مـقــدمـه
بسم اللّه الرحمن الرحيم
تشنگى دل و جان ما را معارف اهل بيت عليهم السلام سيراب مى كند.
گنجينه پايان ناپذير كلمات ائمّه، از سرمايه هاى عظيم و ماندگارى است كه به همّت عالمان بزرگ و راويان گوهرشناس، ثبت و ضبط و ذخيره سازى شده است و ما اينك پس از قرنها كه از دوران آن اولياى الهى مى گذرد، توفيق بهره بردن از آن را داريم.
در اين ميان، سخنان امير بيان و خورشيد حكمت و هدايت و پيشواى عدالت، حضرت على اميرمؤمنان عليه السلام از درخشندگى و بلاغت و جلوه خاصّى برخوردار است و بسيارى از بزرگان دانش و ادب، در طول اين چهارده قرن، از چشمه زلال «حكمتهاى علوى» سيراب شده اند و به انتقال آن جرعه هاى جان بخش به كام تشنگان معارف پرداخته اند.
سخنان امام على عليه السلام آن چنان عميق، زيبا، كاربردى و فصيح است كه چشم دل را مبهوت مى سازد. گويا آن حضرت، ناظر به همه ادوار و به تناسب همه مخاطبان و دردها و نيازها، راه حل و درمان ارائه فرموده است. از اين رو كلمات حضرتش دلنشين و روح پرور و مايه عبرت و سرمشق زندگى است.
بارى... آنچه پيش رو داريد، قطره اى از آن اقيانوس بى كران است. گهرهايى برگرفته از كلمات قصار آن پيشواى جاودانه، از كتاب «غررالحكم» است كه با ترجمه و توضيحى مختصر، تقديم مى شود. دسته گلى است معطّر، از بوستان باطراوت و هميشه سرسبز و خوشبوى معارف علوى.
سعى شده است كلماتى برگزيده شود كه بيشتر حالت كاربردى و نقش آفرينى در رفتار روزمرّه و صحنه هاى زندگيمان داشته باشد، با توضيحاتى روان و خودمانى، كه بيشتر و بهتر بتواند با مخاطبان و خوانندگان، رابطه برقرار سازد.
باشد كه فروغ كلام مولا، زواياى تاريك زندگى ها و دلهايمان را روشن سازد و در سايه سار رهنمودهاى حضرتش، «راه» را روشن تر ببينيم و «هدف» زندگى را از ياد نبريم... چنين باد.
جواد محدّثى
گزينـش دوسـت
۱ الإمام عليّ عليه السلام أَلصّاحِبُ كَالرُّقْعَةِ فِى الثَّوبِ فَاتَّخِذْهُ مُشاكِلاً. [غررالحكم ج1 ص379]
امام عـلى عليه السلام فرمود: همنشين و دوسـت، همانند وصله در لباس است، پس آن را همشكل برگزين.
در اين كه هزار دوست كم است و يك دشمن بسيار، حرفى نيست.
در اين هم كه انتخاب دوست، هنر است و هنر بزرگتر، نگهداشتن دوست است، سخنى نيست.
مهمتر از همه، داشتن «معيار» در انتخاب دوست است. نيازى به توضيح نيست كه همنشينى، تا چه حد در افكار و رفتار انسان مؤثر است. گاهى صالحترين افراد، قربانى معاشرت با دوستان ناباب مى شوند. گاهى هم انسانهاى خطاكار و آلوده، در اثر همجوارى با افرادى خودساخته و پاك، از عطر دلاويز صداقت و پاكى و ديندارى آنان، معطر مى شوند و راهى نو در پيش مى گيرند.
به تعبير مولايمان حضرت على عليه السلام، گزينش دوست، مثل وصله زدن بر جامه اى است كه پاره شده است. عاقلانه آن است كه وصله را از جنس و نوع و رنگ پارچه اى انتخاب كنيم كه به هم بخورند و تركيب ناهماهنگى پديد نياورند طبق فرهنگ «كبوتر با كبوتر باز با باز»، زيبنده دوستى با يك مسلمان متعهّد، كسى است كه شايستگى اخلاقى و پاكى و عفاف داشته باشد.
دوستانى انتخاب كنيد كه با فكر و فرهنگ و باورهاى دينى و سنتهاى ارزشمند مكتبى و ملى شما متناسب باشد، وگرنه چهره زندگى و اخلاق اجتماعى شما زشت و ناهماهنگ خواهد شد.
كسى كه به ايمان و اخلاق و تعهد شما آسيب برساند، «وصله ناجور» بر اندام شماست.
رعـايت اولـويـّتها
۲ الإمام عليّ عليه السلام مَنِ اشْتَـغَلَ بِغَيْرِالْمُهِمِّ ضَيَّعَ الأَهـَمَّ. [(غررالحكم ج2 ص330]
امام عـلى عليه السلام فرمود: هر كس به كار غير مهم بپردازد، كار مهم تر را تباه ساخته است!
از ضرورى ترين كارها در يك «زندگى موفق» برنامه ريزى و اولويت بندى در كارهاست.
به هر چيزى به اندازه اهميت و ضرورتش بايد بها داد و وقت صرف آن كرد.
همه كارها در يك درجه از اهميت نيستند.
كارِ لازم داريـم و لازمـتر، مفيد داريم و مفـيدتر. در يك مرحله بـايد اين اولويتها را شـناخت، در گام دوم بـايد طبـق آن، برنـامه ريزى و عـمل كــرد.
اين يكى از شيوه ها و نكات «مديريت» است كه انسانرا در رسيدن به هدف و بهره گيرى از امكانات موفق تر مى سازد.
راستى... به چه كارى مشغوليم؟
آيا كارهاى مهمترى هست كه زمين مانده باشد؟ اگر وقت خود را صرف كارهاى كم اهميت يا غير ضرورى يا لغو بكنيم، در آينده حسرت اين غفلت ها را خواهيم خورد و آنگاه ديگر فرصت تدارك و جبران هم برايمان نخواهد بود.
«اَهمّ» و «مُهم» كردن در امور و برنامه ريزى، شرط كاميابى است در غير اين صورت، آنچه بايد انجام دهيم، زمين مى ماند و كارهاى كم اهمّيت سرمايه و وقت و عمر ما را مى خورد!
آزادِ اسير، برده آزاد
۳ الإمام عليّ عليه السلام أَلْعَبْدُ حُرٌّ ما قَنَعَ، أَلْحُرُّ عَبْدٌ ماطَمَعَ. [غررالحكم ج1 ص113]
امام عـلى عليه السلام فرمود: بنده اگر قناعت كند، «آزاد» است، آزاد، اگر طمع داشته باشد «برده» است!
گاهى بندها و رشته هاى درونى، انسان را به قيد مى كشد و برده مى سازد. بردگان لوكس، اتوكشيده، درس خوانده و پولدار زيادى را مى توان در جامعه ديد.
آنچه انسان را «آزاد» مى سازد، رهايى از دام حرص و كمند دست و پاگير آز است.
اگر كسى از «گنج قناعت» برخوردار باشد و دست طمع پيش اين و آن دراز نكند، حتى اگر غلام و برده هم باشد،عزيز است و ريشه عزتش همان آزادگى از قيد طمع و افزون خواهى است.
ولى... آزمندان، در عين توانگرى و تمكن، همچنان چشمشان به دست اين و آن است و همين حرص و طمع، آنان را به «ذلت بردگى» مى كشد.
گرفتاران طمع، يا براى حفظ آنچه «دارند»، يا براى رسيدن به آنچه «ندارند»، گاهى نوكر صفت مى شوند و تملّق و چاپلوسى مى كنند و به حقارت هاى ننگ آورى تن مى دهند.
گزاف نيست سخن مولا، كه انسان قانع، «آزاد» است و اهل طمع، «برده» است.
كمگويى و گزيده گويى
۴ الإمام عليّ عليه السلام مَنْ عَلِمَ أَنَّهُ مُؤاخَذٌ بِقَولِهِ فَلْيُقَصِّرْ فِى المَقالِ. [غررالحكم ج5 ص232]
امام عـلى عليه السلام فرمود: هر كس بداند كه نسبت به سخن گفتنش هم مورد باز خواست قرار خواهد گرفت، پس سخن را كوتاه كند.
آيا حرف زدن هم «عمل» است كه «حساب» و مؤاخذه و پاداش و كيفر داشته باشد؟ آرى.
از آفتهاى زندگى روزمرّه ما «حرّافى» و گاهى هم «ورّاجى» است.
