عنايات ويژه الهى دارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 391
چه بسا كه آدمى كار خيرى را انجام دهد و گمانش اين باشد كه عمل براى خدا بوده و به آن كارش مغرور شود ولى روزگار برگردد و ببيند كه حاشا چنان نبوده است. كلام الهى است:
-؛ وَ بَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ[62] و بدى هايى كه مىكردند برايشان آشكار شد و آن چه كه مسخره اش مىكردند در برابرشان نمايان گشت.
-.؛ وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ بَدَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ وَ بَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَ حَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ[63] ... چيزهايى كه گمانش را نمىكردند از جانب خدا برايشان آشكار شد. بدىهاى دستاوردهايشان هم برايشان نمايان شد.
و بالاخره آن كه خداوند تعالى فرموده است:
؛ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً[64] بگو مىخواهيد زيان كارترين كسان را به شما معرفى كنم؟ آن هايى كه تلاششان در زندگى دنيوى بى هوده بود و و آنها خيال مىكردند كار خوبى مىكنند.
[1]. به معناى خوانده شده است كه در اين جا منظور، خداوند است.
[2]. همان هدف دعا است كه دعا كننده به خاطر آن دعا مىكند.
[3]. چيزى كه به وسيله آن خوانده مىشود.
[4]. ر. ك: كافى، ج 3، ص 167،( باب القول عند رؤية الجنازة)، ح 3؛ تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 257.
[5]. روم، آيه 41 و 42.
[6]. آل عمران، آيه 137.
[7]. اعراف، آيه 86.
[8]. نمل، آيه 69.
[9]. بقره، آيه 81.
[10]. روم، آيه 10.
[11]. اعراف، آيه 175 تا 179.
[12]. كافى، ج 2، ص 268،( باب الذنوب)، ح 1؛ بحار الانوار، ج 70، ص 312،( باب 137)، ح 1.
[13]. همان، ص 269،( باب الذنوب)، ح 6.
[14]. همان، ح 7.
[15]. كافى، ج 2، ص 271،( باب الذنوب)، ح 13.
[16]. همان، ح 14.
[17]. كافى، ج 2، ص 272،( باب الذنوب)، ح 16 و 19.
[18]. همان.
[19]. همان، ح 26.
[20]. نساء، آيه 9.
[21]. كافى، ج 2، ص 275،( باب الذنوب)، ح 26.
[22]. كهف، آيه 82.
[23]. كافى، ج 2، ص 275،( باب الذنوب)، ح 29.
[24]. همان، ص 276، ح 30.
[25]. ق، آيات 16- 28.
[26]. غافر، آيه 19.
[27]. احزاب، آيه 52.
[28]. فتح، آيه 28.
[29]. رقيب، يعنى حافظ و مواظب و عتيد، يعنى حاضر و آماده.
[30]. انفطار، آيات 10- 12.
[31]. ق، آيه 21.
[32]. ق، آيه 22.
[33]. ق، آيه 27.
[34]. ق، آيه 21.
[35]. يس، آيه 65.
[36]. فصلت، آيات 20- 22.
[37]. زلزال، آيات 1- 5.
[38]. وسائلالشيعة، ج 6، ص 171،( 3- الباب استحباب التفكر فى معانى ...)، ح 7657.
[39]. زمر، آيه 69.
[40]. بقره، آيه 143.
[41]. فرقان، آيه 30.
[42]. شفاءالصدور فى زيارة العاشور، ج 2، ص 113.
[43]. الغدير، ج 3، ص 405.
[44]. مائده، آيه 27.
[45]. نازعات، آيه 2.
[46]. المحجة البيضاء، ج 6، ص 142- 144( بيان ذمّ الرياء)؛ ر. ك: بحارالانوار، ج 67، ص 246،( باب 54، الأخلاص و معنى قربه تعالى ...)، ح 20.
[47]. ماعون، آيات 4- 7.
[48]. نساء، آيه 142.
[49]. بقره، آيه 264.
[50]. صافات، آيه 61.
[51]. انبياء، آيه 90.
[52]. كافى، ج 2، ص 84،( باب العبادة ...)، ح 5.
[53]. كهف، آيه 110.
[54]. الكافى، ج 2، ص 29،( باب الرياء)، ح 4.
[55]. جامع السعادات، ج 2، ص 314؛ بحارالانوار، ج 67، ص 245،( باب 54، الإخلاص و معنى قربه تعالى)، ح 18.
[56]. بيّنه، آيه 5.
[57]. زمر، آيه 3.
[58]. نساء آيه 145 و 146.
[59]. انسان، آيه 8 و 9.
[60]. بحار الانوار، ج 67، ص 186 و 197 و 234،( باب 53 و 54)، ح 1 و 2 و 6.
[61]. ص، آيه 82 و 83.
[62]. جاثيه، آيه 33.
[63]. زمر، آيه 47 و 48.
[64]. كهف، آيه 103 و 104.