علل ماندگاری حادثه عاشورا
سخنران: آیت الله حسینی بوشهری
اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَان الرَّجِیم
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیم.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين بَارِء الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ، باعِثِ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْمُرْسَلِين ثُمَّ الصَلاةُ و السَّلامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا حَبیبِ إلِهِ العالَمین أبِیالقاسِم مُحَمَّد (ص) وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصومین المُکَّرَمین الهُداةِ المَهدیّین و اللَّعنُ الدائِم عَلی أعدائِهِم أجمَعین مِنَ الآن إلی قِیامِ یَومِ الدِّین آمینَ یا رَبَّ العالَمین»
علل ماندگاری حادثه عاشورا
قال رسول الله (ص): « إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَد»[1]
موضوع سخن ما در این مجلس و محفل با شکوه پیرامون علل ماندگاری حادثه عاشورا است. قیام و نهضت عاشورا در ساعاتی محدود و در سرزمین و مکانی تعیین شده اتفاق افتاد است اما نه در این محدوده از نظر زمان باقی ماند و نه از نظر مکان در این سرزمین باقی ماند بلکه آوازه آن تمام تاریخ بشریت را پر کرد. قبل از بحث در رابطه با عوامل ماندگاری حادثه عاشورا شوم، ابتدا از زبان دو امام معصوم در رابطه با سید و سالار شهیدان سخن میگویم.
اول اینکه وجود مقدس ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) میفرماید: «کلنا سفینة النجاة اما سفینة الحسین اوسع و اسرع».همه ما اهل بیت (ع) کشتی نجات هستیم اما کشتی حسین (ع) هم گسترده تر و هم تند تر و پر تحرک تر از کشتی ما اهل بیت (ع) است.
حال زمانی که شخصیتی مثل علی بن موسی الرضا (ع) در رابطه با سید و سالار شهیدان این گونه قضاوت میکند دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
سخن دوم از امام هادی (ع)، امام دهم ما شیعیان است.
نقل شده است که امام هادی (ع) بیمار شدند، چند نفر را فرا خواندند و فرمودند: به کربلا بروید و زیر قبة الحسین برای شفای من دعا کنید. وقتی آنها از امام هادی (ع) علت این کار را جویا شدند آقا فرمود: زیرا خداوند حساب دیگری برای حسین باز کرده است.
اگر یک سری مطالب را انسان از مردم عادی بشنود ممکن است پرونده خاصی برایش باز نکند ولی زمانی که گوینده علی بن موسی الرضا (ع) و امام هادی (ع) است، دیگر انسان میداند که ماجرا از چه قرار است.
تا کنون ما در این محضر شریف به عوامل چند گانه ای در رابطه با علل ماندگاری حادثه عاشورا اشاره کرده ایم. عزیزانی که از شب اول در اینجا بوده اند، در فضای این مجلس هستند. عواملی همچون مشیت الهی، حق طلبی حسین (ع)، عدالت خواهی حسین (ع)، ظلم ستیزی حسین (ع)، رمز ماندگاری است.
عامل سوم را هم گفتیم که عبارت از عمل صالح است و قرآن وعده داده است که انسان های مؤمن و کسانی که اهل عمل صالح اند جایشان در دل ها است و اگر کسی در دلها جا شد نام او در تاریخ ماندگار است. « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً »[2]
دیشب به عامل چهارم پرداختم و آن این بود که دعوت حسین بن علی (ع) بخاطر احیاء فطرت خدادای بود. او آمد تا گرد و غبارهایی که توسط حکومت های جائر ایجاد شده بود، را بزداید. وجود نازنین ابا عبدالله اینها را کنار زد و با زبان فطرت با جهانیان و با بشریت سخن گفت لذا طرفداران سید و سالار شهیدان، فقط شیعیان نیستند، بلکه بودایی و مسیحی و زرتشتی و دیگر صاحبان مکاتب هم پیرو نام حسین بن علی ع) هستند.
