آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش نوزدهم
افَتُراكَ سُبْحانَكَ يا الهى! وَ بِحَمْدِكَ، تَسْمَعُ فيها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فيها بِمُخالَفَتِه وَ ذاقَ طَعْم عَذابِها بِمَعْصِيَتِه وَ حُبِسَ بَيْنَ اطْباقِها بِجُرْمِه وَ جَريرَتِه وَ هُوَ يَضِجُّ الَيْكَ ضَجيجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِكَ وَ يُناديكَ بِلِسانِ اهْلِ تَوْحيدِكَ وَ يَتَوَسَّلُ الَيْكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ يا مَوْلاى! فَكَيْفَ يَبْقى فِى الْعَذابِ وَ هُوَ يَرْجُو ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِكَ؟
امْ كَيْفَ يُحْرِقُهُ لَهيبُها وَ انْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرى مَكانَه؟
امْ كَيْفَ يَشْتَمِلُ عَلَيْهِ زَفيرُها وَ انْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَه؟
امْ كَيْفَ يَتَقَلْقَلُ بَيْنَ اطْباقِها وَ انْتَ تَعْلَمُ صِدْقَه؟
امْ كَيْفَ تَزْجُرُهُ زَبانِيَتُها وَ هُوَ يُناديكَ يا رَبَّه؟
امْ كَيْفَ يَرْجُو فَضْلَكَ فى عِتْقِه مِنْها فَتَتْرُكُهُ فيها؟
هَيْهات. ما ذلِكَ الظَّنُ بِكَ وَ لَا الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ وَ لا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحّدينَ مِنْ بِرِّكَ وَ احْسانِك فَبِالْيَقينِ اقْطَعُ لَوْلا ما حَكَمْتَ بَه مِنْ تَعْذيبِ جاحِديكَ وَ قَضَيْتَ بِه مِنْ اخْلادِ مُعانِديكَ لَجَعَلْتَ النّارَ كُلَّها بَرْداً وَ سَلاماً وَ ما كانَ لِاحَدٍ فيها مَقَرّ وَ لا مُقاماً.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 322
لكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ اسْماؤُكَ اقْسَمْتَ انْ تَمْلَأَها مِنَ الْكافِرينَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ اجْمَعينَ وَ انْ تُخَلِّدَ فيهَا الْمُعانِدينَ وَ انْتَ جَلَّ ثَناؤُكَ قُلْتَ مُبْتَدِئا- وَ تَطَوّلْتَ بِالْأِنْعامِ مُتَكَرّماً- أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً؟ لا يَسْتَوُون؛
آيا به راستى چنان مىبينى و بر خود مىپسندى- پاك و منزه از هر عيبى اى معبود من! در حالى كه به حمد تو مشغولم- كه بشنوى صداى بنده مسلمان را كه در جهنم به واسطه مخالفتهايش زندانى شده و طعم عذاب آن آتش را به واسطه گناهانش چشيده و در ميان طبقه هاى جهنم به واسطه گناه و جنايتش گرفتار شده در حالى كه به درگاهت ناله و شيون مىكند. مثل فرياد و ناله كسى كه اميد به رحمت تو دارد.
و به زبان موحّدينت تو را مىخواند و به بندهپرورى و بنده نوازىات متوسل شده است. اى مولاى من! چگونه او در عذاب باقى بماند در حالى كه به حلم گذشته تو اميد دارد. يا چگونه آتش، او را اذيت كند در حالى كه او به فضل و رحمتت آرزومند است. يا چگونه شعله آتش او را بسوزاند در حالى كه صداى او را مىشنوى و جايگاه او را مىبينى. يا چگونه شراره آتش و صوت مهيب او را در برگيرد در حالى كه تو ضعف او را مىدانى. يا چگونه در ميان طبقات آتش دست و پا زند، در حالى كه تو راست گويى او را مىدانى. يا چگونه موكلان جهنم- ملائكه غلاظ و شداد كه موكل بر جهنم و اهل جهنم مىباشند و با گرزهاى آتشين، اهل جهنم را شكنجه مىدهند- با تندى او را، برانند در حالى كه او فرياد مىزند: اى پروردگار من!
يا چگونه ممكن است كه او به فضل تو در آزادى خويش از جهنم اميد داشته باشد و تو او را در جهنم باقى گذارى؟
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 323
چه بسيار از ساحتِ مقدس تو دور است. و هرگز چنين گمانى به تو و فضل شناخته شده تو نمىرود. و اين كار- باقى ماندنِ بنده اى در عذاب كه اميد به فضل تو دارد- هيچ شباهتى با خوبىها و احسانهاى تو نسبت به بنده هاى موحدت ندارد.
بنابراين با يقين قطعى مىدانم اگر نبود حكم و فرمانِ حتمى تو به عذاب نمودن منكران و معاندان تو و مخلد بودن معاندين در آتش، حتما همه آتش جهنم را سرد و سلامت مىنمودى و براى هيچ كس در آتش جهنم جايگاهى نبود. ولى تو اى خدايى كه تمام نام هايت مقدس است قسم خورده اى كه جهنم را از كفار جنى و انسى پر كنى و قسم خورده اى كه هميشه معاندين را در آن جاى دهى. و تويى كه بزرگ است مدح و ثنايت از اول گفتهاى و كريمانه كاملًا منت گذاردهاى كه مؤمن و فاسق هرگز مساوى نيستند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 325
تفسير ادبى
جمله «افتراك» مضارع مجهول مخاطب از ريشه «ارى يَرى» است. نايب فاعل، ضمير مخاطب است و مفعول دوم آن هم همان كافِ خطاب است يعنى «آيا تو به خود ديده شده اى؟» لذا به صورت استفهام انكارى ابطالى آمده است و پس از آن ديگر محال است كه به وقوع بپيوندد.
كلمه «سبحان» اسم مصدر به معناى منزه، و در اين جا يا براى تعجب آمده است مثل اين كلام حق تعالى كه فرموده است:
...؛ وَ لَوْ لَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذَا سُبْحَانَكَ هذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ[1]- خدايا- تو منزهى. چه بهتان بزرگى است!
و يا براى تبرئه خدا و پيراسته دانستن او از هر عيبى آمده است. به هر حال به هر معنايى كه آمده باشد براى القاى تأكيد آمده است.
جمله «بحمدك» تقديرى است يعنى دايم به حمد تو مشغولم، و در اين جا باز هم براى تأكيد بر مطلب آمده و مىخواهد بگويد كسى كه دايما ثناگوى توست سزاوار نيست كه در آتش، عذاب شود.
«سجن» و «حبس» هر دو به يك معنا بوده و در اين كلام به عنوان مترادف به كار رفته اند.
«اطباق» جمع «طبق» به معناى حالات است و در اين جا مراتب شدت و ضعف آتش، مد نظر بوده است چنان كه در وصف جهنم نيز آمده است كه چندين طبقه دارد.
