بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم
سه ویژگی اصحاب امام حسین را در شبهای گذشته مورد بحث قرار دادیم. ویژگیهای بصیرت، ولایت پذیری و سرعت به کار خیر.
امشب به ویژگی دیگری می پردازم که یک خصوصیت و ویژگی قابل تأمل و کاربردی است و آن، ویژگی شادابی و نشاط است.همانطور که می دانید، هرچقدر انسان شادابی و نشاطش بیشتر باشد، هم از نظر جسمی سالم تر است و هم بازدهی و بهره وری اش بیشتر است. نشاط و شادی، از حالات روحی و روانی انسان است و از حالاتی است که اگر در کسی باشد، هم بر جسم و هم بر فعالیت های او تأثیر ژرفی دارد.
یکی از خصوصیات و ویژگی های یاران امام حسین نشاط و شادابی است. کلمه نشاط و شادابی، در قرآن و روایات، با عنوان فرح آمده که از اوصاف خدا هم هست. در روایات داریم که خداوند با توبه ی بنده اش شاد و فرحناک می شود.
نقطه مقابلش، مرح است. یعنی شادی مست آور و با غرور و نخوت. این که قرآن کریم می فرماید: روی زمین با غرور راه نروید.
درآیات و روایات، کلمه ی فرح، متعدد به کار رفته است. فرح یکی از اوصاف اهل بهشت است. قرآن کریم در سوره عبس می فرماید: وقتی بهشتیان به صحرای محشر می آیند، چهره هایشان درخشان و نورانی است و خندان و شاداب هستند.
نقطه ی مقابلشان یعنی دشمنانشان، چهره هایشان غبار آلود و غم انگیز است. پس همانطور که می بینید، نشاط و شادابی از اوصاف بهشتیان است. اتفاقاً در دعاهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از نشاط یاد شده است؛ همانطور که فرموده اند: خدایا! به ما در زندگی، نشاط بده و ما را از کسالت، فشل، سستی، بهانه جویی، ضرر و از ملالت حفظ کن. این روایات، بسیار دقیق و عمیق است و جای سخن بسیار زیادی دارد که از حوصله ی این جلسه خارج است و خودش نیاز به ساعتها بحث دارد.علیرغم پیشرفت علم در مباحث جسمانی و فنی، بشر در مباحث روانی پیشرفتی نداشته است و این مشکلات در جوامع، روز به روز در حال گسترش است. مواردی مثل بی نشاطی، افسردگی، کسالت، تنبلی و بی حوصلگی و نداشتن روحیه شادابی و نشاط و این خیلی خطرناک است. امروز روانشناسان می گویند مطالب روانی، هم در جسم انسان اثر می گذارد مثل مشکلاتی که برای معده اش پیش می آید یا سر درد می گیرد - اما نشاط، مقاومت می آورد - و هم در مشکلات ذهنی انسان اثر می گذارد. انسانهای شاداب، حافظه و یادگیری شان بیشتر است؛ حتی قدرت بازدهی شان هم بیشتر است. یعنی شادابی، هم در تفکرات انسان و هم در جسم انسان و هم در یادگیری اثر مثبت دارد و حتی در مسائل اقتصادی، انسان های شاداب موفق ترند. شادابی حتی در مسائل سیاسی، در مصائب و شکست ها هم اثر دارد و لذا اصحاب امام حسین با اینکه می دانسته اند شهید می شوند، باز هم با یکدیگر مزاح می کنند. کسانی مثل بریر که سید القراء بوده است.
شخصیتی که کمتر کسی مزاح کردن او را دیده بوده است. شخصی به نام عبدالرحمن نقل می کند که دیدم بریر، شب عاشورا در حال شوخی کردن با دیگران است. به او گفتم: تو که اهل مزاح و شوخی نبودی! این چه روحیه ای است امشب؟ گفت: کسی که در راه امامش و دینش جهاد می کند و آماده ی بهشت است، آنقدر شاداب است که این شادابی از دهانش تراوش می کند و در قالب مزاح خودش را نشان می دهد.
اتفاقاً یکی از اصحاب امام حسین وقتی خدمت حضرت رسید، همان آیه ی شادی را خواند. او یزید بن سیبط است که لقب یزید بصراوی دارد. این شخص در بصره، در جلسات سرّی شرکت می کرد و برای امام حسین یار جمع می کرد و خودش هم 10 پسر دارد. به پسرانش گفت که من می خواهم به امام حسین بپیوندم و غیر از 2 پسرش به نامهای عبدالله و عبیدالله، بقیه همراه او نیامدند. او همراه پسران و یارانی که جمع کرده بود در منطقه ای بنام ابطح نزدیک مکه به کاروان امام پیوست. وقتی به حضرت وارد شد این آیه را خواند: (( قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا )) منظورش این بود که من از اینکه به امام ملحق شدم، خوشحالم. در روز عاشورا، هم خودش و هم دو پسرش به شهادت رسیدند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زیارت ناحیه مقدسه به او و فرزندانش سلام داده است. این نشاط و شادابی در یاران اباعبدالله وجود داشت.
