آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش سيزدهم
وَ قَدْ اتَيْتُكَ يا الهى بَعْدَ تَقْصيرى وَ اسْرافى عَلى نَفْسى، مُعْتَذِراً نادِماً مُنْكَسِراً مُسْتَقيلًا مُسْتَغْفِراً مُنيباً، مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً، لااجِدُ مَفَرّاً مِمّا كان مِنّى، وَ لا مَفْزَعاً اتَوَجَّهُ الَيْهِ فى امْرى، غَيْرَ قَبُولِكَ عُذْرى، وَ ادْخالِكَ ايّاى فى سَعَةِ رَحْمَتِك، الَّلهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى، وَارْحَمْ شِدَّةَ ضُرّى، وَ فُكَّنى مِنْ شَدِّ وَثاقى؛
اى خداى من! حقيقتا به سوى تو آمدم در حالى كه در حقت كوتاهى كرده و در حق خودم نيز ظلم نموده ام، عذرخواهانه، پشيمان و شكسته خاطر آمدهام. در حالى كه از كرده هاى خودم دست برداشتهام و به سوى تو بازگشت نموده ام، آمده ام آمرزش طلبانه و با آه و زارى در حالى كه اقرار به گناه دارم و در اقرارم هيچ گونه كراهتى ندارم.
- جاهل نيستم- مىدانم گناه كارم. با اين روزگار بدم چاره اى و پناه گاهى نمىيابم كه رو به آن آورم جز آن كه عذرم را قبول كنى و از اين بند محكمى كه به آن اسير شدهام آزادم كنى.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 228
تفسير ادبى
«اسراف» و «تبذير» ضد اقتصاد و ميانه روى است. فرق بين اسراف و تبذير اين است كه: تبذير صرف كردن چيزى در محل نامناسب است؛ اسراف زياده روى در مصرف چيزى نسبت به حد عادى آن است.
«عذر» چيزى است كه سرزنش و گناه را برطرف كند، و «اعتذار» عبارت از عذرخواهى و بهانه آوردن براى دفع سرزنش.
«مستقيل» از اقاله به معناى فسخ معامله است و در اين جا منظور از ذكر آن، دست برداشتن از معصيت و بدى هايى است كه براى او حاصل شده است.
«اقرار، اذعان، اعتراف» هر سه يك معنا دارند با اين تفاوت كه اقرار وقتى از روى ميل و بدون كراهت صورتپذيرد «اذعان» ناميده مىشود.
«مفرّ» و «مفْرع» به معناى پناه گاه است، و فرق بين آن دو اين است كه: وقتى فرار همراه با تضرع صورت گيرد «مفْرع» نام مىگيرد.
«ضُرّ» از ماده «ضرر» گرفته شده است. و به معناى بدحالى است. «مضطرّ» هم از همين ريشه است.
«وثاق» به معناى ريسمان يا بندى است كه اسير را با آن مىبندند.
پس از آن كه حضرت عذر مىآورد كه مخالفت او در تكاليف به خاطر عناد و لجاج صورت نگرفته، بلكه به جهت غلبه هوا و هوس و فريب شيطان بوده و هيچ حجيتى ندارد، مىفرمايد:
«وَ قَدْ اتَيْتُكَ يا الهى؛ حالا به سراغ تو آمده ام اى پناه من!»
آداب دعا از نظر عرفان و صحبت كردن بنده با آقاى خود يا عاشق با معشوق در كمال فصاحت و بلاغت قرار دارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 229
اقرار به تقصير و گناه و توحيد ربوبى را- كه به انواع گوناگون و مترادف تكرار كرده است- داراى فصاحت ديگر و لطف ديگرى است.
