متن سخنرانی حجت الاسلام رفیعی – شب سوم محرم 98
بنا شد این شب ها در مورد عوامل رشـد، رکود و انحطاط صحبت کنیم که چه چیزهایی باعث می شود انسان در زندگی حرکت رو به جلو داشته باشد که قرآن می فرماید رشـد. چه چیزهایی موجب می شود انسان در زندگی، رکود داشته باشد، در جا بزند. و چه عواملی باعث سقوط و انحطاط و غی و حرکت به عقب و حرکت منفی در زندگی ما ایجاد می کند.(صوت سخنرانی شب سوم)
گفتیم علت انتخاب این بحث هم این است که ما در کربلا ما با هر سه جریان مواجه هستیم؛ هم با اهل رشـد، هم با اهل رکود و هم با اهل سقوط.
یکی از عوامل رشـد که روایتش از امیرالمؤمنین علیه السلام است و امشب بحث می کنیم، حضرت فرمود من اصلح المعاد ظفر بالرشاد. پنج کلمه است. هر کسی قیامت خودش را اصلاح کند اهل رشـد است. اگر به فکر قیامت نباشد این اهل رکود است. اگر خراب کند اهل انحطاط است. پس ببینید یک ملاک و معیار، اصلاح معاد است. من اصلح المعاد. یک توضیح بدهم.
آدم ها در مورد معاد چند دسته اند. یک دسته منکر معاد هستند. من انکر المعاد. این حدیث آن را نمی خواهد بگوید. انکار را نمی گوید. بعضی ها منکر هستند و اصلا می گویند قیامت یعنی چه. کم هم نیستند، الان هم زیاد هستند. می گویند هرچه هست همین دنیاست. الان به اینها می گویند کمونیست، آن موقع می گفتند دهری یا زندیق ما یهلکنا الا الدهر. هر چه هست همین روزگار است. ان هی الا حیاتنا الدنیا کی گفته قیامت هست؟ سر کارتان گذاشته اند. همین جاست هر طور دلتان می خواهد زندگی کنید. این جریان جریان انکاری است که اصلا معاد را منکرند. جریان دوم جریان استبعاد است. نمی گویند نیست می گویند فکر کنیم نباشد. این فرق می کند با قبلی. می گویند بعید است باشد، خیلی مشکل است. یک وقت کسی می گوید نیست، یک وقت می گوید فکر کنم نباشد. این نمی گوید ما یهلکنا الا الدهر. این نمی گوید ان هی الا حیاتنا الدنیا همین دنیا است. می گوید من نمی گویم من قبول ندارم. منکر نیستم. ولی خیلی هم معتقد نیستم. حالا قصه اش را اگر خواستید برای شما آدرس می دهم در قرآن ببینید. سوره ی کهف آیه ی 32 تا 44. تقریبا 13 آیه است. خدا می فرماید که دوتا دوست بودند با هم یا دوتا برادر و اضرب لهم مثلا این مثل و داستان را برای مردم بگو، دوتا برادر یا دوتا دوست بودند یکی پولدار و یکی بیچاره. آن فقیر مؤمن بود متدین بود توکلش به خدا بود، تازه این باید اعتراض می کرد هیچ وقت اعتراض به خدا نمی کرد. بالاخره خدا صلاح دیده من نداشته باشم. آن دوستش هم باغی داشت قرآن می گوید از انگور و نخل و زرع و انهار و … همه چیز داشت. فقط درخت نداشت مزرعه هم داشت گندم جو. خیلی اوضاعش خوب بود اما بی دین بود. مرتب هم این فقیر او را نصیحت می کرد می گفت من حسود نیستم نمی گویم چرا خدا به تو داده و به من نداده ولی بالاخره انفاق کن، به مردم بده، قیامتی هست. قرآن می فرماید این پولداره می گفت ما اظن الساعة قائمه فکر نکنم قیامتی باشد. نمی گفت منکر هستم ها، می گفت ما اظن الساعة قائمة این ظن است. گمان ندارم قیامتی به کار باشد. البته اگر قیامتی هم باشد آنجا