از کربلا تا شهادت
مقدمه
در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین علیه السلام نكات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشه ای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین علیه السلام را از كربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار می دهیم:
۱ – بیماری امام سجاد علیه السلام
۲ – نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
۳ – حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام
۴ – خطبه های حضرت سجاد از كربلا تا مدینه
۵ – شهادت آن امام همام
الف – بیماری امام سجاد علیه السلام
برخی از مورخان معتقدند كه امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین كربلا ۲۴ ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند كه از سن مباركش ۲۲ سال می گذشت. محمد بن سعد در كتابش می نویسد:
«علی بن الحسین علیهماالسلام در واقعه كربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش ۲۳ سال(۱) می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام كه امام سجاد علیه السلام از كربلا تا شهادت همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شركت نكرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیهاالسلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید..»(۲)
شیخ مفید در این باره می گوید:
«همین كه امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد كشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی كه از بیماری رنج می برد با اهل بیت به كوفه انتقال داد..»(۳)
امام سجاد علیه السلام در قیام خونین كربلا مدت كوتاهی – بنا به مشیت الهی – بیمار بود و پس از بهبودی، مدت ۳۵ سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این كه برخی این امام همام را دائم المریض معرفی كرده اند تا آنجا كه در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداكاری های ایشان بی توجهی كرده اند.
ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
از آن جا كه شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حكومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این كه این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان كربلا را دنبال می كرد. ظمت حادثه كربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود كه شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نكردند.
هر وقت امام می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشك از چشمانش سرازیر می شد. هنگامی كه سبب گریه آن حضرت را می پرسیدند می فرمود: «چگونه گریه نكنم، در حالی كه یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند..»
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینك بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشكوه و جاودانه است.
ج – حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام
پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی كوفه حركت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را ۶۴ نفر تا ۸۴ نفر و تعداد مردان و كودكان پسر را ۱۲ تا ۱۴ نفر نوشته اند(۴) كه با چهل شتر – كه هر شتر هودجی بی سر پوش بر آن ها بسته بودند – حمل می شدند.(۵) همه آن ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند.(۶) تنها مرد كاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیرتر عمل می كرد. آن چنان كه مورخان نوشته اند: امام زین العابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار كرده بودند و دست های مبارك آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و(۷) هر دو پای او را به شكم شتر بسته بودند.(۸)
بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر كوفه را دوازدهم محرم سال ۶۱ ه. ق ذكر كرده اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته اند.(۹)
د – خطبه ها و سخنرانی ها
سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با كوفیان
امام زین العابدین علیه السلام در مدت اقامت خویش در كوفه، دو بار سخن گفت؛ بار نخست هنگامی بود كه جارچیان حكومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود كه برای اسرا در كنار شهر كوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز كرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
«ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهك حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فكفی بذلك فخرا.
ایها الناس، ناشدتكم بالله هل تعلمون انكم كتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسكم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لكم ما قدمتم لانفسكم و سوء لرایكم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله؛(۱۰)
ای مردم! آن كه مرا می شناسد كه می شناسد؛ و آن كه مرا نمی شناسد، من علی فرزند حسین علیه السلام هستم. همان كه در كنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا كردند بی آن كه جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!
من فرزند آن آقایی هستم كه حریم او هتك شد؛ آرامش او ربوده شد؛ و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.
من فرزند اویم كه [دشمنان انبوه محاصره اش كردند و در تنهایی و بی یاوری بی آن كه كسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشكافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.
هان،ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید كه نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه كردید؟ و [در نامه هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت كردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارك دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله صلی الله علیه وآله خواهید نگریست؟»
سخنان امام چهارم كه به این جا رسید، صدای كوفیان به گریه بلند شد و وجدان های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن ها یكدیگر را سرزنش می كردند و به همدیگر می گفتند: تباه شدید و نمی دانید.
امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:
«خدا بیامرزد كسی را كه پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه می گویم عمل كند، چرا كه روش رسول خداصلی الله علیه وآله برای ما الگویی شایسته است..» و به این آیه قرآن استناد كرد: «و لكم فی رسول الله اسوة حسنة.»
قبل از این كه سخنان حضرت به پایان برسد؛ كوفیان ابراز هم دردی كردند و یك صدا فریاد برآوردند:
ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم؛ از این پس مطیع فرامین تو هستیم؛ با هر كه فرمان دهی می جنگیم؛ با هر كه دستور دهی صلح می كنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می گیریم.
امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه كوفیان فرمود:
«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم كرد و گول شعارها و حمایت های سراب گونه شما را نخواهم خورد) ای خیانت كاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! می خواهید همان پیمان شكنی و ظلمی را كه نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟
نه به خدا سوگند! هنوز زخمی را كه زده اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت ها هنوز در كامم هست و غم ها گلوگیر و اندوه من تسكین ناپذیر است. از شما كوفیان می خواهم كه نه با ما باشید و نه علیه ما..»
امام سجاد علیه السلام با این سخنان، مهر بی اعتباری و بی وفایی را بر پیشانی آن ها زد و آتش حسرت را در جان كوفیان شعله ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن ها افزود:
«اگر حسین علیه السلام كشته شد، چندان شگفت نیست، چرا كه پدرش با همه آن ارزش ها و كرامت های برتر نیز قبل از او به شهادت رسید.ای كوفیان! با آن چه نسبت به حسین علیه السلام روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعه ای بزرگ بود! جانم فدای او باد كه در كنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای كسانی است كه او را به شهادت رساندند..»(۱۱)
سخنان امام سجاد علیه السلام در مجلس عبیدالله بن زیاد
حضور امام زین العابدین علیه السلام در جمع اسرای كربلا، چشم گیر بود. پس از ورود كاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم ترین فردی كه نظر عبیدالله را جلب كرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.
عبیدالله كه تصور می كرد در حادثه كربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاكی از كینه وی نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود كه نمی توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیهما السلام باشد.
مورخ مشهور؛ طبری، آورده است:
«با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجادعلیه السلام رو كرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در كربلا نكشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه ای سكوت كرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمی دهی؟
امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها»؛(۱۲) «خداوند جان ها را به هنگام مرگ دریافت می كند..» «و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله.»؛(۱۳) هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن الهی..»
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ كوبنده جوانی كه در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب كبری علیها السلام فریاد برآورد:
«یا بن زیاد حسبك من دمائنا اسالك بالله ان قتلته الا قتلتنی معه…؛ای ابن زیاد! آن همه از خون های ما كه ریخته ای، برایت كافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بكشی، مرا هم با او بكش..»
شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب علیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از كشتن امام زین العابدین علیه السلام منصرف شود.(۱۴)
امام سجاد علیه السلام در مسیر شام
در كاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین علیه السلام بود كه از كربلا به كوفه و از كوفه به شام حركت دادند و این در حالی بود كه هنوز آثار بیماری علی بن الحسین علیهم السلام باقی بود.(۱۵) كسانی كه ماموریت یافتند تا قافله حسینی را از كوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند. (۱۶) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند. (۱۷)
قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (۱۸)
هنگامی كه كاروان اهل بیت علیهم السلام به منزل «سفاخ.» رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آن جا توقف كردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی – از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله – از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و اسارت اهل بیت علیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول الله صلی الله علیه وآله درباره محبت رسول اكرم صلی الله علیه وآله نسبت به امام حسین علیه السلام را برای مردم بازگو كند و كاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند. (۱۹)
در برخی از منابع تاریخی آورده اند كه: قافله اسیران اهل بیت علیهم السلام از شهر بعلبك نیز گذشت. مردم بعلبك تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حكومت امویان نزدیكتر میشد، مردمانش از اهل بیت علیهم السلام دورتر بودند و شناخت آنها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.
سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمیداد تا راویان و سخن گویان، فضائل اهل بیت علیهم السلام و مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام را برای مردم بازگو كنند، بلكه برعكس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند كه در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند.
از این جهت دور از انتظار نمی نمود كه ساكنان بعلبك با مشاهده كاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این كه قبل از ورود كاروان اسیران اهل بیت علیهم السلام به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.
منظره تاسف آور كودكان شلاق خورده و بچه های پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یك طرف و قهقهه های مردم بی خبر از همه جا و سخنان شماتت آمیز آن ها، نمكی بود بر زخم اسرای كربلا!
در این جا بود كه دختر امیرالمؤمنین، ام كلثوم، با مشاهده این وضعیت به آن ها چنین نفرین كرد: «اباد الله كثرتكم، و سلط علیكم من لا یرحمكم؛ (۲۰) خداوند جمعتان را پراكنده و نابود سازد و كسانی را كه به شما رحم نمی كنند بر شما مسلط گرداند..»
سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبك
حضرت امام سجاد علیه السلام در حالی كه قطرات اشك بر چهره اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت زده بعلبك چنین فرمود:
«آری روزگار است و شگفتی های پایان ناپذیر و مصیبت های مداوم آن!
ای كاش می دانستم كشمكش های گردون تا كی و تا كجا ما را به همراه می برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی تابد!
ما را بر پشت شتران برهنه سیر می دهد. در حالی كه سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری های راه در امان می دارند!
گویی كه ما اسیران رومی هستیم كه اكنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته ایم!