خود كلام نيز به روشنى بر اين مطلب دلالت مىكند كه دعا كننده در عالم عبوديت و عالم وحدت است و اصلًا به عالم كثرت توجهى ندارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 230
اعتدال در معيشت
از كلام حضرت كه فرمودهاند: «و اسرافى على نفسى و ...» اين مطلب به دست مىآيد كه ميانه روى در تمايلات و خواسته ها بسيار پسنديده است و آن چه نامشروع و ناپسند است زياده روى و از حد اعتدال خارج شدن است، بلكه ميانهروى در معيشت از امورى است كه در قرآن و روايات، آدمى به آن مأمور شده است:
-؛ وَ ابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ أَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ[1] در آن چه كه خدا به تو داده است در پى سراى آخرت باش سهم خودت را هم از دنيا فراموش نكن.
-؛ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[2] بگو چه كسى آراستگى و زينت الهى را كه خداوند براى بندگانش نمايان كرده و نيز روزى پاكيزه را حرام كرده است؟
از پيامبر (ص) هم نقل شده است كه آن حضرت شنيد كه يكى از اصحابش روش ترك دنيا و رهبانيت را در پيش گرفته است، خشمگين شد و به مسجد رفت و مردم را گرد آورد و فرمود:
«انَا رَسُولُكُمْ آكُلُ مِنَ اللذائِذِ و اجامِعُ النِّساءَ وَ اكُونُ فِى الناس مَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتى فَلَيْسَ منّى؛[3]
من پيامبر شما هستم. از غذاهاى لذيذ مىخورم و با زنان مجامعت مىكنم و در بين مردم هستم. هر كس از روش من سرباز بزند از من نيست.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 231
بنابراين آن چه مذموم است زياده روى و خروج از اعتدال است. خداوند تعالى در مورد صفات مؤمنين مىفرمايد:
؛ وَ الَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً[4] و كسانى كه وقتى انفاق مىكنند نه ول خرجى مىكنند و نه تنگ نظرى، بلكه روشى بين اين دو را در پيش مىگيرند.
از سفارشات الهى است كه:
-؛ وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً[5] دستت را به گردنت بسته نگه مدار. كاملًا هم از هم آن را باز نكن كه آن وقت مورد شماتت و سرزنش قرار مىگيرى و يا حسرت زده باقى مىمانى.
-؛ يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ[6] اى آدمى زادگان! زيور آلات خود را پيش هر مسجدى برگيريد. بخوريد و بياشاميد ولى زياده روى نكنيد كه خدا اسراف كنندگان را دوست نمىدارد.
و نيز فرموده است:
- ..؛ وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كَاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صَادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ[7] خداوند بى گمان كسى را كه اسرافگر و دروغ پرداز باشد راهنمايى نمىكند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 232
- ..؛ وَ لَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ[8] خداوند به اين صورت هر كس را كه اسرافگر و شكاك باشد گمراه مىدارد.
- ...؛ مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ[9] پيامبران ما هم با دلايل آشكار به سراغ ايشان آمدند و پس از آن بسيارى از ايشان به اسرافگرى و زياده روى پرداختند.
- ..؛ فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ[10]
فرعون هم كه در روى زمين برترى جويى پيشه كرد براى آن بود كه او هم از اسراف كاران بود.
-.؛ لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَ لَا فِي الْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ[11] اسراف كاران هستند كه دوزخىاند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 233
پيامدهاى اسراف
از آيات چنين برمىآيد كه عاقبت اسراف و زياده روى به كفر و هلاكت ختم مىشود. پيامدهايى كه بر اسراف و زياده روى مترتب است عبارتند از:
1. به فسق، خوش گذرانى و سركشى منجر مىشود كه در قرآن لفظ «اتراف» به آن اطلاق شده است. كلام الهى است:
؛ وَ إِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً[12] ما هر وقت اراده كنيم كه جايى را به نابودى بكشيم به خوش گذران هاى آنجا فرمان مىدهيم تا آنها در آن جا خراب كارى و فسق پيشه كنند. حرف ما كه تحقق پيدا كرد زير و رويش مىكنيم.
-؛ وَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ وَ كَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ[13] واصحاب شمال، چه اصحاب شمالى! آنها كه در تندباد و آب جوشان و سايه دود سياه قرار خواهند داشت كه نه خنك خواهد بود و نه آرام بخش. چراكه آنها پيش از آن خوش گذران بودند و بر انجام گناه بزرگ اصرار مىورزيدند.
