پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

درس‌هاي اعتقادي عاشورا (2) - متن سخنراني حجة الاسلام رفيعي در شب دوم محرم

 
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
 
بسم الله الرحمن الرحيم
 
لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم، الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبيّنا ابي‌القاسم محمد، و علي آله الطيبين الطاهرين، سيما بقية الله في الارضين.
 
قال الله تبارك و تعالي: يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين.
 
بحث ما اين شبها در زمينه اقيانوس كبير كربلا، قرار شد بحث پيام‌هاي اعتقادي عاشورا باشد. اين درياي عظيم معارفي كه در كربلا هست، اين معدن پرمنبعي كه در نهضت عاشورا هست، خوشه‌ها و آثار و گنجينه‌هاي زيادي در آن نهفته است. ماها بيشتر نگاهمان به مصائب و به فجايع كربلا بوده كه البته جا هم دارد، بايد هم باشد. اما در اين معدن ژرف و عميق، گنج‌هايي نهفته كه بايد استخراج بشود، و جوان‌هاي ما، مردم ما، زنان و مردان ما، حتي غيرمسلمانان، همه آزادگان دنيا، از اين گنجينه‌ها بهره‌مند بشوند. كمتر روي پيام‌هاي اعتقادي عاشورا، يعني عقيدتي، باورها، توحيد، نبوت، معاد، تسليم، رضا، درس‌هايي كه مربوط به اعتقادات كربلاست كمتر صحبت شده. به همين جهت هم امسال ما اين بحث را انتخاب كرديم.
 
برادران عزيز، خواهران گرامي، جوان‌هاي عزيز، شنوندگان، بينندگاني كه اين بحث را دنبال مي‌كنيد! مي‌دانيد عقيده از كلمه عقد مي‌آيد، دو چيز را كه به هم گره مي‌زنند، مي‌گويند عقد، فلذا ما سه جور عقد داريم، سه جور پيمان و به هم گره زدن داريم: يك عقد و پيمان عبارت است از عقد و پيمان مادّي، پيوند مادي، يك درختي را به يك درختي پيوند مي‌زنند، اين يك ميوه ديگري داشته، يك بخشي از اين درخت را قطع مي‌كنند، شاخه ديگري را به آن  پيوند مي‌كنند، ميوه اين عوض مي‌شود، ميوه اين تغيير مي‌كند، يا گلي را به گلي پيوند مي‌زنند، اصلا رنگ آن گل قبلي عوض مي‌‌شود.  پيوند سه جور است، گاهي پيوند مادي است، يك قلبي را به يك كسي پيوند مي‌كنند، اين قلب جزء بدن او مي‌شود، كليه‌اي به كسي پيوند مي‌كنند، جزء بدن او مي‌شود، اصلا رنگ و لعاب و بوي آن شخص را مي‌‌گيرد.  اين يك رقم پيوند است، پيوند مادي.
 
دوم پيوند اعتباري است. يك آقا و خانمي به هم نامحرمند، ارتباطشان در حد يك فرد عادي است، با يك صيغه ازدواج و نكاح محرم مي‌شوند، يكي مي‌شود زوج، يكي مي‌شود زوجه، اين هم يك پيوند است ديگر، اين هم يك نوع در واقع گره زدن است، يك نوع ارتباط است، منتها اعتباري است. الآن اين خانه يك كسي در آن زندگي مي‌كند، فردا مي‌فروشد، يكي مي‌خرد او مي‌شود مالك. ملكيت، زوجيت، اينها پيوند اعتباري است، اين هم دو جور پيوند است.
 
سوم پيوند معنوي است، اين بحث ماست. پيوند معنوي يعني اينكه يك كسي يك اعتقادي را به خودش پيوند مي‌‌كند.  معتقد مي‌شود مثلاً به فرض كنيد كه تثليث، مثل مسيحي ها، معتقد مي‌شود به الوهيت عالم، مثل دهري‌ها و كمونيسم‌ها كه خود عالم خالق است، معتقد مي‌شود به خداي واحد، به بت، به هر عقيده اي، من مثبت و منفي‌اش را كار ندارم، اين باور با اين گره مي‌‌خورد. آن كسي كه مي‌گويد زمين ثابت است، اين پيوند به ذهنش گره خورده اين عقيده. او كه مي‌گويد زمين مي‌چرخد همينطور. خب در مورد نجوم اعتقادات و باورهاي مختلفي. يك موقعي معتقد بودند زمين مسطح است، اين يك باور بود. يك وقتي گفتند نه، زمين مدوّر است، مسطح نيست، دوراني است، حركت دارد.
 
پس ما پيوند مادي داريم، مثل پيوند درخت به درخت، پيوند عضو به انسان. پيوند اعتباري داريم مثل زوجيت ملكيت. پيوند حقيقي و معنوي داريم، كه اين را به آن مي‌گويند عقيده. عقيده از عقد مي‌آيد يعني آن چيزي كه در باور من گره مي‌خورد، من به آن  معتقد مي‌شوم، غلط يا صحيح. و عزيزان مي‌دانيد در اسلام اين سومي يعني عقيده تقليدي نيست، گر چه فروع دين تقليدي است، چاره‌اي هم نيست، واجب است. اگر كسي از او بيايد، آن جا هم تقليد نكند، مي‌گويند تقليد نكن، خودت برو روايات را بررسي كن، آيات قرآن را بررسي كن، لغت را ببين، حديث را ببين، رجال را ببين، سند حديث را بررسي كن، روايات را كنار هم بنشان، اگر مي‌تواني به دست بياور كه مثلاً حكم فلان مسأله چي است. طواف را بايد كجا انجام داد. سنّ بلوغ چه سالي است. در روايات برو خودت اينها را به دست بياور. ولي از ما نمي‌آيد، كار ما نيست، خيلي بايد درس خواند تا بفهمي معناي حديث، معناي سند حديث، معناي لغت، روايات متعارض. اين را گفته‌اند به درس خوانده‌ها واگذار كنيد، علماء به فتوايشان واجب است عمل كنيم، مي‌شود تقليد در فروع دين.
 
