آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش يازدهم
الّلهُمَّ عَظُمَ بَلائى وَ افْرَطَ بى سوءِ حالى وَ قَصُرَتْ بى اعْمالى وَ قَعَدَتْ بى اغْلالى وَ حَبَسَنى عَنْ نَفْعى بُعْدُ امَلى وَ خَدَعَتْنِى الدُّنْيا بِغُرُورِها وَ نَفْسى بِجِنايَتِها وَ مَطالى يا سَيَّدى فَاسْئَلُكَ بِعِزِّتِكَ انْ لا يَحْجُبَ عنْكَ دُعائى سُوءُ عَمَلى وَ فِعالى وَ لا تَفْضَحْنى بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنْ سِرّى وَ لا تُعاجِلْنى بِالْعُقُوبَةِ عَلى ما عَمِلْتُهُ فى خَلَواتى مِنْ سُوءِ فِعْلى وَ اسائَتى وَ دَوامِ تَفْريطى وَ جَهالَتى وَ كَثْرَةِ شَهَواتى وَ غَفْلَتى. وَ كُنِ الّلهُمَّ بِعِزِّتِكَ لى فى كُلِّ الْاحْوالِ رَؤُفا وَ عَلَىَّ فى جَميعِ الْامُورِ عَطُوفاً؛
اى خدا! مصيبت من بزرگ و بدحاليم از حد گذشته است. اعمالم ناقص و غل هايم مرا خانه نشين كرده است. آرزوهاى دور و درازم مرا از منافعم بازداشته است. دنيا با غرورهايش و نفس اماره من با خيانت مرا گول زدهاند. و در كارم مسامحه كردم. اى مولا و آقاى من. اى خدا! از تو مىخواهم و به عزتت تو را قسم مىدهم كه بدى اعمالم حجابِ ميان تو و دعاى من نشود. اى خدا! به آن چه از اسرار بد من مىدانى مرا افتضاح نكن و در عقوبت و بدى هايم كه در خلوت به جا آورده ام شتاب مكن و هم چنين در عقوبت من به خاطر عقب ماندگى هاى هميشگى، به نادانى ها، شهوت رانى ها و غفلت ها شتاب مكن. اى خدا! به عزتت قسم كه در همه حالات با من رؤُف و در همه اوقات با من مهربان باش.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 166
تفسير ادبى
«فرط» به معناى پيش افتادن است، با اين توضيح كه وقتى از باب افعال باشد منظور «اسراف و گذشتن از حدّ» مىشود و وقتى كه از باب تفعيل باشد منظور «كوتاهى كردن و نرسيدن به حدّ اعتدال» است. لذا از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده است كه:
«الْجاهِلُ امّا مُفْرِطٌ اوْ مُفْرَطٌ؛[1] انسان نادان و ناآگاه در مرز اعتدال باقى نمىماند بلكه يا زياده روى و تجاوز مىكند، يا آن كه كوتاهى كرده و ضايع مىنمايد.»
در اين جملات هم در باب افعال به كار گرفته شده است: «وَ افْرَطَ بى سُوءُ حالى» و هم در باب تفعيل: «وَ دَوامِ تَفْريطى» كه در ذكر اوّلى اسراف و در دومى تقصير و به بطالت سپرى كردن آن مورد نظر بوده است.
«امل» همان اميد است. صفت پسنديده ايست زيرا ضد آن يعنى «نااميدى» مذموم است. البته زياده روى در آن هم بسيار ناپسند است، زيرا پيامد آن غفلت از آخرت است كه به آن «آرزوى دور و دراز» اطلاق مىگردد.
«غرور» به هر چيز كه فريبنده، مايه نيرنگ، زينت بخش و جلوه گر باطل باشد گفته مىشود. خداوند متعال هم فرموده است:
؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ لَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ[2] اى مردم! وعده خداوند حق است زندگى دنيا شما را فريب ندهد. شيطان هم شما را نسبت به خدا مغرور نسازد و فريب ندهد.
«غرور» به معناى باطل و هر چيزى كه مايه فريب آدمى بشود. خداوند تعالى فرموده است:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 167
..؛ كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ[3] زندگى دنيا جز مايه فريب چيزى نيست.
«مغرور» كسى است كه فريب وسوسه ها را خورده باشد. «جنايت» به معناى تأثير ناخوشايند در كسى است كه مستحق آن نباشد.
اين كه «جنايت» وسيله اى باشد براى خودفريبى، نيازمند تأويل و تفسير است، به اين صورت كه نفس اماره جنايت كار هست:
.؛ وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ[4] نفس اماره انسان را به بدى امر مىكند.
البته اين طور نيست كه جنايت او وسيله خودفريبى باشد، لذا بهتر است كه اين كلمه- اگر متعين و محرز نبوده باشد- «بخيانتها» خوانده شود كه به معناى «تقلّب»، «سرقت» تظاهر نفس، توأم با وسوسه ها و خدعه هاى خود مىباشد.
«مطال» از مصدر «ماطل مماطلة» به معناى مسامحه و به تأخير انداختن كارى است. فعل امر در اين جمله در تقدير است يعنى جمله در اصل به اين صورت بوده است: «ماطل مطالى يا سيدى»
مسئول منه
«مسئول منه» اين جملات: اولًا، استجابت دعاست چرا كه اعمال بد و ناشايست مانع استجابت دعا مىباشند؛ ثانياً، داعى درخواست مىكند كه به جهت كارهاى بدى كه از او در خلوت ها سرزده است رسوايش نگرداند كه اين عذاب فورى و بدترين عذاب هاست با آن كه دعا كننده خودش مىداند كه مستحق اين گونه عذاب هم هست و ثالثاً، شدت رأفت، نرم دلى و توجه از جانب پروردگار را در هر حال و در هر كارى از او خواسته است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 168
«مسئول به» عزت خداوند عزوجل است كه به صراحت خواسته شده است. هم چنين سيادت الهى و رأفت اوست كه به كنايه درخواست شده است زيرا اين فراز از دعا كه مىفرمايد: «يا سيدى!» يا و «فى كل الاحوال رؤُفا و علىَّ فى جميع الأمور عطوفا»[5] اين معنا را در خود دارد به خاطر اين كه تعلق كلام و تضمين آن با اين اسما و صفات چنين نتيجهاى را دربر دارد.