نکته پنجمی که مطرح کردیم، این بود که رهبری قیام توسط امام معصوم (ع) بود. ظرفیت ها و قابلیت ها، توانمندی برای تأثیر گذاری در فضای آن روز و فضای بعد از آن از کسی غیر از امام معصوم ساخته نبود.
جامعیت نهضت عاشورا
عامل ششم جامعیت نهضت عاشورا است. انقلاب ها گاهی یک بخش و یک بُعد را شامل میشوند ولی ابعاد دیگر را کاری ندارند. انقلاب های زیادی در طول تاریخ اتفاق افتاده که بعضی از آن ها انقلاب های کارگری و بعضی صرفاً بُعد سیاسی داشته است. کسانی که در این انقلاب ها شرکت کرده اند طبقه خاصی از جامعه بودند. اما انقلاب ابا عبدالله و نهضت ایشان یک نهضت فراگیر است. گویا به تعبیر آن نویسنده عرب عباس عقد میگوید گویا حسین بن علی یک نمایشگاه ترتیب داده است که در این نمایشگاه همه ویژگی ها و ارزش های عالی انسانیت مشاهده میشود و میگوید صحنه کربلا دو نمایشگاه است که در یک نمایشگاه سپاه حسین بن علی است که درآن ویژگی های اخلاقی را مشاهده میکنیم و نمایشگاه دیگر سپاه یزیدیان و عبیدالله زیاد است که در آن رزائل اخلاقی را میبینیم. حادثه کربلا برای همه اقشار جامعه پیام و درس دارد و این عظمت یک نهضت بزرگی را میرساند که توانسته است جامعیت لازم را پیدا کند و همه اقشار جامعه را تحت پوشش خود قرار دهد. بنده در این جلسه به دو عنصر اخلاقی در رابطه با حادثه عاشورا و نهضت کربلا اشاره میکنم.
عناصر اخلاقی در رابطه با نهضت کربلا
مورد اول آزادگی و جلوه آزادگی در کربلا است. حسین (ع) بر خوردار از روح آزادگی است.
ما یک واژه آزادگی داریم و یک واژه آزادی. تفاوت این دو این است که آزادی در مقابل بردگی مطرح میشود یعنی ما تحت تسلط یک کشور و یک جامعه نیستیم اما آزادگی معنایی فراتر از آزادی دارد. آزادگی یعنی حریت انسان و رهایی انسان از تمام قیودات ذلت آور و حقارت آور در زندگی. سید و سالار شهیدان نیز آزادگی و شرافت انسانی و کرامت انسانی است. لذا در تعبیرات رسای ابا عبدالله آمده است که: « موتٌ فی عزِّ خیرٌ من حیاةٍ فی ذلٍّ »[3] مرگ با عزت بهتر از حیات با ذلت است. این همین شعاری است که وجود مقدس امیر مؤمنان علی در مراحل مختلفی مطرح کرده است و نه تنها شیعیان بلکه جامعه بشری به استقبال این شعار میآید
و همچنین در کلام دیگری از ابا عبدالله (ع) آمده است که فرمودند: «لا والله لا أعطنیهم بیدی اعطاء الدلیل و لا افر فرار العدید».[4] زمانی که او را مجبور کردند به بیعت با یزید، حضرت فرمودند: به خدا قسم دست ذلت به اینها نمیدهم و مانند بردگان که فرار میکنند و صحنه را ترک میکنند، اهل ترک کردن صحنه نیستم و تا آخر خط میمانم ولو به قیمت کشته شدن و شهادت باشد.
