ضابطهشناسی
امیر مؤمنان على(ع) به کمیل فرمود: «یا کمیل ما من حرکة الا و انت محتاج فیها الى معرفة» اى کمیل! هیچ حرکتى نیست، مگر اینکه تو در آن، نیاز به شناخت دارى.
مىدانیم که صفات اخلاقى و اجتماعى نیک بسیار است؛ مانند: مدارا، عفو، احسان، کمک به زیردستان، حسن خلق، خوشزبانى، خوشرویى، عفت، راستگویى، تواضع و سرپوشى، اعتماد به نفس و…
همچنین مىدانیم که صفات بد نیز بسیار است؛ مانند: حسد، تکبر، دروغگویى، سخنچینى، ستمگرى، بدزبانى، حرص و…
ما باید ضابطهها و معیارها و مرزهاى بین صفات خوب و بد را بشناسیم، تا مبادا کار بدى را بهعنوان کار خوب یا بهعکس، انجام دهیم و گاهى مرز بین بعضى از صفات نیک و بد، بهقدرى باریک است که انسان، ناخودآگاه، آن مرز را ویران کرده و کار زشتى را بهعنوان کار نیک انجام مىدهد، یا کار نیکى را بهخاطر آنکه بد مىپندارد، ترک مىکند! بنابراین باید ضابطهها و مرزها را شناخت.
فیالمثل مرز بین:
ذلّت و تواضع
عزت و تکبر
سیاست و دنیاپرستى
قناعت و بخل
سخاوت و اسراف
سکوت و کنترل زبان
شجاعت و بىباکى
عفت و تعطیل غرائز
زهد و ترک دنیای خوب
مرزهاى نزدیکى (البته بهنظر سطحى) وجود دارد، که بسیارى در اشتباه مىافتند؛ مثلا بهعنوان حفظ عزت، تکبر میورزند، یا بهعنوان قناعت، بخل میکنند، یا بهعنوان تواضع، به ذلت و تملق کشیده میشوند و… بنابراین چهارچوبها و معیارها و مرزها را باید شناخت و در عمل، آن مرزها را حفظ کرد و در نتیجه، ناخودآگاه به دره هولناک گناه و صفات زشت اخلاقی نیفتاد یا کار نیک را بهعنوان کار بد ترک نکرد.
توجه به استثناها
موضوع دوم که باید در دستورات اسلامى و اخلاق، به آن توجه داشت و میتوان آن را از شعب موضوع اول دانست، موضوع استثنا در اخلاق اسلامى است، به این معنى که بسیارى از گناهان کبیره، در بعضى از موارد جایز، بلکه گاهی واجب میشوند، یا موضوع واجبى در بعضى از شرایط، حرام یا مکروه است! بنابراین یک انسان مؤمن، باید آن استثناها را بشناسد، تا هنگام عمل، حرام را بهجاى حلال و به عکس، انجام ندهد.
مثلا: قسم دروغ از گناهان کبیره است؛ ولى اگر حفظ جان مظلوم بهدست ظالم، بستگى به این داشته باشد که او یا مؤمن دیگر، سوگند دروغ بخورد، در این مورد سوگند دروغ واجب میشود.
یا مثلاً غیبت و بدگویی پشت سر افراد، از گناهان کبیره است؛ ولى گاهی غیبتکردن، جایز بلکه واجب است.
مرحوم شیخ انصارى در کتاب مکاسب میفرماید:
هرگاه در غیبتکردن مسلمان هدف صحیح (مهمى) باشد که بهدستآوردن آن هدف بدون غیبت، میسر نیست غیبتکردن او روا است، بنابراین موارد استثنا منحصر به عدد خاصی نیست! سپس امورى که غیبتکردن در آن رواست بر میشمرد
غیبت متجاهر به فسق، یعنى کسی که آشکارا گناه میکند و از انجام گناه آشکارا هیچگونه پروایی ندارد
غیبت ظالم، و اظهار بدیهاى او
غیبت مشاور در مورد نصیحت آن فردى که با او در امور مهم مشورت میکند
در صورتى که موجب ترک گناه غیبت شونده شود
در آنجا که غیبت، موجب نابودى فساد مهم شود
اظهار بدیهای گواهان، و همچنین اظهار بدیهاى راویان، در آنجا که مفسده عمل به روایت شاهد و فاسق، بیش از مفسده شهادت و روایت او باشد
غیبتکردن براى دفع ضرر از غیبتشونده
غیبت و ذکر صفت بدی براى مؤمنی که به غیر آن صفت شناخته نمیشود مانند لوچ، کچل، لنگ و…
ابوالبخترى روایت میکند که امام معصوم(ع) فرمود: سه شخص، حرمت و احترامی ندارند:
هواپرست بدعتگذار
حاکم ستمگر
فاسقی که آشکارا گناه میکند
به این ترتیب میبینیم، گناهان در بعضى موارد بر اساس قانون اهم و مهم و… استثنائاتى دارند.