پيش از سؤال براى كارهاى ناشايستى كه در آشكار و نهان از او سرزده از قبيل تقصير پى در پى و كثرت شهوات، عذر آوردهاست به اين صورت كه مىفرمايد: اين قبيل كارها از روى عناد و لجاج از من سر نزده بلكه از آن جهت بوده كه در بند غل و زنجير صفات ناپسند، آرزوى دراز، فريفتگى دنيا و خيانت نفس اماره بوده است. البته عذر هم، عذر به جا و شايسته ايست. لذا هم سؤال، سؤال خوبى است و هم به مسئول خوبى پناه آورده و نيز قسم خوب و درخواست خوبى كرده است.
شايد هم بتوان گفت كه اين جملات از نظر دعا در بين همه دعاها از هر نظر بهترين جملات هستند، يعنى كلام در نهايت فصاحت و بلاغت آورده شده است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 169
زندان رندان
در اين كه هيچ بلا و مصيبتى بزرگ تر از حبس انسان در زندان طبيعت نبوده بحثى نيست و هم چنين در اين كه آدمى در بند غرائز، معاصى، صفات ناپسند و نفس اماره است نيز بحثى نيست.
بنابراين هيچ نوع خوشى و بهروزىيى از نجات آدمى از اين زندان و فرو افكندن اين كند و زنجيرها و آزادشدن از آنها و بنده خدا شدن بهتر و خوش تر نيست.
شاعر چه به جا و زيبا سروده:
كاى روح پاك مرتع حيوان چه مىكنى؟
تو نازنين عالم عصمت بدى كنون
تو صافى الست بربك چشيده اى
در وسعت هواى هويت پريده اى
بر پر سوى نشيمن اول چو باز شاه
دوشم سحرگه اين نداى حق به جان رسيد
با خوارى و مذلت و عصيان چه مىكنى؟
با درده وساوس شيطان چه مىكنى؟
در تنگناى عرصه زندان چه مىكنى؟
چون بوم خسته اى نشسته به بامان چه مىكنى؟
لذا خداوند در قرآن در بيشتر آيات خود آشكارا يادآورى كرده است كه دنياى پست و زيور آلات آن و نيز همه گناهان و ميل ها زندان مىباشند. از طرفى هم در زندان به جهت وجود زنجيرهاى هوا و هوس كمال يابى انسان ممكن نيست، مگر پس از رهايى از آن و فرو ريختن كند و زنجيرها از خود. همان طورى كه خداوند تعالى در موارد متعددى فرموده:
.؛ حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ[6] هر كس براى خدا هم كارى در نظر بگيرد گويى از آسمان به زمين فرو افتاده و پرندگان او را مىربايند يا آن كه تندبادى او را به جاى دوردستى پرتاب مىكند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 170
؛ وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى[7] هر كس كه از ياد من روى گردان باشد زندگى سختى در پيش خواهد داشت.
- ..؛ وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ[8] كسانى كه كافر شدند به جهت كارهايى كه در پيش گرفتند مدام بلاى ناگهانى بر سرشان مىبارد و يا اطراف خانه شان فرو مىريزد.
-؛ أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[9] حالا آيا كسى كه بنيادش بر خويشتن دارى در راه خدا و رضايت، سرشار است بهتر است يا آن كس كه اساسش بر لبه پرتگاهى است كه با بناى خود در آتش جهنم فرو مىافتد؟ خدا هم گروه ستم پيشه را راهنمايى نمىكند.
-؛[10] ولى آنها كه در دلشان مرضى باشد پى در پى بر پليدى وجودشان افزوده مىشود.
در جاى ديگر نسبت به اين موضوع، صريحا مىفرمايد:
؛ إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ وَ جَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ[11] ما بر گردن آنها زنجيرهايى نهاديم كه تا چانه هايشان بالا آمده و ايشان را سربالا نگه داشته است. از پيش رويشان و از پشت سرشان ديوارى كشيده ايم. آنها را چنان فرو پوشيده ايم كه ديگر نمىبينند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 171
لذا مىبينيم كه قرآن در اين آيه آشكارا اعلام كرده است كه صفات پست و پليد، غل و زنجير و معصيت ها زندان هاى تاريكى هستند.
اميرالمؤمنين (ع) هم كلام خود را از اين آيه اخذ كرده و فرموده است:
«الّلهُمَّ عَظُمَ بَلائى وَ افْرَطَ بى سُوءِ حالى وَ قَصُرَتْ بى اعْمالى وَ قَعَدَتْ بى اغْلالى.»[12]
خلاصه آن كه كارهاى زشت و ناپسند براى آدمى به منزله زندان و صفات رذل هم براى او به منزله زنجير هستند. لذا آدمى تا از آن دو رهايى پيدا نكرده نمىتواند به عالم ملكوت راه يابد.
از حضرت عيسى بن مريم (ع) نقل شده است كه:
«لَنْ يَلِجَ مَلَكُوتُ السّمَواتِ [وَ الْارْضِ] مَنْ لَمْ يُولَدْ مَرَّتَيْن، [التَّوَلُّدِ مِنَ الْامِّ وَ التَّوَلُّدِ مِنْ قِشْرِ الطَّبيعَة]؛[13]
تا كسى دوبار زاييده نشود نمىتواند در ملكوت آسمان ها و زمين رخنه كند. يعنى يك بار از دل مادر زاييده شود و بار ديگر از دل طبيعت مادّى بيرون آيد.»