سخنان بيهوده و لغو را اگر كنار بگذاريم، از آينده سخنانى هم كه آميخته به غيبت، هتك مؤمن، تهمت، دروغ و استهزاء است اگر هراسان باشيم، كلام ما خيلى كمتر و كوتاهتر از اينها خواهد شد. مگر حرف حسابى چه قدر داريم؟
مهم آن است كه «حرف» را هم «عمل» به شمار آوريم و اينكه بايد روزى در محكمه حسابرسى خدايى جوابى قانع كننده براى هر چه گفته ايم، داشته باشيم.
آيا مجازيم كه هر چه شنيديم، بازگو كنيم؟
چه بهتر كه جز حق نگوييم، و براى هر گفته خويش، مستند و انگيزه محكمه پسند داشته باشيم.
آمـوزش مهـمترهـا
۵ الإمام عليّ عليه السلام اِنَّ رَأيَكَ لا يَتَّسِعُ لِكُلِّ شَئٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِمَّ. [غررالحكم ج2 ص606]
امام عـلى عليه السلام فرمود: فكر تو گنجايش هر چيز را ندارد، پس آن را براى آنچه «مهم» است، فارغ گردان.
اينكه چه بايد خواند، چه بايد آموخت، چه بايد كرد؟ نيازمند گزينش براساس «اولويت»، «ضرورت» و «نياز» است.
ظرفيت فكر و ذهن ما محدود است.
دامنه آموختنى ها و خواندنيها، كتب و علوم و... نيز بسيار گسترده است. چاره اى جز «برخوردگزينشى» نيست.
وقتى نمى رسيم همه كتابها و نشريّات را بخوانيم، مفيدترين ها و لازم ترين ها را بخوانيم.
اگر ذهن خود را از «معلومات غير مفيد»، پر كنيم، جايى براى علوم ضرورى باقى نمى ماند.
در اين زمينه، بايد از صاحبنظران هر رشته و فن نظر خواست و از تجربه و دانش آنان سود جست.
آيا همه آنچه را در پى فراگرفتن آنيد، لازم و با اهميت و مورد نياز شما و مفيد براى زندگى تان است؟
مبادا بعدا غصه بخوريد كه چرا با مطالب كم اهميت يا بى خاصيت، ذهن خود را پر كرده ايد!...
اول انديشه، وآنگهى گفتار
۶ الإمام عليّ عليه السلام قَـدِّرْ ثُـمَّ اقْـطَعْ وَ فَـكِّرْ ثُـمَّ انْـطِقْ. [غررالحكم ج4 ص506]
امام عـلى عليه السلام فرمود: اندازه گـير، سپس بِبُـر. بينديش، آنگاه بـگو.
به كارگيرى انديشه و فكر در تصميم گيريها، انتخاب ها، گفتن ها و داورى ها، نشانه خردمندى و فرزانگى است.
همچنانكه يك خياط، براى دوختن لباس، ابتدا اندازه مى گيرد، سپس قيچى را بر پارچه نهاده، آن را مى برد. تصميم هاى ما در زندگى نيز، كمتر از بريدن يك پارچه و دوختن يك جامه نيست.
حرفهاى نسنجيده، پشيمانى مى آورد.
كارهاى بى حساب و تصميم هاى عجولانه و اقدامات بى برنامه گاهى زيانبار است.
كنترل زبان و مهار گفتار، و آينده نگرى و فرجام انديشى مانع ندامتهاى بعدى مى شود.
اگر چيزى را نگوييم، بعدا با گفتن، قابل جبران است چون همان سخن و زبان در اختيار ماست.
ولى... آنچه نبايست برزبان آيد، اگر بى فكر و تأمل بر زبان آمد و به گوش ديگران رسيد، تيرى است كه از كمان رها شده و آبى است كه برزمين ريخته است.
بارى... اول انديشه، آنگاه گفتار و اقدام!
آراســتگى
۷ الإمام عليّ عليه السلام أَلتَّجَمُّلُ مِنْ أَخْـلاقِ المُؤمِنينَ. [(غـررالحكم)]
امام عـلى عليه السلام فرمود: آراستگى از اخـلاق مؤمـنان است.
وقتى خدا زيباست و زيبايى را دوست مى دارد، دين او هم زيباست و دستورهاى مكتبى هم آراسته و زينت بخش اخلاق و زندگى و نشاط آور براى جسم و روح است.
نظم و نظافت و تميزى و آراستگى، ره آورد غرب و اروپاييان نيست، بلكه فرمان اكيد و صريح دين ماست. سيره بزرگان دين نيز، شاهد اين مدعاست.
آراستگى، غير از مدپرستى و خودباختگى و تشبيه به بيگانگان در قيافه و لباس و آرايش است.
حد و مرز «گناه» نيز بايد شكسته نشود و به نام «آراستگى» قيافه هاى فسادانگيز نبايد رواج يابد.
نه ژوليدگى و وارفتگى و بدبويى و يقه چركى، نه تقليد از بيگانه و الگوگيرى از گروههاى مبتذل و شكل و شمايل بى هويت ها و خود باختگى در برابر فرهنگهاى وارداتى.
بلكه... «آراستگى» آميخته به عفاف و پاكدلى و پاكدامنى، آنگونه كه پيشوايان دين داشتند و مى خواستند.
فاصله «بينش» و «بينايى»
۸ الإمام عليّ عليه السلام فَقْـدُ الْبَـصَرِ أَهْوَنُ مِنْ فِقْـدانِ الْبَـصيرَةِ. [غررالحكم ج4 ص413]
امام عـلى عليه السلام فرمود: نابينايى، آسان تر و قابل تحمل تر از نداشتن بينش و بصيرت است.
فاصله «بينايى» تا «بينش» بسيار است.
گرچه «چشم»، براى تشخيص راه و چاه و ديوار و دره، هنگام راه رفتن و عبور و مرور است، ولى «راه» كه هميشه كوچه و خيابان نيست كه فقط چشم به كارآيد!
هم «بصر» لازم است، هم «بصيرت»، ولى كدام يك لازم تر است؟!
هم «كورى» بد است، هم «كوردلى»، اما كدام يك ضايعه بارتر و زيان آورتر است؟
كسانى «چشم سر» دارند و اشياء پيرامون خود را مى بينند، ولى «چشم دل»شان كور است و به خاطر اين كور باطنى، راه حق و خير و هدايت را نمى بينند و نمى شناسند و عمرى در گمراهى و ضلالت به سر مى برند.
كسانى هم بوده و هستند كه گرچه نابينايند، اما «روشندل» و «بصير»ند و بيناتر از خيلى چشم داران!
قرآن، گمراهان را «كوردل» معرفى مى كند و اين كه «هر كه در اينجا كور باشد، در آنجا هم كور، بلكه گمراه تر است.»
از چشم سر چه سود، اگر «چشم دل» كور باشد؟
اگر «بينش» و «بينايى» را با هم داشته باشيم، اين همان «نورٌ على نُور» است.
هـمنشينى بـا گل
۹ الإمام عليّ عليه السلام صُحْبـَةُ الأَخـيارِ تَـكْسِبُ الْخـَيْرَ، كَالرّيحِ اِذا مَرَّتْ بِالطَّيِبِ حَمَلَتْ طيبا. [غررالحكم ج2 ص201]
امام عـلى عليه السلام فرمود: همنشينى با نيكان، نيكى مى آورد، مثل بـاد كه وقتى به بـوى خـوش (وخوشبو) گذر مى كند، با خود بوى خوش مى آورد.
رنگ پذيرى انسان از محيط و اطرافيان، از خصيصه هاى اوست.
هم معاشرت با افراد صالح، تأثير مثبت و سازنده بر انسان مى گذارد، هم همنشينى با دوستان بد و اشخاص آلوده و بد دل، دل و انديشه و رفتار انسان را تحت تأثير قرار مى دهد.
قرار گرفتن در فضاى معطر، هر چند انسان عطر نزند، آدمى را خوشبو مى سازد. «سعدى» به همين حكمت والا در گلستان اشاره كرده، آنجا كه همنشينى «گِل» و «گُل» را مطرح نموده است كه كمال همنشين، حتى در گل و خاك هم اثر مى گذارد.
همچنان كه عبور باد و نسيم از يك مزبله و لجنزار، نسيم را متعفن و بدبو مى سازد و مشام را آزار مى دهد، عبور نسيم از يك بوستان پر از گل و از يك گلستان معطر، مشام را روح و نشاط مى بخشد.
همنشينى با افراد، انسان را در حال و هوا و فضاى همان خلق و خوى قرار مى دهد.