اما در اصول اينطور نيست.  در اصول توحيد خداشناسي، عدالت، معاد، تحقيق است. قرآن كريم مذمت مي‌كند، مي‌گويد بعضي‌ها بت مي‌پرستيدند مي‌گفتند وجدنا عليه آبائنا، بابايمان بت مي‌پرستيده، جالب است ها، قرآن  نمي‌گويد چرا مي‌گوييد بابايمان، يك چيز ديگر مي‌گويد، مي‌فرمايد ولو بابايتان فكر نمي‌كرده؟ أولو كان ءابائهم لايعقلون شيئا؟ نمي‌گويد مطلق ايني كه آدم از بابايش اعتقاداتش را بگيرد غلط است، چون يك وقت ممكن است باباي من يك عالمي بوده، يا نه، پدر من روي تحقيق به اينجا رسيده، عيب ندارد آدم دين پدرش را داشته باشد، به شرط اينكه پدر هم عاقلانه و با تحقيق بوده باشد. مي‌گويد آيا؟ أولو كان ءابائهم، ولو باباي شما فكر نكرده، همينطوري بت پرست شده، شما هم دنباله روي مي‌كنيد؟ اين است كه در اعتقادات و باورها، اسلام تحقيق را، بررسي را، مبنا قرار مي‌‌دهد.
 
عزيزان، جوان‌هاي عزيز، ببينيد، براي درك مسائل، سه تا كانال داريم ما، يك خرده اين بحث‌ها شايد سنگين باشد، ولي من سعي مي‌كنم با يك در واقع پردازش ساده تري خدمت شما بگويم. ما سه تا كانال ادراك داريم. يعني سه تا چيزي كه در وجود ما اينها راه درك است، راه فهم است، راه تشخيص است. يكي حس، يكي عقل يكي قلب. من توضيح بدهم: اولين كانال درك حس است، ما مي‌بينيم، و مي‌شنويم، اينهاست ديگر، اينها آن ابتدايي‌ترين است. اولين كانال درك حس است و لذا امام حسين(ع) روز عاشورا، اولين مشكلي كه با اين مردم داشت اين بود: اينها گوش نمي‌دادند. خب وقتي كسي گوش ندهد، نمي‌تواند تجزيه و تحليل كند، بعد به عقل مي‌رسد، بعد به قلب مي‌رسد، شما يك رايانه اطلاعات به آن نده، بعد بگو تحليل كن، چيزي به او ندادي، اين رايانه وجود شما، تا با اين گوش و چشم، اطلاعات به او ندهي، بايد ببيند يك سيبي روي زمين افتاد، بعد فكر كند بگويد زمين جاذبه دارد. بايد ببيند يك آبي به جوش آمد، صد درجه، بعد يك قانون وضع كند بگويد كه آب همه جا صد درجه به جوش مي‌آيد، خب تا نبيند تا نشنود، امام حسين(ع) روز عاشورا به اينها مي‌فرمود: اسمعوا قولي، بابا اول حرف‌هاي مرا گوش بدهيد. مي‌فرمود: لا تعجلوا، عجله نكنيد، ببينيد من چه مي‌گويم، من كه نمي‌گويم قبول كنيد، مي‌گويم گوش بدهيد.
 
مي فرمود: ويلكم، واي بر شما، ما عليكم لاتنصتوا؟ چرا سكوت نمي‌كنيد؟ چرا داد مي‌زنيد؟ هلهله مي‌كنيد؟ انصات يعني سكوت، چرا سكوت نمي‌كنيد و تسمعوا قولي، حرف مرا بشنويد. اين خيلي درد است. پيغمبر حرف مي‌زد انگشت در گوششان مي‌‌كردند.  نوح پيغمبر حرف مي‌زد، انگشت در گوش مي‌كردند، جعلوا اصابعهم في ءاذانهم، آيه قرآن  است، جعلوا اصابعهم في ءاذانهم. و لذا جهنمي‌ها وقتي به آنها مي‌گويند چرا جهنم آمديد؟ اولين حرفي كه مي‌زنند اين است: لو كنّا نسمع او نعقل، ما كنا في اصحاب السعير. اگر مي‌شنيديم جهنمي نمي‌شديم. ما اصلا نرفتيم بشنويم، نرفتيم گوش بدهيم، جوان‌هاي عزيز! نخستين عضو درك حس است. خدا در قرآن  هم همين را مي‌گويد، مي‌گويد وقتي از مادرتان به دنيا آمديد از كجا چيزها را تشخيص داديد؟ والله اخرجكم من بطون امّهاتكم لاتعلمون شيئا، خب شما از شكم مادر آمدي بيرون، سردي مي‌فهميدي؟ گرمي مي‌فهميدي؟ بابا مي‌شناختي؟ روز مي‌شناختي؟ شب مي‌شناختي؟ لاتعلمون شيئا، هيچي متوجه نبود، و جعل لكم السمع و الابصار، اول گوش، چشم، اين را اولين كانال درك حس است، و لذا خدا در قرآن مي‌گويد: أفلا ينظرون الي الابل، بابا شما اول به شتر نگاه كن، شما به عالم نگاه كن، به طبيعت نگاه كن، اول ببين!
 
