بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم
ویژگی ها و خصوصیات اصحاب امام حسین این شبها مورد بحث و گفت و گوی ما با شما برادران، خواهران و جوانان گرامی بود. ویژگی ها و خصوصیاتی که اصحاب اباعبدالله را شاخص و بی نظیر قرار داده است.
دیشب به خصوصیت و ویژگی نشاط و شادابی اشاره کردم. عرض کردیم یکی از خصوصیات یاران اباعبدالله نشاط و شادابی آنها بود و بیان شد که نشاط و شادابی به حدی مهم است که امیرالمؤمنین در صفات متقین، یکی از ویژگی ها را اینطور می فرمایند: اهل تقوا کسانی هستند که شاداب صبح می کنند و برمی خیزند. این صفت، صفت اهل بهشت است. قرآن کریم می فرماید: اهل بهشت، چهره هایشان درخشان است و شادمان هستند. برادران و عزیزان گرامی! شادابی، باعث سلامت تن است. نشاط باعث قدرت تفکر و یادگیری بیشتر است. شادابی، روحیه ی تعاون و همزیستی به انسان می دهد؛ شادابی، حالت رضا در انسان ایجاد می کند؛ نشاط و شادابی موجب می شود انسان پویا، زنده و متحرک باشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا می فرمودند که: خدایا! بر ما منت بگذار با نشاط و ما را باز دار از سستی، کسالت، بهانه جویی، تنبلی و افسردگی که اینها باعث می شود انسان در جا بزند و ناراضی از زندگی باشد و در زندگی پیشرفت کندی داشته باشد. البته شادابی را یک وقت با لودگی، تمسخر و مزاح اشتباه نگیرید. اینها دو مقوله ی جداگانه هستند. بعضی ها تحقیر و تمسخر و دست انداختن دیگران را اسمش را شادابی و نشاط می گذارند. در حالی که اینطور نیست. با فرض اینکه در اسلام بر مزاح تاکید شده، پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم می فرمایند: من اهل مزاح هستم. ولی حدیث داریم کسی که خیلی مزاح و شوخی کند، وقار و سنگینی اش را از دست می دهد. در روایت داریم کسی که خیلی اهل مزاح و شوخی ناپسند باشد، ارزش او در جامعه کاهش پیدا می کند. بعضی ها مردم را دست می اندازند، آزار می دهند، تحقیر می کنند، تمسخر می کنند، غیبت می کنند، لودگی می کنند، می ترسانند و اسم این را شادمانی می گذارند. یک وقتی شخصی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از داخل مسجد بیرون آمد و دید که کفشهایش را برده بودند. مقداری گشت و آنها را پیدا نکرد و ناراحت شد و بدون کفش آمد و دوباره برگشت ببیند شاید کسی اشتباه برده و آورده باشد دید. همین طور که می گشت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از او پرسیدند چه شده است؟ عرض کرد یا رسول الله! کفش هایم گم شده است. یک کسی شروع کرد به خندیدن و گفت: من آنها را مخفی کرده بودم یا رسول الله! با او شوخی و مزاح کردم و حضرت ناراحت شدند و فرمودند، مزاح با ترساندن و آزار روحی فرق می کند؛ این مزاح نیست بلکه این تمسخر است. یک وقتی یک کسی پشت سر امام سجاد عبای آقا را می کشید تا مردم بخندند. امام سجاد برگشتند و فرمودند:خدا روزی دارد به نام روز قیامت؛ انسانهای مبطل، اهل بطالت و تمسخر، اینها در این روز خسارت می کنند. این که اسمش شادمانی و شادابی نیست؛ این تمسخر است لذا در روایت داریم که از سه مجلس بپرهیزید:
1- مجلسی که عیوب مؤمن در آن بیان می شود، مسخره می شود، دست می افتد و او را دست می اندازد.
2- مجلسی که نقص امام معصوم و حجت خدا در آن گفته می شود. مثلاً کسی در مجلسی، ائمه را خدایی نکرده بکوبد و ضربه بزند.