تا مى توان با پاكان و خوبان رفاقت و دوستى كرد، چرا همدمى و همنشينى با آلودگان؟!...
خوارى در زمان بركنارى
۱۰ الإمام عليّ عليه السلام تَكَـبُّرُكَ فىِ الوِلايـَةِ ذُلٌّ فىِ الْعـَزْلِ. [غررالحكم ج1 ص248]
امام عـلى عليه السلام فرمود: تكبر تو در دوران رياست، موجب خوارى در دوران بركنارى است.
رياست و پست هم «ظرفيت» مى خواهد.
بعضى به محض آنكه به رياست و ميزى مى رسند، خود را گم مى كنند، رفتارشان با دوستان و آشنايان و اقوام و مردم عوض مى شود، رفتار متكبرانه و از روى بى اعتنايى به مردم، آنان را از چشمها و دلها مى اندازد و «پايگاه قلوب» سقوط مى كند.
تا وقتى در «رياست»اند، سقوط آن پايگاه و از دست دادن آن جايگاه، محسوس نيست، چون بالأخره قدرت و نفوذ و امر و نهى و امضا و خدم و حشم دارند.
ولى... وقتى بركنار و معزول مى شوند يا دوران مسؤوليت و رياستشان به پايان مى رسد، «تنها» مى شوند و «خوار» مى گردند. اين تنهايى و خوارى در دوران بركنارى، محصول آن كبر و غرور در دوران رياست و مسؤوليت است.
آنان كه تواضع، حسن خلق، احترام به ديگران و انسانيت و شرف را در آن دوره داشته باشند، وقتى بركنار يا بازنشست هم بشوند، بازهمان «عزيز» قبلى هستند و پايگاه مردمى و جايگاه شخصى شان (نه موقعيت شغلى و مقامى) ملحوظ است.
و راستى چه تلخ است خوارى پس از عزت!
رابطه پدران و فرزندان
۱۱ الإمام عليّ عليه السلام بِـرُّوا آباءَكُمْ يَبِـرُّكُمْ أَبْنـاؤُكُمْ. [غررالحكم ج3 ص267]
امام عـلى عليه السلام فرمود: به پدران خود خوبى كنيد، تا پسرانتان هم به شما خوبى كنند.
بزرگ شمردن بزرگان خانواده و حفظ حرمت آنان، سنتى دينى و دستورى خدايى است. حق شناسى و اداى سپاس نسبت به زحمات و خدمات پدران، دليل «رشد عقلى» و «كمال عاطفى» است.
فرزندان، ادب رفتارى و شيوه معاشرت و فرهنگ اجتماعى را از اولياى خود مى آموزند.
اگر «نهال ادب» در زمين دل كودكان كاشته شود، در آينده به ثمر خواهد نشست.
اين بذرافشانى و نهال نشانى، گاهى هم غير مستقيم است. ما اگر در برابر پدر و مادر خويش، تواضع و احترام و احسان نداشته باشيم، فرزندانمان از كجا بياموزند كه در مقابل پدرانشان بايد ادب نشان دهند و كوچكى و فروتنى كنند؟
كودكان، اگر ببينند كه والدين، به پدر بزرگ و مادربزرگ، احترام مى گذارند و نيكى مى كنند و تكريم و نوازش و مراقبت آنان را «عبادت» مى شمرند، همين را خواهند آموخت و با پدر و مادر خودشان چنان خواهند بود.
اگر مى خواهيد فرزندان، هواى شما را داشته باشند، هواى پدر و مادر خود را داشته باشيد!
رابطه پرخورى و بيمارى
۱۲ الإمام عليّ عليه السلام قِـلَّةُ الأكْلِ يَمْنَعُ كَثـيرا مِنْ أَعـلالِ الجِسْمِ. [غررالحكم ج4 ص505]
امام عـلى عليه السلام فرمود: كم خوردن، از بسيارى از بيماريهاى جسمى جلوگيرى مى كند.
«پرخورى» ريشه بسيارى از بيماريهاست و «پرهيز»، اصلى ترين درمان خيلى از دردهاست. در روايات نيز چنين حكمتى بيان شده است.
فرمان «روزه» نيز، اگر حكمتها و فلسفه هايى دارد، يكى هم سامان بخشى به وضعيت بدن و دستگاههاى تغذيه در درون و ساخت و سازهاى داخلى بدن است.
البته بشرطى كه روزه گرفتن، نوعى آسايش و استراحت دادن به «جهاز هاضمه» باشد، نه آنكه با پرخوريهاى هنگام افطار و سحر، نه تنها استراحت را از معده بگيريم، بلكه بار آن را بيشتر و كار آن را اضافه تر سازيم!
«روزه درمانى» نيز كه در برخى معالجات به كار گرفته مى شود، به نوعى استفاده از همين نكته و حكمت است.
حيف است «روزه» را كه مى تواند «درمان كننده» باشد، با پرخوريهاى شامگاهى و سحرگاهى از خاصيت بيندازيم.
قدر عافيت كسى داند كه…
۱۳ الإمام عليّ عليه السلام شَيْئانِ لايَعْرِفُ فَضْلَهُما إلاّ مَنْ فَقَدَهُما: ألشَّبابُ وَالعافِيةُ. [غررالحكم ج4 ص183]
امام عـلى عليه السلام فرمود: دوچيز است كه فضيلت آن دو را نمى شناسد مگر كسى كه آنها را از دست بدهد: جوانى و عافيت.
البته تنها «جوانى» و «عافيت» چنين نيست. هر نعمتى چنين است كه تا هست، قدرش ناشناخته است و چون از دست رفت، قدرش معلوم مى شود؛ مثل: فراغت، قدرت، پدر و مادر، دوست خوب، فرصت آموختن، همسر و...
ولى دو نعمت ياد شده، گوهرهاى گرانبهاترى هستند، بى بديل و دست نيافتنى.
كدام سالخورده است كه حسرت ايام جوانى و فراغت آن دوران را نداشته باشد؟
كدام گرفتار و بيمار است كه از دوران خوش آسايش و آرامش و تندرستى با اندوهى تلخ، ياد نكند؟
به گفته سعدى: «قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد.»
استفاده بهتر از فرصت جوانى و بهره ورى كامل از دوره نشاط و سلامتى و توانايى جسمى و آرامش و آسايش و امنيت اجتماعى، نشانه شناخت قدر و قيمت اين دوگوهر است.
قدر و ارزش نعمت ها را تادر اختيار ما هست، بشناسيم كه فردا دير است و بى ثمر!
آب حلم بر آتش غضب
۱۴ الإمام عليّ عليه السلام أَلْحِـلْمُ يُطْـفِئُ نارَ الغـَضَبِ وَالحِدَّةُ تُؤَجِّـجُ إِحْـراقَهُ. [غررالحكم ج2 ص123]
امام عـلى عليه السلام فرمود: بردبارى و حلم، آتش خشم را فرو مى نشاند و حدّت و تندى، سوزندگى آن را بر افروخته تر مى سازد.
بى جهت نيست كه غضب را به «شعله سركش» و «آتش گدازان» تشبيه كرده اند.
سوزندگى خشم، هم نسبت به خود فرد غضبناك است، هم نسبت به ديگرانى كه مورد خشم قرار مى گيرند.
چه بسـيار تصميم ها و قضاوتها و برخوردهايى كه از سر عصبانيت و غضب انجام مى گيرد و پيـامدهاى تلخ و زيانهاى جـبران نـاپذير درپـى مى آورد.
حلم ورزيدن و بردبارى نشان دادن مثل آبى است كه آتش را خاموش مى سازد. برعكس، تندى و پرخاش و اعمال خشم آن شعله را مشتعلتر مى كند.
گرچه «فرو خوردن خشم» و «كظم غيظ» كه اصطلاح قرآنى آن است تلخ است، ولى ميوه اش شيرين و نتيجه اش آرام بخش است.
و... گرچه غضب را اعمال كردن، لذت موقت مى دهد و دل انسان خنك مى شود، اما پشيمانى پس از آن و حسرتهاى بعدى جبران ناپذير است.
خوشا آنان كه با «آب حلم»، آتش غضب را فرو مى نشانند.
گرفتـاران رنج ابدى
۱۵ الإمام عليّ عليه السلام أَلْحَقـُودُ مُعَـذَّبُ النَّـفْسِ مُتَضـاعِفُ الْهَمِّ. [غررالحكم ج2 ص91]
امام عـلى عليه السلام فرمود: انسان كيته توز، پيوسته روحش در عذاب واندوهش رو به افزايش است.
