آفاق نیایش
بخش هشتم- تفسیر دعای کمیل
الّلهُمَّ انّى اتَقَرَّبُ الَيْكَ بِذِكْرِكَ وَ اسْتَشْفِعُ بِكَ الى نَفْسِكَ وَ اسْئَلُكَ بِجُودِكَ انْ تُدْنِيَنى مِنْ قُرْبِكَ وَ انْ تُوزِعَنى شُكْرَكَ وَ انْ تُلْهِمَنى ذِكْرَكَ؛
اى خدا! همانا من با ياد تو به تو نزديك مىشوم و خودت را به درگاهت شفيع قرار مىدهم و به جود و كرمت از تو مىخواهم كه مرا به مقام قرب خويش نزديك كنى و شكرگذاريت را نصيب من كنى و يادت را به من الهام فرمايى.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 109
تفسير ادبى
«قرب» ضدِّ «بعد» است و آن بر سه نوع است: مكانى، زمانى و معنوى. منظور از ذكر آن در اين دعا قرب معنوى است و آن عبارت است از: تشبّه به خدا با تخليه و تحليه.
مراد از تحليه: آرايش جان است با صفات حسنه و عبادت هاى بدنى كه «ذكر» هم از آن جمله است و جزء صفات نيز به شمار مىرود.
«وزاعة» همان «قسمت» و «نصيب» است.
«الهام» خاطره قلبى است كه آن هم بر دو نوع است: رحمانى و شيطانى، تشريعى و تكوينى. افق آن به «وحى»، «لمم» و «نفاثه» نزديك است.
الف) ذكر عامل تقرب
در اين كه ذكر و يادآورى، موجب نزديك شدن بنده به خداوند تعالى است بحثى نيست چرا كه ذكر بهترين چيزها براى تقرب است. همين معنا در كلام الهى در سورههاى قرآن كريم به گونههاى مختلف وارد شده است از جمله مىتوان موارد ذيل را به عنوان شاهد مثال بيان كرد:
- ...؛ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي[1] نماز را براى ياد من به پا دار.
- ...؛ اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ[2]
نماز انسان را از زشت كارى و ناشايستى ها باز مىدارد ولى ياد خدا برتر و مؤثرتر از آن است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 110
-؛ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لَا تَكْفُرُونِ[3] پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و قدر مرا بدانيد و نسبت به من كفر نورزيد.
- يا ايُّهَا الّذينَ آمَنُوا اذْكُرُو اللهَ ذِكْرا كَثيرا. وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ اصيلًا؛[4] اى كسانى كه ايمان آورديد خدا را بسيار ياد كنيد و صبح و شام او را به پاكى ستايش كنيد.
حتى خداوند در بعضى از آيات علامت مؤمن را در جلاى قلبش قرار داده است، البته هنگامى كه ياد خدا كند. آن جا كه فرمود:
انَّمَا الْمؤْمِنُونَ الَّذينَ اذا ذُكِرَ اللهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ ايمانا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ. الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ اولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّا ...؛[5] مؤمنان آن هايى هستند كه وقتى ياد خدا كنند دل هاشان بلرزد و وقتى كه آيه هاى او برايشان تلاوت گردد بر ايمانشان افزوده شود و به پروردگارشان توكل كنند. كسانى كه نماز را به پا مىدارند و از آن چه كه نصيبشان كرديم انفاق مىكنند. آن ها ايمان آورندگان حقيقى هستند.
از امام صادق (ع) روايت شده است كه:
«ما مِنْ شَىْءٍ الّا وَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهى الَيْهِ الَّا الذِّكْرَ فَلَيْسَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهى الَيْهِ. فَرَضَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فَرْضَ الْفَرائِضَ فَمَنْ ادّاهُنَّ فَهُوَ حَدَّهُنَّ، وَ شَهْرُ رَمَضانَ فَمَنْ صامَهُ فَهُوَ حَدَّهُ، وَ الْحَجَّ فَمَنْ حَجَّ فَهُوَ حَدَّه، الّا الذِّكْرَ. انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ يَرْضَ منْهُ بِالْقَليلِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ حَدّاً يَنْتَهى الَيْه؛[6]
هر چيزى مرزى دارد كه به همان جا ختم مىشود مگر ذكر كه مرزى ندارد تا در آن جا
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 111
خاتمه بپذيرد. خداوند عزوجل نمازهاى يوميه را واجب كرد. هر كس آنها را ادا كند به سرحد آن رسيده است. در ماه رمضان هم هر كس روزه بدارد به سرحدش رسيده است. در مورد حج هم هر كس كه حج بگذارد به سرحد حج رسيده است، مگر ذكر كه خداوند تعالى به كم آن راضى نشده و سرانجامى براى آن قرار نداده است.»
سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند:
؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا[7] اى كسانى كه ايمان آوردهايد بسيار خدا را ياد كنيد و صبح و شام او را به پاكى ستايش كنيد.
سپس فرمودند:
«كانَ ابى (ع) كَثيرَ الذِّكرِ لَقَدْ كُنْتُ أَمْشى مَعَهُ وَ انَّهُ لَيَذْكُرُ اللهَ وَ آكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ وَ انَّهُ لَيَذْكُرُ اللهَ وَ لَقَدْ كانَ يُحَدِّثُ الْقَوْمَ وَ ما يَشْغَلُهُ ذلِكَ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَ كُنْتُ ارى لِسانَهُ لازِقاً بِحَنَكِه يَقُولُ لاالهَ الَّا اللهُ. وَ كانَ يَجْمَعُنا فَيَأْمُرُنا بِالذِّكْرِ حَتّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَ يَأْمُرُ بِالْقَراءَةِ مَنْ كانَ يَقْرَأُ مِنّا وَ مَنْ كانَ لايَقْرَأُ مِنّا أَمَرَهُ بِالذِّكْرِ؛[8]
پدرم- كه درود بر او- بسيار ذكر مىگفت. با او راه مىرفتم و او ياد خدا مىكرد. با او غذا مىخوردم ياد خدا مىكرد. با مردم حرف مىزد و در عين حال اين كار، او را از ياد خدا باز نمىداشت. مىديدم زبانش به كامش چسبيده بود و مىگفت: لا اله الا الله. و ما را جمع مىكرد و به ذكر گفتن امر مىكرد، تا آن كه خورشيد طلوع مىكرد و ما را به خواندن قرآن تشويق مىكرد و اگر كسى قرآن نمىخواند دستور مىداد تا ذكر بگويد.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 112
ب) انواع و مراتب ذكر
ذكر بر دو نوع است: 1. زبانى، 2. قلبى.
ذكر قلبى لطفش بيش تر از ذكر زبانى و بهتر از آن است. البته ممكن است كه ذكر زبانى مقدمه ذكر قلبى بشود كه خود داراى مراتبى است و اولين مرتبه اش ياد آورى و تذكر خداست از جانب بنده هنگام سركشى و معصيت.
از امام صادق (ع) روايت شده است كه:
«مِنْ اشَدِّ ما فَرَضَ اللهُ عَلى خَلْقِه ذِكْرُ اللهِ كَثيراً؛
از سختترين كارهايى كه خداوند بر آفريدگانش واجب نموده است ياد خداست.»
سپس فرمودند:
«لا اعْنى" سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا الهَ الَّا اللهُ وَ اللّهُ اكْبَر" و انْ كانَ مِنْهُ، وَ لكِنْ ذِكْرَ اللهِ عِنْدما احَلَّ وَ حَرَّمَ فَانْ كانَ طاعَةً عَمِلَ بِها وَ انْ كانَ مَعْصِيَةً تَرَكَها؛[9]
منظورم از اين كلام، ذكر تسبيحات اربعه نيست هر چند كه آن هم بخشى از اين ذكر هست ولى منظور من از ذكر در اين حديث ياد خدا در هر كارى است كه آن را حلال يا حرام كرده است كه اگر آن كار اطاعت خدا بود انجامش بدهد و اگر معصيت خدا بود تركش نمايد.»
