شناخت امام زمان بزرگترین هجرت (شب هفتم ، دکتر رفیعی ، محرم 94)
نویسنده:
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
محرم
یکی از بزرگترین هجرتها این است که آدم امام زمانش را بشناسد نه امروز ولی امر را مَلِک سلمان تو سعودی بدانند نه امروز عدهای حاکمان ستمگر حاکمان عیاش را تو دنیا حاکم دینی خودشان بدانند نه امامشناسی خودش مهمترین هجرت است معاویه بن وهب میگوید...
اَعُوذُ بِاللّهِ منَ الشّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي جَعَلَ اَلْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلاً عَلَى آلاَئِهِ وَ عَظَمَتِهِ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى حبیبه و خیرة أباالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المنتجبین سیما بقیة الله فی الأرضین
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ»؛ (توبه: 109)
شعارهای کربلا الگوی شهدای جنگ تحمیلی بود
توفیقی شد این شبها رجزها و شعارهای پنج تن از اصحاب ابیعبدالله را مطرح کردیم و پیامهایش را ذکر کردیم البته عزیزان من عنایت داشته باشید این رجزها و این شِعارهایی که ما از اون روز نقل میکنیم به منظور این هست که هم اصحاب را بشناسید هم کربلا را بتوانیم پیامهایش را برداشت کنیم هم اینکه یک درسی برا امروز بگیریم و إلا شما اگر یک مروری به وصیتنامة شهدای خودمان یک نگاهی به رشادتهای بچهها توی جبهه داشته باشید، میبینید این اشعار این رجزها، این پیامها به خوبی در زندگی اینها متجلی بوده، پیاده بوده، عمل کردند یک کتابی را بنیاد شهید قم چاپ کرده به نام چل چراغ خیلی کتاب خوبی است، من چند بار این کتاب را خواندم چهل تا از شهدای شاخص قم را البته همة شهدا شاخصاند حدود شش هزار شهید داشته قم، اما چهل تا از اینها را در واقع اون افرادی که بیشتر مطرح بودند را زندگینامه و نامههایشون منعکس کرده من امشب نگاه میکردم مثلاً همین شهید جعفر حیدریان که ورزشگاه حیدریان به نامشه و خیلی از شما ورزشگاهشون میرید که به اسم ایشون هست یعنی به نام این شهید است مقام معظم رهبری فرمود سال پنجاه و نه در غربت ایران واقعاً ایران آن موقع در غربت بود تازه انقلاب پیروز شده بود این شهید به کردستان رفت و یک تنه در مقابل دشمن ایستاد شهید بزرگواری که من میخواندم در شرح حالش یک سخنرانی تو فُردوی قم یک روستا جمعیتی نداره اونجا صد و پنجاه رزمنده از آنجا برد جبهه که تعدادی از آن ها هم به شهادت رسیدند با یک سخنرانی صد و پنجاه تا جوان را برد جبهه یکی از دوستانش گفته بود ما وقتی لیست نگهبانها را تنظیم میکردیم ایشون فرمانده بود میگفت منم بذارید نگهبان منتهی دو نیمة شب که سختترین لحظه است من آن زمان نگهبانی بدهم بتوانم با خدای خودم خلوت کنم اینها ببینید چیزهایی است که حالا من وقتی میگویم فلان اصحاب امام حسین آنها واقعاً بینظیر هستند خود اباعبدالله هم فرمود، ولی ما هم دیدیم تو این زمان این شهیدی که چهل روز در والفجر هشت با عدة اندکی مقاومت کرد در مقابل دشمن یک نامهای نوشته ایشون خیلی عجیبه این نامه توی همین کتاب چاپ شده سه صفحه است من خواهشم میکنم جوانها اینها را گاهی چون نبودید شماها دیگه شما غالباً متولدین بعد از اتمام جنگ هستید تو اون نامه