نقش عوامل اقتصادی در حادثه کربلا و سیاست های اقتصادی ابن زیاد { پیام خمس ، درمان بیماری دنیا گرایی} شخص عطّاری از اهل بصره می گوید: روزی در مغازة عطّاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکّان من وارد شدند. وقتی به طرز صحبت کردن و چهره هایشان دقّت کردم، متوجّه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم، ولی جوابی ندادند. من اصرار می کردم، ولی جوابی نمی دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آنکه آنها را به رسول مختار (ص) و آل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: ما از ملازمان درگاه حضرت حجّت(عج) هستیم. یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است، لذا حضرت ما را مأمور فرموده اند که سدر و کافورش را از تو بخریم. همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرّع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید. گفتند: این کار بسته به اجازة آن بزرگوار است و چون اجازه نفرموده اند، جرئت این جسارت را نداریم. گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می شوم وگرنه از همان جا برمی گردم و در این صورت، همین که درخواست مرا اجابت کرده اید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد، ولی باز هم امتناع کردند. بالاخره وقتی تضرّع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحّم نموده و منّت گذاشتند و قبول کردند. من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکّان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آنکه به ساحل دریا رسیدیم. آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند، ولی من ایستادم. متوجّه من شدند و گفتند: نترس، خدا را به حقّ حضرت حجّت(عج) قسم بده که تو را حفظ کند. بسم اللّه بگو و روانه شو. این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حقّ حضرت حجّت ـ ارواحنا فداه ـ قسم دادم و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد. اتّفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. وقتی باران را دیدم، به یاد صابون ها افتادم و خاطرم پریشان شد. به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت، لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم، ولی با همه این احوال از همراهان دور می ماندم. آنها وقتی متوجّه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجدّداً خدای تعالی را به حضرت حجّت(عج) قسم بده. من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حقّ حضرت حجّت(عج) قسم دادم و بر روی آب راهی شدم. بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آنجا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود. همراهان گفتند: تمام مقصود، در این خیمه است و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان جا توقّف کردیم. .انگیزه سازی
یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوری که سخن مولایم را شنیدم، ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی ».او را به جای خود برگردانید؛ زیرا او مردی است صابونی« دیدم. حضرت فرمودند: این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود، یعنی هنوز دل را از وابستگی های دنیوی خالی نکرده است تا محبّت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد. این سخن را که شنیدم و آن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو پوشیدم و دانستم تا زمانی که آینه دل، به تیرگی های دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن منعکس نمی شود و صورتی مطلوب، در آن دیده )12 س 431 ص 2 نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت و ملازمت آن حضرت باشد.(العبقری الحسان جلد همیشه و در همه تاریخ انبیاء الهی و ائمه اطهار یکی از عواملی که باعث شده است بعضی از یاران آنها از راه حق جدا شوند و در مسیر باطل بیفتند و یا حداقل از قافله حق جویان جا بمانند حب به دنیا و نگرانی نسبت به مسائل دنیوی بوده است.حب دنیا عامل بزرگی در تاریخ بوده و هم اکنون هم هست که باعث ریزش و انحراف بسیاری از خوبان شده است. به این روایت خوب توجه کنید. پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حب دنیا چه می فرماید: إنَّ لِکُلِّ اُمَّةٍ عِجْلٌ، وَعِجْلُ هذِهِ الأُمَّةِ الدّینارُ وَالدِّرْهَمُ. (محجه )323 ص 7 البیضاء ج رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هر امّتى گوساله اى دارد (که او را منحرف مى کند) وگوساله این امّت (امّت پیامبراکرم) دینار و درهم است. یعنى همانطور که گوساله بنى اسرائیل پیروان حضرت موسى علیه السلام را گمراه کرد و آنان گوساله پرست شدند، مال و ثروت هم موجب انحراف امّت پیامبر صلی الله علیه و آله مى گردد. این سخن پیامبر بارها وبارها و تا همین زمانه خودمان ثابت گردیده و به عینه قابل مشاهده است. همین موضوع یکی از عوامل اصلی وشاید بتوان گفت اصلی ترین عامل عوض شدن مردم کوفه در طی چند روز بعد از ورود ابن زیاد به کوفه گردیده است
