عالم بی عمل
قرآن کریم در به تصویر کشیدن حال کسانی که عمری را به فرا گرفتن علوم و اصطلاحاتی چند اختصاص داده اند لیکن از آن بهره ای در جهت رشد و کمال نبرده اند، آنها را به الاغ بارکشی تشبیه نموده که باری از کتاب های نفیس را بر دوش می کشد ولی از کتاب چیزی جز سنگینی آن را احساس نمی کند و برایش تفاوت ندارد که سنگ و چوب بر پشت دارد یا کتاب هایی که دقیق ترین اسرار آفرینش و مفیدترین برنامه های زندگی در آن است.
قرآن کریم می فرماید: أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ[1] «آیا کسی که شالوده آن را بر پرهیز از خدا و خشنودی او بنا کرده بهتر است، یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرو می ریزد، و خداوند گروه ستمگر را هدایت نمی کند.»
مؤمنان به کسی می مانند که برای بنای یک ساختمان، زمین بسیار محکمی را انتخاب کرده و آن را از شالوده با مصالحی پر دوام و مطمئن بنا می کنند، امّا منافقان به کسی می مانند که ساختمان خود را بر لبه رودخانه ای که سیلاب زیر آن را به کلّی خراب کرده و هر آن آماده سقوط است می سازد، همانگونه که نفاق، ظاهری دارد فاقد محتوا چنین ساختمانی نیز ظاهری دارد بدون پایه و شالوده. این ساختمان هر آن ممکن است فرو بریزد.
مکتب اهل نفاق نیز هر لحظه ممکن است باطن خود را نشان دهد و به رسوایی بیانجامد.
پرهیزگاری و جلب رضای خدا، یعنی هماهنگی با واقعیّت و همگامی با جهان آفرینش و نوامیس آن، بدون شک عامل بقا و ثبات است. امّا «نفاق» یعنی بیگانگی با واقعیّت ها و جدائی از قوانین آفرینش، بدون تردید عامل زوال و فناست.[2]
از سیاق آیه بر می آید که جمله: أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی...و، جمله: أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ هر یک مثلی است، که یکی از اساس زندگی مؤمنین و دیگری پایه زندگی منافقین را مجسّم می سازد و آن اساس و پایه همان دین و روشی است که دنبال می کنند، دین مؤمن تقوی و پرهیز از خدا و طلب خشنودی اوست با یقین و ایمان به او، و دین منافق تزلزل است و شک.[3]
سیّد قطب درباره این تمثیل قرآنی که همچون تابلویی با شکوه منظره ایمان و نفاق را تصویرگری نموده است، می گوید: «اجازه دهید تا لحظه ای درنگ کنیم و به بنائی با شکوه و مستحکم و مطمئن یعنی «تقوی» نظاره افکنیم. سپس روی به جانب دیگر نموده و به منظره ای دیگر چشم گشائیم، یعنی بنائی که بر کنار پرتگاه سستی بنا شده، بنائی که بر لبه رودخانه ای که سیلاب زیر آن را به کلّی خراب کرده و هر لحظه آماده سقوط است...در همین لحظه است که می بینیم ناگهان این بنا فرو غلطیده و یکباره سقوط می کند، و درّه ها که برای بلعیدن آن دهان گشوده اند آن را می بلعند، چه صحنه دهشت آوری!...این صحنه شگفتی است، که مالامال از حرکت و پویائی است، و تنها کلماتی چند این پویائی و جنبش را پدید آورده اند...
این دو صحنه هر دو در تابلوی هنری شگفت انگیزی که تعابیر منحصر به فرد قرآنی آنها را به تصویر کشیده، خودنمائی می کنند. صحنه هائی که بصورت عینی و در هر زمان تکرار می شوند.
آری، اهل نفاق و تزویر، همواره عقایدی متزلزل داشته، و شالوده اعتقادی آنها بر پایه شک و تردید بنا شده است. لذا آرامش و ثبات از دل هایشان رخت بربسته و پیوسته از برملا شدن اسرارشان در اضطراب بسر می برند.»[4]
پی نوشت ها:
[1] توبه، 109.
[2] تفسیر نمونه، ج 8، ص 141.
[3] تفسیرالمیزان، ج 9، ص 619.
[4] تفسیر فی ظلال القرآن، ج 3، ص 1711 و 1712، با تلخیص.