پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 


بسم الله الرحمن الرحيم
 جامعه ما امروز به مرحله نويي از رشد معنوي و تكامل ديني رسيده. در اين مرحله ديگر اولويت ندارد كه ما سعي كنيم مردم به خدا معتقدبشوند؛ البته مسير اعتقاد به خدا يك مسير طولاني است كه روز به روز انسان مي‌تواند در اين مسير حركت بكند و اعتقاد خودش را تقويت بكند. ولي دوران اينكه ما سعي كنيم مردم اعتقاد به خدا را خرافه ندانند و براي معتقد شدن، از استدلالات عقلي كافي برخوردار بشوند، گذشته. يعني اينقدر رشد پديد آمده كه اعتقاد به خدا را در جامعه ما به صورت ميانگين و عمومي، خصوصا در بين اقشار فرهيخته جامعه، يك امر قطعي و معقول قرار داده.
از يك مرحله ديگري هم جامعه ما گذشته: از اينكه بخواهد انگيزه‌اي پيدا بكند براي اصلاح و رشد، براي قرار گرفتن در مسير بندگي و عبوديت. انگيزه هم در حد متوسط افراد جامعه، خصوصاً در بخش اقشار فرهيخته جامعه كه عموم جوانان ما هم جزء آن اقشار هستند، جامعه ما گذشته. الآن با ده سال پيش يا بيست سال پيش تفاوت آشكاري در جامعه احساس مي‌‌شود. بنده به عنوان يك شاهد كوچك وقتي نگاه مي‌كنم كه ما ده سال پيش، بيست سال پيش گاهي بايد حقانيت دين خودمان را براي بسياري از مخاطبان جا مي‌انداختيم، و الآن اگر كسي از حقانيت دين حرف بزند، اكثريت مخاطبان نگاه متفاوتي مي‌كنند كه چرا تو داري حقانيت را جا مي‌اندازي؟ مگر كسي در حقانيت اين دين شك دارد؟ رشد را آدم احساس مي‌‌‌كند...
وقتي آدم به چهره مخاطبان مباحث ديني امروز نگاه مي‌كند، مي‌بيند آنها ديگر انگيزه‌اي عموما ندارند كه كسي بخواهد حقانيت اين دين را برايشان جا بيندازد، خب معلوم است كه اين دين بر حق است. آقا بياييد اعتقاد به خدا پيدا كنيد! كي ندارد اين اعتقاد را؟ ميانگين ديگر، ميانگين آدم در نظر مي‌گيرد، خصوصا جوان‌ها و باسوادها، اين دو گروه، حالا جوان باسواد، جوان عموما، باسوادها عموما، كه اين دو گروه هم مخاطبان اصلي دين هستند.
نه تنها نگاه به دين نگاه نوعا درستي است، نه تنها اين نگاه تبديل به يك اعتقاد هم شده كه قابل دفاع هم هست از نظر عقلي، به اين سادگي‌ها هم شبهه‌ها و انحراف‌ها جامعه و جان جوانان ما را متزلزل نمي‌كند. الآن خطر امري به نام شبهه در نهايت كمي خودش قرار دارد. شبهه‌اي كه اعتقاد ديني را از بين ببرد.
از اين مرحله نه تنها عبور كرديم. بلكه از اين مرحله هم ما عبور كرديم كه بعد از اينكه نگاه درست شد، بعد از اينكه حتي معتقد شديم، حالا بياييد انگيزه پيدا كنيم رشد كنيم. انگيزه پيدا كنيم آدم بشويم. بنده سالهاي سال مي‌ديدم كه ايجاد انگيزه براي رشد لذت‌بخش بود براي مخاطبان معارف ديني، كه ما انگيزه‌اش را نداريم، چگونه اين انگيزه را پيدا كنيم؟ الآن باز مي‌بيني جامعه از اين مرحله هم گذشته، و اين يعني رشد، اين دليل بر اينكه ما از دوران دفاع مقدس هم رشد كرده ايم. در دوران دفاع مقدس براي رشد پيدا كردن، بايد خيلي انگيزه مي‌ساختي، همه نامشان در عداد شهدا و مجاهدين راه خدا نوشته نمي‌شد، اصلا انگيزه نداشت. الآن اگر جهادي پيش بيايد، شما آدم بي‌انگيزه كمتر پيدا مي‌كنيد. اگر كسي هم بترسد و در جهاد شركت نكند، خودش از وضع خودش شرمنده خواهد بود، و اين خيلي عالي است. جامعه ما در مرحله سوم قرار گرفته. اين مرحله سوم دو تا ويژگي بسيار عالي و منحصر به فرد پيدا كرده. إن شاء الله به مرحله چهارم هم خواهيم رسيد.
مرحله ايمان پيدا كردن، مرحله‌اي بود كه شهيد مطهري در آن مرحله، استادِ راه بود و در اينباره در ميان اقشار روشنفكر و جوانان، كارهاي جاودانه انجام داد. رويكرد كتاب‌هاي شهيد مطهري بيشتر به همين منظور است. الآن گاهي از اوقات شما مي‌بينيد جوانها آن كتاب‌ها را نمي‌خوانند، مال بي‌توجهي‌شان به شهيد مطهري نيست. جوانها مؤمنند، كتابي كه سعي مي‌كند تو مؤمن بشوي، انگيزه ندارد بخواند. البته همه كتابهاي شهيد مطهري اينگونه نيست كه فقط براي ايجاد ايمان نوشته شده باشد. بعضي از كتاب‌هاي شهيد مطهري هست كه براي پرورش ايمان است. آن كتاب‌ها را من به هر كسي معرفي مي‌كنم، اتفاقا با علاقه بيشتري مي‌‌خواند. مثلاً شما برخي از متون مختصري كه از ايشان به يادگار مانده در تفسير آيات قرآن، يا مباحث اخلاقي، به جوانها مي‌دهي با ولع مي‌‌خوانند. انسان كامل شهيد مطهري را با ولع بيشتري جوانها مي‌خوانند تا جهان‌بيني توحيدي را، چون به هرحال اين جهان‌بيني تعليمات مدرسه‌اي و عمومي، فراگير شده، فراگير كرده جهان‌بيني را، جهان‌بيني ديني را. مرحله اول مرحله مؤمن شدن بود. بعد از ايمان كه مؤمن شدي، انگيزه براي كمال و تكامل، آن انگيزه هم ايجاد شده.