«جرم» به معناى گناه است و مجرمين به معناى «گناه كاران» هستند.
«جريره» به معناى جنايت است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 326
در دعا هم آمده است:
«يا مَنْ لَمْ يُؤاخِذْ بِالْجَريرَةِ وَ لَمْ يَهْتِك السِّتْر!؛[2]
اى كسى كه به گناه مؤاخذه نمىكنى و پنهانىها را آشكار نمىسازى.»
«ضجّه» به معناى گريه و شيون است.
«يتقلقل» از «قلقله» به معناى زير و رو شدن.
«زجر» به معناى منع و جلوگيرى شديد است كه اصل آن نهيب و تَشَرى است كه بر سر كسى مىزنند تا او را از انجام كارى باز دارند.
«زبانيه» جمع «زبن» با زا و باى مفتوح به معناى «دفع» است و ياء در زبانيه به جاى فاعل به كار رفته است. منظور اززبانيه ملائكه غلاظ و شداد است.
«هيهات» اسم فعل است به معناى دور باد، ولى با تأكيد همراه است.
«فَبِالْيَقينِ» به «اقْطَعُ» مربوط است ولى براى تأكيد در مطلب پيش از آن ذكر شده چنان كه خود «اقطع» نيز براى تأكيد آمده است.
«جحد» همان «انكار» چيزى است با وجود علم و آگاهى از آن.
«عنود» ستم كارى است كه از ستم خود آگاه است و عمدا به آن اقدام مىنمايد.
«مقر» و «مقام» جايى است كه انسان در آن جا قرار گرفته و مىايستد، يعنى جايگاه و پايگاه.
«تطول» از «طول» گرفته شده است و منظور از آن «ادامه نعمت و كرامت» است.
تنزيه معبود
دعا كننده پس از آن كه براى مولاى خود حجت عرفانى آورد و شكايت حال خود را با او در ميان گذاشته و به پيش گاه او برد و او را- با لطافت عرفانى- مورد تهديد قرار
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 327
داد- در اين بخش از دعا- مدعو را محترم شمرده است، يعنى پس از آن كه او را از هر عيبى پيراسته دانسته ثابت كرده است كه خود او بنده اى است كه به حمد و ثناى او مشغول بوده و در برابر او اظهار خوارى مىكند و از او طلب رحمت مىنمايد.
ضمن اظهار خوارى و رحمت طلبى باز هم حجت عرفانى ديگرى آورده و تفنّن در عبارت به كار مىبرد.
در آخر سخن نيز براى تسلى خاطر خودش جمله اى ذكر كرده و اين مطلب را يادآورى مىكند كه جهنم براى لج بازان و معاندان است، و بنده افتاده فروتنِ رحمت طلبى همچون او را در آن جايى نيست.
با اين وصف باز حجت ديگرى مىآورد و آن اين است كه وعده خداوند حق است، و اوست كه به مؤمن وعده بهشت داده و- به تأكيد- فرموده است كه فاسق و مؤمن يكسان نيستند.
لذا متن كلام از جهت رعايت آداب دعا و روش درخواست و متن دعا از جهت آن كه حجت عرفانى آورده است- و شايد همان را هم بتوان حجت برهانى به حساب آورد- بى نهايت زيباست. و از جهت جملات و تفنن در عبارات نيز در نهايت فصاحت و بلاغت است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 328
توصيف دوزخيان
الف) جهنم طبقاتى:
از اين جملات- و از آيات و رواياتى كه اوصاف جهنم در آنها آمده است- چنين بر مىآيد كه آتش جهنم كه ذوب كننده دلها و حكومت دِهشت و هراس بر آن هاست- پناه بر خدا- داراى طبقات مختلفى است، درها و گودال هايى در آن وجود دارد و بالاخره آن كه دوزخيان در بندها و زنجيرهاى گوناگون در زندان هاى مختلف به بند كشيده و زندانى هستند. كلام الهى نيز در موارد متعددى همچنين مفهوم را بيان مىكند:
-؛ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً[3] همانا منافقين در پايينترين پلّه هاى جهنم هستند ....
-؛ إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ[4] وقتى كه غلها و زنجيرها به گردن هايشان افكنده شد به طرف آب داغ كشيده مىشوند و سپس در آتش انداخته مىشوند.
-؛ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ[5] او را بگيريد و در بند و زنجيرش كنيد و بعد او را در آتش دوزخ بيندازيد. بعد با زنجيرى كه هفتاد ذرع بلندى دارد او را در بند بكشيد و ببنيديد و بياوريد. چرا كه او هرگز
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 329
به خداوند بزرگ ايمان نمىآورد. و هرگز ديگران را به غذا دادن بيچارگان تشويق نمىكرد. لذا امروز در اين جا دوست مهربانى ندارد و خوراكش غير از آب گرم و خوراك چرك و خونابه كه غير از خطاكاران كسى آنها را نمىخورد، چيز ديگرى به او داده نخواهد شد.
ب) مأموران دوزخ:
جهنم داراى نگهبان هايى است به نام فرشتگان خشمگين و تند خو كه دوزخيان را عذاب مىكنند و كلام الهى در قرآن كريم، اين مطلب را تأييد مىكند، از جمله مىفرمايد:
-؛ سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ[6] ما همه به زودى مأموران دوزخ را صدا مىزنيم.
-؛ فَالزَّاجِرَاتِ زَجْراً[7]- قسم به- نهى كنندگان.
-؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[8] اى آن هايى كه ايمان آورده ايد خود و خانواده تان را از آتشى كه هيزمش مردم و سنگها هستند محافظت كنيد. فرشتگان تندخو و خشمگين مأمور آن هستند كه هرگز از اوامر خدا سرپيچى نخواهند كرد و همان كارى را مىكنند كه به آن امر مىشوند. اى آنهايى كه كفر پيشه كرده ايد امروز عذرخواهى و بهانه جويى نكنيد. فقط سزاى كارهايى كه مىكرده ايد امروزه به شما داده مىشود.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 330
از آيات چنين پيداست كه آتش جهنم از خود انسان و همان عمل اوست كه در اين دنيا از او سرزده است و فرشتگان نيز كار خود را انجام مىدهند و نرم دلى و دل سوزى، ايشان را از كارشان باز نخواهد داشت.
لذا درست نيست كه گفته شود اين آتش با رحمت الهى تناسب ندارد چرا كه آتش جهنم از خودِ انسان و كردار او ساخته شده است. غل هايش نيز همان صفات پست و پليد است. كلام الهى است:
؛ إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ[9] ما بر گردنهاى ايشان غلهايى نهادهايم كه تا چانه ها بالا آمده و آنها را سر به هوا نگه داشته است.
