: نقش خواص در گشاندن عوام کوفه به شمت انحراف و جدا شدن از امام-راهکارهایی برای عوام جهت منحرف نشدن از راه حق در فتنه ها اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. سر می شود زمانه ولی بی تو غرق آه جان مرا رسانده به لب بغض گاه گاه تو حاضری و ما همه در بند غیبتیم یعنی نجاتمان بده از این شب سیاه آقا علاج رو سِیَهی چیست غیر اشک؟ حالا به سوی روضه ات آورده ام پناه یک دم بیا به خیمه ی ما، جان مادرت! آتش بزن دل همه را با شرار آه باید شوی تسلی آن قلب مضطرب آقا بیا که روضه رسیده به قتلگاه امشب شب عاشورای اباعبدالله الحسینه شبی که تمام عالم را غم وماتم فرا گرفته، شبی که دل تمام عاشقان و شیعیان پر از اندوه و ماتمه،شبی که تمتم محبین اهل بیت دوست دارند که تا صبح به خورشید التماس کنند که طلوع نکنه ،یاد تمام عاشقای قدیمی امام حسین بخیر که تو شبای عاشورا مراسم مکن ای صبح طلوع میگرفتند. شاید امشب شما هم مثل خیلی از گریه کنا و سینه زنای ارباب بی کفن دلتون گرفته و هر چی گریه میکنید آروم نمی شید،خیلی از شما ها از صبح تو دسته ها و روضه ها و مراسمات مختلف شرکت کردید و اشک ریختید اما بازم دوست دارید کسی روضه براتون بخونه و شما بازم اشک بریزید ،می دونید چرا این حال رو دارید؟( این حرفی که میزنم حرف و برداشت خودمه که:)اگه میبینی دل شیعیان امشب بی تابه و همه عاشقا بی قرارند یک گوشه ای از بیقراری و بی تابه امام زمانه که خدا تو دلشون قرار داده،امشب دل امام زمانمون خیلی پر تلاطمه،امشب دل امام زمان خیلی بیقراره،رفقا امشب و فردا صدقه بیشتر بدهید.علامه امینی شب عاشورا میفرمود:قلب امام زمان این روزها در فشاره.به مردم میگفت برای امام زمان صدقه کنار بگذارند.امشب و فردا به چشمات التماس کن اشکش خشک نشه تا با این اشکامون تسلای قلب داغدار امام زمان باشیم.رفقا شب عاشورا ،روز عاشورا خدا بستری فراهم میکنه که ما شیعه ها و عاشقای اهلبیت کمی شبیه امام زمانمون بشیم آنجا که می فرماید برای جدّ غریبم مدام می گریم ز داغ اعظم او صبح و شام می گریم اگر که اشک دو چشمم تمام هم بشود ز دیده خون همه عمرم تمام می گریم این شعر همان کلام امام زمان ماست در زیارت ناحیه مقدسه که فرمود: » لَئِن اَخَََّّّّرتَنِی اَلدَُّّهُورُ وَ عاقَنی عَن نَصرِکَ المَقدُور لَاَبکِینََّّکَ صَباحَاً وَ مَساءَ ... فَلاَندُبَنََّّکَ صَباحَاً وَ مَساءً وَ لَاَبکَینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً اگر زمانه مرا تأخیر انداخت و مقدرات مرا از یاری تو جلوگیری کرد، صبح و شب به یاد مصائب تو گریه می کنم و از بام تا شام سرشک از دیده می بارم و ندبه می نمایم و به جای اشک خون می گریم. این اشک های امشب و فردای ما باید به گونه ای باشد که کمی حال ما رو شبیه حال امام زمان کند. رفقا،این اشک ها و ناله ها و سینه زنی ها زمانی نتیجه واقعی و حداکثری خودش را پیدا می کند که در مسیر انتظار فرج باشد،در مسیر آوردن آقا باشد.همان حرفی که امام حسین عصر عاشورا به امام سجاد فرمودند که قیام من و داغ من هرگز خاموش نمی شود تا زمانی .انگیزه سازی
که مهدی ظهور کند. همان معنای یالثارات الحسین که در روایات آمده که بر پرچم های قیام حضرت مهدی نوشته شده است .این واقعیت مهم اتفاق نمی افتد مگر اینکه ما در میان این اشک ها و ناله ها به درس ها و عبرت های عاشورا هم توجه کنیم.به اتفاقاتی که در کربلا افتاد هم فکر کنیم.از کارهای رفتار مردم زمانه سید الشهدا درس بگیریم و این درسها و فکرها و توجهات را در مسیر ظهور به کار ببندیم و خودمان را به گونه ای بسازیم که جزء کسانی قرار بگیریم که در ظهور مهدی فاطمه تاثیر می گذارند و در جلو افتادن فرج نقش دارند. یکی دیگر از مواردی که در عوض شدن فکر و رفتار مردم کوفه تاثیر به سزایی داشت و راه آنها را منحرف کرد تا اینکه از منتظرین امامشان تبدیل شدند به قاتلین امامشان ،همراهی شان با خواص دنیا زده و فریب خورده کوفه بود.به طوری که می توان گفت درجامعه آن روز عرب که سردمداران اقوام و رؤسای قبایین نقشی اصلی در چگونگی رفتار و اندیشه مردم داشتند نقش خواص نقش به سزایی بود و اگر خواص به هر سویی گرایش پیدا می کردند بیشتر مردم ان قوم و قبیله و طایفه و گروه به همان سمت می گرویدند بجز اندکی از آنها که با اینکه رییس و سردمدار جایی نبودند ولی از لحاظ فکری جزء خواص محسوب می شدند.