بعد از دوران دفاع مقدس يك مرحله‌اي بود كه همه دچار فترت و سستي شده بودند. بعد از دوران دفاع مقدس، يك دوراني بود كه دوران خلأ انگيزه بيشتر مي‌شود نامش را قرار داد. خلأ انگيزه، انگيزه نداشت كه تكامل پيدا بكند. يك كمي سرها در محدوده دنيا، نمي‌خواهم تعبير آبخور خوراك و خواب و پوشاك و اينها به كار ببرم، فرو رفته بود. بلافاصله اين آدم‌ها، اين مؤمنين پرورش يافته در مكتب امام حسين (ع) و شهادت بيدار شدند. يك مدتي بعد از جنگ، همه خلأ معنويت را يافتند، توجه به معنويت بيشتر از دوران دفاع مقدس در جامعه رواج پيدا كرد. من مي‌ديدم به عنوان يك شاهد كوچك، آن دوران از انگيزه آدم شدن صحبت مي‌كرديم، خيلي‌ها برايشان مؤثر بود، مي‌گفتند خيلي خوب بود، خيلي تكان خورديم. خيلي لازم بود.
اما الآن بنده با يك وضع جديدي مواجهم. در اين دوران سوم بعد از ايمان و انگيزه كمال، رسيديم به وضعيتي كه تا جايي از ايمان صحبت مي‌كني، بلافاصله همه از تو مي‌پرسند چگونه ايمان خودم را پرورش بدهم، چگونه ثمراتش را ببينم. مثلاًً مي‌گويد من چگونه علاقه‌ام را به امام زمان افزايش بدهم؟ چگونه من به محضر حضرت برسم، چگونه رضايتش را به دست بياورم؟
و يا اگر جايي انگيزه آدم شدن و رشد را مطرح كنيم، بلافاصله بلااستثنا همه مي‌ريزند، مي‌گويند چكار كنيم از فردا؟ انگيزه داريم، انگار انگيزه از قبل هم داشته. من كاملا آرام، شفاف و شمرده دارم مي‌گويم كه اين مرزبندي‌ها را ببينيم و واقعاً آدم زمان خودمان باشيم. شايد اين طلبه كوچك، گزارش دقيقي دارد به سروران خودش مي‌دهد كه ما در چه زمانه‌اي الآن داريم زندگي مي‌كنيم؟ انگيزه براي خوب شدن، خوبتر شدن، كمال پيدا كردن هست، برنامه نيست.
دوران سوم يك ويژگي‌اي پيدا كرده. گفتم دو ويژگي مهم. ويژگي اولش اين است كه دوراني است كه نوع آدم‌هاي جامعه ما دنبال برنامه كمال مي‌‌گردند. ايمان، انگيزه، برنامه عمل. دوران سوم دوران برنامه عمل. الآن محافل معنوي يك از پررونق‌ترين مباحثي كه مي‌توانند داشته باشند اين هست كه به جوانها به جامعه برنامه بدهند. از اين راه مي‌تواني بروي، زودتر به مقصد مي‌رسي، از اين راه دقيق‌تر به هدف خواهي زد. از اين راه با قوت بيشتري خواهي رفت. از اين راه در اين مبارزه موفق‌تر خواهي بود. به اين شيوه حركت بكني، پيروزي‌هايت بيشتر مي‌‌‌‌‌شود و همه دوست دارند شهد شيرين پيروزي را در هر مرحله‌اي بچشند. چگونه بروم جلو؟
ويژگي ديگري كه علامت اين است كه من راست مي‌گويم، علامت اين است كه اين گزارش درست است و الآن در جامعه ما ايجاد شده اين ويژگي است: مردم ايمان دارند، انگيزه هم دارند، دنبال برنامه مي‌گردند كه عمل كنند، برنامه گيرشان بيايد عمل هم إن شاء الله خواهند كرد، اگر جامعه در چنين شرايطي قرار دارد، پس بايد يك علامت ديگر داشته باشد، آن علامت چي است؟ راست مي‌گوييد شما؟ مردم در وضعيت تقاضاي برنامه اند؟ انگيزه دارند به اندازه كافي؟ اگر اينگونه است اين جامعه بايد يك علامت داشته باشد، آن علامت هم هست. علامت دوم، علامت صحت وجود علامت اول و ويژگي اول است. آن چي است؟ آن اين است كه مردم لذت مي‌برند از ذكر خدا، از ذكر حسين، از ذكر مهدي فاطمه، دوست دارند يك جايي بگويند حسين، برود بنشيند، هر چي هم عملش هر گونه است. حرم امام رضا غلغله است، راه كربلا باز است، اما مي‌گويي كربلا دلها مي‌‌رود. مي‌رود در حرم، ديگر نمي‌خواهد بيرون بيايد. فرصت پيدا كند رفته مشهد. دوست دارد. روز اول محرم است، الآن مجلس ما را ببينيد، با اينكه وقت مجلس ما انصافا، اين مجلس واقعا نامناسب است، همه دوستان هم مي‌دانند، اما ديگر حالا اينگونه شده ديگر، گفتيم يك مجلس وقت نامناسب باشد، وقت مناسبش هم جلسات ديگر زياد است. دوست دارند. مي‌خواهد در يك فضايي بنشيند كه در آن فضا مي‌گويند حسين، در آن فضا مي‌گويند امام زمان را صدا مي‌زنند، اعتكاف‌ها شلوغ است، عرفه‌ها شلوغ است. مجالس روضه شلوغ است. اين‌ها بچه‌ها پشت در نشستن است. مردم چرا اينقدر پشت در خانه اهل بيت مي‌نشينند؟ چون دوست دارند بروند داخل. اين علامت اين است كه انگيزه دارد برود داخل. راه پيدا كند همين مي‌رود داخل. در را به رويش باز كنند مي‌رود داخل. كسي كه مي‌آيد پشت در مي‌نشيند، يعني آرزو دارد برود در حياط. به گذشته‌اش نگاه نكن، امام حسين (ع) همينگونه است، به گذشته كسي نگاه نمي‌كند. هر كس مي‌آيد در مجلس امام حسين، امام حسين او را به خدا نشان مي‌دهد، مي‌گويد خدايا نگاهش كن، اين دوست دارد بيايد كربلا، اين طرفش را ببين. گذشته‌اش را نگاه نمي‌كند. از كدام محله آمده در كوچه بني‌هاشم؟ آنش مهم نيست. الآن پشت در نشسته، اگر مادرم فاطمه در را به روي او باز كند مي‌آيد داخل.