عذاب و شكنجه شخص جهنمى هم باز از عمل خود آدمى است. قرآن بارها و بارها تكرار كرده است كه:
؛ إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ[10] خداوند به هيچ وجه به مردم ستم روا نمىدارد و اين خودِ مردم هستند كه نسبت به خودشان ستم روا مىدارند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 331
ج) عاقبت مردم آزارى:
هر كسى كه بر همّ و غمّ مردم بيفزايد آب جوشان و زنجير بر سرش فرود مىآيد. كلام الهى است:
.؛ هذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِنْ نَارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ[11] ... لباس هايى از آتش براى كسانى كه كافر شدند بريده شده و آب جوشان و سوزنده بر سرشان ريخته مىشود، آن چنان كه پوست و درونشان نيز با آن، آب مىشود. و براى آنها گرزهايى از آهن است. هرگاه بخواهند از غم و اندوه دوزخ خارج شوند آنها را باز مىگردانند. و- به آنها گفته مىشود- بچشيد عذاب سوزان را.
«قطّعت» يعنى بريده مىشود. «حميم» به معناى آتش سوزان و جوشان است. «يصهر» يعنى ذوب مىكند. «مقامع» جمع «مقمعه» است به معناى «گرزها».
و ديگر آن كه هر كس زندگى را بر مردم تلخ كند زقوم و حميم را براى خود تهيه ديده است. كلام الهى است:
؛[12] درخت تلخ زقوم خوراك گناه پيشگان است كه مثل فلز گذاخته در دل ها مىجوشد، جوششى هم چون آب سوزان بگيريد او را و در ميان دوزخ پرتابش كنيد. و سپس آتش جوشان را بر سرش بريزيد.- و به او بگوييد- بچش. اى عزيز گرامى!
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 332
و هر كس كه آبروى مردم را بريزد در روز قيامت روسياه مىشود و عمل چنين كسانى بدون شك- در روز قيامت- روى آنها را سياه مىكند.
چنان كه در كلام الهى است:
-؛ وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَكَبِّرِينَ[13] و آنهايى كه بر خدا دروغ مىبستند در روز قيامت روسياه خواهى ديد، مگر بخشى از جهنم جايگاه متكبران نيست؟!
-؛ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيهَا كَالِحُونَ[14] روى آنها در آتش خواهد سوخت و در آتش جهنم زشت منظر و عبوس خواهند ماند.
و هر كس كه مردم را بترساند- به هر صورتى كه باشد- صداى ناله جهنم به گوشش خواهد رسيد و وحشت زدهاش خواهد كرد. كلام الهى است:
؛ إِذَا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً وَ إِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُوراً[15] هنگامى كه آتش آنها را از مكانى دور بيند صداى وحشتناك و خشم آلودى را- كه با نفس زدن شديد همراه است- مىشنوند. و هنگامى كه در جاى تنگى از آن افكنده شوند- در حالى كه در غل و زنجيرند- فرياد واويلاى آنها بلند مىشود.
يعنى وقتى كه آتش بر آنها ظاهر شود خشم گرفته و تندى پيشه خواهد كرد و صداى مهيبى خواهد داشت.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 333
كلام الهى است:
؛ انْطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِي ثَلَاثِ شُعَبٍ كَأَنَّهُ جِمَالَةٌ صُفْرٌ[16] برويد در داخل آتش با عظمتى كه سرخى و زردى و سبزى آن پيداست و در آن آسايشى نيست و جرقه هايش به بلندى يك قصر است و در زردى شبيه شتر زرد.
د) عذاب روحى:
بنابرآن چه از دعا و آيات و روايات برمىآيد عذاب جسمى است ولى عذاب روحى چنان كه مختصرا از آن بحث شد سختتر است.
گذشته از آن چه كه گفتيم در قرآن هم از عذاب روحى سخن به ميان آمده است. كلام الهى است:
؛ إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ[17] در گذشته گناه كاران به مؤمنان مىخنديدند و امروز مؤمنان به كفار خواهند خنديد.
و در مواردى ديگر مىفرمايد:
؛ وَ يَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ[18] روزى كه خداوند ايشان را فرا خوانده و مىگويد: شريكهاى من كه به آنها پاى بند بوديد كجا هستند؟
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 334
-؛ وَ نَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقّاً قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ[19] بهشتيان دوخيان را صدا مىزنند- و به آنها مىگويند- ما آن چه را كه پرودگارمان به ما وعده مىداد تحقق يافته ديديم. آيا شما هم آن چه را كه پروردگارتان وعده مىداد تحقق يافته ديديد؟
- آنها- مىگويند: آرى. آن گاه مؤذنى ندا در مىدهد كه: لعنت خدا بر ستم گران باد!
-؛[20] دوزخيان بهشتيان را صدا خواهند كرد و از ايشان درخواست مىكنند كه از آب يا هر چيزى كه خدا به شما داده است به ما هم بدهيد. آنها خواهند گفت: خداوند اينها را بر كفار حرام كرده است. زيرا دين خودشان را مايه بازى و سرگرمى قرار دادند و زندگى دنيا آنها را به خود فريفته كرد. و همان طور كه آنها ديدار يك چنين روزى را از ياد برده بودند و با آيات ما از ديرباز با جحد و انكار روبه رو مىشدند ما هم امروز آنها را فراموش مىكنيم.
البته نظير اين آيات هم در قرآن، فراوان است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 335
فلسفه وجود جهنم
الف) بيان قرآن كريم و حضرت على (ع):
از قسمت انتهايى اين بخش از دعا چنين پيداست كه جهنم مختص منكرين و لج بازان است و اگر آنها نمىبودند آتش سرد و سلامت مىشد و هيچ كس در آن وارد نمىشد ولى خداوند قسم ياد كرده است كه جهنم را از انكار كنندگان و لج بازان لبريز كند.
ظاهرا اميرالمؤمنين (ع) از ذكر اين جمله كه فرموده اند:
«لَجَعَلْتَ النّارَ كُلَّها بَرْداً وَ سَلاماً وَ ما كانَت لِاحَدٍ فيها مَقَرّاً وَ لا مُقاماً».[21]
منظورشان ان بوده است كه اگر حكم الهى و قضاوت او بر جاودانگى معاندين و لج بازان در آتش نمىبود لذا هر چه اعمال زشت از غير معاندين صادر مىشد ديگر عذابى براى آن در نظر گرفته نمىشد و آتش، سرد و سلامت مىگشت، حال يا با توبه، يا به واسطه رحمت، يا به واسطه گذشت و شفاعت گناهان بخشيده مىشدند. چنان كه خداوند تعالى با توبه، بدى ها را به نيكى تبديل مىنمايد. كلام الهى است:
؛ إِلَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً[22] مگر آن كس كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته انجام دهد كه خداوند بدى هايشان را به نيكى تبديل مىكند. چرا كه خداوند همواره آمرزش گر و مهربان بوده است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 336
لذا هم چنان كه خداوند تعالى به واسطه توبه، بدى ها را به نيكى تبديل مىنمايد آتش را هم كه به واسطه بدى ها به وجود آمده- بلكه عين همان بدى ها هستند- سرد و سلامت مىنمايد و در آن صورت ديگر هيچ كس را در آتش پايگاه و جايگاهى نمىبود.
