آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش هفدهم
يا الهى وَ رَبّى وَ سَيِّدى وَ مَوْلاى! لِاىّ الْامُورِ الَيْكَ اشْكُو وَ لِما مِنْها اضِجُّ وَ ابْكى؟
لِاليمِ الْعَذابِ وَ شِدَّتِهِ؟ امْ لِطُولِ الْبَلاءِ و مُدّتِه؟ فَلَئِنْ صَيَّرْتَنى لِلْعُقُوباتِ مَعَ أَعْدائِكَ وَ جَمَعْتَ بَيْنى وَ بَيْنَ اهْلِ بَلائِكَ وَ فَرَّقْتَ بَيْنى وَ بَيْنَ احِبّائِكَ وَ أَوْلِيائِك فَهَبْنى يا الهى وَ سَيّدى وَ مَوْلاىَ وَ ربّى! صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ اصْبِرُ عَلى فِراقِك؟
وَهَبْنى يا الهى! صَبَرْتُ عَلى حَرِّ نارِكَ فَكَيْفَ اصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ الى كِرامَتِك؟ امْ كَيْفَ اسْكُنُ فِى النّار؟ وَ رَجائى عَفْوُك؛
اى معبود و پرودگار من و اى آقا و مولاى من! براى كدامين دردهايم به تو شكايت كنم؟ و براى كدامينِ از آن دردها ناله و گريه كنم؟
آيا بنالم و بگريم براى شدت و دردناكى عذابت؟
يا براى طولانى بودن عذاب و مدت آن؟
- اى خداى من!- اگر بنا شود كه مرا به خاطر عقوباتم در زمره دشمنانت قرار دهى، و مرا با اهل بلا در آن جا جمع كنى، و ميان من و دوستان خاصت تفرقه اندازى، پس- واى بر من-، اى معبود و آقا و مولاى من! ببخش مرا كه چنين چيزى اتفاق نيفتد.
اى خداى من! و اى سيّد و مولاى من! گيرم كه بر عذابت صبر كنم ولى چگونه فراق تو را تحمل نمايم. پس اى خداى من! ببخش مرا. گيرم كه بر حرارت آتش تو صبر كنم ولى چگونه بر محروم ماندن از نظر به كرامتت صبر نمايم؟
چگونه از آقايى و كريمى تو بگذرم؟ يا چگونه در آتش بمانم؟ در حالى كه به عفو تو اميدوارم.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 281
تفسير ادبى
«ضجيج» به معناى ناله است و جزاى شرط براى كلام خود اوست كه فرمود: «فَلَئِن ...» هم چنين مىتوان گفت كه شرط در تقدير است به اين عبارت كه «فَوَيْلٌ لى ثُمَّ وَيْلٌ لى» بعد جمله حذف شده و به جاى آن فعل لازم «هَبْنى» به كار برده شده است. هم چنين مىتوان گفت جزاى شرط، اين باشد كه فرمود: «صَبَرتُ عَلى عَذابِك» و اگر احتمال اول صحيح باشد بايد جمله اى كه فرض شد پيش از «صَبَرْتُ» در تقدير باشد؛ البته سياق جملات هم بر اين مطلب دلالت دارد.
شكايت از محبوب!
اين جملات براى بيان شكايت عاشق از معشوق به خود معشوق آمده است. پس شاكى در اين جا عاشق است و كسى كه شكايت از او صورت مىگيرد همان معشوق، معبود، ربّ، سيّد، و مولا است.
كسى كه شكايت پيش او برده شده باز همان معشوق است. وموضوع شكايت، شكنجه دردناك و جمع شدنِ با دشمنان در يك جا، جدايى بين خودش و اولياى خدا، دورى از معشوق و اميد بريدن از كرامت و عفو معشوقِ خويش است.
با اين همه، كلام، مشحون از توبه و اقرار به تقصير است، و نيز بيان گر اين مطلب است كه شكايت او از قبيل شكايت مدعى بر «مُدّعى عليه» نيست بلكه از قبيل شكايتِ عاشقِ تقصير كار نسبت به معشوق نرم دل و مهربان خود.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 282
نكات عرفانى
اين كلام بر حسب عرفان، مملوّ از لطافتها و نكاتى است كه در ذيل به پارهاى از آنها اشاره مىكنيم:
اول: آن كه شاكى كسى را ندارد كه به او پناه ببرد الا همان كسى كه از او شكايت دارد. از عالمى پرسيدند: عارف چگونه كسى است؟ گفت: خداوند تعالى در شرح احوال آنها چنين فرموده:
؛ وَ عَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ[1] زمانى كه زمين با تمام پهنايش باز بر آنان تنگ شد،- حتى- در وجود خويش جايى براى خود نمىيافتند و چنين پنداشتند كه چارهاى ندارند مگر آن كه از خدا به خودش پناه ببرند ...