در حقیقت ابن زیاد با دست گذاشتن بر روی یکسری نقاط ضعفی که معمول ما آدمها داریم موفق به اینکار شد. اما ابن زیاد چکار کرد؟بخشی از سیاستهایی که ابن زیاد بکار گرفت سیاستهای اقتصادی بود در آن زمان درآمد عمده مردم از راه گرفتن عطا و رزق بود و مردم وابستگی شدیدی بدان داشتند. عطا، مقدار پرداخت نقدی از سوی حکومت کوفه بود که طی چند مرتبه در سال یک جا به سپاهیان پرداخت می شد. رزق«چنان که نیز کمک » های جنسی و خوراکی بود که هر ماه به صورت بلاعوض به آنان تحویل می گردید تا از اشتغال سربازان جلوگیری شود. بدین ترتیب یک ارتش همیشه آماده برای جنگ وجود داشت . نظام پرداخت عطا، حربه کارآمدی در دست حکومت بود و اشراف کوفه که مسئول تحویل آن از حکومت و پرداخت به مردم بودند، از این جهت قدرت و نفوذ بسیاری در شهر داشتند. پس از شهرنشین شدن مردم کوفه و پایان یافتن فتوحات این کمکها کما فی السابق به مردم پرداخت می شد ، از این رو مردم عرب کمتر سراغ کارهای کشاورزی ، صنعتی و بازرگانی میرفتند و انجام این کارها عمدتا بر عهده موالی ( غیر اعراب ) بود . کار بجایی رسیده بود که اصولا عربها در آن زمان اشتغال به حرفه و صنعت را شان خود نمی دیدند . برای بسیج کوفیان به جنگ با امام 2. مردم را از اطراف مسلم بن عقیل دور کند و4عبیدالله بن زیاد توانست با تهدید به قطع عطا حسین (ع) باز از وابستگی مردم به مقرری ، استفاده کرد. او در سخن رانی خود در مسجد کوفه ، به مردم وعده افزایش مقرری را،
اقناع اندیشه
در صورت پیوستن به لشکریان برای کشتن امام حسین (ع)، داد. وابستگی کوفیان به مقرری و عطایای حکومت ، موجب شد که آنان در خدمت اهداف عبیدالله بن زیاد قرار گیرند و شریک هولناک واقعه کربلا شوند. در جمعبندی اجمالی از تاثیر عامل اقتصادی در انحرافات اجتماعی آن عصر بویژه در کوفه به نظر می رسد که در ابتدای تأسیس کوفه به دلیل دستیابی مسلمین به غنایم حاصل از فتوحات و برخورداری مردم از یک رفاه نسبی و سپس بتدریج بر اثر افزایش جمعیت مهاجران به این شهر و مشکلات ناشی از آن، بدی وضع اقتصادی مردم، توقف فتوحات، عطش حرص و آز مردم شدت یافت و بخودی خود پیدایش جوی نامطلوب را ایجاب میکرد، {حال برای همین خانواده هایی که تنها در آمدشان همین عطایاست اگر بگویند به کمک لشکر ابن زیاد بروید به شما عطایا داده می شود والا عطایارا قطع میکنیم } دستگاه اموی با استفاده از همین زمینه قدرت افزونتری را تحصیل نمود که حاصل آن چیزی جز جنگ و رویارویی نظامی با امام حسین (ع) نبود.
امام در خطبه« ای که در مکه ایراد می کند می گویا » فرماید: و کانی باوصالی تتقطعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلا می بینیم و چیزی نخواهد گذشت که گرگان گردنه عراق میان نواویس و کربلا به من حمله می کنند و بدن مرا پاره پاره می کنند و بند از بند من جدا می . ]5[ » تا شکمهای گرسنه و جیبهای خالی خود را پر کنند. »فیلمان منی اکراشا جوفا و اجربة سغبا« کنند در روز عاشورا، کوفیان در مقابل پرسش امام حسین (ع) که چرا قصد جنگ وکشتن او را دارید، مسئله ترس از قطع عطایا و مقرری را مطرح کردند. امام (ع) به آنان یا هولاء! اسمعوا یرحمکم الله« فرمود: ، مالنا و لکم ، ما هذا بکم یا أهل الکوفه ؟؛ ای مردمان ! بشنوید، چه چیز بین ما و شماست . شما را ای اهل کوفه چه شده است »عطا«کوفیان پاسخ دادند: ما در مورد » ؟ می ترسیم ما عندالله من« . امام حسین (ع) پاسخ داد: العطاء خیر لکم آنچه در نزد خداست«؛ » ، برای شما بهتر است اما کسی به » سخن امام (ع) توجه نکرد. خود امام دلیل این بی توجهی به سخنانش را چنین معرفی میکند : کلکم عاص لامری مستمع لقولی ، قد انخزلت عطیاتکم من الحرام (چون عطاهای شما عطاهای حرام است )و ملئت بطونکم من الحرام فطبع علی قلوبکم. دنیا پرستی آنقدر شخص را بیچاره میکند که به لقمه حرامش می کشاند وقتی شخص لقمه حرام خوار شد آنوقت است که مهر بر قلبش زده می شود و امام کش می شود ببینید رفقا ، شما اگر یک قطعه آهن وسط یک مشت پنبه جاسازى کرده و از کنار انواع چوب هاى زیبا و برش خورده و شکل یافته عبور دهى، هیچکدام براى آن قطعه آهنى جاذبه اى ندارد، اما آهن ربا دارد. لقمه حلال هم در وجود انسان دقیقاً مثل آن قطعه آهن است، چنین انسانى وقتى از کنار اولیاى خدا عبور مى کند، جذب آنها مى شود، ولى کسانى که غیر از اولیاى خدا باشند براى او هیچ جاذبه اى ندارند. روز عاشورا چرا لشگریان یزید از کنار امام حسین علیه السلام مى گذشتند، و امام براى آنها هیچ جاذبه اى نداشت چون لقمه حلال را درون خود نداشتند. همین حقیقت را سیدالشهدا علیه السلام به امام سجاد علیه السلام فرمود که: شکم هاشان مالامال از لقمه هاى حرام است. به خاطر همین است که اسلام اهمیت ویژه ای برای لقمه حلال قائل است . )24 ص،47 قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: ألْعِبادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً وَ أفضَلُها جُزْءاً طَلَبُ الْحَلالِ. (وسائل الشیعه، ج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: عبادت هفتاد بخش است وبهترین بخش آن طلب حلال.