اين مجالس معناي خيلي قوي‌اي دارند. با اشتياق مي‌روند در مجلس مي‌‌نشينند. در مجالس نه امام زمان را مي‌بينند، نه صداي زيبا و دلنشين امام حسين را مي‌شنوند، نه نوازش اميرالمؤمنين را مستقيم حس مي‌‌كنند. چيزي ديده نمي‌شود در اين مجالس، چيزي پخش نمي‌كنند. غذايي هم جايي بدهند، همه در خانه‌شان غذايي بهتر گير مي‌‌آيد. اين دومين ويژگي است كه در جامعه ما پيدا شده. از عمق دلها بلند مي‌‌شود.
پس الآن دوره‌اي است كه جامعه ما به دوران سوم رسيده، يعني برنامه عمل مي‌خواهد، خوب آدم درباره برنامه عمل شيرفهم بشود اقدام مي‌‌كند. معصيت‌ها آمارش به شدت مي‌آيد پايين. يك استادي ديروز به من مي‌گفت كه سر كلاس از بي‌حجابي‌ها ناراحت شدم، سر كلاس گفتم بچه‌ها من مي‌خواهم در مورد بي‌حجابي صحبت كنم، شما بگوييد از كجا شروع كنيم با هم حرف بزنيم. يك استادي كه آقاي دكتري كه آخوند هم نبوده، درس‌هاي خودش را مي‌‌داد. مي‌گفت نمي‌دانستم از كجا من بايد شروع كنم؟ بگويم آقا خدا، قيامت، بگويم مثلاً وضع فرهنگي جامعه، از غرب بگويم، بگويم آقا اينها شيوه‌هاي آنهاست، مال ما نيست، از كجا شروع كنم؟ نصيحت كنم، آمار بگويم، چي بگويم؟ گفتم بچه‌ها خودتان بياييد با هم صحبت كنيم. بعد يك خانمي كه اصلا حجابش را رعايت نكرده بود، اتفاقا بدترين وضعيت حجاب را در كلاس داشت ـ نمونه مي‌گويم ها، نمونه مي‌گويم كه ببينيد از اين نمونه‌ها معتقدم فراوان است و نمي‌خواهم با نمونه استدلال كنم، به نمونه آدم استدلال نمي‌كند، يك نمونه كه دليل نمي‌شود، ولي چون معتقدم به دلايل ديگري از اين نمونه‌ها فراوان است، مي‌گويم چي؟ مي‌گويم اين نمونه را براي شرح مطلب، براي بيان مطلب شما در ذهن خودت مرور كن. ـ مي‌گويد بلند شد اينقدر از حجاب دفاع كرد. من مانده بودم همينجوري به او نگاه كردم، گفتم كه خب آخه خود شما؟ گفت منم كه اينگونه‌ام معتقدم به اينكه بايد حجاب باشد. الآن جو مثلاًً خراب است. الآن ديگر مي‌شود ديگر. وقت منم تلف مي‌شود براي اينكه خودآرايي كنم بيايم بيرون. خودمم خسته‌ام. از اين نمونه كم نيست.
و اين خيلي دوران قشنگي است. اين چيزي است كه به آدم نشاط و انرژي مي‌دهد و آدم را در وضعيت رو به جلو قرار مي‌دهد و موجب مي‌شود آدم سياه نمايي نكند، و يأس را از بين مي‌برد، تو هم خودت را فريب نده، تو هم در اين نقطه هستي. شيطان گاهي از اوقات تو را گول مي‌زنه و وضعيتي كمتر از اين را برايت توضيح مي‌‌دهد. مي‌گويد ببين تو خيلي وضعت خراب است، مي‌بيني اصلا تو خيلي وضعت خراب نيست ها، اين را بهت بگويم. تو خيلي وضعت خوب است.
آقا! واقعاً اگر وضع من خوب است، مواظب باشم خراب نشود. آفرين! همين نتيجه را بايد مي‌‌گرفتي. وضعت خوب است، الآن ديگر حيف است خراب بشود. الآن با يك زحمتي از كنكور رد شدي، در بهترين رشته انتخاب شدي، الآن مشروط بشوي ديگر خيلي ناجور است. سست نشويم. با انرژي بخونيم. ببينيد، اين را چه كسي دارد مي‌گويد؟ يك كسي كه كارش يك جورايي عيب‌جويي است. بنده وقتي كه مي‌خواهم بروم منبر، آدم حسابي گير نمي‌آيد، مي‌گويند حالا تو برو فعلا، مي‌خواهم حرف بزنم، بايد بروم يك عيبي را پيدا كنم، سر آن عيب حرف بزنم ديگر، من كه نبايد بگويم، به به چه بري چه بازويي! اينگونه نبايد بگويم كه. من بايد كيسه بكشم، چرك پيدا كنم كه كيسه بكشم.