میگوید من از قرآن خط گرفتم به سر کی بزنم از کی دفاع کنم و برای چی دفاع کنم این یک شهیدی هست که حالا شهید جعفر حیدریان شهید سید محسن روحانی که این خیابونی هم که کنار ماست یه بخشیش به اسم ایشون هست دو تا برادر اینا شهید شدند استادش میگفت ایشون طلبه بود معمم بود سید معمم میرفت جبهه استاد ایشون میگفت که من یک روز تو قم گفتم آسید محسن تو حافظهات خیلی خوب است استعداد خوب داری بمان قم درس بخوان اینو تو تشییع جنازهاش نقل کرده بود در حالی که گریه میکرد گفت به من گفت استاد اگر امثال من نریم تو قم درسی باقی نمیماند ما آنجا باید این امنیت را فراهم کنیم، من خودم یادمه درس آیتالله جوادی آملی در همین سه راه نزدیک بازار مدرسه آیتالله العظمی گلپایگانی وقتی بمباران شد تمام فضای درس غرق خاک و غبار که آقایی شاید بیست مرتبه یا غیاث المستغیثین گفتند درس تعطیل شد و بمباران خیابان آذر که بیش از صد شهید داد درسهای حوزه تعطیل شد گفته بود استاد اگر ما نریم این درسها تو قم تشکیل نخواهد شد اینارو ما دیدیم میخوام ببینید یک کتابی چاپ شده است من این کتاب را پنج بار خواندهام هر دفعه هم میخوانم خوشم میاد اصلاً از خودم جدا نمیکنم به نام فانوس زائر همین سیرة شهدای قم چهارمردان چاپ کرده خیلی هم کوچیکه فانوس زائر در این کتاب مطالبی را از این بچههای شهید سه تا جوان شب عملیات یک نامهای نوشتند نامه تو این کتاب هست عکسهاشونم است، امضاشونم است بچههای سمنان هستند که مقام معظم رهبری هم از آنها نام برد، خیلی عجیبه جوانها، تو این نامه این سه تا جوان به نام فلان و فلان و فلان که حالا همه هم زیر بیست سال هستند نوشتند ما با هم متعهد هر کدام شهید شدیم، اون بقیه را شفاعت کنیم هر سه آنها هم شهید شدند، اینا یه چیزهایی هست که میخوام خیلی فکر نکنید.
اگر این جوانان امروز ما بودند ابیعبدالله هیچگاه تنها نمیماند
حالا مثلاً شهدای کربلا گفتم لا یحاسب لأحد؛ یک ویژگی خاص دارند اما اومد تو این فضاها اومد ما دیدیم کسانی که اینطور تغییر اینطور تحویل اینطور ریشهای درشون ایجاد در واقع یک نگرش جدید شد یک کتابی چاپ شده است تو بازار من این کتابها را میگم حالا بالأخره اسمشو لااقل بشنوید ممکنه یه وقت مراجعه کنید خیلی کتاب قطور و زیبایی است از فرمایشات مقام معظم رهبری به نام آفتاب در مصاف اسمش اینه تمام حرفهایی که ایشون تو این سی سال برای امام حسین زده را یک آقایی جمعبندی کرده، دستهبندی کرده اگر یک دور میخواهید با قیام عاشورا، اهدافش، آثارش آشنا بشید این کتاب را بگیرید بخوانید، ایشون در آنجا میگوید: اگر این جوانان امروز ما بودند ابیعبدالله هیچگاه تنها نمیماند، شما امام من نشنیدم یک جایی گله کنه از جوانها ولی امیرالمؤمنین از سپاهش گله کرده پیغمبر در اُحد گله کرده، امام حسن گله کرده، یعنی تمام حالا غیر از ابیعبدالله از اصحاب ابیعبدالله ویژهاند امیرالمؤمنین بارها تو نهجالبلاغه گله میکنه میگه من امام شما نیستم من مأموم شدم شما منو میبرید حرف من را گوش نمیدهید اما یکجا من ندیدم امام گله کند، این را خواستم بدانید این امنیتی که هست این استقلالی که هست به برکت خون این شهید حیدریانها، شهید روحانیها، شهید زینالدینها و این عزیزان است خب من یک فراز از اون رجز دیشب موند.