به همان اندازه كه عفو و گذشت، روح انسان را آرامش و آسايش مى بخشد، كينه توزى و انتقام جويى موجب رنج درونى و عذاب روحى است.
آنكه «عفو» مى كند، كار را پايان يافته مى داند و جان را رها و دل را فارغ؛ ولى كسى كه حاضرنيست بگذرد، مايه رنج و ريشه غصه را در درون خود باقى مى گذارد، پيوسته در فكر انتقام و تقاص است و اين فكر، او را در رنج نگه مى دارد.
وقتى مى توان راحت زيست، چرا زندگى با اعمال شاقّه را بر خودمان تحميل كنيم؟
آنكه همان لحظه اول، خطاى ديگرى را مى بخشايد، از همان دم خود را آسوده ساخته و پرونده را بسته است.
كينه توز، اگر نتواند انتقام بگيرد، غصه و اندوه خودخورى اش چند برابر مى شود.
حقا كه كينه توزان، گرفتار رنج ابدى اند.
رهايى از اين رنج هم به دست خودشان است... با «عفو».
توفـيق خـدمت
۱۶ الإمام عليّ عليه السلام إِنَّ حَوائِجَ النّاسِ إِلَيْكُمْ نِعْمَةٌ مِنَ اللّه ِ عَلَيكُمْ فَاغْتَنِمُوها. [غررالحكم ج2 ص537]
امام عـلى عليه السلام فرمود: نيازهاى مردم به شما، نعمتى از سوى خداوند برشماست، پس آنها را غنيمت شماريد (و در رفع نياز مردم بكوشيد).
توفيق خدمتگزارى به مردم، نشانه ثمربخشى «نهال وجود» انسان است.
گاهى نيز، خداى متعال، افراد را از اين راه «آزمايش» مى كند، تا ميزان شكرگزارى عملى آنان در مقابل «نعمت»، آشكار گردد.
گاهى دست نعمت و رحمت الهى از آستين «بندگان خالص» بيرون مى آيد.
گاهى ديگران به يك «حرف» تو، به گوشه اى از «آبرو» و «اعتبار»تو، به بخشى از «علم» و «تخصص» تو، به ذره اى از گذشت و «ايثار» تو نياز دارند.
اگر برآورى، به قرب خدا مى رسى.
اگر رد كنى، چه بسا از چشم عنايت الهى بيفتى و صلاحيت برخوردارى از «نعمت» را از دست بدهى و بعد، افسوس بخورى كه چرا تا داشتم و مى توانستم، به «خدمت» ديگران نپرداختم؟!
برخوردارى و توانايى تو يك نعمت است، انتظار و درخواست ديگران نسبت به يارى تو، نعمتى ديگر است و «توفيق خدمت» به بندگان خدا، مكمل آن دو نعمت!
و اين تكميل، به دست توست، مغتنم بشمار.
جـواب «نمىدانـم»
۱۷ الإمام عليّ عليه السلام لايَسْتَحْيِيَنَّ أَحَدٌ إِذا سُئِلَ عَمّا لايَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ: «لاأَعْلَمُ». [غررالحكم ج6 ص277]
امام عـلى عليه السلام فرمود: هرگاه از كسى سؤالى شد درباره چيزى كه نمى داند، از گفتن «نمى دانم» خجالت نكشد (و بگويد: نمى دانم).
كليد گنجينه دانشها، «سؤال» است.
پرسيدن نيز، نشانه تواضع و دورى از تكبر و غرور است.
نه انسان «داناى همه چيز» است، و نه بى نياز از «پرسيدن»، پس بايد آنچه را نمى دانيم بپرسيم و اگر از چيزى كه نمى دانيم بپرسند، با شجاعت و فروتنى، بگوييم: «نمى دانم».
كلمه اى كه گفتن آن براى برخى بسيار «سنگين» است و حاضرند در برابر سؤال ديگران هزاران راست و دروغ و آسمان و ريسمان ببافند، ولى يك كلمه «نمى دانم» نگويند، چرا كه مى ترسند به موقعيت آنان لطمه وارد شود، در حالى كه به اشتباه انداختن مردم و جوابهاى حساب نشده و ناپخته، بدتر و زيان بارتر است.
آنكه از گفتن «نمى دانم» شرم دارد، گرفتار نوعى احساس كاذب و فريب دهنده و غرور است، غرورى كه گاهى با مغز، انسان را برزمين مى كوبد!
وقتى همه چيز را نمى دانيم، چرا تلاش كنيم كه خويشتن را داناى همه اسرار و صاحب نظر و مطلع از هر چيز بشناسانيم؟
آيا اين فريب «خود» و فريب «مردم» نيست؟
ناگفتـنىها
۱۸ الإمام عليّ عليه السلام لا تَرُدَّ عَلَى النّاسِ كُلَّما حَدَّثُوكَ فَكَفى بِذلِكَ حُمْقا. [غررالحكم ج6 ص281]
امام عـلى عليه السلام فرمود: هر چه را مردم به تو گفتند، به مردم مگو و بر مگردان، كه همين در نادانى و حماقت، كافى است!
«شنيده»هايمان و «خوانده»ها بسيار است، ولى عاقلانه نيست كه بلندگوى تكرار شنيده ها و خوانده ها باشيم، بى آنكه آنچه را «مى گويند» و مى نويسند، به محك بزنيم و بسنجيم و راست و دروغ و صلاح و فساد آن را ارزيابى كنيم.
وقتى بازار «شايعه» داغ است، نقل حرف مردم «شايعه پراكنى» مى شود.
وقتى عده اى نان دروغ مى خورند و كسب تهمت دارند، بازگويى آنچه در گوش ما مى خوانند و در اطرافمان مى پراكنند، گاهى مصداق «نشر اكاذيب» مى شود.
گرچه «دل»، مى خواهد انسان هر چه را شنيد، بگويد و از اين راه براى خود وجهه و عنوانى كسب كند،
ولى «عقل»، فرمان درنگ و تأمل مى دهد. بايد در پالايشگاه ذهن خود، مطالب و شنيده ها را پالايش كنيم، ناسالم ها را دور بريزيم و براى گفتنى ها معيار داشته باشيم.
گاهى رسوايى و بى آبرويى و پشيمانى، محصول و فرايند همين گونه «نقليات» و پراكندن «حرف مردم» است.
راستى... اگر اين روش، ابلهانه نيست، پس چيست؟
تـكريم خويشـاوندان
۱۹ الإمام عليّ عليه السلام أَكْرِمْ عَشـيرَتَكَ فَاِنـَّهُمْ جـَناحُكَ. [غررالحكم ج2 ص229]
امام عـلى عليه السلام فرمود: خويشاوندان خود را گرامى بدار، چرا كه آنان بال و پرِ تو هستند.
هيچ كس، غربت و تنهايى و ناتوانى و بى كسى را دوست ندارد.
همه خواستار قدرت و موقعيت و نفوذ و اعتبارند. اين بال و پر «پرواز» و بازوى «توانايى» براى انسان، اقوام و خويشاوندانند كه بودنشان قوّت قلب مى آورد و حمايتشان دلگرم مى سازد.
هر چه به تحكيم رابطه هاى فاميلى بپردازيم و «صله رحم» و رفت و آمد و حرمت نهادن و نيكى كردن و بال و پر دادن به يكديگر در ميان مجموعه يك خانواده و فاميل بيشتر باشد، اعتبار و قدرت و شوكت آنان افزوده مى شود.
نيكى به بستگان، جاى دورى نمى رود.
ثمره احسان و اكرام نسبت به اقوام و عشيره، به خود انسان برمى گردد و آنان را بعنوان يك «پشتوانه» و «تكيه گاه» در هنگامه خطر و مواقع نياز براى ما نگاه مى دارد.
اگر از «خويشان»، خيربه همديگر نرسد و همه بازوى يكديگر نباشند، از بيگانگان و «اغيار» چه انتظارى است؟!...
بال پرواز هم باشيم، نه قيچى بريدن و چيدن بال و پر!
احـترام از روى تـرس
۲۰ الإمام عليّ عليه السلام شَرُّ النّاسِ مَنْ يَتـَّقيهِ النّاسُ مَخافَةَ شَرِّهِ. [غررالحكم ج4 ص178]
امام عـلى عليه السلام فرمود: بدترين مردم كسى است كه مردم، به خاطر ترس از شرارت و بدى او، پرهيز و احترامش كنند.
