مَثَل اصحاب قریه
فال بد زدن و نحس شمردن، حربه ای است که دشمنان خط پیامبران در طول تاریخ، بدان متوسّل شده اند و با این حربه مردم ساده اندیش را نسبت به پیغمبران الهی و مبلّغان و مروّجان دینی، دلسرد و بدبین می کنند. در آیات زیر تشبیه و تمثیل آنهابه خوبیترسیم شده است.
قرآن کریم می فرماید: (وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً اصْحَبَ الْقَرْیَهِ إِذْ جَاهَا الْمُرْسَلُونَ إِذْ ارْسَلْنَآ إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوَّاْ إِنَّآ إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ قَالُواْ مَآ انتُمْ إِلا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَآ انزَلَ الرَّحْمَنُ مِن شَیْءٍ إِنْ انتُمْ إِلا تَکْذِبُونَ قَالُواْ رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّآ إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ وَمَا عَلَیْنَآ إِلا الْبَلَغُ الْمُبِینُ قَالُوَّاْ إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَبِن لَّمْ تَنتَهُواْ لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِّنَّا عَذَابٌ الِیمٌ قَالُواْ طََّبِرُکُم مَّعَکُمْ ابِن ذُکِّرْتُم بَلْ انتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ) «و برای آنها اصحاب قریه (انطاکیه) را مثال بزن، هنگامی که فرستادگان خدا به سوی آنان آمدند؛ آنگاه که دو نفر از رسولان را به سوی آنها فرستادیم، و آنها آن دو را تکذیب کردند؛ لذا برای تقویت آن دو، شخص سوّمی فرستادیم، آنها همگی گفتند: ما فرستادگان (خدا) به سوی شما هستیم. آنها در جواب گفتند: شما جز بشری همانند ما نیستید، و خداوند رحمان چیزی نازل نکرده، شما فقط دروغ می گویید. (رسولان ما) گفتند: پروردگار ما آگاه است که ما قطعا فرستادگان (او) به سوی شما هستیم، و بر عهده ما چیزی جز ابلاغ آشکار نیست. آنان به (رسولان) گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم (و وجود شما را شوم می دانیم) و اگر (از این سخنان) دست برندارید، شما را سنگسار خواهیم کرد و مجازات دردناکی از ما به شما خواهد رسید. (رسولان) در پاسخ گفتند: شومی و (نحسی) شما از خود شماست اگر درست بیندیشید، بلکه شما گروهی اسرافکارید».[1]
مکّیان را ای محمّد کن بیان
این مثل کز حالشان باشد نشان
اهل آن ده که در انطاکیه بود
چون رسولان آمدند آنجا فرود
بهر دعوت از حواریین دو مرد
خود روان عیسی با انطاکیّه کرد...
داشتند آن هر دو تن را بر دروغ
پس به ثالث یافتند ایشان فروغ
هر سه پس گفتند با آن قوم چون
یک زبان إِنَّآ إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ
قوم گفتند از تغافل که شما
نیستید الاّبشر مانند ما
حق نبفرستاد هیچ از وحی چون
بر شما إِنْ انتُمْ إِلا تَکْذِبُونَ
ربّ ما گفتند داند بی گمان
این که ما باشیم زافرستادگان
نیست بر ما جز بلاغی آشکار
آنچه را داریم امر از کردگار
قوم گفت إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ
بد گرفتیم از شما بی اُشْتُلُمْ(داد و فریاد)
خود شما بودید بر ما فال بد
از قدمتان گشت قحطی در بلد
