آفاق نیایش - تفسیر دعای کمیل
بخش سوم
وَ خَضَعَ لَها كُلُّ شىءٍ وَ ذَلَّ لَها كُلُّ شىءٍ؛
و همه چيز در برابر آن خاضع و در پيش آن خوار است.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 49
تفسير ادبى
خضوع و ذل:
«خضوع»: اغلب در مورد شكستگىاى به كار مىرود كه بر دل ها مستولى مىشود. از آن جا كه اين حالت در ذات تمامى اشيا هست، لذا لفظ «خضوع» براى آن به كار برده شده است.
«ذلّ»: به معناى «درماندگى» است و به ندرت به معناى «گردن نهادن» به كار رفته است. از آن جا كه همه اشيا در ذاتشان مسكين و درمانده اند، اين معنا از آن اراده شده است و اراده نمودن معناى «گردن نهادن» هم از آن مانعى ندارد، اما معناى اول بهتر است. به هر حال كلام از تكرار اشراب چيرگى خالى نمىشود. در مقامى مثل مقامِ تكرار، لطف در لفظ نهفته است. قرآن هم تكرار است ولى تكرارش آن طور نيست كه ملال آور باشد، زيرا تكرار لازمه تهذيب اخلاق است و تهذيب اخلاق به هيچ صورتى نتيجه نمىبخشد مگر با تكرار؛ دعا هم تكرار است و تكرارش غير از آن تكرارهاى ديگر است، زيرا سخن گفتنِ عاشق است با معشوق، و هم صحبتى دل دار است با دل داده، و گفتو گوى بنده است با مولاى خود، كه در اين صحبتها تكرار بى معناست. لذا بنده اگر هزار بار هم بگويد: «يا الله» هيچ يك از آنها تكرار نخواهد بود. در ذيل آيه شريفه:
؛ وَ مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَ لِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى[1] اى موسى! اين كه در دست دارى چيست؟- موسى- گفت: اين عصاى من است. به آن تكيه مىكنم و با آن براى گله ام برگ مىريزم و فايده هاى ديگرى هم براى من دارد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 50
گفته شده است كه همان جمله اولى، براى جواب كافى بود، ولى حضرت موسى (ع) چون مىخواست با خدا حرف بزند، لذا اينها را اضافه كرد.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 51
انواع فروتنى
فروتنى و افتادگى اشيا براى خداوند تعالى به معانى گوناگونى به كار رفته است از جمله:
الف) فروتنى و افتادگى تكوينى؛ گفتيم كه خداوند تعالى قيوم و برپا نگه دارنده همه اشيا است، پس همه چيز در برابر او فروتن و افتادهاند.
ب) فروتنى و افتادگى عبودى؛ اين نوع فروتنى و افتادگى همان است كه اگر در برابر خداى تعالى باشد از جمله افتخارات به شمار مىرود و افتخارى بالاتر، برتر، تابنده تر و درخشنده تر از آن براى بنده تصور نمىشود و هدف از خلقت هر چيزى جز آن نيست. چنان كه فروتنى و افتادگى در برابر غير خدا اگر به خدا برنگردد از پستترين كارها است. لذا در اسلام بارها و بارها از آن نهى شده است. البته اين نوع فروتنى و افتادگى در همه چيز موجود است چنان كه خداى متعال مىفرمايد:
؛ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[2] قطعا هر چه در آسمانها و زمين است خدا را به بى آلايشى ياد مىكند.
نيز آيه مذكور كه شاهد بر مدعاى ماست:
؛ يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ[3] هر چه در آسمانها و زمين است خدا را به بى آلايشى ياد مىكند.
در آيات قرآن بارها اين مطلب تكرار شده است، يك بار به صيغه ماضى كه بر تحقق و تأكيد دلالت مىكند، و بار ديگر به صيغه مضارع كه بر ملكه دلالت مىنمايد، و به
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 52
معناى اين است كه بندگى در ذات اشيا است. همان طورى كه خداوند تعالى فرموده است:
- وَ لَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ[4] اى كوه ها و اى پرندگان! با او هم آواز شويد و همراه او تسبيح خدا گوييد.
