آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش چهاردهم
يا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنى، وَ رِقَّةَ جِلْدى، وَ دِقَّةَ عَظْمى، يا مَنْ بَدَءَ خَلْقى وَ ذِكْرى، وَ تَرْبِيَتى وَ بِرِّى وَ تَغْذِيَتى، هَبْنى لِابْتداءِ كَرَمِكَ، وَ سالِفِ بِرِّكَ بى. يا الهى وَ سَيِّدى وَ رَبّى. اتُراكَ مُعَذِّبى بِنارِكَ بَعْدَ تَوْحيدِكَ وَ بَعْدَ مَا انْطَوى عَلَيْهِ قَلْبى مِنْ مَعْرَفَتِكَ وَ لَهِجَ بِه لِسانى مِنْ ذِكْرِكَ وَاعْتَقَدَهُ ضَميرى مِنْ حُبِّكَ وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْترافى وَ دُعائى خاضِعا لِرُبُوبِيَّتِكَ. هَيْهات. انْتَ اكْرَمُ مِنْ انْ تُضَيِّعَ مَنْ رَبَّيْتَهُ اوْ تُبَعِّدَ مَنْ ادْنَيْتَهُ اوْ تُشَرِّدَ مَنْ آَوَيْتَهُ اوْ تُسَلِّمَ الَى الْبَلاء مَنْ كَفَيْتَهُ وَ رَحِمْتَه؛
اى پروردگار من! به بدن ناتوانم، نازكى پوست و باريكى استخوانم رحم كن. اى كسى كه مرا خلق كردى و مرا به حساب آوردى و مرا تربيت نمودى و به من احسان كردى و به من غذا دادى. اكنون مرا به حق آن كرم ها و خوبى هاى گذشته و احسانى كه به من نمودى ببخش. اى معبود و اى سيد و پروردگار من! آيا به خود مىبينى كه مرا به آتشت عذاب كنى. پس از آن كه تو را به وحدانيت قبول نموده ام. و پس از آن كه دلم پر است از معرفتت و زبانم به يادت گويا و محبتت در باطنم رسوخ نموده است؟
آيا پس از آن كه با صداقت اعتراف دارم به گناهانم و با صداقت مىخوانم تو را در حالى كه خاضعم در مقابل ربوبيتت، باز هم مرا عذاب مىكنى؟ دور است از تو. تو كريم تر از آنى كه پرورده خود را از بين ببرى. تو كريم تر از آنى كه كسى را كه پذيرفته اى دور كنى. تو كريم تر از آنى كه كسى را كه جاى داده اى فرارى دهى. تو كريم تر از آنى كه كسى را كه همه چيزش را به عهده گرفته اى و به او رحم نموده اى تسليم بلا و عذاب دردناكت كنى.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 242
تفسير ادبى
«دقّت» و «رقّت» ضد غلظت است و هر دو به يك معنا هستند و در اين جا براى تفنن در عبارت آورده شده اند.
«انطوا» به معناى درهم پيچيدن است.
«لهجه» به معناى ورد زبان است.
«هيهات» اسم فعل است به معناى دور باد!
«شريد» به معناى فرار است و «تشريد» به معناى فرار كردن به سوى كسى است.
دو جهت مختلف
داعى در اين جملات، دو بعد و دو جهت را در نظر گرفته است. يكى از جهت نهايت ضعف و ناتوانى خود كه مىگويد:
«يارَبّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنى وَ رِقَّةَ جِلْدى وَ دِقَّةَ عَظْمى»
يعنى بى نهايت خود را مقصر مىداند. درخواست كننده اى است كه از صميم قلب خواستار چيزى است، همانطور كه بندهاى در برابر آقايش اظهار فروتنى مىنمايد فرموده است:
«وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْترافى وَ دُعائى خاضِعا لِرُبُوبِيَّتِكَ.»
ديگر از جهت نهايت قوت و توانايى خود، چرا كه موحد بوده وخدا را مىشناسد و عاشق خداى تعالى است. مربوب اوست و در كنف حمايتش قرار دارد.
مدعو همان پروردگار بسيار با كرامت است كه نيكىاش تداوم دارد چرا كه فرموده:
«يا مَنْ بَدَءَ خَلْقى وَ ذِكْرى وَ تَرْبِيَتى وَ بِرّى وَ تَغْذِيَتى هَبْنى لِابْتداءِ كَرَمِكَ وَ سالِفِ بَرِّكَ بى.»