)3773 حدیث3 رسول الله صلی الله علیه و آله: تَرْکُ لُقمَةِ حَرامٍ أحَبُّ إلی اللهِ من صلاةِ ألفَی رَکْعَةٍ تَطَوُّعاً (میزان الحکمه جلد: فرو گذاشتن یک لقمه حرام ، نزد خدا محبوتر است از خواندن هزار رکعت نماز مستحبی. رفقا باید خیلی مراقب باشیم ،مخصوصا توی این زمونه ،چون در روایتی از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله )آمده است : )414 (تحف العقول، حکمت » اَقَلُّ ما یَکونُ فی آخِرِ الزَّمانِ أخٌ یُوثَقُ بِهِ أوْ دِرْهَمٌ مِنْ حَلال « :) قال رسولُ اللهِ(صلى الله علیه وآله .» کمترین چیزى که در آخر الزمان پیدا مى شود برادرى مورد اعتماد و در همى پول حلال است «
این یکی از آثار دنیوی مال حرام است که ممکن است انسال در مفابل امامش قرار بگیرد.اما غیر از آثار دنیوی انسان باید حواسش به آثار اخروی آن هم باشد.
آقاى حاج قوام واعظ فرمود: شخصى براى انجام فریضه ى حج به مکه مى رفت. در مسیر راه به نجف رسید. همیان پولى داشت که مى خواست نزد کسى به امانت بگذارد. به دکان عطارى رسید که مسأله مى گفت و عده اى به سخنان او گوش مى دادند. با خود گفت: این مرد خوبى است، بهتر است پولم را نزد او بگذارم. همیان را نزد او امانت گذاشت. بعد از مراجعت از مکه، همیان پولش را از او خواست، ولى عطار انکار کرد و گفت: چیزى به من ندادى. بی چاره چون شاهدى نداشت چاره اى ندید جز این که به امیرالمؤمنین (علیه السلام) شکایت کند. گفت: به حرم رفته و گریه کردم. حضرت در حالت بیهوشى به من فرمود: برو و پولت را از حاج سید على بگیر. با خودم گفتم: آقاى حاج سید على مرجع تقلید است، من که پول را به او ندادم، این حرف چه معنایى دارد؟ روز بعد متوسل شدم، باز در حالت بیهوشى، همان جمله را به من فرمود. باز تعجب کردم. روز سوم مشرف شده و به شدت گریستم، فرمود: مطلب همان است که گفتم، برو پولت را از حاج سید على بگیر. به ناچار خدمت ایشان رفتم و داستان را گفتم. فرمود: بلى پولت نزد من است، فردا بیا مسجد و پولت را بگیر. به دستور ایشان، در شهر اعلان کردند که همه ى مردم به مسجد بیایند. سپس ایشان در جمع مردم به منبر رفته، فرمود: همه ساله براى خرید اجناس به بغداد مى رفتم. در سفرى از دکان یک یهودى، مقدارى پارچه خریدم و یک فِلِسْ (تقریبا معادل یک شاهى ایران) بدهکار شدم، سال بعد که رفتم، دیدم دکانش بسته است. مردم گفتند: یهودى مرده است. من بدهى خود را داخل دکان انداخته به نجف برگشتم. شب در خواب دیدم، بازارِ محشر است و هنگامى که به وسط پل صراط رسیدم، دیدم کوهى از آتش، از جهنم بیرون آمد. نگاه کردم دیدم همان یهودى است. گفت: یک فِلِسَمْ را بده. گفتم در دکانت انداختم. گفت: باید به ورثه ى من داده باشى، به آنان نرسیده است. گفتم: این جا که پولى ندارم. گفت: گناهان مرا قبول کن. گفتم: اگر گناهان تو را بپذیرم، جهنمى مى شوم. گفت: من هم نمى گذارم قدم از قدم بردارى. گفتم: یهودى رهایم کن و مرا اذیت نکن. گفت: محال است که بگذارم حرکت کنى، مگر این که بگذارى بدنم را به تنت بزنم تا قدرى خنک شود. گفتم: اگر بدنت را به من بزنى، مى سوزم. گفت: چاره اى نیست. گفتم: یهودى! مرا رها کن، هلاک مى شوم. گفت: امکان ندارد، مگر آن که دستم را به سینه ات بزنم تا مقدارى خنک شوم. گفتم: طاقت ندارم. گفت: پس بگذار سر انگشتم را به سینه ات بزنم. چون دیدم رهایم نمى کند، به ناچار موافقت کردم. انگشتش را به سینه ام زد و من از شدت سوزش، نعره زده و از خواب بیدار شدم. همسایه ها از صداى ناله ام بیدار شدند و سینه ى من در اثر حرارت انگشت یهودى زخم شد. در این هنگام، آقاى حاج سید على بالاى منبر، سینه ى خود را به مردم نشان داد و فرمود: اى مردم هفت سال از این جریان گذشته است، ولى هنوز سینه ام زخم است! وقتى سخن به این جا رسید، عطار برخاست و رفت و همیان پول را آورد و به آقاى حاج سید على داد و ایشان هم به من برگرداند.