يك چيزي در پرانتز همينجا بگويم: بدا به حال آن كساني كه اين قوه ادراكي يعني سمع و گوششان مريض بشود، نه يعني سنگين بشود، يا ديدش كم بشود عينك بخواهد ها، نه، حديث داريم كسي كه شهوت بر او غلبه كند، چشم و گوشش مريض مي‌شود، يسمع باُذن غير صحيحة، با گوش ناسالم مي‌شنود، اين خيلي عجيب است، من عشق شيئا، كسي عشق كاذب، شهوت در زندگي‌اش بيايد، اين باعث مي‌شود كه بينايي و شنوايي‌اش دچار مشكل بشود. مثال مي‌زنم: اين هزار تا سايت در اينترنت است، فقط دنبال سايت‌هاي مبتذلش مي‌رود، اين چشم ناسالم است ديگر، اين فقط اينها را پيدا مي‌‌كند. دو هزار تا كانال شبكه به او بدهند در اختيارش، آنهايي را سرچ مي‌كند، آنهايي را مي‌آورد كه خلاصه مشكل دارد. دنبال جستجوي كانال‌هاي علمي نيست. اين فقط در جلساتي كه اين چشم اصلا ميان اين همه جمعيت برود مثلاً...  ما يك وقتي رفته بوديم كربلا، آن اوائل، زمان صدام كه خب يك مقداري به هر حال مراعات كمتر بود و شلوغ بود آنجا، كاظمين بود به نظرم. يك آقايي همراه ما بود، در حرم حضرت امام كاظم(ع) و اطرافش كه حالا آن جا بدحجابي و اينها هم هست، تحت تأثير بغداد. ايشان مي‌گفت عجب ديدي خانم‌ها را حاج آقا چه حجابي، چه جور بود وضع... گفتم بابا، اين همه اينجا چيز ديدني است، گنبد و حرم و صحن و نمي‌دانم سرا و زيارت و اشك و... نه آقا، ما اينقدر حواسمان به زيارت بود، اينهايي كه تو مي‌گويي ما نديديم. اين در حرم هم چشمش دنبال نامحرم مي‌‌گردد.  اين لب دريا هم به دريا بنگرم خدا را ببينم نيست. به صحرا بنگرم، او آنجا هم دنبال... اين زماني است كه اين حواس بيمار بشود، و خدا نكند، اين روايت است كه اگر كسي عشق كاذب، يعني شهوتراني و هواي نفس بر او غلبه كند، يسمع بسمع مي‌شنود با گوش غيرسالم، يعني دنبال، در همه نوارها دنبال موسيقي مي‌‌گردد.  در همه فيلم‌ها دنبال مبتذلش مي‌گردد، در همه صحنه‌ها دنبال نامحرمش مي‌‌گردد.  در همه صوت‌ها دنبال صوت نامشروع مي‌‌گردد. عزيزان اين يك كانال درك است، اولين كانال درك حس است، اين حس بايد سالم باشد.
 
2- دومين كانال عقل است، اين خيلي مهم است. حس داده‌ها را مي‌دهد به ما. اين عقل است كه بايد اينها را تنظيم كند، از سيبي كه روي زمين افتاده است، بگويد جاذبه، ممكن هم هست يك كسي از اين سيب كه روي زمين افتاده فقط خوردنش را ببيند، جاذبه‌اش را پي نبرد، فقط شيريني و آبداريش را ببيند، بگويد عجب، اين سيب روزي من بود بخورم، توجه به افتادنش به زمين و جاذبه نكند. و لذا قرآن كريم مي‌فرمايد روز قيامت بعضي‌ها كه مي‌آيند جهنم مي‌گويند ما فكر نكرديم، عزيزان 49 بار واژه عقل در قرآن آمده، آن چيزي كه به ذهنم است، نزديك 50 بار، عقل يعني تجزيه و تركيب داده‌ها، مثل يك رايانه‌اي كه اطلاعات را تنظيم مي‌‌كند.  اين خيلي مهم است. واي بر آن كسي كه ببيند بشنود، داده‌ها را تحليل غلط بكند، منفي بكند، درست از آن استفاده نكند. مگر چنين چيزي داريم؟ بله، آيه قرآن برايتان مي‌خوانم، سوره مدّثر، امشب باز كنيد ببينيد. وليد از مشركين مكه است، از آن كساني است كه خدا همه نعمتي به او داد. گاهي خدا به آدم‌هاي بد همه چيز مي‌دهد، كما اينكه به قارون همه چيز داد، به فرعون حكومت هم داد. بيمار هم نشد. نوشته‌اند مريضي در طول عمرش نگرفت. گاهي اوقات ميدان مي‌دهد به افراد، اين جناب وليد خدا ده تا پسر سالم به او داد. ثروت فراوان به او داد. ملك و املاك و جسم سالم و همه چيز داشت. خود خدا در قرآن مي‌گويد: جعلت له مالا ممدودا، مال ممدود يعني مال كشيده، مال فراوان، و بنين شهودا، بنين يعني پسران، آن هم پسراني كه شهود، يعني حاضر بودند، يك وقت طرف پنج تا اولاد دارد، هر كدامش يك كشورند، يك شهرند، ولي نه، ده تا بچه سر سفره‌اش بودند، ده تا پسر سالم خوب، ثروت خوب، و بالاتر، مهّدت له تمهيدا، همه چيز برايش فراهم بود. خب اين آدمي كه خودش اديب است، اهل تشخيص است، لغت‌شناس است، آمد قرآن را گوش كرد، ديد پيغمبر دارد قرآن مي‌خواند، پس حسش را نبست. مثل آنهايي نبودند كه پنبه در گوش مي كردند، شنيد قرآن را. پيغمبر را هم ديد، پيغمبر را هم چهل سال است در مكه مي شناسد،‌ هم شنيد هم ديد. حالا مي خواهد اين داده ها را تحليل كند. نشست، اين كه مي گويم ناسالم باشد اين است. نشست يك گوشه اي، قرآن مي فرمايد كه فكر كرد، إنه فكّر و قدّر، نشست فكر كند ببيند اين كه پيغمبر خواند و اين حرف هايي كه پيغمبر زد چي است، واقعا وحي است، خدايي هست؟ قرآن مي‌فرمايد مرگ بر آن برنامه‌ريزي و فكرش. فقتل كيف قدّر، ثم قتل كيف قدّر. دو بار خدا به وليد، نه به خودش ها، به فكرش، به انديشه‌اش به اينكه اين داده‌هاي حس را بد تحليل كرد، فرمود مرگ بر او با اين فكر و با اين انديشه‌اش. چي گفت؟ خوب كه اينها را سنگين و سبك كرد، بلند شد گفت: إن هذا الا سحر يؤثر، اينهايي كه پيغمبر مي‌گويد سحر است، اين آدم هم ساحر است. اين را مي‌گويند تحليل غلط.
 