در جبهه گردان حبيب من سخنراني مي‌كردم، شهدا كه حضور دارند آنها شاهدند، زنده هايشان هم هر كس بشنود باشد يادش مي‌‌آيد. شبها ما سخنراني مي‌كرديم و ظهرها. عصرها از هر چادري در كرخه يك نفر مي‌آورديم جلسه مي‌‌گرفتيم. مي‌گفتيم مشكلات بچه‌ها چي است شب صحبت كنيم در موردش؟ جبهه بود، اينها نصفشان شهيد شدند. ولي مي‌رفتيم مشكل مي‌گشتيم كه مشكل چي است، سر آن مشكل حرف بزنيم. لذا آقا بحث آنجا خيلي گرفته بود. با اينكه بنده ناچيز عرضه‌اي نداشتم ها، تناسبي با مشكلات داشت. لذا يك جورايي اين عيب را بنده دارم كه عيب‌جو ام. به يك معنايي بايد عيب بگردم پيدا كنم، بگويم الآن اين عيب است. آن وقت من دارم مي‌گويم وضع خيلي بهتر از سابق است، اين حرف من را حساب رويش باز كنيد ها. وقتي من مي‌بينم بعضي‌ها بدجوري عيب‌جويي مي‌كنند از اين جامعه، ناراحت مي‌‌شوم. آقا چقدر وضع خراب است! والله تو كجا را داري مي‌بيني؟ چگونه داري نگاه مي‌كني؟ آمار چي را داري مي‌گيري؟ مثل اينكه يك بچه‌اي قدش بلند شده، شلوار به او كوتاه شده، مادره بنشيند غصه بخورد، نگاه كن، من شلوار را بايد بيندازم دور، خب به جهنم كه بيندازي دور، عوضش بچه‌ات رشيد شده، رشد است، دوران بلوغ است، برو شير و گوشت و اينها بخر به بچه‌ات بده بخورد، در اين دوران رشد تقويت بشود. اين را نگاه كن، تو او را نگاه نكن. مريض مي‌شود آدم مي‌رود دكتر، دكتر نبض را مي‌‌گيرد. اول نبض را مي‌گيرد، قلب درست كار مي‌كند؟ قلب مهم است.
ما تصادف كرده بوديم، دستمان در رفته بود. مي‌گفت دستت مهم نيست، بايد بروي، عكس بگيري ببينيم خونريزي مغزي كردي يا نه، سر و صورتمان هم خوني شده بود و... بابا اين دست پدر ما را در آورده، گفت آن مهم نيست، دردش هم مهم نيست. اول من بايد سر تو را ببينم. آدم اينجا را اول مي‌‌بيند. هر چي تقاضا كردم اقلا من را بيهوش كنيد، دسته كتفه در رفته، گفت نه اين مهم نيست، كله مهم است، هيچ ما را فرستاد در آن دستگاهه و بعد كه ديدند ضربه مغزي نشده، گفت حالا اين دست، حالا...
يا اباعبدالله امسال محرمي ما را تحويل بگير. از روز اول آمديم. شلوغش كرديم، مي‌خواهيم شلوغش كنيم كربلاي تو را. ما در وضعيتي مي‌‌‌آييم... خودت هم ما را تربيت كردي، خدا اثر خون تو را از بين نمي‌برد. ما تربيت شده به دست توايم، لذا عقب نمي‌رويم، قهقرا نمي‌رويم. اينها را بگو تا بعد اين را بگويي: حسين! اين محرمي من را عوضم كن، بيايم جلو، ديگر برنگردم به وضع سابق. مادرم بگويد امسال محرم چي شد؟ تو يك چيز ديگه شدي، ديگر آن رفتارهاي سابق را نداري؟ تو امسال چگونه شروع كردي محرم را كه از روز اول يك جور ديگه تحويلت گرفتند، محرم امسال را مبنايي براي يك تغيير از اين مرحله به بعد ـ فدايتان بشوم ـ قرار بدهيد. جامعه دارد جلو مي‌‌رود. امام حسين (ع) به‌ ما نگاه بكند، بفرمايد اين جزء صف جلويي‌هاست، نفرمايد اين جزء صف عقبي‌هاست. ما را نگاه مي‌كند، نفرمايد اين هم إن شاء الله بعدا درست مي‌‌شود. بفرمايد اين جزء اولي‌هايي است كه درست مي‌‌شود. زهير روز اول برگشت. حرّ روز آخر برگشت. فضا عاليه ولي تو عقب نمان. من دارم به تو مي‌گويم ها، سرعت هم خواهد گرفت. تنبلي كني يك دفعه‌اي خيلي جا مي‌‌موني. خيلي. تو خراب نمي‌شوي، امام حسين خيلي زحمت‌ها كشيده، زحمت تو را هم مي‌كشد، زحمت من ضعيف‌تر از تو را هم مي‌‌‌كشد. ولي ديگه بگوييم حسين، تو خسته شدي، اين همه راه آمدي، بقيه‌اش را من خودم مي‌‌آيم. ما را هم مي‌‌برد. آبروداري مي‌كند امام حسين. نمي‌گذارد ما از بين برويم. تو خيالت در اين زمينه راحت باشد.
ولي يك راهي را امام حسين باز كرده، هر كه دارد هوس كرب و بلا بسم الله، يا علي بگو برو. دوران دوراني نيست كه به تو ايمان بدهند. بكشي نمي‌تواني كفر بورزي. بكشي خودت را نمي‌تواني كافر بشوي. بگويي خبري نيست. وجدانت مگر قبول مي‌كند؟ دوراني هم نيست كه به تو انگيزه بدهند براي آدم شدن. تو داري اين انگيزه را. ببين، يك سؤال ازت بكنم. دوست داري آنگونه كه حسين تنها ماند، مهدي فاطمه هم تنها بماند؟ و تو جزء كساني باشي كه به درد آقا نخوري؟ وجدانت اين را قبول مي‌كند؟ به بي‌نمازه اين را بگو، سرش را مي‌اندازد پايين، تو كه بچه خوبي هستي. بگو دوست داري به درد امام زمان نخوري؟ به بي‌نمازه، آه مي‌‌كشد. به عرق خوره بگو، پيدا نمي‌شود حالا كم. بگو دوست داري حسين از تو شاكي باشد؟ مي‌گويد نه به خدا، حرفش را نزن. اين نور توي دلها سرايت كرده. كار خود امام حسين است.