خدایا من امام حسین علیه السلام را یاری می کنم
میخوام امشب بگم گفتم یکی از اصحاب ابیعبدالله به نام یزید بن زیاد مهاجر اومد میدان، بیت اولش این بود:
یا رَبِّ انی لِلْحُسین ناصِروا؛ خدایا من امام حسین را یاری میکنم
وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِکٌ و هاجروا؛ از پسر سعد جدا میشوم و هجرت میکنم
هجرت
جوانها ما چهار جور هجرت داریم خوب این بحث هجرت امشب گوش بدهید کاربردی اولاً پانزده مرتبه تو قرآن کلمة هجرت آمده است هجرت یعنی دوری اگر تو عربی دو نفر با هم قهر کنند میگویند هَجَرَ فُلانً، این از این جدا شد پانزده مرتبه تو قرآن کلمة هجرت آمده است که شاید نزدیک هشت مرتبهاش کنار جهاد است،
انواع هجرت
ما چهار جور هجرت داریم من امشب اینو برا شما بگم ببینید کدومش شامل من و شما میشه
اول هجرت هجرت جغرافیایی است یعنی مسلمانها دو تا هجرت داشتند یکی به حبشه و یکی به مدینه اینو میگویند هجرت جغرافیایی تو مکه تو مدینه شرایط سخت بود اومدند مدینه به اینها میگویند مهاجر، چون از مکه آمدند مدینه یک عدهای هم مثل جعفر بن ابی طالب رفتند حبشه به اینها هم میگویند مهاجر، مهاجر کسی است که از یک منطقهای به یک منطقة دیگر هجرت کند، امیرالمومنین فرمود: «الْهِجْرَهُ قَائِمَهٌ عَلَى حَدِّهَا الْأَوَّل»؛ امروز هم هجرت جغرافیایی داریم، شما تو یک محلهای زندگی میکنی به گناه میاُفتی خانهات را عوض کن ممکن است در یک شهری باشی تو یک شغلی باشی تو یک شرکتی باشی به معصیت میاُفتی اگر میتوانی محل کارت را تغییر بده، هجرت جغرافیایی یعنی انتقال از یک شهری از یک منطقهای به جای دیگه،
دوم هجرت عقیدتی است این خیلی مهمه آدم بفهمد یک عقیدة باطلی دارد بگذارد کنار اصلاحش کنه و امروز تو دنیا ما با این مسئله مشکل داریم خیلیها هم میدانند که بر حق نیستند میدانند حق چیست امّا جرات بازگشت از عقیدة باطل خود را ندارند هجرت عقیدتی إکرمه 21 سال جوان بود 21 سالش بود کافر بود باباشم یه آدم بسیار بدی فرعون زمان پیغمبر بوده باباش ابوجهل است بعد از 21 سال پشیمون شد یه روز اومد خدمت پیغمبر گرامی اسلام تا اومد مسلمون شد پیغمبر گرفتش تو آغوش فرمود: مرحباً للراکب المهاجر؛ باریک... برا تو که هجرت کردی یعنی فهمیدی عقیدهات اشکال داره گذاشتی کنار من به همة جوانها عرض میکنم هجرت عقیدتی اینه که اگر انسان یه جایی احساس کرد امام رضا با بزرگ مسیحیها بحث کرد ایشون گفت حق با شماست آقا فرمود خب حالا بر میگردی از عقیدهات؟ گفت نه، من بر نمیگردم برای اینکه من رئیس مسیحیها هستم اگر بگویم من برگشتم بد میشود حاضر نشد فراوان تو مناظرات ائمه افراد محکوم شدند فراوان تو مناظرات علما، بزرگان، من امروز هم این حرف را میزنم دنیا هر کسی حرف دارد اینکه شما پشت یک شبکهای بنشینی سَمپاشی کنی برای خود ببافی نه آقا بیایید تو جلسات خاص دو به دو بنشینیم بحث کنیم راجع به امامت راجع به نبوت راجع به خدا دیگه که از اصل خدا بالاتر نمیشود امام صادق نشسته بود جوان اومد پیش او گفت من خدا را قبول ندارم نمیکشنش که بابا نداره خب دیگه عقیده از عقد میاد عقد یعنی گره عقیده که زورکی نیست که به گالیله گفتن بگو زمین نمیچرخه گفت