همان طورى كه پرنده يك بار تخم مىگذارد و بار ديگر جوجه از تخم بيرون مىآيد و بار سوم با تربيت مادر پرواز را فرا مىگيرد، آدمى زاده نيز بايد پس از تولد از مادر، پوسته خارجى تخم طبيعت را بشكند تا به ملكوت اعلا پرواز نمايد كه زندگى پاك- حيات طيّبه- نيز همين است. كلام الهى است:
؛ مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[14] هر كس كه كار شايسته انجام دهد- چه مرد باشد و چه زن- در صورتى كه مؤمن باشد ما او را به زندگى پاك، زنده مىداريم.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 172
البته زندگى پاك عبارت از بازگشت به سوى خداست.- مراد از آيه:؛ يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً[15] اى جان آرام گرفته! به سوى پروردگارت باز گرد.- مهاجرت به سوى خداست كه پاداشش خود خداست.
هم چنين مىفرمايد:
.؛ وَ مَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً[16] و نيز هر كس كه به قصد هجرت به سوى خدا و رسولش از خانه اش بيرون برود و سپس مرگ او را دريابد پاداشش به عهده خداست كه از دير باز آمرزش گر دل سوز بوده است.
و در جاى ديگر كه مىگويد:
؛ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ[17] و نيز كسانى كه ايمان آورده و هجرت در پيش گرفتند و در راه خدا تلاش كردند و آنان كه پناه دادند و يارى كردند. لذا مؤمنين راستين ايشانند. آمرزش و روزى گسترده از آن اين هاست.
استخراج مقام «تخليه» از آيه قبلى- كه مىفرمايد: «ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ»- به معناى اين است كه نفس اماره بميرد. استفاده مقام «تجليه» نيز از آيه اخير- كه مىفرمايد: «وَالَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا»- چندان مشكل نيست.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 173
چه خوش گفته است شاعر:
اگر اين درنده خويى ز طبيعتت بميرد
رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند
طيران مرغ ديدى تو ز پاى بند شهوت
؛ همه عمر زنده مانى به روان آدميت
بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت
به در آى، تا ببينى طيران آدميت[18]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 174
عوامل سقوط
عواملى كه آدمى زاده را فريب مىدهد و در سياهچالهاى زندگى فرو مىبرد بسيار است كه به موارد مهم آن اشاره مىكنيم، همچنان كه اميرالمؤمنين (ع) نيز در اين بخش از دعا چند مورد از آنها را ذكر فرموده است:
1. نفس اماره، مراد از آن: همان بعد حيوانى انسان است؛ زيرا آدمى زاده داراى دو بعد است: يكى «معنوى و ملكوتى» كه گاهى عقل، روح، صدر، قلب و در مواقعى هم وجدان ناميده مىشود كه از اين جهت در اوج تعالى قرار دارد و قرآن از آن به «روح الله» تعبير مىكند:
؛ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ[19] وقتى كه او را برقرار كردم و از روح خود در او دميدم همگى در برابرش به خاك بيفتيد.
لذا بر مبناى آيه زير مورد سجده فرشتگان و خليفه خداوند تعالى است:
.؛ وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ[20] من در روى زمين جانشينى قرار مىدهم.
ديگرى بعد «مادى و ناسوتى» است كه نفس اماره ناميده مىشود:
..؛ وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ[21] نفس اماره مدام آدمى را به بدى فرمان مىدهد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 175
بنابراين، كلمات هلوع، جهول، عجول، ظلوم، كفار، مجادل، ان يفجر امامه، طاغى و ساير تعبيرات به تابعين نفس اماره اطلاق گرديده و در نهايت لقب «زيان كار» به او داده شده است.
كلام الهى است:
، إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً[22]،[23]، وَ آتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ[24]،[25]، إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولًا[26]،[27]، كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى[28].[29] لذا هر كس بايد در انتخاب يكى از اين دو جهت عقل خود را به كار گيرد و در غير اين صورت مشمول آيه ذيل قرار مىگيرد:
؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[30] بدترين جانوران در نزد خدا كران و لالهايى هستند كه عقل خود را به كار نمىاندازند.
2. گناهان، خداوند تعالى در موارد متعددى فرموده است:
-؛ أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[31] اگر اين درست است كه هر كس را خداوند نسبت به اسلام شرح صدر عطا كند بر مبناى
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 176
نورى از جانب خدا در حركت است پس واى به حال آن هايى كه نسبت به ياد خدا سنگ دلى پيشه مىكنند.
-؛ كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[32] نه اين طور نيست. بلكه دستاوردهايشان چون زنگارى بر دل هاى ايشان نشسته است.
-؛ لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[33] بناى كسانى كه بر مبناى شك قلبى ساخته شده باشد پايدار نخواهد ماند مگر آن كه بند دل هايشان از هم بگسلد و پاره پاره شود.
-؛ فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ[34] لذا هر كس را كه خداوند بخواهد راهنمايى كند نسبت به اسلام سينه اش را گشاده مىنمايد و هر كس را كه بخواهد گمراه نمايد دل تنگ و دل گيرش مىنمايد، مثل آن كه در آسمان بالا برود. خداوند پليدى را به اين صورت بر كسانى كه ايمان نمىآورند بار مىنمايد.
-؛ أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلَا تَذَكَّرُونَ[35] آيا كسى را كه هواى نفس خود را به خدايى خود برگزيد و خدا هم با علم او را گمراه
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 177
كرد و بر گوش و دلش مهر زد و بر ديده اش پرده كشيد ديدى؟ غير از خدا ديگر چه كسى او را راهنمايى خواهد كرد؟ پند نمىگيريد؟
- ..؛ مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[36] ولى بر كسانى كه سينه خود را نسبت به كفر گشوده اند خشم خداوند فرود مىآيد و عذاب بزرگى به ايشان خواهد رسيد. به جهت آن كه آنان زندگى دنيوى را بيش تر از آخرت دوست داشتند. خدا هم كفرپيشگان را راهنمايى نمىكند. آنها كسانى هستند كه خدا بر دل ها، گوش ها و چشمهايشان مهر زده است. غفلت پيشگان هم آنها هستند.
