مَثَل تجارت مجاهدان
داد و ستد و معامله با خدا تجارت پر سود برای بندگان خواهد بود. خداى سبحان جان پاک و مال پاكيزه مومنان را از آنان مى گیرد و در برابر آن بهشت و تقرب خود را مى دهد و اين تجارت همان تجارت پر سود و منفعت به شمار می رود. و بهای معامله و تجارت انسان با خدا، بهشت جاودان است.
قرآن کریم می فرماید: (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤمِنِینَ انفُسَهُمْ وامْوَا لَهُم بِانَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقَتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَلهِ وَالاِْنجِیلِ وَالْقُرْءَانِ وَمَنْ اوْفَی بِعَهدِهِی مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِی وَذَا لِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) «خداوند جان ها و اموال مؤمنان را می خرد که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد؛ (به اینگونه که): در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند؛ این وعده حقی است بر خدا، که در تورات و انجیل و قرآن آمده و چه کسی از خدا به عهدش وفادار تر است؟! اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده اید؛ و این است آن پیروزی بزرگ».[1]
حق خرید از مؤمنان خوش سرشت
جان و هم اموالشان را بر بهشت
این به تحریص است از بحر جهاد
و رنه مال و جان هم او بر بنده داد
عبد مملوکی که خود معدوم بود
از وجود و بود خود محروم بود
مالک مطلق مر او را بود داد
نی به سود خودکه محض جود داد
چیست او را تا که بفروشد به حق
هر دمی باشد به فیضی مستحق
گر که آنی قطع فیض از وی شود
نیست موجود او دگر لا شی ء شود
لطف دیگر بود گفت ار ذوالجلال
می خرم از بندگانم جان و مال
می دهم جنّت مر ایشان را عوض
دادن جنّت بر ایشان بُد غرض...
نفس باشد مایه صد شر و شور
مال هم اسباب طغیان و غرور
گفت می کن این دو فاسد را فدا
در رهم بستان بهشت اندر جزا
چون خرد او آنچه کان ملک وی است
هرکه نفروشد نه در سلک وی است
در ره حق می کنند از جان قتال
می کشند و کشته گردند آن رجال
وعده حق داده است ایشان را بر آن
وعده حق است ثابت بی گمان
هست در تورات و انجیل این خطاب
هم به قرآن وعده یعنی بر ثواب
کیست وافی تر به عهد از شاه جود
شاد پس باشید بر آن بیع و سود
شاد یعنی بر شری و بیع خویش
که به او گردید این سود از پیش
هست این بیع نکو بهر شما
رستگاری بزرگ از ذوالعطا[2]
وجه تشبیه
در این مثال خداوند متعال خود را به «خریدار» و مؤمنان و مجاهدان را به «فروشنده»تشبیه کرده است که کالای مورد معامله «جانها و اموال»آنان است. «از آنجا که در هر معامله در حقیقت پنج رکن اساسی وجود دارد که عبارتند از:
«خریدار»، «فروشنده»، «متاع»، «قیمت»و «سند معامله»، خداوند در این آیه به تمام این ارکان اشاره کرده است. خودش را «خریدار» و مؤمنان را «فروشنده»و جانها و اموال را «متاع»و بهشت را «ثمن»(بها)[3] و سه کتاب آسمانی تورات، انجیل و قرآن را سند این معامله قرار داده است. بعضی از بزرگان واسطه و میانجی میان خریدار و فروشنده را نیز بدان افزوده و گفته اند: «دلاّل این معامله پیامبر بزرگوار اسلام است».[4]
جالب اینکه پس از انجام مراسم این معامله، همانگونه که در میان تجارت کنندگان معمول است که به طرف مقابل تبریک می گویند و اظهار می دارند که خیرش را ببینی، خداوند متعال می فرماید، (فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِی)؛ «بشارت باد بر شما به این معامله ای که انجام داده اید». واقعاً معامله پرسودی است که مالک حقیقی مال خودش را از بنده اش به بهای بهشت خودش بخرد! به راستی این داد و ستد شایسته تبریک و شاد باش گفتن است.