و لذا مواظب باشيد، قرآن كريم مي‌فرمايد: فبشّر عباد الذين يستعمون القول، بارك الله به آن‌هايي كه راه حس را نمي‌بندند، مي‌شنوند، فيتّبعون احسنه، بعد تحليل مي‌‌كنند.  راه صحيح را انتخاب مي‌‌كنند.  يك وقتي پيش مأمون عباسي، حاكم زمان امام رضا(ع) كه امام رضا(ع) را به شهادت رساند. مأمون در ميان خلفاي عباسي آدم مي‌گويند فقيه و در واقع درس خوانده‌اي بوده، آشناي با مباني ديني بوده، در بحث‌هاي زيادي هم خودش شركت مي‌‌كرد.  يك جلسه‌اي تشكيل شده بود، نخبگان را دعوت كرده بود. علماء را دعوت كرده بود، دورتادور نشسته بودند، خودش هم بالاي مجلس نشسته بود، يك بحث علمي مطرح كرد، يك سؤالي مطرح كرد، يك جوان لباس كهنه پوشيده، چهره لاغر و نحيف، معلوم است فقير است، اين دم در نشسته بود، پايين مجلس نشسته بود، بالا هم دورتادور انديشمندان و نخبگان نشسته بودند، يك بحث علمي سنگيني مطرح شد، هر كسي يك چيزي گفت ولي جواب نبود. نوبت به اين جوان رسيد، دستش را بلند كرد جواب بسيار زيبايي داد، علمي، جواب قانع كننده، مأمون گفت بارك الله از آنجا بيا بالا، آن جا ننشين دم در خوب نيست، يك چند رديف آورد او را بالاتر، بين نخبگان نشست. سؤال دوم، فرع دوم مطرح شد، مجدد جوان بروز كرد، جواب بسيار زيبايي به اين اشكال و سؤالي كه شده بود مطرح كرد، يك چند قدم ديگر آوردش بالاتر، ديگر نزديك خود مأمون، گفت اينجا بنشين. سؤال سوم ديد نه، اين جوان يك عالم است، يك دانشمند است، لباس مندرس و چهره نحيفش را نبايد ديد. سؤال سوم و چهارم گفت پاشو بيا بغل خودم بنشين. يك جوان ژنده‌پوش، كهنه‌پوش، نشست كنار مأمون، بر همه علماء او را ترجيح داد. خب جلسه تمام شد و گفتند كه سفره بيندازيد، حالا موقع مثلاً پذيرايي است ديگر. مثل سمينارهايي كه آخرش بالاخره پذيرايي مي‌شود، پذيرايي، سفره انداختند، ظرف‌هاي شراب در كنار سفره. مأمون پياله شرابي را برداشت، به اين جوان تعارف كرد، گفت بنوش، گفت مأمون من قيافه كه ندارم، لباس شيكي هم ندارم، آن چيزي كه مرا از پاي در كنار تو آورد عقل من بود. خرد من بود. تو من را روي قيافه و تيپم كه نياوردي بالا. من را هم كه نمي‌شناسي، روي عقل و خرد من را آوردي كنار خودت و ترجيح دادي بر بقيه، ايني كه دست من دادي، من را از اينجا مي‌برد پايين مجلس، و از آنجا مي‌فرستد بيرون مجلس. اين خرد من و عقل من را مي‌برد، اين شراب است، اين مستي مي‌آورد، اين انسان را لايعقل و بي‌خرد مي‌‌كند.  كاري نكن چيزي كه باعث بالا آمدن من شد، با يك پياله باعث سقوط من بشود. خيلي قشنگ گفت. بارك الله، بارك الله!
 
