مَثَل بنای محکم و بنای سست
افرادی که به غیر خدا تکیه کرده اند، به عنکبوتی تشبیه شده اند که سست ترین خانه را برای خود ساخته است. کسانی که غیر از خدا را به عنوان دوست یا صاحب اختیار و سرپرست خود بر می گزینند، داشته ها و نعمت های بزرگی را که خداوند در نهاد و فطرت شان قرار داده است، از یاد برده و به جای چنگ زدن به ریسمان محکم الهی، به خانه هایی سست و بی پایه پناه جسته اند، همچون عنکبوتی که با وجود داشته هایش، سست ترین خانه را بر می گزیند.
قرآن کریم می فرماید: (افَمَنْ اسَّسَ بُنْیَنَهُ عَلَی تَقْوَی مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَا نٍ خَیْرٌ ام مَّنْ اسَّسَ بُنْیَنَهُ عَلَی شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِی فِی نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الظَّلِمِینَ لاَیَزَالُ بُنْیَنُهُمُ الَّذِی بَنَوْاْ رِیبَهً فِی قُلُوبِهِمْ إِلاَّ ان تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ) «آیا کسی که شالوده آن (مسجد) را بر پرهیز از خدا و خشنودی او بنا کرده بهتر است، یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرو می ریزد؟! و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی کند! (اما) این بنایی را که آنها نهاده اند، همواره به صورت یک وسیله شک و تردید، در دل هایشان باقی می ماند؛ مگر اینکه دلهایشان پاره پاره شود (و بمیرند، وگرنه، هرگز از دل آنها بیرون نمی رود) و خداوند دانا و حکیم است!».[1]
هرکس آیا کو بنای دین خود
هِشت بر تقوا زحق نزد خود
هم به رضوان بهتران یا ز اعتماد
بر شفا جرف از بنایی کس نهاد
بر کنار رودی اعنی بر نهی
که ز سیلی گشته زیر آن تهی
ظاهرش بر پا ستاده با شکاف
لیک مشرف بر فتادن بی خلاف
بر زمینی اینچنین هشتن بنا
سُست تر بس باشد از بنیادها
سُست گردد او فتد گر دانیش
در جهنّم آن بنا با بانی اش
راه ننماید خدا بر ظالمان
زاید از مقصودشان اندر جهان
لایزالست آن بناشان تا ابد
که نهادند از عناد و از حسد
زاید از چیزی که در دلهایشان
باشد از شک و زفساد رایشان
حقدشان افزود یعنی زان مهمّ
چون نمودند آن بناشان منهدم
از نفاق و حقد و حسرت خسته اند
و اندران اندوه و غم پیوسته اند
یا همیشه باشد آن تخریبشان
هم به دوزخ متّصل تعذیبشان
پاره پاره جز که گردد شان قلوب
بی زادراک از خصال زشت و خوب
یا به توبه و زندم بر مثل آن
نزد آن دانای پیدا و نهان
حق بود دانا به نیّتها تمام
هم به حکمت حاکم اندر انتقام.[2]
شان نزول
آیات بالا و دو آیه قبل از آن درباره منافقان نازل شده که به قصد تفرقه و افساد اقدام به تاسیس مسجدی در نزدیکی مسجد «قبا» کردند که قرآن آن را «مسجد ضرار» نامید و پیامبرصلّی اللّه علیه و آله و سلّم طبق دستور خداوند آن را خراب نمود و محلّ آنرا مرکز ریختن زباله های شهر قرار داد.
خداوند متعال در این جا طرز تفکّر و عمل و برنامه مؤ سّسان این دو مسجد «قبا» و «ضرار» را باهم مقایسه می کند و می فرماید: «آیا کسانی که بنای آن مسجد (قبا) را بر پایه تقوا و رضای الهی نهاده بهتر است، یا کسی که شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستی در کنار دوزخ نهاده که به زودی در آتش جهنّم سقوط خواهد کرد!؟ ». این تشبیه بیانگر بی ثباتی تفکّر و سستی کار منافقان و استحکام اندیشه و بقای کار مؤمنان و برنامه های آنهاست.
مؤمنان به کسی می مانند که برای بنای یک ساختمان، زمین بسیار محکمی را انتخاب کرده و آن را از شالوده با مصالحی پر دوام و مطمئن بنا می کنند، اما منافقان مانند کسی هستند که ساختمان خود را بر لبه رودخانه ای که سیلاب زیر آن را به کلی خالی کرده و هر آن امکان دارد سقوط کند، می سازد. همانگونه که نفاق ظاهری دارد فاقد محتوا نیز می باشد و چنین ساختمانی نیز ظاهری دارد بدون پایه و شالوده. این ساختمان هر آن ممکن است فرو بریزد، مکتب اهل نفاق نیز هر لحظه ممکن است باطن خود را نشان دهد و به رسوایی بیانجامد.