از جابر بن عبداللّه انصاری روایت شده که می گوید: هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبرصلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مسجد بود و با صدای بلند آن را تلاوت کرد و مردم تکبیر گفتند. آنگاه مردی از انصار نزدیک آمد و از رسول خداصلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسید: آیا این کلماتی که اکنون قرائت کردی آیه بود و از طرف خدا نازل شده است؟ پیامبرصلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: آری. مرد انصاری گفت: «بیْعٌ رابِحٌ لا نُقیلُ وَ لا نَسْتَقیلُ؛ چه معامله پر سودی؟ ما هرگز این معامله را فسخ نمی کنیم و اگر خواستار فسخ آن شوند نخواهیم پذیرفت». «چه معامله ای از این پرسودتر که جانهای معیوب و اموال فانی را می خرد و در عوض بهشت باقی می دهد!! ».
عزیزی فرمود: هرکس برده معیوبی را بخرد و به هنگام خریدن به عیب های او آگاه باشد، نمی تواند او را ردّ کند. پس حق تعالی ما را در حالی خرید که به همه عیوب ما آگاه است، امید است که از درگاه کرم خود ما را ردّ نفرماید.[5]
اُمّید که از فضلت مردود نگردم من
چون من به همه عیبی لطف تو خریدارم
تو به علم عزل مرا دیدی دیدی
آنگه به عیب بخریدی
تو به علم آن و من به علم همان
ردّ مکن آنچه خود پسندیدی[6]
نکته ها:
1- تجارت بی نظیر
در آیه مورد بحث بهای معامله و تجارت انسان با خدا، «بهشت» قرار داده شده، ولی در قرآن معامله و داد و ستد دیگری را نقل می کند که بهای آن بالاتر از بهشت می باشد و آن «رضا و خوشنودی» پروردگار است، چنان که می فرماید: (وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَا مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ)؛ «بعضی از مردم(با ایمان و فداکار، همچون علی علیه السّلام «در لیله المبیت»به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبرصلّی اللّه علیه و آله و سلّم) جان خود را به خاطر خوشنودی خدا می فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است».[7]
یعنی این دسته از افراد در برابر جانبازی خود نه نظری به بهشت دارند و نه ترسی از دوزخ(اگر چه هر دو مهم است) بلکه تمام توجه آنان جلب خوشنودی پروردگار است و این بالاترین معامله ای است که انسان ممکن است انجام دهد و شاید به همین جهت است که فرمود:(وَ مِنَ النّاسِ)، یعنی تنها بعضی از مردمند که قادر به این کار فوق العاده هستند و این از الطاف الهی است که شامل بعضی می شود. «غزالی»که یکی از بزرگان اهل سنّت است، می گوید: «این آیه در شان علی بن ابی طالب نازل شده آنگاه که در بستر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خوابید».[8]
«ثعلبی»نیز که از مفسّران معروف اهل تسنّن است، در تفسیر خود می گوید: «هنگامی که پیغمبراسلام تصمیم گرفت ازمکّه به مدینه هجرت کند، علی بن ابی طالب را که در آن وقت 21 سال داشت فراخواند و به او فرمود: یا علی، مشرکان تصمیم دارند امشب بر سر من هجوم آورند و مرا به قتل برسانند، اکنون تو در جایگاه من بخواب وآن پارچه سبزرنگی را که من هنگام خواب به روی خود می کشیدم برروی خودبپوش تا آنان خیال کنند من در خوابگاه خود خوابیده ام و در پی من نیایند. علی علیه السّلام عرض کرد: اگر من در بستر شما بخوابم شما از شرّ دشمنان جان به سلامت خواهید برد؟ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: آری. آنگاه علی علیه السّلام خوشحال شد که جانش لایق شد قربان صدقه رسول خدا گردد:
جان شیرین گر قبول چون تو سلطانی بود
کی به جانی باز ماند هر که را جانی بود.
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شبانه از مکّه بیرون رفت و علی علیه السّلام با کمال اشتیاق در خوابگاه پیامبرصلّی اللّه علیه و آله و سلّم خوابید در این هنگام خداوند به «جبرئیل» و «میکائیل» وحی فرستاد که من بین شما برادری ایجاد کردم و عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دادم کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگی دیگری را بر خود مقدّم دارد هیچکدام حاضر نشدند.