ببینید عزیزان من! به جماعت بشری که نگاه کنید، در هر جامعه و شهر و کشوری، از یک دیدگاه، مردم به دو قسم تقسیم میشوند: یک قسمْ کسانی هستند که بر مبنای فکر خود، از روی فهمیدگی و آگاهی و تصمیم گیری کار میکنند. راهی را میشناسند و در آن راه - که به خوب و بدش کار نداریم - گام برمیدارند. یک قِسم اینهایند که اسمشان را خواص میگذاریم. قسم دیگر، کسانی هستند که نمیخواهند،یا نمی توانند بدانند چه راهی درست و چه حرکتی صحیح است. در واقع نمیخواهند یا نمی توانند بفهمند، بسنجند، به تحلیل بپردازند و درک کنند. به تعبیری دیگر، تابع جَوّند. به چگونگی جوّ نگاه میکنند و دنبال آن جوّ به حرکت در میآیند. اسم این قسم از مردم را عوام میگذاریم. پس، جامعه را میشود به خواص و عوام تقسیم کرد. اکنون دقَّّت کنید تا نکته ای در باب خواص و عوام بگویم تا این دو با هم اشتباه نشوند:
خواص چه کسانی هستند؟ آیا قشر خاصّی هستند؟ جواب، منفی است. زیرا در بین خواص، کنار افراد با سواد، آدمهای بیسواد هم هستند. گاهی کسی بیسواد است؛ اما جزو خواص است. یعنی میفهمد چه کار میکند. از روی تصمیم گیری و تشخیص عمل میکند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانی نپوشیده است. به هرحال، نسبت به قضایا از فهم برخوردار است.
در دوران پیش از پیروزی انقلاب، زمانی که رهبر انقلاب در ایرانشهر تبعید بودند تعریف میکردند:.در یکی از شهرهای همجوار، چند نفر آشنا داشتیم که یکی از آنها راننده بود، یکی شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معنای خاص کلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آنها عامی اطلاق میشد. با این حال جزو خواص بودند. آنها مرتَّّب برای دیدن ما به ایرانشهر میآمدند و از قضایای مذاکرات خود با روحانی شهرشان میگفتند. روحانی شهرشان هم آدم خوبی بود؛ منتها جزو عوامبود. ملاحظه میکنید! راننده ی کمپرسی جزو خواص، »آقا«چرا وقتی اسم پیغمبر میآید یک صلوات میفرستید، ولی اسم « ولی روحانی و پیشنماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحانی میگفت: نمیفهمید. راننده به او جواب میداد: روزی که دیگر مبارزه »که میآید، سه صلوات میفرستید؟! ای نداشته باشیم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پیروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، که یک صلوات هم نمیفرستیم! امروز این سه صلوات، مبارزه است! راننده میفهمید، روحانی نمیفهمید! {در صورت لزوم : شبهه درباره دعا برای امام خامنه ای و استفاده از نام امام برای ایشان حل شد؟ اگر حل نشد : جواب را با یک سوال از مخاطب می دهیم : مقام پیامبر بالا تر است یا مقام امام حسین؟ مقام امیرالمومنین بالاتر است یا امام حسین؟ خب پس چرا امام حسین را اینقدر توی چشم گذاشته اند؟ چرا ثواب زیارت امام حسین حتی از ثواب زیارت آقا رسول الله بیشتر حجه؟ 0111است؟ اصلا چرا از حج ثوابش بیشتر است؟ مگر حقیقت حج دیدار و تجدید بیعت با خدا نیس؟ پس چرا یه بار زیارت اباعبدالله به اندازه
اقناع اندیشه
حل شد یا نه ؟ اگر باز هم حل نشد جواب اینه که امام حسین فعلا نقطه ی اوج و سر منشا هدایته مقام آقا رسول الله و امیر المومنین قطعا بالاتره اما ماموریکه فعلا سر قله ی هدایت ایستاده و عالم رو دعوت میکنه فعلا اباعبدالله هستند بنابراین دعوت به ابا عبدالله همان منشا دعوت به تمامی دیانت است . رهبری و امام خمینی هم در مقطع فعلی نقطه ی درگیری نظام طاغوتی و نظام ولایی خدایی هستند پس محل مقایسه مقام معنوی نیست ، بلکه محل محل آدرس دقیق دادن به سمت خداست }
خواص، طبعاً دو جبهه اند: خواصِ جبهه ی حق و خواص جبهه عدّه« ی باطل. اگر به صدر اسلام برگردیم، باید این طور بگوییم که ای اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین، علیهما السّلام هستند. عدّه ای دیگر هم اصحاب معاویه و طرفدار بنی امیّه بین طرفداران » اند. بنیامیّه هم، افراد با فکر، عاقل و زرنگ بودند. آنها هم جزو خواصند.. همه ی دشواری قضیه، از این جا به بعد است. عزیزان من! خواصِ طرفدارِ حق، دو نوعند. یک نوع کسانی هستند که در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهوت، پول، لذَّّت، راحت، نام و همه ی متاعهای خوبْ قرار دارند.نوع دیگرِ خواصِ طرفدار حق - دل سپردگان به متاع دنیا. آنان که حق شناسند، ولی درعین حال مقابل متاع دنیا، پایشان میلرزد.خواص کوفه در عصر امام حسین از این دسته بودند کسانی که حق را می شناختند و با امام حسین آشنا بودند و حتی بعضی از آنها شیعه بودند ولی به دلایل مختلف از یاری امامشان شانه خالی کردند. و هـر کـس فاقد آن »خـواصّ«است؛ هر کس از این ویژگی برخوردار بـاشـد از »بصیرت«مـرز مـشـخـص کـنـنـده عوام از خواصّ، است. »عوام«باشد از بصیرت را اگر بخواهیم توضیح بدهیم مثل این است که کسی در تاریکی یک نورافکن با خودش بهمراه داشته باشد ، او با این نورافکن تا دوردستها را می تواند ببیند اما کسیکه فانوس بدستش باشد تا یکی دو متر جلوتر رابیشتر نمیتواند ببیند ، این فرق خواصی است که بصیرت دارد با یک فرد عامی که بصیرت کافی را ندارد (داستان برای فهماندن چیستی بصیرت و آثار آن) از صلیب سرخ یک ماشینى عراق و بغداد و اردوگاه اسرا مى آید. سراغ ابوترابى مى روند. سؤالشان این است که آیا در اردوگاه صدام شکنجه هست؟ ایشان هم طفره مى رود. این سؤال بو دارد. بگویم: هست، بگویم: نیست. هرچه پرسیدند طفره رفت. آن سرهنگى هم که شکنجه گر است، آنجا ایستاده است. سؤال را تکرار کردند ایشان جواب نداد. بالاخره رفتند. وقتى این صلیب سرخى ها رفتند، سرهنگ آمد گفت: سید! به ابوترابى گفت. خدا رحمتش کند. گفت: من خودم شکنجه گر تو بودم. من خودم میخ در سر تو گذاشتم کوبیدم. من خودم تو را شکنجه دادم. چرا نگفتى؟ گفت: خواستم بگویم، اما بصیرت داشتم. گفت: چیست؟ گفت: قرآن یک آیه داریم. آیه اش این است. این آیه باید تابلو شود. همه یعنى خدا قرار نداده،»لَنْ« ى آیات باید تابلو شود. آیه این است. خدا قرار نداده»لِلْکافِرینَ« خدا قرار نداده، »لَن یَجْعَلَ اللَّهُ« ) یعنى خدا اجازه نمى 040 (نسا/ »لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلًا« دهد کفار بر مؤمنین یعنى راه داشته باشند. یعنى خدا اجازه نمى»سبیل« دهد که کفار بر مسلمان ها راه نفوذ داشته باشند. یعنى ما باید سیاست گذارى مان، اقتصادمان، ملاقات هایمان طورى باشد که کفار سوار ما نشوند. مى گفت: من خواستم بگویم شکنجه هست نترسیدم. چون اگر مى ترسیدم اصلًا جبهه نمى آمدم. من که جبهه آمدم یعنى نمى ترسم. حالا هم اسیر شدم، ده سال است اسیر هستم. نمى ترسم! اما دیدم اگر بگویم: شکنجه هست، صلیب سرخى ها مسیحى هستند. عراق مسلمان است. صلیب سرخى ها روى عراق دکمه ى فشار پیدا مى کنند. یعنى این یک نقطه ى ضعف را مى گیرند. من نمى خواهم. ولو خودم سرم سوراخ شد، ولى نمى خواهم مسیحیت بر مسلمان ها راه فشار داشته باشد. این را چه کسى مى»سبیل« گوید؟ ابوترابى به سرهنگ مى گوید.
مى گوید: نترسیدم. تو من را شکنجه کردى، من هم نمى ترسم. مى خواستم بگویم اما این قرآن جلوى من را گرفت. وقتى مى لَنْ « گوید: سرهنگ مى»یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلًا پوکد. مى پوکد! مى گوید: خجالت مى کشم بگویم: مسلمان هستم. خجالت مى کشم بگویم: قرآن کتاب من است. خجالت مى کشم از تو سیدى که اینطور آیات قرآن در روحت فرو رفته و من تو سید را شکنجه کردم. از مسلمانى خودم خجالت مى کشم. بعد مى گوید: سید، مى شود من عامل نفوذى تو باشم؟ به تو مى زنم که مرا از تو جدا نکنند. چون من شکنجه گر تو هستم. ولى هر کارى بگویى برایت مى کنم. سید مى گوید: باشد تو من را بزن، ولى من را به اردوگاه ها ببر. من بچه ایرانى هایى که دور از همسر و بچه و اینها باشند، من این بچه ها را من احوالشان را بپرسم. گفت: باشد منتهى من باید تو را بزنم که معلوم شود من شکنجه گر تو هستم. بعد هم بهانه مى آورم. مى گویم: ایشان صلاح نیست در این اردوگاه باشد. او را یکجاى دیگر ببریم. به اسم اینکه ایشان صلاح نیست دو تا سیلى به تو مى زنم و در اردوگاه دیگر مى برم. ایشان گاهى سیلى مى خورد، این اردوگاه و آن اردوگاه مى رفت. براى بچه هاى اسیر حرف مى زد. اینقدر بچه ها بى سواد بودند که با سواد شدند. حافظ قرآن شدند. حافظ نهج البلاغه شدند. انگلیسى یاد گرفتند. یک رفتار از روی بصیرت این همه برکت داشت . البته این مثال برای بصیرت خواص اهل حقی که پایبند به دین هستند بود اما همه خواص اهل حق پایبند به دین نیستند مثل شریح شریح قاضی که جزو بنیامیّه نبود! کسی بود که میفهمید حق با کیست. میفهمید که اوضاع از چه قرار است. وقتی هانی بن عروه را با سر و روی مجروح به زندان افکندند، سربازان و افراد قبیله ی او اطراف قصر عبیداللََّّه زیاد را به کنترل خود درآوردند.
ابن زیاد ترسید. آنها میگفتند: شما هانی را کشته اید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین اگر هانی زنده است، به مردمش خبر بده. شریح دید هانی بن عروه زنده، اما مجروح است. تا چشم هانی به شریح افتاد، فریاد برآورد: ای مسلمانان! این چه وضعی است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نیامدند؟! چرا نمیآیند مرا از این جا نجات دهند؟! مگر مرده اند؟! شریح قاضی گفت: میخواستم حرفهای هانی را به کسانی که دورِ دارالاماره را گرفته بودند، منعکس کنم. اما افسوس که جاسوس عبیداللََّّه آن جا حضور داشت و جرأت نکردم! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما میگوییم ترجیح دنیا بر دین! شاید اگرشریح همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد. اگر شریح به مردم میگفت که هانی زنده است، اما مجروح در زندان افتاده و عبیداللََّّه قصد دارد او را بکشد، با توجّه به این که عبیداللََّّه هنوز قدرت نگرفته بود، آنها میریختند و هانی را نجات میدادند. با نجات هانی هم قدرت پیدا میکردند، روحیه مییافتند، دارالاماره را محاصره میکردند، عبیداللََّّه را میگرفتند؛ یا میکشتند و یا میفرستادند میرفت. آن گاه کوفه از آنِ امام حسین علیه السّلام میشد و دیگر واقعه ی کربلا اتَّّفاق نمیافتاد! اگر واقعه ی کربلا اتَّّفاق نمیافتاد؛ یعنی امام حسین علیه السّلام به حکومت میرسید. حکومت حسینی، اگر شش ماه هم طول میکشید برای تاریخ، برکات زیادی داشت. گرچه، بیشتر هم ممکن بود طول بکشد.
یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات میدهد و گاهی یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه ی گمراهی میغلتاند. ای شریح قاضی! چرا وقتی که دیدی هانی در آن وضعیت است، شهادت حق ندادی؟! عیب و نقصِ خواصِ ترجیح دهنده ی دنیا بر دین، همین است. یکی از عوامل بروز حادثه کربلا در یک نگاه جامعه شناسانه این بود که عوام جامعه کوفه تا وقتی خواص آنها را بسمت انقلاب و انتفاضه حسینی سوق می دادند نامه های احساسی به اباعبدالله نوشتند ، اما وقتی خواص رویکرد و نحوه سخن و عملشان را تغییر دادند ، عموم مردم و عوام الناس هم یا بر علیه اباعبدالله به میدا ن آمدند یا اینکه خودشان را از یاری امام حسین ع کنار کشیدند
مشکل عوام اینه که عـوام بـه عـکـس خواص، از روی آگاهی راه خویش را بر نمی گزینند، بلکه پیرو خواص اند. اینها دنـبـال ایـن نـیـسـتـنـد کـه ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است، بفهمند، بسنجند، تـحـلیـل کـنـنـد، درک کـنـنـد. مـی بـیـنـنـد جـوّ، ایـن جـوری اسـت، دنبال آن جوّ حرکت می کنند. پـس، اهـرم تـعیین سیاست جامعه در دست خواص است و عوام معمولاً دنباله رو آنانند. بیشتر مردمی کـه آنـان را عوام می نامیم با یک اعلامیه، سخنرانی و فعالیت تبلیغی، تسلیم می شوند و از سیاست غالب جامعه پیروی می کنند. در واقـعـه کربلا، وقتی حضرت مسلم وارد کوفه می شود و با شماری از خواص شیعه، مردم را به یاری امام حسین (ع) می خوانند، حدود هیجده هزار نفر با او بیعت می کنند و منتظر می نشینند تا بـا جـان و مـال خـود از امـام دفـاع کـنـند. پس از چند روز، عبیدالله بن زیاد به کوفه می آید و تـبـلیـغـاتـی گـسترده علیه امام (ع) به راه می اندازد. در نتیجه، همه کسانی که با مسلم بیعت کـرده انـد، او را تـنـهـا مـی گـذارند؛ و اودر تنهایی دستگیر و به شهادت می رسد. ولی مردم کوفه در همین حد خذلان و یاری نکردن امام افت نکردند ؛ آنان پس از شهادت حضرت مسلم، تسلیم عبیدالله شدند و هـمه به فرمان او به کربلا آمدند و در کشتار حزب الله شرکت کردند. در تاریخ آمده است که عـبـیدالله دستور داد همه کوفیان باید در جنگ با امام حسین (ع) شرکت جویند و هر کس چنین نکند، دسـتـگـیـرش کـنـنـد. مـأمـوران او، کـه در کـوچـه هـا مـی گـشـتـنـد، مـردی را دسـتـگیر کردند که اهل شام بود و برای دریافت سهم الارث خود به کوفه آمده بود. ابن زیاد دستور داد او را اعدام کـردنـد. وقـتـی مـردم سـخـتـگـیـری او را دیـدنـد، هـمـگـی کـوفـه را بـه قـصـد کـربـلا تـرک کردند.
اما خواص تا یک جایی تاثیر در عوام دارند.گاهی اوقات خواص کاری نادرستی را آغاز می کنند اما عوام هستند که آن کار را جلو می مثال دردناک از 2برند و حتی از خواص جامعه خود در آن کار نادرست جلو می افتند و دیگر کاری از دست خواص بر نمی آید. من واقعه کربلابه صورت سربسته عض میکنم که دیگر در این اتفاق ها خواص تاثیر زیادی ندارند،عموم مردم هستند که این اعمال شنی و سنگدلانه را انجام می دهند.من از محضر همه عزیزان مغذرت میخواهم اما چون شب عاشورا هست و گفتن این قضایا به بحث کمک می کند عرض می کنم:
-یکی از اتفاق های دردناکی که در عصر عاشورا افتاد 0 غار
ت خیمه های اهلبیت بود:
سپاهیان عمر بن سعد، به ویژه جنایتکاران گروه نابکار و سفاک شمر بن ذی الجوشن، پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خیمه های آن حضرت یورش برده و آن ها را غارت کردند و چهارپایان، لباس ها، صندوق ها، اسلحه ها، خوارکی ها و هر چه یافتند، تمامی آن ها را به یغما بردند.
آنان، حتی حریم اهل بیت علیهم السلام را مراعات نکرده و زیورآلات و البسه بانوان را به اجبار از آنان ستاندند و به تاراج بردند. به طوری که زنان اهل بیت علیهم السلام ناچار شده و به عمر بن سعد پناهنده گردیده و از شدت جنایتکاری شمر و گروه نابکارش شکایت کردند. در روایتى مى خوانیم: هنگامى که سپاه ابن سعد به خیمه ها یورش بردند، زینب علیهاالسلام فریاد زد: عمر سعد! اگر مقصودتان اسباب و زیورآلات است، خودمان مى دهیم، به سپاهت بگو شتاب نکنند. مگذار دست نامحرمان به سوى خانواده پیامبر صلى الله علیه و آله دراز شود
با این که عمر بن سعد به ظاهر دستور داد که از غارت خیمه ها دست بردارند، با این حال منافقان و جنایتکاران به پست فطرتی و
پرورش احساس
فرومایه گی خویش ادامه دادند.