رفقا ،حالا که بحث حق النای به میان اومد بزارید همین جا یک تذکر مهم بدهم .خیلی از ماها به روزی حلال حساسیم و هر
پرورش احساس (مال حرام)
کاری میکنیم که مال حرام و حق الناس در زندگی ما وارد نشه اما بعضی از مواقع به از مهم ترین و سنگین ترین حق الناس غافل میشیم و با خیال راحت میزاریم حق امام زمان و حق سادات توی مال ما بمونه و به بهانه های مختلف از خمس دادن فرار میکنیم. اگه اینجوری که تو این داستان اومده ندادن حق الناس اینقدر تو قیامت ما رو ممکنه دچار مشکل ببینید با ندادن حق امام زمان و حق سادات چقدر پای ما در قیامت گیره . هیچ فکر کردیم وقت خوندن زیارت عاشورا وقتی به این فراز میرسیم که
للهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ، وقتی داریم کسانی که به محمد و ال محمد ظلم میکنند رو لعن میکنیم ممکنه این لعن به خودمون برگرده و با زبان خودمون خودمونو لعن کنیم
می پرسی چه جوری ؟
رفقا ما وقتی خمس مال خودمونو نمی دیم،نیمی از خمس سهم امام زمانه و نیمی سهم سادات و این دو گروه هر دوتا جزء محمد و آل محمد حساب میشن .
توجه کنید امام زمان در پاسخ پرسشهاى عثمان عَمرى (نایب خاص امام زمان علیه السلام) در نامه شون چی فرمودند:
مَنْ یَسْتَحِلُّ ما فی یَدِهِ مِنْ اَمْوالِنا وَ یَتَصَرَّفُ فیهِ تَصَرُّفَهُ فی مالِهِ مِنْ غَیْرِ اَمْرِنْا فَمَنْ فَعَلَ ذلک فَهُوَ مَلْعُونٌ و نَحْنُ خُصَماؤُهُ.
امّا آنچیزى که سؤال کرده بودى درباره کسى که آنچه را از اموال ما در دست دارد حلال مى شمرد و در آن تصرّف مى کند مثل تصرفى که در مال خود مى )237 کند بدون اینکه از طرف ما مجاز باشد او ملعون است و ما دشمن او هستیم( .اکمال الدین،
خیلی وقت نیست من بیشتر از این در مورد خمس توضیح بدم و روایات و فلسفه دادنشو بگم اما بدونید بخدا این حرفی نیست که ما آخوند ها از خودمون در می آریم.پس مراقب باشیم مورد لعن امام زمانمون قرار نگیریم. گفتیم یکی از عللی که باعث سقوط کوفیان شد مادیگرایی اونها بود.گرایش دنیا پرستی و رفاه طلبی در انسان بطور طبیعی موجود است ، اما چه چیز باعث شد که مسلمین آنروز جهان اسلام با اینکه هنوز مدت زیادی از صدر اسلام ، دوران ایثارها و عبور درهم پول اباعبدالله ، نوه پیامبر و سید شباب اهل جنت 43 از دنیا نگذشته چنین تغییر جهتی می دهند که حاضر می شوند بخاطر را به قتل برسانند؟ علل دنیا گرایی کوفیان که از مدینه به دمشق مأمور می3 و2 ) این نکته نیز قابل توجه است که بیشتر حاکمان شام در دوران خلیفه 4 شدند از }55 قریشیها و مصریان بودند که با زندگی اشرافی خو گرفته بودند ا{جعفر شهیدی /قیام امام حسین /ص ) در آنزمان همه فقط دنبال منافع خود بودند و در این فکر که داراییهای خود را 4 مثال دنیا پرستی کوفیان : زیاد کنند که این آسیب از چند علت پدید می آمد از جمله یکی این بود که مسلمانان بعد از رحلت پیامبر (ص) سرزمینهای زیادی را فتح کردند و از این طریق منافع سرشاری از راه غنائم نصیبشان شد و در سراشیبی پول و مال ) عامل دیگر که می2 پرستی افتادند. توان ذکر کرد بذل و بخششهای بی حدی بود که در زمان عثمان بی حساب و کتاب به افراد زیادی داده می شد. پس انداز و جمع این پولها باعث شد مسلمین دیگر آن ساده زیستی و زهدی که در زمان صدر اسلام داشتند، از دست بدهند. از سوی دیگر چون در فتوحات از نزدیک وضعیت شاهان ساسانی و رومی را
ادامه اقناع اندیشه
دیده بودند و برای اولین بار بود که عرب این وضع را می دید بشدت شیفته آن شد، این روند تجملاتی سرعت یافت و آن زهد زمان ماضی بکلی از یاد رفت. برای نمونه چند مورد شاهد می آوریم؛ مسعودی در مروج الذهب می وقتی خود عثمان بن عفان که یکی از « نویسد: هزار دینار طلا و یک میلیون درهم 453 خلفای اسلامی بود کشته شد - با آن تفصیلی که در آن تاریخ است - از او نقره باقی ماند این همان خلافتی است که علی بن ابیطالب بعد از عثمان خلافت می کند و از دنیا که می رود امام حسن (ع) بالای منبر فریاد کرد که از پدرم پول زردی یعنی طلا و پول سفیدی یعنی نقره درهم - در 733 ای باقی نماند جز تومان پول نقره که این پول هم از سهم او و از حقوق و مقرری او زیاد آمد و خواست که برای خانه خود 13حدود »خادمی از این پول تهیه کند. باز مسعودی می هزار دینار طلا شد با اسبها و 433قیمت املاک عثمان در وادی القری و حنین و جز این دو جا « نویسد: »شتران بسیاری که داشت. باز مسعودی می زبیر که به تعبیر من و مطابق آن حدیث یکی از بهشتی« نویسد: های دیگر است کاخ معروفی در بصره و خانه هزار دینار طلا و 53 های زیادی در بصره و کوفه و اسکندریه مصر ساخت. مال زبیر و دارایی او در حال مرگ وی » کنیز و غلام و مستغلاتی فراوان در شهرهای مختلف بود. 433 اسب و 4333 باز هم مسعودی می 433 نویسد: عبدالرحمان بن عوف زهری که یکی از همان ده بهشتی است خانه وسیعی ساخت، اسب در اصطبل وی بسته می . ]1[ » گوسفند داشت.43333 شتر داشت، 4333 شد این نمونه هایی بود و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل که چگونه و چطور مال و دنیاپرستی مردم را دیوانه کرده، و تمام تلاششان جمع مال و دنیا بود.