3- مجلسی که رأی و شبهه در آن باشد. بعضی از این شب نشینی ها، دور هم نشستن ها، جوک های ناپسند، اینها شادمانی نیست. بحث ما روی شادمانی و نشاط است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از خداوند متعال درخواست کردند: خدایا! در این صفت نشاط و شادابی منت بگذار بر ما. در حدیث داریم: هرچه معرفت به خدا بیشتر بشود و کسی که عارف به خدا است وجهش متبسم است. شادمانی و نشاط، آن روحیه ی شاد است که حدیث هم داریم که سرور، نفس انسان را گسترش می دهد و ظرفیت انسان را بالا می برد و موجب می شود قدرت تحمل انسان بیشتر بشود. دیشب عوامل روانی نشاط را عرض کردم که چهار عامل بود. دو عامل دیگر را هم امشب عرض می کنم از عواملی که نشاط می آورد چون این مسئله مبتلا به است و جوانها، خانم های جوان، پسرهای جوان، خانواده هایی که تازه زندگی تشکیل دادند فراوان به ما می گویند که افسرده ایم، نگرانیم، احساس اضطراب می کنیم، آرامش نداریم، این آرامش و نشاط و شادابی را چگونه می شود پیدا کرد؟ دو عامل را بنده امشب عرض می کنم.
1- تقویت باورها ببینید! باور در واقع مثل بتن زیر ساختمان است. هرچه این بتن محکم تر باشد، بنا را بیشتر می شود روی آن بنیاد گذاشت. باورهای ما هر چقدر قوی تر باشد، باید و نباید ها را بهتر انجام می دهد. مثلاً یک کسی می رود پیش پزشک و پزشک به او می گوید شما فلان بیماری را دارید و باید این را بخورید و نباید اینها را بخورید. چون حرف پزشک را باور می کند، هم پرهیز می کند و هم دارو می خورد. باید را می گوید چشم و نباید را هم می گوید چشم؛ چون باور کردیه است. شما ببینید یک جوانی که استخدام می شود، جوانی که تا حالا تا ساعت 10 صبح می خوابیده، حالا باید ساعت 7 صبح کارت بزند و این باورش شده است که اگر این کار را نکند کارش را از دست می دهد. چرا؟ چون باور کرده که باید ساعت 7 صبح آنجا باشد و باید تا ساعت 3 بعد از ظهر آنجا باشد. یک دانشجو وقتی باورش می شود اگر یک جلسه دیگر غیبت کند کلاسش حذف و یا یک نمره ی دیگر زیر 12 بگیرد مشروط و اخراج می شود، سعی می کند درس بخواند. باورها هرچه قوی تر بشود، اعمال ما محکم تر می شود. یکی از کارهایی که دشمنان هم انجام می دهند مثل همین افرادی که می روند خودشان را منفجر می کنند، اینها برای دنیا که این کار را نمی کند. او دارد می میرد و خودش را هم با این کمربند در عملیات انتحاری منفجر می کند، باورش این را خراب کرده چونکه به او گفته اند که این باعث بهشت رفتن تو می شود، این باعث می شود که تو با رسول الله محشور بشوی. اینقدر این شستشوی مغزی داده شده که این آدم منافق می رود امام جمعه ی پیرمرد 80 ساله را بقل می کند در محرابش و او را به شهادت می رساند. حالا شما جوانها یادتان نمی آید؛ چهار امام جمعه ی ما را اینطوری کشته اند. این با چه عقیده ای می رود این پیرمرد را قعطه قطعه می کند؟ پیرمردی که یک عمر در منبرها و سخنرانی ها، درس های اخلاق و کتاب هایش مردم را ارشاد می کرد! معاویه کاری که کرده بود این بود که حدیث جمع می کرد در فضائل خودش، حدیث جمع می کرد در مذمت امام علی ، شایعه ی بی نمازی علی، شایعه ی قاتل خلیفه ی سوم بودن امام علی شایعه ی اینکه امیرالمؤمنین مثلاً فلان کار را انجام داده است. باورهای مردم شام را خراب کردند. آن وقت 30 تا 40 هزار آدم کشاندند در صفین. باورهای مردم کوفه را وقتی خراب کردند، راحت انسان ها را می کشانند به صحنه ی کربلا. عزیزان! این