در اين فراز از دعا خدا را به كرامت و نيكى معرفى كرده و به تداوم كرم و نيكى قسمش مىدهد و از او آمرزش و رهايى از آتش جهنم را درخواست نموده است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 243
بنابراين در لابلاى كلام خود استدلالى آورده تا ثابت كند كه آمرزش و رهايى او لازم است. لذا كلام به صورت استفهام انكارى ابطالى مطرح كرده است. استدلال اين است كه دورى از او ممكن نيست و هر كس مدعى آن باشد دروغ مىگويد. پس در حقيقت استفهام براى نفى كلام و اثبات ضد آن به كار برده شده است؛ علاوه بر آن كه ضد كلام را نيز براى تأكيد آورده و فرموده: «
اتُراكَ مُعَذِّبى بِنارِكَ بعْدَ تَوْحيدَكَ وَ .... هَيْهاتَ انْتَ اكْرَمُ مِنْ انْ تُضَيِّعَ مَنْ رَبَّيْتَه.»
اين گونه دليل آوردن از قبيل استدلالات فلاسفه يا دلايل اصوليون و فقها نيست، بلكه از قبيل دليل آوردن عارف و عاشق براى معشوق است. اين دليل نظير دليلى است كه در اين بيت آمده:
من عاشقم، گواه من اين قلب چاك چاك
در دست من، جز اين سند پاره پاره نيست[1]
هدف از تعليل
«حجت آوردن» گاهى براى اثبات ادعا است به طورى كه طرف دعوا به واسطه آن ملزم گردد. اين همان حجتى است كه در فلسفه، فقه و ساير علوم به كار مىرود.
گاهى هم به معناى چيزى به كار مىرود كه مورد پسند ذوق قرار مىگيرد و على رغم عدم پذيرش عقل، ذوق آن را مىپذيرد و حربه عقل در چنين مواردى بى نهايت ضعيف مىشود چرا كه:
پاى استدلاليان چوبين بود
پاى چوبين سخت بى تمكين بود[2]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 244
در اين گونه موارد اگر «مدعى عليه» خوش ذوق باشد آن را مورد پذيرش خود قرار مىدهد اما اگر چنان چه «مدعى عليه»، مدعى را با دليلى از نوع اول مورد مؤاخذه قرار دهد معلوم مىشود كه شخص با ذوقى نيست و بايد از ميدان عشق خارج شود.
شاعر چه نيكو سروده است:
ابروى كج ار راست بدى كج بودى
از شير حمله خوش بود و از غزال رم[3]
همچنين:
جهان چون زلف و خط و خال و ابروست
كه هر چيزى به جاى خويش نيكوست[4]
پيداست كه اين گونه حجت آوردن همان بازگشت بنده است به سوى مولايش. لذا بهترين نوع توبه ها به سوى خداوند است، و از طرفى همه گناهان به واسطه آن فرو مىريزند و مورد آمرزش قرار مىگيرند. كلام الهى است:
؛ قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ وَ أَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ[5] بگو اى بندگان من! كه نسبت به جان هايتان زياده روى پيشه كرده ايد. از رحمت خدا نااميد نشويد. خدا همه گناهان را مىبخشد و به درگاه پروردگارتان انابه كنيد و تسليم او شويد. پيش از آن كه عذاب به سراغ شما آمده باشد و شما بى ياور مانده باشيد.
بنابراين، هيچ گونه اشكالى بر اين فراز از دعا كه دلالت مىكند كه توحيد، معرفت و محبت موجب بهشت است و صاحبش در آتش داخل نمىشود، وارد نمىشود.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 245
عدم منافات بخشش با عذاب الهى
البته بعضى گمان مىكنند كه توحيد، معرفت و محبت موجب بهشت است على رغم آن كه صاحبش هر كارى را مرتكب شده باشد و در اين مورد به كلام حضرت تمسك مىكنند كه فرموده:
«حُبُّ عَلِىّ حَسَنَةً لاتَضُرَّ معها سَيِّئَةً؛[6]
محبت على حسنهاى است كه هر بدىيى همراه آن باشد ضرر و زيان خود را از دست مىدهد.»