{متاسفانه در دوران انقلاب ما هم بعضی به نام سازندگی آمدند و در خطبه های نماز جمعه گفتند مسئولین باید به مانور تجمل روی بیاورند ، هرچند رهبری در مقابل این رویکرد ایستاد و فرمود سازندگی آن کاری بود که امیر المومنین کرد ، منتهی مسئولین در ان زمان حرف آن خطیب را که مسئول هم بود گرفتند و متاسفانه امروز بر خلاف روحیه دوران جهاد را شاهد هستیم.امروز هم و غم بسیاری از خانواده های متدین ما دنیا و مافیها شده !!!اگه سر سوزنی را خدا از دست بعضی ها بگیرد ، دیگر خدا رابنده نیستند )تاثیر فتوحات اسلامی بویژه در کوفه نقش قابل توجهی داشت زیرا عمده قبایل عرب همچنانکه خلیفه دوم تصریح کرده بود به 2 هوای دستیابی به غنایم به این منطقه مهاجرت کرده بودند، و نیز وجود دسته {روادف که فقط در »روادف« های نظامی چون هوای رسیدن به غنایم بودند} و اصولا ترکیب اجتماعی قبایلی که در جریان فتوحات نقش داشتند در این رابطه گویای بسیاری از بویژه اینکه حتی مرتدین جنگهای اهل ارتداد در زمان خلیفه اول نیز در این فتوحات (به روایت طبری) شرکت «حقایق است، و لذا بروز برخی عملکردهای غیر اسلامی از آنان بعید به نظر نمی »داشتند 1] .{ تاریخ طبری/ ترجمه پاینده / ج5 رسید [ }4717و4715/ شواهد دنیا گرایی در حادثه کربلا: در حادثه کربلا، عمر بن سعد که وعده های فریبای حکومت و پول، چشمان او را خیره کرده بود، مورد خطاب امام قرار گرفت: ای پسر سعد! آیا تصمیم داری با من بجنگی؟ آیا از خداوندی که بازگشت تو به سوی او خواهد بود نمی ترسی؟ مرامی شناسی ومی دانی پدر من چه کسیاست؟ آیانمی خواهی بامن باشی و دست از این ها برداری که این به پسند
خدا نزدیک . ]1 تر است. [ عمر سعد پاسخ داد: می ترسم در این صورت خانه ام را در کوفه خراب کنند. امام فرمود: من با هزینه خودم، برایت خانه ای می سازم. عمر سعد باز بهانه جویی کرد و گفت: می ترسم باغ و نخلستانم را در کوفه مصادره نمایند. امام فرمود: من در حجاز بهتر از آن به تو می دهم. عمر سعد باز بهانه جویی کرد و امام وقتی از هدایت او ناامید شد، او را نفرین کرد که آرزوی حکومت ری را به گور خواهد برد و همان . ]5 گونه شد. [ سخنان عمر سعد: فوالله ما ادری و انی لحائر افکر فی امری. یعنی به خدا سوگند نمی دانم و من سرگردان مانده و در کار خویش }55 ص 3] .{مطهری حماسه حسینی ج2اندیشه میکنم. [ *حاج آقا اینکه میگید حب دنیا نداشته باشیم یعنی اینکه ما دنبال رفاه و راحتی نریم ؟یعنی اینکه ما زندگی راحت نداشه باشیم.یعنی دین با راحتی مخالفه؟ حب دنیا یعنی چی ؟ علائمش چیه؟ یعنی اگه من دنبال خونه خوب و ماشین خوب باشم دنیا پرستم؟ یعنی باید حتما تو خونه ام موکت داشته باشم بجای فرش؟ رَضُوا « )3(ابراهیم/ »یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ«. آن چیزى که بد است این که آدم به خاطر دنیا دینش را بفروشد. ).خب همین؟ اگه اینه که من همیشه دنیا رو به آخرت ترجیح نمیدم 27(رعد/ »فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا« )7(یونس/ »بِالْحَیاهِ الدُّنْیا خدا میگه می خای یه آدرس دقیقتر بهت بدم؟ ببینم این رو چند مرده حلاجی؟ کمربندها بسته ، نفس ها حبس ، توجه ها همه به من: نشانه لِکَیْلا « ى آدم سالمی که حب دنیا ندارد دنیا پرست نیست اینه تو هم به خودت نگاه کن ببین اینجوری هستی یا نه ) اگر دنیا را به تو دادند، یا اگر از تو گرفتند، باکت نباشد. یک مثال زنده 23(حدید/ »تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ مى زنم به شرط این که خوب گوش کنید. قرآن مى گوید: نشانه ى آدم خوب این است که اگر دنیا را به او دادند یا از او گرفتند، تعادل روحیش را ازدست ندهد. مگر مى شود که به آدم دنیا را بدهند ولى او کیف نکند و از او پس بگیرند و او ناراحت نشود. مأموران بانک به بانک مى آیند. رئیس بانک مى گوید: امروز تو در این باجه بایست. پشت باجه مى ایستد. امروز که این جاست، فقط مسئول دریافت وجوهات است. مى میلیون پول دریافت مى43 بینى صبح تا ظهر کند، ولى هیچ کیف نمى کند. فردا به بانک مى آید، رئیس بانک مى گوید: به آن جا برو و مبالغ چک میلیون پول پرداخت مى43 ها را بپرداز. فردا کند. از او مى پرسند، یکشنبه بیش تر کیف کردى یا دوشنبه؟ جواب مى دهد براى ما فرقى نداشت. اصلًا تعادلش را از دست نمى دهد. اگر به این مرحله رسیدیم، نشانه ى خوبى ماست. قرآن مى اگر دنیا را از تو گرفتند، ناراحت نشو و خودکشى نکن »لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ« گوید: اگه غیر این باشه یعنی کم وبیش علاقه به دنیا داریم. پس باید مراقب باشیم. شهید بهشتی(ره) تعریف می کرد رسیدیم خدمت امام و با هم مشغول گفتگو بودیم.در همین لحظه صدای مردمی که در حسینیه جماران منتظر دیدار امام بودند به گوش رسید که شعار می دادند درود بر خمینی .همین که امام این صدا رو شنید به من گفت: آقای بهشتی این صدا رو میشنوی ؟اگه همین الان این شعار عوض بشه و همه بگن مرگ بر خمینی هیچ اثری تو کار من نداره چون من فقط بر طبق تکلیفی که خدا بر گردنم گذاشته عمل می کنم. درهم )بره امام 43اما چرا ما آدما و مومنین مبتلا به حب دنیا می شیم؟چرا طرف حاضر میشه برای چندر غاز مال دنیا (همه اش
رو بکشه؟ چون خیلیهامون دنیا رو نقد میبینیم اما آخرت رو نسیه ، اما خدا دقیقا عکس این حرف رو به ماها می زنه قرآن در سوره اسرا مى گوید: مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً )43 (الاسراء وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى )45 لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً ( هرکس هدفش آخرت باشد، صد در صد به آخرت مى رسد. ببینید، هدف ها ... هدف ها دو نوع است. یا آخرت است. یا دنیا است. مى خواهم فرمول ریاضى اش را بگویم. اگر هدف آخرت باشد، قرآن مى گوید: اگر هدف آخرت باشد، صد در صد به آخرت مى رسى. درصد، جمعاً 53 درصد. آخرت صد در صد به علاوه دنیا 53آخرت صد در صد است. دنیا هم شاید رسیدى، شاید نرسیدى. پس چقدر مى درصد. اما اگر هدفت دنیا باشد، اگر هدفت دنیا باشد، آخرت صفر درصد، آخرت هیچ چیز ندارى، دنیا هم 453 شود، ممکن است به دنیا برسى، ممکن است نرسى ... اینطور نیست که هرکس سراغ دنیا رفت به دنیا برسد. خیلى ها براى دنیا مى دوند به دنیا هم نمى رسند. درصد. پس دنیا طلب53 پس اگر هدف دنیا باشد، آخرت پوچ پوچ، دنیا هم شاید رسیدى، شاید نرسیدى. پس درصد دارند. 53 ها آخرت طلب درصد دارند. چون قرآن نمى453 ها گوید: به هرکس دنبال دنیا برود مى دهیم. مى »ما نَشاءُ« گوید: کسى که دنیا برود، یعنى هرکس را بخواهیم آن مقدارى که بخواهیم. نمى »نرید« ،»نَشاءُ« )43(اسرا/ »لِمَنْ نُرید«یعنى اگر چیزى بخواهد گوید: هرکس دنبال دنیا است قطعاً به آن مى رسد. خیلى ها مى روند دزدى کنند، پلیس آنها را مى گیرد. مى روند دست به گناهى بزنند، به گناه هم نمى یعنى آن کسى که براى دنیا برود، اگر ما بخواهیم به مقدارى که بخواهیم. اینطور صد در صد نیست »ما نَشاءُ« رسند. درصد را از این آیه درآوردند. 53 درصد است. این 53پس کلام بهلول در بى ارزشى دنیا بهلول براى مجسّم کردن بى ارزشى دنیاى نامعقول و دنیایى که دلبستگى به آن سبب خسارت ابدى است، براى هارون که از طریق دنیادارى به نخوت و غرور و کبر و طغیان و حمله به حقوق مردم و ریختن خون بى گناهان آلوده شده بود، از او پرسید: اگر در بیابانى گرم و کویرى که آفتاب سوزانش غیرقابل تحمل است تشنه شوى و شدّت تشنگى تو را تا مرز هلاکت و مردن سوق دهد آن گاه آبى پیدا شود که باید آن را بخرى تا چه مبلغ حاضرى براى خرید آن آب جهت نجات خود از هلاکت بپردازى؟ هارون تأملى کرد و گفت: در چنان حالى که اگر آب نیاشامم نابود مى شوم حاضرم نیمى از کشورم را جهت دریافت آب بپردازم. بهلول با طرح سؤالى دیگر درباره همین آب پرسید: پس از نوشیدن آب و رفع تشنگى و سپرى شدن مدتى کوتاه اگر دچار فشار ادرار شدى و راه دفع آن بسته شده باشد و تو را در مضیقه و تنگنایى بسیار رنج آور اسیر کرده باشد و لحظه به لحظه بر شدّت درد افزوده شود، براى نجات و بهبودى از این درد جانکاه و رنج سخت چه مبلغ مى پردازى؟ هارون گفت: حاضرم نیم دیگر کشورم را بپردازم تا درمان شوم و از آن سختى نجات یابم، بهلول گفت: کشور و سلطنتى که با شربتى آب و دفع یک بار ادرار از دست برود چه ارزشى دارد که براى به دست آوردن و حفظش این همه فکر و اندیشه و عمر هزینه شود و عاقبت هم با مردن از دست انسان برود .