2. گاهى نيز به فقر منجر مىشود، چنان كه خداوند نيز مىفرمايد:
؛ وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً[14] نه هرگز دست خود (در احسان به خلق) محكم بسته دار و نه بسيار باز و گشاده دار كه هر كدام كنى به نكوهش و حسرت خواهى نشست.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 234
لذا «جرجى زيدان» يكى از علل پيش رفت اسلام را وجود اشخاصى نظير «دحيه كلبى» دانسته است كه وقتى به عنوان سفير اسلام به روم رفت، جزشترش كه او از شيرآن استفاده مىكرد- و شتر نيز از علف بيابان- هيچ چيز ديگر با خود نبرد.
در همين مورد نقل شده است كه شاعرى براى عمر بن عبدالعزيز كه مىخواست جلوى زياده روى و اسراف را بگيرد تا به اين وسيله جهان اسلام را به خودكفايى برساند شعرى خواند و از او صله و جايزه خواست.
عمر از او پرسيد: چه چيزى به عنوان صله مىخواهى؟
شاعر در جواب گفت: خلفا دست كم اسبى، خلعتى، وجه نقد بى حد و حسابى به او مىدادند.
عمر از اين سخن حيرت زده شد و گفت:
به خدا قسم! جز دو لباس و چهل درهم پول نقد هيچ چيز ديگر ندارم كه مىتوانم نصف آنها را به تو بدهم.
بنابراين، عاقبت اسراف و زياده روى در مصرف اموال انسان را به فقر مىكشد، فقر هم به كفر و فسق منجر مىشود.
اميرالمؤمنين على (ع) به فرزندش محمد بن حنيفه فرمود:
«يا بُنَىَّ ايّاكَ وَ الْفَقْر. فَانَّهُ مَنْقَصَةً فِى الدّين، مُدْهِشَةً لِلْعَقْل، داعِيَةً لِلْمَقْت؛[15]
اى نور چشم من! از فقر بپرهيز كه موجب نقصان در دين است و مايه هراس و پراكندگى عقل و جلب كننده بدبختى است.»
و نيز فرمود:
«كادَ الْفَقْرُ انْ يَكُونَ كُفْرا
؛[16] ديرى نمىگذرد كه فقر به كفر تبديل مىشود.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 235
3. موجب خوارى در هر دو عالم است.
در ديوانى كه منسوب به اميرالمؤمنين على (ع) است چنين آمده:
«وَ قَدْ دَقَّتْ وَ رَقَّتْ وَاسْتَرَقَّت
فُضُولُ الْعَيْشِ اعْناقُ الرِّجالِ؛[17]
زياده روى در زندگى كردن مردان را مىكوبد، خورد مىكند و قطع مىنمايد.»
لذا در اين شعر به خوارى، غم ها، ندامت ها و بالاخره ضعف اعصاب كه ناشى از زياده روى در رفاه و آسايش زندگى است، اشاره شده است. البته خوارىِ خضوع در برابر مردم و قرض خواستن از ايشان به مراتب از آنها بدتر است.
اما در مورد تبذير و بيهوده مصرف كردن اموال علاوه بر آن كه مفاسد مذكور را در پى دارد قرآن چنين شخصى را برادر شيطان دانسته است:
؛ إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَ كَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً[18] ريخت و پاش كنندگان از دير باز برادران شياطين بوده اند. شيطان هم قدر نشناس پروردگار خود بود.
خلاصه آن كه آسايش و رفاه در زياده روى نيست بلكه فقر، خوارى و امراض روحى همه تحت الشعاع اسرافند. اميرالمؤمنين على (ع) فرموند:
«عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَ ذَلَّ مَنْ طَمَعَ
؛[19] هر كس قناعت پيشه كند سرفرازى و هر كس طمع كرد به خوارى افتاد يابد.»
