شجره طیبه و شجره خبیثه
خداوند متعال در آیاتی از قرآن كريم، صحنه هايي از تجسم حق و باطل، كفر و ايمان، طيب و خبيث را در قالب مثال هاي جالب و عميق بيان کرده است که تشبیه مؤمن به درختی پاک و استوار و کافر به درختی خبیث و بی ریشه در سوره مبارکه ابراهيم از اين قبيل می باشد.
انسان ها فرهنگی مشترک به نام «فطرت الهی» دارند، لیکن در هوشمندی و استعدادهای فکری و ذهنی یکسان نیستند، بلکه: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة.»[1] کتابی که جهان مشمول است باید معارف فطری را با روش های متفاوت و در سطوح متعدد تبیین کند تا هیچ محقّقی به بهانه سطحی بودن مطلب خود را از آن بی نیاز نپندارد و هیچ ساده اندیشی به بهانه پیچیدگی و عمیق بودن معارف، خود را از آن محروم نبیند.
مثال ذیل نمونه ای گویا بر این مدعاست در این باره قرآن کریم می فرماید: أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ* تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها، وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ* وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ.[2]
«آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیّبه (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟! میوه های خود را در هر زمان به اذن پروردگارش می دهد، و خداوند برای مردم مثل ها می زند شاید متذکّر شوند (و پند گیرند) و (همچنین) «کلمه خبیثه» را به درختی ناپاک تشبیه کرده که از زمین برکنده شده و قرار و ثباتی ندارد.»
در آیات فوق که از جمله زیباترین و شیواترین مثل های قرآنی، است ایمان و کفر و فواید و آثار آن در زندگی بشر در قالب تصاویر بدیعی به زیبایی تمام ترسیم گردیده است.
بنا بر اعتقاد مفسّرین مقصود از کلمه طیّبه در این تمثیل، همان اصل توحید و خداشناسی است که در زمین روح مؤمن روییده و سایر عقاید حقّه بر اساس آن و روی آن تنه، جوانه می زند و فضایل اخلاقی هم از آن جوانه ها منشعب می شود و همچنین اعمال صالحه بصورت میوه از آنها سرمی زند.[3]
ابتدا «کلمه طیّبه» را به درختی مثال می زند که دارای ویژگی های متعددی است از جمله:
1- موجودی است دارای رشد و نمو، نه بی روح، و نه جامد و بی حرکت، بلکه پویا و رویا و سازنده دیگران و خویشتن (تعبیر به «شجره» بیانگر این حقیقت است).
2- این درخت پاک است و طیّب، امّا از چه نظر؟ چون انگشت روی هیچ قسمتی گذارده نشده، مفهومش این است که از هر نظر. منظره اش پاکیزه، میوه اش پاکیزه، شکوفه و گلش پاکیزه، سایه اش پاکیزه، و نسیمی که از آن برمی خیزد نیز پاکیزه است.
3- این شجره دارای نظام حساب شده ای است. ریشه ای دارد و شاخه هایی و هر کدام مأموریت و وظیفه ای دارند. اصولا وجود «اصل» و «فرع» در آن، دلیل بر حاکمیّت نظام حساب شده ای بر آن است.
4- «اصل و ریشه آن ثابت و مستحکم است.» به طوری که طوفان ها و تند بادها نمی تواند آن را از جا برکند أَصْلُها ثابِتٌ.
