عاقبت کفران نعمت
از جمله تمثیلات قرآنی که با تشریح تاریخ پیشینیان و اقوام گذشته، درسی زنده و جاری از مدرسه روزگار در اختیار شاگردان هستی می گذارد و آن ها را به کسب تجربه از این وقایع فرا می خواند، آیات 112 و 113 سوره مبارکه نحل می باشد که به مسأله نعمت های الهی و کفران و ناسپاسی آن ها اشاره نموده است.
مقدمه
یکی از اهداف تربیت الهی آن است که انسان با مشاهده حوادث و دگرگونی های روزگار و با دقّت و تأمّل در تحولات تاریخی و احوال امّت ها و فراز و نشیب ملّت ها و حیات و مرگ تمدن ها و فرجام و سرانجام ستمگران و مستکبران، از حالات آنها عبرت بگیرد. «عبرت» از ریشه «عبر» به معنی گذشتن است و «عابر» کسی است که از راه می گذرد و «عبارت» به سخنی گویند که از هوا عبور نموده و از زبان سخنگو به گوش شنونده می رسد. لذا «اعتبار» و «عبرت» حالتی است که انسان در آن، از شناخت و معرفت محسوس به شناخت و معرفت نامحسوس می رسد، و از امور مشهود به امور نامشهود راه می یابد و از شناخت چیزی که دیده شده به شناخت چیزی که در گذشته رخ داده و دیده نشده است نائل می گردد.[1]
پس روش عبرت آموزی روشی «آیه» ای است، پدیده ها را «آیت» دیدن و از سطح در گذشتن و به اعماق دست یازیدن است. ویژگی «آیتها» این است که نمودی رمزگونه دارند و هر رمزی به چیزی بیش از ظاهر خود دلالت دارد. و آن راز رمز است.
از مقاصد مهمّ تربیت آن است که چشمان انسان به درستی گشوده شود و به بصیرت دست یابد و بتواند از ظواهر امور بگذرد و بواطن امور را بنگرد، و از محسوسات و مشهودات به معقولات برسد و خود را از فرو رفتن در گرداب فریبها حفظ کند و در راه های خطا که دیگران مکرّر رفته اند، گام نگذارد، و روش عبرت راهی استوار در رساندن انسان به این مقصد تربیت است.
بنابراین نقش تربیتی عبرت این است که انسان را اهل عبور از غفلت به بصیرت کند و او را از خانه غرور بیرون آورد و به خانه شعور برساند و مادام که انسان در خانه غرور خویش گرفتار است، از آنچه بر سر دیگران رفته است، درس نمی آموزد و خطاهای گذشتگان را تکرار می کند و به همان راهی می رود که آنان رفتند.
روش عبرت آموزی، مانع از آن می شود که فرد برای کناره گرفتن از هر خطایی، خود به ازای آن مجازات ببیند. این بهای گزافی است. در ابنان تاریخ، چنانکه در اطراف ما، فراوانند کسانی که هر یک بار خطایی را به دوش کشیده اند و می کشند تا ما چنین باری را به دوش نگیریم. روش عبرت آموزی در قرآن وسیعا به کار گرفته شده است و برخی از تمثیلات قرآن نیز عهده دار ایفای این نقش هستند.
پاره ای از مثال های قرآن، با برداشتن حجاب زمان و مکان از مقابل دیدگان انسان، وی را با گذشته و تحوّلات تاریخی پیوند می دهند، و ماجرای اقوام و تاریخ پیشینیان را همچون آینه ای شفاف در پیش روی آدمی قرار داده و علل عظمت و انحطاط جوامع و عوامل عزّت و ذلّت دولتها و راه نیکبختی و بدبختی امّتها را به خوبی نشان می دهند، تا خردمندان در آنها بیندیشند و عبرت گیرند. امیر مؤمنان علی علیه السّلام در این باره می فرمایند:
«...و وعظتم بمن کان قبلکم و ضربت الامثال لکم و دعیتم الی الامر الواضح، فلا یصمّ عن ذلک الّا اصمّ و لا یعمی عن ذلک الا أعمی، و من لم ینفعه الله بالبلاء و التجارب لم ینتفع بشیء من العظمة»[2] «پس شما در امور و حوادث روزگار تجربه آموختید، و از تاریخ گذشتگان پند گرفتید، مثل ها برای شما زده اند، و به امری آشکار دعوت شده اید، جز ناشنوایان کسی ادعای نشنیدن حقّ را ندارد، و جز کوران و کور دلان کسی ادّعای ندیدن واقعیّتها نمی کند، کسی که از آزمایشها و تجربه های خدادادی سودی نبرد از هیچ پند و اندرزی سود نخواهد برد.»
همچنین آن حضرت در وصیت خود به فرزند بزرگوارش امام حسن علیه السّلام می فرماید:
«یا بنیّ انیّ قد انبأتک عن الدّنیا و حالها و زوالها و انتقالها و أبنأتک عن الاخرة و ما اعدّ لأهلها فیها و ضربت لک فیهما الامثال لتعتبر بها و تحذو علیها»[3] «ای پسرم! من تو را از دنیا و تحوّلات گوناگونش و نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه کردم و از آخرت و آنچه برای انسان ها در آنجا فراهم است اطلاع دادم و برای هر دو مثالها زدم تا پند پذیری، و راه و رسم زندگی بیاموزی.»