منظور از قناعت در اخلاق اسلامى، عبارت از اقتصاد است كه در كتب اقتصادى به اين صورت تعريف شده است:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 236
«توليد به مقدار مصرف و مصرف به اندازه توليد.»
لذا آن طور كه عوام از آن استنباط مىكنند يعنى خود را به فقر، فلاكت، تنبلى و گوشه نشينى واداشتن نيست.
بنابراين هر كس كه دنيا او را سرگرم نكند؛ حتى اگر ثروتمند هم باشد او انسان پارسا و قانعى است. همان طورى كه اميرالمؤمنين (ع) نيز فرمودند:
«مَنْ لايَأْكُلْ ما لَيْسَ لَهُ وَ لا يَلْبِسُ ما لَيْسَ لَهُ وَ لايَشْرى ما لَيْسَ لَهُ فَهُوَ الْقانِع؛[20]
هر كس چيزى را كه براى او نباشد نخورد، نپوشد و نخرد شخص قانعى است.»
يعنى هر كس كه در رفاه و آسايش زياده روى پيشه كند اگر چه مراعات حلال و حرام را هم بكند مسرف و ول خرج و هر كس كه مالش را در راه حرام و ناشايست مصرف كند يا بيهوده مصرف نمايد «مترف و مبذّر» مىباشد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 237
شيوه اعتذار
اعتذار كه براى رفع سرزنش و گناه آوره مىشود اگر از نظر عقل و شرع به جا باشد «عذر» ناميده مىشود ولى اگر بى جا باشد به آن «بهانه» گفته مىشود و قرآن نيز آن را به هر دو معنا به كار برده است:
؛ وَ إِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ[21] وقتى هم به گروهى از آنها گفته شود كه چرا مردمى كه خداوند آنها را به هلاكت مىرساند يا سخت عذابشان مىنمايد، پند مىدهيد؟ مىگويند از باب عذر خواهى به درگاه پروردگارتان است بلكه آنها هم با تقوا و خويشتن دار گردند.
اين نوع عذر آوردن در آيه «عذر موجه» است كه در قرآن به كار برده شده است. اما در اين آيه كه خداوند مىفرمايد:
؛ يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ[22] روزى كه بهانه آوردن ستم گران برايشان سودى ندارد. آنها مورد طرد و نفرين قرار مىگيرند و بدجايگاهى خواهند داشت.
عذر غير موجه و بهانه آوردن پس از اتمام حجت در دنيا هست.
البته «عذرخواهى» از صفات كمالى است كه منشأ آن تواضع و انكسار است.
لذا هر كس داراى صفت فروتنى و افتادگى باشد از كارهاى ناپسندى كه در حق خالق يا خلق از روى فراموشى يا به جهت غلبه شهوت و هوا و هوس و فريب شيطان
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 238
از او سرزده باشد، عذرخواهى مىكند. چنان كه عذرخواهى نكردن هم از صفت خودبزرگ بينى سرچشمه مىگيرد.
بنابراين، هر كس كه خود را بزرگ انگارد ديگر عذرخواهى نخواهد كرد، بلكه اصلًا ناپسندىيى در خود و اعمالِ ناشى از خود نخواهد ديد تا عذرخواهى كند. همان طور كه شيطان خود را بزرگ انگاشت و از خداوند تعالى عذرخواهى نكرد. كلام الهى است كه:
؛ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[23]- خداوند تعالى- گفت: اى ابليس! چه چيزى تو را از سجده بر آفريده من كه با دو دستم او را آفريده ام بازداشت؟ خود را بزرگ انگاشتى يا آن كه از صدرنشينان عالم هستى بوده اى؟- شيطان- گفت: من از او بهترم. تو مرا از آتش آفريدى در حالى كه او را از گل خلق كردى.- خداوند- گفت: از آن جا بيرون برو كه تو مطرودى و لعنت و نفرين من تا روز جزا بر تو باد.- شيطان- گفت: پس به عزت و سربلندى تو قسم مىخورم كه همگى شان را از راه بيرون مىكنم مگر بندگان پاك و برگزيده تو را.