-؛ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَ نَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً[37] ديگر آن كه چه كسى ستم كارتر از آن كه نشانه هاى پروردگارش به او يادآورى شود ولى او روى بگرداند و نيز فراموش كند كه چه كرده است. ما بر دلهاى ايشان پرده اى كشيده ايم تا قرآن را نفهمند. در گوش هايشان هم سنگينى قرار داده ايم. اگر آنها را به سمت راه هم فرا بخوانى ديگر هيچ وقت راه نخواهند يافت.
نظير اين آيات در قرآن بسيار زياد است. هم چنان كه روايات هم در اين باره فراوان است و ما بعضى از آنها را قبلًا ذكر كرديم.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 178
3. غفلت، يكى از تاريك ترين زندان ها و محكمترين و بسته ترين غل و زنجيرها غفلت است، چنان كه متعال در جهت تبيين اين مهم در جاىجاى كتاب محكم مىفرمايد:
-؛ وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[38] و ما بسيارى از جنّ و انس را آفريديم و در نتيجه جهنّمى شدند. آنها دل دارند ولى با آن درك نمىكنند. چشم دارند ولى با چشمشان نمىبينند. گوش دارند ولى با گوششان نمىشنوند. آن ها مثل چهارپايان هستند بلكه از آنها هم پست ترند. چرا كه آنها غفلتپيشگان هستند.
-؛ أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[39] آنها كسانى هستند كه خدا بر دل ها، گوش ها و چشم هايشان مهر زده است. غفلت پيشگان هم آنها هستند.
4. آرزوى دراز، از بلايايى كه انسان را زندانى مىكند و نمىگذارد كه به آن چه برايش مفيد است برسد، آرزوهاى دراز است. چنان كه اميرالمؤمنين (ع) هم همين مطلب را يادآورى كرده و مىفرمايد:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 179
«وَ حَبَسَنى عَنْ نَفْعى بُعْدُ امَلى.»[40] خداوند تعالى هم فرموده است:
؛ ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ[41] بگذار بخورند واستفاده كنند و آرزوها آنها را به سرگرمى و غفلت وادارد اما به زودى مىفهمند.
رسول خدا (ص) و اميرالمؤمنين على (ع) هم فرموده اند:
«انما أَخافُ عَلَيكُمُ اثْنَتَيْنِ اتِّباعُ الْهَوى وَ طُولُ الْامَلِ فَامَّا اتِّباعُ الْهَوى فَيَصُدَّ عَنِ الْحَقِّ وَ امّا طُولُ الْامَلِ فَيَنْسِى الْاخِرَة؛[42]
تنها از دو چيز بر شما بيمناكم: يكى، پيروى از خواسته دل و ديگرى، آرزوى دراز؛ چرا كه پيروى از خواسته دل مانع حقيقت مىشود، و درازى آرزو هم آخرت را از ياد مىبرد.»
5. تخيّلات و توهمات، منظور از آنها تصورات پوچ و بيهوده ايست كه مطابق با واقع نباشد. اين بند از بندها و زندان هاى كم نظير است. يعنى اين كه آدمى آن چه را كه واقعيت ندارد واقع بداند، مثلًا انسان ترسو در گورستان مىبيند كه مرده از قبر بيرون آمد و او را تعقيب كرد. حتى حس مىكند كه او را گرفت. آن وقت قدرت حركت هم ندارد زيرا گمان مىكند كه مرده او را گرفته و نگه داشته است. حال آن كه همه اينها تخيل است و وجود واقعى ندارد. بيش تر صفات ناپسند مثل بخل، ريا، تكبر و غرور از اين گونه وهميات پوچ نشأت گرفته است.
قرآن هم در چندين آيه فرموده است:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 180
..؛ وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ بِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ الْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَ الْجَارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُوراً[43] خداوند كسى را كه خيال باف، متكبر و فخرپيشه باشد دوست ندارد.
مثل شخص متخيل، مثل كرم ابريشم است كه آن قدر بر دور خود تار مىتند و پيله مىكند تا بميرد.
نقل شده است كه زن ثروت مندى چشمش به جوان زيبايى افتاد و عشق او را به دل گرفت. كسى را همراه با مقدارى حلواى آغشته به داروى بيهوشى، به سراغ او فرستاد و فرمان داد پس از بيهوشى او را به خانه اش بياورند. پس از آن كه او را آوردند به تنش لباس فاخرى پوشانيد و مدتى با او سر كرد تا اين كه شهوتش نسبت به او فروكش كرد. روزى باز هم آن داروى بيهوشى را به خورد او داد و او را از خانه اش بيرون كرد.
جوان وقتى چشم گشود ديد همان جايى كه بود، باز همان جاست؛ لذا مات و حيرت زده ماند.
مسلم است كه انسان خيال باف مثل آن جوان است كه وقتى بميرد تازه بيدار مىشود.
خداوند تعالى در همين رابطه فرموده است:
[55555]
؛ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ[44] تفاخر و ثروت طلبى شما را به سرگرمى و غفلت واداشت تا اين كه به زيارت گورستانها رفتيد.
6. صفات پست و ناپسند، قرآن در آيات خود آشكارا اشاره كرده است كه آنها غل و زنجيرند:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 181
؛ وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ[45] زمين پاك هم به اذن پروردگار خود محصولش را مىدهد ولى زمينى كه پست و ناپاك باشد جز علف هرزه بار نمىدهد.
همچنين در آيهاى ديگر:
؛ قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلًا[46] بگو هر كس بر مبناى نهاد خود رفتار مىكند.
قرآن هم به صراحت فرموده است كه بعثت انبيا براى آن است كه اين قبيل غل و زنجيرها را از دست و پاى انسان بردارد و بارهايى را كه بر دوش ايشان است فرو بيفكند.
پس از يازده قسم در سوره شمس، فرموده است كه هر كس نفس خود را پاك كند رستگار مىشود و هر كس كه آن را آلوده بدارد سرافكنده و خوار مىگردد. در اين سوره علت آن را چنين ذكر كرده است كه: قوم ثمود پيامبر خود را دروغ گو مىدانستند و بچه شتر را دنبال كردند و از عاقبت كارشان نترسيدند. يعنى صفات ناپسند به صورت غل و زنجيرى دست و پاى ايشان را بسته بوده است.