ب) سوگند الهى:
خداوند تعالى در آيات فراوانى قسم ياد كرده است كه جهنم را از كسانى كه با آنها اتمام حجت كرده باشد پر خواهد كرد، و جهنم براى كفر پيشگان آفريده شده است، و اگر چنان چه كافر لج بازى نمىبود اصلًا خداوند آتشى نمىداشت. كلام الهى در اين زمينه به گونههاى مختلف وارد شده است، از جمله:
-.؛ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ[23] و سوگند ياد مىكنم كه هر كس از آنها- آدميان- كه دنباله روى ا ز تو- شيطان- كند، جهنم را از همگى شما پر خواهم كرد.
-.؛ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ[24] پروردگارت هم حرف آخرش را زد- و آن اين بود كه- جهنم را از طاغيان جن و انس پر خواهم كرد.
-.؛ وَ لَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ[25] ولى ديگر حرف من تمام شد- وعده من حق است كه- جهنم را از همه- معاندين- جن و انس پر خواهم كرد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 337
-؛ قَالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ[26] خداوند فرمود: به حق سوگند، حقيقت مىگويم كه جهنم را از تو- شيطان- و هر كس كه پيروى از تو كند پر خواهم كرد.
لذا مىبيند كه خداوند تبارك و تعالى به واسطه لام قسم، سوگند ياد كرده است و سپس تأكيد كرده است كه: «
مِمَّنْ تَبِعَكَ ...». و «لَامْلَئَنَّ جَهَنَّمَ
»، و با تأكيد مؤكّد باز به اين صورت قسم ياد كرده است كه: «فالحق» يعنى قَسَمى راستين و حقيقى، و نيز به اين نكته اشاره كرده- و شايد بتوان گفت كه صراحتا بيان داشته است- كه جهنم را از كسانى كه با آنها اتمام حجت شده باشد و نيز هر كس كه دنباله رو شيطانِ ستيزه گر و لجوج باشد پر خواهد كرد. خداوند تعالى در آيات گوناگون ديگر نيز هشدار داده است از جمله:
.؛ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ[27] ... لذا از آتشى كه هيزمش انسانهاى معاند و سنگها هستند و براى كفار تهيه ديده شده است خود را دور بداريد.
-؛ وَ يُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَ الْمُنَافِقَاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيراً[28] و نيز خداوند زنان و مردان دورو، و زنان و مردان مشرك را كه نسبت به خدا بدگمان بوده اند عذاب خواهد كرد. حال و روزگار بدى خواهند داشت، و خشم و لعنت خدا ايشان را فرو خواهد پوشيد. جهنم هم كه بدترين بازگشت گاه هاست براى ايشان آماده شده است.
چنان كه از آيات فراوانى پيداست كه بهشت براى مؤمنان تهيه شده است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 338
كلام الهى است:
؛ سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ[29] براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن به اندازه آسمان وزمين است از يك ديگر سبقت بگيريد، و اين براى كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آورده اند آماده شده است. اين فضل خداوند است كه به هر كه بخواهد مىدهد. و خداوند صاحب كرامت و بزرگوارى است.
ازآيات، روايات و گفتار فلاسفه و عرفا چنين بر مىآيد كه عذاب در آخرت مختص معاندين است، چنان كه اميرالمؤمنين (ع) هم به آن اشاره فرمودند.
ج) عمل و عقيده:
مردم از نظر عقيده و عمل به سه گروه تقسيم مىشوند:
گروه اول: دانا، منكر، ستيزه جو، كه اين گروه از روى عناد و لجاجت پذيراى حق نيستند و يا از سر عناد و لجاج مرتكب اعمال ناشايست مىشوند.
همان طور كه ذكر شد پرواضح است كه اين گروه، از زيان كاران هستند و آتش جهنم هم براى چنين كسانى تهيه شده است و در قرآن قسم ياد شده است كه جهنم از ايشان پر خواهد شد و به صراحت در آيات، ذكر شده است كه چنين كسانى توفيق توبه پيدا نمىكنند. كلام الهى است:
؛ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ[30] گفت: به عزّتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالصِ تو، از ميان
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 339
آنها. فرمود: به حق، و حق مىگويم، كه جهنم را از تو و هر كدام از آنان كه از تو پيروى كند، پُر خواهم كرد!
مىبينيد كه شيطان، عناد و لجاج به خرج مىدهد و خداوند هم با تأكيد و قسم ياد مىكند كه جهنم را از شيطان ستيزه جو و هر كس كه در ستيزه جويى و انكار حق از او پيروى مىكند پرخواهد كرد.
در جاى ديگر چنين نازل شده است:
-؛ إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً[31] توبه به درگاه خداوند براى كسانى است كه ندانسته مرتكب اعمال ناشايست شده باشند و بعد زود هم توبه كنند. آنها هستند كه خداوند توبه شان را مىپذيرد و خداوند از ديرباز داناى كاردان بوده است.
-؛ وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[32] وقتى هم كسانى كه آيات ما را باور دارند پيش تو مىآيند به آنها بگو درود بر شما. پروردگارتان رحمت را بر خودش واجب شمرده است. به اين صورت كه هر كس كار بدى را ندانسته انجام داد و سپس توبه كرد و كارش را اصلاح نمود- مشمول رخمت خداست-. او آمرزش گر مهربان است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 340
-؛ ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ[33] سپس پروردگار تو نسبت به كسانى كه ندانسته مرتكب كار زشتى شده و پس از آن توبه
كرده باشند و كارشان را اصلاح نموده باشند، پرودگار تو پس از آن ديگر بدون شك- نسبت به ايشان- آمرزش گر و مهربان است.
البته تعداد افراد ستيزه جو مثل شيطان بسيار زياد است. قرآن هم در آيات فراوانى به چنين كسانى اشاره فرموده است. كلام الهى است:
؛ وَ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ وَ إِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[34] وقتى هم كه آيات ما برايشان خوانده مىشود مىگويند شنيديم. ما هم اگر بخواهيم نظيرش را بگوييم. اينها غير از افسانه ها و اسطوره هاى پيشينيان چيز ديگرى نيستند. و وقتى كه گفتند: خداوندا! اگر اين حق است و از جانب توست پس ما را از آسمان سنگ باران كن يا آن كه عذاب دردناكى بر ما فرود بياور.
و خداوند پس از يازده قسم فرموده است:؛ وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا[35] و علّت آن را در اين كلام خود بيان فرموده است كه:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 341
؛ كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا وَ لَا يَخَافُ عُقْبَاهَا[36] ثمود به جهت طغيان گرى نفسشان تكذيب پيشه كردند. آن گاه بدبختترين آنها از جا برخاست.