دوم: آن كه اگر معشوق گوشه چشمى به عاشق- و شكايت او- نكند، سختترين عذابها براى عاشق خواهد بود؛ حتى درد و رنج آن از درد دورى هم بيشتر است. و دورى هم دردش بيشتر از جدايى بين او و اولياى خداست. و جدايى بين او و اولياى خدا، باز دردش بيشتر از جمع شدن او با دشمنان خداست. و جمع شدن او با دشمنان خدا به مراتب، دردش بيشتر از عذاب جهنّم- با وجودِ تمامِ گرفتارىها و طولِ مدتِ عذاب آن- است.
سوم: آن كه كلام مشحون و مملوّ از انابه، توبه و اظهار تقصير است. يكى از لطافتهاى كلام اين است كه لفظ «هَبْنى» در وسط كلام دوباره تكرار شده است با آن
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 283
كه سخن در اين مورد واضح و آشكار است، لذا بايد اذعان داشت كه در كمال فصاحت و بلاغت است و آداب دعا و حضورِ عاشقِ تقصير كار در برابر معشوق آگاه از تقصيرِ او به اين وسيله رعايت شده است.
از قرآن چنين بر مىآيد كه عذابِ وجودِ هم نشين بد در جهنم حتى براى اشخاص عادى سختتر از عذاب آتش دوزخ است تا چه رسد به انسان عارفى كه همنشينش دشمنان خدا باشند. كلام الهى است:
؛ وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ[2]
و ما بر هر كس كه از ياد خداوند رحمان بيرون برود شيطانى مىگماريم تا هم نشين او باشد و اين شيطانها آنها را از راهرفتن باز مىدارند و آنها پيش خود گمان مىكنند كه راه يافته اند و هدايت شدهاند تا آن كه پيش ما مىآيند.- هر يك از آنها به آن شيطان كه با او هم نشين بوده است- خواهد گفت: اى كاش بين من و تو از مشرق تا مغرب فاصله مىبود. تو چه هم نشين بدى بودى!- اين تأسف شما- ديگر پس از ستم كارى هاتان امروزه براى شما فايده اى نخواهد داشت. همانا شما هم با آنها عذاب خواهيد شد.
پيداست كه هم نشين بد در اين دنيا هم مايه عذاب است چه رسد به آخرت.
عارفى كه ديارش را ترك گفته و در جاى ديگرى وطن اختيار كرده بود مىگفت: دليل تركِ ديار، اين بوده كه در آن جا هم نوع و هم رأيى نداشتم لذا از دست ناجنسان گريختم.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 284
و چه خوش گفته است شاعر: «روح را صحبتِ ناجنس عذابيست اليم»[3] نقل شده است كه بزرگمهرِ حكيم را زندانى كردند. پيكى براى او خبر آورد كه هر چه بخواهى به تو داده خواهد شد. حكيم گفت: يك شخصِ عوامى پيش من است لذا بهترين نعمت بر من، آن است كه از او جدا شوم.
حكايت كردهاند[4] كه پيرمردى دختر جوانى را به همسرى گرفت و مدام در پى آن بود كه او را عزيز بدارد لذا به او مىگفت:
تا توانم دلت به دست آرم
ور چه طوطى شكربود خورشت
؛ ور بيازارى ام نيازارم
جانِ شيرين فداىِ پرورِشَت
باز در گوش او مىخواند:
جوانان، خوب روى و ماه رخسار
وفادارى مدار از بلبلان، چشم
؛ وليكن در وفا با كس نمانند
كه هر دم بر گلى ديگر سرايند
گفت: چندين بر اين نمط بگفتم كه گمان بردم دلش در قيد من آمد. ناگاه نفسى سرد كشيد و گفت: زن جوان را اگر تيرى به پهلو نشيند به كه پيرى.
زن كز برِ مرد بى رضا برخيزد
بس فتنه و جنگ از آن سرا برخيزد
و بالاخره طلاق گرفت و به جوانِ تندخوى تهى دستى شوهر كرد و مىگفت: الحمدلله از آن عذاب اليم برهيدم و به اين نعمت عظيم برسيدم.
با تو مرا سوختن اندر عذاب
بوىِ پياز از دهنِ خوب روى
؛ به كه شدن با دگرى در بهشت
نغزتر آيد ز گل از دستِ زشت
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 285
خلاصه اين كه سختترين عذابها براى عارف هم نشينى او با دشمنان خداست و از آن هم سختتر دورى اوست از اولياء الله. حال بايد ملاحظه نمود كه آيا اصلًا سختى درد و عذاب دورى از رسول خدا (ص) و اولاد پاكش قابل تصور هست؟
سخن الهى است كه:؛ عَلَى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ[5] بهشتيان بر تختهاى بافته شده محكم تكيه مىزنند و محبت و خوش نشين شان بى نهايت خواهد بود.