در این میان، تنها یک زن از قبیله بکر بن وائل که با شوهرش در سپاه ابن سعد بود این جسارت و بى حرمتى را تحمل نکرد و فریاد حمایت از دختران و زنان رسول خدا را سر داد، شمشیر گرفت و قبیله یا آلَ بَکرٍ أَتُسْلَبُ بَناتُ رَسُولِ اللَّهِ! « : اش را مخاطب ساخت و گفت لا حُکْمَ إلَّّا لِلَّهِ، یالَثاراتِ رَسُولِ اللَّهِ؛ اى قبیله بکر، دختران رسول خدا غارت مى شوند و شما نظاره مى کنید؟! هیچ فرمانى جز فرمان خدا » نیست (کنایه از اینکه دیگر نباید از آل امیه اطاعت کرد) به خونخواهى رسول خدا بپاخیزید
933 ص،0 ج،) ؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی 464 ص،) الارشاد (شیخ مفید
در اینجا شخص عمر سعد( لعنت الله علیه )بر اثر دلسوزی که پیدا میکند می خواهد مانع غارت خیام شود اما کاری از دستش
بر نمی آید.رفتار آن زن افراد قومش هم نشان دهنده این است که آنها امام و خاندان ایشان را میشناختند و از روی آگهی دست به چنین جنایتی می زدند.
-غارت بدن امام حسین: 2
{خلاصه و سر بسته شرح دهید: سپاه غارتگر ابن سعد، پس از شهادت امام علیه السلام براى غارت لباس ها و سلاح امام علیه السلام هجوم آوردند .حتى برخى آنقدر رذالت و پستى به خرج دادند که پیش از شهادت امام علیه السلام به این کار اقدام نمودند .در این بخش از تاریخ کربلا شگفتى هایى در کتب مقاتل نقل شده است که هر یک از دیگرى عبرت انگیزتر است و ما بخشى از آن را در اینجا مى کلاه آن حضرت را که با » مالک بن بشیر کندى « : آوریم از جمله ارزش بود به یغما برد و چون آن را به خانه اموال پسر پیغمبر را غارت مى « : اش برد، همسرش به وى گفت کنى و آن را به خانه مى آورى؟ !از نزد من خارج شو این مرد تا زنده بود با فقر و تنگدستى دست و پنجه نرم کرد و دستهایش خشک شد و در زمستان خون و چرک از آن جارى » که خدا قبرت را از آتش پر کند .بود
« بحر جامه آن حضرت را گرفت و پوشید و به نقل سید بن طاووس پاهاى او خشک شد و زمین گیر گشت » . بن کعب
پیراهن حضرت را که یکصد و هفده سوراخ از آثار نیزه و شمشیر و تیر در آن بود، گرفت و پوشید و به برص گرفتار شد. » اسحاق بن حویّة
گرفت و به سر نهاد و دیوانه شد » اخنَس بن مَرثَد « عمامه آن بزرگوار را
زره مخصوص آن حضرت را که فقط جلو را مى گرفت و پوشید و » مالک بن نمیر « گرفت و زره دیگر آن امام شهید را » عمر بن سعد « پوشاند و پشت نداشت .بنا به روایتى مجنون شد
« قیس مشهور شد و بنا به نقل خوارزمى، به مرض جذام گرفتار شد و افراد » قیس قطیفه « حوله مخصوص حضرت را گرفت و پس از آن به » بن اشعث خانواده . اش از او کناره گرفتند
« اسود کفش» بن خالد . هاى حضرت را برداشت
« بجدل انگشتر امام علیه » بن سلیم کلبى السلام را با قطع انگشت آن حضرت به چنگ آورد .بنا به نقل سید بن طاووس این انگشتر غیر از آن انگشترى است که از ذخائر نبوت است و امام آن را به فرزندش على بن الحسین علیه . السلام داده است
گرفت و این شمشیر غیر از ذوالفقار است که از ذخائر امامت شمرده مى » اسود بن حنظله « یا» جُمیع بن خلق « شمشیر حضرت را . شود
در واقع هر کدام به غارت چیزى از مختصات حضرت افتخار مى . کردند ولى افتخارى که سرانجام سبب شرمندگى همه آنها شد
غارت لباس ها و سلاح ها نسبت به سایر شهدا نیز اتفاق افتاد .به گونه اى که سپاه کوفه بدن هاى آن عزیزان خدا را برهنه و عریان روى خاکها رها کردند}
در تمام این اتفاق ها مشاهده میکنید که خواص لشکر کوفه نقشی ندارند و خود عوام هستند که دست به چنین جنایات هولناکی می زنند.