به نفع ما پولدارهاست، آنجا وضع ما خوب است و بیشتر به ما باغ می دهند. که قرآن می فرماید یک روز صبح آمد در باغش دید همه از بین رفته است. هی دستش را روی دستش می زد. رفیقش گفت مگر نگفتم انفاق کن، کمک کن، تو انکار کردی. پس بعضی منکرند، مثل ابوجهل و ابولهب. بعضی استبعاد می کنند مثل همین آقا. الان بحث من و شما است. ما نه منکر معاد هستیم نه استبعاد داریم. معادمان را درست نکردیم. این را می گویند اصلاح. انکار نیست که بگویم آقایان به معاد معتقد شویم، استبعاد نیست که من بگویم به معاد یقین داشته باشید. شما هم قبول دارید هم استبعاد نداریم. حضرت علی هم نمی گوید من اعتقد بالمعاد بلکه می فرماید من اصلح المعاد ظهر بالرشاد. هر کس معادش را اصلاح کرد، درست کرد. آقا شما یک خانه را اصلاح نمی کنید؟ ماشین را اگر خراب باشد اصلاح نمی کنید؟ خب ما یک برزخی داریم، یک قیامتی داریم، یک محشری داریم اینها نمی تواند دروغ باشد که . یک نفر و دو نفر که نگفته اند. خودشان هم دویدند، خودشان هم برایش گریه کردند، خودشان برایش اشک ریختند، خود ائمه هم برایش عمل صالح انجام دادند، نگفتند و کنار بایستند. 124 هزار پیغمبر، ائمه و آدمهای مورد اعتماد این را به ما خبر داده اند. خوابهایی که می بینیم، خبرهایی که از آن طرف می بینیم و می شنویم امواتی که به خواب ما می آیند. خب یک چیزی هست. حالا لازم نیست جزییات معاد را هم بدانیم. حالا کسی نداند که معاد جسمانی است یا روحانی. مهم نیست. بهشت هشت تا در دارد جهنم هفت تا. اینها را ندانیم اشکالی ندارد. صراط چه طور پلی است. اصلا جزییات معاد لازم نیست. اگر کسی بداند خوب است اما مهم این است که برای آنجا یک اصلاحی داشته باشیم و امام حسین علیه السلام مکرر روز عاشورا قبل از عاشورا، در شعرهایش در مورد مرگ و معاد تذکر می دهد. همان جلسه ی اولی که با مروان خبیث و ولید داشت همانجا فرمود انا لله و انا الیه راجعون. رفت سراغ قیامت. آقا ما آمده ایم یک روزی هم باید برویم. در اشعارش وقتی با حر ملاقات کرد. البته این اشعار مال امام حسین نیست بلکه مال آقایی است که از قبیله ی اوس بود وقتی یکی از جنگهای پیغمبر می خواست شروع بشود پیغمبر ایشان را دعوت کرد. برادرش به او گفت نرو، بروی کشته می شوی. از بین می روی. این داداش برای آن داداش در حالی که در رکاب پیغمبر می خواست برود این شعر را خواند. حالا از بس شعر قشنگ است امام حسین این شعر را خوانده است؛
سامضی و ما بالموت عار علی الفتی
من می روم و مرگ برای جوانمرد عار نیست. تا آخرش
اذا ما نوی حقا و جاهد مسلما
چند بیت شعر است که من تکه ای را خدمت شما خواندم. ببینید در مقابل لشکر حر امام حسین این شعر را خواند که ما ترس از مرگ نداریم. و زیباترین تشبیه را هم کرد. شما از خامها سؤال کنید طلا برایشان خیلی مهم است. طلا را هم گاهی به دست می کنند گاهی مثل خلخال به پا می کنند گاهی انگشتر و النگو اما زیباترین طلایی که الان هم در بازار است گردنبندی است که خانم به گردنش می اندازد. یک خانم جوان وقتی این را می اندازد زیبا می شود. این را حاضر نیست از خودش جدا کند