شايد همه اين اوصاف كنايه از آن باشد كه بهشتيان بر رحمتِ الهى تكيه خواهند زد و در حسن هم جوارى، به نهايت حدّ آن خواهند رسيد.
به هر حال اولين نعمتى كه در قرآن براى بهشتيان ذكرشده هم نشينى است. خداوند دراين رابطه فرموده است:
؛ إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[6] يقينا پرهيزكاران در باغ ها و نهرهاى بهشتى جاى دارند، در جايگاه صدق و صفا و در نزد خداوند مالك و مقتدر.
«نَهَر» جمع نَهْر است و در اينجا مقصود، نور پهناور و عظمت بسيار است، منظور از «مَقْعَدِ صِدْق» هم آن است كه مقام ايشان داراى حضورى است بدون غيبت، نزديكىيى است بدون دورى و نعمتى است بى نقمت و وصلى است بدون جدايى و شادى يى است بى اندوه و بقايى است فناناپذير.
در حديث معراج آمده است كه:
«يا احْمَد! انَّ فِى الجَنَّةِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤَةٍ فَوْقَ لُؤْلؤءَةٍ وَ دُرَّةٍ فَوقَ دُرَّة لَيْس فيها قَصْمٌ وَلَا وَصْلٌ. فيهَا الْخَواصّ. أَنْظُرُ الَيْهِمْ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعينَ مَرّةً واكَلّمُهُمُمْ. كُلّما نَظَرْتُ الَيْهِمْ ازيدُ فى مُلْكِهِمْ سَبْعينَ ضِعْفا وَ اذا تَلَذَّذَ اهْلُ الْجَنَّة بِالطَّعامِ وَ الشَّرابِ تَلَذَّذُوا بكَلامِى وَ ذِكْرى وَ حَديثى. قالَ: يا رَبِّ! ما
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 286
عَلامَاتُ اولئِكَ؟ قالَ: هُمْ فى الدنيا مَسْجُونُون. قَدْ سَجِنُوا أَلْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْكَلامِ وَ بُطُونِهِمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعام؛[7]
اى احمد! در بهشت قصرى است بسيار زيبا كه از لؤلؤ و درّ ساخته شده كه بدون ارتباط و از هم گسستگى است و بندگان خاص من در آنها هستند، روزانه هفتاد بار به ايشان نظر مىكنم و هر بار كه به ايشان نظر كنم با ايشان سخن مىگويم و هفتاد برابر بر ملك و دولتشان مىافزايم و در آن هنگام كه اهل بهشت از خوردن و نوشيدن لذت مىبرند اينها از ياد من و كلام و حديث من لذت مىبرند.
- پيامبر (ص)- پرسيد: پروردگارا! نشانه اينها چيست؟ خداوند فرمود: آنها زندانىها هستند كه زبان هايشان را زندانى كرده اند تا حرف لغوى نزنند و شكم هايشان را زندانى كردهاند تا زياده از حد نخورند.»
بنابراين، يكى از بزرگ ترين نعمت هاى اهل بهشت براى بندگان هم نشينى ايشان است با خداوند تعالى و اولياء الله، و يكى از بزرگ ترين بدبختى هاى دوزخيان در دوزخ، دورى آنها است از خداوند تعالى و اولياء الله. كلام الهى است كه:
؛ وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَ كَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا[8] و روزى كه ستمكار انگشت به دندان خواهد گزيد و خواهد گفت: اى كاش با رسول راهى برگزيده بودم اى كاش فلانى را دوست صميمى خود نگرفته بودم كه وقتى به سراغ
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 287
من آمد مرا از ياد- خدا و قرآن- باز داشت و گمراهم كرد. شيطان هم كه از ديرباز مايه رسوايى و خواركننده انسان بوده است.
اما فراق معبود در نظر مردان خدا عذابش سختتر است نسبت به جدايى از اولياء الله. درك وصل و فراق نيز مختص مردان خداست، وانسان بى ذوق از اين گونه مطالب محروم است. از قرآن و روايات چنين بر مىآيد كه انسان آفريده شده است تا به چنين دركى برسد، خدا در اين رابطه مىفرمايد:
؛ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ[9] گروهى از مردم هستند كه غير از خدا كسانى را هم رديف با خدا در نظر مىگيرند و آن ها را مانند خدا دوست مىدارند. ولى كسانى كه ايمان آورده باشند دوستىشان نسبت به خدا بيشتر است ....
نقل شده است كه در هنگام مرگ ربيعه چند تن از عرفا پيش او رفتند. يكى از آنها گفت: كسى كه بر بلا صبر و پاى مردى نكند عارف نيست.
ديگرى گفت: هر كس كه شكر بر بلا نكند در عرفان خود صادق نيست.
سومى گفت: هر كس كه از بلا لذت نبرد در ادعايش صادق نيست.