آقا چگونه اين تكامل صورت گرفته؟ بگذاريد اين حرف هم خيلي مهم است بزنم. روز مقدماتي بحثمان است، زياد هم وارد بحث نشويم، مهم نيست. چگونه اين تكامل صورت گرفته؟ جالب است، كي سير و سلوك كرده، كي زحمت كشيده، چگونه اين تكامل صورت گرفته؟ هيچي، ما چند سالي است به امام حسين فرصت داديم كار فرهنگي بكند در اين كشور. ديگر عزادارها و روضه خوانها را زندان نبردند. آزاد... امام حسين را آزاد گذاشتيم، جمهوري اسلامي تشكيل داديم، حسين را آزاد كرديم، گفتيم يا اباعبدالله، اين مملكت، اين محرم، اين دلها، اين تو. اينها همه‌اش كار خود امام حسين است. هيچكس هم براي امام حسين، هيچ زحمتي نكشيده. امام حسين زحمت همه را كشيده. آقا شاعرهايي كه شعر گفته‌اند. برو از شاعرهايي كه شعر گفته اند، شعرهاي قشنگ گفته‌اند بپرس، بگو تو خدمت به امام حسين كردي؟ با شرمندگي بر مي‌گردد گريه مي‌كند، مي‌گويد امام حسين كجا، شعر من كجا؟ شعر من اصلا شأن امام حسين را آورده پايين. اين امام حسين است كه به من لطف كرده من را شاعر كرده، من شعر گفتم، بعد امام حسين، مصيبتش عزايش، بالاتر از شعر من است. آن كس هم كه گريه مي‌كند، خودش مي‌داند، با شعر من گريه مي‌كند، به من هم مي‌گويد به به چه شعري. ولي آخرش مي‌آيد در گوش من مي‌گويد ولي حسين مصيبتش بالاتر از شعر تو است ها. من براي بالاتر از شعر تو گريه مي‌‌كردم. اصلا شعره نقشش چي است اين وسط؟ حالا اين حسين است اجازه داده ما هم يك چيزي بگوييم، ولي نه اينكه ما با شعرمان رونق بدهيم به امام حسين. آقا ببينيد من مقابل شما دارم مي‌گويم اين حرفها را، راست مي‌گويم؟ شما نوحه خوانها سينه زن ها، از سخنرانها بپرسيد. آقا تو خوب تونستي امام حسين را معرفي كني؟ به خدا قسم هر سخنراني صورت مي‌گيرد، اين مخاطب و گوينده هر دو مي‌دانند امام حسين بالاتر از اين حرفهاست، اما خب چكار كنند؟ ديگه چاره‌اي ندارند جز اينكه همين كلمات را بگويند بشنوند با همديگر صحبت كنند. جفتشان هم مي‌دانند حق مطلب ادا نشد، ولي خب حسين چكار كنيم؟ ما بيشتر از اين كلمات نداريم.
لذا ماها رونق به امام حسين نمي‌دهيم. امام حسين است كه دارد به ما رونق مي‌‌دهد. به محفل ما، به مجلس ما، به همه چيز ما دارد رونق مي‌دهد، اينها كار خود امام حسين است. كي خدمت مي‌كند مثلاًً آن روستا؟ جاده آسفالت... نمي‌شده با ماشين بروي، حالا جاده آسفالت زده، اين يعني خدمت به اين روستا، آقا روستا را زنده كرد. درست است؟ كي مي‌تواند خدمت كند به حسين؟ هيچكس، امام حسين خدمت مي‌كند به همه. خيلي حرف عميقي است ها. سي سال است ما به امام حسين فرصت داديم. حالا، دوره دوره آدم شدن است. من حتي به شما انگيزه هم نمي‌خواهم بدهم، ما مي‌خواهيم اين چند روزه از امام حسين بپرسيم امام حسين ما اگر بخواهيم سلوك معنوي داشته باشيم، رشد كنيم، چكار بكنيم؟ اين سؤال را برويم از امام حسين بپرسيم. الآن كه كربلا نيست. الآن كه دفاع مقدس نيست. الآن يك مقدار پيچيده است اوضاع. من مي‌خواهم آدم بشوم، در همين شرايط. در همين شهر. الآن اين انگيزه انگيزه عمومي است. چكار بكنيم؟ از حضرت برنامه بگيريم إن شاء الله. به ما برنامه بدهد امام حسين. امام حسين برنامه آدم شدن هم شما مي‌دهي به آدم ها؟ انگيزه‌اش را دادي، ايمانش را داده بودي قبلا، انگيزه‌اش را هم دادي آدم بشوم، برنامه مي‌دهي؟ ببينيم امام حسين برنامه‌اي براي آدم شدن به ما مي‌دهد؟ ما مي‌خواهيم در اين باره صحبت كنيم. آن‌هايي كه انگيزه دارند آدم بشوند، دور اينگونه حرفها جمع مي‌‌شوند. من كه خودم ضعيف‌تر از بقيه ام، من شما را مي‌بينم تازه يك كمي انگيزه پيدا مي‌‌‌كنم. ولي شما انگيزه هايتان آماده‌تر از اين حرفهاست.