کاری که ما باید بکنیم اینست که خودمان را در صحنه ای که از صدر اسلام تبیین میکنم، پیدا کنیم. اگر جزء عوام شدیم ،عوام، بسته به خوش طالعی خود، اگر تصادفاً در مقطعی از زمان قرار گرفتند که پیشوایانی مثل امام امیرالمؤمنین علیه السّلام و امام راحل ما رضوان اللََّّه تعالی علیه، بر سرِ کار بودند و جامعه را به سمت بهشت میبردند، به ضربِ دستِ خوبان، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر بخت الم«و یا » وجعلنا هم ائمة یدعون الی النارِ «با آنها یار نبود و در مقطعی قرار گرفتند که تر الی الذین بدلوا نعمةالله کفرا و احلوا قومهم به سمت دوزخ خواهند رفت. پس، »دارالبوارِ. جهنم یصلونها و بئس القرارِ .) باید مواظب باشید جزو عوام قرار نگیرید1
جزو عوام قرار نگرفتن، بدین معنا نیست که حتماً در پی کسب تحصیلات عالیه باشید؛ نه! گفتم که معنای عوام این نیست. ای بسا کسانی که تحصیلات عالیه هم کرده اند؛ اما جزو عوامند. ای بسا کسانی که تحصیلات دینی هم کرده اند؛ اما جزو عوامند. ای بسا کسانی که فقیر یا غنیاند؛ اما جزو عوامند. عوام بودن، دستِ خودِ من و شماست. در تمامی حوادث تاریخی هم خواص مسؤول هستند هم عوام، هر دو. راجع به مسؤول بودن و مقصر بودن خواص و شاید چندان احتیاجی به توضیح نباشد، بعد ضمن بیان وظیفه ی خواص خواهم گفت، ولی این را بدانید که عامه ی مردم و توده ی مردم هم در این مسائل شریک اند،. حدیث معروفی است و علما برای آن اعتبار قائل شده اند. شخصی از امام صادق علیه السلام درباره ی آیه ی شریفه و منهم امیون لا « ی: ] که خدا از عوام یهود در آنجا انتقاد می0[ »یعلمون الکتاب الا أمانی کند (با اینکه خدا این عوام را بی سواد، امی و درس ناخوانده، معرفی می کند، در عین حال از همین عوام در قرآن انتقاد می کند و اینها را مسؤول می شناسد) سؤال می کند علمای یهود مسؤول بودند درست، عوام دیگر چه مسؤولیتی دارند؟ اینها دیگر عوام بودنشان عذرشان است. حدیث مفصل است. امام فرمود: خیر، این طور نیست؛ بله، یک مسائلی هست که احتیاج به درس خواندن دارد، فقط درس خوانده ها آنها را درک می کنند، درس ناخوانده ها درک نمی کنند. در اینجا می توان گفت که عوام مسؤول نیستند چون درس خوانده نیستند، گو اینکه گاهی عوام مسؤولیتشان این است که چرا درس نمی خوانند. آن هم خودش یک منطقی است. احیانا اگر عوام مسؤولیت نداشته باشند، در مسائلی است که احتیاج به تحصیل و درس و کتاب و معلم دارد. این شخص، معلم ندیده، مدرسه ندیده، کتاب نخوانده است، چرا مسؤول باشد؟ فرمود اما بعضی از مسائل است که بشر به فطرت سلیم آن را درک می کند. این دیگر مدرسه و کتاب و معلم نمی خواهد، دیپلم داشتن - به تعبیر من - نمی خواهد، سلامت عقل کافی است. بعد امام مثال زد، فرمود اینکه یک عالمی مردم را به زهد و تقوا دعوت می کند ولی همان که مردم را به زهد و تقوا دعوت می کند خودش برخلاف زهد و تقوا عمل می کند، توبه فرما باشد اما توبه فرمایان خود توبه کمتر کنند، و مردم عوام هم اینها را ببینند که می گویند و بر ضد گفته ی خودشان عمل می کنند، آیا این آدم باید درس خوانده و معلم دیده باشد و کلاس طی کرده باشد تا بفهمد که یک چنین آدمی لایق پیروی نیست؟ عوام یهود اینها را به چشم خودشان می دیدند و به عقل خودشان درک می و « کردند، با یک معرفت فکری این را درک می »اضطروا بمعارف قلوبهم کردند که از چنین کسانی نباید پیروی کرد، معذلک پیروی می کردند،
رفتار سازی
پس مسؤولند. پس یک سلسله مسائل است که احتیاج به درس خواندن ندارد، هر گونه درسی. به قول معروف خط سیاه و سفید خواندن نمی خواهد، عربی دانستن نمی خواهد، فارسی دانستن هم نمی خواهد، فطرت سلیم می خواهد و فطرت سلیم را هم همه دارند، فطرتشان درک می کند. در آن گونه مسائل شما چه می گویید؟ ( گره به رفتارهای غلط هیئات : امروز روز هم یکسری کارهای غلط دارد بنام اباعبدالله الحسین از طرفی بعضی پیگیری می شود ، سینه زنی یک سنت شیعی بوده و هست اما یکسری حرکات را دارند اضافه می کنند . شما خودتان باشید و خودتان از نگاه یک شخص غیر مسلمان که نگاه کنی ارتباط سینه زنی و حزن را می فهمی ارتباط اشک را با حزن می فهمی . ارتباط زدن به سر را با حزن می فهمی اما بعضی کارها را خیلی بعید است که ارتباطش را با حزن بفهمی . عو عو کردن چه ارتباطی با مجلس حزن دارد؟ فقط دستها را بالا بردن موقع خواندن مداح چه ارتباطی با حزن دارد ؟ متاسفانه بعضی هیئات در تهران و مشهد یکسری چیزهایی را باب میکنند و عده ای هم در تمام کشور این رفتارها را کپی برداری می کنند .) باید مواظب باشیم که به این جَرگه نپیوندیم. یعنی هر کاری میکنیم از روی بصیرت باشد. هر کس که از روی بصیرت کار نمیکند، عوام است. لذا، میبینید قرآن درباره یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل » ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی. « ی پیغمبر میفرماید: میکنیم، به دعوت میپردازیم و پیش میرویم. پس، اوّل ببینید جزو گروه عوامید یا نه. اگر جزو گروه عوامید، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج کنید. بکوشید قدرت تحلیل پیدا کنید؛ تشخیص دهید و به معرفت دست یابید. ) شناخت اهل حق 2 حالا یکی ممکنه سوال کنه که حاج آقا حرفهای شما درست ولی بصیرت پیدا کردن تو هر مسئله ای برای ما سخته خب ما چکار کنیم؟ امام صادق علیه ، السلام در ضمن یک حدیث بسیار ارزشمند و به عبارتی یک حدیث و کارگشا و قفل باز کن جواب این سوال را داده اند حضرت می فرماید: فأما من کان من الفقهاء، صائنا لنفسه ( آزادی از زندان ساواک و نخوردن موزی که برای آقا خریده شده بود) ، حافظا لدینه ، مخالفا علی هواه علامه عظیم الشأن حضرت آیت الله حسن زاده آملی، جلوی حضرت آقا دو زانو نشسته و ایشان را مولا خطاب می کنند. حضرت آقا ناراحت شده و به علامه می فرمایند این کار را نکنید. علامه حسن زاده می فرمایند: اگر یک مکروه از شما سراغ داشتم این کار را نمی کردم.