7. شيطان، يكى از فراهم كنندگان وسايل فريب آدمى شيطان است؛ يعنى به هر صورت ممكن وارد مىشود، چرا كه او به اين مورد قسم ياد كرده است. خداوند تعالى از قول او مىفرمايد:
..؛[47] اگر مرا تا روز قيامت مهلت دهى همه نسل او را گمراه و ريشه كن مىكنم مگر عده كمى از ايشان.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 182
سپس در جواب آن پليد فرموده است:
؛ قَالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاءً مَوْفُوراً وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ وَ عِدْهُمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُوراً[48] فرمود: برو- به تو مهلت دادم- لذا هر يك از آنها كه پيروى از تو كند جهنم پاداش كامل همگى شماست. با صدايت هر كس را كه مىتوانى جذب كن. به وسيله لشكريان و همراهانت هم آنها را به خود جلب كن و در اموال و اولاد ايشان شريك شو و به آنها وعده بده. البته شيطان جز از روى فريب به آنها وعده نمىدهد.
و در موردى ديگر:
؛ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ[49]- شيطان- گفت نظر به آن كه مرا از راه بيرون كردى بدون شك بر سر راه مستقيم تو مىنشينم و از رو به رو، پشت سر، راست و چپشان به سراغ آنها مىروم. آن وقت خيلى از آنها را قدر شناس نخواهى يافت.
لذا خداوند تعالى فرمود:
؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ لَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ[50] اى مردم! وعده خدا حقيقت دارد لذا مواظب باشيد كه زندگى دنيا شما را نفريبد. شيطان هم مبادا شما را با بخشش خدا فريب بدهد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 183
8. دنيا، منظور از آن هر چيزى است كه انسان به وسيله آن لذت مىبرد و يا اميال عمومى اش را كه عبارت از مال، جاه، تن درستى، امنيت، همسر و فرزند و مانند آن است ارضا مىنمايد، كه اين دنيا به معناى عام جز وسيله اى نيست. وسيله هم به خودى خود نه پسنديده است و نه ناپسند بلكه ميل به آن و نفرت از آن عرضى و مجازى است. به اين صورت كه اگر وسيله شرارت قرار گيرد و موجب روى گرداندن آدمى از آخرت شود مايه فريب است و ناپسند. ولى اگر وسيله آخرت و اثبات حق قرار گيرد، خير و وسيله بهشت و سعادت است.
بنابراين، بين آيات و رواياتى كه دلالت بر اين مىكنند كه دنيا مذموم است، موجب بدبختى و ... است و بين اين كه دنيا موجب سعادت هر دو سرا، و مايه خير و آسايش است، جمع مىشود.
بعضى از آيات و روايات دنيا را مذموم و ناپسند مىدانند از جمله:
- ...؛ كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ[51] زندگى دنيوى چيزى جز مايه فخر و فريب نيست.
-؛ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ لَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ[52] اى مردم! وعده خدا حقيقت دارد لذا مواظب باشيد كه زندگى دنيا شما را نفريبد، شيطان هم مبادا شما را با بخشش خدا فريب بدهد.
-؛ مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ[53] هر كس كه كشت آخرت را اراده كند بر كشتش مىافزاييم و هر كس كه كشت دنيا را بخواهد بخشى از آن را به او مىدهيم ولى ديگر در آخرت سهمى نخواهد داشت.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 184
-؛ وَ لَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَ أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كَافِرُونَ[54] مال و فرزندان آنان تو را به شگفتى واندارد. خدا مىخواهد با آنها در زندگى دنيوى عذابشان كند و در حال كفر جانشان را بگيرد.
اميرالمؤمنين على (ع) در نهجالبلاغه فرموده است:
«مَثَلُ الدُّنْيا كَمَثَلِ الْحَيَّة لَيِّنٌ مَسُّها وَ السَّمُّ النّاقِعُ فى جَوْفِها، يَهْوى الَيْهَا الْغِرُّ الْجاهِل وَ يَحْذَرُها ذُوا الْلُبِّ الْعاقِل؛[55]
مثل دنيا مثل مار است كه ظاهرش نرم ولى در دلش زهر كشنده است. انسان نادان و فريب خورده به طرف آن كشيده مىشود و انسان عاقل و هوشيار از آن كنارهگيرى مىكند.»
نظير اين سخن هم در نهج البلاغه و روايات اهل بيت (ع) بسيار است.
ولى بعضى از آيات و روايات دلالت بر اين دارند كه دنيا رحمتى است از جانب خدا. خير، فضل و پاداش براى نيكوكاران است. از جمله نعمت هاى الهى است. از يك طرف گرفتن آن مايه عذاب و از طرف ديگر، مايه قوام مردم است، از جمله آياتى كه دلالت بر اين نظريه دارد عبارتند از:
-؛ وَ إِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آيَاتِنَا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ[56] وقتى كه پس از گرفتاريى كه بر سر مردم آمده به ايشان رحمتى مىچشانيم آن وقت در آيه هاى ما مكر مىكنند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 185
يعنى آن كه انسان وقتى خود را بى نياز مىبيند بدون شك طغيان مىكند.
-؛ كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ[57] بر شما نوشته شده كه وقتى مرگ به سراغ شما آمد مال خوبى براى پدر، مادر و نزديكان بنابر وصيت باقى بگذاريد.
-؛ وَ لَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[58] آنها كه نسبت به آن چه خدا از فضل و بخشش به ايشان دادهاند تنگ دستى به خرج مىدهند. گمان نكنند كه اين بخل براى آنها بهتر است بلكه براى ايشان بدتر هم هست.
-؛ وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَنْ نَشَاءُ وَ لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ[59] ما هم به اين صورت يوسف را در زمين مكنت و جاه و مقام بخشيديم تا هر طور بخواهد در آن تصرف كند. هر كس را كه بخواهيم از رحمت خود برخوردار مىكنيم، پاداش نيكوكاران را هم ضايع نمىگذاريم.