همیشه همراهش دارد، به آن افتخار می کند، یک ثروت برای خودش می داند. ببینید امام حسین از میان همه ی تشبیهات می فرماید خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاة مرگ نسبت به فرزند آدم مثل گردنبند به گردن دختر جوان است. یک وقت یک پیرزن نود ساله این گردنبند را می اندازد شاید قشنگ نباشد. اما یک دختر جوان در شب عروسی یک گردنبند زیبا دارد چقدر برایش مهم است، اگر گم بشود چقدر برایش ناراحت کننده است. امام حسین چه می خواهد بگوید؟ می خواهد بگوید مرگ زینت است. مرگ همراه است. مرگ ارزشمند است. من ترسی ندارم. شما کسی را می توانی بترسانی که یا از مالش بترساند یا از جانش. امام حسین نه مالش نه جانش … وقتی ایثار می کند شما به چه چیز تهدیدش می کنید؟ لذا این نکته بسیار مهم است که حالا من مثالهای فراوان دارم مثلا شب عاشورا خب حضرت زینب واقعا دیگر یک لحظه خیلی متأثر شد. اشک، لرزش بدن، برادر چه می گوید یا دهر اف لک من خلیل دارد خداحافظی می کند، شعرهایش بوی مرگ می دهد. بلافاصله به خواهرش فرمود واعلمی بدان ان اهل الارض یموتون همه می میرند. بالاخره این جمعیت همین الان شما که اینجا هستید پنجاه سال دیگر در همین مسجد اعظم کل این جمعیت تقریبا عوض می شود یک قرن دیگر یکی از شما اینجا نیست من هم نیستم. یک قرن پیش هم همین طور. قطاری است که دارد می رود و واگنهایش از جلوی ایستگاه رد می شود. فکر کردید می مانید؟ امام حسین در کربلا پنجاه و هفت هشت سالش بود. حالا با یزید بیعت می کرد بیست سال دیگر هم عمر می کرد!! ان اهل الارض یموتون واهل السماء لا یبقون؛ اهل زمین چیست، اهل آسمان هم نمی ماند، جبرییل هم می میرد، عزراییل هم که خودش ملک الموت است از دنیا می رود. و کل شیء هالک الا وجهه همه چیز از بین می رود جز خدا. اصلا آرام کرد. امام حسین خود را با یاد معاد آرام کرد، زینب را با یاد معاد آرام کرد. اگر کسی کشش دارد. عمر سعد را هم می خواست با یاد معاد برگرداندش منتهی او آدم نبود. سواء علیهم ءأنذرتهم ام لم تنذرهم او کشش نداشت وگرنه ملاقاتی که امام حسین با عمر سعد در ششم محرم داشت یکی از حرفهایی که امام حسین زد ببینید اصلا بحث مذاکره هم نبود، بحث رساندن پیام بود. امام گفت حرفهای ما این است. این نبود که ما اینجا را کوتاه می آییم و شما هم. امام علیه السلام یکی از حرفهایی که به عمر سعد زد این بود اما تتق الله الذی الیه معادک؛ تو نمی ترسی از آن خدایی که معادی دارد، بازگشت ما به سوی اوست؟ بحث معاد و قیامت را مطرح کرد. حالا دیگر فرصت نیست بگویم در رجزها، در شعرها، حتی حضرت ام کلثوم که کمتر از ایشان نام برده می شود، ایشان هم خواهر امام حسین است کربلا بوده است، بعد از کربلا بوده است، در کوفه خطبه خوانده است. حضرت ام کلثوم سلام الله علیها که کمتر از او یاد می شود در عاشورا، مثل حضرت زینب همه جا حضور داشته است. یکی از شعرهایی که حضرت ام کلثوم خواند بعد از شهادت ابی عبدالله در کوفه (ایشان در مدینه شعر دارد در کوفه هم دارد) شعری که در کوفه خواند این است؛
قتلتم اخی شما برادر من را به شهادت رساندید.