- ...؛ تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً[5] هيچ چيزى نيست مگر اين كه او را تسبيح مىگويد ولى شما تسبيح آنها را درك نمىكنيد.
و شاعر چه زيبا سروده است:
ما سميعيم و بصيريم و خوشيم
با شما نامحرمان ما خامشيم.
[6] اين كه بعضى مىگويند منظور از تسبيح، تسبيح تكوينى است، اشتباه فاحشى است كه ناشى از عدم دقت گوينده است، وگرنه علاوه بر آن كه تسبيح همه اشيا بر «اهل الله» ثابت و مشهود است با اين كلام الهى هم كه فرمود: يا جبالُ اوِّبى مَعهُ والطيرَ و يا آن آيه كه فرمود: منافات پيدا مىكند. علاوه بر اينها تسبيح تكوينى از واضحات اوليه است.
خلاصه آن كه از نظر فلسفه اسلامى اشيا دائما مشغول تسبيح و تنزيه خداوند هستند.
آرى، همين انسانى كه علت غايى آفرينش است و همه چيز براى او آفريده شده است، گاهى منحرف مىشود و فطرتش را با طغيان وغفلت از راه بيرون مىكند، تا آن جا كه مصداق اين كلام الهى واقع مىشود كه فرمود:
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 53
؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[7] بدترين جانوران درنزد خدا لال ها و كرهايى هستند كه عقل خويش را به كار نمىگيرند.
بنابراين انسانى كه براى تسبيح گفتن زبان دارد ولى لال شده، براى شنيدن تسبيح گوش دارد ولى كر شده، براى ديدن آيات الهى چشم دارد ولى كور شده و بالاخره دل دارد ولى درك ندارد، هم چون چهارپايان است؛ بلكه از آنها هم پستتر است چرا كه آنها دايم در تسبيحند اما او لال شده است. همان طورى كه خداوند تعالى مىفرمايد:
؛ وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[8] به يقين گروه زيادى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم. آنها دلهايى دارند كه با آن نمىفهمند و چشمانى كه با آن نمىبينند و گوش هايى كه با آن نمىشنوند. آنها هم چون چهارپايانند؛ بلكه گمراه تر. اينها همان غافلانند.
بىچاره اين انسانى كه مستخدمانش در بدن او دائما در حال تسبيحند.- مثل موجودات زندهاى كه نه تنها در خون او بلكه در تمامى اعضا و جوارح او هستند- و او از آنها غافل است:
گوش باز و چشم باز واين عمى
وه عجب از چشم بندى خدا[9]
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 54
ولى به جاست كه گفته شود:
گوش بسته چشم بسته اين عمى
وه عجب از چشمبندى گناه
ج) فروتنى و افتادگى جبرى. اين به معناى آن است كه عملِ مقدر براى هر چيزى ظاهر و بدون شك به انجام مىرسد. پس همه اشيا در برابر خدا فروتن افتاده اند و از فرمان خداوند و تقديرى كه براى ايشان در نظر گرفته شده سرپيچى نمىكنند، ازاينروست كه خداوند تعالى مىفرمايد:
...؛ أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ[10] هر كس كه در آسمانها و زمين است خواه ناخواه تسليم اوست.
و در جاى ديگر: ...؛ ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ[11] به آسمان و زمين گفت: خواه ناخواه به طرف من بياييد- و شكل بگيريد- گفتند: خواسته به طرفت مىآييم.
البته ممكن است لفظ «طوعا اوْ كَرها» تأكيدى باشد بر امر كه «خواه ناخواه بايد بشود» و شاهد آن هم اين كلام الهى است كه مىفرمايد:
؛ وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ[12] هر كس كه در آسمانها و زمين هست خواه ناخواه براى خدا بر زمين مىافتد. سايه هايشان نيز صبح و شب را سجده مىكنند.