مرتبه ديگرش «لقاء الله» است، يعنى آن كه چشمش جز خدا را نبيند و دلش جز به خدا مشغول نباشد و به هيچ چيز ديگرى غير از خدا نپردازد:
به صحرا بنگرم صحرا ته وينم
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
به دريا بنگرم دريا ته وينم
نشان از قامت رعنا ته وينم[10]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 113
خداوند تعالى فرموده است:
- الَّذينَ يذْكُرُونَ اللهَ قِياما وَ قُعُودا وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْارْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ؛[11] آنها كه در حال ايستاده، نشسته و به پهلو ياد خدا مىكنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مىانديشند- مىگويند- پروردگارا! اين هستى را به ناحق نيافريده اى. تو بى آلايشى. ما را از شكنجه آتش رهايى بخش.
-؛ رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ[12] مردانى كه تجارت و خريد و فروش ايشان را از ياد خدا باز نمىدارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 114
هدف از آفرينش آدمى
الف) قرب الهى
بحثى نيست كه هدف از آفرينش آدمى نزديكى و قرب به خداوند متعال است. كلام الهى است:
؛ وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[13] جن و انس را نيافريدم مگر آن كه بنده من باشند و مرا عبادت كنند.
جمله «ليعبدون» از «عبوديت» گرفته شده است نه از «عبادت» و معناى آيه به اين صورت در مىآيد كه جن و انس، هر دو به اين منظور آفريده شده اند كه فقط بندگان من باشند و بنده هيچ كس ديگر نباشند.
پس «عبوديت» هدف آفرينش انسان است. بلكه هدف آفرينش ما سوى الله است، چرا كه همه موجودات براى آدمى آفريده شده اند. كلام الهى است كه:
؛ هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[14] او كسى است كه هر چه در زمين است براى شما آفريد.
-؛ أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى وَ لَا كِتَابٍ مُنِيرٍ[15] نمىبينيد كه خداوند هر چه را كه در آسمانها و زمين است به تسخير شما درآورده است؟
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 115
بلكه مىتوان گفت كه برانگيختگى انبيا هم جز به اين منظور نبوده است، چرا كه قرآن هم وقتى كه براى بعثت رسولخدا (ص) دليل مىآورد علت آن را «آمرزش و پاك سازى نهادى» ذكر مىكند:
؛ هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[16] او كسى است كه در ميان بى سوادان فرستاده اى از بين خودشان برگزيد تا آيه هاى او را برايشان بخواند و نهادِ ايشان را پاك گرداندو به ايشان دانشِ كتاب و كاردانى بياموزد.
يا وقتى كه مىخواهد علت بعثت انبيا را ذكر كند، برپا داشتن عدل و ميانه روى قلمداد مىكند و مىفرمايد:
؛ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ[17] ما فرستادگان خود را با دليل آشكار فرستاديم و كتاب و ميزان را هم با ايشان فرو فرستاديم تا مردم را به قسط و ميانه روى فرا بخوانند.
هر يك از اين دلايل حتى عرفان به خدا هم كه در روايات مشهور هست كه
: «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيا فَاحْبَبْتُ انْ اعْرَفُ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَىْ اعْرَفُ؛[18]
من گنج پنهانى بودم و ميل كردم شناخته شوم لذا موجودات را آفريدم بلكه شناخته شوم.» مقدمه ايست براى بندگى و قرب به خداوند متعال.
البته قرب به خدا ممكن نيست مگر بر كسى كه عالم، مهذب و عارف- دانا، پاك شده، با شناخت- باشد. هم چنان كه نزديكى افراد اجتماع به يك ديگر نيز جز با عدالت اجتماعى امكان ندارد. جانِ كلام آن كه عبوديت و قرب به خدا هدف غايى آفرينش و
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 116
بعثت است و كمال انسان هم همان است كه زير بناى آن علم، عرفان، تهذيب، عبادت و ... است و اين همان كمالى است كه بالاتر از آن كمالى نيست و به واسطه آن دل ها آرام مىگيرند:
...؛ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[19] بدانيد كه با ياد خدا دل ها اطمينان مىيابند و آرامش مىپذيرند.
اين حصر و تأكيدى كه در آيه موجود است دلالت بر اين مىكند كه هيچ چيز آدمى را سير نمىكند مگر نزديكى و قرب به خداوند متعال. اين كمال و اين مسير راهى است بى انتها چرا كه سير در ذات الهى و نظر به رحمت پهناور اوست. لذا آدمى در هر لحظه در مرتبه ايست و در هر مرتبه در مرحله اى از كمال قرار دارد و اين مراحل، بى انتها هستند. لذا تكرارى در اين جا صورت نمىگيرد.