از دست و زبان بعضى، خير مى بارد، برخى هم جز گزند و بدى چيزى به مردم نمى رسانند. آن كجا و اين كجا؟
گاهى براى اين كه مزاحم كسى نشويد، سراغشان نمى رويد، يا به خاطر احترام، به او نزديك نمى شويد.
گاهى هم پروا و پرهيز و دورى و گريز، به جهت آن است كه بيم داريد حرف تند، دشنام، بدى، آزار نسبت به شما داشته باشد، بارى بر دوشتان بگذارد، وقت و آرامش و آسايش شما را سلب كند و... از اين گونه علل و عوامل، كه همه «شر» محسوب مى گردد.
مسأله دوجانبه و متقابل است.
گاهى هم ممكن است همين آفات و صدمات، در برخورد و گفتار شما نسبت به ديگران باشد و آنان صلاح خويش را در اين ببينند كه كمتر دور و برشما پيدا شوند و به چشمتان نيايند و سلامت و عافيت را در گريز و پرهيز ببينند.
تا مى توان حوزه اى از «جاذبه» پيرامون خود به وجود آورد، چرا سيم خاردار «دافعه» دور خود بكشيم؟!
زكات توانـگرى
۲۱ الإمام عليّ عليه السلام زَكاةُ اليـَسارِ بِـرُّالْجِـيرانِ وَصِلَةُ الأَرْحـامِ. [غررالحكم ج4 ص106]
امام عـلى عليه السلام فرمود: زكات توانگرى و تمكن، نيكى به همسايگان و پيوند با خويشاوندان اســت .
نعمتهاى خدا، در عين حال كه لطف او در حق بندگان است، گاهى هم وسيله «آزمايش» است.
خداوند هر كه را به چيزى مى آزمايد، يكى را به مال و ثروت، يكى را به جمال و زيبايى، ديگرى را با قدرت و رياست.
پرداخت زكات، مايه افزايش «مال» مى گردد. اين وعده تخّلف ناپذير خداست.
آيا همسايگانتان را مى شناسيد؟ با آنان رفت و آمد و همدلى و همدردى داريد؟ آيا به اقوامتان سركشى و رسيدگى مى كنيد؟ مساعدت و احسان با آنان داريد؟
خدا نكند كه زندگى ماشينى و اشتغالات روزمره و گرفتارى هاى زندگى ماشينى، ما را چنان در درياى «خود»مان غرق كند كه «همسايه» و «خويشاوندان» را از ياد ببريم.
از ما اگر به همسايگان خير و نيكى نرسد، «حق همسايگى» را ادا نكرده ايم.
ناسپاسى، موجب زوال نعمت الهى است.
نكند با ادا نكردن حق و زكات «يسار» و «ثروتمندى»، زمينه ساز زوال گرديم و... گرفتار وبال!
عــلامت خــطر!
۲۲ الإمام عليّ عليه السلام عـَجِبْتُ لِمـَنْ يَحْتَمِى الطَّعامَ لأِذِيـَّتِهِ كَيْفَ لا يَحْتَمِى الذَّنْبَ لأَِليمِ عـُقُوبَتِهِ. [غررالحكم ج4 ص337]
امام عـلى عليه السلام فرمود: در شگفتم از كسى كه از غذا(ى فاسد) به خاطر آزارش پرهيز مى كند، اما از «گناه» به خاطر عذاب دردناكش پرهيزى ندارد!
روح هم بيمار و آلوده مى شود، همچون جسم.
رنج بدن، از غذاى فاسد است و عذاب جان از گناهان.
اگر «پرهـيز»، شـايسته و لازم است، از آنچه زيـان و خـطر بيشتر و جانكاه تر دارد، ضرورى تر است. رنج محدود و گذرا كجا و عذاب سخت و جـاويد كجا؟!
گناه، دل را مى آلايد، جان را تيره مى سازد، شيطان را بر انسان مسلط مى كند، موجب نارضايى خدا و رسول است، پرونده اعمال را سياه مى سازد، مايه رسوايى مى شود و دهها فرجام زشت ديگر، كه از آثار «معصيت» است.
آيا مايه شگفتى نيست كه انسان از «آزار طعام» پرهيز و پروا داشته باشد، اما از «عقوبت عصيان» نترسد؟!
زيان گناه، بسيار بيشتر از مفسده غذاى فاسد است، پس چرا بى پروايى و ناپرهيزى؟…
دوسـتيهاى پايـدار
۲۳ الإمام عليّ عليه السلام مَوَدَّةُ ذَوِى الدّينِ بَطيئَةُ الاِنْقِطاعِ دائِمَةُ الثَّباتِ وَالبَقاءِ. [غررالحكم ج6 ص132]
امام عـلى عليه السلام فرمود: دوستى دين داران،ديرگسسته مى شود وثبات وبقاى آن هميشگى است.
گزينش دوست، اگر با «ملاك» و «معيار» باشد، به اين زودى ها به جدايى كشيده نمى شود.
اگر بناى دوستى بر «احساس»، «سودجويى» و «فرصت طلبى» استوار شده باشد، ناپايدار است. اما اگر معيار «دين» در كار باشد، به اين زودى گسسته نمى شود.
اگر دوستى مى كنيد، با دينداران و خداترسان دوستى كنيد، چرا كه «عقيده دينى» و معتقدات مذهبى، انسان را وظيفه شناس و حق شناس بار مى آورد.
برعكس، پيوند مودت با آنان كه تاروپود زندگى شان با رشته هاى دين و عقيده به مبدأ و معاد، انسجام و استوارى نيافته است، ناپايدار است و با تغيير وضع اقتصادى و شرايط روزگار، رابطه ها هم گسسته مى شود.
دين، فرمان مى دهد كه «حقوق برادرى» را مراعات كنيم،
با دوستان خويش با ايثار و مواسات و صداقت رفتار كنيم،
از بدزبانى و غيبت و تحقير بپرهيزيم،
به اتكاى دوستى حقوق دوستان را زيرپا نگذاريم،
آيا با مراعات اين دستورها، دوستيها ديرپاتر نخواهد بود؟
تـدبير و آينده نگرى
۲۴ الإمام عليّ عليه السلام ألتـَّدْبيرُ قَبْلَ الْعـَمَلِ يُؤمِنُ النـَّدَمَ. [غررالحكم ج1 ص372]
امام عـلى عليه السلام فرمود: تدبير و آينده نگرى پيش از عمل، از پشيمانى ايمن مى سازد.
«عاقل آن است كه انديشه كند پايان را».
برنامه ريزى، محاسبه، آينده نگرى و سنجش عواقب و پيامدها، از عوامل موفقيت انسان است.
هر كارى بازتابى دارد و هر عملى عكس العملى.
«تدبير» آن است كه پيش از هر اقدام، نسبت به ضرورت آن، شيوه عمل، آثار و نتايجش فكر شود.
خيلى از ندامتها، محصول نسنجيده كاركردن است. در انتخاب شغل، در گزينش دوست و شريك و همسر، در سرمايه گذارى در يك طرح اقتصادى، آنچه از حسرت و پشيمانى جلوگيرى مى كند، محاسبه همه جوانب و تصميم درست و سنجيده و عاقلانه است.
تنظيم «دخل و خرج» و ايجاد موازنه بين درآمد و مخارج نيز، نمونه اى از تدبير در معيشت است.
كارهاى بى حساب و نقشه و اقدامهاى عجولانه و بدون عاقبت انديشى به ندامت مى انجامد.
آنچه جلوى «اى كاش»هاى بعدى را مى گيرد و مانع شكل گيرى نطفه حسرت و افسوس مى شود، «مآل انديشى» و دورنگرى و غلبه بر شتابزدگى و عجله است.
بيـم عقـوبت
۲۵ الإمام عليّ عليه السلام مَنْ خافَ العِقـابَ إِنْصـَرَفَ عَنِ السَّيـِّئاتِ. [غررالحكم ج3 ص335]
امام عـلى عليه السلام فرمود: هر كس از عقاب و كيفر بترسد، از گناهان دورى مى كند.
از مهمترين عوامل بازدارنده از «گناه»، نيروى ايمان و ترس از «عذاب الهى» است.
آن كه گناه مى كند، يا به «معاد» و «حساب آخرت»، عقيده و باور ندارد، يا از اين مسأله مهم «غفلت» دارد.
تقويت «ايمان مذهبى» استوارترين سددفاعى در مبارزه با فساد و تهاجم فرهنگى و گرايش به آلودگيهاى اخلاقى است. كارى كه از «باور» مى آيد، از «دانش» ساخته نيست.