-؛ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ[60] بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگانش ظاهر كرده و روزىهاى پاكيزه را حرام داشته است؟ بگو اينها در زندگى دنيوى مخصوص مؤمنان است، روز قيامت هم همهاش مال آنها خواهد بود.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 186
- ..؛ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ[61] پروردگارا! در دنيا به ما نيكى بده و در آخرت هم نيكى ببخش و ما را از عذاب آتش در امان بدار.
-؛ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[62] اگر شهرنشينان هم ايمان مىآوردند و تقواپيشه مىكردند ما درهاى بركت را از آسمان و زمين به روى آنان مىگشوديم ولى دروغ انگاشتند و ماهم به خاطر دستاوردهاى خودشان آنان را مؤاخذه كرديم.
-؛ وَ لَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَاماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً[63] مال هايتان را هم كه خداوند مايه پايدارى شما قرار داده است به نادانان ندهيد.
9. فقر، يكى از عوامل مهم سقوط انسان در سياه چال گناه، فقر است.
اميرالمؤمنين على (ع) فرمودند:
«يا بُنَىّ انّى اخافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنْهُ فَانَّ الْفَقْرَ منْقَصَةً لِلدّينِ مُدْهِشَةً لِلْعَقْل داعِيَةً لِلْمَقْتِ؛[64]
اى نور چشم من! از فقر بر تو بيم ناكم لذا از آن به خدا پناه ببر كه فقر مايه نقص دين، موجب دهشت و پراكندگى عقل و فراخواندن بدبختى است.»
و نيز فرمود:
«الْفَقْرُ مَوْتُ الْاكْبَر؛[65] فقر و نيازمندى بزرگ ترين نوع مرگ است.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 187
در جاى ديگرى نيز همين مفهوم وارد شده است:
«الا وَ انَّ مِنَ الْبَلاءِ الْفاقَةَ، وَ اشَدُّ مِنَ الْفاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ، وَ اشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ؛[66]
بدانيد كه فقر و تنگ دستى از جمله بلاياست و از تنگ دستى بدتر بيمارى بدنى است و از بيمارى بدنى بدتر بيمارى دل است.»
خداوند هم فرموده است:
؛ وَ ابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ أَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ[67] در آن چه هم كه خدا به تو بخشيده سراى آخرت را بجوى اما سهم خودت را هم از دنيا فراموش مكن.
بنابراين دنيا وسيله است لذا اگر در امور مشروع مصرف گردد، به كار گرفته شود حسنه، خير و مطلوب است، و اگر در امور غيرمشروع به كار برده شود مذموم، شر و ناپسند است.
شاهد اين گونه جمع بين آيات و روايات هم بسيار زياد است، مثلًا خداوند تعالى مىفرمايد:
؛ زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ[68] ميل قلبى به زن و فرزند، كيسه هاى پر از طلا و نقره، قشون آراسته، چهارپايان، و مزارع
براى مردم زيبا جلوه داده شده است. اينها بهره زندگى دنيايى است در حالى كه بهترين مقصد پيش خدا است.
لذا مىبينيم كه آيه، ميل به دنيا را مذموم و ناپسند شمرده است نه خود دنيا را.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 188
ميل به دنيا يعنى آن چيزى كه انسان را سرگرم و آشفته خاطر مىنمايد:؛ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ[69] اين همان چيزى است كه در روايتها سرآمد همه خطاها شمرده شده است، مثلًا در نهج البلاغه آمده است:
«مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيا الْتاطَ قلبُهُ مِنْها بِثَلاثٍ: هَمٍّ لايُغِبُّهُ، وَ حِرْضٍ لايَتْرُكُهُ، وَ امَلٍ لايُدْرِكُهُ؛[70]
هر كس كه ميل به دنيا دلش را تسخير نمايد، سه چيز بر دلش پيوند مىخورد: فكر و خيالى كه او را آزاد نمىگذارد. حرص و طمعى كه او را رها نمىكند و آرزويى كه از او دست برنمىدارد.»
لذا خداوند تعالى فرموده:
..؛ اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ[71] و به زندگى دنيا دل خوش كردند، حال آن كه زندگى دنيا در برابر آخرت چيزى نيست.
اين جا هم مىبينيم كه دل خوش كردن به دنيا مذموم شمرده شده است نه اصل دنيا.
همچنين خداوند متعال مىفرمايد:
؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ[72] اى كسانى كه ايمان آورده ايد مال و منال و فرزندانتان شما را از ياد خدا باز ندارد كه هر كس چنين كند زيان كار است.
باز هم دنيايى كه انسان را به غفلت وادار كند، مذموم شمرده شده است نه اصل دنيا.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 189
در جاى ديگر فرموده است:
؛ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ وَيْلٌ لِلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلَالٍ بَعِيدٍ[73] واى بر كافران كه چه شكنجه سختى در پيش دارند، كسانى كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح بدهند.
نيز مىفرمايد:
؛ وَ لَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[74] كسانى كه نسبت به آن چه خداوند از سر بخشش به ايشان داده است تنگ دستى مىكنند گمان نكنند كه اين كار براى آنها بهتر است بلكه برايشان بدتر هم هست. به زودى در روز قيامت همان ها را كه تنگ دستى كرده اند به گردنشان مىآويزند.
اين جا هم بخل ورزيدن نسبت به مال دنيا ناپسند شمرده شده است نه اصل مال دنيا؛ بلكه اصل مال دنيا را فضلى از جانب خدا برشمرده است.
باز هم خداوند تعالى فرموده است:
؛ أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ يُنْصَرُونَ[75] آنها كسانى هستند كه آخرت را با زندگى دنيوى معامله كردند. لذا عذاب آنها تخفيف داده نخواهد شد.
در اين جا نيز معامله آخرت به قيمت زندگى دنيوى ناپسند و مذموم دانسته شده است نه اصل دنيا.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 190
و در آيه:؛ وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ[76] واى بر هر طعنه زن عيب جويى، كه مال جمع مىكند و آنها را پى در پى مىشمارد. گمان مىكند كه مالش به او جاودانگى خواهد بخشيد در حالى كه اين طور نيست. او را در آتش دامن گير فرو خواهد افكند.