ب) مراتب قرب الى الله
قرب به خدا داراى مراتب مختلف و ميدان وسيعى است كه با دورى از محرمات و عمل به واجبات به ويژه مستحبات به اولين مراتب آن مىتوان رسيد كه اين مرتبه در نزد سالكين «تحليه» نام دارد.
البته قبل از اين مرتبه، مرتبه «تخليه» است كه عبارت است از: تهذيب نفس، چرا كه تا جان پاك و پالوده نشده باشد مثل ظرف دربسته اى است كه اگر در آب هم بيفتد آب در آن نفوذ نمىكند. جان هم تا وقتى كه پاك نشده باشد يعنى مرتبه «تخليه» را طى نكرده باشد، نمىتواند به مرحله بعدى وارد شود.
مرتبه آخر قرب هم كه مختص رسول خدا (ص) است و هيچ كس جز او نمىتواند آن مرتبه را درك نمايد مرتبه اى است كه خداوند تعالى با اين كلام خود از آن ياد مىكند:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 117
؛ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى[20] نزديك و نزديكتر شد تا آن كه فاصلهاش به اندازه دو كمان شد يا از آن هم نزديكتر.
«قوس» همان انحناست، بنابراين به وسيلهاى كه با آن تير پرتاب مىشود «كمان» گفته شده است. به پيرى كه كمرش دو تا شده باشد «مقوّس» مىگويند، لذا منظور از «قوس» در اين جا دو سر كمان است چرا كه هر يك از دو نيمه كمان حالت انحنا را دارند.
مرتبه اى از قرب كه غير از انبيا و اوصيا هم مىتوانند به آن برسند مرتبه «تجليه» و فنا است. خداوند تعالى از قول حضرت ابراهيم (ع) فرموده است:
؛ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[21] من رويم را از سر يكتا پرستى به سمت كسى برگرداندم كه آسمان ها و زمين را بنيان گذارى كرده است و من از مشركان نيستم.
در اين مرتبه، آدمى متوجه هيچ كس نيست غير از خدا و از هيچ كس نمىترسد مگر خدا و دلش در بند هيچ كس نيست مگر خدا.
نقل است كه: «وقتى سعيد بن جبير پيش حجاج رفت، حجاج از او پرسيد:
اسمت چيست؟
گفت: سعيد- خوش بخت-.
حجّاج گفت: بگو شقى- بدبخت-.
سعيد گفت: مادرم بهتر از تو مىدانست.
حجاج از او پرسيد: درباره «على» چه عقيدهاى دارى؟
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 118
سعيد گفت: هر چه خدا دربارهاش گفته همان است.
پرسيد: راجع به خلفا نظرت چيست؟
گفت: من وكيل آنها نيستم.
پرسيد: كدام يك از خلفا پيش تو محبوبترند؟
گفت: هر كدام كه پيش خدا محبوبتر باشند.
حجاج گفت: تو را مىكشم.
سعيد گفت: در اين صورت نجات پيدا مىكنم.
آن وقت حجاج فرمان قتل او را صادر كرد، سعيد رو به قبله ايستاد و گفت:
؛ إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[22] حجاج دستور داد رويش را از قبله برگردانند. سعيد گفت:
؛ وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[23] به هر طرف كه رو كنيد روى خدا در همان سمت است.
فرمان داد سرش را بر زمين بگذارند. سعيد گفت:
؛ مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى[24] شما را از آن آفريديم و دوباره به آن بازمىگردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مىآوريم.
حجاج حكم كرد اول زبانش بريده شود و بعد سرش را از تن جدا كنند.»[25]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 119
همه اين كارهاى سعيد بن جبير فقط براى اين بود كه به امثال حجاج اعلام كند لذت مقربين چه قدر است، حرف او اين است كه من در هر حال سعيدم و لذتى لذيذتر و گواراتر از مرگ برايم نيست. براى پيش از مرگ نيز لذتى گواراتر از تلاوت قرآن سراغ ندارم و تو در هر حال بدبخت و شقى هستى.