از اصول مهم دعوتهاى همه انبيا، توجه دادن به «روز حساب» و «روز عقاب» است و اين كه مردم در آخرت، پاسخگوى عملكردهاى دنيوى خويشند. هر كس «ذره»اى نيك و بد كند، در آخرت به جزاى آن خواهد رسيد.
اجراى حدود و قصاص در جامعه اسلامى از همين رو «بركات بيشمار» دارد و جرائم و جنايات را ريشه كن مى كند.
ترس از كيفر در دنيا و بيم از عذاب در آخرت! اين است عامل برچيده شدن مفاسد و آلودگيها.
عيـنك واقـعبينى
۲۶ الإمام عليّ عليه السلام مَنْ أَبْصـَرَ زَلَّتـَهُ صَغُرَتُ عِنْدَهُ زَلَّةُ غـَيْرِهِ. [غررالحكم ج5 ص362]
امام عـلى عليه السلام فرمود: هر كس لغزش خود را ببيند، لغزش ديگران در نظر او كوچك جلوه خواهد كرد.
بعضى ها به عيبجويى از ديگران عادت دارند.
ذره بين نهادن و عيوب و لغزشهاى ديگران را ديدن و بازگو كردن و بزرگ كردن، كار كسانى است كه از عيوب خويش بى خبرند. و خود را بى نقص مى پندارند.
غرور و غفلت، سبب مى شود انسان خود را «بى عيب و نقص» ببيند.
لغزشهاى خود ما، كمتر از ديگران نيست.
پس چرا اين همه در جلد اين و آن افتادن و خطاهاى ديگران را نقل مجالس كردن و به غيبت اين و آن پرداختن؟ مگر خودمان از همان گونه عيوب و لغزشها مصون و مُبرّاييم؟
اگر به ديگران با دو چشم مى نگريم، به خودمان و خطاها و لغزشهايمان با چهار چشم بنگريم.
آنگاه خواهيم ديد كه لغزش ديگران، آن قدر هم بزرگ و در بوق كردنى نيست.
چون ما هم مثل آنان گرفتار لغزشيم، پس چرا غرور؟!
بـردگى شــهوت
۲۷ الإمام عليّ عليه السلام مَغْلُوبُ الشـَّهْوَةِ أَذَلُّ مِن مـَمْلوكِ الرِّقِّ. [غررالحكم ج6 ص138]
امام عـلى عليه السلام فرمود: مغـلوب شـهوت، ذليل تر از برده زرخـريد است.
شهوت، تنها «شهوت جنسى» نيست.
هر نوع خواسته هاى نفسانى و اميال و غرايز كه در وجود ماست، نوعى «شهوت» است. خواسته هايى دارد و در پى «اشباع» شدن و «ارضاء» است.
كسى كه نتواند بر خواسته هاى نفس و تمايلات دل خويش «مهار» بزند، بلكه مغلوب و محكوم آن غريزه شود، به ذلت و خوارى مى افتد.
مغلوب شهوت جنسى شدن، آدمى را به حرام مى افكند و رسوا مى سازد.
مغلوب شهوت مالى، انسان را گرفتار حرامخوارى و ثروت اندوزى و قارون صفتى مى كند.
مغلوب شهوت جاه و مقام، انسان را براى رسيدن به آنچه «ندارد»، يا نگهداشتن آنچه «دارد»، به هر تباهى، رذالت، خفّت و ننگ وامى دارد و او را برده اى رام مى سازد.
بردگى نفس و غلامى شهوت، بسيار فاجعه بارتر از حقارت برده اى است كه خريد و فروش مى شود و نزد اين و آن به خدمت و بيگارى مى پردازد.
سربلند و آقا كسى است كه «برده شهوت» نباشد.
رابـطه فقر و اسـراف
۲۸ الإمام عليّ عليه السلام سَـبَبُ الْفَـقْرِ الإِسْـرافُ. [غررالحكم ج4 ص122]
امام عـلى عليه السلام فرمود: اسراف، عامل تنگدستى است.
هميشه «نداشتن»، فقر نيست،
گاهى بد استفاده كردن از «داشته ها» و بد عمل كردن «دارايان» نيز به فقر و تنگدستى مى انجامد.
«اسراف»، يكى از همين «بدعمل كردن ها» در رابطه با مال است.
اگر قناعت، سرمايه اى پايان ناپذير است،
اگر «تقدير» و برنامه ريزى، نشانه خردمـندى و توازن در معيشت اسـت، ولخرجى هاى بى حساب و اسراف در هـزينه نيز «سرمايه» را مى خورد و افراد متمـكن را خاك نشين مى سازد.
وقتى در مصرف ميوه و نان، اسرافكارى شود، گرانى و كميابى در پى آن است.
ولخرجى بيهوده تنها به خوراك هم مربوط نيست، در لباس و كفش و دكور خانه و وسيله سوارى و تشريفات مهمانى و تجملات عروسى و وسايل خانه و سوخت و لوازم مصرفى روزانه و... وقتى بيش از حد نياز و لزوم، تهيه يا مصرف شود، آن كاستيها و خلأها به صورت «فقر» و كمبود جلوه مى كنند.
اگر اسراف، فقرآور است، قناعت هم فقرزداست:
«قناعت، توانگر كند مرد را…»
پـاسخى به نام سـكوت
۲۹ الإمام عليّ عليه السلام رُبَّ كَلامٍ جَـوابُهُ السُّـكُوتُ. [غررالحكم ج4 ص64]
امام عـلى عليه السلام فرمود: چه بسا سخنى كه پاسخ آن، «سكوت» است!
بسيارى از فتنه ها، از «زبان» سرچشمه مى گيرند.
كار مهم زبان هم «حرف زدن» است.
بسيارى از حرفها، غير ضرورى و گاهى هم مفسده انگيزند. پس «چاره»، در سكوت و دم فرو بستن و كم سخن گفتن و هر سخنى را پاسخ نگفتن و پرهيز از جدال كلامى است و مناقشات لفظى.
وقتى سخنى ابلهانه و جاهلانه است، بهترين پاسخ مناسب آن «خاموشى» است.
آنجا هم كه جواب دادن به يك حرف، فتنه و فساد به بار مى آورد، مناسب ترين جواب «سكوت » است.
بزرگان گفته اند كه: اگر سخن، نقره است، سكوت، «طلا» ست و اين اشاره به ارزش سكوت معنى دار و بجا و مصلحت انديشانه است كه به سود فرد و جامعه است.
شايد براى بعضى ها، بهترين عبادت و خدمت به جامعه و خلق خدا، همان «سكوت» باشد، تا نه اختلافى پديد آيد، نه به منازعه اى دامن زده شود و نه آتش دشمنى و جبهه گيرى شعله ورتر گردد.
جان به فداى آن سكوت هايى كه آتش فتنه ها را فرو مى نشاند!...
مشـغوليت و مسـؤوليت
۳۰ الإمام عليّ عليه السلام كُنْ مَشْغـُولاً بِمـا أَنـْتَ عـَنْهُ مَسـْؤُولٌ. [غررالحكم ج4 ص601]
امام عـلى عليه السلام فرمود: به كارى مشـغول باش كه از آن سؤال خواهى شد.
كار و اشتغال، «وقت» انسان را پر مى كند.
اگر كار مهمترى پيش آيد، با «كمبود وقت» مواجه مى شويم، چون فرصتها را، صرف كارى كرده ايم كه اگر هم «مهم» بوده، «مهم تر» نبوده است.
پس اهم و مهم كردن كارها و اولويت بندى امور، هم جلوى پشيمانى هاى بعدى را مى گيرد و هم «نيرو»، «فرصت»، «امكانات» و «جوانى»، صرف كارى مى شود كه بهتر و لازم تر است.
اگر فردا، درباره چيزهايى مورد سؤال قرار بگيريم كه به آنها نينديشيده و نپرداخته ايم، چه خواهيم كرد؟
يا اگر آنچه را مهم پنداشته ايم، فردا معلوم شود كه چندان اهميت و ارزشى نداشته كه خودمان و عمرمان و فكر و تلاشمان را خرج آن كرده ايم، آن وقت چه؟... قطعا حسرت و افسوس خواهيم خورد.
اين كه «عمر و جوانى» را در كجا خرج كرده ايم، از كجا «پول» درآورده ايم و در چه راهى مصرف كرده ايم، اينكه رفتارمان با «پدر و مادر» چگونه بوده است، به قول و قرارهايمان تا چه حد وفا كرده ايم و ذهن انسان هاى متعهّد را مشغول مى سازد.