آقايان، جوانها، ذهاب العقل بين الهوي و الشهوة، دو چيز پرانتز فشار است در عقل، يكي اينطرف يكي اينطرف، مي‌فشرد و عقل را از كار مي‌‌اندازد. ذهاب العقل، فرو كشيدن عقل، از قدرت تشخيص مي‌اندازد عقل را دو چيز: يكي هواي نفس، و يكي عقل و خرد (صحيح: شهوت). جواني رد مي‌شد از جلوي پيغمبر، رسول خدا(ص) ايستاده بود، اين جوان ديوانه بود. بالاخره بعضي‌ها هستند دچار اختلالات عقلي‌اند، تقصير ندارند، خدا به اينها تكليف نداده، تكليف نخواسته، آزار اينها جايز نيست، تمسخر اينها جايز نيست، ديوانه است، اين عقلي ندارد كه شما او را مؤاخذه كني. مردم يك لبخند زدند، يا رسول الله! اين لا عقل له، عقل ندارد. فرمود نه، اين بيمار است، يك بليه‌اي يك بلايي به نام ديوانگي دچارش شده، اين ديوانه نيست، او كه مي‌گوييد لا عقل له مي‌دانيد كي است؟ او كه ديوانه است مي‌دانيد كي است؟ گفتند نه يا رسول الله! فرمود آن كسي كه خرد دارد، آن جواني كه عقل و انديشه دارد، خدا به او فهم داده، درك داده، تشخيص داده، اما اين نعمت را در راه گناه صرف مي‌كند، بابا آن كسي كه پول ندارد كه به او نمي‌گويند كجا صرف كردي. او كه دارد و در مسير غلط حل مي‌كند و صرف مي‌كند، مؤاخَذ است. اين عقل ندارد ديوانه است. جوان، تو عقل داري، خرد خدا به تو داده، درس مي‌خواني، فيزيك و شيمي و فرمول‌هاي مختلف را حل مي‌كني، چطور قدرت تحليل اين مسأله رياضي را داري، مسأله آماري را داري، حافظه به خاطر سپردن همه چيز را داري، در دين فقط سست مي‌شوي؟ عقل، لو كنّا نسمع او نعقل ما كنّا في اصحاب السعير. دومين كانال درك، اينها به ترتيب هست ها. حس فقط داده‌ها را مي‌دهد به شما. ممكن است داده منظر يك زن نامحرم باشد. مي‌آيد در وجود شما، عقل به شما مي‌گويد نامحرم است‌، عقاب دارد، كور وارد محشر مي‌شوي، زن مردم است، دختر مردم است. ناموس داري، خودت هم همسر خواهي گرفت، خودت هم دختر يا فرزند خواهي داشت، نگاه نكن! آن چشم فروبستن و اين خاطره شهواني را از ذهن خارج كردن اين ديگر كار عقل است. اين ديگر كار حس نيست. اين داده‌ها را عقل تشخيص مي‌‌دهد.  اين گوش است، يك فحش مي‌شنود، يك فحش مي‌شنود، اين شنيد، مي‌آيد در داده عقلي شما، دو تا عكس العمل مي‌تواني نشان بدهي، يكي فحش بدهي، عصباني بشوي، بدتر از آن فحشي كه گفته بدهي، يكي اينكه حلم بورزي، خودت را كنترل كني، اين عملكرد عقل است.
 
يك چيز هم به شما بگويم: عقل و هواي نفس مقابل هم هستند، منتها حديث داريم، الهوي يقظان و العقل نائم، اين هم يك مصيبتي است براي ماها. هواي نفس بيداري است، شهوت بيدار است، ميل جنسي بيدار است، ولي عقل خواب است. عقل را بايد بيدارش كني، آن را بايد بخواباني. آقايان خواهران جوانها عزيزان! اگر دو تا آدم يكي بيدار باشد يكي خواب، يك غذا بياورند، شما بخواهي آن بيداره نخورد، آن  خوابه بخورد، چكار مي‌كني؟ يك جوري آن بيدار را بايد دست به سرش كني، بگويي فلان جا فلان خبر است برود، اين را بيدار كني از اين غذا استفاده كند. فرمود عقل خواب است، هوا بيدار است. الهوي يقظان و العقل نائم، هواي نفس را دست به سرش كن، عقل بيدار بشود، اين حس را بگيرد و درست بر طبقش عمل كند.
 
مردم جمع شده بودند، يك جواني وزنه بلند مي‌كرد، وزنه بردار بود، خب خوب است ما هم بحمدالله در كشور از اين جهت رتبه داريم، خيلي هم مفيد است، بالاخره نشان‌دهنده اقتدار ورزشي يك كشور است. منتها آن  زمان‌ها كه مثل حالا اينها مسابقات ورزشي مهمي تلقي نمي‌شد، عده‌اي دور هم جمع مي‌شدند، يكي وزنه بر مي‌داشت، بقيه تشويق مي‌‌كردند.  جوان رفته بود زير وزنه بلند كرده بود، پيغمبر خدا رسيد. گفتند يا رسول الله ببينيد، ببينيد قدرت را، ببينيد عظمت را، فرمود بله، حضرت هم تشويقش كرد، اما اين قدرت واقعي نيست. فرمود مي‌خواهيد به شما خبر بدهم، ألا أخبركم، به شما بگويم قدرتمند واقعي كي است؟ بله يا رسول الله! فرمود آن كسي كه فحش بشنود فحش ندهد، دشنام بشنود، اينقدر قدرت داشته باشد دشنام ندهد. اين عقل است، اين خرد است.
 
من يك حديثي را از اميرالمؤمنين (ع) يادداشت كرده‌ام برايتان بخوانم، به شرط يك صلوات بر محمد و آل محمد (صلوات) خيلي حديث قشنگي است. البته ما درباره عقل خيلي بحث داريم، منتها من نمي‌خواهم الآن بحثم را معطوف روي همين جهت كنم، فقط اين حديث را بخوانم و رد بشوم. فرمود عقل مردم را شش جا امتحان كنيد، عقل مردم را شش جا امتحان كنيد، عاقل كي است، آقا نمره بدهيم، بسمه تعالي،‌ نمره بدهيم، عقل ما چقدر است، آخه الان در جامعه ما عاقل به كسي مي گويند خيلي ها كه زود پشت خودش را ببندد، زود در يك اداره ماشين بخرد، زمين بخرد، خانه بگيرد. حتي بعضي‌ها عاقل را به كسي مي‌گويند كه كلاه بگذارد، خدعه كند. زود بتواند يك تومان را دو تومان كند از هر راهي. نه. فرمود، اين روايت است: ستّة تختبر بها عقول الناس، كلام عليّ كلام علي، سخن معصوم است، سخن امام و پيشواي خرد است. فرمود شش جا عقل‌ها را امتحان كنيد: الحلم عند الغضب، يكي در عصبانيت، ببين چقدر بردبار است، چقدر قدرت تحمل دارد، در خانه با همسرش، جوان با مادرش، جوان با پدرش، بالاخره پيش مي‌آيد، حالا شما اكثرا جوان و نوجوانيد، بعضي پدرها عصباني‌اند، بعضي پدرها بچه را درك نمي‌كنند، بعضي اوقات نه، شما خواسته هايتان غيرمنطقي است، گاهي حرف پدر منطقي نيست، به هر دليلي، الحلم عند الغضب، اين خيلي مهم است يك جوان بتواند خودش را در غضب كنترل كند، خويشتندار باشد.
 