این ادبیات است که عالم هستی را تکان داده است و اگر این جملات حسین بن علی را امروز ترجمه کنند و در اختیار آزادی خواهان عالم قرار دهند، آنها هم متأثر میشوند و این برگرفته از کلام مولای متقیان امیرالمؤمنین (ع) است که خیلی تعبیر بلندی میباشد «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَة»[5] آیا آزاده ای پیدا نمیشود که این نیم مانده دنیا را واگذارد؟ بعد حضرت میفرمایند: «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»[6] چرا خودتان را کوچک میبینید؟ چرا برای خودتان ارزش قائل نیستید؟ ارزش جان شما بهشت است و این جانتان را جز با بهشت به چیز دیگری نفروشید. این شعار های بزرگ منشی یک شخصیت تأثیر گذار در فضای جامعه دینی و جامعه اسلامی است و لذا شخصیت هایی مثل زهیر بن غین بجلی و حربن یزید ریاحی که در کربلا آمدند و به کاروان حسین بن علی (ع) پیوستند، میبینیم که برخوردار از یک آزادی اند یعنی به پست و مقام و به جایگاه های اعتباری دنیا، پشت میکنند و آنچه را که میپذیرند بر اساس کلام امیرالمؤمنین جانشان را همین گونه نمیدهند و ثمن جانشان را بهشت قرار میدهند.
اما عده ای آن آزادگی لازم را ندارند. در مسیر راه زهیر بن غین تصمیمش این است که هر جا حسین (ع) خیمه میزند از آنجا حرکت کند و هر جا حسین حرکت کند آنجا خیمه بزند و نمیخواهد در آغاز راه با حسین بن علی روبرو و شود اما به یک جایی رسید که چاره ای جز این نداشت که در آنجا خیمه بزند. وجود مقدس ابا عبدالله هم در همان جا فرود آمد. از آنجایی که وجود مقدس ابا عبدالله دنبال این است که با مردم اتمام حجت کند و افراد را به سعادت ابدی برساند لذا برای زهیر پیام فرستاد که ما عازم کربلاییم اگر میخواهی اهل سعادت شوی به کاروان ما بپیوند. یکی از یاران زهیر میگوید ما سر سفره صبحانه نشسته بودیم تا این پیام رسید، زهیربن غین خشکش زد و اصلاً نتوانست حرف بزند. همسر زهیر به زهیر گفت چرا حرف نمیزنی؟ مگر نمیبینی این پیام رسان سید و سالار شهیدان، فرزند پیامبر خدا است؟ تا این جمله را از همسرش شنید، به سمت خیمه گاه ابا عبدالله رفت. میگوید من نشسته بودم که دیدم زهیر با حالتی متبسم و شاداب برگشت و به همسر و همراهانش گفت خیمه ها را از جا برکنید و کنار خیمه های اباعبدالله خیمه بزنید.
این معنای آن آزادگی است و آنچنان در کنار اباعبدالله ماند تا در روز عاشورا به شهادت رسید.
شخصیت دیگری به نام عبیدالله حر جعفی داریم که تفاوت زیادی با زهیر دارد. آقا ابا عبدالله (ع) برای زهیر پیام میفرستد اما آقا خودشان نزد عبیدالله حر جعفی میرود تا او را دعوت. آقا به او فرمود: سعادت تو را تأمین میکنم و با ما بیا؛ به آقا خطاب کرد و گفت من از سرزمینم بیرون نیامدم مگر اینکه خواسته ام با شما مواجه نشوم. - چگونه میشود که کسی آنقدر پست و مقام برایش مهم شود که کسی مثل ابا عبدالله (ع) شخصاً او را دعوت کند ولی دعوت او را اجابت نکند- عبیدالله به آقا میگوید حال که به اینجا آمدی یک اسبی دارم که آن را به تو میبخشم امام فرمود نه تو را میخواهم و نه اسبت را.
یکی آزادگی را انتخاب میکند و یکی اسارت و بردگی را چون کسی که به دنیا وابسته میشود، برده نفس و دنیا و مال است.
دومین ویژگی، ویژگی ایثار است. سراسر صحنه نهضت کربلا مالامال از ایثار است. ما دو واژه داریم یکی واژه ایثار و دیگری واژه استیثار. تفاوت بین این دو خیلی زیاد است.