دانه شد نابود و خشک اشجار ما
موش قحط افتاده در انبار ما
بازگر نی ایستید از حرف و کار
می کنیم اکنون شما را سنگ سار
بر شما باشد یقین بیم هلاک
می رسد و زما عذاب دردناک
می بگفتند آن رسولان فال بد
با شما باشد ببینید آن زخود
پند داده گر شما آیا شوید
نسبت آن را به فال بد دهید
گرکسی گوید که اندر راه تو
هست چاهی بین نیفتی تا در او
یا که منشین زیر این سقف ای فلان
که خراب است و در افتد ناگهان
تو نمایی حمل آن بر فال بد
پس تویی آن فال بد را ریشه خود
بل شما باشید از سر گشتگان
هم ز حدّ خویشتن بگذشتگان.[2]
وجه تشبیه
این آیات و چندین آیه بعد که مجموعاً 18 آیه می شود، درباره سرگذشت چند تن از پیامبران پیشین یا (مبلّغان و فرستادگان حضرت عیسی علیه السّلام) است که مامور هدایت قوم بت پرستی بودند که قرآن از آنها به عنوان (اصحابُ القَرْیَهِ) یاد کرده است. آنها به مخالفت برخاسته و ماموران الهی و مبلّغان دینی را تکذیب و تهدید کردند و تعدادی از پیروان و ایمان آورندگان را که نوشته اند حدود چهل نفر بودند، به سخت ترین وضع شهید نمودند که از جمله آنان حبیب نجّار، «مؤمن آل یاسین» بود و سرانجام دچار عذاب الهی شدند و صاعقه ای آمد و همه آن مردم سرکش را یک جا نابود کرد.
جملگی مردند در یک لحظه چون
صیحه آمد فَاِذا هُمْ خامِدُونَ
همچو آتش که بمیرد در سبیل
جمله مردند از خروش جبرئیل
ای تاسف بر عبادی کاین چنین
عمرشان شد صرف کفر و فسق و کین
هم رسولی نامد ایشان را جز آن
که بر اوشان بود استهزا عیان
هیچ آیا ننگرند از پیش چون
ما تبه کردیم بسیار از قرون.[3]
خداوند به پیامبر اسلام می فرماید: این سرگذشت را به عنوان «ضرب المثل» و نمونه لجاجت و سرکشی، برای مردم مکّه بازگو کن تا هم هشداری باشد برای مشرکان مکّه و هم مایه تسلّی و دلداری برای پیامبر و مؤمنان اندک آن روز، به هر حال تکیه بر این سرگذشت در قلب «سوره یاسین» که خود قلب قرآن است، به خاطر شباهت تامّی است که با موقعیّت مسلمانان آن روز دارد. «قریه» در لغت عرب و در قرآن مجید، هم به روستا گفته می شود و هم به شهر. در آیات مورد بحث مراد از «اصحاب قریه» طبق گفته مفسّران، مردم شهر «انطاکیه» است که از شهرهای بسیار قدیم شامات بوده و هم اکنون از نظر جغرافیایی جزء قلمرو کشور «ترکیه» است.
نکته ها:
1- فال بد و نحوست حربه ضدّ دیانت
«تَطَیُّر» از ماده «طیر» به معنای پرنده است، و چون عرب جاهلی گاهی «بانگ کلاغ» را شوم می دانست، و پریدن پرنده را از دست چپ، نشانه تیره بختی می پنداشت؛ این کلمه به معنای فال بد زدن آمده است. در قرآن کرارا به این مطلب اشاره شده است. از جمله در آیات مورد بحث از قول بت پرستان شهر «انطاکیه» نقل می کند که آنها به پیامبران الهی (و یامبلّغان و فرستادگان حضرت مسیح) گفتند: (إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ)؛ «ما شما را به فال بد گرفته ایم (و وجود شما شوم، و مایه بدبختی شهر و دیار ماست)».
بعضی از مفسّران گفته اند: مقارن آمدن آن مامور الهی و مبلّغان دینی، مدّتی نزول باران قطع شده بود و مشکلاتی بر اثرخشکسالی در زندگی مردم آن دیار ایجاد شده بود.
