مَثَل نور و ظلمات
اعمال مومنان نور و چراغی برای حرکت و هدایت است به خلاف اعمال کافران. کافران کسانی هستند که در ظاهر انسان ولی در واقع از مدار انسانیت خارج شده اند. این گونه افراد به قدری در تاریکی و بدبختی فرو رفته اند که وضع آنها ضرب المثل شده است. در اینجا خداوند اعمال مومنان را به نور و اعمال کافران را به راه رفتن در تاریکی مثال زده است.
تاریخ انتشار : 1399/12/6 بازدید : 411 منبع : کتاب چهل مثل از قرآن کریم؛ حقیقت جو، حسین
قرآن کریم می فرماید: (اوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَاحْیَیْنَهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِی فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَا لِکَ زُیِّنَ لِلْکَفِرِینَ مَاکَانُواْ یَعْمَلُونَ). «آیا کسی که مرده بود سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده)است».[1]
آن که باشد مرده آیا در ضلال
یا به کفر و جهل و نقصان و وبال
زنده پس کردیم او را در ظهور
از ره اسلام و علم و عقل و نور
نوری از برهان بر او دادیم نیز
تا دهد مر حقّ و باطل را تمیز
می رود با آن میان مردمان
بر طریق راست بر امن و امان
همچو آن کو مانده بر ظلمات جهل
هم برون آینده زان نبود به سهل
آن چنان کایمان به قلب مؤمنان
یافت زینت بی توهّم بی گمان
کافران را همچنین آراسته
گشت در دل آنچه نفس آن خواسته[2]
وجه تشبیه
خداوند متعال در این آیه انسان مؤمن را به آدم زنده ای تشبیه کرده است که در پرتو نور ایمان در میان مردم، راه می رود و شخص کافر را به مرده ای تشبیه نموده که در امواج ظلمت ها و تاریکی ها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمی گردد.
در قرآن مجید کراراً «مرگ» و «حیات» به معنای کفر و ایمان آمده که مقصود مرگ و حیات معنوی است و این تعبیر به خوبی نشان می دهد که «ایمان» یک عقیده خشک و خالی یا الفاظی تشریفاتی نیست، بلکه به منزله روحی است که در کالبد بی جان افراد دمیده می شود و در تمام وجود آنها اثر می گذارد. ایمان به خدا، بینش و درک تازه ای به انسان می بخشد، روشن بینی خاصّی به او می دهد، افق دید او را از زندگی محدود مادی و چهار دیوار عالم ماده فراتر برده و در عالمی فوق العاده وسیع سیر می دهد.
ایمان، آدمی را به خود سازی دعوت می کند و پرده های خود خواهی و خود بینی و تعصّب و لجاجت و هوا و هوس را که همه ظلمت زاست، از مقابل چشم جان او کنار می زند و حقایقی را می بیند که هرگز قبل از آن قادر به درک آنها نبود. مؤمن در پرتو این نور می تواند راه زندگی خود را در میان مردم پیدا کند و از بسیاری اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع و...گرفتار آن می شوند، مصون و محفوظ بماند. این که در روایات اسلامی آمده: «المُؤ مِنُ یَنْظُرُ بِنُورِاللّهِ[3]؛ انسان با ایمان با نور خدا نگاه می کند». اشاره به همین حقیقت است.
مفسّران نوشته اند آیه بالا در شان «حمزه»، عموی شجاع پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و «ابوجهل» نازل شده است. روزی ابوجهل به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم توهین کرد و حمزه طبق معمول در آن روز برای شکار به بیابان رفته بود، هنگامی که از صحرا برگشت، از جریان با خبر شد و سخت برآشفت و یک سر به سراغ ابوجهل رفت و چنان بر سر یا بینی او کوفت که خون از بینی اش جاری شد. سپس به حضور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و اسلام را پذیرفت و از آن روز رسماً به عنوان یک افسر رشید اسلام تا واپسین دم عمر، از این آیین آسمانی دفاع می کرد.[4] بنابر این مراد از (مَنْ کان مَیْتاً) حمزه است که به نور اسلام زنده شد و منظور از (کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ) ابوجهل است که در دام تاریکی های کفر و جهالت باقی مانده بود.
از امام سجّاد علیه السّلام روایت شده که فرمود: «لَمْ یَدْخُلِ الْجَنَّهَ حَمِیَّهٌ غَیْرَ حَمِیَّهِ حَمْزَهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذلِکَ حینَ اسْلَمَ غَضَباً للنَّبِیِّصلّی اللّه علیه و آله و سلّم فی حَدیثِ السَّلاالَّذی اُلْقیَ عَلَی النَّبِیِّ؛[5] هر فردی که دارای حمیّت و تعصّب قومی باشد، به بهشت نخواهد رفت، جز حمیّت حمزه فرزند عبد المطّلب که به خاطر حمایت از برادر زاده اش، پیامبر در قضیه شکمبه انداختن بر سر آن حضرت، غضبناک شد و مسلمان شد».
از بعضی روایات نیز استفاده می شود که آیه فوق در مورد ایمان آوردن «عمار یاسر» و اصرار «ابوجهل» بر کفر نازل گردیده است. به هر حال این آیه همانند آیات دیگر قرآن اختصاص به مورد نزول خود ندارد و دارای مفهوم وسیعی است که در مورد هر مؤمن راستین و هر بی ایمان لجوج صادق است.