عزیزان! نشاط و شادابی به انسان مقاومت، قدرت تحلیل در مشکلات، صبوری و بردباری را می دهد. بنده یک داستانی را عرض می کنم که معنی شادابی و اضطراب معلوم شود.
سعید بن جبیر یکی از پنج صحابه ی خاص امام سجاد است. گاهی این شخص در نماز دو رکعتی، یک ختم قرآن می کرده است. یکی قاری بزرگ و حافظ قرآن بوده است. او از کسانی بوده که علاقه مند واقعی به مکتب عصمت و طهارت بوده است و همواره حادثه ی روز وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را یادآوری می کرد و می گفت که نمی دانید آن پنج شنبه ناگوار چه روزی بود! منظورش همان روزی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر بیماری بود و تقاضای قلم و کاغذ کرد تا وصیت و سفارش جانشینی امیرالمؤمنین را بنماید. سعید بن جبیر می گفت که ما هرچه می کشیم از آن پنج شنبه سخت است. این شخص شجاع و رشید و حافظ قرآن را گرفتند و پیش حجاج بن یوسف ثقفی آوردند. تا وارد شد، حجاج از او پرسید که نامت چیست؟ گفت: سعید. حجاج گفت که تو شقی هستی. سعید گفت مادرم من را سعید نامیده است؛ تو هرچه می خواهی بگو. حجاج گفت که بگو ببینم مقام خلفا بالاتر است یا مقام علی؟ او گفت: مقام کسی را من تعیین نمی کنم؛ هر کدامشان نزد خداوند متعال مقامشان بالاتر و مقرب تر باشند نزد من هم مقرب هستند و ارزششان بیشتر است.
حجاج گفت که تو می خواهی از جواب دادن به سؤالات من طفره بروی. الآن می گویم که تو را اعدام کنند. بگو ببینم چطور تو را بکشم؟ گفت هر طوری که من را بکشی، خداوند تو را همانطور قصاص می کند ولی من دعا می کنم که خدایا! کسی را بعد از من گرفتار حجاج نکن و من آخرین کسی باشم که به دست حجاج کشته می شوم. حجاج گفت مگر به حرف تو است؟ سعید گفت که من دعا کردم؛ بقیه اش با خداوند است. او را رو به قبله کردند که او را بکشند، او شروع کرد به خواندن آیه قرآن که: (( فول وجهک شطر المسجد الحرام )) گفت او را پشت به قبله کنید تا آیه نخواند. تا او را پشت به قبله کردند، این آیه را خواند: (( أینما تولوا فثم وجه الله )) او را روی خاک خواباندند که نه پشت به قبله باشد و نه رو به قبله. وقتی صورتش را روی خاک گذاشتند گفت: (( منها خلقناکم و فیها نعیدکم )) بالاخره اعدامش کرد و او با آرامش تمام به شهادت رسید. (1)
بعد از شهادت سعید، دعای او در حق حجاج مستجاب شد و پانزده روز بعد با مرضی که گرفت به درک واصل شد. مرضش این بود که از درون می سوخت و بدنش از بیرون سرد می شد. وقتی می خوابید، از خواب می پرید و می گفت سعید بن جبیر! با من چه کار داری؟ ملازمانش می گفتند که سعید را تو کشته ای! او گفت من اگر یکبار او را کشتم، او هفتاد بار مرا کشت. تا می خوابم، به خوابم می آید و کابوس می بینم. یعنی حجاج با اضطراب و نگرانی و یک وضع فلاکت باری به درک واصل شد.
این نشاط و شادابی سعید بن جبیر است و آن هم اضطراب و اندوهی که درون حجاج بود.
عزیزان! این بحث خیلی مهم است. شادابی و نشاط داشتن در زندگی اهمیت زیادی دارد. در زندگی، کسل، افسرده و بی حوصله نبودن خیلی مهم است. کارآمدی و قدرت تفکر و قدرت مقاومت انسان در پرتو شادابی است.
بنده می خواهم عوامل شادابی را برای شما بیان کنم. یکی از سؤالات مهم خانوده ها این است که چه کار کنیم که شاداب و با نشاط باشیم؟ و چه عواملی در زندگی انسانها شادی می آورد.