عجيب اين جاست كه پس از طردش از جانب خداوند باز هم عذرخواهى نكرد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 239
عذر بدتر از گناه
چنان كه ذكر شد عذرخواهى از وسايل نجات است ولى عذرخواهى نا به جا از وسايل نابودى و هلاكت مىباشد.
لذا هر كسى كه كار زشتى مرتكب شود در هر دو سرا زيان كار است. ولى عذرخواهى ناموجه ضررش بيشتر است، چرا كه عذر ناموجه موجب هلاكت و نابودى نفس لوامه مىگردد و نفس لوامه نيز در ابتداى امرعذرهاى غير موجه را نمىپذيرد:
؛ بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ وَ لَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ[24] خود انسان از خودش خبر دارد. هر چند هم بهانه بياورد و هر قدر هم عذربتراشد.
ولى به هر حال مىخواهد مقابل خود را باز كند:
؛[25] ولى آدمى مىخواهد راه را به روى خودش باز كند.
لذا وقتى كه بخواهد آتشنفس ملامت گر را خاموش كند و در برابر ضربات سهم گين آن دفاع و ايستادگى نمايد. در مقابل كارهاى ناشايست پى در پى عذرخواهى مىنمايد تا آن كه به مرور زمان به جهل مركب مبتلا مىشود و واى به حال كسى كه به چنين بلايى مبتلا شود. خداوند تعالى فرموده است:
؛ أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ[26] آيا درست است كه هر كس كار بدش برايش آراسته شود آن را خوب مىبيند؟ پس معلوم مىشود كه خدا هر كس را بخواهد گمراه مىكند و هر كس را بخواهد راهنمايى
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 240
مىنمايد. تو نيز از حسرتى كه به حال آنها مىخورى خودت را پاى مال و تلف نكن. خداوند مىداند كه آنها چه مىكنند.
به گمانش كه حق با اوست بهانه جويى مىكند. لذا قرآن مىفرمايد به او اجازه عذرخواهى داده نمىشود:
؛ هذَا يَوْمُ لَا يَنْطِقُونَ وَ لَا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ[27] آن روز، روزى است كه لب به سخن نمىگشايند و به آنها اجازه سخن گفتن هم داده نمىشود تا بهانه بياورند.
[1]. قصص، آيه 77.
[2]. اعراف، آيه 32.
[3]. با اندك اختلاف در متن روايت، ر. ك: وسائل الشيعة، ج 20، ص 107، ح 25158؛ بحارالأنوار، ج 22، ص 124،( باب 37، ماجرى بينه و بين اهل ...)، ح 94.
[4]. فرقان، آيه 67.
[5]. اسراء، آيه 29.
[6]. اعراف، آيه 31.
[7]. غافر، آيه 28.
[8]. غافر، آيه 34.
[9]. مائده، آيه 32.
[10]. يونس، آيه 83.
[11]. غافر، آيه 43.
[12]. اسراء، آيه 16.
[13]. واقعه، آيات 41- 46.
[14]. اسراء، آيه 29.
[15]. نقل به مضمون، ر. ك: نهج البلاغه، حكمت 319.
[16]. كافى، ج 2، ص 307،( باب الحسد)، ح 4 ..
[17]. لازم به ذكر است كه اين بيت در منابع به أبوالفتح البستى منسوب است، ر. ك: نهاية الأرب فى فنون الأدب، ج 2، ص 114.
[18]. اسراء، آيه 27.
[19]. ابن ابى الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 19، ص 50؛ غررالحكم، كلمه 9018.
[20]. روايت در كتب روايى به اين صورت يافت نشد، در اين زمينه ر. ك: مستدرك الوسائل، ج 12، ص 50،( باب 62، استحباب الزهد فى الدنيا ...)، ح 13486.
[21]. اعراف، آيه 164.
[22]. غافر، آيه 52.
[23]. ص، آيه 75- 83.
[24]. قيامت، آيه 14 و 15.
[25]. همان، آيه 5.
[26]. فاطر، آيه 8.
[27]. مرسلات، آيه 35 و 36.