نکته ها:
1- کشش و جذبه الهی
از جمله (فاحْیَیْناهُ)، (ما او را زنده کردیم) استفاده می شود که، ایمان، گرچه باید با کوشش از ناحیه خود انسان صورت گیرد، امّا تا کششی از ناحیه خدا نباشد، این کوشش ها به جایی نمی رسد. به قول علاّمه طباطبائی قدّس سرّه:
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سَمَک تا به سُهایش کشش لیلی برد[6]
2- مرده های متحرّک
آیه شریفه در مورد کافران لجوج می فرماید: (کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَتِ)؛ «همانند کسی که مثل او در ظلمات است»، نگفت: (کَمَن فِی الظُّلُمَتِ)؛ «همانند کسی که در ظلمت هاست». بعضی گفته اند: هدف از این تعبیر این است که چنین افراد به قدری در تاریکی و بدبختی فرو رفته اند که وضع آنها ضرب المثل شده است که همه افراد فهمیده از آن آگاهند.
ولی عدّه ای از مفسران می گویند: «ممکن است این تعبیر اشاره به معنای لطیف تری باشد و آن اینکه: از هستی و وجود این گونه افراد در حقیقت چیزی جز یک شبح، یک قالب، یک مثال و مجسّمه باقی نمانده است؛ هیکلی دارند بی روح و مغز و فکری از کار افتاده».[7]از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده که ضمن مواعظی به اصحاب، فرمودند: «از همنشینی با مردگان دوری جویید که قلب شما را می میرانند. یکی از اصحاب پرسید: ای رسول خدا منظور از همنشینی با مردگان چیست؟ فرمود: کُلُّ غَنِی مُتْرَفٍ؛ مراد ثروتمندان مغرور و رفاه طلبی است که ناز پرورده اند (و همواره نق می زنند).[8]امام علی علیه السّلام در نهج البلاغه نیز افراد بی تفاوت و بی درد را به «مرده»تشبیه کرده، می فرماید: «وَمِنْهُمْ تارِکٌ لاِنْکارِ الْمُنْکَرِ بِلِسانِهِ وَقَلْبِهِ وَیَدِهِ فَذلِکَ مَیِّتُ الاَْحْیا؛ افرادی که در برابر منکرات بی تفاوتند و هیچ گونه حرکت زبان و عملی در برابر آن از خود نشان نمی دهند و یا دست کم در دل خود هم احساس ناراحتی نمی کنند، اینها مرده متحرکند (که همچون حیوان یک سر و دو گوش در میان مردم راه می روند، ولی از روح انسانیّت بهره ای ندارند».[9]
آن حضرت در جای دیگر مرگ با عزّت را «حیات» و زندگی ذلّت بار را «مرگ» نامیده است. آنگاه که در صفّین لشکریان معاویه پیشی جسته و راه ورود بر آب فرات را بر اصحاب آن حضرت بسته بودند خطاب به سربازان خود فرمود: «قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتالَ، فَاقِرُّوا عَلی مَذَلَّهٍ، وَّتَاخِیرِ مَحَلَّهٍ، اوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّما تَرْوَوْا مِنَ الما، فَالْمَوْتُ فِی حَیاتِکُمْ مَقْهُورِینَ، وَالْحَیاهُ فِی مَوْتِکُمْ قاهِرِینَ».[10]«به تحقیق لشگریان معاویه شما را به جنگ فرا می خوانند و شما دو راه بیشتر ندارید، یا باید تن به ذلّت دهید و تسلیم زورگویی دشمن شوید و یا این که شمشیرهای تان را از خون آنان سیراب کنید، آنگاه خودتان با عزّت و سربلندی از فرات آب بنوشید، زیرا زندگی ذلّت بار مرگ است و مردن باعزّت زندگی است.
3- زیبا جلوه کردن اعمال زشت
خداوند متعال در پایان آیه مورد بحث اشاره به علّت سرنوشت شوم کافران نموده، می فرماید: (کَذَا لِکَ زُیِّنَ لِلْکَفِرِینَ مَاکَانُواْ یَعْمَلُونَ)؛ «این چنین اعمال کافران در نظرشان جلوه داده شده است».
آری، خاصیّت تکرار یک عمل زشت این است که به تدریج از قبح و زشتی آن در نظر کاسته می شود و حتی به جایی می رسد که به عنوان یک کار خوب در نظر انسان جلوه می کند و همچون زنجیری بر دست و پای او می افتد و اجازه خروج از این دام را به او نمی دهد، یک مطالعه ساده در حال تبه کاران این حقیقت را به خوبی روشن می سازد.
می گویند: «یکی از سران آمریکا در پاسخ این سؤ ال که چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن (هیروشیما و ناکازاکی) را بمباران اتمی کنند و حدود 200 هزار نفر کودک و پیر و جوان را نابود سازند؟ گفته بود: ما به خاطر صلح این دستور را داده ایم! که اگر این کار را نمی کردیم جنگ طولانی تر می شد و می بایست بیش از این می کشتیم!».[11]
پی نوشت ها:
[1] انعام.122.
[2] تفسیر صفی، ج 1، ص 322.
[3] بحارالانوار، ج 68، باب دعائم الایمان و الاسلام، ص 355.
[4] اقتباس از تفسیر نمونه، ج 5، ص 425 426.
[5] اصول کافی، ج 3، کتاب ایمان و کفر باب »عصبیت »، ح 5، ص 420.
[6] مهر تابان، یادنامه علامه طباطبائی (ره )، ص 56.
[7] تفسیر نمونه، ج 5، ص 427.
[8] خصال صدوق، باب خصلت های چهارگانه، ح 65.
[9] نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 366.
[10] همان.
[11] تفسیر نمونه، ج 1، ص 104 105.