آن وقت ببين امام حسين با تو چكار مي‌‌كند. همانگونه كه ما در اين مملكت فقط فرصت داديم به امام حسين، امام حسين اين غوغا را كرده، فدات بشم تو هم در دل خودت به امام حسين فرصت بدهي، اين كار را برايت مي‌‌كند. زياد نمي‌خواهد تقلا بكني. الآن اينجايي كه شما نشسته‌ايد داريد روز اول محرمي هنوز حسين پايش به كربلا نرسيده، آمديد كربلا ملتهب حسينيد، اينجا جاي شما نيست، بگويم شرمنده مي‌شويد، خجالت مي‌كشيد، از من ناراحت مي‌شويد، مي‌گوييد چرا اينقدر حرف‌هاي مهم و درشت را مي‌زني به ما كوچولوها موچولوها، اين مقامي كه تو نشسته‌اي مقام بالايي است. روز اول محرم جمع شديد آمديد در كربلا، دلت دارد مي‌تپد براي حسين كه دارد مي‌آيد كربلا، تو چگونه آمدي اينجا؟ زحمت كشيدي؟ چقدر رياضت كشيدي؟ چند روز روزه گرفتي، چقدر صدقه دادي؟ نگاه كن خودت را. والله بخدا تا اينجا آورده تو را حسين. خودش آورده. قبول است؟ به خدا بلد است بقيه‌اش را هم ببرد. ببين من دارم باز هم انگيزه، ايمان درست مي‌كنم ها. با اينكه دوره هاش گذشته، ولي باز هم ايمان دارم درست مي‌كنم، انگيزه درست مي‌‌كنم.
همين الان، بچه ها، شما الآن حسيني هستيد، الآن همين مقدار حسيني هستيد، چقدر زحمت كشيدي براي اينجا؟ چي دادي؟ كجا كتك خوردي؟ كجا فداكاري كردي؟ والله به خدا كاري نكرديم، قبوله آقا كاري نكرديم، به من يك جواب بدهيد، قبول است؟ همه قبول دارند اين را؟ يا رودربايستي داري نگاه مي‌كني من را كه حالا بگذار حرفش را بزند. آقايان! همه قبول داريد ما كاري نكرديم؟ تا اينجا ما را امام حسين آورده؟ حضرت امام چقدر مقام دارد؟ به خدا قسم اين اعتقاد بنده است دارم به شما مي‌گويم، برو از هر عالمي بپرس، بگو اين بچه طلبه اين را گفت. حضرت امام، بزرگان و خوبان، به آنها بگوييد شما چقدر زحمت كشديد؟ به خدا همين جواب تو را مي‌‌دهد. مي‌گويد من هم كاري نكردم، چشمم را باز كردم ديدم امام حسين هي دارد من را مي‌‌برد. رفقا! فقط شما اجازه بدهيد، امام حسين بقيه‌اش را هم مي‌برد، همانگونه كه تا الآن آورده. يك دفعه مي‌بيني در يك وضعيتي نشستي، نماز شب هايت به راه، چشمت باز، عقلت روشن، ضميرت نوراني، نفست پاك، دست به بيمار مي‌زني شفا پيدا مي‌‌كند. چي شد؟ تو اينگونه نبودي، اينجا آمدي كجا؟ همينجوري كه تا اينجا آمدي، بقيه‌اش را هم تو پا بده، تو راه بده به حسين، مي‌‌برد.
قرآن مي‌فرمايد تو تسليم بشو، عجيب است به خدا قسم، تو تسليم بشو، تو نمي‌خواهد زحمت بكشي. بلي من أسلم وجهه لله، تو تسليم بشو، وجهت را تسليم كن. حالا ما البته صحبتمان سر كلمه وجه است، إن شاء الله ديگه وقت‌هاي ديگه به آن مي‌رسيم و از فردا بحثمان را شروع مي‌‌كنيم. ولي روي أسلم، أسلم مي‌داني يعني چي؟ أسلم وجهه يعني چي؟ وجه يعني چي؟ بله؟... آقا سخنراني نمي‌خواهيم بكنيم، داريم صحبت مي‌كنيم با هم، وجه يعني چي؟ صورت، صورتت را تسليم كن يعني چي؟ يك كمي فكر كنيد رويش. چقدر قشنگ است. يك وقت هست كه مي‌گويند آقا اين كاغذ را ببين، مي‌گويد ببينم، خب، يك نگاه كرده، تسليم نيست صورت تو به نگاه كردن به اين كاغذ. اما يك وقتي يك كسي را مي‌بيني ماتش مي‌شوي، ديگر صورت ازش بر نمي‌گرداني، صورت تو تسليمش شده، او مي‌رود اينور تو مي‌روي اينور، او مي‌رود آنور تو مي‌روي آنور. دستش را مي‌برد بالا، چشمت مي‌رود بالا. تا وقتي او هست ديگر تو رويت را بر نمي‌گرداني. اين يعني چي؟ صورتت را تسليم كردي. توجهت را تسليم كردي. تو تسليم من بشو، تو رويت را از من برنگردان، من بقيه‌اش را درست مي‌‌كنم. حسين مي‌گويد تو تسليم من بشو، اين كه تو محرم از جلسه امام حسين در نمي‌آيي، ديوانه امام حسين هستي، هنوز نديده، اين يعني استعداد تسليم وجه داري. اباعبدالله تو را به خدا نشان مي‌دهد، خدايا ببين، اين تسليم شده ها، نگاه كن من هر طرف مي‌روم اين مي‌آيد، همينطور نگاه مي‌كند چشم بر نمي‌دارد. براي تفريح كه نيامده. براي جالبي كه نيامده كه. يك جور دلدادگي است. آقاي من، عزيز من، تا اينجا چگونه آمدي؟ بقيه‌اش را چگونه مي‌روي؟ تو فقط أسلم وجهه بشو، آقا ما كه تسليم آقا، يك جوري نگاهش كن كه ديگه اصلا نمي‌خواهي دل برداري، تو چقدر نازي حسين. بقيه‌اش امام حسين در يك چشم بر هم زدن مي‌‌بردت.