حالا من بگم نمیچرخه زمین که میچرخه ببین عقیده باور باور این «لاَ إِکرَاهَ فِي الدِّينِ»؛ (بقره: 265) یک آقایی میگفت بچهامون صبح میگیم پاشو نماز بخون میگه «لاَ إِکرَاهَ فِي الدِّينِ»؛ (بقره: 265) این «لاَ إِکرَاهَ فِي الدِّينِ»؛ مال نماز نیست نه بله دانشگاه رفتن «لاَ إِکرَاهَ فِي الدِّينِ»؛ میخوای برو میخوای نرو ولی اگه دانشگاه رفتی کلاس دانشگاه «لاَ إِکرَاهَ»؛ نداره باید بری چون ثبتنام کردی اگه مسلمون نشدی عیب نداره حالا که مسلمونی باید نماز بخوانی «لاَ إِکرَاهَ فِي الدِّينِ»؛ مال فروع نیست یعنی دین احتیاج به إکراه نداره آدم به زور به یکی میگه روزه اکراه نمیخواد دین اینقد خداشناسی روشنه زور نمیخواد اومد پیش امام صادق منکر خدا بود آقا باهاش صحبت کرد جوان عوض شد اینو میگن هجرت عقیدتی یک آقایی بود زمان پیغمبر به نام عروة بن مسعود رئیس قبیله طائف است میدانید طائفیها آخرین گروهی هستند که مسلمان شدند خیلی بازی در آوردند سر مسلمان شدنشون اولین باری که پیغمبر رفت با سنگ و چوب پیغمبر را مجروح کردند تا سال نهم هجری یعنی یکی دو سال به مرگ پیغمبر هم مسلمان نشدند البته یکبار اومدند گفتند مسلمان میشویم به شرط اینکه نماز نخوانیم یکبار اومدند گفتند مسلمان میشویم به شرط اینکه زکات ندهیم خیلی بازی در آوردند یکبار اومدند گفتند یه جور مسلمون میشویم شما یکسال بت بپرست ما یکسال خدا پیغمبر آیه نازل شد «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُون لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُون»؛ حالا رئیس اینها عروة بن مسعود یک وقتی آمد پیش پیغمبر گفت آقا من میخوام مسلمان بشوم محکم ایستاد و مسلمان شد و گفت خودم میروم مردم را دعوت میکنم به اسلام دیگه من رئیسم دیگه اونجا منو قبول دارند آمد توی طائف، اولینبار رفت بالای بام الله اکبر اشهد ان لا اله الا الله مردم کافر طائف دیدند رئیس قبیله دارد اذان میگه آوردند پایین آنقدر زدند تا کُشتنش به شهادت رسید که پیغمبر اکرم خیلی متأثر شد فرمود: این مثل شهید آل یاسین است که تو قرآن قصهاش آمده است. این میشه هجرت عقیدتی، اگر کسی یک عقیدة باطل سعی هم باید بشه دیر نشه ما الان در دنیا، یک روایتی است خیلی عجیب است من این را بخوانم، نهجالبلاغه خطبه ۱۸۹، چون این برنامه پخش میشه بالأخره در کشور افراد مختلفی میبینند من خطابم به همة بینندگان فرمود: «لاَ یَقَعُ اِسْمُ اَلْهِجْرَهِ عَلَى أَحَدٍ إِلاَّ بِمَعْرِفَهِ اَلْحُجَّهِ فِی اَلْأَرْض»؛
بزرگترین هجرت
یکی از بزرگترین هجرتها این است که آدم امام زمانش را بشناسد نه امروز ولی امر را مَلِک سلمان تو سعودی بدانند نه امروز عدهای حاکمان ستمگر حاکمان عیاش را تو دنیا حاکم دینی خودشان بدانند نه امامشناسی خودش مهمترین هجرت است معاویه بن وهب میگوید ما میرفتیم تو یک سفری به مکه یک پیرمردی در کاروان ما بود خیلی مؤمن و متدین، اهل نماز، ولی ولایت نداشت، یعنی امامت امیرالمومنین را قبول نداشت، مریض شد به بستر افتاد من رفتم کنارش نشستم و یک کمی شروع کردم تو همان حال مریضی براش تعریف کردن آقا پیغمبر غدیر گفته است جانشین تعیین کرده است، امام داریم امیرالمومنین امام بوده است الان امام صادق است گفتم آدم با ادبی بود همه را که خوب گوش کرد گفت: أنا علی ما أنت علیه؛ تو این حرفهایی که گفتی من قبول دارم تا حالا کسی برای من نگفته بود این گفت و مُرد اومدم خدمت امام صادق گفتم آقا تکلیف این چیه؟ آقا فرمودند «والله، هُوَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّه»؛ بخدا قسم اهل بهشت است این میشه هجرت عقیدتی