يك جواني يك وقتي به من مي‌گفت من عصباني شدم، پدرم يك چيزي گفت، يك چيزي دستم بود، حالا كنترل تلويزيون بود چي بود، گفت كوبيدم زمين اين كنترل خرد شد و از بين رفت، و بعد هم خلاصه يك چيزي گفتم و، مي‌گفت سه روز است نشسته‌ام، متأثرم، با پدرم رابطه‌ام به هم ريخته، مي‌گويم چرا من اين كار را كردم، چرا اين خطا را، چرا يك كسي آنجا دست من را نگرفت، مي‌گفت شرمنده‌ام ديگر رويم نمي‌شود بيايم از پدرم عذرخواهي كنم. آقايان، خواهران! حالا اين يك چيز ساده است، دست به قتل زدند بعضي ها، دست به جنايت مي‌زنند، الغضب... در روايت داريم غضب جنون است، آدم غضبناك آن موقع خردش كار نمي‌كند. و لذا پيغمبر خدا اگر عصباني مي‌شد، حركت مي‌كرد، نمي‌ايستاد آنجا، اگر آب سردي پيدا مي‌كرد شستشو مي‌داد، وضو غسل، آرام بشود، الحلم عند الغضب، اين يك جا كه عقل را امتحان مي‌‌كنند.
 
2- الصبر عند الرهب، صبوري در حوادث، در اتفاقات، بالاخره جوان است، كنكور قبول نشد، اين رتبه را نياورد، اين شغل نشد، اين ازدواج به شكست منجر شد، شما آخر سوره آل عمران نگاه كنيد، به تعبير بعضي از مفسرين، خلاصه قرآن در اين آخر اين آيه سوره آل عمران آمده، آيه 200: يا أيها الذين آمنوا اصبروا و صابروا، مردم خودتان صبور باشيد، به ديگران هم توصيه صبر كنيد. اين دو تا، دو جايي كه عقل را امتحان مي‌‌كنند.
 
3- سوم: القصد عند الرغب، سومين نشانه انسان خردمند اين است آنجايي كه رغبت دارد، آقا غذا زياد است، دعوت شده در تالار، انواع غذا است، خودكشي نمي‌كند، ميانه‌روي، القصد عند الرغب، توانمند هستي در غذا خوردن، در خرج كردن، در ورزش، در رفاقت، در دوستي، در استفاده از اينترنت. آقا يكي از گرفتاري‌هاي ما الآن در جوان‌هاي ما همين است، افراط، ساعت‌ها وقت صرف سايت‌هاي غيرمفيد. ساعت‌ها وقت صرف رفيق بازي‌هاي غير مفيد. ساعت‌ها وقت صرف ورزش‌ها و كارهاي غيرمفيد. القصد، ورزش يك جايگاهي دارد، اينترنت براي شما يك جايگاهي دارد، تلويزيون يك جايگاهي دارد،  خواب شما يك جايگاهي دارد، عبادت شما... آنوقت اين جوان دو ركعت نماز صبح، شش ساعت پاي عرض مي‌كنم اينترنت بوده، دو ساعت پاي فوتبال و تلويزيون بوده، دو ركعت نماز صبح، مثل اينكه كوه مي‌خواهند روي دوشش بگذارند، سنگين است. إنها لكبيرة، قرآن  مي‌گويد، بعضي‌ها آنقدر برايشان سنگين است، آنهايي كه خشوع ندارند، آنهايي كه در مقابل خدا پذيرا نيستند. اين سه تا، عقل را شش جا امتحان كنيد، حلم در غضب، صبر در حوادث و ترس، قصد هنگام رغبت، قصد يعني ميانه‌روي، اعتدال، ولو ميلت مي‌كشد، ولو همه شرايط فراهم است، تو افراط و تفريط نكن.
 
4- چهارم: تقوي الله علي كل حال، خدا را در همه حال ناظر ديدن.
 
5- پنجم: حسن المداراة، رفق و خوش برخوردي با مردم. يك خرده در برخوردهايمان، در گفتگوهايمان با مادر، با پدر، با افراد مسنّ، با برادر، با خواهر، حسن المداراة، يك انسان عاقل مدارا و رفق دارد، چون مي‌داند بدخلقي، تندي، اول به خودش لطمه مي‌‌زند.  اول انرژي او را صرف مي‌كند، اول بيماري‌هاي دروني براي خود او مي‌‌آورد.  حسن المداراة.
 
6- و ششم قلة المماراة، ششمين چيزي كه فرمود عقل را با آن بسنجيد، كمي جدال. يعني آدم‌هايي كه اهل جدل و اهل دعوا و نزاع و بحث‌هاي بيهوده نيستند، انسان عاقل چنين انساني است. حلم دارد، صبر دارد، ميانه رو است، تقواي الهي را دارد، مدارات با مردم دارد، ممارات و جدال، يك و دو كردن، بحث‌هاي بيهوده با ديگران ندارد. اين دومين كانال.
 