رسول خدا- صالح- به آنها گفت: اين شتر خداست. كارى با او و چراگاهش نداشته باشيد. آن ها او را دروغ گو پنداشتند و شتر را دنبال كردند- تا بگيرند-. پروردگارشان هم به جهت اين گناهشان مدام بر سر آن ها عذاب فرو ريخت تا آن كه آن ها را با خاك يكسان كرد و از عاقبت كار هم بيمى به دل راه نداد.
؛ كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيداً سَأُصْلِيهِ سَقَرَ[37] نه اين طور نيست. او نسبت به آيات ما لجاجت مىورزيد. به زودى او را بالا خواهم برد- و جانش را خواهم ربود- چرا كه او انديشه كرد و تقدير نمود مرگ بر او! چه تقديرى كرد. باز هم مرگ بر او و تقديرش! بعد نگاهى كرد. بعد رو ترش كرد و باز از نو شروع كرد. بعد پشت كرد و بزرگىِ دروغين، او را به خود گرفت و گفت: اين يك جادوى نافذى است. و گرنه غير از سخنِ بشر چيز ديگرى نيست. ديرى نخواهد گذشت كه او را در سقر فرو خواهيم افكند.
در مجمع البيان آمده است كه اين آيات درباره وليد بن مغيره مخزومى نازل شده و ماجرا از اين قرار بوده است كه:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 342
قريش در «دارالندوه» گرد هم جمع شده بودند. وليد رو به آنان كرد و گفت: شما اشخاص اصيل و بافكرى هستيد و اعراب براى امور مختلف خود به شما مراجعه مىكنند، چطور نمىتوانيد در مورد يك مطلب حرف هايتان را يكى كنيد و در مورد اين شخص- پيامبر- نظرتان را بگوييد؟
گفتند: همه ما مىگوييم او شاعر است.
وليد چهره در هم كشيد و گفت: نه، ما كسى نيستيم كه شعر نشنيده باشيم. حرف او به شعر نمىماند.
گفتند: مىگوييم او كاهن است.
وليد گفت: كار كاهنها از او سر نمىزند.
گفتند: مىگوييم او ديوانه است.
وليد گفت: كار ديوانگى يى از او نديده ايم.
گفتند: مىگوييم اوجادوگر است.
وليد پرسيد: كار جادوگر چيست؟
گفتند: بين دشمنان، دوستى ايجاد مىكند و بين دوستان دشمنى.
وليد اين نظريه را پذيرفت و همگى از دارالندوه بيرون آمدند و پس ازآن هر كدام از آنها كه پيامبر (ص) را مىديد صدا بلند مىكرد كه: آهاى جادوگر! آهاى جادوگر!
به قدرى كار بر او سخت گرفتند كه خداوند تعالى سوره مدثر را تا آيه «الا قول البشر» نازل فرمود.[38]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 343
هم چنين مجاهد در شأن نزول اين آيات گفته است كه:
«پيامبر (ص) در هنگام نزول آيات: ...[39]، به مسجد رفت و آنها را تلاوت فرمود. وليد بن مغيره با حضرتش فاصله چندانى نداشت، لذا صداى قرائت و تلاوت حضرت را مىشنيد. پيامبر (ص) كه به گوش دادن وليد به آيات پى برد تلاوت آيات مذكور را تكرار كرد. وليد برخاست و به سراغ مجلس قوم و قبيله خود، بنى مخزوم رفت و اين جمله را در مورد قرآن بر زبان آورد:
«قَدْ سَمِعْتُ مِنْ مُحَمّدٍ آنِفا كَلاماً ماهُوَ مِنْ كَلامِ الْانْسِ وَ الْجِنِّ وَ انَّ لَهُ لَحَلاوَةً وَ انَّ عَلَيْهِ لَطَلاوَةً وَ انَّ اعْلاهُ لَمُثْمَرٌ وَ انَّ اسْفَلَهُ لَمُغْدِقٌ وَ انَّهُ لَيَعْلُوا وَ ما يُعْلى؛[40]
به خدا قسم همين الان حرفى از محمد شنيدم كه نه به كلام انس شبيه بود و نه به حرف هاى اجنه بلكه چنان شيرين و دل چسب و باطراوت بود كه گويى درختى است پربار كه زيرش هم سرسبز و سايه گستر است و سخنى است كه از همه سخنان، عالى تر است و هيچ حرف ديگرى به بلندپايگى آن نمىرسد.»
اين را گفته و به سمت خانه خود روانه شد. قريش با يك ديگر به زمزمه پرداختند: به خدا قسم وليد، هم خود را حقير كرده و هم قريش را به حقارت وامى دارد- اين حرف در زمانى گفته شده است كه به وليد لقب «ريحانه قريش» داده بودند-.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 344
ابوجهل به آنها گفت: من يك تنه كار شما را سر و سامان مىدهم. از جا برخاست و غمگين پيش وليد رفت. وليد از او پرسيد: برادزاده من! چه شده است كه غمگينى؟
ابوجهل در جواب گفت: به علّت آن كه قريش با اين همه بزرگ سالى و ريش سفيدىات بر تو عيب مىگيرند و مىگويند حرف محمد براى تو خيلى زيبا و آراسته جلوه كرده است. وليد از جا برخاست و با ابوجهل به مجلس قوم و قبيله اى خود بازگشت و از آنها پرسيد:
گمان مىكنيد محمد جن زده است؟ آيا تا به حال ديدهايد كه حالت حمله و دهانكف كردگى به او دست بدهد؟
گفتند: خدا شاهد است نه.
پرسيد: به نظرتان او كاهن است؟ مگر چيزى از كهانت از او ديدهايد؟
گفتند: نه به خدا.
پرسيد: به خيالتان او شاعر است؟ آيا تا به حال شعرى از او شنيدهايد؟
گفتند: خدا را گواه مىگيريم كه شعرى از او نشنيدهايم.
پرسيد: مىگوييد او دروغ گو است؟ تا به حال دروغى از او شنيدهايد؟
گفتند: اللهم لا. آن هم در مورد كسى كه پيش از نبوتش از شدت راستگويى صادق امين لقب گرفته است!
قريش رو به وليد كردند و از او پرسيدند: پس او چه كاره است؟
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 345
وليد به فكر فرو رفت و بعد نظر گرداند و ابرو درهم كشيد و سپس گفت: او غير از جادوگر هيچ چيز ديگرى نيست. نديده ايد كه بين زن و شوهر و فرزندان و دوستان جدايى مىاندازد؟ پس او جادوگر است و حرفى هم كه مىزند جادويى است كه اثر مىگذارد.[41] گروه دوم: جاهل و ناآگاه كه از جهت عقيده و عمل مقصّر باشد و در اين كه چنين كسى معذب خواهد بود و به جهت تقصير كارى اش مؤاخذه خواهد شد در بين فقها حرفى نيست بلكه بحث در صحّت اعمال اوست.