سوم: هجرت اخلاقی که برا من و شما یه خورده بیشتر شاید کاربرد داشته باشه هجرت اخلاقی این است اگر کسی یک اخلاق زشتی داره بذاره کنار دروغ میگه، بد اخلاق است، نگاه به نامحرم میکنه اهل فساد است اینم خیلی مهمه ائمة ما روی این خیلی تلاش کردند خیلی کار کردند خیلی تذکر دادند که افراد بتوانند آن ویژگی بدی که دارند را بذارند کنار نگویند نه دیگر ما نسل در نسل بد اخلاق بودیم بابامون این کاره بوده است، نه، آقایان صفات اخلاقی ارثی که نیست من یک آقایی بود یک وقتی خیلی عجیب آقا این صبور بود حالا بگمم میشناسید خیلی صبور بودید گفتم شما از کجا به اینجا رسیدید؟ گفت من تو عصبانیت مَثَل بودم، تو بد اخلاقی تو فامیل مَثَل بودم یک سفری رفتم عُمره نگاهم افتاد به کعبه گفتم خدا این حالت را از من بگیر تمام شد. تصمیم گرفتم عوض شدم این است که جوان به من نامه مینویسه آقا چه کنم نگاه به نامحرم میکنم چه کنم مثلاً اهل دروغ هستم چه کنم اهل رابطه نامشروع هستم این یک ارادة قوی میخواهد از این معصیت آدم هجرت کند جوانها حدیث است «المُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیِئات»؛ با من باشید مهاجر واقعی کسی است که از گناه هجرت کنه، معصیت را کنار بگذارد، خطا را کنار بگذارد «المُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیِئات»؛ این هجرت اخلاقی خیلی مبتلابه است، من الان شما اینجا نشستید نمیدونم گرفتاری اخلاقی شما چیه البته جوان کمتر مشکلات اخلاقی عمیق داره اگر داره یک کمی مثل یخهایی که تو یخچال هنوز شُلِ زود میشه آب کرد محکم نیست زود میشه باهاش مبارزه کرد امام هادی دیدند یک چند تا جوان تو یک جلسه دارند شوخیهای ناپسند میکنند شوخی هم آقا باید پسندیده باشد سرکار نگذاریم دست نیاندازیم به هم نخندیم آخه بعضیها مزاحشان با تمسخر آمیخته است امام هادی دیدند این چند تا جوان دارند شوخیهای ناپسند میکنند تذکر دادند فرمودند بذار کنار نمیدانید فردای قیامت افراد باطل افراد اهل تمسخر آنجا خسارت میکنند این همان هجرت اخلاقی است که اگر یک کسی تو زندگیش نگاه کند خودتون بشینید یه گوشهای فکر کنید مشکل اخلاقی بنده چیه؟ دروغ میگم چشمم کنترل ندارد، اهل غیبت هستم، بیاحترام به پدر و مادر هستم، بد اخلاق هستم، تو نمازم سستم، این هم میشود هجرت اخلاقی
چهارم هجرت سیاسی