لذا در اين جا پشت گرمى و اطمينان به مال دنيا مذموم شمرده شده است نه اصل آن.
البته نظير اين مطالب در آيات و روايات بيش از هزار نمونه دارد. خلاصه آن كه اگر دنيا در جهت خداوند متعال به كار گرفته شود از فضايل است و اگر در جهت شيطان باشد از رذايل.
امام صادق (ع) در همين رابطه فرمودند:
«فى مناجاة مُوسى (ع) يا مُوسى انَّ الدُّنْيا دارُ عُقُوبَةٍ ... وَ جَعَلْتُها مَلْعَونَة وَ مَلْعُونٌ ما فيها الّا ما كانَ لى ...؛[77]
خداوند تعالى به موسى فرمود: اى موسى! من دنيا را سراى عقوبت قرار دادم ... و آن را و
هر چه را كه در آن است نفرين كردم مگر آن چه را كه براى من باشد.»
10. دوست بد، عامل مؤثر در فريب انسان دوست بد است، به خصوص اگر عالم هم باشد. لذا بايد به طور جدى از آن پرهيز شود. چرا كه خداوند تعالى فرموده است:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 191
؛ وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً[78] روزى كه ستم كار دستش را مىگزد و مىگويد: اى كاش با رسول راه رفته بودم. اى واى بر من! كاشكى فلانى را به دوستى خود انتخاب نمىكردم. او پس از آن كه به سراغ من آمد مرا به كناره گيرى و دور افتادن از ذكر واداشت. شيطان هم از دير باز مايه بدبختى انسان بوده است. پيامبر هم گفت: پروردگارا! قوم من اين قرآن را كنار گذاشتند.
در جاى ديگر فرموده است:
؛ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ[79] بگو من پناه مىبرم به پروردگار آدميان، پادشاه آدميان، اله يكتا معبود آدميان، از شرّ و وسوسه شيطان، آن شيطان كه وسوسه و انديشه بد افكند در دل مردمان چه آن شيطان از جنس جن باشد و يا از نوع انسان.
چه خوش گفته شاعر:
گلى خوش بوى در حمام روزى
بدو گفتم كه: مشكى يا عبيرى؟
بگفتا: من گلى ناچيز بودم
كمال هم نشين در من اثر كرد
؛ رسيد از دست محبوبى به دستم
كه از بوى دلاويز تو مستم
وليكن مدتى با گل نشستم
و گرنه من همان خاكم كه هستم[80]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 192
امام صادق (ع) نيز فرمودند:
«ايّاكَ وَ مُجالِسَةُ الْاشْرارِ فَانَّهُ يُوجِبُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيار
؛[81] از هم نشينى با بدان بپرهيز كه موجب بدگمانى تو نسبت به نيكان مىگردد.»
11. جهل و نادانى، خود يكى از زندانها و مايه فريب آدمى است؛ به ويژه اگر جهل مركب باشد.
اگر چه جهل و نادانى مخالف علم است ولى داراى انواعى است كه همه آن انواع مذموم و ناپسندند:
نوع اول: عمل به كارى است كه از روى دل خواه و بر مبناى ظهور شهوت و طغيان آن و بدون لجاجت و عناد با حق باشد. از آثار اين گونه جهالت يكى آن است كه پس از آرام گرفتن و ارضاى شهوت موجب پشيمانى در شخص بشود.
از آن نظر به اين حالت «جهل» گفته مىشود كه موجب ناديده گرفتن عواقب كار، زشتى و زيبايى آن مىشود.
بر همين مبناست كه جوان كم تجربه را هم «جاهل» مىنامند. خداوند تعالى در همين رابطه مىفرمايد:
؛ إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً[82] توبه به درگاه خدا براى كسانى است كه از روى جهالت مرتكب كار بد شده باشند و بلافاصله توبه كنند، آنها هستند كه خدا توبه شان را مىپذيرد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 193
نوع دوم: جهل بسيط است به اين معنا كه انسان فى الواقع جاهل و بى خبر باشد، حتى از بى خبرى و نادانى خودش هم غافل باشد، مثل بيش تر مردم عوام. البته اين نوع جهل، هم عقلًا، هم عرفا و هم از نظر شرع مذموم و ناپسند شمرده شده است:
انَّهُ كانَ ظَلُوما جَهُولًا؛[83] همانا- انسان- از ديرباز بسيار ستم پيشه و ناآگاه بوده است.
انسان عالم هم ناچار است كه با زبان نرم با او برخورد نمايد و بدين وسيله او را تعليم دهد:
..؛ وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً[84] و هرگاه مردم جاهل به آنها خطاب- و عتابى- كنند با سلامت نفس- و زبان خوش- جواب دهند.
اين گونه جهل نيز نوعى زندان است تا جايى كه اميرالمؤمنين على (ع) فرمودند:
«الْجاهِلُ لَنْ يُلْقى [يلغى] ابَداً الّا مُفْرطاً اوْ مُفَرَّطاً؛[85]
شخص نادان را هرگز نيابى مگر آن كه يا زياده رو و افراط كار است و يا تفريط كننده.»
لذا چنين كسى هم چون كف روى آب و يا مانند مگس گله است:
«النّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيل نَجاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعاعٌ.»[86]
حتى ممكن است مرتكب گناهى بشود و گمان كند كه كار صوابى از او سرزده است
و مستحق پاداش و ثواب است. چنان كه بيش تر عوامالناس به چنين خيالاتى مبتلا هستند.
نوع سوم: جهل مردد است. به اين معنا كه انسان در واقع جاهل باشد ولى به جهل خودتوجه داشته و از آن غافل نباشد، چنين كسى اگر در صدد رفع اين شك و شبهه از
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 194
دل خود باشد، وضعيتش از اولى بهتر خواهد بود؛ ولى اگر در صدد رفع آن نباشد از او هم بدتر است.
