آفاق نیایش
بخش ششم - تفسیر دعای کمیل
يا نُورُ يا قُدُّوسُ يا اوَّلَ الْاوَّلينَ وَ يا آخِرَ الْاخِرينَ؛ به فرياد مىطلبم كسى را كه نور صرف است. و كسى را كه از هر عيب و نقص مبرى است. و به فرياد مىطلبم كسى را كه مقدم بر هر چيز و مؤخر از هر چيزى است- يعنى به فرياد مىطلبم كسى را كه همه جا موجود است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 85
تفسير ادبى
«نور» به آن چيزى گفته مىشود كه توسط آن چيزهاى ديگر، بر ما مكشوف مىگردد وخود ذاتا براى ما ظاهر و هويداست. وقتى كه نور، از قبيل «نور شمس» ظاهرى باشد، همين كلمه «نور» به آن اطلاق مىگردد.
به «عقل» و «علم» هم «نور» گفته مىشود؛ زيرا با آن دو نيز «معقول» و «مجهول» بر ما ظاهر مىگردند.
خداوند تعالى «نور» است، زيرا همه چيز توسط او ظاهر و آشكار مىگردد اما او خود ذاتا ظاهر و نمايان است.
«قدوس» صيغه مبالغه است از ماده «قدس» به معناى «تنزيه» و «پيرايش» است، لذا خداوند- كه از هر عيب و نقصى پيراسته است- «قدوس» است.
«اول» به چيزى گفته مىشود كه بر حسب زمان، رتبه و عليت پيش از آن چيزى نباشد.
«آخر» به چيزى گفته مىشود كه بر حسب زمان، رتبه يا بقايش پس از فناى هر چيز، ديگر چيزى پس از آن نباشد.
خداى تعالى «اول» و «آخر» است نه بر حسب زمان بلكه به معناى رتبه كه انشاءالله توضيح آن خواهد آمد.
نور الهى
الفاظ «نور» و «قدوس» دو اسم از اسماى خداى تعالى هستند و علم براى ذات مقدس حق تعالى مىباشند. البته در اين دعا از قرآن شريف اخذ شدهاند، همچنان كه خداوند تعالى در اين دو آيه شريفه فرموده است:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 86
-؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[1] خدا روشنى بخش آسمانها و زمين است.
-؛ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ[2] او همان خداست كه هيچ معبودى جز او نيست، حاكم ومالك اصلى اوست، پاك و پيراسته، به كسى ظلم نمىكند، امنيت بخش و مراقب هر چيزى است. قدرت مندى است شكستناپذير كه هر امرى را اصلاح مىكند و شايسته عظمت است خداوند از آن چه شريك براى او قرار مىدهند منزه است.
با اين تفاوت كه در قرآن منظور از ذكر آن دو، وصف حق تعالى است ولى در دعا «اسم علم» از آن اراده شده است. لذا بدون تنوين آورده شده اند.
نام هاى «اول» و «آخر» هم از قرآن شريف اخذ شده اند. خداوند تعالى فرموده است:
؛ هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[3] آغاز اوست، انجام اوست، پيدا اوست، پنهان اوست و او بر هر چيز آگاه است.
پس خداوند تعالى نور است:
1. زيرا وجود هر كس به او وابسته است و با وجود او موجود هست. همان طور كه نور ذاتا نمايان و نمايش گر غير است خداوند تعالى هم بر حسب وجود، ذاتا نمايان و نمايان گر غير است.
2. نيز خداوند تعالى نور است از اين جهت كه هر كس غير از او باشد در نزد اهلش توسط او شناخته مىشود، ولى او با ذات خودش معرفى مىشود. لذا با ذاتش بر خود
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 87
دلالت نمود و ذاتش توسط خود ذاتش ظاهر است. هر چيز با او معرفى و شناخته مىشود.
اميرالمؤمنين على (ع) در دعاى صباح و امام حسين (ع) در دعاى عرفه، به اين مطلب اشاره كردهاند كه پيش از اين ذكر شد.
3. ديگر آن كه خداوند تعالى از اين نظر نور است كه راهنماى تكوينى، تشريعى و عنايتى هر چيز است. اوست كه از هر جهت «مهدى» است، چنان كه امام رضا (ع) در حديثى كه در پاسخ تفسير آيه:؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[4] اشاره به اين مطلب كردهاند، يعنى «هادى اهل السموات و الارض».[5]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 88
انواع هدايت
خداوند تعالى داراى سه نوع هدايت است:
1. هدايت تكوينى، كه در كتاب خود به آن اشاره فرموده است:
؛ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[6] پرودگار ما آن كسى است كه به هر چيز، آفرينش بخشيده و سپس او را هدايت كرده است.