قتلتم اخی صبرا فویل لکم برادر من را به سختی به شهادت رساندید وای بر شما
ستجزون نارا حرها یتوقد جهنمی در انتظار شما است که آتشش فوران دارد.
ام کلثوم هم در شعرش در دروازه ی کوفه رفت روی قیامت و بحث معاد.
الا فابشروا بالنار انکم غدا لفی سقر حقا یقینا مخلدُ
شما جایتان در سقر است. سقر بدترین جای جهنم است. جهنم هم مثل بهشت مراتب دارد. قرآن می فرماید به جهنمی ها می گویند ما سلککم فی سقر همانطور که فردوس بهترین جای بهشت است سقر هم پست ترین جای جهنم است. فرمود شما در سقر قرار می گیرید.
آقایان عزیز خواهران گرامی!
خیلی این بحث مهم است اگر ما همه و هر کسی معادش را اصلاح کند کار درست می شود دیگر صحبت از اختلاس و دزدی و زنا نیست. همه ی این گناهانی که در جامعه می بینید، ناهنجاری هایی که می بینید، هنجار شکنی هایی که می بینید، بدحجابی هایی که می بینید همه از ضعف اعتقاد به قیامت است. من نمی خواهم بترسانم خدا خیلی رحیم است خدا در قرآن دوازده بار عسر دارد سی و شش بار یسر یعنی سه برابر عسر میگوید یسر! یادم نیست ولی غضب در قرآن چند مرتبه است ولی دهها برابرش در قرآن رحمت است. حداقلش این است که 228 بار در سوره های و در بسم الله ها آمده است. در سوره ی حمد 4 بار آمده است دو بار در بسم الله و دو بار در الرحمن الرحیم. اینها جای خودش یا من سبقت رحمته غضبه، اما اصلاح معاد به این معنا است. من ساده برای شما بگویم. اصلاح معاد یک کاسب چیست؟ اینکه کم نفروشد، گران نفروشد، ربا نگیرد، احتکار نکند، قسم دروغ نخورد. این مال کاسب. مگر نیامد نزد امام صادق گفت آقا می خواهم کار و کاسبی راه بیندازم. آقا فرمود پنج کار انجام بده بعد برو راه بینداز. اول اینکه در کارت قسم نخور. دوم اینکه ربا نگیر. سوم اینکه عیب کالا را نپوشان. چهارم اینکه تو سر کالای مردم نزن. یکی دیگرش را یادم نیست. ببین اصلاح معاد یک کاسب این است. اصلاح معاد بنده چیست؟ من که کاسب نیستم، من که مغازه ندارم. اصلاح معاد بنده این است که روضه دروغ نخوانم، حدیث دروغ نگویم. حرف بی ربط نزنم، چیزی به امام نسبت ندهم که امام نگفته است. اصلاح معاد من این است که وقت شما را هدر ندهم، با مطالعه منبر بروم. اصلاح معاد یک مسؤول، یک وزیر این است که پشت خودش را نبندد، اختلاس نکند، مال مردم را نخورد، به بیت المال خیانت نکند. فرق نمی کند. هر کسی اصلاح معادش مربوط به کار خودش است. مربوط به آن موارد است. قوم شعیب دچار کم فروشی بود. حضرت شعیب فرمود کم نفروشید. بترسید از قیامت. اوفوا الکیل و المیزان، ویل للمطففین. فلا یظن اولئک انهم مبعوثون. قوم لوط گناهش جنسی بود ایشان فریاد می زد از خدا بترسید همجنس گرایی نکنید. همینطور در طول تاریخ. یک جوان اصلاح معادش چیست؟ این پول تو جیبی اش را از بابایش می گیرد. اصلاح معاد این به خمس دادن نیست. این اصلا خمس ندارد بدهد. زکات ندارد بدهد. اصلاح معاد یک جوان به این است که نماز صبحش را بخواند، نماز اول وقتش را بخواند. اصلاح معاد یک دختر جوان به چیست؟ این که هنوز ازدواج نکرده است، هفده هجده سالش هست. این حجابش را رعایت کند. یک خانم اصلاح معادش خوب همسرداری کردن است.