اما چهارم داریم چی میگیم امشب داریم شعر یزید بن زیاد مهاجر را معنا میکنیم یا رب انی للحسین ناصروا ولإبن سعد تارک و هاجروا به مناسبت این شعر داریم اقسام هجرت را میگوئیم هجرت جغرافیایی، عقیدتی، اخلاقی، چهارم هجرت سیاسی است انسان عاقل مؤمن موضع سیاسی دارد نمیشه خاکستری باشد، هم تو این حزب هم تو اون حزب هم زیر این عَلَم، هم زیر اون عَلَم، نه باید موضع داشته باشد اگر تشخیص داد یک جایی باطل است هجرت کند یک جایی حق است دفاع کند یک جایی ظلم است ولو پدرش، ولو برادرش، قاسم بن هارون باباش هارون الرشید است حاکم ظالم ستمگر غاصب خلافت است، این جوان تشخیص داد باباش اشتباه میکند، از پدر هجرت کرد، بلند شد اومد تو بصره کارگری میکرد کارگر بنایی درآمد کسب میکرد باباش حکومت مصر را براش زد زیر بار نرفت، این هجرت سیاسی است عدی بن حاتم از یاران ویژة امیرالمومنین است تو جنگ صفین پسرش به معاویه پیوست تا بهش گفتند پسرت به معاویه پیوسته اومد تو میدان فریاد زد گفت این پسر من نیست «لَیْس ابْنِی»؛ پسر من نیست همانطور که حضرت نوح قرآن میفرماید: «إِنَّهُ لَیْس مِنْ أَهْلِک»؛ من ازش برائت جُستَم حضرت ابراهیم از عموش قرآن میفرماید تَبَرّی جُست حنظله از باباش تبری جُست حنظله قصید الملائکه باباش از مخالفین اسلام بود عبدالله بن عبید باباش منافق بود ازش تبری جُست آخر سورة مجادله ببینید،
تبری جستن از ظلم و ستم
قرآن میفرماید: ولو پدرتون باشد ولو خویشتون باشد تو موضع سیاسی اگر دیدی طرفت ظلم است طرفت ستمگر است ازش جدا شو این خیلی نکتة مهمی است. تو همین داستان کربلا البته همة مقاتل ننوشتند بعضیها نوشتند دو تا جوان بودند برادر یکی سعدبنحارث و یکی حتوفبنحارث هر دو تو لشکر عمرسعد هستند قبلاً هم جزء خوارج بودند یعنی سابقه، سابقة خرابی است، جوانها اسلام بُن بَست ندارد نا امید نشوید مأیوس نشوید، نبازید خودتون را بن بست نداره آقا جزو خوارج بودی خیلی بد است صبح تا حالا تو سپاه عمرسعد بودی خیلی بد است یک مَثَلِ است ما تو اسلام این مَثل را قبول نداریم البته تو عرف شاید باشه که آب از سر که گذشت چه یک وجب چه صد وجب این تو اسلام نیست اسلام ابیعبدالله میفرماید: اسلام راه روایت کوچة گناه فقط بن بست است من حاول امراً بمعصیة الله فهو...؛ اون کوچهای که مسدود است کوچه گناه است و إلا راه بسته نیست عصر عاشورا مرحوم مجلسی در بحارالأنوار دارد این دو تا جوان وقتی امام حسین تکیه به نیزة غربت داد فرمود: «هَل مِن ناصر یَنصُرنی»؛ گفتند بریم آقا را یاری کنیم از سپاه عمر سعد جدا شدند من کربلا هر وقت میرم این اسمهای اینها روی این نوشتههایی که روی قبر شهداست میرم میخونم و گاهی هم خطابشون میکنم، این سعد اسمش اونجا هست حتوفم هست، میگم شما ببینید لحظات شما کمتر ار حُر بود آخرین لحظات هجرت سیاسی و جدا شدن از ظالم
دشمن شناسی
ظلم این توضیحی بود که من میخواستم راجع به رجز این شخص بدهم که وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِکٌ و هاجروا؛ یک نکتة آخرم بگم و بحثم را جمع کنم برادران عزیز، خواهران گرامی، جوانهای عزیز، قرآن کریم میفرماید: دشمن چهار چیز را خیلی دوست دارد مواظب باشید دشمنشناسی یک هنر است، حربة دشمن شناختن یک هنر است حالا این چهار تا را من هم آیهاش را میخوانم و هم یک کُدی میدم شما راحت پیدا کنید. کلمة وُد واو و دال یعنی دوست داشتن ودو تبدو البته من این چهار تا را نوشتم حالا هر کسی بیشتر تو قرآن مواردش را پیدا کنه
دشمن چهار چیز را دوست دارد
می فرماید: دشمن چهار چیز را خیلی دوست دارد حالا رتبهبندی است هر کدامش موفق بشه بهتر