از روايات چنين پيداست كه اين نوع توهم در بين اصحاب ائمه (ع) هم بوده است. لذا محمد بن مارد نقل مىكند كه به امام صادق (ع) عرض كردم: حديثى به ما رسيده است كه شما فرموده ايد:
«اذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ؛[7]
وقتى كه معرفت پيدا كردى ديگر هر كارى مىخواهى بكن.»
حضرت فرمودند:
«قَدْ قُلْتُ ذلِكَ؛
آرى. من اين را گفته ام.»
پرسيدم: حتى اگر زنا، دزدى، مىگسارى و باده خوارى كند؟
حضرت فرمودند:
«انّا لِلّهِ وَ انّا الَيْهِ راجِعُونَ وَ اللّهِ ما انْصَفُونا انْ نَكُونَ اخِذْنا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ انَّما قُلْتُ اذا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ مِنْ قَليلِ الْخَيْرِ وَ كَثيرِهُ فَانَّهُ يُقْبَل مِنْكَ؛
پناه بر خدا! به خدا قسم اين شرط انصاف با ما نيست كه ما مورد مؤاخذه اين قبيل كارها قرار بگيريم و از دوش عاملين شان ساقط باشد. من گفتم: وقتى كه معرفت پيدا كردى هر كار خير كم يا زيادى مىخواهى بكن كه آن وقت از تو پذيرفته مىشود.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 246
لذا اين توهم بسيار اشتباهى است كه خطر بزرگى هم در دل آن نهفته و موجب مىشود كه متوهم نسبت به گناه جسارت پيدا كند. پس همان طور كه اين روايت آن را رد كرد قرآن و روايات ديگر هم به رد آن پرداخته اند. در قرآن آمده است:
؛ أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ[8] آيا كسى كه دين را دروغ مىانگاشت ديدى؟ همين شخص كسى است كه يتيم را از خود مىراند و سعى در سير كردن بينوا نمىكند. لذا واى به نمازگزارانى كه در نماز خود سهلانگارند، آنها كه رياكارى پيشه مىكنند و مايحتاج مردم را نمىدهند.
و در جاى ديگرى از قرآن آمده است كه:
؛ فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ[9] در باغ هايى خواهند بود. از گناه كاران خواهند پرسيد چه چيزى شما را به قعر جهنم فرو كشيد؟ آنها خواهند گفت: همين كه از نمازگزاران نبوديم و بيچاره را اطعام نمىكرديم و پيوسته با اهل باطل هم نشين و هم صدا بوديم و روز جزا را دروغ مىانگاشتيم تا آن كه مرگ به سراغ ما آمد. شفاعت ميانجى گران براى آنها سودى نخواهد داشت.
و همچنين آيهاى ديگر:
..؛ إِلَّا بَلَاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسَالاتِهِ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً[10] و نيز هر كس كه بر خدا و رسولش عصيان كند آتش جهنم از آن اوست تا ابد در آن خواهد بود.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 247
در روايات مستفيضه شيعه و سنى آمده است كه رسول خدا (ص) در آخرين لحظه وفات فرمودند:
«لَيْسَ مِنّى مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلاتِهِ وَ لايَرِدَ عَلَىَّ الْحَوْضِ لا وَلله
؛[11] هر كس كه نماز را سبك بشمارد از من نيست و به خدا قسم وارد حوض كوثر نمىشود.»
از امام صادق (ع) نيز در دم وفات روايت شده است كه فرمود:
«لايَنالُ شَفاعَتُنا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلوة
؛[12] شفاعت ما به كسى كه نماز را سبك بشمارد نمىرسد.»
باز از آن حضرت در تفسير آيه:
؛ وَ لَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ[13] به كسانىهم كه ستم پيشه كرده اند مايل نشويد كه آتش، دامان شما را هم مىگيرد.
روايت شده است كه حضرت فرمودهاند:
«او كسى است كه به محضر سلطانى برود و براى او آرزوى سلامتى و طول عمر نمايد تا آن كه سلطان دست در جيبش كند و چيزى به او بدهد.»