، مطیعا لأمر مولاه ایشان ( علامه حسن زاده ) در جای دیگر فرموده اند: گوش تان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجت بن الحسن(عج) است. این جملات وقتی بیشتر معنا پیدا می کند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیت الله طباطبایی درباره شاگردش علامه حسن زاده فرموده اند: حسن زاده را کسی نشناخت جز امام زمان(عج) :)تبعیت کامل بعد از شناخت اهل حق3 امام زمان در توقیع شریفشان برای عموم مردم نسخه ای پیچیده اند که خیلی به درد شرایط ما می خورد: أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ مراجعه به کسانی که دین شناس کامل هستند با شرایطی خود امام صادق در حدیث قبلی بیان میکند می تواند مارا در بزنگاه های
زندگی و در جایی که تشخیص سخت است خیلی کمک کند.آن با شرطی که بعدشآقا بیان می کند. فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ یعنی اینکه همان طور که من حجت خدا هستم و از من باید تبعیت کنید.آنها هم حجت من بر شما هستند و حرف آنها حرف من هم هست و باید تبعیت شوند.اگر واقعا این گونه که امام فرموده عمل کنیم از تمتمی فتنه ها و امتحان ها جان سالم به در میبریم حتی اگر جزء عوام مردم باشیم. اجازه بدهید یک مساله خیلی مهم را همین جا مطرح کنم که جایش همین جاست و در همین مجالس و امشب که بیشترین جمعیت را در بین شبهای محرم دارد: رفقای هیاتی و ولایی این مساله تولید نسلی که مقام معظم رهبری دو سه سالی هست که رویش تاکید می کند و مراجع بزرگوار دیگر نیز همپای ایشان چندین و چند بار متذکر شده اند را شوخی نگیرید.مساله مساله مهم و حیاتی برای کشور ماست که جنبه های فراوانی از اهمیت آن را میشود ذکر کرد که درجای آن این جلسه نیست.این مساله از همان مسائلی است که شامل حال این حدیث میشود. خیلی از ماها (خصوصا جوان ترها) به این راحتی قانع نمی شوند که این کار لازم است چون از نگاه مادی و محدودن خودشان به این مساله نگاه می کنند اما کسانی مثل رهبر انقلاب و مراجع بزرگوار با یک نگاه جامع و کامل دارند این مساله را بیان می کنند. ابنجا ما وقتی به عقل خودمان رجوع میکنیم میبینیم فرزند بیشتر یعنی درد سر بیشتر،یعنی وقت گذاشتن بیشتر،یعنی هزینه بیشتر و.... که واقعا اینگونه نیست و همه این حرف ها قابل نقد است(اینجا می توانید کتاب ایران جوان بمان نوشته آقای محسن عباسی را معرفی کنید برای مطالعه و گرفتن پاسخ این شبهات)عقل ما اینجور حکم می کند ولی کسانی که امام زمان می فرمایند حجت من امام زمان بر شما هستند حرفشان چیز دیگری است .خوب اینجا همان جایی است که ما داریم امتحان میشویم.خدا دارد ما را می آزماید و برای عصر ظهور آماده می کند که آیا حرف عقل و دل خودمان را اتنخاب می کنیم یا حرف کسانی که بر ما حجت هستند. رفقا مساله را خیلی جدی بگریم. مساله آنقدر جدی هست که بنده امشب که شب عزا و روضه و مصیبت هست آن را مطرح میکنم. مسالع آنقدر مهم است که شخص اول مملکت در جمع عموم مردم به خاطر کاهلی و بی توجهی حکومت در این مساله استغفار میکند.{ یکی از مهمترین موجودی های باارزش ما، همین نسل جوانِ تحصیلکرده است. نسل جوان تحصیلکرده، هم شجاعت دارد، هم امید دارد، هم نشاط و تحرک دارد. من همین جا در داخل پرانتز عرض بکنم؛ یکی از خطاهائی که خود ما کردیم - بنده خودم هم در این خطا سهیمم - این مسئله ی تحدید نسل از اواسط دهه به این طرف ۰۷ ی باید متوقف میشد. البته اوّلی که سیاست تحدید نسل اتخاذ شد، خوب بود، لازم بود، لیکن از اواسط دهه باید متوقف میشد. این را متوقف نکردیم؛ این ۰۷ ی اشتباه بود. عرض کردم؛ مسئولین کشور در این اشتباه سهیمند، خود بنده ی حقیر هم در این اشتباه سهیمم. این را خدای متعال و تاریخ باید بر ما ببخشد. } بیانات در اجتماع مردم بجنورد ۱۳/۷۰/۱۹۳۱ این اتفاق هم باید از ما حزب االهی ها و ولایتی ها و هیاتی ها و مسجدی ها شروع بشود تا در سطح جامه رواج پیدا بکند. من فقط یکی از دلایل مهمی که نمی شود در رسانه ها ذکر شود را خدمتتان عرض کنم ،توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل توجه کنید الان اندک کشور هایی بین کشورهای اسلامی هستند که اکثریت جمعیت مسلمانان شان شیعه هستند{آذربایجان،بحرین، عراق و ایران}که بین آنها فقط ایران است که حکومت مقتدر و مستقل شیعی دارد و شیعیان بدون دغدغه های امنیتی و جانی در آن زندگی میکنند .اما آماری که مراجع رسمی و غیر رسمی پخش میکنند خیلی قابل تامل است: در سال تحصیلی جدید در پایه اول ابتدایی جمعیت دانش آموزان شیعه و با اهل سنت برابری می کرد همچنین در یکی از شهرهای درصد جمعیت شهر شیعه هستند و این یک 91 درصد اهل سنت و تنها ۰1 شده است یعنی 91 به۰1 آذربایجان این جمعیت به صورت
خطر جدی است. اولاد است .مراجع تقلید نیز نسبت به موضوع 41 در حالی که در بعضی از شهرهای اهل سنت جمعیت خانواده به صورت چهار همسر و کاهش جمعیت اظهار نگرانی کرده اند. درصد است .در برخی روستاهای مختلط 0.9 تا0 درصد اما در مناطق شیعی بین ۰ نرخ رشد جمعیت در برخی مناطق سنی نشین (شیعه و سنی نشین )وضع فاجعه درصد را سنی 96 درصد آن را شیعیان و 66 بارتر است، مثلا روستایی را سراغ داریم که در گذشته ها تشکیل می 4 دادند، اما امروزه درصد را سنی 6 ها تشکیل می دهند. سال آینده 21آی شیعه های امیر المومنین احساس خطر باید کنیم.اخیرا شبکه الجزیره مستندی را پخش کرده مه در آن اشاره شده تا می تواند رییس جمهور ایران یک سنی باشد.رفقای با غیرت هیاتی و عاشقای امیرالمومنین اینجا یکی از جاهاییه که ما باید بر خلاف میلمون گوش به فرمان ولایت و مراجع باشیم.بترسیم از اون روزی که ایرانی که الان ام القرای اسلام و نماد شیعه در جهان هست راحت و بدون هیچ جنگو خونریزی به دست دشمنان بیوفته.بترسیم از اون روزی که ندای اشهد ان علی ولی االه رو باید با ترس و لرز تو اذانمون بگیم.