اولیش اینه: «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا»؛ اولین آرزوی دشمن این است که شما کافر بشوید؛ یعنی بشوید مثل خودش دین بذارید کنار، انقلاب را بذارید کنار، نظام را بذارید کنار، به قول اون اوباما گفت که اون مرد خبیث گفت که اگه ازم میاومد پیچ مهرههای هستهای ایران را همهاشو باز میکردم این اولین انتظارش است وَدُّوا میخواد شما مثل اون کافر بشوید «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا» اگه نشد چی؟ دو: «وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ»؛
دومین آرزوش اینکه از قدرت نظامی شما غافل بشوید سرگرم بشوید به ورزش به مسائل شخصی از قدرت نظامی غافل بشوید عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ خیلی دقیق است آیه غفلت از قوای نظامی ضعیف بیایید بالا اگر قدرت نظامی نداشته باشید به راحتی میتواند حاکمیت پیدا کنه برا شما حالا اگه اینم نشد نه ما تو این انقلاب از عقیدهامون کنار کشیدیم نه از رشد نظامی تولید موشک و تولید سلاح
سوم: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون»؛ میگه اون دو تا نشد دوست دارم عقبنشینی کنید از مواضعتون مداهنه دهن از روغن میاد به معنای روغن است «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون»؛ دوست داره عقبنشینی کنید از مواضعتون کنار بکشید کفر که نشد ضعف نظامی که نشد پس مداهنه و عقبنشینی کنید از مواضع اصلیتون اونم نشد رهبر اجازه نداد مردم اجازه ندادند شهداء اجازه ندادند «وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ»؛
چهارمیش دوست دارد شما به زحمت بیفتید هی مانعتراشی کند، تحریم کند. ببینید چقدر قشنگ، مثل اینکه این آیات برای امروز نازل شده است اول میخواد«وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا» کافر بشید اگه نشد غفلت از اسلحه و نظامی اگه نشد مداهنه و عقبنشینی اگه نشد عنتم شما را به زحمت بندازیم پس دشمن را بشناسیم در روایت داریم لا تستسقرن عدواً؛ دشمن را کوچک نشمارید ولو ضعیف باشید و قرآن کریم میفرماید: در میان همة دشمنها دو تا دشمن از همه خطرناکتر است یکیش شیطان است اونکه همه جا هست عدو مبین یکی هم «أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً الْیَهُود»؛ خطرناکترین دشمن یهود است صریح قرآن همین صهیونیستهایی که امروز تمام قارههای دنیا را تصرف کردند، اروپا، آمریکا، جاهای دیگه کارتلها و شرکتهای دنیا را تصرف کردند مراکز اصلی را تصرف کردند و امروز اینطور دارند در فلسطین جوانهای مردم را به خاک و خون میکشانند این پیام قرآنه دو دشمن آشکار و خطرناکاند شیطان و یهود مواظب باشید غافل از دشمن نشید از دشمن باید هجرت کرد، تارک بود مقابله کرد این پیامی است که در رجز یزید بن زیاد مهاجر بود ما عزیزانی که بودند شبهای قبل تا امشب پنج صحابی را پنج رجز و شعارشون را معنا کردیم چون دیگه دایرة بحث را میبندیم تا اینجا چون فردا شب و دو شب باقی مانده دیگه انشاءالله از رجزهای علیاکبر و اباالفضل العباس و امام حسین این سه شب دیگه اختصاص میدهیم به این سه شخصیت از آنها از رجزهای آنها صحبت خواهیم کرد این عرائضی که تا اینجا تقدیم شد.