و گرنه عبادت ناخواسته بى معناست. از اين احتمال دقيقتر آن كه از هر دو آيه بر مىآيد: خونى كه در تن يك شخص كافرى در گردش است و نيز سلولهايى كه در
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 55
خون ظالم لج باز وجود دارند، همه كارگرانى هستند كه خواه ناخواه به كار مشغولند، از اين رو بين تن رسول خدا (ص)- و ابوجهل لعنت الله عليه- فرقى نيست. حال آيا مىتوان فرض كرد كه اين سلول هاى موجود در خون، در هر دو تن يك نوع عمل مىكنند؟ هرگز نمىتوان چنين پنداشت.[13] اينها همه در مورد غير انسان نيز صادق است، ولى در مورد انسان گفتيم كه او با اراده و اختيار خودش عمل مىكند. لذا اگر در برابر خداوند سر تعظيم فرود آورده و در برابر خداوند اظهار افتادگى نمايد يعنى به آن چه كه خداوند به او فرمان داده و برايش مقدر داشته عمل كند به اختيار در برابر خداوند، فروتن و افتاده است و با آن تا هر كجا كه خدا بخواهد تكامل مىيابد و پيش رفت مىكند، ولى اگر فروتنى پيشه نكرد و در برابر خداوند تعالى افتادگى در پيش نگرفت، در آخرت خوار و بى مقدار خواهد شد.
چه زيبا و به جا گفته اند كه آدمى براى اظهار درماندگى و ابتهال به درگاه خداوند متعال آفريده شده است. لذا اگر در اين دنيا به آن عمل نكرد در جهنم عذاب خواهد شد. همان طور كه خداوند تعالى مىفرمايد:
؛ يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سَالِمُونَ[14] روزى كه ساق پاها برهنه شده و به سجده دعوت مىشوند اما نمىتوانند سجده كنند، چشم هايشان فرو مىافتد و خوارى، آنها را فرا مىگيرد در حالى كه پيش از آن وقتى سالم بودند نيز به سجده كردن دعوت مىشدند.
آفاق نيايش تفسير دعاى كميل، ص: 56
چه بسا در دنيا هم به انواع مختلف خوار و بى مقدار شوند. در تاريخ هم نمونه اين اشخاص واقعا فراوان است، مثل: نمرود، اصحاب فيل، بنى اميه، بنى عباس و ....
خداوند بردبار است، به مرور زمان جان نمرود را با يك پشه دم بريده گرفت و اصحاب فيل را با ضعيف ترين حيوانات به قتل رساند و دولت بنى اميه را با بولى از ميان برد و بنى عباس را چنان سرنگون كرد كه زن يحيى- مادر جعفر- و پسر يحيى- برادر جعفر- كه بر جهان اسلام تسلط داشتند، دست گدايى دراز كردند و وادار به شغل دلاكى شدند.
[1]. طه، آيه 17 و 18.
[2]. حديد، آيه 1.
[3]. جمعه، آيه 1.
[4]. سبا، آيه 10.
[5]. اسراء، آيه 44.
[6]. مثنوى معنوى، دفتر سوم،« حكايت مارگيرى كه اژدهاى فرده را مرده پنداشت ...».
[7]. انفال، آيه 22.
[8]. اعراف، آيه 179.
[9]. مولوى چنين مىسرايد: چشم باز و گوش باز و اين ذكا* خيرهام در چشم بندى خدا، ر. ك: مثنوى معنوى، دفتر سوم،« مهلت دادن موسى فرعون را تا ساحران ...، ص 391.
[10]. آل عمران، آيه 83.
[11]. فصلت، آيه 11.
[12]. رعد، آيه 15.
[13]. منظور آن است كه اين سلولها بى شك در بدن ابوجهل- لعنت الله عليه- كه از ولايت الهى سرپيچى كرده است، ناخواسته به كار مشغولند ولى در بدن رسول خدا( ص) كه نزديكترين آفريدگان به خداوند تعالى است خواسته وبا شوق و شورى زايد الوصف به كار مىپردازند.
[14]. قلم، آيه 42 و 43.