نظر مشهور در اين باره آن است كه اعمالش فاسد است. مگر در دو موضع «جهر و اخفات» و «قصر و تمام».
ما از نظر فقهى با اين نظر موافق نيستيم ولى در عذاب چنين كسى به جهت تقصيرش بحث و اشكالى نمىبينيم. كلام الهى است:
؛ إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءَتْ مَصِيراً[42] آن هايى را كه فرشتگان در حين ستم به خودشان جانشان را مىگيرند. از آنها مىپرسند: در چه حالى بوديد؟ خواهند گفت: در روى زمين مستضعف بوديم. فرشتگان مىگويند: مگر زمين خدا پهناور نبود كه در آن هجرت كنيد؟! لذا آنها جايگاهشان جهنم خواهد بود و آن جا چه بازگشت گاه بدى است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 346
معلوم است كه آيه شريفه، شأن نزولش مُخَصِّص نيست، لذا معناى آيه اين مىشود كه هر اعتقاد باطل يا عمل فاسدى كه از سر تقصير باشد عذرش پذيرفته نيست و جايگاهش جهنم است. چنان كه استاد بزرگوار ما نيز در الميزان در ذيل آيه شريفه به همين گونه استدال كرده و اين روايت را ذكر نمودهاند:
«إن الله تعالى يقول للعبد يوم القيامة عبدى أكنت عالماً؟ فإن قال: نعم، قال: له أفلا عملت بما علمت؟ و إن قال: كنت جاهلًا، قال: أفلا تعلمت حتى تعمل.»[43]
در روايت ديگرى آمده است كه:
«سُئِلَ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَنِ الْخاطى هَلّا عَمِلْتَ؟ فَلَوْ قالَ: لَمْ اعْلَمْ حَتّى عَمِلْتُ فَقيلَ لَهُ: هَلّا تَعَلَّمْتَ؟؛[44]
در روز قيامت از فرد خطاكار پرسيده مىشود كه چرا كارى نكردى؟ اگر بگويد: نمىدانستم تا كارى بكنم به او گفته مىشود: چرا پىِ تحصيلش نرفتى؟»
گروه سوم: انسانهاى قاصرى كه اعتقادشان فاسد است عملشان هم باطل است، ولى نه به جهت تقصيرشان بلكه به جهت قصورشان.
و قصور داراى مراتب ومصداق هايى است كه از آن جمله:
الف) حتى به ذهن شخص هم خطور نكند كه در پى حق يا اصلاح قصور خود باشد تا حق برايش اثبات شود و باطل رفع گردد.
ب) جهل مركب، او را فرا گرفته باشد يعنى در كسب جهل مركب هيچ گونه تقصيرى از خود نشان نداده باشد.
ج) قدرت تفكر براى اثبات حق را نداشته باشد بلكه نسبت به مسائل دينى- چه اصول و چه فروع- كند ذهن و ابله باشد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 347
د) قدرت دسترسى به حق را نداشته باشد، به جهت مرض يا نقص عضو يا كمبود مالى و يا آن كه مانعى بر سر راهش باشد.
البته اين چهار مرتبه را مىتوان يك جا جمع كرد و گفت: حقيقت به جهت يكى از عوامل مختلف از او در پرده مانده باشد و در اين مخفى بودن حقيقت بر او، هيچ تقصيرى از جانب او صورت نگرفته باشد.
بحثى نيست كه چنين كسى چه از نظر عقلى و چه از نظر شرعى معذب نخواهد بود. كلام الهى است:
؛ إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كَانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً[45] مگر مردان و زنان و فرزندان مستضعفى كه بى چاره باشند و راه به جايى نبرند. اميد است كه خداوند از آنها درگذرد چرا كه خداوند از ديرباز بسيار باگذشت و آمرزش گر بوده است.
اين آيه به قرينه استثناى ظالمينى كه آتش مختص آن ها و براى آن ها تهيه شده است و نيز به قرينه كلام الهى كه فرموده است:؛[46]- على الخصوص وقتى كه كلمه «عسى» در مورد خداوند تعالى استعمال شود به آن معنا است كه خداوند آن عمل را دوست مىدارد- دلالت بر آن مىكند كه خداوند تعالى از ايشان درخواهد گذشت- ان شاء الله- و ايشان را خواهد آمرزيد. كلام الهى است:
؛ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَ لَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ[47]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 348
خداوند كسى را بيش از توانش تكليف نكرده است و هر چه خوبى براى خودش كسب كند به نفع اوست و هر چه بدى كسب كند به ضرر او خواهد بود ....
اين آيه نيز از آيات ارشادى است و چنان كه عقل هم حكم مىكند دلالت بر آن دارد كه هر آن چه استنادش به انسان درست نباشد و اكتسابى نباشد چه به نفع او باشد و چه به ضررش، در حيطه اقتدار و توان او نيست و چيزى كه در توان كسى نباشد بدون شك عذاب هم بر آن مترتب نيست.
آيه زير هم ناظر بر همين مطلب است:
..؛ مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا[48] ... ما تا پيامبرى نفرستاده باشيم قومى را عذاب نكردهايم.
البته دراين باب روايات كثيرى رسيده است كه جهت شرح و توضيح بيشتر رجوع شود به جلد دوم اصول كافى، صفحه 463.
فلاسفه و عرفا هم در اين مورد سخنانى دارند، از جمله شيخ الرئيس- بوعلى سينا- در شفا و صدرالمتألهين در اسفار نيز سخن او را تأييد و تصديق كرده است كه، انسان بر حسب جسم به سه گروه تقسيم مىشود:
يا كاملًا زيباست. يا كاملًا زشت است. و يا ما بين اين دو، كه اكثريت مردم در اين گروه آخر جاى دارند.
بر حسب روح نيز بر سه گروه تقسيم مىشود:
گروهى «عنود و لجوج» هستند كه عذاب دردناك مختص آنهاست.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 349
يك گروهى «سالم» هستند و از «قلب سليم» برخوردارند كه آنها سعادتمندند.
و عدهاى ديگر هم بين اين دو قرار دارند، كه اكثر مردم در اين گروه اخير جاى دارند.
و سپس درباره اين گروه گفته است: «واسْتوْسِعْ رحْمةُ الله»، يعنى رحمت خدا را واسع بدان، و اين معنا كنايه از آن است كه اينها جهنمى نيستند[49] كه هم شيخ و هم صدرالمتألهين اين سخن خود را از آيه «استضعاف» اخذ كردهاند.