اصبغ بن نباته مى گوید: در عصر خلافت و زمامدارى على هنگامى که از اطراف کشور براى حضرت اموالى مى آوردند بینوایان و تهیدستان را فرا مى خواند آنگاه با دست خویش اموال را جدا و تقسیم مى کرد و مى رفتار سازی فرمود:
». یا صَفْراءُ یا بَیْضاءُ لا تَغُرّینى غُرّى غَیْرى« اى طلا! اى نقره مرا نفریبید، دیگرى را فریفته خود کنید. و مى فرمود: هذا جناى و خیاره فیه اذ کل جان یده الى فیه این خرمن و چیده من است و بهترین و برگزیده هایش نیز بر نداشته«موجود است، ام و نخورده در حالیکه هر چیننده » ام اى دست در دهان دارد و بهترین هایش را خودش مى خورد. آنگاه از کنار بیت المال فاصله نمى گرفت تا تمام آن را تقسیم بندى و بین تهیدستان توزیع کند، سپس امر مى کرد که جاى بیت المال را جارو کنند و آب در آن محل بپاشند، بعد دو رکعت نماز در آنجا مى خواند و پس از نماز مى فرمود: اى دنیا! خود را به من منما و مرا شیفته خود مگردان و رابطه اشتیاق با من برقرار مکن که من تو را سه طلاقه کرده ام که در آن رجوعى نیست و همواره مى .دنیا غیر مرا فریب ده»یَا دُنیَا غُرّى غَیْرِى«: فرمود چنین قفس نه سزاى من خوش الحانى است روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم نگید امام علی با ما فرق داره ،او معصوم بوده خیلی راحت میتونسته با ظواهر دنیوی مقابله کنه و جزب دنیا نشه ولی ما که معصوم نیستیم . چقدر انسانهای وارسته ای بودند که اقتدا کردند به مولاشون و شبیه مولاشون شدند.بزارید یک نمونه اش رو براتون تعریف کنم یکی از رفقای شهید زین الدین می گفت :موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. دست که بلند کرد، آقا مهدی را توی صف دیدم تازه فرمانده لشکرشده بود. به احترامش بلند شدم. گفتم بیاید جلوی صف. نیامد. ایستاد تا نوبتش شد. موقع رفتن، تا دمِ در دنبالش رفتم پرسیدم : هرچه نگاه کردم، ماشینی آن دور و بر ندیدم رفت طرف یک موتور گازی. .»آره « گفت: »وسیله دارین ؟ « »مال خودم نیست. از برادرم قرض گرفتم. «موقع سوار شدن با لبخند گفت: رفقا اگه می خایم مث اهل کوفه نباشیم و عاری و رها از حب دنیا بشیم اگه میخایم محبوب امام مون بشیم ،اگه میخایم علی وار زندگی کنیم و آقا بهمون افتخار کنه که همچین شیعه هایی داره ،بنده بر اساس روایات چند تا تاراهکار مهم به ذهنم میرسه که اگه بهش عمل کنیم انشالله کم کم می تونیم حب دنیا رو تو خودمون از بین ببریم اولیش اینه که نسبت به خمس خودمون مراقب باشیم ، رفقیقم نگو من که هنوز درامد ندارم ،نه با قرار دادن سال خمسی برای خودت به امام زمانت بگو آقا من آماده ام ببین هنوز خبری نشده به استقبالت اومدم ، اگه پولش دستم بیاد که قابل تو رو نداره درجا تقدیمت می کنم. دومین راه مهم برای اینکه حب دنیا رو تو دل خودمو نابود کنیم ، اینکه انفاق رو تو زندگی مون زیاد کنیم ، مث شهید شاهرخ ضرغام که وقتی دید تو سرمای زمستون اون پیر مرد گدا داره تو خیابون از سرما به خودش می لرزه کاپشن چرم نوشو در آورد و
بهش داد !! همین انفاق های شهدا بود که حب دنیا رو از دلشون کند یک راه دیگه هم هست که امیرالمونین تاکید روی اون دارند که نه وقت زیادی میخواد و نه هزینه لازم داره (شما هم که دنبال راه های کم خرج می گردید) اینه که هر چند وقت یک بار و هر وقت که احساس کردیم داریم خیلی برای دنیا حرص میزنیم و فکر و ذکر ما یکی از ظواهر دنیوی شده،به ضعیفتر از خودمون از نظر مالی نگاه کنیم و فکر کنیم تا شکر گذار همین نعماتی که داریم باشیم