خیلی مهم است. من حدیث بخوانم برایتان که از کجا می گویم شادمانی و شادابی در تقویت باورها مؤثر است. این حدیث از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که می فرمایند: خدا آرامش و شادی را در دو چیز قرار داده است: یکی باور و راضی بودن به تقدیر الهی. این همان است که عرض می کنم خدمت شما این ویژگی در اصحاب ابا عبدالله موج می زند. حنظله از شهدای کربلاست. حنظه ی شامی از شهدای کربلاست. روز عاشورا آمد مقابل امام حسین عرض کرد: آقا جان! اجازه می دهید من یک مقداری بروم اینها را نصیحت کنم. آقا فرمودند برو. آمد مقابل سپاه کوفه ایستاد از خودش هیچ چیز نگفت اما آیات 30 تا 33 سوره ی غافر را خواند. این آیات راجع به یک شخصی است که می رفت مقابل فرعونیان این حرف ها را می زد. این آیات راجع به مؤمن آل فرعون است. مؤمن آل فرعون یک نفر بود که در مقابل فرعونیان می ایستاد و از دین دفاع می کرد. ایستاد مقابل لشگر عمرسعد و فریاد زد و شروع کرد به خواندن آیات عذاب روز قیامت. به حرفش گوش نکردند. آمد خدمت امام حسین عرض کرد: یابن رسول الله! اجازه می دهید من به لقاء ربّم بروم؟ آقا فرمودند برو؛ انشاء الله به لقاء رب برسی و لقاء رب را دریافت کنی. اجازه گرفت، آمد میدان. تعبیری که از حنظله هست این است که با گلو و صورتش جلوی تیرهایی را که می خواست به امام حسین بخورد را می گرفت. آمد میدان و جنگید و آخر هم به شهادت رسید. این ها شادابی اینهاست به طوری که شب عاشورا مزاح هم می کنند و در رجزهایشان هم از نشاط و شادابی سخن می گویند. امام حسین یکی از کارهایی که روی اصحابشان انجام دادند تقویت باور بود البته آن کاری را که شب عاشورا با آنها کرد و از بین انگشتان مبارکشان جایگاه بهشت را به آنها نشان داد نهایت مطلب بود و زمانی بود که همه اینها قرار بود فردا شهید شوند. اما وجود مبارک اباعبدالله یکی از کارهایی که انجام دادند تقویت باورها بود که با خطبه خواندن، استدلال کردن و از قرآن استفاده کردن این کار را انجام دادند و یکی یکی مطالب را بیان نمودند تا باور مردم تقویت بشود و همین می شود که روز عاشورا می آیند و برای شهادت از یکدیگر پیشی می گیرند. جوانان عزیز! باورهای خودتان را با مطالعه، مراجعه، زیارت، توسل و حضور در مجالس عزاداری تقویت کنید که اگر این عقیده ی ما محکم شد دیگر اعمال عبادی برایمان سخت نیست و نگرانی و مشکلات روحی دیگر سراغمان نمی آید و شاداب و با نشاط هستیم. در زمان امام جعفر صادق شخصی بود به نام محمد طیّار. این شخص در باورش گیر کرده بود و نمی دانست که چه دین و مذهبی ر ا انتخاب کند و به کدام فرقه بپیوندد چون که در آن زمان فرقه های مختلفی مثل زیدیه، حروریه، مرجئه، قدریه و... بودند. این شخص می گوید یک شب با همین افکار خوابیدم و صبح که از خواب بیدار شدم دیدم که کسی درب منزلم را می زند. شخصی پشت در بود و به من گفت که ابا جعفر، محمد بن علی، امام باقر با تو کاری دارند. من خوشحال شدم و سریعاً خودم را به نزد حضرت رساندم. تا نشستم، بدون اینکه از خواب دیشبم برای حضرت حرفی بزنم ایشان فرمودند: به هیچ کدام از فِرَق فکر نکن و فقط به سوی ما بیا. من هم شهادت دادم که شما ولی خدا هستید و مسلمان شدم و گفته اند که این شخص به حدی در باورش استوار شد که شخصی می گوید ما نزد امام باقر نشسته بودیم که شخصی از شام آمد که باورش ضعیف بود و با دیدگاه امویان بزرگ شده بود و به حدی ضعیف بود که نسبت حضرت