قرآن كريم اين نوع جهل را همراه با عناد و لجاج مىداند و مىفرمايد:
؛ أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ[87] هر كفر پيشه لج بازى را كه جلوگيرى خير مىكند و سركشى مىنمايد و شكاك است در جهنم بيندازيد.
از همين روست كه به شدت آن را مورد سرزنش قرار داده، شماتت نموده و فرموده:
؛ لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[88] بناى كسانى كه شك را در دلشان پايهريزى كردند پايدار نمىماند، مگر آن كه بند دلشان پاره پاره گردد و از هم گسسته شود.
نوع چهارم: جهل مركب است، به اين معنا كه آدمى در واقع جاهل باشد ولى يقين داشته باشد كه عالم است. حال چنين كسى از حال تمامى افراد سابق بدتر است و اين مرض، مرض سختى است و در هر دو سرا موجب عذاب است.
خداوند تعالى فرموده:
-؛ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً[89] بگو: مىخواهيد زيان كارترين كسان را به شما معرفى كنيم؟ آن هايى كه تلاششان در زندگى دنيا بيهوده بوده ولى پيش خودشان گمان كنند كه خوب كارى كردهاند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 195
-؛ يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَيْءٍ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْكَاذِبُونَ[90] روزى كه خداوند همه آن ها را برانگيزد. براى او هم همان طور قسم خواهند خورد كه براى شما قسم مىخوردند و گمان مىكردند به جايى و چيزى پاى بند هستند. بدانيد كه دروغ گويان همين ها هستند.
[1]. حرعاملى، اثناعشريه، ص 183.
[2]. فاطر، آيه 5.
[3]. آل عمران، آيه 185.
[4]. يوسف، آيه 53.
[5]. الاقبال، ص 706،( فصل فيما نذكره من الدعاء و القسم على الله ...).
[6]. حج، آيه 31.
[7]. طه، آيه 124.
[8]. رعد، آيه 31.
[9]. توبه، آيه 109.
[10]. همان، آيه 125.
[11]. يس، آيه 8 و 9.
[12]. مصباح كفعمى، ص 555،( الفصل الرابع و الاربعون فيما يعمل فى شعبان).
[13]. ر. ك: تفسير الإلوسى، ج 1، ص 363.
[14]. نحل، آيه 97.
[15]. فجر، آيه 27 و 28.
[16]. نساء، آيه 100.
[17]. انفال، آيه 74.
[18]. سعدى، مواعظ، غزليات، شماره 16.
[19]. حجر، آيه 29.
[20]. بقره، آيه 30.
[21]. يوسف، آيه 53.
[22]. معارج، آيه 19.
[23]. اسراء، آيه 11.
[24]. ابراهيم، آيه 34.
[25]. كهف، آيه 54.
[26]. احزاب، آيه 72.
[27]. قيامت، آيه 5.
[28]. علق، آيه 6.
[29]. عصر، آيه 2.
[30]. انفال، آيه 22.
[31]. زمر، آيه 22.
[32]. مطففين، آيه 14.
[33]. توبه، آيه 110.
[34]. انعام، آيه 125.
[35]. جاثيه، آيه 23.
[36]. نحل، آيه 106- 108.
[37]. كهف، آيه 57.
[38]. اعراف، آيه 179.
[39]. نحل، آيه 108.
[40]. مصباح المتهجد، ص 844، ذيل: دعاء آخر و هو دعاء الخضر( ع).
[41]. حجر، آيه 3.
[42]. شيخ مفيد، امالى، ص 207، ح 41.
[43]. نساء، آيه 36.
[44]. تكاثر، آيه 1 و 2.
[45]. اعراف، آيه 58.
[46]. اسراء، آيه 84.
[47]. همان، آيه 62.
[48]. اسراء، آيه 63 و 64.
[49]. اعراف، آيه 16 و 17.
[50]. فاطر، آيه 5.
[51]. آل عمران، آيه 185.
[52]. فاطر، آيه 5.
[53]. شورا، آيه 20.
[54]. توبه، آيه 85.
[55]. نهج البلاغه، حكمت 119.
[56]. يونس، آيه 21.
[57]. بقره، آيه 180.
[58]. آل عمران، آيه 180.
[59]. يوسف، آيه 56.
[60]. اعراف، آيه 32.
[61]. بقره، آيه 201.
[62]. اعراف، آيه 96.
[63]. نساء، آيه 5.
[64]. نهج البلاغه، حكمت 319.
[65]. مصباح البلاغة( مستدرك نهج البلاغة)، الميرجهانى، ج 1، ص 238.
[66]. نهج البلاغه، حكمت 388.
[67]. قصص، آيه 77.
[68]. آل عمران، آيه 14.
[69]. تكاثر، آيه 1- 2.
[70]. نهج البلاغه، حكمت 228.
[71]. رعد، آيه 26.
[72]. منافقون، آيه 9.
[73]. ابراهيم، آيه 2 و 3.
[74]. آل عمران، آيه 180.
[75]. بقره، آيه 86.
[76]. همزه، آيه 1- 4.
[77]. كافى، ج 2، ص 317،( باب حب الدنيا و الحرص ...)، ح 9.
[78]. فرقان، آيه 27- 30.
[79]. ناس، آيه 1- 6.
[80]. گلستان، مقدمه، ابيات 6- 3.
[81]. با اختلاف در متن روايت، ر. ك: بحارالأنوار، ج 71، ص 191،( باب 14، من لا ينبغى مجالسة و ...)، ح 4.
[82]. نساء، آيه 17.
[83]. احزاب، آيه 72.
[84]. فرقان، آيه 63.
[85]. غررالحكم، ص 74، ح 1150.
[86]. بحارالأنوار، ج 23، ص 47،( باب 1، الاضطرار الى الحجّة و ...)، ح 91.
[87]. ق، آيه 24 و 25.
[88]. توبه، آيه 110.
[89]. كهف، آيه 103 و 104.
[90]. مجادله، آيه 18.