من یک کلمه امشب عرض کردم شما نه انکار معاد دارید نه استبعاد معاد. اگر داشتید که اینجا نبودید. من اصلح المعاد ظفر بالرشاد. خیلی ساده. هر کس معاد خود را اصلاح کرد، به رشاد رسیده است به رشـد رسیده است. و این نکته را من اینجا خدمت شما عرض کنم که یاد معاد، فکر معاد، اندیشه ی معاد در زندگی آدم خیلی آثار دارد. من پنج تا را برای شما می گویم:
1- اگر انسان یاد معاد بود اولین اثرش نشاط است. می داند یک جایی ثبت می شود. اگر قصد قربت کند می نویسد. اگر برای خدا انجام بدهد. این نشاط دارد لذا این جمله ی امام حسین خیلی جمله ی عجیبی است. یعقوب چقدر دلش می خواست یوسف را ببیند؟ کشته مرده ی یوسف بود. چشمانش را از دست دارد. سی سال!! از این قشنگتر می شود گفت امام حسین می فرماید ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف. همانقدر که یعقوب دلش می خواست یوسف را ببیند من همان قدر دلم می خواهد پیغمبر را ببینم، مادرم حضرت زهرا را ببینم. من شوق به مرگ دارم. من نمی ترسم. یک وقتی حضرت امام رهبر کبیر انقلاب اعلی الله مقامه الشریف فرمود (البته این حدیث است) هرچه به عاشورا نزدیکتر می شد امام حسین بشاشتر می شد و چهره اش برافروخته تر می شد. این دلیلش یاد معاد است. یادمعاد نشاط می آورد. آدم از مرگ نمی ترسد. برای اینکه شروع یک زندگی است. آدمی می ترسد که اوضاعش خراب است.
2- اثر دوم یاد معاد، بذل است. ایثار است. آدمی که معاد را اعتقاد دارد ببینید شهید حججی زن دارد بچه دارد یک جوان بیست و چند ساله است آنقدر آرام میایستد سر از بدنش جدا می کنند. شنیده بودیم ما کربلا عابس آرام بود، حبیب آرام بود، با هم شوخی می کردند اما این را دیدیم. بله هیچ کسی با شهدای کربلا قابل مقایسه نیست این جای خودش اما واقعا شما ببینید یک نوجوان سیزده ساله به نام حسین فهمیده برای چی خودش را زیر تانک می اندازد و جانش را بذل می کند؟ امام حسین فرمود من کان باذلا فینا مهجته هر کس اهل بذل است بیاید. ببینید اگر کسی تشخیص می داد ما امروز خودمان را جای اصحاب امام حسین قرار بدهیم ببینیم اگر آقا می گفت شما بیا بریم. زن و بچه و خانه و همه را باید بگذاری، شهادت هم مسلّم است، همین امروز هم هست. شب عاشورا امام حسین فرمود فردا کار تمام است هر کس می خواهد برود. چند نفر از ما می ماندیم؟ این خیلی مهم است. این خیلی فهم می خواهد. خیلی درک می خواهد. یکی از آثار درک معاد بذل است.راحت انفاق می کند. نمی گوید رفت. نرفت. این ثبت شد. این گوسفند که دادی این ماند. هرچه در یخچال گذاشتی رفت. بعضی ها احساس زرنگی می کند که گوسفند را بکشد و در یخچال گذاشت. آدم معتقد به معاد مثل شمایی که خانه داری و تند تند برایش هزینه می کنی که ساخته شود، اصلاح معاد این است. بذل می آورد.