علی با پیامبر اکرم را نمی دانست- این اشخاص وقتی برای انجام مناسک حج می آمدند می شد آنها را به راه راست هدایت کرد و آنها را مسلمان نمود. - این شخص عرض کرد یابن رسول الله! من می خواهم در علم تجوید با شما بحث و گفتگو کنم. حضرت فرمودند با حمران بن أعین بحث کن. آن شخص گفت من می خواهم با شما بحث کنم. حضرت فرمودند هر چه حمران گفت حرف من است. دقایقی گذشت و آن شخص گفت که من می خواهم درباره ی لغت بحث کنم. حضرت فرمودند با أبان بحث کن. دقایقی دیگر که گذشت عرض کرد که من می خواهم درباره ی جبر و اختیار بحث کنم. حضرت فرمودند با محمد طیار بحث کن. یعنی همین محمد طیار که در باورهایش مشکل داشت به حدی رسید که امام، یک چنین اعتمادی به آن داشتند و یکی از بهترین شاگردان حضرت شدند. باز آن شخص گفت می خواهم در مورد توحید بحث کنم که حضرت باز هم جواب می دهد با هشام بن سالم بحث کنید. – علوم تخصصی است و هر کسی باید در تخصصش عمل کند – در نتیجه اگر باورهایتان تقویت شد شاداب می شوید. از امام جعفر صادق روایت داریم که اگر کسی به قضای الهی معتقد باشد دیگر محزون نمی شود. از امام جعفر صادق سؤال شد که رمز موفقیت شما چیست؟ حضرت هشت مورد را بیان فرمودند که بنده به تعدادی از آنها اشاره می کنم: 1- من یقین کردم که دنیا قابل اعتماد نیست و به آن دل نبستم.
2- من یقین کردم که خداوند متعال تقدیر و قضای بندگانش را مقرر می نماید و لذا حزن و اندوه مرا در بر نگرفت. 3- من مطمئن بودم که روزی من را دیگری نمی خورد و حرص نزدم. امام سجاد از سه چیز نهی فرمودند و در خصوص هر کدام آیه ی قرآنی هم بیان نمودند: 1- هر چه بر زبانت جاری شد بیان نکن. (لا تقف ما لیس لک به علم ) 2-با هر کسی نشست و برخاست نکن. (لا تقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین)
3-هر که هر چه گفت گوش نده. (ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسوولا) این گوش باید حرف حق را بگیرد و بپذیرد. استماع گوش باید بر حرف حق باشد و حرف ها و صداهای نامربوط نباید وارد گوش بشود.
2- اصلاح ساختار اخلاقی دوم راه شادابی، اصلاح ساختار اخلاقی است. انسانی که سوءظن دارد، حسود است،کینه ای است، غضبناک و عصبانی است، علاقه ای به دنیا دارد و نگاه شهوت آمیز دارد، شاداب نیست و طعم شادی را نمی چشد. شادابی و نشاط در پرتو این دو عاملی است که امشب عرض شد. یکی تقویت باورها و دیگری اصلاح ساختار اخلاقی است و اصحاب امام حسین این صفات را داشتند و شاداب بودند. عمر بن خالد صیداوی از شهدای کربلاست. این شخص خدمت حضرت رسید و تقاضا کرد که به همراه غلام و دوستانش که چهار نفر می شدند برای جنگ به میدان بروند. حضرت اجازه فرمودند و آنها رفتند. تا به میدان رسیدند عمرسعد دستور داد که آنها را محاصره کنند. تاریخ می نویسد وقتی اینها گرفتار شدند حضرت عباس برای نجات این اشخاص شتافتند و محاصره را شکستند و آنها را از محاصره بیرون آوردند. بعد از آن این اشخاص تک تک به میدان رفتند و پس از نبرد تن به تن به شهادت رسیدند. این شجاعت و استقبال و شهامت، از تقویت باورها و اصلاح ساختار اخلاقی آنها بود. جوانان عزیز! باورهایتان را تقویت کنید، اخلاقتان را اصلاح کنید تا شاداب باشید که اگر شاداب شدید بدنتان سالم می ماند، تفکرتان قوی می شود و یادگیری و بازدهی تان افزایش می یابد و با مشکلات هم به راحتی کنار می آیید و مشکلات برایتان سهل می شود. والسلام علیکم ورحمه ا... وبرکاته