مشكل افراد در كربلا بخشي‌شان اينطور بود. بخشي نمي‌شنيدند، امام حسين مي‌فرمود: اسمعوا قولي، بخشي مي‌شنيدند، مثل عمرسعد، اما خرد را به كار نمي‌انداختند، عقل را به كار نمي‌انداختند. هواي نفس ري، تعقّل كنار امام حسين(ع) بودن را از آنها گرفت. جوان‌هاي عزيز! اين سه كانال بايد درست كار كند. حس درست بگيرد، عقل درست تجزيه و تحليل كند، كه گفتم چگونه مي‌شود اين عقل را سالم نگه داشت، هواي نفس نباشد، شهوت نباشد، كم من عقل اسير تحت هوي امير، چه بسا عقل‌هايي كه اسير هوا هستند. عقل عمرسعد اسير هواي نفس بود. عقل خيلي‌ها در كربلا، و لذا امام حسين(ع) مرتب نصيحت مي‌كرد، در كربلا ما مشكل بيان نكردن نداريم، داده‌ها خوب بود، تحليل‌ها كم بود، داده زياد بود، زهير گفت، امام حسين فرمود، علي اكبر فرمود، چندين بار خطبه خواند، داده‌ها خوب بود، تحليل‌ها ضعيف بود. اين دو تا كانال.
 
3- و اما سومين نيرويي كه در ما در واقع وجود دارد به عنوان نيروي ادراك، قلب ماست. قلب غير از عقل است. قلب كانون احساسات است. لذا خدا در قرآن نمي‌گويد ما وحي را به عقل پيغمبر فرستاديم، مي‌گويد وحي را به قلب پيغمبر فرستاديم، لذا خدا در قرآن نمي‌گويد عقولشان مريض است، مي‌گويد قلوبشان، في قلوبهم مرض، هيچ كجا نداريم عقل قساوت گرفته، نه، عقل تجزيه تحليل مي‌كند، عقل پرده رويش مي‌افتد، عقل اسير مي‌شود، ولي قساوت، صفت قلب است. قلب آن كانون احساسات است، آن كانوني كه در واقع وجود افراد را، حقيقت قضايا را تحليل مي‌كند و درك مي‌كند، همان مثالي كه معروف است آقا اميرالمؤمنين(ع)، در كوفه سخنراني مي‌كرد، يك كسي بلند شد وسط جمعيت، گفت آقاجان شما خدا را ديدي كه مي‌پرستي؟ آقا فرمودند: لم‌اعبد ربّا لم‌اره، منِ علي خدايي كه نبينم نمي‌پرستم. اين متوجه نشد، فكر كرد آقا حسي مي‌گويد، خدا را با چشم، گفت آقا كيف؟ چگونه؟ فرمود ويلك، ويحك، واي بر تو! لا تدركه الابصار، من با كانال حس نگفتم، با كانال قلب. ديدن خدا با وجود، با قلب. و لذا اگر كسي حس را فقط بخواهد ملاك قرار بدهد، مي‌شود دهري، مثل كمونيست‌ها مي‌گويد هر چه ببينم قبول دارم. اسلام اين را تأييد نمي‌كند. نسمع او نعقل، از آن طرف هم لهم قلوب. هم حس هم عقل هم قلب، اين سه تا كانال دريافت است، حس داده‌ها را مي‌دهد، عقل تحليل مي‌كند، قلب ابراز احساسات و ابراز محبت، بغض... حب و بغض ديگر مال عقل نيست، اين قلب است كه دوست دارد، اين قلب است كه مبغوض مي‌‌دارد. اگر درست دريافت بشود، درست تحليل بشود، قلب هم، يوم لاينفع مال و لابنون، الا من أتي الله بقلب سليم.
 
اين مثل سه ضلعي را كه من امشب عرض كردم خدمت شما، اين را بايد خلاصه درست زاويه‌هايش را ترسيم كنيم. اضلاعش را درست بكشيم، درست در جاي خودش قرار بدهيم، اگر هر سه اينها صحيح كار كرد اين انسان، انسان كاملي است و اعتقاداتش هم درست است، حالا إن شاء الله بماند بحث‌هاي ديگر عقيدتي كه بحث ديشب و امشب من هر دو مقدمه بود براي ورود به مباحث عقيدتي در نهضت عاشورا.
 
خدايا! به همه ما توفيق درك صحيح، انديشه صحيح، فهم صحيح را عنايت بفرما!
 
خدايا! همه ما را از بيماري‌هاي حس، بيماري‌هاي خرد، و بيماري‌هاي قلب كه همه اينها موجب به خطر افتادن وجود و روان انسان مي‌شود، همه ما را مصون بدار!
 
شب دوم ماه محرم است، شب در واقع مثل فردايي، روز دوم، روز ورود اباعبدالله(ع) به سرزمين كربلاست. آقايان خواهران! مي‌دانيد اباعبدالله(ع) هشتم ذي حجه از مكه بيرون آمد، بيش از 20 روز،  حدود شايد 24 روز مسير مكه تا عراق طول كشيد. البته توقف‌هايي امام حسين در مسير داشته، همين مسير مكه تا كربلا هم بركات زيادي در راه بوده، حالا يك وقتي فرصت بشود اينها را انسان بگويد. در همين مسير مسيحي آمد به دست امام حسين(ع) مسلمان شد. در همين مسير، زهيري كه عثماني مذهب بود، از اعتقاداتش برگشت به امام حسين پيوست. يعني خود بركت امام حسين(ع) از مكه تا كربلا، خودش موضوع يك بحث است. كساني كه در اين مسير توفيق تغيير، توفيق تحوّل، توفيق خردورزي و انديشه در آنها پيدا شد، مثل زهير، مثل آن جوان و همسرش كه مسيحي بودند اسلام آوردند، همراه با امام حسين(ع) شدند و افراد ديگري كه در اين مسير امام را همراهي كردند، تا مثل فردايي اباعبدالله وارد سرزمين شد.
 