اينها از جمله امورى اند كه نسبت به آنها مسؤوليم و در قيامت هم از آنها «سؤال» خواهد شد.
آيا «مشغوليت» ما در ارتباط با «مسؤوليت» ماست؟!
بهـترين مشـاوران
۳۱ الإمام عليّ عليه السلام خـَيْرُ مَنْ شـاوَرْتَ: ذَوُوالنـُّهى وَالْعِلْمِ وَأُولُوالتـَّجارِبِ وَالْحَزْمِ. [غررالحكم ج3 ص428]
امام عـلى عليه السلام فرمود: بهترين كسانى كه با آنان مشورت مى كنى، صاحبان خرد و دانش و تجارب و دورانديشى اند.
مهمتر از اصل «مشورت»، شناختن و يافتن مشاوران خوب و شايسته است. ولى اين «خوبى» و «شايستگى» در مشاور، چيست؟ و معيار آن كدام است؟
انگيزه رايزنى و مشورت، بهره گيرى از دانش و تجربه و خرد ديگران است.
آنچه ما را از خطا و بيراهه و لغزش مصون مى دارد، افزودن دانسته ها و تجربه هاى ديگران به دانش و فهم و تجارب خويش است.
آنكه در كارها و نظرها و تصميم ها، اهل «حزم»، «آينده نگرى» و «مآل انديشى» نيست، نمى تواند براى ما «مشاورى خوب» باشد و ما را به صواب برساند.
«خردمندى»، مانع تصميمهاى عجولانه مى شود.
«تجربه»، بالاتر از علم است و «حزم» هم ما را از پشيمانى هاى ناشى از شتاب و هوس و نقدانديشى مصون مى دارد.
اين است كه نبايد از هر كس نظر خواست و به نظر مشورتى هر فردى عمل كرد.
چهار معيار در مشاور خوب، عبارتند از:
برخوردارى از «علم»، «خرد»، «تجربه» و «حزم»!
فرصـت محـاسبه
۳۲ الإمام عليّ عليه السلام ثـَمَرَةُ الُْمحـاسَبَةِ صَـلاحُ النـَّفْسِ. [غررالحكم ج3 ص334]
امام عـلى عليه السلام فرمود: ثمره «محاسبه»، اصلاح شدن نفس است.
هيچ خردمندى راضى به خسران و زيان در «معامله» نمى شود.
ليكن، شناخت «سود» و «زيان» مهم است.
چه بسيارند كسانى كه «نفع» و «ضرر» را به جاى هم اشتباه مى گيرند و گاهى عمرى خسارت مى برند، اما خود را برنده مى پندارند. چه خوب است كه دفترچه «محاسبه نفس» افتتاح كنيم.
برنامه اخلاقى و تربيتى «محاسبه»، براى آن است كه انسان به سود و زيان عمر خويش بنگرد و سرمايه عمر را كه خرج مى كند بازدهى هم برايش داشته باشد.
كسى مى تواند مـدعى «خودسازى» باشد كه خودشـناسى هم داشته باشـد.
شگفتا!... انسان براى مقدارى سرمايه مادى و سرمايه گذارى تجارى و سپرده بانكى كلى حساب و كتاب و دفتر جزء و كل و... دارد، اما سرمايه هاى خويش را بى ملاحظه برباد مى دهد و خسران هاى روحى را خسارت به حساب نمى آورد.
نتيجه محاسبه خويش، اصلاح خود است.
روزى چند دقيقه، از خودتان حساب مى كشيد؟…
عبــرتها
۳۳ الإمام عليّ عليه السلام ما أَكْثـَرَ الْعِبـَرُ وَ أَقَلَّ الإِعْتِبـارُ. [غررالحكم ج6 ص68]
امام عـلى عليه السلام فرمود: وسايل عبرت گرفتن چه بسيارند، اما عبرت گرفتن چه اندك است!
شكست هايى كه براى عده اى پيش مى آيند، مى توانند براى ديگران درس پيروزى داشته باشند.
ناكامى هاى برخى برنامه ها، مى توانند «برنامه ريزان» را به تغيير شيوه وادارند، تا در كارها موفق شوند و به «اهداف» برسند.
مرگ و ميرهاى هر روزه، مى توانند براى ما «مايه بيدارى» و «سرمايه تنبّه» شوند.
ديدن صحنه هاى تصادف، به رانندگان درس احتياط مى دهد و فرجام شوم معتادان براى اهل هوس، «آيينه عبرت» است و رسوايى اهل معصيت، براى ديگران يك موعظه است.
همه اينها درست، ولى وقتى كه «چشم عبرت بين» باز و تصميم بر «پند آموختن» در كار باشد!
دوروبر خود ما و همين عمر اندك مان، كلى «عبرت» براى ما ارائه مى دهد. ولى آنجا كه «ديده عبرت بين» را بسته باشيم و خود را به آن كوچه بزنيم، از اين همه عبرت ها چه اعتبار؟
دواى دردها موجود است، اما اگر از آنها استفاده نكنيم، درمانى هم در كار نيست.
رانندگى در جاده اى هم كه پر از «علايم رانندگى» و تابلوهاى هشدار دهنـده است، اگر راننـده نخواهد به آنها توجه كند همان خـطرها را دارد.
مايه عبرت فراوان است، ولى آنچه كم داريم، «پندآموزى» و «عبرت گرفتن» است.
حـق شـناسى
۳۴ الإمام عليّ عليه السلام أَكْرِمْ ضـَيْفَكَ وَإِنْ كانَ حـَقيرًا وَقُمْ مِنْ مَجْلِسِكَ ِلأَبيكَ و مُعَلِّمِكَ وَ إِنْ كُنْتَ أَميرا. [غررالحكم ج2 ص191]
امام عـلى عليه السلام فرمود: مهمان خود را اكرام كن، هر چند «حقير» باشد، و در مقابل پدر و معلم خود به ادب برخيز، هر چند «امير»باشى!
رعايت «ادب»، در مقابل مهمان و معلم و پدر، هر چند هر كدام جلوه اى خاص دارد، اما در هر سه مورد نشانه «انسانيت» است.
نه «مهمان دارى» بايد سبب كبر و عجب و غرور گردد و ميزبان را به تفاخر و مباهات بكشد،
نه «فرمان روايى» بايد انسان را از مراعات وظيفه تواضع و خاكسارى نسبت به «پدر» و «معلم» غافل سازد.
اكرام و احترام نسبت به مهمان، يك وظيفه و ادب است، هر چند كه از نظر مال، مقام، موقعيت، سن و سال، كوچك و حقير باشد و مهمان بزرگتر و با جلال تر.
به پاى پدر و معلم از جا برخاستن نيز، نشانه ديگرى از «تواضع» و حق شناسى است. هر چند كه اين فرزند يا شاگرد، به مقام امارت و زمامدارى رسيده باشد.
وقتى «امير» باشى و پدر و معلم را از ياد نبرى،
و آنگاه كه مهمانت «حقير» باشد و بازهم اداى حق كنى و احترام و اكرام را ترك نكنى، به كمال رسيده اى.
اينها، دليل عظمت روح، خودساختگى معنوى، رهايى از غرور دنيا، شناختن حق و اداى حق است.
كـمال همنشـين
۳۵ الإمام عليّ عليه السلام خـَيْرُ الإِخـتِيارِ صُحْبَةُ الأَخـيارِ. [غررالحكم ج3 ص421]
امام عـلى عليه السلام فرمود: بهترين گزينش، همنشينى با نيكان است.
هيچ كس نيست كه از مصاحبت و معاشرت و همدمى، «اثر» نپذيرد،
چه اثر نيك و شايسته، چه اثر منفى و ناپسند.
انسان همانطور كه «تأثيرگذار» است، «تأثيرپذير» نيز مى باشد، در همه سطوح» و در همه زمينه ها.
با اين حساب، بايد در دوستان و معاشران به «بهْ گزينى» پرداخت و با نيكان و اخيار همنشينى كرد.
اين مصاحبتها، خواسته و ناخواسته، در فكر و اخلاق و عمل انسان تأثير مى گذارد.
باد و نسيم، اگر از مزبله ها، مردابها، لجنزارها و مردارهاى عفن بگذرد، بوى گند و تعفن با خود مى آورد و اگر بر بوستان و گلزار عبور كند، عطرِ دل انگيز با خود مى آورد.
مهم آن است كه باد، همنشين چه منطقه اى باشد و نسيم، از كدام كوى و ديار بگذرد!