اذيتت هم نمي‌خواهم بكنم. گفتم مقام روز اولي‌ها محترم است، اذيتت نمي‌كنم. بخواهم اذيتت بكنم، مي‌گويم ببين حسين اينقدر چشم پر كن تو دل برو نبود رويت را ازش برگرداندي؟ گاهي تفريحي به او نگاه كردي؟ اگر تسليمش شده بودي كه تو را برده بود. خيره حسين نشدي؟ گير مال تو است يا مال چهره زيباي حسين؟ تو كه مي‌داني اگر ما خيره نشديم گير مال ماست، ما خيره سري كرديم. يك سند هم به تو بگويم. عمر سعد ملعون يك پيك فرستاد، يك مذاكره‌اي داشتند پيش امام حسين. امام حسين (ع) در خيمه نشسته، پيك آمد وارد بشود، دم در خيمه عباس ايستاده، حبيب ايستاده، اكبر ايستاده، مسلم بن عوسجه، برير، گفتند حمائلت را باز كن. حمائل غلاف شمشير و اسلحه است. حمائلت را باز كن. اسلحه پيش ارباب ما بگذار زمين بعد برو. اينقدر بي‌ادب بود، اينقدر بي‌شعور بود، اينقدر قسيّ القلب بود، اينقدر خدا از اين آدم بدش مي‌آمد، كه حتي به عنوان پيك عمر سعد هم لياقت نداشت امام حسين را ببيند. برگشت قدبازي در آورد گفت نمي‌خواهم اصلا. شما كي هستيد من حمائل و اسلحه‌ام را بردارم بگذارم كنار. گفتند خب پس نمي‌شود. مي‌خواهم خبر بدهم، خبر مي‌خواهم ندهي برو. آمد گفت آقا، ياران حسين نگذاشتند من به حسين برسم. چرا؟ گفتند حمائلت را باز كن من نكردم. عمر سعد نگاه كرد يك كسي كه اين كار را بكند پيدا كرد، گفت تو برو، اين پيغام را بده، حالا حمائلت را هم باز كن ديگر. آمد همينقدر، حمائلت را باز كن، باشه، حالا اجازه دارم؟ گفتند بفرماييد. آمد در خيمه جلوي اباعبدالله الحسين نشست. آقا اسمش را پرسيد، ديگران اسمش را، گفتند اين فلاني است. آقا يك كلمه به او فرمود بفرماييد. نگاه مي‌‌كند. همينجوري نگاه مي‌‌كند. آقا فرمود بگو خبرت را، نگاه مي‌كند، ديگر حرف نمي‌زند. أسلم وجهه.
ما همه‌اش مي‌آييم در اين خيمه‌ها يك وقت يك بار حسين را ببينيم. والله پيك عمر سعد هم باشيم يك اتفاقي مي‌‌افتد. تازه يادش افتاد سلام بدهد. گفت السلام عليك يا اباعبدالله. خب امام حسين هم كه دشمن باشد، ولي بي‌جواب كه نمي‌گذارد كه. امام حسين بي‌جواب مي‌گذارد؟ دشمن است اين، خب باشد، سلام جواب مي‌دهد آدم. حسين جواب نده، صدايت بيچاره‌اش مي‌كند ها. نه باشد بالاخره سلام داده، ما بايد جواب بدهيم. امام حسين جواب سلامش را داد، يارو شروع كرد گريه كردن. حسين، آقا فرمود پيغام چي آوردي؟ از كي؟ از عمر سعد، غلط كرده عمر سعد، عمر سعد كي است؟ حسين تو چقدر خوبي، تو چقدر غريبي، آقا من با تو‌ام، بگوييد يكي ديگر بگويد، شهيد شد پاي ركاب حسين. چند دقيقه طول كشيد؟
امام حسين! تو رو با كوفه راه ندادند، پسر فاطمه! دورت بگردم، بيا به دل من بنشين! تو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جوي، پاهايت را نمي‌خواهي بشويم حسين؟ آن نامردهايي كه تو را راه ندادند، قلب من خانه تو است فدايت بشم. اين بچه‌هايي كه يا اباعبدالله اينجا دارند برايت گريه مي‌كنند، به خداي عزّوجل قسم مي‌خورم، اينها اگر تو رو مي‌ديدند، مي‌آمدند صورت هايشان را كف پايت مي‌گذاشتند، هر كدام به هر شخصيتي كه هستند. تو اينها را بيچاره خودت كردي حسين. ما كه مي‌دانيم اين محرم تو از كنار ما رد مي‌شوي يك بار. ايمان ماست. ولي رد نشو. شب و روز در ره تو من مبتلا نشسته، تو گذر كني نگويي كه كه‌اي چرا نشسته؟ محال است. رد نشو از كنار ما. فقط رفقا! قلبتان را براي امام حسين تسليم كنيد بگذاريد خودش كار بكند.
گفت من مي‌خواهم بروم كربلا، چكار كنم آماده باشم؟ گفتم اگر مكه مي‌خواستي بروي بهت مي‌گفتم، نجف مي‌خواستي بروي بهت مي‌گفتم، مشهد مي‌خواستي بروي بهت مي‌گفتم، كربلا جواب ندارد اين سؤال. برو كربلا، بگو حسين هيچي ندارم. هيچي هم آماده نكردم. بگذار از اول، بگو يا اباعبدالله نخواستم آدم بشوم كه دستكاري نكنم خراب بشود، از اول خودت درست كن، هرجور دلت مي‌‌خواهد. مرتب كن.
تسليم بشود آدم، به خدا اين حرف نيست. يك حقيقت بزرگ است. امام حسين بقيه‌اش را هم مي‌‌برد. فدات بشوم روز قيامت فقط به تو نگويند كه تو اجازه ندادي به امام حسين كار بكند. ببين الآن در مملكت، مملكت ما به بركت اين خون شهدا و نظام مقدس جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي، ما به امام حسين اجازه داديم. اجازه داديم كي هستيم كه اجازه ندهيم. مگر ما حرامزاده و حرام‌لقمه ايم؟ امام حسين آزاد است در مملكت ما، اين بزرگ‌ترين فايده نظام است، بعد ببينيد چكار مي‌كند، سال به سال، خود امام حسين كار مي‌كند، كارها را مي‌برد جلو. ولي شما تقاضا بكن، بگو امام حسين اين كار عمومي كه داري در خانه خودت، انجام مي‌دهي، يك كار خصوصي ويژه‌اي هم براي دل من انجام بده، درجه تسليمت را ببري بالا، تمام است.