2. هدايت تشريعى، كه عبارت باشد از ارائه طريق كه در كتاب خود به اين مورد هم اشاره فرموده است:
؛ إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً[7] ما راه را به او نشان داديم، چه قدر شناس باشد و چه نباشد.
3. عنايت خاصه، كه در كتابش به اين هم اشاره فرموده است:.؛ ذلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ[8] مايه هدايت براى پرهيزكاران است. و آن رسيدن به مطلوب است. معلوم است كه اقتضاى اين نوع هدايت به دست بنده است و همه اين هدايت ها از جانب خداى تعالى است. پس او «هادى» است و به اين معنا «نور» است.
قدوس
از آن جا كه خداوند، وجود و فيض محض و مافوق هر نوع كمال است، پس در ساحت مقدس او نقص و عيبى راه ندارد. زيرا كه نقص و عيب مختص ممكنات و ماهيت هاست، ولى تنها اوست كه در هر دو سرا يك چهره و يك نوع نمود دارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 89
اول الاولين و آخر الاخرين
در اين مورد تفاسير مختلفى وجود دارد كه عبارتند از:
تفسير اول: ممكن است اين دو اسم به اين صورت تفسير شوند كه چون خداوند تعالى به احاطه قيومى بر هر چيز محيط است، لذا او اول و آخر، ظاهر و باطن است. بنابراين هر چيزى كه «اول» فرض گردد، او پيش از آن قرار مىگيرد؛ و هر چيزى كه «آخر» فرض گردد، او پس از آن قرار خواهد گرفت؛ و هر چيزى كه «نمايان» فرض شود، او از آن نمايان تر است؛ و هر چيزى هم «پنهان» فرض شود، او از آن پنهان تر است؛ چرا كه او به احاطه قيومى خود بر هر چيز محيط و فراگير است.
تفسير دوم: او بدين جهت «اول» است كه او بوده و پيش از او هيچ چيز نبوده و «آخر» خواهد بود چون پس از نيستى و نابودى هر چيزى او ماندنى و «ظاهر» است چون نور است و ذاتا ظاهر است؛ با آن كه فعلش دليل بر ظهور اوست و بدين جهت او «باطن» است كه خردها از درك كنه او عاجز و قاصرند.
تفسير سوم: او «اول و آخر و ظاهر و باطن» است از آن نظر كه در خانه كسى نيست به جز صاحب خانه. لذا «وجود» اوست و ديگران همه «وجود نما» هستند؛ بنابراين از باب كنايه به او «اول و آخر» اطلاق مىشود.
در اين جملات سخن از دعا كننده و دعا شونده به ميان آمده ولى از مدعوّ له و مدعوٌ به ذكرى نشده است. اين نوع دعا كردن از باب تعليق حكم بر وصف است كه به جهت عليت مبداء اشتقاق معلوم مىشود و ملجأ در وقت پناه جستن، جز آن كه پناه ببرد و كسى را كه پناه گاه خود مىداند صدا كند كارى نمىكند و در اين جا ديگر بر زبان آوردن خواسته لازم نيست. لذا داعى در اين حالت مىگويد: «يا ارحم الراحمين» و خود اين دعا قرينه «ارحمنى؛ به حال من دل بسوزان» را هم به همراه دارد. اين جا هم همين طور است و وقتى كه گفته مىشود:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 90
«يا نُورُ يا قُدُّوسُ يا اوَّلَ الْاوَّلينَ وَ يا آخِرَ الْاخِرين.» يعنى:
«نَوِّرْ قَلْبى وَ امْرى وَ خَلِّصْنى مِنَ الْعُيُوب فى امْرِ قَلْبى وَ دُنْياىَ وَ آخِرَتى وَ يا قَديرُ وَ يا مُحيطُ اغِثْنى وَ خَلِّصْنى؛ اى نور! اى پاك و منزّه! اى اوّلين موجودات! و اى آخرين موجودات! دلم و كارم را روشن كن و مرا از عيب هايم در مسائل دنيايى، و آخرتى و قلبى ام خالص و پيراسته ساز. اى قدير! اى محيط! به فرياد من برس و مرا رهايى بخش.»
[1]. نور، آيه 35.
[2]. حشر، آيه 23.
[3]. حديد، آيه 3.
[4]. نور، آيه 35.
[5]. بحارالانوار، ج 4، ص 16،( باب 3، تأويل آيةالنور)، ح 4.
[6]. طه، آيه 50.
[7]. انسان، آيه 3.
[8]. بقره، آيه 2.