از صفوان جمال روايت شده است كه حضرت از من پرسيدند:
«اتُحِبَّ بَقائَهُمْ حَتّى يُخْرِجَ كِرَاكَ؛[14] دوست دارى زنده باشند تا كرايه شترهاى تو را بدهند؟»
گفتم آرى. حضرت فرمودند:
«مَنْ احَبَّ بَقائَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ كانَ مِنْهُمْ وَرَدَ النّارُ
؛[15] هر كس پايدارى آنها را دوست بدارد از آنهاست و هر كس از آنها باشد وارد آتش مىشود.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 248
از ابىبصير روايت شده است كه گفت شنيدم امام صادق (ع) مىفرمود:
«مَنْ اكَلَ مالُ اخيهِ ظُلماً وَ لَمْ يَرُدَّهُ الَيْهِ اكَلَ جَذْوَةً مِنَ النّارِ يَومَ الْقِيامَةِ؛[16]
هر كس كه از روى ستم مال برادرش را بخورد و به او بازنگرداند. روز قيامت آتشپاره اى را خواهد خورد.»
پيامبر اكرم (ص) در روزهاى آخر عمرش فرمودند:
«مَنْ كانَ لَهُ عَلَىَّ حَقٌّ فَيَأْخُذَ هُنا لِانَّ اللهَ قَسَّمَ انْ لايَتَجاوَزَ عَنْ حَقِّ النّاس؛[17]
هر كس كه حقى بر گردن من دارد همين جا بگيرد كه خدا قسم ياد كرده كه از حق الناس نمىگذرد.»
عربى برخاست و ادعا كرد كه با عصا به سينه اش زده است و حضرت رضايت دادند كه قصاص صورت بگيرد. لذا از اين داستان فهميده مىشود كه خداوند از حقالناس نخواهد گذشت.
«عبدالرحمن بن سيابه مىگويد: وقتى پدرم مرد، دوست پدرم چند درهم به من قرض داد و من با آنها تجارت كردم تا آن كه توانستم آن چند درهم را به او برگردانم. مستطيع حج شدم. وقتى كه پيش امام صادق (ع) رفتم و واقعه را براى آن حضرت نقلكردم حضرت حرف مرا قطع كردند و پرسيدند:
«ما لَكَ وَ امْوالُ النّاس؟؛ از مال مردم چه با خود دارى؟»
گفتم آنها را به صاحبانش بازگردانيده ام. حضرت شادمان شدند و فرمودند:
«عَلَيْكَ بِصِدْقِ الْحَديث وَ اداءُ الْامانَةِ
؛[18] تو را به راست گويى و اداى امانت سفارش مىكنم.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 249
حضرت على (ع) نيز فرمود:
«الَّلهُمَّ انّى اعُوذُ بِكَ مِنْ نِقاش الْحِسابِ؛[19]
خدايا! من از دقت حساب به تو پناه مىبرم.»
از سلمان در دم مرگش نقل شده است كه گريه مىكرده و مىگفته كه از رسول خدا شنيدم كه مىفرمود:
«نَجَى الْمُخِفُّونَ وَ هَلَكَ الْمُثْقِلُون
؛[20] سبك باران رهايى يافتند و گران بارها به هلاكت رسيدند.»
راوى مىگويد اين سخن را در حالى به زبان مىآورد كه در خانه اش جز يك آفتابه، يك ظرف غذا و يك پوست نبود.
طاووس يمانى نقل مىكند كه امام سجاد (ع) را در طواف ديدم به قدرى گريست تا آن كه سستى بر او غلبه كرد و حالت غشوه بر او عارض شد. وقتى سر حضرت را از زمين بلند كردم حضرت به من اعتراض كرد. گفتم: آقا! شما كه پسر حسين و فرزند فاطمه و رسول خدا هستيد اين طور مىكنيد پس ما بايد چه كنيم؟ حضرت فرمودند:
«هَيْهات هَيْهات يا طاووس دَعْ عَنّى حَديثُ ابى و امّى وَ جَدّى. خَلَقَ اللهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ اطاعَهُ وَ احْسَنَ وَ لَوْ كانَ عَبْدا حَبَشِيّا وَ خَلَقَ النّارَ لِمَنْ عَصاهُ وَ لَوْ كانَ وَلَدا قُرَشِيّا. اما سَمِعْتَ قَولُهُ تَعالى فَاذا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلا انْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لايَتَسائَلُونَ وَ اللهِ لايَنْفَعُكَ غَدا الّا تَقْدِمَةٌ [أى هديّة] تُقَدِّمَها مِن عَمَلٍ صالِح؛[21]
هرگز هرگز. طاووس! با من سخن از پدر، مادر و جدم نگو. خداوند بهشت را براى كسى كه فرمانش برد- اگر چه غلام سياهى باشد- آفريده و جهنم را هم براى كسى كه نافرمانىاش كند خلق كرده است- اگرچه او فرزندى قريشى نسب باشد- مگر كلام خداوند
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 250
تعالى را نشنيده اى كه فرمود: وقتى كه در شيپور دميده شود، آن روز ديگر هيچ نسبتى بينشان نخواهد بود و از نسبشان سؤالى نخواهد شد. به خدا قسم فردا هيچ چيزى به كار تو نمىآيد مگر پساندازى از عمل شايسته ات كه تو خود آن را پيش فرستاده باشى.»