ولی چنان که از دنباله سخن آنان استفاده می شود، این یک بهانه و سوژه ای بیش نبود و عامل اصلی خوفی بود که آنها از ایمان آوردن بعضی از مردم، خصوصاً، نسل جوان در خود احساس کرده بودند، زیرا در ادامه گفتند: (لَبِن لَّمْ تَنتَهُواْ لَنَرْجُمَنَّکُمْ)؛ «اگر (از تبلیغات خود) دست بر ندارید، شما را سنگسار می کنیم». معلوم می شود از تبلیغات مبلغان و بیدار شدن مردم به ویژه جوانان وحشت داشتند.
اصولاً، فال بد زدن و نحس شمردن، حربه ای است که دشمنان خط پیامبران در طول تاریخ، بدان متوسّل شده اند و با این حربه مردم ساده اندیش را نسبت به پیغمبران الهی و مبلّغان و مروّجان دینی، دلسرد و بدبین می کنند.
چنانکه اشاره شد، قرآن مجید در موارد متعدّد این مطلب را بازگو فرموده است. از جمله در مورد قوم حضرت صالح علیه السّلام که گویا دچار خشکسالی و کمبود مواد غذایی شده بودند، چنین نقل می نماید: (قَالُواْ اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَن مَّعَکَ...»[4] «آنها گفتند ما تو را و کسانی که با تو هستند به فال بد گرفته ایم»، یعنی این گرفتاریها و کمبودها و مثلاً: گرانیها، همه از قدم نامیمون تو و یاران توست، شما مردم شومی هستید برای جامعه ما بدبختی به ارمغان آورده اید. در سوره «اعراف»می فرماید: (...وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَی وَمَن مَّعَهُ...)؛[5] «و هنگامی که بدی (و بلا) به آنها می رسید، می گفتند: از شومی موسی و کسان اوست».در صدر اسلام نیز هرگاه مسلمانان دچار مشکل و کمبودی می شدند، منافقان آن را به دین و سوء مدیریت دینی نسبت داده و با کمال گستاخی می گفتند این نارسایی ها همه از ناحیه خود پیغمبر است، چنانکه قرآن می فرماید: (... وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُواْ هَذِهِی مِنْ عِندِکَ...)[6] «و اگر مشکلی دامنگیر آنها شود، می گویند: این از ناحیه توست».
آری، اتّهام «نحوست» از حربه های دیرینه ای است که دشمنان در طول تاریخ، در برابر پیامبران و پیروانشان بدان متوسّل شده و مردم ساده لوح و سطحی نگر را نسبت به رهبران الهی و مبلّغان و مروّجان دینی، دلسرد و بدبین می کنند؛ رژیم منحوس پهلوی نیز، برای مقابله با روحانیّت از همین حربه استفاده می کرد و تا اندازه ای این سوژه برای پیشبرد اهداف شومشان مؤ ثر واقع شده بود، چنانکه امام خمینی قدّس سرّه در کتاب «کشف الاسرار» که در زمان طاغوت آن را نوشته اند، در این باره می فرماید: «ملاّها از همان روزهای اوّل تصدّی، رضاخان را بر خلاف مصالح کشور تشخیص دادند و تا توانستند عمومی و وقتی نشد مخفیانه و خصوصی فسادهای خانمانسوز او را به مردم گوشزد کردند ولی تبلیغات آن دسته به توسط روزنامه های آن روز که ننگ ایران بودند و امروز نیز بعضی از آنها بازیگر می دانند آنها را، از نظر مردم ساقط کرد تا آنجا که آنها را سوار اتومبیل نمی کردند و هر عیبی اتومبیل می کرد از قدم آخوند می دانستند».[7]