ربيعه گفت: آن را كه بلا از ديدار مولايش باز دارد عارف نيست.
و چه خوب هم گفت. در همين رابطه خداوند در قرآن در ضمن نقل قضيه زنان مصر مىفرمايد:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 288
زنانى در شهر گفتند: زن عزيز غلامش را به سوى خود فرا خوانده است. از عشق او در هلاك است. ما كه او را آشكارا گمراه مىبينيم. وقتى اين گونه كنايهها به گوش زليخا رسيد، پيكى فرستاد و آنها را به كاخ دعوت كرد. متّكايى برايشان تهيه ديد و به دست هر يك چاقويى داد و- به يوسف- گفت: در برابر آنها ظاهر شو. وقتى كه زنان مصر او را ديدند بر او ارج نهادند و دستهاى خود را بريدند و گفتند: پناه بر خدا! اين كه بشر نيست. اين يك فرشته محترمى است.
- زليخا- گفت: اين همان كسى است كه مرا به خاطرش ملامت مىكرديد.
اين از عشق و محبت زنان مصر بود نسبت به يوسف، ولى عشق يوسف نسبت به خدا كه زنها نتوانستند او را به خود مشغول كنند، عشق همراه با معرفت بود، همان طورى كه بلافاصله گفت:
؛ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ[10]
پروردگارا زندان براى من خوشتر از آنى است كه به آن دعوتم مىكنند ....
و جانِ كلام اين است كه لازمه دركِ مقامِ عشق الهى و دريافت دردِ جدايى، ذوق است و كسى كه صاحب دل نباشد اين قبيل مطالب و مقامات را نمىتواند درك كند. كلام الهى است:
..؛ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحاً وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً[11] ... لذا هر كس كه اميد ديدار پروردگارش را دارد موظّف است كه هم كار شايسته انجام بدهد و هم ديگرى را در بندگى پروردگارش شريك قرار ندهد.
مثنوى هم در اين مورد قضيه لطيفى نقل مىكند و نتيجه دل نشينى هم از آن مىگيرد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 289
حكايتى از عشق
قيس بن ذريح با دختر جوانى كه عاشق او شده ازدواج مىكند- نقل شده است كه امام حسين (ع) او را برايش خواستگارى كرده و خطبه خوانده است- ولى پس از مدتى مادر قيس مىبيند كه محبت پسر فقط و فقط به همسرش اختصاص پيدا كرده و توجه او را از مادرش بريده است، لذا حسادت عروس در دلش جوانه مىزند و شكايت او را پيش پدر قيس مىبرد. اتفاقا عروس نازاست و پدر اصرار دارد كه آنها از هم جدا شوند، ولى قيس از اين اقدام خوددارى مىكند تا آن جا كه پدرش قسم مىخورد تا زمانى كه قيس همسرش را طلاق ندهد زير سايهاى نخواهد رفت.
لذا پدر همه روزه وسط صحرا مىنشيند وقيس پيش او آمده و بر سرش سايه مىاندازد تا آن كه سرانجام پدر و مادر او را وادار به طلاق همسرش مىكنند. قيس همسرش را طلاق مىدهد.
- نقل است كه امام حسين (ع) شديدا به ضريح اعتراض كرده و مىفرمايند:
«سَمِعْتُ عَنْ ابى انَّهُ يَقُولُ مَنْ فَرَّقَ بَيْنَ زَوْجٍ وَ زَوْجَتِه فَهُوَ كَمَنْ فَرَّقَ بَيْنَ الْاعْضاءِ بِالسَّيْفِ؛[12]
از پدرم شنيدم كه مىگفت: هر كس بين زن و شوهرى جدايى بيندازد مثل آن است كه با شمشير بند از بند انسانى بگسلد.»
پس از آن مرد و زن به قدرى گريه مىكنند كه حالت بى هوشى بر قيس عارض مىشود. وقتى به هوش مىآيد مىبيند زنش رفته است. جاى پاى شترى كه همسرش را برده مىبوسد. جدايى به قدرى برايش گران تمام مىشود كه بالاخره كارش به ديوانگى و جنون كشيده و «مجنون» مىشود. بعد از آن هر وقت مىخواهد همسرش را ببيند قبيله
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 290
خودش و قبيله معشوقه اش هر دو مانع از ملاقات آن دو مىشوند، اما قيس بعضى اوقات، مخفيانه و در شب به سراغ او مىرود. يكى از شبها كه مىخواهد پيش معشوقه برود سوار بر ناقه اى مىشود كه آن ناقه، خود بچه اى دارد. تا قيس از او چشم برمىدارد ناقه به سراغ بچّه خود مىرود:
قيس گر يك دم ز خود غافل شدى[13]
ناقه برگشتى و واپس آمدى
بارها و بارها اين قضيه تكرار مىشود تا آن كه قيس مىگويد:
هَوى ناقَتى خَلفى و قُدّامى هِواىَ
؛ وَ انّى وَ ايّاها لَمُخْتَلفان
دل من پيش تو و ناقه دلش در پس من
؛ من و او عاشق و دل داده همراه نِه ايم
و بالاخره ناقه را با محبوبش- كه بچه اش بود- تنها گذاشت و خود با پاى پياده به سمت محبوبش به راه افتاد.