از جمله مثال های قرآنی که با تشریح تاریخ پیشینیان و اقوام گذشته، درسی زنده و جاری از مدرسه روزگار در اختیار شاگردان هستی می گذارد، و آنها را به کسب تجربه از این وقایع فرا می خواند، می توان به نمونه ذیل اشاره نمود.
عاقبت کفران نعمت
قرآن کریم نتیجه کفران نعمتهای الهی را در قالب یک مثال عینی چنین ترسیم نموده است:
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ* وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ.*[4]
«خداوند (برای آنها که کفران نعمت می کنند) مثلی زده است: منطقه آبادی را که امن و آرام و مطمئن بوده، و همواره روزیش بطور وافر از هر مکانی فرا می رسیده، امّا نعمت خدا را کفران کردند، و خداوند بخاطر اعمالی که انجام می دادند لباس گرسنگی و ترس را در اندامشان پوشانید.
پیامبری از خود آنها به سراغشان آمد، امّا او را تکذیب کردند و عذاب الهی آنها را فرو گرفت، در حالی که ظالم بودند.»
«در این مثال که خدای متعالی آورده، قریه ای را شرح می دهد که تمامی مایحتاج اهلش را فراهم نموده و این نعمتها را با فرستادن پیغمبری برایشان تمام کرده و بحدّ کمال رسانده است.
آن پیغمبر، ایشان را به آنچه مایه صلاح دنیا و آخرتشان است دعوت می کند ولی آنان به نعمتهای او کفر می ورزند و آن فرستاده را تکذیب می کنند. خدا هم نعمتش را به نقمت و عذاب مبدّل نمود، و در این مثل هشدار و زنهار از کفران نعمت های خدا است بعد از آنکه ارزانی داشته و کفر به آیات او است بعد از آنکه نازل کرده.»[5]
در تفسیر قمی در ذیل این آیه از امام صادق علیه السّلام نقل کرده که فرمود:
«این آیه درباره قومی نازل شد که نهری داشتند به نام نهر «ثرثار» و بلاد ایشان بخاطر داشتن آن، بلادی سبز و خرّم و پر درآمد بود، بطوری که با خمیر نان خود را تطهیر (استنجاء) می کردند و می گفتند خمیر نرم تر است، و بدن ما را اذیّت نمی کند. همین کفران به نعمت خدا و استخفاف به آن، باعث شد که خدا نهر ثرثار را خشکانید، خشکسالی کارشان را به جائی رساند که همان خمیر خشکیده ها را جمع آوری نموده و خوردند و بلکه بر سر تقسیم آن دعوا راه انداختند!»[6] جالب اینکه در آیات فوق هنگامی که سرنوشت این کفران کنندگان نعمت را بیان می کند می گوید: «خداوند لباس گرسنگی و ترس را به آنها چشانید» یعنی از یکسو گرسنگی و ترس تشبیه به لباس شده و از سوی دیگر به جای پوشاندن، «چشاندن» آمده است.
این تعبیر اشاره به آن است که اوّلا: آنچنان قحطی و ناامنی آنها را فرا گرفت که گوئی همچون لباس از هر سو آنان را احاطه نموده بود، و بدنشان را لمس می کرد، و از سوی دیگر این قحطی و ناامنی آنچنان برای آنها ملموس شد که گوئی با زبان خود آن را می چشیدند، و این دلیل بر نهایت فقر و فلاکت و فقدان امنیّت است که سراسر وجود زندگی انسان را پر کند.
در حقیقت همانگونه که در آغاز، نعمت امنیّت و رفاه وجود آنها را پر کرده بود، در پایان نیز بر اثر کفران، فقر و ناامنی به جای آن نشست.[7]
سیّد قطب درباره این تشبیه زیبای قرآن می گوید:
«این تعبیر قرآنی گرسنگی و ترس آنها را بصورت عینی مجسّم نموده و آن را همچون لباسی قرار داده است، و اشاره داشته که آنها گوئی این لباس را می چشند! چرا که چشیدن بالاترین درجه احساس است، و حتّی از لباسی که پوست بدن را لمس کند، برای انسان ملموس تر و محسوس تر است. به هر جهت در این تعبیر برای آنکه نهایت گرسنگی و ترس و اضطراب آنها را ترسیم نماید از (محسوس ترین) حواس بشری بهره جسته تا شاید سایرستمگران که چنین عاقبتی در انتظار آنها است، حذر کنند.»[8]
پی نوشت ها:
[1] المفردات فی غریب القرآن، واژه عبر، ص 320.
[2] نهج البلاغه، خطبه 176.
[3] نهج البلاغه، نامه 31.
[4] نحل، 112 و 113.
[5] تفسیر المیزان، ج 12، ص 555.
[6] همان، ج 12، ص 578.
[7] تفسیر نمونه، ج 11، ص 432 و 434، با تلخیص.
[8] تفسیر فی ظلال القرآن، ج 4، ص 2199.