به آنها وحی شد اکنون علی علیه السّلام در بستر پیغمبر من خوابیده و آماده شده جان خویش را فدای او سازد به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید. هنگامی که جبرئیل بالای سر و میکائیل پائین پای علی علیه السّلام نشسته بودند جبرئیل می گفت: «به به آفرین به تو ای علی! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات می کند».
و در این هنگام آیه بالا نازل گردید و به همین دلیل آن شب تاریخی بنام «لیله المبیت» نامیده شده است».[9]
2- قباله خانه بهشتی
در روایت است که یکی از شخصیّت های بزرگ جبل عامل و از شیعیان و دوستان امام صادق علیه السّلام هر سال هنگام سفر حجّ به مدینه بر امام صادق علیه السّلام وارد می شد و مدّتی در جوار آن حضرت به عنوان مهمان می ماند، چندین سال این برنامه ادامه داشت. بعد به فکر افتاد که در مدینه خانه ای بخرد و مزاحم امام نشود، لذا مبلغ ده هزار درهم به امام صادق علیه السّلام داد و عرض کرد: با این مبلغ یک خانه ای برای من خریداری کنید که وقتی به مدینه می آیم به منزل خودم بروم و باعث زحمت شما نشوم. امام علیه السّلام هم قبول کرد و تمام آن مبلغ را بین فقرای سادات تقسیم کرد. آن مرد وقتی از مکّه برگشت به حضور امام آمد و عرض کرد: جانم به فدایت، آیا معامله را انجام دادید؟ امام فرمود: آری، قباله اش را هم برایت نوشته ام، آنگاه قباله را به او داد و دید در قباله چنین نوشته است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم «این قباله ای است که فروخت جعفر بن محمّد به فلان شخص جبل عاملی خانه ای در فردوس که دارای چهار حدّ است: حد اولش رسول اللّه، حد دوّمش امیرالمؤ منین، حد سوّمش حسن بن علی و حد چهار آن حسین بن علی است».
آن مرد وقتی از محتوای این قباله مطّلع شد با کمال خرسندی به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: آقا جان، جانم به قربانت من به این معامله راضی هستم. آنگاه امام علیه السّلام فرمود: تمام پول تو را بین فقیرهای سادات حسنی و حسینی تقسیم کرده ام امیدوارم خداوند متعال این بخشش و انفاق را از تو قبول کند و در بهشت پاداش تو را عطا فرماید. آن مرد قباله را گرفت و از امام خداحافظی کرد و به وطنش بازگشت و چند روزی نگدشت که مریض شد، اهل و عیالش را جمع کرد و آنها را قسم داد و گفت: هرگاه من از دنیا رفتم، این قباله امام صادق علیه السّلام را در کفنم بگذارید و با من دفن کنید و در همان بیماری از دنیا رفت و بازماندگانش طبق وصیّت او آن قباله را در کفنش گذاشته و با خودش دفن کردند. روز بعد که برای فاتحه خوانی سر قبرش رفتند، دیدند همان قباله روی قبر نهاده شده و در ذیلش از قول آن مرد نوشته شده است: به خدا سوگند، جعفر بن محمّد به آنچه به من وعده داده بود وفا کرد.[10]
پی نوشت ها:
[1] توبه.111. 2 کلمه »بود» اوّل در مصراع دوّم به معنای هستی است .
[2] تفسیر صفی، ج 1،ص 448 449.
[3] تفسیر نمونه، ج 8، ص 148.
[4] تفسیر منهج الصادقین، ج 4، ص 320.
[5] اقتباس از تفسیر منهج الصادقین، ج 4، ص 320.
[6] همان
[7] بقره.207.
[8] احیاء العلوم، ج 3، ص 238.
[9] اقتباس از تفسیر منهج الصادقین، ج 1، ص 539 540 و تفسیر نمونه، ج 2، ص 46.
[10] بحارالانوار، ج 47، ص 134.