در روایات، پاسخ این سؤالات را می توان پیدا کرد و آنها را به چند دسته تقسیم کرد:
1- عوامل روانی
2- عوامل عبادی
3- عوامل اخلاقی
4- عوامل ظاهری
عوامل روانی نیز چند دسته است:
1- مثبت اندیشی: یکی از چیز هایی که در زندگی ما را آزار می دهد، منفی اندیشی است. اگر انسان مثبت اندیش باشد و خوبی ها و داشته هایش را ببیند، و در زندگی در قضایای مرتبط با بدبینی وارد نشود، موفق می شود.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ خندق، وقتی کلنگ زد که سنگی را جا به جا کند و دور مدینه را خندق حفر کنند، از ضربه ی سنگ به کلنگ، جرقه ای حاصل شد که حضرت فرمودند: من در این جرقه، نابودی امپراطوری ها را می بینم.
در زمان خودمان هم وقتی آمریکایی ها ما را تحریم کردند، امام خمینی (رحمه الله علیه) فرمودند تحریم خیلی خوب است، باید جشن بگیریم، چونکه ما با تحریم، رشد و پیشرفت می کنیم. امروز می بینیم که در پرتو همان تحریم ها، در بیشتر زمینه ها به رشد و پیشرفت چشمگیری دست یافته ایم.
روزی ابوهاشم جعفری نزد امام هادی مشرف شد. او وضع مالی اش به هم ریخته بود و اوضاع اقتصادی اش مناسب نبود؛ اما جسمش سالم بود و ولایت داشت و خیلی چیزهای دیگر داشت یعنی داشته هایش را نمی دید و فقط اوضاع نامناسب اقتصادی اش را می دید. تا قصد داشت حرفی بزند، حضرت به او فرمودند: ابوهاشم! به چیزهایی که داری فکر کن؛ ایمان داری که جهنم نمی روی، سلامت داری که نماز می خوانی و عبادت می کنی، امنیت داری، ولایت و چیزهای مهم دیگری داری.
در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شخصی را که فوت کرده بود آورده بودند تا حضرت برای او نماز میت بخواند. هر کسی شروع کرد به نحوی بدگویی کردن از او و بیان صفات ناشایستی که او داشته است. حضرت رو به جمعیت کردند و فرمودند: یعنی این شخص هیچ کار مثبتی در زندگی اش انجام نداده است؟ شخصی گفت: یا رسول الله! من دیدم که او یک شب در راه خدا نگهبانی داد. حضرت فرمودند: همین کافی است و برگشتند و نماز خواندند.
امام حسین در برخورد با حر، مثبت اندیشی کرد و نفرمود تو راه را بر ما بستی و تو ما را به این صحرا کشاندی. حتی زمانی که شهید شد، حضرت سر او را بر بالین گرفت و فرمود: تو کسی هستی که مادرت به حق، تو را حُر نامید.
امام حسین در راه کربلا به مکانی می رسند که در آنجا چادری بود که در آن مسیحی ها بودند و آن چادر متعلق به وهب و خانواده اش بود. وقتی حضرت وارد چادر شدند، وهب آنجا نبود. به مادر وهب پیغام دادند که به وهب بگو که حسین، پسر پیامبر آخر الزمان (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و پیغام مرا به او برسان. وقتی وهب آمد و مادرش آن اتفاقاتی را که افتاده بود را تعریف کرد، وهب خانواده اش را آورد و در کربلا مسلمان شد و به امام ملحق شد و شهید شد.
اگر انسان بخواهد در زندگی مثبت اندیش نباشد و موارد منفی را برجسته سازی کند، در زندگی به جایی نمی رسد.
سعد ابن ابی عمیر، از اصحاب خاص چند امام و نویسنده معروفی بوده است. او را زندانی کردند و در زندان، 120 ضربه شلاق به او زدندبه طوری که تمام بدنش مجروح بود، اما بانشاط بود و شکنجه گرانش از دست او به تنگ آمده و گاهی خسته می شدند. با اینکه بدن ابی عمیر، کبود وخونین بود اما محکم و استوار و بانشاط بود. این مقاومت، همان مثبت اندیشی و نشاط است.
در روایت آمده است که سرور و شادی، ظرفیت انسان را بالا می برد و باعث می شود قدرت تحمل انسان بالا برود.
2- زیستن در حال:
دومین عامل نشاط که در روایت ما به آن اشاره شده است، زیستن در حال است.
خیلی ها در فردا زندگی می کنند و خیلی ها هم در دیروز در جا می زنند. خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: به مردم بگو نسبت به آنچه از دست داده اند غصه نخورند.