ایثار یعنی دیگران را بر خود مقدم داشتن و استیثار یعنی دیگران را برای خود خواستن. آن چیزی که رمز ماندگاری حادثه عاشورا بود، ایثار بود. در جای جای حادثه عاشورا ما میبینیم ایثار و فداکاری و گذشت وجود دارد.
اولین ایثارگر خود سید الشهدا (ع) است. جمله ای منصوب به حضرت است که فرمودند: «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی». یعنی اگر دین پیامبر استقامت پیدا نمیکند و نمیتواند در جامعه مطرح شود و برد پیدا کند مگر در سایه کشته شدن من. یعنی دین پیامبر اگر فدایی میخواهد اولین فدایی من هستم، اولین ایثارگر من هستم. در جای جای حادثه عاشورا انسان های ایثارگر را میبینیم که دیگران را بر خودشان مقدم میدارند. حتماً جریان هانی بن عروة را شنیده اید. مسلم بن عقیل در کوفه مهمان اوست. دستگاه جبار عبیدالله زیاد مطلع شده است که مسلم بن عقیل مهمان هانی بن عروة است. هانی بن عروة را احضار میکنند و میگویند مسلم را تسلیم ما کنید. هانی میگوید: اگر تنهای تنها بمانم و اگر هیچ یار و یاوری نداشته باشم حاضر نیستم مسلم را تسلیم شما کنم. میگوید من حاضرم بمیرم تا مسلم بماند. این معنای ایثار است که دیگران را بر خود مقدم بدانیم.
سعید بن عبدالله در روز عاشورا از چهره های بزرگ ایثارگر است که سید و سالار شهیدان دعای بسیار مهمی در حق او کرد. روز عاشورا وجود مقدس اباعبدالله (ع) به نماز ایستاده است. - در پرانتز یک جمله عرض کنم. هم در زندگی هم امیرالمؤمنین (ع) و هم در زندگی امام حسین (ع) وجود دارد. ابن عباس میگوید در جنگ صفین، نزدیک ظهر دیدم امیرالمؤمنین (ع) به آسمان نگاه میکند. گفتم آقا چرا به آسمان نگاه میکنید در وسط جنگ؟ آقا فرمود منتظرم ظهر شود تا به نماز بایستم« عَلَى مَا نُقَاتِلُهُمْ إِنَّمَا نُقَاتِلُهُمْ عَلَى الصَّلَاة»[7] ابن عباس میدانی ما برای چه میجنگیم؟ ما بخاطر نماز میجنگیم.- سعید بن عبدالله عرض میکند یا اباعبدالله این جان ناقابل من سپر شما باد؛ جانم را سپر میکنم تا شما به نماز بایستید.
پیامی که میخواهم به شما عرض کنم این است که عزاداری ارزشمند است ولی بدانیم که حسین بن علی (ع) که برایش سینه میزنیم دقدقه نماز داشت. نکند تا نزدیک صبح به سر و سینه بزنیم به عنوان عزاداری برای حسین بن علی (ع)، اما خدای ناخواسته در فضای کارمان دقدقه نماز نباشد!. سعید بن عبدالله سیزده تیر خورد و روی زمین افتاد و به شهادت رسید. حضرت فرمود همان گونه که الان جلوی ما هستی، فردای قیامت هم همراه ما خواهی بود.
نکاتی درباره قمر بنی هاشم
امشب شب تاسوعا است و متعلق به قمر به بنی هاشم عباس است. چند نکته از عباس (ع) هم بگویم و بعد عرض ادب و احترام کنم.
نکته اول) از لحظه ای که از مدینه حرکت کردند سقای کاروان است. یعنی آب آور کاروان حسین است. آب را تقسیم میکند بین بچه ها و کاروانیان و تبعاً یک سهمی هم خودش دارد اما از همه سهم خودش استفاده نمیکند و میگوید شاید این بچه ها و نازدانه ها طلب آب کنند و آب نباشد و آنوقت عباس سهمیه خودش را به بچه ها بدهد. میدانید روز عاشورا چرا بچه ها صدا میزنند عمو جان العطش چون از مدینه یاد گرفته اند که عباس آن سهمیه آب خودش را به بچه ها میداد.