حالا آن حرف آخرم را بزنم. آن حرف آخر اين است كه رفقا اين مقامي كه شما الآن نشسته‌ايد مقام بالايي است، مي‌خواستم نگويم، اما بگذاريد بگويم. هنوز كه حسين كربلا نيامده، آمديد كربلا، شما اينجا چكار مي‌‌كنيد؟
روز عاشورا بعد از عاشورا تا عاشورا بنده معتقدم تپش قلب سينه‌هاي امام حسين، تپش قلب زينب است. ولي الآن زينب هم كربلا نيامده. شما تحت تأثير تپش قلب كي در كربلا نشسته ايد؟ اگر خوب دقت كني امروز مادرش فاطمه در كربلاست. او نگران حسينش است. مقام گريه امروز مقام گريه مادرش فاطمه است. روز اولي‌ها قدر خودشان را بدانند. پيراهن سياهت را از مادرت گرفته‌اي آمدي در جلسه حسين؟ مادرش فاطمه به تو اذن بده. او به شما اذن بدهد كه كه داده. دست از دامن مادرش فاطمه زهرا برندار. خيلي هم حرف روشن است. يا فاطمه، مي‌خواهم براي حسينت گريه كنم. روايت داريم همين الآن هم در عالم بالا حضرت زهرا گريه مي‌كنند، ضجه مي‌‌زنند. روايت‌هاي عجيب غريبي كه ذكرش تن آدم را مي‌‌لرزاند. وقتي شروع مي‌كند به ناله زدن و اينكه بگويد حسينم، روايت دارد خدا ملائكي را معين مي‌كند آب درياها را كنترل بكنند، كوه‌ها را كنترل بكنند، از صداي ناله فاطمه به هم نريزند. ماها همه شعاع ناله‌هاي مادرش فاطمه ايم. آن وقت روايت دارد چگونه فاطمه آرام مي‌شود، نوشته رسول خدا و اميرالمؤمنين مي‌آيند اينقدر فاطمه را دلداري مي‌‌دهند. روايت مي‌گويد تا روز قيامت وضع همين است. به خدا تو دليل گريه كردن هايت را نمي‌تواني توضيح بدهي براي كسي. نمي‌تواني بگويي. چرا من اينگونه ام. نمي‌تواني بگويي. سعي نكن بگويي. حرف همين است. يك كسي دارد ناله مي‌زند، تو تحت تأثير او هستي. إن شاء الله هر لحظه مقرب‌تر بشوي. يك جمله هم بگويم وقت نشد. إن شاء الله در اثر گريه‌هاي تو مظلومان غزّه هم نجات پيدا كنند. من ممكن است وقت نشود، يك لحظه ديگر از دنيا بروم، آن چي نمي‌كند، همينجا به آقاي حداديان بگويم، به هر كدام از ذاكرين اهل بيت مي‌رسيد بگوييد. نوحه درست كنيد، به زبان عربي. وقتش است ها. به زبان عربي، روضه امام حسين، نوحه امام حسين، اسم غزه را مظلومان غزه را بياوريد وسط. از شمر تا اين يهودي‌هاي صهيونيست را به هم پيوند بدهيد. بگذاريد اينهايي كه الآن دارند در غزه كتك مي‌خورند، اذيت شدند، بعد از نوحه‌هاي شما بگويند يا حسين. از اين فرصت استفاده كنيد. آنها اشتباه كردند محرم اين كار را كردند. شما بلديد براي دختر بچه‌هاي كتك خورده گريه كنيد. شما با بدن‌هاي قطعه قطعه آشناييد. شما عزاداري كردن بلديد. شيعتي مهما شربتم ماء عذب فاذكروني، أو سمعتم بقريب او شهيد فاندبوني. آنها همه‌شان با امام حسين زياد آشنا نيستند. امام حسين ازت تشكر مي‌‌كند، مي‌گويد بارك الله چند تا شهيد روي زمين افتادند اينها زياد من را نمي‌شناختند. تو رفتي بالاسرشان گفتي حسين. اين حسين آنجا جا افتاد. وقتش است اينها از آن وهابي‌هاي ملعون جدا بشوند. الآن وقتش است. اين هم هست ها. زمينه‌اش هم عالي است. رئيس انتفاضه وقتي چند سال پيش ماه رمضان انتفاضه را شروع كرد، پيرمردي كه بود، آن شيخي كه كشتندش صهيونيست ها. سخنراني‌اش اين بود، با سخنراني او گفت بلند شويد قيام كنيد، پرچم‌هاي سياه از مشرق زمين براي نجات فلسطين خواهد آمد. پرچم سياه يعني ياحسين، در روايات هست، شيعه و سني نقل كرده اند. بگذاريد امام حسين آنها را نجات بدهد. بگذاريد امام حسين پايگاهش را آنجا بكوبد. فرصت عجيبي است. إن شاء الله امام حسين غزه را هم نجات بدهد. إن شاء الله. برويم بدنهاي شهداي قطعه قطعه غزه را روي دوشمان بلند كنيم هي بگوييم يا حسين. بگويند آقا اين حسين كي است كه شما هر شهيدي روي زمين مي‌افتد ياد او مي‌افتيد؟ آن وقت در غزه روضه بخوانيم. اي خدا مي‌شود ما در همين محرمي بشود در غزه روضه بخوانيم. نمي‌دانم، سبب ساز خودت سببش را بساز. بگوييم اينجا ما ديديم توي فيلم پخش مي‌كنند، هر شهيدي روي زمين مي‌افتد، چهار تا مرد مي‌آيند زير بغلش را مي‌‌گيرند. خانم‌هايش را مي‌كشند كنار. دشمن جرأت نمي‌كند داخل خانه‌ها بشود. در كربلا آمدند در خيمه ها، خيمه‌ها را آتش زدند.
الا لعنة الله علي القوم الظالمين.
 
 
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group