امام امّت رحمه اللّه بعد از پیروزی انقلاب نیز در موارد مختلف ضمن سخنانشان به این مطلب اشاره نمودند، از جمله در سال 1357 طی سخنان مبسوطی دراین زمینه فرمودند: «مقالاتی که می نوشتند مقالاتی بود که به ضدّ روحانیّت بود و آن وقت با کمال وقاحت می نوشتند و تبلیغات می کردند، همه گروه ها را وادار کرده بودند که به ضدّ این طایفه انجام وظایف خودشان را بدهند...در آن وقت این نقشه ای که آنها (بر ضدّ روحانیّت) کشیده بودند و احتیاط این بود که مبادا آخوندها یک کاری بکنند، حالا که دیدند آخوندها با دعوت خودشان و با همراهی همه قشرهای ملّت از دانشگاه گرفته تا بازار، تا کارگر و تا کشاورز، همه اینها باهم بودند و یک همچو کار بزرگی را کردند، حالا بیشتر از آن وقت در صدد هستند...که ملّت را از این طایفه (روحانیت) جدا کنند و دانشگاه را از مدرسه (علمیّه) جدا کنند و بلکه همه قشرها را باهم بد بین کنند و به جان هم بیندازند».[8]
2- تاثیر فال نیک و بد
فرستادگان الهی در پاسخ به اظهارات بت پرستان شهر «انطاکیه» که نسبت به ایشان فال بد زده و آنان را شوم می پنداشتند، فرمودند (طائِرِکُمْ مَعَکُمْ)؛ «شومی و نحسی از ناحیه خود شماست»؛ یعنی همین عقیده خرافی که چوب ساخته دست خود را کار ساز و مشگل گشا می پندارید، و نیز همین طرز تفکّری که تبلیغات دینی را به فال بد می گیرید، خود بدترین نوع نحوست و تیره بختی است.
اصولاً فال نیک و بد که در میان بسیاری از ملّت ها و اقوام مختلف رایج است، اثر روانی دارد. فال نیک غالباً مایه امیدواری و حرکت است، ولی فال بد موجب یاس و نومیدی و سستی و ناتوانی است. شاید به خاطر همین موضوع است که در روایات اسلامی از «فال نیک»نهی نشده، اما «فال بد» به شدّت محکوم گردیده است. در حدیث معروفی از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده که آن حضرت می فرماید: «تَفَالُوا بِالْخَیْرِ تَجِدُوهُ؛ کارها را به فال نیک بگیرید (و امیدوار باشید) تا به آن برسید».[9]«دمیری» که از نویسندگان قرن هشتم هجری است، در یکی از نوشته های خود اشاره به همین مطلب کرده و می گوید: پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم فال نیک را دوست می داشت، به خاطر آن بود که انسان هر گاه امیدوار به فضل پروردگار باشد در راه خیر گام بر می دارد و هنگامی که امید خود را از پروردگار قطع کند، در راه شرّ خواهد افتاد و فال بد زدن مایه سوء ظنّ و موجب انتظار بلا و بدبختی کشیدن است».[10]
در روایتی از امام صادق علیه السّلام به این اثر روانی اشاره شده است که می فرماید: «الطِّیَرَهُ عَلی ماتَجْعَلُها، إِنْ هَوَّنْتَها تَهوَّنَتْ وَإِنْ شَدَّدْتَها تَشَدَّدَتْ وَإِنْ لَمْ تَجْعَلْها شَیْئا لَمْ تَکُنْ شَیْئا؛ فال بد اثرش به همان اندازه است که آن را می پذیری، اگر آن را سبک بگیری، کم اثر خواهد بود و اگر آن را محکم بگیری پر اثر، و اگر به آن اعتنا نکنی، هیچ اثری نخواهد داشت».[11]
میان اهل تاریخ معروف است که: «هاشم»،با «عبد شمس» توام بوده و هنگام تولّد انگشت هاشم به پیشانی عبد شمس چسبیده بود. موقع جدا کردن، خون سرشاری جاری شد و این پیشآمد سبب شد که مردم آن را به فال بد گیرند. حلبی در سیره خود می نویسد: «که این فال بد، اثر خود را بخشید. زیرا جنگ و خونریزی پس از اسلام، میان بنی عباس از فرزندان هاشم و بنی اُمیّه که از صلب عبد شمس بودند حکم فرما بود».