توجه به همه ارزشها در منبر اخلاقی
مطلب دیگرى که در فرهنگ اسلامى مهم است شناخت عناوین اولى و ثانوى احکام است که آن هم بیشتر مربوط به قانون اهم و مهم است؛ مثلاً گاهى عمل نیکى آنچنان مهم است که کارهای ناشایست دیگر را تحت الشعاع قرار میدهد، در صورتى که باید به آن کارهای ناشایسته نیز توجه شود تا با ترک آنها، پاداش بیشتری نصیب انسان شود! بهعنوان نمونه به داستان زیر توجه کنید:
در جنگ احد (که در دامنه کوه احد نزدیک مدینه در سال سوم هجرت واقع شد) فرزند یکى از اصحاب رسول اکرم(ص) به شهادت رسید. مادرش به بالین پیکر پاک و بهخونطپیده جوانش آمد! خاک از چهره شهیدش پاک کرد و خطاب به او گفت: فرزندم بهشت بر تو گوارا باد.
رسول اکرم(ص) به آن مادر فرمود: چه میدانى که بهشت براى او گوارا خواهد بود؟ «فلعلّه تکلم فی ما لا یعنیه، أو بخل بما لا ینقصه» شاید او سخنان بیفایده میگفته یا در مورد چیزی که باعث کمبودش نمیشد بخل ورزیده باشد!
به این ترتیب رسول اکرم(ص) آموخت که درجه عالى پاداش (حتى براى شهیدان) بستگی به ارزشهای اخلاقی انسانها دارد و در پرتو توفیق بزرگی مانند شهادت، نباید نظام ارزشی را فراموش کرد.
بنابراین نباید صفت و کار بسیار خوبى، باعث نادیدهگرفتن ارزشهاى دیگر شود، چنانکه گفتهاند: هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.
نتیجه اینکه براى شناخت ارزشها، قبل از هر چیز باید: ضابطهها و مرزها و استثناها را بشناسیم، و اگر در این مسیر، آگاهی ما اندک باشد، باید به آگاهان و متخصصان مراجعه کنیم.
نکته پایانی
مطلب دیگر اینکه اگر به قرآن توجه کنیم، میبینیم کلمات «نظر، سیر، قصص، رؤیت و عبرت» با واژههاى مختلف، بسیار آمده است و این مطلب حاکی از اهمیت بسیاری است که قرآن، به تاریخ داده است.
حقیقت تاریخ و سرگذشت انسانها، یکى از منابع شناخت علمى و عملى است و در قرآن حدود ۲۶ بار سخن از قصه به میان آمده است.
در سوره اعراف آیه۱۷۶ پس از آنکه سخن از عالمی دنیاپرست و درباری بهنام بلعم باعور به میان آمده، خداوند به پیامبر(ص) میفرماید: «فاقصص القصص لعلهم یتفکرون» این داستانها را بازگو کن، شاید بیاندیشند و بیدار شوند.
واژه قصه در اصل به معنى پیگیری آثار تاریخ است؛ بنابراین، علاوه بر توجه به داستانها و پندهای تاریخ، باید به نتایج آنها توجه کنیم و عملاً آن را پی گیریم و از تجربیات و آزمودههاى پیشینیان بهره ببریم، و بهقول شاعر:
مرد خردمند پسندیده را * عمر دو بایست، در این روزگار
تا به یکى تجربه اندوختن * با دگرى تجربه بستن به کار
به امید بهرهگیری عمیق از سرگذشت پیشینیان، در پایان مقدمه، به این سخن پر ارج امیرالمؤمنین(ع) توجه کنید:
«عباداللّه ان الدهر یجرى بالباقین کجریه بالماضین» اى بندگان خدا، روزگار بر باقیماندگان، همانسان میگذرد، که بر پیشینیان گذشت. (نهج البلاغه خطبه۱۵۷)