مَثَل زندگی دنیا و آب باران
انسان از تولد تا مرگ زندگی را در مراحل مختلفی پشت سر می گذارد. خداوند زندگی دنیا را در پنج مرحله «بازی»، «سرگرمی»، «تجمّل پرستی»، «تفاخر» و «تکاثر» ترسیم نموده و آنها را به بارانی تشبیه نموده که زمین را زنده می کند و گیاهان و زارعان را در شگفتی فرو می برد، سپس زرد و خشک و درهم شکسته و به کاه تبدیل می گردد. مراحل زندگی انسان نیز بدین گونه است.
قرآن کریم می فرماید: (اعْلَمُوَّاْ انَّمَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الاَْمْوَالِ وَالاَْوْلَدِ کَمَثَلِ غَیْثٍ اعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَلهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَمًا وَفِی الاَْخِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَآ إِلا مَتَعُ الْغُرُورِ). «بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخر فروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد، سپس خشک می شود به گونه ای که آن را زرد رنگ می بینی؛ سپس تبدیل به کاه می شود! و در آخرت، عذاب شدید است، یا مغفرت و رضای الهی؛ (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست».[1]
می بدانید اینکه نبود بی ز سهو
این حیات دنیوی جز لعب و لهو
بازی اطفال و مشغولیّ بد
بازتان دارد ز خیرات ابد
جز تفاخر جز تکاثر زینتش
نیست در مال و ولد یا نعمتش
نیست جز آرایشی یعنی که آن
هم مباهات و تفاخر بینتان
در فزونی مال اولاد و عدد
تا چه بخشد حاصل این مال و ولد
زود این بازیچه گرددبر طرف
ماند از وی بر تو اندوه و اسَف
شادیش گردد به دل بر غم همه
زینتش ریزد فرو از هم همه
آنهمه فخر و مباهاتی که بود
چون شراره آتش افتد از نمود
مرتضی گفت اولش دنیا بکاست
اوسطش باشد عنا و آخر فناست
حقّ به دنیا می زند این سان مَثَل
کان بود مانند باران در محل
بر زمین آید بروید زان گیاه
کافران را در شگفت آرد بگاه
مؤ من اعجابش ز دنیا عبرتست
کافران را هم شگفت از زینت است
مؤ من و کافر ز اشیای عجیب
مر تعجّب هر دو را باشد نصیب
آن شود بر قدرت حق منتقل
و ین شود بر صورت آن مشتغل
آن شود ادراک معقولش فزون
و ین ز محسوسات پا ننهد برون
از سیاحت کم خرد در شهرها
ننگرد جز باغها و نهرها
یا که اسباب و عمارات رفیع
یا که صنعتها و اشیای بدیع
عارف از یک پرّ کاهی در نمود
پی برد بر اصل و عنوان وجود
احمق ار بیند زمین و آسمان
ننگرد جز خاک از این، جز دود از آن
از طبیعی دانشان بینی دو تن
هر دو را اندر کمال آن علم و فن
آن یکی ننهاده بیرون پا ز لَوْن
و ین دگر بیند مُکوِّن را ز کَوْن
این زبرگ رَز ببیند کَیْفِ مَیْ
وان ببیند سبزی و ترکیب وی
برگ گردد روز دیگر خشک و زرد
می فزاید بر شکوه و زور مرد
گفت زان ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ
زرد و خشک از بعد سبزی آن گیاه
بعد زردی خشک وا شکسته شود
همچنین مال جهان فانی بُوَد
ناورد بر وی خردمند التفات
زانکه او را نیست جز روزی ثبات
در جهان باشد زوال آن پدید
لیک اندر آخرت رنجش شدید
چونکه برگردد از این صورت ورق
هست خوشنودی و آمرزش ز حق
زندگی این جهان پر شرور
می نباشد جز متاعی از غرور.[2]
وجه تشبیه
خداوند متعال در این آیه زندگی دنیا را در پنج مرحله «بازی»، «سرگرمی»، «تجمّل پرستی»، «تفاخر» و «تکاثر» ترسیم نموده و آنگاه آن را به بارانی تشبیه نموده که از آسمان نازل می شود و چنان زمین را زنده می کند که گیاهانش حتّی زارعان را در شگفتی فرو می برد، سپس زرد و خشک و درهم شکسته و به کاه تبدیل می گردد.
از شیخ بهائی قدّس سرّه نقل شده که گفته است: «این پنج خصلتی که در آیه شریفه ذکر شده ناظر به سنین عمر آدمی و دوران زندگی اوست.
نخست دوران «کودکی» است که در این دوره علاقه شدیدی به «لعب» و بازی دارد. سپس وارد دوره «نوجوانی» می شود، در این دوره به «لهو» و سرگرمی ها روی می آورد. بعد دوره «جوانی» فرا می رسد که در این دوره به «زینت»و تجمّل و آرایش می گراید و همواره به فکر این است که لباس فاخری تهیّه کند، مرکب جالب توجّهی سوار شود، منزل زیبایی داشته باشد و...و از این مرحله که بگذرد، دوره «پیری و کهولت» فرا می رسد. در این دوره بیشتر به فکر «تفاخر» به حسب و نسب می افتد و حسّ فخر طلبی در او زنده می شود.