شاعر هم چه زيبا سروده است:
آن خداى و آن همه مقبول و نامقبول
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق
خلقان همه به فطرتِ توحيد زاده اند
گويد خرد كه سر حقيقت نهفته دار
يك نقطه دان حكايت ما كان و ما يكون
جز من كمر به عهد امانت نيست كس
رحمهٍ بدأ و الى رحمهٍ يؤُول
اين است سرّ عشق كه حيران كند عقول
اين شرك، عارضى بود و عارضى يزول
با عشقِ پرده در چه كند عقل بوالفضول؟
اين نقطه گه صعود نمايد گهى نزول
گر خوانىام ظلوم و گر خوانىام جهول
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 350
عمل شايسته
الف) اجر عمل:
بحثى نيست كه عمل شايسته از هر كسى كه سر بزند- چه مسلمان باشد و چه نباشد- مأجور است. كلام الهى است كه:
..؛ مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لَا نَصَبٌ وَ لَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يَطَئُونَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ[50] ... خداوند مزد هيچ نيكوكارى را ضايع نمىكند.
همچنين در جاى ديگر مىفرمايد:
..؛ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا[51] ... ما مزد هر كس را كه كار پسنديده اى انجام دهد مىپردازيم.
و هر دو آيه از عمومات عقلى هستند كه به هيچ وجه تخصيص نمىپذيرند. با اين تفاوت كه هر كس كارى كه انجام داده و خدا و آخرت را مد نظر داشته است، منظورش تأمين مىشود و هر كس كه نظرش به شهرت، ريا، مال يا عاقبت به خيرى در دنيا و ... باشد همين مسائل نظرش تأمين خواهد شد. كلام الهى در اين زمينه عبارت است از:
؛ مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُوماً مَدْحُوراً كُلًّا نُمِدُّ هؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً[52] هر كس كه پاداش زودگذر دنيوى بخواهد و ما هم براى هر كسى كه اراده كنيم هر چه بخواهيم مىافزاييم و پس ازآن جهنم را براى او باقى مىگذاريم كه رانده شده و نكوهيده
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 351
در آن فرو افتند و هر كس كه آخرت را در نظر داشته و تلاشش براى آن بوده باشد، در حالى كه مؤمن هم باشد. از تلاش آنها كه از دير باز قدردانى مىشود. به هر يك از اين دو گروه از عطاى پروردگارت مىدهيم. و عطاى پروردگار تو هرگز محدود نبوده است.
-؛ مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَ هُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَ بَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[53] هر كس كه زندگى دنيوى و زينت آن را بخواهد پاداش اعمالش را در دنيا كاملًا به او مىدهيم و هيچ از مزدشان كم نمىگذاريم. آنهاكسانى هستند كه درآخرت جز آتش، نصيبشان نخواهد شد و هر چه كه در دنيا ساخته باشند باد هوا مىشود و هر كارى كه در دنيا انجام داده باشند باطل مىگردد.
حال اگر نيتش خدمت به خلق خدا باشد، آيه «انّ الله لايضيعُ اجر المحسنين» دلالت بر آن دارد كه او هم بى اجر نخواهد بود، يا در دنيا اجرش را خواهد داد يا در آخرت، و يا در هر دو جهان، چون مزد و ثواب عمل، بر مدار نيت است كه رسول خدا (ص) فرمودند:
«انّما الْاعْمالُ بِالنِّيّات وَإنَّمَا لِكُلِّ امْرِءٍ ما نَوى فَمَنْ كانَتْ هِجْرَتُهُ الى اللهِ وَ رَسُولِه فَهِجْرَتِه الى اللّهِ وَ رَسُولِه وَ مَنْ كانَتْ هِجْرَتُهُ إلى الدُّنْيا يُصيبُها اوِ أمْرأَةٍ ينكحها فَهِجْرَتِه الى ما هاجَرَ اليه؛[54]
همه كارها بر مبناى نيت محاسبه مىشود. هر كس هر آن چه نيتش باشد خواهد داشت. لذا هر كس كه هجرتش براى خدا و رسول او باشد هجرتش براى آنها خواهد بود ولى هر
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 352
كس كه به جهت مسئلهاى دنيوى يا به خاطر زنى كه با او ازدواج كند هجرت نمايد هجرت او براى آن چيزى خواهد بود كه به سوى آن حركت كرده باشد.»
و اين يك مسئله ايست كه عقلًا نيز آن را قبول دارند. اينها همه از جهت اجرى است كه بر كار مترتب مىشود.
ب) تقرب به واسطه عمل:
اما تقرب به واسطه عمل كه يكى از اهداف دستگاه آفرينش است، نيازمند به ايمان وعمل براى خداى تعالى است و صرف اين كه كارى شايسته ومفيد باشد يا كار نيك غير مفيدى صورت گيرد، كافى نيست كه شخص را به چنين مقامى برساند. بلكه از نظر فاعلى هم بايد نيكو باشد.
كلام الهى است:
-.؛ مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ[55] كلام پاك به سوى او بالا مىرود. كار شايسته را هم آن كلام پاك بالا مىبرد.
-؛ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ[56] آرى هر آن كس كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار هم باشد مزدش پيش پروردگارش خواهد بود. آنها نه هراسى خواهند داشت، نه اندوهى.
-؛[57] و كسانى كه ايمان آوردند و كار شايسته كردند آنها با بهشت قرين خواهند بود و براى هميشه در آن جاودانه خواهند ماند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 353
-؛ مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[58] هر كس كه كار شايستهاى انجام دهد- مرد باشد يا زن- و مؤمن هم باشد، ما او را به زندگى پاكيزه اى زنده مىداريم و مزد آنها را به بهترين وجه از كارهايى كه انجام دادهاند مىپردازيم.
نظير اين آيات در قرآن فراوان است، معمولًا در قرآن ايمان را به عمل صالح و عمل صالح را به ايمان وابسته نموده است. و براى سعادت آدمى آندو مىبايد در كنار يك ديگر باشند وگرنه آدمى زيانكار خواهد بود.
كلام الهى است:
؛ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ[59] همه انسانها در زيانند، مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند و يك ديگر را به حق و استقامة سفارش مىكردند.
هر كس كه ايمان به خدانداشته باشد يا ايمان داشته باشد ولى كارش براى خدا نباشد اصلًا قربى براى او حاصل نمىشود و پيداست كه چنين كسى اصلًا در جهت قرب حركت نمىكند تا قربى برايش حاصل شود. كلام الهى است:
-؛ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ[60] و كسانى كه كافر شدند اعمالشان مثل سرابى است در كوير كه تنشه، آن را آب مىپندارند ولى وقتى كه به آن نزديك شد به چيزى دست نمىيابد و خداوند را در كنار
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 354
خود خواهد يافت كه به حساب او مو به مو رسيدگى مىكند. چرا كه خداوند به سرعت حساب گرى مىنمايد.