مثنوى در اين مورد مىگويد:
جان ز هجرِ عرش اندر ناقهاى
جان گشاده سوى بالا بالها
؛ تن ز عشقِ خاربن چون ناقهاى
در زده تن در زمين چنگالها[14]
و نتيجه گرفته است كه عشق، كبريت است و لذاست كه به آن اكسير گفته اند، چرا كه هم چون كيميا تغيير ماهيت ايجاد مىكند.
در قرآن آمده است:؛ صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ[15] رنگ خدايى- بپذيريد-. مگر كيست كه از رنگ خدايى خوش رنگتر بوده باشد؟
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 291
الهى سينه اى ده آتشافروز
هر آن دل را كه سوزى نيست، دل نيست
؛ در آن سينه دلى وان دل همه سوز
دل افسرده غير از آب و گِل نيست[16]
لذا عاشق كسى است كه عذابِ دردِ جدايى را از عذابِ سوزِ آتش سختتر بداند:
فراقِ او نشانى باشد از دوزخ غلط گفتم، كه دوزخ زان نشان دارد
و چنين كسى تن به هر بلايى مىدهد الا درد جدايى:
گر مرا زار به كشتن دهد آن يار عزيز
گويم از بنده مسكين چه گنه صادر شد
تو نگويى كه در آن دم غمِ جانم باشد
كو دل آزرده شد از من غمِ آنم باشد[17]
اميرالمؤمنين على (ع) هم تاب تحمل عذاب را دارد ولى صبر بر دورى از او نتواند و در اين دنيا بعضى از اوقات او را هيچ گناه و پيامدى نيست مگر دورى از خدا. چرا كه امثال او در اين دنيا در دو حال بوده اند.
يكى، آن حالى كه فرشته نزديكى يافته (ملك مقرّب) هم به پاى ايشان نمىرسيد. بنابراين حديث نبوى كه:
«لِى مَعَ اللّهِ وَقْتٌ لَايَسَعُهُ مَلَكٌ مُقرّب وَ لا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ؛[18]
گاهى اوقات من با خدا در حالى هستم كه نه فرشته نزديكى يافته اى به پايم مىرسد و نه پيامبر مرسل».
ديگرى، آن حالى كه مىگفت: «كَلِّمينى يا حُمَيْراء!؛ عايشه! با من سخن بگو.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 292
علم و عصمت
بنابراين نيكىهاى نيكان، بدى مقرّبان و نزديكان به شمار مىآيد اين حال، خود نيز فراق از خدا محسوب مىگردد و همين فراق براى آنها معصيتى به شمار مىرود:
دوست نزديكتر از من به من است
چه كنم با كه توان گفت كه وى
؛ وين عجبتر كه من از وى دورم
دركنارِ من و من مهجورم[19]
درباره علم معصومين (ع) اين اشعار نيكو سروده شده است كه:
يكى پرسيد از آن گم كرده فرزند
ز مصرش بوى پيراهن شنيدى
بگفت احوال ما برقِ جهان است
گهى بر طارُمِ اعلا نشينم
كه اى روشن گهر پير خردمند
چرا در چاه كنعانش نديدى؟
دمى پيدا و ديگر دم نهان است
گهى بر پشتِ پاى خود نبينم[20]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 293
رحمت الهى
آن چه كه از درد فراق هم جانسوزتر است قطع اميد است. انسان بايد از قطع اميد بپرهيزد، چرا كه خداوند فرموده است كه به رحمت الهى اميدوار باشيد. و وعده هايى نيز در اين رابطه به انسانها داده است، از جمله:
1. رحمت الهى گسترده و پهناور است. كلام الهى است كه:
؛ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[21] ... آنها هستند كه اميد به رحمت خدا دارند. خدا هم آمرزش گر مهربان است.
همچنين در آيه ديگر مىفرمايد:
؛ أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِداً وَ قَائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ[22] يا آن كسى كه در دل شب، ايستاده و در حال سجده- در هر دو حال- دست به درگاه خدا بلند مىكند و از- عذاب- آخرت گريزان است، بپرس آيا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند برابر و يكسان هستند؟ خردمندان بى شك پند مىگيرند.
2. خداوند عيب پوش است. رسول خدا (ص) در روز قيامت خواهد گفت:
«الهى! لا تُحاسِبْ عَنْ امَّتى عِنْدَ النّاسِ وَ لا تَفْضَحْهُمْ عِنْدَهُمْ؛
خدايا! امت مرا در برابر مردم به حساب نكش و آنها را در برابرِ ايشان رسوايشان مكن.»