بنابراين قرآن ايمان را همراه با عمل صالح آورده است و عمل صالح را همراه ايمان. خيلى كم اتفاق افتاده است كه يكى از اين دو بدون ديگرى در آيه اى ظاهر شده باشند
اگر سؤال شود كه اگر امر چنين باشد پس فرق بين كافر و مسلمان چيست؟ جواب اين است كه از آن جهت كه عذاب بر معصيت مترتب است فرقى بين آن دو نيست ولى از جهات ديگر بين آنها فرق هست:
الف) كافر جاودانه در آتش خواهد بود ولى شيعه بالاخره به بهشت مىرود.
ب) آن كه كافر آمرزيده نمىشود ولى شيعه امكان دارد به واسطه شفاعت و رحمت مورد آمرزش قرار گيرد:
؛ إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِيماً[22] خداوند اين را كه شريكى براى او در نظر گرفته شود نمىآمزرد ولى غير از اين هر چه را كه باشد بر هر كس كه بخواهد مىآمرزد.
ج) از كافر عملى پذيرفته نمىشود ولى شيعه، كم يا زياد، اعمالش مورد پذيرش قرار مىگيرد.
شرح گروه كفار و قبول حسنات آنها يا عدم قبولشان هم كه بحث مفصلى را به دنبال خواهد داشت ان شاء الله در جاى خود خواهد آمد
[1]. ميرزاده عشقى، ادبيات كلاسيك، چكامهها و چامهها« بى اعتنايى به فلك».
[2]. مثنوى معنوى، دفتر اول« ناليدن ستون حنانه چون براى پيغامبر( ص) ...» بيت 16.
[3]. ر. ك: مرتضى مطهرى، يادداشتها، ج 3، ص 428( بدون ذكر نام شاعر آورده است.)
[4]. شيخ محمود شبسترى، گلشنراز،« سؤال از معانى اصطلاحات شاعرانه عارفان».
[5]. زمر، آيه 53 و 54.
[6]. عوالى اللإلى، ج 4، ص 86، ح 103؛ كشف الغمة، ص 29.
[7]. كافى، ج 2، ص 464،( باب أن الإيمان لايضر معه ...)، ح 5.
[8]. ماعون، آيه 1- 6.
[9]. مدثر، آيه 40- 48.
[10]. جن، آيه 23.
[11]. فقيه، ج 1، ص 206،( باب قرض الصلاة)، ح 617.
[12]. روضة الواعظين، ج 2، ص 319( مجلس فى ذكر فضائل الصلاة)؛ بحارالانوار، ج 47، ص 7،( باب 1)، ح 23.
[13]. هود، آيه 113.
[14]. بحارالانوار، ج 75، ص 376،( باب 82، الركون إلى الضالمين و ...)، ح 34.
[15]. همان.
[16]. كافى، ج 2، ص 333،( باب الظلمه)، ح 15.
[17]. نقل به مضمون، ر. ك: بحار الأنوار، ج 22، ص 507- 509،( باب 2، وفاته و غسله و ..)، ج 9.
[18]. ر. ك: كافى، ج 5، ص 134،( باب اداء الأمانة، ..)، ص 9.
[19]. ر. ك: نهجالبلاغه، ص 412، نامه 41.
[20]. بحارالانوار، ج 74، ص 55،( باب 3، ما أوصى رسولالله( ص) الى اميرالمؤمنين( ع))، ح 3.
[21]. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 291؛ بحار الأنوار، ج 46، ص 83،( باب 5، مكارم اخلاقه و علمه و ...)، ح 75.
[22]. نساء، آيه 48.