دقت در دوستان خود و دوستان و معاشران فرزندانمان، تضمين كننده سلامت اخلاق و روان و انديشه آنان است و بى دقتى، پشيمانى به بار مى آورد.
اطمينان به اين كه ما يا فرزندانمان ضربه ناپذيريم، نوعى غرور و غفلت جاهلانه است.
همنشين هايمان را دست كم نگيريم!... .
خـودپسندان تـنها
۳۶ الإمام عليّ عليه السلام لا وَحْشَةَ أَوْحـَشُ مِنَ العـُجْبِ. [غررالحكم ج6 ص380]
امام عـلى عليه السلام فرمود: هيچ وحشت و تنهايى، وحشت آورتر از خودپسندى نيست!
وحشت و ترس، جايى است كه انسان همدمى نداشته باشد.
داشتن «انيس» و «همدم»، مايه قوت قلب و جرأت و اميدوارى است.
«خودپسندى»، زمينه حضور ديگران را در قلمرو زندگى انسان از بين مى برد.
خودخواه، فقط خود را قبول دارد.
خود پسند، فقط خويشتن را انسان مى شمارد.
شما نيز، از كسى كه چنين خصلتى دارد گريزانيد و از او خوشتان نمى آيد.
نتيجه آنكه: انسانهاى گرفتار عجب و خودپسندى، نه روحيه انس گرفتن و دوست شدن و صميميت با ديگران را دارند، و نه ديگران به خاطر اين صفت ناپسند، مايل به دوستى با آنانند. پس ايشان تنها و بى همدم مى مانند.
خودپسند، در كنار ديگران هم كه باشد، چون همدمى ندارد، تنهاست و اين تنهايى چه وحشت انگيز و جان فرساست!
رهايى از اين روحيه شوم، رشته محبتهاى ديگران را نسبت به انسان استوارتر مى سازد.
قبول داشتن ديگران و حرمت نهادن و احترام كردن، براى انسان «همدم» و «مونس» مى آفريند!
اصــلاح خـويش
۳۷ الإمام عليّ عليه السلام أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ إِصْلاحِ نَفْسِهِ. [غررالحكم ج2 ص436]
امام عـلى عليه السلام فرمود: ناتوان ترين مردم كسى است كه از اصلاح نفس خويش و خودسازى عاجز باشد.
«اصلاح نفس» يعنى ايجاد اين دگرگونى و تبديل «رذايل» به فضايل و جايگزين ساختن خوبيها و محاسن به جاى بديها و معايب و كاشتن گُل و زدودن خار.
«اصلاح نفس» به يك معنى راحت تر و عملى تر از اصلاح ديگران است، چرا كه انسان هم به خلق و خوى و روحيات و زمينه هاى روحى خود آشناتر و هم براى انجام كارهايى در مسير اين اصلاح، برخود مسلط تر است تا بر ديگران.
اگر ديگران از ما «حرف شنوى» نداشته باشند، خودمان كه مى توانيم به دانسته ها و صلاحديدهايمان عمل كنيم و مطيع عقل و وجدان و باورهاى مكتبى خود باشيم.
اگر ديگران را نشناسيم، خود را كه خوب مى شناسيم.
پس، كسى كه نتواند به اصلاح خويش بپردازد، ناتوان ترين مردم است، چون زمينه هاى اين تغييرات بهينه در خود او فراهم تر است تا ديگران.
آنان كه شعار «اصلاح جامعه» را مى دهند، خوب است گامى هم در مسير «خودسازى» خود بردارند و «اصلاح خود» را مقدمه «اصلاح ديگران» قرار دهند.
اصلاح را از خود شروع كنيم.
شـناخت دوست و دشمن
۳۸ الإمام عليّ عليه السلام عِنْدَ زَوالِ القُدْرَةِ يَتَبَيـَّنُ الصَّديقُ مِنَ العَدُوِّ. [غررالحكم ج4 ص323]
امام عـلى عليه السلام فرمود: هنگام از دست رفتن قدرت، دوست از دشمن آشكار مى شود.
فراز و نشيب حوادث، خيلى چيزها را روشن مى سازد، از جمله «دوست» و «دشمن» را.
كسانى دوستان و همراهان دوره خوشى و رفاه اند. پاى سختى و گرفتارى كه پيش آيد، پاى خود را به عقب مى كشند و خود را به بى خبرى و بيگانگى مى زنند.
عده اى ياران روزگار ثروت و مكنت اند. همين كه فقر و پريشانحالى چهره نمود، چهره آنان پنهان مى شود.
بعضى هم دوستى شان تنها در زمان قدرت و حكومت انسان است. وقتى دوره بركنارى و معزولى پيش آيد، آنان هم خود را كنار مى كشند و حتى حالى هم نمى پرسند.
گاهى بروز مشكلات براى انسان خير و بركت دارد. يكى از بركاتش «شناخت افراد» است، تا بى جهت به كسى دل نبندد كه دلبسته او نيست و مودت خويش را نثار كسى نكند كه شايستگى محبت و دوستى و فداكارى ندارد.
افراد را بايد آزمود، آنگاه به دوستى برگزيد.
دوستى هم كه امتحانش را داده است، نبايد به سادگى از كف داد.
زكات زيــبايى
۳۹ الإمام عليّ عليه السلام زَكاةُ الجـَمالِ العِفـافُ. [غررالحكم ج4 ص105]
امام عـلى عليه السلام فرمود: زكات جمال و زيبايى، عفاف و پاكدامنى است.
هر نعمتى، اگر درست و در مسير خواسته صاحب نعمت و دهنده نعمت به كار گرفته نشود، به مايه دردسر تبديل مى شود.
زيبايى و جمال، نعمتى خداداد است.
عفاف و پاكدامنى و پرهيز از گناه هم، شكرانه و زكات اين نعمت به شمار مى رود.
چه بسيار آنان كه اسير «چاه زيبايى» خويش اند.
و چه بسيار، گرفتاران «كمند جمال» و «بند زيبارويى».
اگر كسى به خاطر زيبايى رخسار و دلفريبى چهره و اندام، به گناه افتد يا ديگران را به گناه اندازد، حق اين نعمت را ادا نكرده است.
«عفاف»، خويشتن دارى در برابر هوسها، جاذبه ها، دلفريبى ها و وسوسه هاى نفس اماره است.
جمال، هرگز مجوز ارتكاب گناه و افتادن به دام و دامن آلودگى و افكندن ديگران به ورطه فساد نيست.
حضرت يوسف عليه السلام زيبا بود، اما عفاف ورزيد و به آن مقام رسيد.
و خيلى زيبارويان ديگر در تاريخ، كه هم «جمال» داشتند، هم «عفاف»!
هرگز مباد كه نعمت، براى ما نقمت گردد!...
داد و ستد با زمـان
۴۰ الإمام عليّ عليه السلام إِنَّ اللَّيلَ وَالنـَّهارَ يَعْمـَلانِ فيـكَ فَاعْمَلْ فيهِما وَ يَأخُذانِ مِنْكَ فَخُذْ مِنْهُما. [غررالحكم ج2 ص667]
امام عـلى عليه السلام فرمود: شب و روز در تو عمل مى كنند، تو هم در شب و روز عمل كن، و از تو مى گيرند، پس تو هم از آنها بگير.
گذشت زمان، دنيا را كهنه، عمرها را كوتاه و انسانها را پير مى كند.
هر كس به نوعى مشمول «مرور زمان» و تأثيراتِ گذشتِ عمر و سپرى شدن شب و روز است.
در واقع، ما به نوعى در حال دادوستد با «زمان» هستيم.
زمان، پيوسته عمر و فرصت و جوانى و شادابى و قواى جسمى را از ما مى گيرد. ولى چه مى دهد؟
دريغ است كه ما «عمر» بدهيم، ولى «سعادت» نگيريم!
«جوانى» را بدهيم، ولى دانش و تجربه نيندوزيم.
قواى جسمى و توانايى هاى فكرى و بدنى ما صرف شود، ولى براى آتيه خويش، كاميابى را ذخيره نسازيم.
ما، پيوسته رو به كاهشيم، مثل شمعى كه مى سوزد، مثل يخى كه آب مى شود، مثل آبى كه به زمين فرو مى رود يا تبخير مى گردد.
اين، كار و عمل و تأثيرگذارى شب و روز درماست.
ما چه تأثيرى در شب و روز و زمان مى گذاريم؟
آيا آنچه روزگار از ما مى گيرد، در مقابل ما هم چيزى مى گيريم؟