سرزمين كربلا يك نام معهودي بود. حديث‌هاي متعددي داريم، عيسي بن مريم(ع) در اين سرزمين نام برده از اينجا و اينجا اشك ريخته. انبياي الهي در اين سرزمين عبور كردند، نام بردند. خود اميرالمؤمنين(ع) در نبرد صفين وقتي رفتند براي عراق، چند روايت داريم در اين سرزمين اميرالمؤمنين(ع) گريه كرده، اشك ريخته، و لذا نام يك نام آشنايي بود، سرزمين هم سرزمين آشنايي بود. وقتي اباعبدالله وارد اين سرزمين شد، تا نام كربلا را شنيد، اللهم إني أعوذ بك من الكرب و البلاء. چه ورودي داشتند اهل بيت! تمام كاروان بعد از خستگي 24 روز سفر از مكه در اين سرزمين فرود آمدند، خيمه‌ها كنار هم نصب شد، خيمه بني هاشم كنار هم، خيمه اصحاب كنار هم، خيمه فرماندهي كلّ اباعبدالله و برادرش عباس در ميان خيمه‌ها برپا شد و آماده شد. خيام مربوط به زنها همينطور نصب شد و كاروان حسيني در سرزمين كربلا فرود آمد. بار بگشاييد ياران اينجا كربلاست، سرزمين كربلا، سرزمين آشنايي براي اهل بيت بود، السلام عليك يا اباعبدالله، السلام عليك يا ابن رسول الله، السلام عليك يا ابن اميرالمؤمنين و ابن سيد الوصيّين، السلام عليك يا ابن فاطمة سيدة نساء العالمين. بعضي‌ها الآن توفيق دارند كربلا اين روزها و اين شب‌ها آنجا از نزديك عرض ارادت مي‌‌‌كنند.  ما هم از همينجا دل‌هايمان را روانه مي‌كنيم، صلي الله عليك يا اباعبدالله، صلي الله عليك يا اباعبدالله، صلي الله عليك يا اباعبدالله.
 
در ميان كساني كه در اين سرزمين فرود آمد با كرامت تمام، زينب كبري(س) است. محرم‌ها دورش را گرفتند، عباس آمد، قاسم آمد، علي اكبر آمد، محارم زيادي داشت، دورتادور عمه جانشان زينب را گرفتند، فرزندان خودش بودند، مادر را، عمه را، خواهر را، محرم ها، با كمال كرامت در سرزمين كربلا فرود آوردند، هر كجا خواست برود دنبالش بودند، هر كاري داشت برايش انجام دادند، مثل پروانه دور شمع وجود زينب كبري(س) محارمش مثل فردا و روزهاي بعد بودند. اما پيروان مكتب اباعبدالله! يك روزي هم زينب آمد از اين سرزمين برود، هر چه نگاه كرد، نه فرزندي، نه برادري، نه عزيز برادري، پا شويد ببينيد عمه جانتان تنها مانده، برادرها پا شويد ببينيد خواهر تنها مانده، فرزندم پا شويد ببينيد مادر تنها مانده، يك نگاهي كرد به اطراف، آمد كنار بدن حسين، بعضي از مقاتل اينطور نوشتند: رو كرد به طرف علقمه، أخي يا عباس، برادرم عباس، تو زينب را سوار كردي، تو زينب را پياده كردي، حالا پا شو ببين كسي نيست عقيله بني هاشم را... و سيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون. لا حول و لا قوة الا بالله العليّ العظيم.
 
به آبروي عقيله بني هاشم، عمه جان امام زمان(ع) قسمت مي‌دهم در ظهور آقايمان حجة ابن الحسن(عج) تعجيل بفرما!
 
به آبروي حسين و فرزندانش قسمت مي‌دهم چشم‌هاي ما به جمال ولي عصر(عج) منوّر بگردان!
 
خدايا! مسلمان‌هاي سراسر دنيا، مسلمان‌هاي كشورهاي مختلفي كه در انقلاب‌اند، همه‌شان را ياري بفرما!
 
به آبروي عقيله بني‌هاشم قسمت مي‌دهم، خدايا، جوانان ما، زنان و مردان ما، دختران و پسران ما، مؤمن، متديّن، اهل نماز، عاقبت به خير قرار بده!
 
اين كشور و اين نظام اسلامي، رهبري عظيم الشأن آن محافظت بفرما!
 
خدايا همه مريض‌ها، بعضي از بيماران از پاي سيما اين برنامه‌ها را مي‌بينند، در بيمارستان‌ها مي‌بينند، بعضي دياليز مي‌شوند، بعضي سرطان دارند،  بعضي بيماري‌هاي صعب العلاج دارند، به آبروي امام حسين(ع) قسمت مي‌دهم، خدايا، آنگونه كه صلاح مي‌داني، همه اين بيماران شفا عنايت بفرما!
 
خدايا اموات ما گذشتگان ما، شهداي ما، شهدايي كه در كنار مضجع شريفشان هستيم، روح ملكوتي بنيان‌گذار انقلاب، حضرت امام از اين جلسه بهره مند بگردان!
 
بالنبي و آله، صلواتي عنايت بفرماييد.
 
 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group