گویا نویسنده سیره، وقایع جانگداز فرزندان علی را نادیده گرفته است. در صورتی که آن صحنه های خونین که فرزندان امیّه با ریختن خونهای پاک فرزندان پیامبر بوجود آوردند، زنده ترین گواه بر وجود خصومت میان این طایفه است. ولی معلوم نیست چرا نویسنده نامبرده از این جریانها نامی نبرده است؟!».[12]بعضی از مورخان نوشته اند: «(هنگامی که اسیران آل رسول را به شهر شام وارد کردند) یزید، بر بام قصر جیرون رفت، تا کاروان را پیش از آنکه به درون کاخ شود، بنگرد. چشمش که به سرهای شهیدان افتاد، کلاغی بانگ برداشت. بانگ کلاغ را عرب به فال بد می گیرد. یزید شعری بدین مضمون سرود:
وقتی که نور سرها بر باره قصر جیرون بتافت کلاغی بانگ برداشت بدو گفتم: بانگ برآری یا برنیاوری من کار خود را کردم و طلبهای خود را از پیغمبر بگرفتم!!».[13]
منظور یزید از طلبها اجداد و نیاکانش بود که در جنگ«بدر» به رهبری پیامبرصلی اللّه علیه و آله و سلّم و به دست امام علی علیه السّلام کشته شده بودند و از جمله آنان «عتبه» پدر هند و جد مادری معاویه و «شیبه» برادر عتبه و «ولید» پسر عتبه و دایی معاویه و «حنظله»برادر معاویه بودند. حضرت علی علیه السّلام در نامه ای به معاویه به این مطلب اشاره نموده و می فرماید: «وَعِنْدِی السَّیْفُ الَّذی اعْضَضْتُهُ بِجَدِّکَ وَخالِکَ وَاخیکَ فی مَقامٍ واحِدٍ[14] و شمشیری که با آن به جدّ تو و به دائیت و برادرت در یک جا زدم نزد من است».به هر صورت در اسلام از فال بد زدن به شدّت مذمّت شده ولی از فال نیک نهی نشده است.
عجیب این است که موضوع فال نیک و بد، حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی و در میان افراد به اصطلاح روشنفکرو حتی نوابغ معروف وجود داشته و دارد، از جمله در میان غربیها رد شدن از زیر نردبان، افتادن نمکدان، هدیه دادن چاقو، منزل، صندلی و اتاقی که شماره آن سیزده باشد به شدّت به فال بد گرفته می شود و عدد «سیزده»را نحس می دانند و هنگام نوشتن آن «1 + 12» می نویسند و یا اصلاً عدد سیزده را حذف می کنند.
می گویند: در سازمان ملل متّحد آسانسور از طبقه 12 به طبقه 14 منتقل می شود و طبقه سیزده اصلاً وجود ندارد، در حقیقت طبقه سیزده واقعی همان طبقه چهارده زبانی است. هنوز هم بازار رمّالان و فالگیران در میان جوامع به اصطلاح متمدن غربی گرم و داع است و مساله موهوم بخت و طالع در میان آنها مشتری فراوان دارد؛ فالگیران کنونی مانند گذشته دوره گرد نیستند، بلکه در دفتر کار خود می نشینند و به وسیله نامه یا تلفن به ارباب رجوع وقت خصوصی می دهند و طبق قرار قبلی آنان را می پذیرند. مردم نادان مبالغی می پردازند و مدّتی به گفته های موهوم «فالگیران عصر فضا» گوش می دهند.
پی نوشت ها:
[1] یس.13 19.
[2] تفسیر صفی، ج 2، ص 887-888.
[3] همان، ص 889 890.
[4] نمل.47.
[5] اعراف.131.
[6] نساء.78.
[7] کشف الاسرار، امام خمینی رحمه اللّه چاپ انتشارات آزادی، ص 9.
[8] صحیفه نور، ج 12، ص 231.
[9] تفسیر نمونه، ج 6، ص 317.
[10] همان، ص 318.
[11] همان، ص 318 319.
[12] فروغ ابدیّت، ج 1، ص 114.
[13] پیشوای شهیدان، ص 264.
[14] نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه 64.