خداوند تعالى در جواب خواهد فرمود:
«انَا ارْحَمُ وَ اسْتُرُ مِنْكَ، احاسِبُ عَنْهُمْ حَتّى لاتَلْتَفِتَ انْتَ؛
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 294
من از تو دل سوزتر و پرده پوش ترم. آنها را چنان به حساب خواهم كشيد كه تو هم متوجه نشوى.»
3. بخشش وكرامت خداوند بيش از حد است. در قرآن بارها و بارها آمده است كه خداوند از قديم با گذشت و آمرزش گر بوده است و حتى در بعضى از آيات ما را هم به گذشت از خطاها امر كرده است؛ لذا بايد خود او بيش ازهر كس ديگرى سزاوار اين صفت باشد. آن جا كه فرموده است:
؛ خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ[23] گذشت پيشه باش و به نيكى فرمان بده و از نادانان روى گردان باش.
و نيز در سوره نور مىفرمايد:
؛ وَ لَا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَ الْمَسَاكِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[24] ديگر آن كه بايد گذشت كنند و با يك ديگر با مهربانى رفتار كنند. مگر دوست نداريد خدا شما را بيامرزد؟
4. خداوند بهشت را به عنوان رحمت براى بندگان آفريده است. كلام الهى است كه:
؛ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ[25] خدا و رسول را فرمان بردار باشيد بلكه به شما رحم شود، و به سوى آمرزشى از جانب پروردگار خود و بهشتى كه پهنه اش آسمانها و زمين است و براى متقين تهيه ديده شده بشتابيد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 295
5. استغفار كنيد، چرا كه خداوند توبه پذير بوده و آن را دوست مىدارد لذا توبه صفت متقين است. كلام الهى است:
؛ وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ أُولئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ[26] و كسانى كه كارِ زشت آشكارى كرده، يا نسبت به جانشان- خودشان- ستم روا داشته اند پس براى گناهان خود طلب آمرزش كنند،- مگر غير از خدا كس ديگرى هم گناه را مىبخشد؟- و دانسته بر گناهانى كه مرتكب مىشوند اصرار نمىكنند آنها كسانى هستند كه سزاوار آمرزشى از جانب پروردگارشان هستند، و هم چنين باغ هايى كه از زير آنها نهرها جارى است، جاودانه در آنها خواهند بود. پاداش اهل عمل چه نيكوست!
6. خداوند از يأس و نااميدى نهى كرده و به اميد و حسن ظن به خدا امر فرموده است. خداوند متعال در اين زمينه مىفرمايد:
.؛ قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[27] بگو: اى بندگان من! كه نسبت به خودتان ستم روا داشته ايد. از رحمت خدا نااميد نشويد كه قطعا خدا همه گناهان را مىآمرزد.
و در جاى ديگر نيز مىفرمايد:
..؛ يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ[28] از رحمت الهى هم نااميد نشويد، چرا كه جز كافران كسى از رحمت الهى نااميد نمىشود.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 296
و در حديث قدسى نيز فرموده است- و رسول خدا و ائمه روايت كردهاند- كه:
«انَا عِنْدَ ظَنُّ عَبْدى بى؛ من همان گونه هستم كه بنده من گمان مىكند.»[29] امام رضا (ع) نيز پس از نقل همين كلام الهى فرموده است:
«انْ خَيْرا فَخَيْرٌ وَ انْ شَرّاً فَشَرٌّ؛[30]
اگر بنده گمان خير ببرد برايش خير پيش خواهد آمد و اگر بدگمان باشد برايش بد پيش مىآيد.»
از امام باقر (ع) روايت شده است كه فرمودند:
«وَجَدْنا فِى كِتابِ عَلىٌّ (ع) انَّ رَسُولَ اللّهِ (ص) قال: وَ هُوَ عَلى مَنْبَرِهِ- وَالّذى لا الهَ الّا هُوَ ما اعْطِىَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَيْرُ الدُّنْيا وَ الْاخِرَة الّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ باللّهِ وَ رَجائِهِ له و حُسْنِ خُلْقِه وَ الْكَفِّ عَنِ اغْتِيابِ الْمُؤْمِنينَ وَالّذى لا اله الّا هُوَ لا يُعَذِّبُ اللّهُ مُؤْمِنا بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الْاسْتِغْفارِ الّا بِسُوءِ ظَنِّه بِاللّهِ وَ تَقْصيرِ مِنْ رَجائِه وَ سوءِ خُلْقِه وَاغْتِيابِه لِلْمُؤْمِنين. وَ الّذى لا الهَ الّا هُوَ لا يُحْسَنَ ظَنُّ عَبْدُ مُؤْمِنٍ بِاللّهِ الّا كانَ اللّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِن لِانَّ اللّهَ كَريمٌ بِيَدِهِ الْخَيْرات يَسْتَحْيى انْ يَكُونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ احْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ يَخْلِفُ ظَنَّهُ وَ رَجائَهُ فَاحْسِنُوا بِاللّهِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُوا الَيْهِ؛[31]
در كتاب على (ع) به چنين مطلبى برخورديم كه رسول خدا (ص) بر بالاى منبر خود فرموده اند قسم به كسى كه جز او خدايى نيست، خير دنيا و آخرت به مؤمن داده نمىشود مگر به خوش گمانى و اميد او به خدا و خوش خلقى و خوددارى اش از غيبت كردن مؤمنان.