نکته دوم) در رابطه با ایثار گری قمر بنی هاشم است. شمر امان نامه آورد برای قمر بنی هاشم (ع) و برای برادران قمر بنی هاشم (ع). صدا زد «أَيْنَ بَنُو أُخْتِنَا»[8]. مقصودش عباس و برادرانش بود. دو سه بار صدا زد عباس جواب نداد. اباعبدالله فرمود برو جوابش را بده ولو اینکه دشمن ما است. عباس رفت گفت من امان نامه برایتان آوردم. عباس سر به زیر انداخت و شمر و عبیدالله زیاد را لعن کرد. برگشت و سر را به زیر انداخت و آمد خدمت ابا عبدالله. آقا فرمود دشمن چه کاری با شما داشت؟ عباس سکوت کرد. آقا اصرار کرد، پاسخ داد: آمده بودند که ما را از شما جدا کنند ولی امکان ندارد. شب عاشورا هم اظهار وفاداری کرد و روز عاشورا برای اینکه بنمایاند عباس و برادرانش فداییان ابا عبدالله اند، اول برادرانش را فرستاد به شهادت رسیدند و بعد عباس (ع) ماند. عباس یک دفعه نگاه کرد در بین جنگاوران کسی جز او و حسین باقی نمانده است. خطاب کرد به ابی عبدالله (ع) و عرض کرد سینه ام تنگ شده است. دیگر از این دنیا خسته شده ام. اجازه بده تا روانه میدان شوم. آقا ابا عبدالله فرمود حالا که میخواهی بروی، برای بچه ها آب بیاور. آمد در خیمه گاه و کودکان اطرافش را گرفتند و با یک صحنه عجیبی روبرو شد. زیر مشک هایی که در خیمه گذاشته شده بودند، رطوبت بود ولی مشک ها خالی بود. دید این بچه ها شکمشان را روی این رطوبت های زیر مشک گذاشته اند.
عباس روانه میدان شد و یک لشکر چهار هزار نفری را درهم ریخت و وارد شریعه فرات شد. دست برد زیر آب تا آب بنوشد که یاد برادرش حسین افتاد «فذکر عطش اخیه الحسین » عباس تو آب بخوری و حسین تشنه باشد؟ تو آب بخوری و بچه ها تشنه باشند؟ آب را روی آب ریخت. مشک را پر از آب کرد به امیدی که به خیمه گاه ببرد. در بین راه دشمن کمین کرد و دست راست عباس را قطع کرد بعد دست چپ عباس را قطع کرد، بند مشک را به دندان گرفته بود اما تیر آمد به مشک اصابت کرد و امید عباس ناامید شد. سپس تیری به چشم عباس اصابت کرد و بعد عمود آهنین بر فرق عباس فرود آمد... یک نکته میخواهم بگویم و آن اینکه تیر در چشم عباس است و دست در بدن ندارد. اکثر شهدای کربلا زمانی که از اسب بر زمین میافتادند دست ها را سپر قرار میدادند اما نمیدانم عباسی که دست در بدن ندارد چگونه روی زمین قرار گرفت.
نسئلک اللهم و ندعوک ....
پروردگارا ما را بیامرز. به عظمت باب الحوائج، حوائج این جمع را برآورده بگردان.....
«والحمد لله رب العالمین»
[1]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج10، ص318.
[2]. «مریم»:96.
[3]. نفس المهموم، ص562.
[4]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 63.
[5]. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج20، ص173.
[6]. همان.
[7]. وسائل الشيعة، ج4، ص246.
[8]. وقعة الطف، ص190
منبع: bushehri.net