-؛ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لَا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَيْءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ[61] مَثَل كارهاى آن هايى كه نسبت به پروردگارشان كافر شدند مثل خاكسترى است كه تندبادى در روز پاييزى به آن بوزد و او نتواند هيچ مقدار از آن چيزهايى را كه جمع كرده بود نگهدارى كند. گمراهى دور همين است.
ج) عكس العمل اعمال:
بنابراين اگر اعمال صالحه با ايمان همراه باشد و براى تقرب به خدا انجام گرفته باشد- يعنى از حسن فاعلى و حسن فعلى، هر دو، برخوردار باشد- به مقدار ايمان و تقرب و اخلاص و عمل صالحش براى عامل فعل، قرب حاصل خواهشد شد و به مراتب قربى كه برايش حاصل شده باشد در بهشت وارد خواهد شد.
اعمال صالحه اى كه با ايمان همراه نباشد اگر به جهت رسيدن به دنيا انجام گرفته باشد اگر خدا خواست، در دنيا به او داده خواهد شد ولى ديگر بهره اى از قرب نصيبش نمىشود، چرا كه حسن فاعلى در آن عمل موجود نيست و اگر چنان چه براى خدمت به خلق انجام گرفته باشد و فاعلش هم عنود و لجوج نباشد او هم مأجور است اما قربى نخواهد داشت.
روايت شده است كه امثال حاتم طايى به جهت سخاوتشان معذب نخواهند بود ولى اگر عنود و لجوج باشند البته به جهت عناد ولجاجش در جهنم فرو مىافتد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 355
د) رفع يك شبهه:
سؤال مىشود آيا مخترعين و مكتشفين با اين همه خدمت و نجات بشر از بسيارى از مصائب و مشكلات روزمره به خاطر آن كه بى ايمان بودهاند در جهنم خواهند رفت يا نه؟
جوابش اين است كه بدون شك مقرب نخواهند بود. كلام الهى است:
؛ وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[62] و هر آن كس كه غير از اسلام در پى دين ديگرى باشد از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيان كاران خواهد بود.
البته اين كه زيان كارى ايشان به معناى ورودشان در جهنم باشد بستگى به سرسختى و يا تقصير ايشان دارد اما زيان كارىشان به معناى عدم ورودشان به بهشت، از مسلمات است.
اما در مورد اين كه آيا عملشان اجرى هم دارد يا نه؟ بايد گفت: كه اگر چنان كه كارشان براى دنيا و ذخاير آن نبوده باشد مسلم است كه اجر دارد و خداوند كار نيكوكاران را بى اجر نمىگذارد، مگر آن كه كارشان از روى عناد بوده باشد كه بنابر قواعد دينى ورودشان در جهنم مسلم است و شكى در آن نيست.
با اين همه بعيد نيست كه چون مردم از نتيجه اعمالشان بهرهمند شدهاند اگر چنان چه از دوزخيان هم بوده باشند در عذابشان تخفيف داده شود. اگر چه آنها به جهت عناد و لجاجت شان نخواسته باشند كه مردم از كارهايشان بهرهاى ببرند. شايد اين كه مشهور
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 356
است كه رسول خدا (ص) فرمودهاند:
«مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً كان لَهُ اجْرُها وَ اجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلى يوم القيامة وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيَّئَةً كان عليه فَلَهُ وِزْرُها و وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها؛[63]
هر كس كه سنت خوبى بنا كرد اجر آن و اجر هر كس كه به آن سنت عمل كند به او داده مىشود، و هر كس كه سنت بدى بنا نهاد و وزر و وبال آن وزر و وبال هر كس كه به آن سنت بد عمل كند بر عهده اوست.» مؤيد اين نظر ما باشد».
والله عالم.
[1]. نور، آيه 16.
[2]. بحارالانوار، ج 51، ص 304؛ ج 83، ص 75؛ ج 84، ص 81 و 83؛ ج 87، ص 37؛ ج 88، ص 187 و 349.
[3]. نساء، آيه 145.
[4]. غافر، آيه 71 و 72.
[5]. حاقه، آيه 30- 37.
[6]. علق، آيه 18.
[7]. صافات، آيه 2.
[8]. تحريم، آيه 6 و 7.
[9]. يس، آيه 8.
[10]. يونس، آيه 44.
[11]. حج، آيات 19- 22.
[12]. دخان، آيات 43- 49.
[13]. زمر، آيه 60.
[14]. مؤمنون، آيه 104.
[15]. فرقان، آيه 12 و 13.
[16]. مرسلات، آيات 30- 33.
[17]. مطففين، آيات 29- 34.
[18]. قصص، آيه 62.
[19]. اعراف، آيه 44.
[20]. همان، آيه 50 و 51.
[21]. كفعمى، مصباح، ص 559( الفصل الرابع و الأربعون).
[22]. فرقان، آيه 70.
[23]. اعراف، آيه 18.
[24]. هود، آيه 119.
[25]. سجده، آيه 13.
[26]. ص، آيه 84 و 85.
[27]. بقره، آيه 24.
[28]. فتح، آيه 6.
[29]. حديد، آيه 21.
[30]. ص، آيات 82- 85.
[31]. نساء، آيه 17.
[32]. انعام، آيه 54.
[33]. نحل، آيه 119.
[34]. انفال، آيه 31 و 32.
[35]. شمس، آيات 10- 9.
[36]. شمس، آيات 11- 15.
[37]. مدثر، آيات 16- 26.
[38]. ر. ك: ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 26، ص 62.
[39]. غافر، آيات 3- 1.
[40]. بحار الانوار، ج 9، ص 167،( باب 1، احتجاج الله تعالى على أرباب ...).
[41]. ر. ك: بحارالانوار، ج 9، ص 167؛ ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 14، ص 147.
[42]. نساء، آيه 97.
[43]. تفسير الميزان، ج 7، ص 383.
[44]. مضمون روايت قبلى است. ر. ك: بحارالانوار، ج 2، ص 29،( باب 9، استعمال العلم و الإخلاص ...)، ح 10.
[45]. نساء، آيه 98 و 99.
[46]. همان، آيه 99.
[47]. بقره، آيه 286.
[48]. اسراء، آيه 15.
[49]. اسفار، ج 7، ص 79.
[50]. توبه، آيه 120.
[51]. كهف، آيه 30.
[52]. اسراء، آيات 18- 20.
[53]. هود، آيه 15 و 16.
[54]. بحارالانوار، ج 67، ص 249،( باب 54، الاخصلاص و معنى قربه تعالى)، ح 24؛ شهيد ثانى، منية المريد، ص 133؛ عوالى اللآلى، ج 1، ص 81.
[55]. فاطر، آيه 10.
[56]. بقره، آيه 112.
[57]. همان، آيه 82.
[58]. نحل، آيه 97.
[59]. عصر، آيه 2 تا آخر.
[60]. نور، آيه 39.
[61]. ابراهيم، آيه 18.
[62]. آل عمران، آيه 85.
[63]. الفصول المختاره، ص 136.