روضه شب هفتم
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ؛ شب هفتم ماه محرم است دو سه جمله هم عرض ارادت به پیشگاه مقدس اباعبدالله همة عزیزان شهدایی که اینجا دفن هستند علماء گذشته امام عزیز روح مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی که فرزندان بزرگوارشون در جلسه حضور دارند همه فیض ببرند از روضة امشب اون روضهای که همة علمای ما دوست داشتند همه سفارش میکردند گرهگشا میدانستند روضة علیاصغر اباعبدالله ـ علیه السلام ـ من امشب تو حرم گفتم گفتم من تجربیات بقیه را نمیدانم نقل شده ولی مال خودم نقل نیست دهها بار تو زندگی مشکلات شخصی خودم را با توسل به روضة علیاصغر من حل کردم نه اینکه خودم بخونم نه میگم یه آقایی روضهخوان میگم بیا یه روضه علیاصغر برا من بخوان مشکلات بزرگی را تو زندگی خودم با این روضه نمیدانم چه تأثیری در روضة این ششماهة ابیعبدالله است چون اگر فردا آب بسته شد و تشنگی تو خیمهها آمد بیشترین سختی برا بچه کوچیکها بود به ویژه علیاصغر که باید شیر مینوشید و این شیر به او نمیرسید بچه است نه رجزی خوانده نه سخنی گفته نه مطلبی گفته جای شما خالی کربلا منبر بودم تو حرم امام حسین این روضه خیلی اثر گذاشت اونجا یه مرتبه به ذهنم اومد گفتم زائرایی که اینجا نشستید اینجا محل شهادت ابیعبدالله است محل شهادت علیاکبر قاسم است خیلی ابیعبدالله داغ دید اما هیچ کجا آرزو نکرد کاش شماها بودید میدیدید چه سرم آمد چه اتفاقی افتاد اما یه مصیبتی نمیدانم چه کرد با حسین که گفت کاش شما هم بودید میدیدید چه مصیبت سنگینی برا من بود و اون مصیبت علیاصغر بود یه آقایی الان جلو من گرفت پیام زنگ زد گفت بچة دوازده سالهام شیمی درمانی میشه دیشب یه خانمی جلوی من گرفت گفت دو تا بچة 9 سالهام سرطان خونی دارد خدایا من نمیدانم این علیاصغر امشب چقد گره میخواد باز کنه نمیدانم این جوانها مشکل چی دارند ازدواج دارند کار دارند کشورمون دنیامون ظهور آقامون نمیدانم ولی میدونم این طفل بیگناهی که نه سخن گفته نه زبان گشوده نه شمشیر دست گرفته ابیعبدالله خیلی سوخت گفت: لیتکم فی یوم عاشورا جمیعاً تنظرونی؛ شیعهها کاش بودید شما میدیدید کیف استغثی لطفلی یرحمونی؛ موقعی که برای این ششماهه طلب آب کردند ببینید آقایون نمیگه به بچهام رحم نکردند میگه به من رحم نکردند من سوختم وقتی علی تیر خورد بذارید اینطور بگم روضه را دو تا شهید تو کربلا ذبح شدند یعنی سر از بدنشون جدا شده هنوز زنده بودندآ ذبح جایی میگن که طرف جان داره بقیه شهداء به شهادت رسیدن سر از بدنشون بعد از شهادت جدا شده اما دو تا شهید ذبح شدند هنوز زنده بودن سر از بدن جدا شد یکی خود ابیعبدالله است یکی هم علیاصغر ابیعبدالله است اما چرا علیاصغر ذبح شده تیر خورده آخه تیر سه شعبه و گلوی کوچک ششماهه تیر سوراخ نکرد بُرید و ذبح من الاذن الی الاذن؛ ساعد الله قلبک یا اباعبدالله نمیدانم چه گذشت به حسین داغ یه طرف مادر جلو خیمه ایستاده خواهر جلو خیمه ایستاده راوی گفت دیدم هی میاد برمیگرده هی میاد برمیگرده تنها یک شهید امام حسین دفن کرده روز عاشورا چرا نیورد تو خیمه خب خیمهای بود علیاکبر قاسم همة جنازههای شهدا اونجا بود اینم میذاشت کنار اونها نه دید اگه این بدن رو زمین بماند خواهرش جان میده زنها دور این بدن جان میدن لذا با دست خودش قبر کوچکی کند
غم مخور ای کودک خاموش من قتلگاهت میشود آغوش من
هر کجا نشستید سه مرتبه یا حسین.