عزیزان! ما نسبت به گذشته یک وظیفه ای داریم که همان ندامت و عبرت است. اگر کسی در گذشته گناهی انجام داده، پشیمان بشود و تکرارش نکند. اگر اتفاقی برایش افتاده، عبرت بگیرد تا دیگر آن اتفاق برایش نیفتد. نسبت به آینده هم یک وظیفه ای داریم و آن تدبیر است. انسان باید برنامه ریزی کند تا موفق بشود. پس، نه باید در گذشته زندگی کرد و نه در آینده.
عبیدالله حرّ جعفی در آینده زندگی می کرد. وقتی امام حسین او را دعوت کرد، عرض کرد می ترسم اگر دنبال تو بیایم، می ترسم که خونم هدر برود؛ می خواهم جایی کشته بشوم که نامم جاودانه بماند. یعنی دنبال عنوان و شهرت بود. افرادی مثل جون، أسلم ترکی و یزید بن سبیط که دنبال شهرت نبودند نامشان جاودانه شد و حتی کسی نمی داند اصلاً قبر عبیدالله حرّ جعفی کجاست؟ او در آب افتاد، غرق شد و به درک واصل شد.عمرسعد در فردا زندگی می کرد؛ به همین دلیل مضطرب بود و می گفت من حکومت ری را می خواهم. این موارد، بد است و خطرناک می باشد.
شهید بهشتی می فرمودند: اگر فردا صبح بگویند دنیا تبدیل به یک کشور پهناور شده و از این به بعد تو رئیس دنیا هستی، من نمی ترسم بلکه می نشینم و برای ریاست بر آن برنامه ریزی می کنم. این در حال زندگی کردن است.
بعضی ها کارهای خوب را به آینده ارجاع می دهند که اشتباه است. بلکه باید آن کار را در زمان حال انجام داد چون که در بسیاری از موارد، انسانها برای آینده وعده می دهند و انجام نمی دهند.
3- هدف دار بودن:
اسب ارّابه ی زندگی، هدف دار بودن است. انسان باید در زندگی هدف داشته باشد. بعضی ها مثل مرغ سرگردان می باشند و دائماً از این شاخه به آن شاخه می پرند. امام حسین از همان ابتدا هدفشان را معلوم کرده بودند. ایشان فرمودند: اهداف من، یکی احیاء سنت است و دیگری از بین بردن بدعت. در این راه، همه سختی ها ومصائب را به جانشان خریدند تا به هدفشان برسند. هدفداری، انسان را بانشاط و شاداب بار می آورد.
4- اکتفا به داشته های خود:
انسان باید به داشته های خودش اکتفا کند. روایت می فرماید: هرکس به دارایی های دیگران نظر داشته باشد، اندوهگین و محزون می شود. ولی در مسائل دینی، اگر انسان به دیگران استناد کند خیی خوب است. همانطور که در قنوت نماز عید فطر می خوانیم که: خدایا! هرچه که انسانهای خوب از تو خواستند، از تو می خواهیم. یکی از دعاهای حضرت ابراهیم این بود که می فرمود: من را به صالحین ملحق کن.
روزی امیرالمؤمنین همراه با صحابی شان جایی ایستاده بودند که زنی از مقابل آنها رد شد که حجابش خیلی درست نبود. - باید خدمت خواهران محترمه عرض کنم که رعایت عفاف و حجاب، لازم و ضروری است. گاهی بدحجابی باعث گناه و نگاه شهوت آمیز جوانان می شود. حجاب، مصونیت و عزت است و گوهری را در میان یک فضایی حفظ کردن است. این چیز بدی نیست. حجاب جزء فطرت است - افرادی که دور حضرت بودند، به این زن نگاه کردند. حضرت آنها را ندامت نمودند و فرمودند: به همسرانتان اکتفا کنید و نگاهتان به دیگران نباشد. اگر کسی به داشته هایش اکتفا کرد، این موجب نشاط و شادابی در زندگی می شود. پس نتیجه می گیریم که شادابی، نشاط، فرح و سرور، یکی از ویژگی های یاران ابا عبدالله است. یاران امام حسین شاداب بودند.
عزیزان! افسردگی، کسالت، سستی، تنبلی و بی حوصلگی از بیماری های خطرناک روانی است که متأسفانه بخش های زیادی از فضای خانواده را در بر گرفته است. بیایید در زندگی شاداب باشیم. تمام رموز شادابی و نشاط، ریشه اش در روایات اهل بیت وجود دارد. اگر شاداب و بانشاط زندگی کنیم، هم بدنمان سالم می ماند و هم قدرت تفکرمان بالا می رود و هم بازدهی مان بیشتر می شود. انسانهای شاداب، گروه گرا هستند و روحیه ی تعاون دارند و مشکلات را سنگین نمی بینند.
والسلام علیکم ورحمه ا... وبرکاته