امان از حب دنیا .واقعا امتحان سختی است واقعا ظرفیت بالایی میخواد که انسان اسیر دنیا نباشه و اگه با خودش کار نکنه معلوم نیست کارش به کجا کشیده میشه آدم وقتی مقاتل رو ورق می زنه یک روایاتی به چشمش میخوره که واقعا از ته دل دعا میکنه خدا در از حب دنیا نجاتش بده خیمه گاه را محاصره کرد. شمر دستور داد وارد خیمه ها شوند، و هر چه به دستشان »شمر« وقتی سپاه روسیاه کوفه به فرماندهى مى رسد غارت کنند. اراذل و اوباش کوفه با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت گرفتند. دختران رسول خدا و یادگاران حضرت زهراى اطهر(علیها السلام) از سراپرده بیرون آمدند و همگى مى گریستند. دشمن هر چه را مى یافت، مى گرفت، حتى گوشواره حضرت ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را از گوشش کشیدند و ) مردى پست از سپاه ابن سعد چشمش 333 و مقتل الحسین مقرم، ص 73، ص 15 گوش هاى آن بانوى بزرگ را پاره کردند. ( بحارالانوار، ج به خلخال پاى فاطمه بنت الحسین(علیه السلام) افتاد، و در حالى که مى گریست خلخال را از پایش کشید. دختر امام حسین(علیه السلام) با تعجب پرسید: چرا گریه مى کنى؟! گفت: چرا گریه نکنم در حالى که اموال دختر رسول خدا را غارت مى کنم. فاطمه بنت الحسین(علیه السلام) گفت: خوب، اگر کار بدى است چرا چنین مى کنى؟! گفت: مى ترسم اگر من نکنم دیگرى آن را انجام )32، ص15 و بحارالانوار، ج 2، حدیث 34 دهد! (امالى صدوق، مجلس
پرورش احساس
این همون نتیجه حب دنیاست .حب دنیا چه کار می کند با انسان؟ حب دنیا چقدر میتونه انسان رو پست کنه ؟چقدر میتونه انسان رو سنگدل کنه؟گریه کنای اباعبدالله الحسین یکی ازاثرات حب دنیا اینه ، حب دنیا اونقدر می تونه یک آدم رو سنگ دل کنه که حتی رحم به طفل شیرخوار هم نداشته باشه.
طفل شش ماهه که نمی تونه بجنگه، طفل شش ماهه که نمی تونه شمشیر به دست بگیره ، تو همه جای دنیا میدونن،می فهمن ،همه جای دنیا وقتی طفل شیر خوار گریه میکنه سریع میان ساکتش میکنن ،اگه مادرشو میخواد به مادر میرسوننش ،اگه ت گشنه باشه غذا براش میارن،اگه تشنه باشه ببراش آب میارن اما مثل اینکه رسم کوفه عوض شده بود .....
تا صدای غریبی و تنهایی حسین فاطمه بلند شد :
هَلْ مِنْ ذاب ٍّ یَذُبٍُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللٍَّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحٍِّدٍ یَخافُ اللٍَّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیثٍ یَرْجُوا اللٍَّهَ فِی إِغاثَتِنا؟ « » هَلْ مِنْ مُعین یَرْجُوا ما عِنْدَاللٍَّهِ فِی إِعانَتِنا؟
آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستى در میان شما پیدا مى شود که از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟
روضه
آیا فریادرسى هست که براى خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یارى کننده اى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟
یک وقت دیدند با این ندای آقا ناله و فریاد اهل خیمه بلند شد
امام علیه السلام به خیمه ناوِلُونی عَلِیّاً ابْنی الطٍِّفْلَ حَتٍّى« : ها نزدیک شد و فرمود را به من »على«فرزند خردسالم » اوَدٍِّعَهُ بدهید تا با او وداع کنم.
فرزندش را نزد امام آوردند .امام علیه السلام در حالى که طفلش را مى وَیْلٌ لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ إِذا کانَ «: بوسید، خطاب به او فرمود وای به حال این گروه ستمگر آنگاه که جدّت رسول خدا صلى الله علیه و آله با آنان به مخاصمه برخیزد.» خَصْمُهُمْ جَدٍَّکَ
هنوز طفل در آغوش امام آرام نگرفته بود که حرملة بن کاهل اسدى، او را هدف قرار داد و تیرى به سوى وى پرتاب کرد و گلوى او را درید، خون سرازیر شد.
امام علیه السلام دست ها را زیر گلوى آن طفل گرفت تا از خون پر شد؛ آنگاه خون ها را به سوى آسمان پاشید و به خدا عرض » اللٍَّهُمٍَّ إِنْ حَبَسْتَ عَنٍَّا النٍَّصْرَ فَاجْعَلْ ذلِکَ لِما هُوَ خَیْرٌ لَنا « کرد:
.» بار الها! اگر در این دنیا ما (در ظاهر) بر این قوم پیروز نشدیم، بهتر از آن را روزى ما فرما
همه اهل خیام منتظرند امام حسین با بچه خداحافظی کنه و بچه رو برگردومه. ای وای.... حسین باید چه کنه...ارباب و خیمه منتظره...آی مردم .انشالله هیج وقت زن و بچه ات نشید ... روایت میگه : امام علیه السلام از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر، قبر ؛32 ص2 کوچکى کند و کودکش را به خونش آغشته ساخت و بر وى نماز گذارد (وبچه رو دفن نمود( .)مقتل خوارزمی، ج ؛ عاشورا ریشه 17 ص15 بحارالانوار علامه مجلسی، ج ها، انگیزه