3- اثر سوم مسؤولیت پذیری است. آدمی که به معاد معتقد است ول و یله و رها نیست. امام حسین به محمدبن بشیر گفت برو. بچه اش در مرز اسیر شده بود. در جنگ در منطقه ی ری بچه اش اسیر دست کفار شده بود. چون یزید با کفار جنگ داشت هم در کربلا با امام حسین می جنگید هم در سرحدات در مرزهای با کفار جنگ داشت. مثلا خودش را خلیفه ی مسلمانها می دانست. وقتی خبر رسید آقا به او فرمود برو. گفت اکلتنی السباع ان فارقتک درندگان من را قطعه قطعه کنند اگر شما را رها کنم. این حس مسؤولیت را یاد معاد به وجود می آورد.
4- اثر دیگر یاد معاد در زندگی، زهد و گذشت است. وابسته به دنیا نیست. امیر بر دنیا است. اگر کسی به معاد باور داشت امیر به دنیا است. دنیا برایش سنگین نیست. وابستگی ندارد.
5- اثر پنجم کنترل غرائز است. نمی گذارد شهوتش هرکجا برود، چشمش هرجایی را نگاه کند. می داند اینها معاد را خراب می کند. کدام آدم عاقلی می آید خانه ای که در حال ساخت هست یا ساخته خراب می کند. داشته های خود را حفظ می کند الابقاء علی العمل اشد من العمل.
همه ی حرف من امشب این است من اصلح معاده ظفر بالرشاد. هر کسی معادش را اصلاح کرد به رشـد می رسد. عمر سعد خراب کرد اما حر معاد را اصلاح کرد، عابس اصلاح کرد. لذا امام حسین اصلاح شده اش را به آنها نشان داد. نه اینکه اول کار نشان دهد، اولش به هر کسی نشان می داد می گفت ما می ایستیم. وقتی همه ی اطمینان ها حاضر شد شب عاشورا اباعبدالله جایگاه اینها را به آنها نشان داد لذا با اطمینان اینها آمدند و جان نثاری کردند. السابقون الی العلی لذا روز عاشورا سبقت میگرفتند چون می دانست جایگاهش را. این همان چیزی است که در نهضت اباعبدالله خودش را نشان می دهد
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
مرسوم است شب سوم محرم را از نازدانه ی اباعبدالله حضرت رقیه ذکر مصیبت می کنند. البته اینها حدیث و آیه ندارد بلکه رسم است بین اهل منبر. ما سال گذشته روز پنجم صفر در سوریه منبر رفتیم برای این نازدانه ی اباعبدالله بلکه ان شاء الله توفیق شود امسال هم آنجا عرض ارادت کنیم.
مرحوم شیخ مفید شش اولاد برای امام حسین نوشته است. چهار پسر و دو دختر. سه پسر که معلوم است علی اکبر و علی بن الحسین و علی اصغر که عبدالله هم می گویند. یک پسر هم به نام جعفر نوشته است دوتا دختر هم نوشته است فاطمه و سکینه. که هر دوی اینها هم حدود چهارده سالشان هست. حضرت سکینه چهارده پانزده سالش بوده و عمر زیادی هم کرده حدود 70 سال. سال 117 از دنیا رفته است. فاطمه بنت الحسین هم که همسر پسرعمویش است به نام حسن مثنی که شوهرش هم در کربلا مجروح شده منتهی شهید نشده است. ایشان هم بزرگتر از حضرت سکینه است حدود شانزده هفده سالش است. شیخ مفید میگوید اولاد امام حسین این شش تا بوده است. اما مرحوم صاحب کشف الغمه می گوید هشت اولاد داشته است. ایشان دو دختر دیگر را میگوید یکی رقیه بنت الحسین و یکی دختر دیگر به نام ام کلثوم یا چیز دیگر. بعضی منابع دیگر هم چهار پسر و چهار دختر ذکر کرده اند. از منابع هم استفاده می شود. مثلا اینکه خود حضرت زینب میگوید دیدم بچه ای در بیابان است یا موقعی که سر امام حسین بالای نی