چه خوش گفته شاعر:
مردان رهش زنده به جان دگرند
منگر تو بدين چشم بد ايشان كه ايشان
مرغان هواش ز آشيان دگرند
بيرون ز دو كون و در جهان دگرند[26]
اگر گفته شود كه منظور از ذكر «امانت» در آيه شريفه، استعداد آدمى است براى رسيدن به اين مقام، سخن گزافى نيست. هر چند كه آدمى نسبت به خود بسيار ستم كار و نسبت به استعدادش بسيار جاهل و ناآشنا است. كلام الهى است كه:
؛ إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولًا[27] ما امانت را به آسمانها، زمين و كوه ها عرضه داشتيم همه آنها از زير بار آن شانه خالى كردند و از آن ترسيدند ولى آدمى پذيرفت كه آن را به دوش بكشد. چرا كه او- نسبت به خود- بسيار ستم كار- و نسبت به استعدادش- بسيار ناآشنا و نادان بود.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 120
همچنين آيه:
؛ فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ[28] فرخنده روزها و خوشبخت ها، آن هم چه خوش حال و روزهايى! و بدحال و روزها و بدبخت ها، آن هم چه بدحال و روزهايى! و پيش تازان پيش گامند. آنها هستند كه مقربان درگاه خداوندند.
لذا در اين آيات انسانها به سه گروه تقسيم شده اند: يك گروه از آنان غرق در دنيا هستند. آنها بدحال و گرفتار شومى و نحسى اند. جدا اين گروه در بدبختى و شومى و نحسى به سر مىبرند و نظير كرم خاكى اند، بلكه در اين دنيا مثل كرم چاه و فاضلابند و در آخرت هم شكنجه دردناكى در انتظار آن ها است. خداوند در حق ايشان فرموده است:
؛ أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلَا تَذَكَّرُونَ[29] آيا ديدهاى كسى را كه هواى نفسش به خدايى خود برگزيد و خداوند او را با علم گمراه كرد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر چشمش پرده كشيد؟ ديگر غير از خدا چه كسى او را راهنمايى مىكند؟ چرا نمىخواهيد پند بگيريد؟
گروهى هم از عقل تبعيت كرده و با تربيت انبيا و اوصياى الهى رستگار مىشوند. آنها هم خوش يمنها، فرخنده روزگاران و سعادت مندانند. مصداقِ عبارت «مَن حولها» در آيه ذيل هستند:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 121
؛ فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[30] وقتى كه نزد آتش آمد به او ندا داده شد كه مبارك باد هر كس در اين آتش و اطرافش باشد. منزه است خداوندى كه پروردگار جهانيان است.
اما گروه سوم، آن هايى هستند كه تقرب يافته و در كنار خدا هستند و شامل رحمت اويند. مصداق عبارت «من فى النار» آنها هستند كه پيش تازانند، آنها هستند كه تحت ولايت خدا بوده و جزء اولياء الله هستند. آرام گرفته و اطمينان پيدا كرده اند. ايشان هستند كه هم خود از خدا خرسند هستند و هم خداوند از آنها خشنود است.
لذا گروه اول در اين دنيا- در پس پرده ها و حجاب هاى ظلمت و نور محجوبند و در آخرت هم در آتش خواهند بود. كلام الهى است كه:
؛ كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِيمِ[31] نه. اين طور نيست. در آن روز آنها از پروردگارشان محجوبند و سپس آتش جهنم را مىچشند.
گروه دوم نيز در خطر عظيمى قرار دارند. از رسول خدا (ص) روايت شده است كه:
«النّاسُ كُلُّهُمْ هالِكُونَ الَّا الْعالِمُونَ، وَ الْعالِمُونَ، كُلُّهُمْ هالِكُونَ الَّا الْعامِلُونَ. وَ الْعامِلُونَ كُلُّهُمْ هالِكُونَ الَّا الُمخْلِصُون، وَالُمخْلِصُونَ فى خَطَرٍ عَظيمٍ
؛[32] مردم همه نابود شدنى هستند مگر علما و دانشمندان، دانشمندان همه در هلاكتند مگر عمل كنندگانشان، عمل كنندگان همه در هلاكتند مگر خالصان ايشان. خالصان هم در خطر عظيمى قرار دارند.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 122
اما گروه سوم تحت ولايت الهى و عنايت او قرار دارند. آنها بندگانى هستند كه شيطان را از ايشان بهره اى نيست. خداوند تعالى فرموده است:
؛ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[33]- شيطان- گفت: به عزتت قسم كه همه شان را گمراه مىكنم مگر بندگان منتخب و برگزيده تو را.