و قسم به كسى كه جز او خدايى نيست، خداوند مؤمنى را پس از توبه و طلب آمرزش عذاب نمىكند مگر به واسطه بدگمانياش بهخدا واميد كمش به او و بد خلقى اش و غيبت كردن مؤمنان.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 297
و قسم به كسى كه جز او خدايى نيست، بنده مؤمنى گمانش را به خدا خوش نمىكند مگر آن كه خداوند همان طورى است كه اين بنده مؤمنش گمان كرده، چرا كه خداوند كريم است. خيرات و نيكىها در دست اوست و حيا مىكند از آن كه بنده مؤمنش نسبت به او خوش گمانى پيشه كرده باشد و او خلافِ گمان او و اميدش رفتار كند لذا نسبت به خدا خوش گمان باشيد و به او مايل و راغب گرديد.»
7. ايمان و ولايت مانع ورود در آتش است. در رواياتى- به حد تواتر معنوى- از شيعه و سنى در ذيل كلام الهى- كه فرموده است: .. ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ[32]- آمده است كه:
«مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمدٍ ماتَ شهيداً، الا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحِمّدٍ ماتَ مَغْفُوراً لَهُ، الا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحِمّدٍ ماتَ تائِباً، الا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحِمّدٍ ماتَ مُومِناً مُسْتَكْمِلُ الْايمان ...، الا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحِمّدٍ ماتَ كافِراً، الا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحِمّدٍ لَمْ يَشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّة؛[33]
همانا آگاه باشيد كه هر كس درحالى كه دوستى و محبت محمد و آل محمد دارد بميرد، شهيد از دنيا رفته، در حالى كه مورد بخشش خداوند قرار گرفته، در حالى كه توبه كننده و با ايمان كامل از دنيا رفته است. و همانا- برعكس- اگر كسى در حالى بميرد كه بغض و كينه آل محمد در دلش هست كافر از دنيا رفته و بوى بهشت هم به مشامش نمىرسد.»
8. اهل بيت (ع)- با اجازه خداوند- هر گناه كارى را شفاعت خواهند كرد، لذا رسول خدا (ص) فرموده است:
«ادَّخَرَ شَفاعَتى لِكَبائِرِ من أمتى؛[34] شفاعت من براى گناهان كبيره ذخيره شده است.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 298
و ديگر آن كه نزديك مرگ و در قبر و قيامت، معصومين (ع) خواهند آمد و رسول خدا (ص) در روز قيامت هنگامى كه هر كسى فرياد «وانفسا» به آسمان بلند مىكند فرياد خواهد زد:
«وا امّتاه! وا امّتاه!؛[35] اى واى امتم! اى واى امتم!»
هنگامى كه آتش بر گناه كاران حمله كند و هجوم بياورد، پيامبر (ص) آتشها را از امتش كنار خواهد زد. بالاخره اميدبخشترين آيه در قرآن، اين كلام خداوند متعال است كه فرموده:
؛ وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى[36] و به زودى پرودگارت به تو آن قدر عطا خواهد كرد كه خشنود شوى.
از امير المؤمنين (ع) روايت شده است كه رسول خدا (ص)، فرموده است:
«اشْفِعُ لِامَّتى حَتّى يُنادِى رَبّى: رَضيت يا مُحَمَّد؟ فَاقُولُ: نَعَم: رَضيتُ؛[37]
به قدرى براى امتم شفاعت خواهم كرد كه پروردگارم مرا ندا خواهد داد و خواهد پرسيد: اى محمد! راضى شدى؟ خواهم گفت: آرى پروردگارا! راضى شدم.»
از امام باقر (ع) نيز روايت شده است كه به حرب بن شريح عراقى فرمود:
«تَقُولُونَ إن ارْجى آيَةً فى كِتابِ اللّه
:؛[38] شما مىگوييد اميد بخشترين آيه در كتاب خدا اين آيه است كه مىفرمايد: (اى بندگان من! كه نسبت به خودتان زياده روى پيشه كردهايد. از رحمت خدا نااميد نشويد. خداوند قطعا همه گناهان را مىآمرزد)؟»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 299
راوى مىگويد: در جواب آن حضرت (ع) گفتم: آرى، چنين است.