بود رو کرد فرمود برادر با این دختر کوچولویت حرف بزن معلوم می شود غیر از فاطمه بنت الحسین و سکینه که بزرگ بودند امام حسین فرزند کوچک دیگری هم داشته که به نام رقیه یا فاطمه ی صغری این بچه در کاروان ابی عبدالله بوده است. متأسفانه تاریخ چندان راجع به ایشان چیزی ننوشته است. در حد چهار پنج خط مرحوم عماد الدین طبری در کامل بهایی نوشته است و مرحوم شیخ عباس قمی هم قدری مفصل تر حدود یک صفحه. دیگر بقیه زبان حال است و شعر است. عیبی هم ندارد پردازش است که جریان یک دقیقه ای را … یک تصادف سی ثانیه اتفاق می افتد ولی صد صفحه برای آن پرونده می نویسند. اشکالی ندارد یک جریانی را پرورش بدهند، شعر برایش بگویند و زبان حال ولی کل داستانی که کامل بهایی دارد همین است که للحسین بنت ابی عبدالله دختری داشت. عماد الدین طبری میگوید چهار سال. که سراغ پدر را در شام گرفت. وقتی سراغ پدر را گرفت چی شد که خبر به دستگاه رسید؟ مأمورها خبر بردند یا صدای گریه رسید نمی دانم، یزید هم برای اینکه اینها را بیشتر آزار بدهد (ببینید اینها هیچ استبعادی ندارد شما این کارهایی که از این داعشی ها دیدید که جلوی بچه پدر را سر می برند اینها هیچ استبعادی ندارد) سر مقدس را برای این نازدانه فرستاد.
السلام علیک یا بیت الحسین الشهید. دلهایمان را روانه کنیم شام کنار مضجع این نازدانه ی ابی عبدالله که ان شاء الله مقدماتش دارد فراهم می شود که راه باز بشود و از نزدیک برویم عرض ارادت کنیم. چقدر حاجت گرفتند مردم، چقدر فرزند دار شدند کنار حرم نازدانه ی ابی عبدالله علیه السلام وارد حرمش هم می شوید دیگر روضه خوان هم نمیخواهد. یک حرم کوچک و صحن کوچک. خود به خود انسان یاد این مصائب می افتد.
مگر این نازدانه چقدر طاقت دارد. دیدم بچه شهید عکس بابایش را از بغلش نمی شه گرفت. دیدم بچه شهید با عکس بابا از هوش رفته است. شما توقع دارید یک سر چوب خیرزران خورده، یک سر پیشانی شکسته، یک سری که چندتا خون به محاسنش هست؛ خون علی اکبر، خون علی اصغر، خون عباس، خون حبیب. خب صورت به صورت گذاشته این خونها روی هم جمع شده است. امام حسین اگر خضاب کرده است با چی خضاب کرده است روز عاشورا؟ مگر امام زمان نمی گوید علی الشیب الخضیب با خون علی اکبر خضاب کرده است، با خون علی اصغر که چکیده. از همه مهمتر خون سر خود ابی عبدالله. چوب خیزران به لب و دندان خورده. ببینید یک وقت جنازه ی سالم یک پدر را نشان بچه اش می دهی خب این یک جوره، اما شما یک سر بریده ی جدا شده ی غرق به خون در اختیار یک بچه می گذاری. چه نوشته باشند چه ننوشته باشند، چه زبان حال باشد، چه زبان قال. جا دارد بگوید بابا! کی رگهای حلقومت را برید؟ بابا! کی چوب خیزران به لبهات زد؟ بابا! کی من را در کودکی یتیم کرد؟ من اعتقادم این است که اینها زبان حال است، به اینجاها نکشیده است. همین که سر را برداشت جان داد. خرج روحها من جسدها الشریف فلما حرکوها آخه یک وقت بعضی از هوش می روند یک شوک است، یک تکان می دهند این بلند می شود فلما حرکوها هرچه زینب بچه را تکان داد، هرچه حرکت داد بلکه بلند شود نه، فارقت روحها من جسدها الشریف.
لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.