ايشان مقامات، لذت ها و درجاتى دارند كه در كلام نمىگنجد و حتى درك آنها هم امكان ندارد. چه خوش گفته اند:
صفت باده عشقش ز من مست مپرس
آن كس داند حال دل مسكينم
ذوق اين مى نشناسى به خدا تا نچشى
كو را هم از اين نمد كلاهى باشد[34]
ج) انواع الهام
گفتيم كه الهام دو نوع است: 1. رحمانى و شيطانى، 2. تكوينى و تشريعى.
خداوند تعالى فرمود:
؛ وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا[35] و قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را آفريده و منظم ساخته سپس فجور و تقوا را به او الهام كرده است.
اين الهام از تكوينيات است و به آن «هدايت تكوينى» هم اطلاق مىگردد و اين از فحواى كلام الهى در موارد مختلف در قرآن كريم استفاده مىشود از جمله:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 123
- ...؛ فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ[36]
و در هر آسمان امر مخصوص به آن را وحى كرد.
-؛ يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[37] آن روز خبرهايش را آشكار مىنمايد زيرا كه پروردگارت به او وحى كرده است.
-؛ وَ أَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ[38] پروردگار تو به زنبور عسل وحى نمود كه از كوه ها و درختان، خانه هايى برگزين.
الهام و وحى تشريعى، از جانب خداوند مىباشد كه به آن «مبشرات» گفته مىشود. دليل اين مطلب از كلام الهى استفاده مىشود كه در موارد زيادى ر قرآن بيان مىكند از جمله اين كه:
-؛ وَ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لَا تَخَافِي وَ لَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[39] به مادر موسى هم وحى كرديم كه او را شير بده وقتى هم كه براى او بيم ناك شدى او را در دريا بينداز و نترس، غم و اندوه هم به دلت راه مده كه ما او را به تو بازمىگردانيم.
و دليل ديگر آن نيز، اين روايت ها است كه فرموده اند:
«انّ لِلْمَلَكِ لُمَّةً بابن آدم وَ لِلشِّيْطانِ لُمَّة
؛[40] يك نوع خاطره قلبى هست مخصوص فرشته و يك نوع هم هست كه ويژه شيطان است.»
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 124
-«انَّ رُوْحَ- الْقُدُسِ [قَدْ] نَفَثَ فى رَوْعى
؛[41] روح القدس در قلب من دميد.»
يك نوع الهام و وحى تشريعى هم خاص شيطان هست كه به آن «وسوسه» گفته مىشود. كلام الهى است كه:
وَ لَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ[42] شيطان ها به دوستان خودشان وحى كنند تا با شما درافتند.
- ...؛[43] بعضى شان از روى فريب سخنان زيبا را به ديگرى القا مىكنند.
-؛ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ[44] از شر وسوسهگر پنهانكار كه درون سينه انسانها وسوسه مىكند. خواه از جن باشد يا از انسان.
اما وحى والهام مختص پيامبران از وادى ديگرى است كه نياز به بحث طولانى دارد و آن نوع خاصى از پيوند است كه داراى مراتبى است و آخرين مرتبه آن در اين كلام الهى است كه:
. ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى[45] معناى آيه اين چنين است كه رسول خدا (ص) به قدرى به خداوند نزديك شد كه ديگر منيتى براى او باقى نماند بلكه تدلى و تعلق محض شد و ميزان اين نزديكى او به خدا به مقدار فاصلهاى بود كه مىتوان براى بين دو كمان تصور كرد بلكه از آنهم نزديكتر شد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 125
د) مقام قرب الهى
اميرالمؤمنين على (ع) در اين جملات هم داعى، هم مدعو، هم مدعو به و هم مدعو له را ذكر كرده است. داعى خود حضرت مىباشد، مدعو پروردگار و محبوب اوست، مدعو به جود و كرم الهى است و مدعو له مقام قرب، مقام شكر و مقام ذكر قلبى است.