حضرت فرمود:
«ولكنا اهْلُ الْبَيْتِ، نَقُوُلُ إن ارْجى آيَةً فى كِتابِ اللهِ:
وَ لَسوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى؛[39] ولى ما اهل بيت همگى اعتقادمان بر اين است كه اميد بخشترين آيه در كتاب خدا اين آيه است كه مىفرمايد: (در آينده پروردگارت به قدرى به تو عطا خواهد كرد كه راضى و خرسند گردى).»
بنابراين اگر انسان باز هم پس از اطلاع از اين همه رحمت نااميد شود و در هنگام مرگ موفق به ديدار امام حسين (ع) نشود، اميرالمؤمنين (ع) را خشمگين ببيند- پناه بر خدا-، و امام رضا (ع) را در قبرش مشاهده نكند، و اعمالش درخشان نباشد، و يار بدى با او هم راه باشد، و او را از راهى ببرند كه در قيامت هم اهل بيت (ع) را نبيند، اين ديگر مصيبتى است كه از عذاب جهنم هم سختتر است. در هنگام موازنه اعمال هم حساب وكتاب بر او سخت مىشود، آن جا هم اهل بيت (ع) را نمىبيند و بالاخره او را به سمت آتش مىبرند و در آن جا پناهى نخواهد داشت الا مارها و عقربها، و عفو و كرم خدا شامل حال او نمىشود، و از اين عذاب سختتر در عقل نمىگنجد و تصور نمىشود.
معناى كلام آن حضرت كه فرموده:
«وَهَبْنى يا الهى! و ... صَبَرْتُ عَلى حَرِّ نارِك فَكَيْفَ اصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ الى كَرامَتِك؟ امْ كَيْفَ اسْكُنُ فَى النّارِ وَ رَجائى عَفْوُكَ.»[40]
نيز همين است و بس.
[1]. توبه، آيه 118.
[2]. زخرف، آيه 36 تا 39.
[3]. حافظ، ديوان اشعار، غزليات، شماره 367،« چاك خواهم زدن اين ودلق ريايى چه كنم روح را صحبت ناجنس عزابيست اليم».
[4]. گلستان، باب ششم،« حكايت( 2)».
[5]. واقعه، آيه 15 و 16.
[6]. قمر، آيه 54 و 55.
[7]. بحار الانوار، ج 74، ص 23؛( باب 2، مواعظ الله عزوجل فى ..)، ح 6؛ ارشاد القلوب، ج 1، ص 200( الباب الرابع و الخمسون ...).
[8]. فرقان، آيه 27- 29.
[9]. بقره، آيه 165.
[10]. يوسف، آيه 33.
[11]. كهف، آيه 110.
[12]. در قمقام ذخار، ج 1، پس از نقل داستان دارد كه امام( ع) به مادر قيس فرمود: احل لك ان فرقت بين قيس و لبنى او مشيت بينهما بالسيف.
[13]. مثنوى معنوى، دفتر چهارم،« چاليش عقل با نفس همچون تنازع مجنون ...»
[14]. همان.
[15]. بقره، آيه 138.
[16]. وحشى بافقى، فرهاد و شيرين« سرآغاز».
[17]. گلستان، باب دوم، در اخلاق درويشان« حكايت( 13)».
[18]. بحارالانوار، ج 18، ص 360،( باب 3، إثبات المعراج و معناه و ...)، ح 66.
[19]. گلستان، باب دوم، در اخلاق درويشان،« حكايت( 11)».
[20]. همان،« حكايت( 10)».
[21]. بقره، آيه 218.
[22]. زمر، آيه 9.
[23]. اعراف، آيه 199.
[24]. نور، آيه 22.
[25]. آل عمران، آيه 132 و 133.
[26]. آل عمران، آيه 135 و 136.
[27]. زمر، آيه 53.
[28]. يوسف، آيه 87.
[29]. بحارالانوار، ج 67، ص 390،( باب 59، الخوف و الرجاء و ...)، ذيل ح 56.
[30]. همان، ج 13، ص 296،( باب 10، قصه موسى( ع) ...)، ح 13.
[31]. بحارالانوار، ج 67، ص 365،( باب 59، الخوف و الرجاء و ...)، ح 14.
[32]. شورى، آيه 23.
[33]. بحارالانوار، ج 23، ص 233،( باب 13، أن مودتهم أجر ...).
[34]. التبيان، ج 1، ص 62 از مقدمه.
[35]. شبيه به اين مضمون، ر. ك: آينه يقين، ص 336( مبحث نوزدهم).
[36]. ضحى، آيه 5.
[37]. شواهد التنزيل، ج 2، ص 446، ح 1112.
[38]. همان.
[39]. شواهد التنزيل، ج 2، ص 446، ح 1112.
[40]. بلدالامين، ص 190( شهر شعبان).