و سر انجام به مرحله پنجم یعنی دوره «سالخوردگی» می رسد که در این دوره «تکاثر» و فزونی در اموال و فرزندان فکرش را به خود جلب می کند».[3]
«...بعضی معتقدند که هر دوره ای از این دوره های پنجگانه هشت سال از عمر انسان را می گیرد، و مجموعاً به چهل سال بالغ می گردد، و هنگامی که به این سنّ رسید شخصیّت انسان تثبیت می گردد.
این امر نیز کاملاً ممکن است که بعضی از انسان ها شخصیت شان در همان مرحله اوّل و دوّم متوقّف گردد و تا پیری در فکر «بازی و سرگرمی و معرکه گیری» باشند و یا در دوران تجمّل پرستی متوقّف گردد، و ذکر فکرشان تا دم مرگ فراهم کردن خانه و مرکب و لباس زینتی باشد، اینها کودکانی هستند در سنّ کهولت و پیرانی هستند با روحیه کودک!».[4]لازم به یادآوری است که تشبیه زندگی دنیا به آب «باران» در «سوره یونس» آیه 24 (مثل 17) و در «سوره کهف»، آیه 45 (مثل 26) نیز آمده است.
بعضی گفته اند: در این سه تمثیل عنصر اصلی «گیاه» است و «آب» در درجه دوّم قرار دارد، زیرا خلاصه معنای هر سه مثل چنین است که زندگانی این جهان، همانند حیات گیاهان، کوتاه مدّت و زود گذر و فانی است.[5] در «سوره یونس» پایان زندگی گیاهان را «حصید» (درو شده)، در «سوره کهف» «هشیم» (در هم شکسته شده) و در آیه مورد بحث «حُطام» (اجزای پراکنده کاه) تعبیر کرده است.
توضیح لغات و نکته ها
1 «لَعِب» (بر وزن لزج) در اصل از ماده «لعاب» (بر وزن غبار) به معنی آب دهان است که از لبها سرازیر گردد و این که بازی را لعب می گویند، به خاطر آن است که همانند ریزش لعاب از دهان است که بدون هدف انجام می گیرد».[6]
2 «لهو» به معنای هر عمل سرگرم کننده ای است که انسان را از کارهای مهم و حیاتی باز دارد. بنابر این آنهایی که تنها به دنیا دل بسته اند و جز آن نمی جویند و نمی طلبند، در واقع کودکان هوسبازی هستند که یک عمر به بازی و سرگرمی پرداخته و از همه چیزی بی خبر مانده اند!
دلا تا کی در این کاخ مجازی کنی
کنی مانند طفلان خاکبازی
تشبیه زندگی دنیا به بازی و سرگرمی از این نظر است که بازی ها و سرگرمی ها معمولاً کارهای توخالی و بی اساس هستند که از متن زندگی حقیقی دورند، نه پیروزی اش حقیقت دارد و نه شکستش، زیرا پس از پایان بازی همه چیز به جای خود باز می گردد! بسیار دیده می شود که کودکان در بازی یکی را «امیر» و دیگری را «وزیر»، یکی را «دزد» و دیگری را «قافله» می نامند، اماساعتی نمی گذرد که نه خبری از امیر است و نه وزیر و نه دزد و نه قافله و یا در نمایشنامه هایی که به منظور سرگرمی انجام می شود، صحنه هایی از جنگ یا عشق یا عداوت مجسّم می گردد، اما پس از ساعتی خبری از هیچ کدام نیست.
دنیا به نمایشنامه ای می ماند که بازیگران آن، مردم این جهانند و گاه این بازی کودکانه حتی افراد خردمند را به خود مشغول می دارد، امّا چه زود پایان این سرگرمی و نمایش اعلام می گردد.[7]
3 «زینت» به معنای آرایش و نمایشی است که بیننده را مجذوب کند، مثلاً: آرایش در غذاهای رنگارنگ، لباس های فاخر گوناگون، آپارتمان های آسمان خراش، مرکب های مدرن و آخرین سیستم و...ولی آنچه در اسلام مورد نکوهش واقع شده، نمایش زینت و تجمّل پرستی است، نه استفاده عادی از زیبایی های طبیعت و مواهب دنیا.
خداوند متعال، «قارون» را از این جهت مذمّت نموده است که با نمایش ثروت و تجملات خود، مردم سست ایمان را تحقیر و مجذوب مال و ثروتش می کرد و آن چنان صحنه خیره کننده «نمایش زینت»قلبشان را از جای تکان می داد که آه سوزانی از دل می کشیدند و می گفتند: (...یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَآ اوتِیَ قَرُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ).[8] «ای کاش! همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستی که او بهره عظیمی دارد! ».