حرف آخر امشب اینه رفقا!عاشقای حسین فاطمه!باید تلاش کنیم تا میتونیم خودمون رو از عوام بودن در بیاریم و جزء خواص جامعه باشیم و دست دیگران رو هم بگیریم و هدایتشون کنیم.اما اگر هم نتونستیم،هرچی که هستیم ،توی هر طبقه اجتماعی که هستیم بکوشیم که در طراط مستقیم که همون خط ولایت(از ولایت الهی تا ولایت فقیه)هست باشیم و با رفتارمون،اعمالمون،زندگیمون، تفکرمون به مهدی فاطمه اثبات کنیم که آقاجان حالا دیگه وقتشه که بیای ،حالا دیگه موقعشه بیایی و مادرت فاطمه رو که هنوز بین در و دیوار منتظرته از چشم انتظاری در بیاری،حالا دیگه وقتشه جد ت سیدالشهدا رو که هنوز میون گودال قتلگاه برای فرجت دعا میکنه از چشم انتظاری در بیاری،آقا جان مهدی فاطمه ،ای مرحم زخم دل رباب،ای محرم پاهای پرآبله رقیه،ای امید دل زینب ،ای آرامش دل قلب حسینی که فردا از توی گودال تو رو صدا میزنی،آی امید دل دل بچه هایی که فردا شب دامناشون آتیش میگیره ....ما آماده ایم آقاجان ،به چی قسمت بدم که بایی آقا،به چشمای زخمی عمو عباست ،به خجالت عمو عباس از خانم سکینه و خانم رباب ،به چشمای خجالت زده عباس بالای نی ...دیگه اینقدر عاشقاتو منتظر نزار آقا جان
پرورش احساس
رفقا! خواص جنگیدنشون با عوام فرق میکنه خواص هرچی هم که بد باشند سعی میکنند تو میدون جنگ آبرو داری کنند .خواص وقتی میجنگند یا با نیزه میان وسط میدون ،یا با شمشیر میان وسط میدون،یا با خنجر میان،اما اگه دیدند حریف نمی شن عوام رو میفرستند جلو تا آبروشون نره.
نامردا دیدند تنهایی حریف آقامون نمی شن دستور دادند همه با هم حمله کنند،یا الله،از اینجا به بعد دیگه جنگیدن عوامه،دیگه اونا که به فکر آبرو نیستند،هرکی با هر چی دستشه میزنه،روایت میگه یکی با شمشیر میزد،یکی با نیزه میزد،یکی با تیر و کمال آقا رو هدف بعضی ها هم که همین چوب ، میگرفت،بعضی ها هم که سلاحی نداشتند چوبی گیر می آوردند باچوب به آقامون حمله می کردند گیرشون نیومدگفتند ما نباید از فیض کشتن پسر علی محروم بشیم شروع کردن سنگ جمع کردند، وقتی همه خسته میشدند اونا شروع میکردن سنگ باران کردن حسین...
تیر از بس که خورده بود حسین بر تنش مثل پیرهن شده بود
روضه
نیزه هاشان تمام شد کم کم موقع سنگ ریختن شده بود فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ حضرت در وسط میدان اندکی توقف کرد تا استراحت کند
فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ نا نجیبی سنگی به پیشانی امام زد که پیشانی را مجروح و خون جاری شد فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِیَمْسَحَ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ امام برای اینکه خون پیشانی جلو چشمانش را نگیرد پیراهن عربی را بالا زد تا خون از پیشانی پاک کند. اینجا بود که یه بار دیگه حرمله دست یه کار شد.
فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ ملعون تیر سه شعبه ای بر قلب مبارک امام زد (این همون تیریه که گوش تا گوش عل یاصغر رو بریده، این همون تیری که عبدالله بن حسن رو توبغل عمو ذبح کرده) امام دیگر آماده مرگ شد چشمها را به آسمان خیره کرد و دعائی که هنگام قربانی خوانده می شود تلاوت کرد فَقَالَ ع بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ به نام خدا وبر دین رسول خدا ، پروردگارا تو میدانی اینها کسی را می کشند که جز او در روی زمین نوه پیامبری وجود ندارد . ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ فَأَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ این تیر از جلو اصابت کرد و از پشت بیرون آمد ، چون حسین نتوانست تیر را از جلو بیرون آورد از پشت سر بیرون کشید معلوم است که چنین تیری بر بدن امام چه می کند، فَانْبَعَثَ الدَّمُ کَأَنَّهُ مِیزَابٌ خون از بدن آقا مانند ناودان فَوَران می کرد.
دستهای مبارک را جلو خون گرفت به آسمان پاشید و فرمود این مصیبتها بر من آسان است که در حضور خدا است و بار دیگر مشتها را پر از خون نمود و به صورت و محاسن شریف مالید.السلام علیک یا شیب الخضیبحسین..........( سید بن طاووس در لهوف )966 و 960 ر ۰ _ طبری 246ر9 _ حیاةالحسین 69ر 46بحار
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود! ای کاش این روایت پر غم، سند نداشت