تمثیل مؤمنِ به بینا و کافرِ به نابینا
خداوند متعال در قرآن کریم «کافر» و «مؤمن» را به «نابینا» و «بینا» تشبیه کرده و می فرماید: «هرگز بینا و نابینا مساوی نیستند» و از آنجا که چشم بینا به تنهایی برای مشاهده موجودات کافی نیست و نیازمند نور و روشنایی نیز می باشد، در آیه بعد می افزاید: «و نه تاریکی ها با نور برابرند.» چرا که تاریکی منشأ گمراهی است امّا نور و روشنائی منشأ حیات و زندگی است و اگر از میان برود تمام انرژی ها در جهان خاموش می شوند.
قرآن کریم می فرماید: وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ* وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ* وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ* وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ*[1] «نابینا و بینا هرگز مساوی نیستند. و نه ظلمت ها و نه روشنائی! و نه سایه (آرام بخش) و باد داغ و سوزان! و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند.»
در نخستین مثال «کافر» و «مؤمن» را به «نابینا» و «بینا» تشبیه کرده و می گوید: «هرگز بینا و نابینا مساوی نیستند»، امّا از آنجا که چشم بینا به تنهایی کافی نیست باید روشنائی و نوری نیز باشد تا انسان با کمک این دو عامل موجودات را مشاهده کند، در آیه بعد می افزاید: «و نه تاریکی ها با نور برابرند.»
چرا که تاریکی منشأ گمراهی است، تاریکی عامل سکون و رکود است، تاریکی عامل انواع خطرات می باشد، امّا نور و روشنائی منشأ حیات و زندگی و حرکت و جنبش و رشد و نمو و تکامل است که اگر نور از میان برود تمام انرژیها در جهان خاموش می شوند، و مرگ سراسر عالم ماده را فرا می گیرد و چنین است نور ایمان در جهان معنی، که عامل رشد و تکامل و سبب حیات و حرکت می باشد.
ایمان نور است و روشنی بخش، و به انسان در جهان بینی و اعتقاد و عمل و تمام زندگی روشنائی و آگاهی می دهد، امّا کفر ظلمت است و تاریکی، و در آن نه بینش صحیحی از کلّ عالم هستی است و نه از اعتقاد درست و عمل صالح خبری.
ایمان یک نوع درک و دید باطنی است، یک نوع علم و آگاهی توأم با عقیده قلبی و جنبش و حرکت است. یک نوع باور که در اعماق جان انسان نفوذ می کند و سرچشمه فعالیت های سازنده می شود.
امّا کفر، جهل است و ناآگاهی و ناباوری که نتیجه آن عدم تحریک و فقدان احساس مسؤلیت و حرکت های شیطانی و مخرّب است.
راه دور نرویم، هنگامی که با یک فرد «مؤمن» نشست و برخاست می کنیم اثر این نور را در تمام وجودش احساس می نماییم، افکارش روشنی بخش است. سخنانش درخشنده است، اعمال و اخلاقش ما را به حقیقت زندگی و حیات آشنا می سازد.
امّا «کافر» از تمام وجودش ظلمت می بارد، جز به منافع مادّی و زودگذر خویش نمی اندیشد، فضا و افق فکرش از محدوده زندگی و شخصیتش فراتر نمی رود، در لابلای شهوات غوطه ور است و همنشینی او قلب و روح انسان را در امواج ظلمات فرو می برد که:
همدمی مرده دهد مردگی صحبت افسرده دل افسردگی
سپس می افزاید: «هرگز سایه (آرام بخش) با باد داغ و سوزناک یکی نیستند.»
مؤمن در سایه انجام ایمانش در آرامش و امن و امان به سر می برد، اما کافر به خاطر کفرش از ناراحتی و رنج می سوزد.
و سرانجام در آخرین تشبیه می گوید: «و هرگز زنده گان و مردگان یکسان نیستند.»
آری مؤمنان زندگانند، و دارای تلاش و کوشش و حرکت و جنبش، رشد و نمو دارند، شاخه و برگ و گل و میوه دارند، امّا کافر همچون چوب خشکیده ای است که «نه طراوتی، نه برگی، نه گلی و نه سایه دارد» و جز برای سوزاندن مفید نیست.[2]
پی نوشت ها:
[1] فاطر، 22- 19.
[2] تفسیر نمونه، ج 18، ص 233- 229. با تلخیص و تصرف. همچنین درباره جنبههای ادبی و ظرافت های لغوی این تشبیهات به همین تفسیر ج 18، ص 235 و 236 مراجعه نمایید.