از آن جا كه قرب در اين جا مرتبه عاليه آن است، لذا قرآن با عبارت «قرب عندالله» از آن ياد كرده است. آن جا كه فرموده است:
؛ وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[46] وقتى كه زن فرعون گفت: پروردگارا! براى من پيش خودت در بهشت خانه اى بساز و مرا از دست فرعون و كارگزارانش رهايى بخش و از شر قوم ستم كار هم نجات بده.
البته در اين دعا با عبارت «قرب دنوّ» از آن ياد شده است: «
انْ تُدْنِيَنى مِنْ قُربِك.»
لذا هم مقام شكر و هم مقام ذكر قلبى را يك جا دربرمى گيرد. ناچار منظور حضرت از جمله: «و ان تلهمنى ذكرك» نيز غير از مقام ذكر اصطلاحى است.
شايد منظور حضرت اين باشد كه به او مقام قرب و توجه به اين مقام را عطا فرمايد كه اين، احتمال بسيار نزديكى است لذا معناى جمله به اين صورت درمى آيد كه:
«خداوندا! به من مقام قرب عطا كن و وقتى كه به آن مقام رسيدم توفيق شكرگذارى و قدردانى و توجه به آن را به من بده.»
ان شاء الله تعالى در بخش هاى آينده درباره مراتب سير، خلوص و معناى شكر بيش تر بحث خواهيم كرد. لذا در اين جا به همين مقدار اكتفا مىكنيم.
[1]. طه، آيه 14.
[2]. عنكبوت، آيه 45.
[3]. بقره، آيه 152.
[4]. احزاب، آيه 41 و 42.
[5]. انفال، آيه 2- 4.
[6]. كافى، ج 2، ص 498،( باب ذكر الله عزوجل كثيراً)، ح 1.
[7]. احزاب، آيه 41 و 42.
[8]. بحارالانوار، ج 46، ص 297،( باب 6)، ح 29.
[9]. كافى، ج 2، ص 80،( باب اجتناب المحارم)، ح 4.
[10]. باباطاهر، ديوان اشعار، دوبيتىها، قسمت اول، مصرع دوم چنين آورده است: نشان روى زيباى ته و نيم.
[11]. آل عمران، آيه 191.
[12]. نور، آيه 37.
[13]. ذاريات، آيه 56.
[14]. بقره، آيه 29.
[15]. لقمان، آيه 20.
[16]. جمعه، آيه 2.
[17]. حديد، آيه 25.
[18]. بحارالانوار، ج 84، ص 198 و 344،( باب 12 و 13)، ذيل ح 6 و 19.
[19]. رعد، آيه 28.
[20]. نجم، آيه 8 و 9.
[21]. انعام، آيه 79.
[22]. انعام، آيه 79.
[23]. بقره، آيه 115.
[24]. طه، آيه 55.
[25]. ر. ك: بحارالانوار، ج 46، ص 136،( باب 8، أحوال أهل زمانه ...)، ح 26.
[26]. ديوان شمس، رباعيات، قسمت هفتم.
[27]. احزاب، آيه 72.
[28]. واقعه، آيات 8- 11.
[29]. جاثيه، آيه 23.
[30]. نمل، آيه 8.
[31]. مطففين، آيه 15 و 16.
[32]. علامه محدتقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 13، ص 115؛ رضى الدين استرآبادى، شرح الرضى على الكافيه، ج 2، ص 129.
[33]. ص، آيه 82 و 83.
[34]. عطار نيشابورى شبيه به اين بيت را چنين سروده است؛ كسى را سوى اين رازست راهى* كه او را زين غد باشد كلاهى
[35]. شمس، آيات 7 و 8.
[36]. فصلت، آيه 12.
[37]. زلزال، آيات 4 و 5.
[38]. نحل، آيه 68.
[39]. قصص، آيه 7.
[40]. بحارالانوار، ج 67، ص 49،( باب 44، القلب و صلاحه ...)، ذيل ح 3.
[41]. كافى، ج 5، ص 83،( باب الاجمال فى الطلب)، ح 11.
[42]. انعام، آيه 121.
[43]. همان، آيه 112.
[44]. ناس، آيات 4- 6.
[45]. نجم، آيات 8- 10.
[46]. تحريم، آيه 11.