4 «غیث» به معنای باران است و آن را از آن جهت غیث گفته اند که غیاث و فریادرس خلق باشد.[9]
5 کلمه «کفّار» در آیه مورد بحث طبق نظر اکثر مفسّران، به معنای کشاورزان است، نه افراد بی ایمان، زیرا «کفر» در اصل به معنای پوشاندن است و چون کشاورز «بذر» را در زیر خاک می پوشاند، از این رو به او کافر، یعنی پوشاننده بذر گفته شده است و به منکر حقّ هم از این جهت کافر می گویند که حقّ را کتمان نموده و آن را می پوشاند.
در حقیقت آیه مورد بحث همانند آیه 29 «سوره فتح» می باشد که وقتی سخن از نموّ فراوان و شگفت آور گیاه می کند می گوید: (یُعْجِبُ الزُّرّاعَ)؛ «زارعان را به شگفتی در می آورد» که به جای کلمه «کفّار»، «زُرّاع» گفته شده. ولی بعضی از مفسّران نیز احتمال داده اند که منظور از «کفّار» در اینجا همان کافران نسبت به خداوند باشد، زیرا اعجاب کافران به زینت دنیا بیشتر است، یعنی زارع کافر هنگامی که طراوت و شادابی زراعت خود را مشاهده می کند، شگفت زده به خود می بالد و تمام توجّهش به محسوسات و خود زراعت است، ولی زارع مؤ من وقتی رشد و نموّ فراوان زراعت خود را می نگرد، فکرش متوجّه زارع حقیقی یعنی «ربّ العالمین»، پرورش دهنده همه عالم می شود و قدرت پررودگار او را به شگفتی وا می دارد، نه طراوت و شادابی گیاهان. ولیعدّه ای از مفسّران معاصر می گویند: این تفسیر چندان مناسب به نظر نمی رسد، زیرا مؤ من و کافر در این شگفتی شریکند.[10]
6 «متاع» به معنای هرگونه وسایل تمتّع و بهره گیری است. این که دنیا را «متاع الغرور»، یعنی کالای فریب نامیده، مفهومش این است که دنیا وسیله و ابزاری است برای فریبکاری؛ هم فریب دادن خود و هم فریب دادن دیگران. البته دنیا کسی را فریب نمی دهد، این انسان است که فریب دنیا را می خورد، زیرا فریب در جایی است که چیزی را مخفی کنند، دنیا چیزی را پنهان نمی کند، رُک و صاف می گوید: من محل تغییر و دگرگونی و بی ثباتی هستم، پدران و اجداد و همه پیشینیان شما آمدند و چند صباحی مهمان من بودند و رفتند و شما هم خواهید رفت، من جایی برای سکونت دائمی افراد ندارم، من «گذرگاه» هستم نه «قرارگاه»، من «پل» هستم نه «منزل مسکونی» و این مطلب با صد زبان توسطّ خود عالم طبیعت و اولیای الهی بیان شده است. بنا بر این دنیا برای کسانی «کالای فریب است» که از دیدگاه «قرارگاه» بدان بنگرند، ولی افرادی که دنیا را «گذرگاه»می دانند، نه تنها برای آنان متاع فریب نیست، بلکه «تجارتخانه» پرسودی است که نتیجه آن، زندگی جاوید و سعادت ابدی است و در آیه مورد بحث بدان اشاره شده که می فرماید: (... وَفِی الاَْخِرَهِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ... )؛[11] «در سرای آخرت (انسان ها از دو حال خارج نیستند): یا گرفتار عذاب شدیدند و یا مشمول مغفرت و رضوان الهی»؛ یعنی کسانی که فریب خورده و دنیا را محل «بازیچه»، «سرگرمی»، «تجمّل پرستی»، «تفاخر» و «فزون طلبی» قرار داده اند، نتیجه کارشان، جز عذاب و شکنجه چیز دیگری نیست. ولی آنهایی که دنیا را آن گونه که هست به درستی شناخته اند و آن را وسیله و نردبانی برای رسیدن به ارزش های والای انسانی و الهی قرار داده اند، ثمره و محصول عمرشان، سعادت ابدی توام با رضایت و خوشنودی الهی است.
پی نوشت ها:
[1] حدید.20.
[2] تفسیر صفی، ج 2، ص 1061 1062.
[3] تفسیر المیزان، ج 19، ص 164.
[4] تفسیر نمونه، ج 23، ص 352.
[5] اقتباس از امثال قرآن، ص 235.
[6] تفسیر نمونه، ج 5، ص 207.
[7] اقتباس از تفسیر نمونه، ج 5، ص 207.
[8] قصص.79.
[9] امثال قرآن، ص 311.
[10] اقتباس از تفسیر نمونه، ج 23، ص 353.
[11] حدید.20.