پرهیزکاری و جلب رضای خدا، یعنی هماهنگی با واقعیّت و همگامی با جهان آفرینش و نوامیس آن بدون شک عامل بقا و ثبات است. امّا نفاق، یعنی بیگانگی با واقعیّتها و جدایی از قوانین آفرینش که بدون تردید عامل زوال و فناست. قرآن در آیه دوّم اشاره به حالت حیرت و سرگردانی دائمی منافقان نموده، می فرماید: آنها چنان در ظلمت نفاق سرگردانند که حتی بنایی را که خودشان بر پا کردند همواره به عنوان یک عامل شک و تردید، یا نتیجه شک و تردید، در قلوب آنها باقی می ماند و تا زنده اند اثر و نقش آن از دل پر تردیدشان زایل نمی گردد.
درسی بزرگ از داستان مسجد ضرار
«داستان «مسجد ضرار» درسی است برای عموم مسلمانان در سراسر تاریخ زندگیشان، گفتار خداوند و عمل پیامبرصلّی اللّه علیه و آله و سلّم به روشنی نشان می دهد که مسلمانان هرگز نباید آنچنان ظاهر بین باشند که تنها به قیافه های حق به جانب نگاه کنند و از اهداف اصلی بی خبر و بر کنار مانند.
مسلمان باید «نفاق»و «منافق»را در هر زمان و مکان و در هر لباس و چهره بشناسد، حتی اگر در چهره دین و مذهب و در لباس طرفداری از قرآن و مسجد بوده باشد! استفاده از تز «مذهب بر ضدّ مذهب»چیز تازه ای نیست، همواره راه و رسم استعمار گران و دستگاه های جبّار و منافقان در هر اجتماعی این بوده که اگر مردم گرایش خاصی به مطلبی دارند، از همان گرایش برای اغفال و سپس استعمار آنها استفاده کنند و حتی از نیروی مذهب بر ضدّ مذهب کمک بگیرند. اصولاً فلسفه ساختن پیامبران قلابی و مذاهب باطل همین بوده که از این راه گرایش های مذهبی مردم را در مسیر دلخواه شان بیندازند.
بدیهی است در محیطی مانند «مدینه»آن هم در عصر پیامبرصلّی اللّه علیه و آله و سلّم با آن نفوذ فوق العاده اسلام و قرآن، مبارزه آشکار بر ضدّ اسلام ممکن نبود، بلکه باید لامذهبی را در لفافه مذهب و باطل را در لباس حقّ بپیچند و عرضه کنند، تا مردم ساده دل جذب شوند و نیّات سوء آنها لباس عمل به خود بپوشد. ولی مسلمان نباید فریب اینگونه ظواهر را بخورد...مسلمان باید هوشیار، آگاه، واقع بین، آینده نگر و اهل تجزیه و تحلیل در همه مسائل اجتماعی باشد. دیوان را در لباس فرشته بشناسد، گرگها را در لباس چوپان تشخیص دهد و خود را برای مبارزه با این دشمنان دوست نما آماده سازد.
یک اصل اساسی در اسلام این است که باید پیش از همه چیز نیّات بررسی شود و ارزش هر عملی بستگی به نیّت آن دارد، نه به ظاهر آن، گرچه نیّت یک امر باطنی است، اما ممکن نیست کسی نیّتی در دل داشته باشد، اثر آن در گوشه و کنار عملش ظاهر نشود، هر چند در پرده پوشی فوق العاده استاد و ماهر باشد.
از اینجا جواب این سؤ ال روشن می شود که چرا پیامبرصلّی اللّه علیه و آله و سلّم با آن عظمت مقام دستور داد مسجد، یعنی خانه خدا را ویران کنند و مکانی را که اگر آلوده شود، باید فوراً تطهیر کنند مزبله شهر سازند!
زیرا مکانی که کانون تفرقه و نفاق باشد، خانه شیطان است نه خانه خدا، بتخانه است، نه مکان مقدّس».[3]
«از این بحث این موضوع نیز روشن می شود که اهمیّت اتّحاد در میان صفوف مسلمین در نظر اسلام به قدری زیاد است که حتی اگر ساختن مسجدی در کنار مسجد دیگر باعث ایجاد تفرقه و اختلاف و شکاف در میان صفوف مسلمانان گردد، آن مسجد تفرقه انداز نامقدّس است».[4] لذا بعضی از علما گفته اند: «نباید فاصله میان مساجد آنچنان کم باشد که روی اجتماع یکدیگر اثر بگذارند، بنا بر این آنها که روی تعصّبهای قومی و یا اغراض شخصی مساجد را در کنار یکدیگر می سازند و جماعات مسلمین را آنچنان پراکنده می کنند که صفوف جماعت آنها خلوت و بی رونق و بی روح می شود، عملی بر خلاف اهداف اسلامی انجام می دهند».[5]
پی نوشت ها:
[1] توبه.109 110.
[2] تفسیر صفی، ج 1، ص 448.
[3] تفسیر نمونه، ج 8، ص 144.
[4] همان، ص 145.
[5] همان، ص 138.