5- شاخه های این شجره طیّبه در یک محیط پست و محدود نیست بلکه بلند آسمان جایگاه اوست وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ
6- این شجره طیّبه شجره پربار است، نه همچون درختانی که میوه و ثمری ندارند. بنابراین مولّد هستند تُؤْتِی أُکُلَها
7- امّا نه در یک یا دو فصل، بلکه در هر فصل، یعنی «هر زمان» که دست به سوی شاخه هایش دراز کنی محروم برنمی گردی کُلَّ حِینٍ
8- میوه دادن او نیز بی حساب نیست بلکه مشمول قوانین آفرینش است و طبق یک سنّت الهی «به اذن پروردگارش» این میوه را به همگان ارزانی میدارد (بأذن ربّها) اکنون درست بیندیشیم و ببینیم این ویژگی ها و برکات را در کجا پیدا می کنیم؟ مسلما در کلمه توحید و محتوای آن، در یک انسان موحّد و با معرفت، و در یک برنامه سازنده و پاک، اینها همه روینده هستند، و پوینده هستند و متحرّک، همه دارای ریشه های محکم و ثابتند، همه دارای شاخه های فراوان و سر به آسمان کشیده و دور از آلودگی ها و کثافات جسمانی، همگی پر ثمرند و نورپاش و فیض بخش. هر کس به کنار آنها بیاید و دست به شاخسار وجودشان دراز کند در هر زمان که باشد از میوه های لذیذ و معطر و نیرو بخششان بهره می گیرد. تندباد حوادث و طوفان های سخت و مشکلات، آنها را از جا حرکت نمی دهد و افق فکر آنها محدود به دنیای کوچک نیست، حجاب های زمان و مکان را می درند و به سوی ابدیّت و بی نهایت پیش می روند.
برنامه های آنها از سر هوی و هوس نیست بلکه همگی به اذن پروردگار و طبق فرمان اوست و این حرکت و پویایی و ثمربخش بودن نیز از همینجا سرچشمه می گیرد. مردان بزرگ و با ایمان، این کلمات طیّبه پروردگار، حیاتشان مایه برکت است، مرگشان موجب حرکت، آثار آنها و کلمات و سخنانشان و شاگردان و کتاب هایشان و تاریخ پر افتخارشان و حتّی قبرهای خاموش شان همگی الهام بخش است و سازنده و تربیت کننده.
امّا از آنجا که یکی از بهترین طرق برای تفهیم مسائل، استفاده از روش مقابله و مقایسه است بلافاصله نقطه مقابل «شجره طیّبه» را در آیه بعد چنین بیان می کند:
«مثل کلمه خبیثه و ناپاک همانند درخت خبیث و ناپاک و بی ریشه ای است که از روی زمین کنده شده و در برابر طوفانها هر روز به گوشه ای پرتاب می شود. و قرار و ثباتی برای آن نیست.»
کلمه «خبیثه» همان کلمه کفر و شرک، همان گفتار زشت و شوم، همان برنامه های گمراه کننده و غلط، همان انسانهای ناپاک و آلوده و خلاصه هر چیز خبیث و ناپاک است.
بدیهی است درخت زشت و شومی که ریشه آن کنده شده، نه نمو و رشد دارد، نه ترقّی و تکاملی، نه گل و میوه ای، و نه سایه و منظره، و نه ثبات و استقرار، قطعه چوبی است که جز به درد سوزاندن و آتش زدن نمی خورد، بلکه مانع راه است و مزاحم رهروان، و گاه گزنده است، مجروح کننده و مردم آزار![4] پس بطور خلاصه می توان گفت: اعمال انسان میوه های وجود انسان است، اخلاق انسان شاخه های وجود انسان است، عقاید انسان ریشه های درخت وجود انسان است و اساسا روح انسان جز یک درخت نیست. یک درخت پر ریشه و پرشاخه و پرمیوه و پر برگ، درختی که در این دنیا انسان باید خودش پیوند بزند و در این دنیاست که این درخت، درخت «طوبی» یا «زقّوم» می شود.[5]
از این رو، مثال های یاد شده (و تشبیه مؤمن به درختی پاک و استوار و کافر به درختی خبیث و بی ریشه) صرفا در حدّ یک مثال و تشبیه نیست، بلکه از یک حقیقت مهّم و اصلی ثابت و تحقّق یافتنی در زندگی، حکایت دارد.[6]
پی نوشت ها:
[1] مثنوی معنوی، دفتر پنجم.
[2] ابراهیم، 24 تا 26.
[3] بنگرید به: تفسیر المیزان، ج 12، ص 75 و تفاسیری همچون: مجمع البیان و التفسیر الکبیر، در ذیل آیات شریفه.
[4] تفسیر نمونه، ج 10، ص 335- 332، با تلخیص.
[5] آشنائی با قرآن، ج 5، ص 139.
[6] تفسیر فی ظلال القرآن، ج 4، ص 2099.