وای بر شما،ای مردمان غفلت زده! شما به پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله كفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی كردید و چون گمراهان راه پیمودید..» (۲۱)
ورود به شام
در بعضی مقاتل آمده است كه: امام سجاد علیه السلام پس از تحمل شكنجه های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت علیهم السلام، شهری كه مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی بن ابی طالب علیهما السلام چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می شمردند، رسید.
كوفیان كه پیرو علی علیه السلام بودند و از مولی شناخت داشتند، چه كردند كه شامیان بكنند!
دیلم بن عمر می گوید:
«آن روز كه كاروان اسیران آل رسول الله صلی الله علیه وآله وارد شام شدند، من در شام بودم و حركت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.
اهل بیت علیهم السلام را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین علیهما السلام كه سالار آن قافله شناخته می شد، ایستاد و گفت:
خدا را سپاس كه شما را كشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان – یزید بن معاویه – را بر شما پیروز گردانید!
علی بن الحسین علیهم السلام لب فرو بسته بود تا آن چه پیرمرد در دل دارد بگوید.
وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام علیه السلام فرمود:
همه سخنانت را گوش دادم و تحمل كردم تا حرف هایت تمام شود، اكنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.
پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده ام.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا قرآن تلاوت كرده ای؟
پیرمرد گفت: آری.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا این آیه را خوانده ای كه خداوند می فرماید:
«قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی.» ؛ (۲۲) «ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش هایی كه برای هدایت شما انجام داده ام، پاداشی نمی خواهم جز این كه خویشان مرا دوست بدارید..»
پیرمرد جواب داد: آری خوانده ام (ولی چه ارتباطی با شما دارد؟)
حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبرصلی الله علیه وآله ماییم.
سپس امام علیه السلام پرسید:ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای؟
«و آت ذی القربی حقه.» ؛ (۲۳) «حق خویشاوندان و نزدیكانت را پرداخت كن..»
مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی.» و خویشاوند پیامبر؟
امام علیه السلام فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده ای كه فرموده است:
«واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی.» ؛ (۲۴) «آن چه غنیمت به چنگ می آورید یك پنجم آن از خدا و رسول و نزدیكان اوست..»
مرد شامی گفت: آری خوانده ام.
امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.
امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا این آیه را تلاوت كرده ای:
«انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا»؛ (۲۵) «همانا خداوند اراده كرده است كه پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه ای بی مانند پاك گرداند..»
ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان كسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله.» شناخته می شود؟
مرد شامی دانست آن چه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وآله هستند و از آن چه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:
«اللهم انی اتوب الیك، اللهم انی اتوب الیك، اللهم انی اتوب الیك، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیك ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم؛ (۲۶)
خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بی زاری می جویم و به سوی تو رو می آورم از كشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت كرده ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درك نكرده بودم..»
سخنانی كه بین امام سجاد علیه السلام و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.
منبع: مبلغان – فروردین ۱۳۸۱، شماره ۲۷ – امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت
———————
پی نوشت:
۱) طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۱۶۳؛ زندگانی امام زین العابدین، سید محسن امین، حسین وجدانی، ص ۷۰.
۲) ارشاد شیخ مفید، ص ۲۵۴.
۳) طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۱۶۳.
۴) ریاض القدس بحدائق الانس، ج ۲، ص ۲۲۷.
۵) مقتل الحسین، مقدم، ص ۳۵۵ و بحار الانوار، ج ۴۵، صص ۱۱۴ و ۱۹۶.
۶) بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۲.
۷) ارشاد، ج ۲، ص ۱۲۳؛ انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۰۶ و امالی شیخ طوسی، ج ۱، ص ۹۰.
۸) ناسخ، ج ۳، ص ۳۰.
۹) امام حسین و ایران، ص ۴۸۰.
۱۰) لهوف، صص ۶۶ و ۶۷.
۱۱) همان.
۱۲) زمر/ ۴۲.
۱۳) آل عمران/ ۱۴۵.
۱۴) تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۵۰؛ انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۰۶ و طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۷۵۷.
۱۵) انساب الاشراف، ج ۳، ص ۲۰۶.
۱۶) تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۵۲.
۱۷) بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۸۴.
۱۸) امام حسین و ایران، صص ۴۸۵ – ۴۹۲.
۱۹) همان.
۲۰) ینابیع المودة، ص ۳۵۲.
۲۱) همان.
۲۲) شوری/ ۲۲.
۲۳) اسراء/ ۲۶.
۲۴) انفال/ ۴۱.
۲۵) احزاب/ ۳۳.
۲۶) مقتل خوارزمی، صص ۶۱ و ۶۲ و احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۳۰۵.