حادثۀ عاشورا
حادثۀ عاشورا یک حادثه استثنائی است که در همۀ کائنات یک بار بیشتر اتفاق نیفتاده و بر همۀ کائنات اثر گذاشت؛ رسول اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) واسطه فیض برای همه هستی است و هر خیری در هر کجای عالم در عوالم مختلف به هر کسی می رسد، به واسطه رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)است. حادثۀ عاشورا وسیله شفاعت رسول اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ یعنی شفاعت رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به همۀ کائنات، به واسطه امام حسین(علیه السلام) است؛ البته هرکس یک بهره ای می برد؛ ولی همۀ بهرها و همۀ شفاعت های رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به وسیله عاشورا واقع می شود. در واقع عاشورا وسیله شفاعت رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و این شفاعت هم معنی اش یک شفاعت قراردادی نیست که حالاقرارداد کرده اند که فلانی را به بهشت ببرند. عالم حقایق است. در این عالم، معلم شفیع شاگردش است و طبیب، شفیع مریضش است؛ البته در مراتب خودشان. معلم اگر برای شاگر شفیع است، موجب می شود او با سواد شود؛ خدا به این شاگرد فیض بدهد، علم بدهد، شفاعت یک شفاعت قراردادی نیست که او قرا گذاشته که شفاعت کند و خدای متعال هم علم بدهد؛ این طور نیست. او واقعا سرمایه گذاری می کند و واسطه می شود که علم به این شاگرد افاضه شود؛ او راهی می شود برای رسیدن علم به دانش آموز؛ او از خودش مایه می گذارد؛ بخشی از وجودِ خودش را جاری می کند و برای دانش آموز خرج می کند و از طریقه خرج کردن خودش، دانش آموز به علم می رسد. اگر او سرمایه گذاری نکند، دانش آموز به علم نمی رسد. فیض از جانب خدای متعال می رسد، ولی واسطه اش معلم اوست که واقعا دارد شفاعت می کند. او دارد سرمایه گذاری می کند، او دارد ازخودش مایه می گذارد که این شاگرد به علم برسد. اگر معلم از علمی که به دانش آموز می رسد شفیع است، یعنی علمی را که خدا می دهد با شفاعت و وساطت این وسیله است واگر آن شفاعت نباشد، این علم نیست. رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هرفیضی در هر کجای عالم به هر کسی می رسد، به وسیلۀ این شخصیت می رسد؛ ولی وسیله شفاعت، به وسیله امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا شکل گرفته است؛ یعنی هر فیضی که در عالم به هرکس می رسد، از طریق حادثۀ عاشوراست. شاید بتوان ادعا کرد که اگر حادثه عاشورا نبود، غیر از معصومین(علیهم السلام) هیچ کسی به بهشت نمی رفت. حادثۀ عاشوراست که هرکس را در تاریخ بهشتی کرده؛ در روایت آمده است که معصومین(علیهم السلام) فرمودند: ملائکه مقرب خدا، از ما تسبیح، تحمید و عبادت را یاد گرفته اند. در بعضی از روایت ها آمده که وقتی نور آنی انوار معصومین(علیه السلام) تجلی کرد، جوری ملائکه را خیره و مبهوت کرده بود که متحیر مانده بودند؛ گمان این می رفت که آن ها فکر کنند این ها خدا هستند؛ برای اینکه آن ها مبتلا به شرک نشوند ملائکه به این انوار تکبیر کردند، حمد کردند و تسبیح کردند که معلوم شود خودِ آن انوار، مخلوق خدا متعال هستند و ملائکه از آن تکبیر و تحمید، پرستشِ خدای متعال را آموخته اند. واقعا عاشورا جوری است که اگر ملائکه عبادت را آموخته اند، از عاشورا آموخته اند. هر فیضی که به ملائکه می رسد از یُمن عاشورا می رسد؛ هر فیضی به هر کسی می رسد، به شفاعت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و وسیله رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، سیدالشهدا(علیه السلام) است. فیض سیدالشهدا(علیه السلام) در همۀ صحنه ها حضور داشته و در صحنۀ عاشورا این فیضِ حضرت تجلی تام پیداکرده. هر فیضی در این دنیا به هر کسی می رسد، به برکتِ سجود و تواضع سیدالشهدا(علیه السلام) در روزِ عاشوراست. بنابراین، اگر انسان بخواهد به هر کمالی برسد، باید در پرتوی عاشورا برسد و توجهی به عاشورا پیدا کند؛ اگر عاشورایی شد و درآن وادی قدم گذاشت، این انسان بهره ها را می برد و اگر به حادثۀ عاشورا راه پیدا نکرد بهره ای در کار نیست؛ دست رسی به عاشورا لازمه اش این نیست که در سال 60 در عاشورا حضور داشته باشی؛
«کُل یوم عاشورا و کُل ارض کربلا»
هرجا که باشی و در هر زمانی که باشی می توانی بر سرِ این سفره بنشینی و عاشورایی شوی و از این سفره بهره ببری. زیارت عاشورا آداب، مناسک و قواعد سرِ سفره نشستن را به انسان یاد می دهد و به انسان می آموزد که چه بهره هایی را می توانی از این سفره ببری و انسان را از عاشورا بهره مند می کند. طبق فرموده شیخ طوسی، زیارت عاشورا را خودِ خدا برای سیدالشهدا(علیه السلام) انشا فرموده. در حدیث قدسی است از طرف خدا که زیارت عاشورا راه رسیدن به خود عاشورا و بهره بردن از عاشوراست؛ لذا یادم هست در بعضی از روایات، وقتی که بنا شد خدای متعال این فرزند را به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بدهد، جریان را به آن ها گفت. آن ها عرض کردند: خدایا اگر بناست که ما نظرمان را بدهیم ما این فرزند را نمی خواهیم؛ اما خدا وعده هایی به آن ها داد که آن ها راضی شدند. شاید یکی از آن ها، شفاعت بوده؛ یکی از پیامدهای عاشورا مسئله شفاعت است که حضرت با همین مسئله شفیع کل عالم شده است. شفیع نه اینکه قرارداد ببندند که شفاعت کنند؛ خود این مسئله باعث شفاعت شده. اگر این حاثه نبود هیچ دلی متوجه خدا نمی شد، الا معصومین(علیه السلام) که آن ها حسابشان جداست. بنابراین، اگر این جور به زیارت عاشورا نگاه کنیم، زیارت عاشورا مناسک نزدیک شدن به عاشوراست. اول اینکه زیارت یعنی به محضر معصوم(علیه السلام) رفتن. معصوم(علیه السلام) ظاهرا غیبت و حضور ندارد.
«وَعَيْنِكَ النَّاظِرَةِ بِإِذْنِكَ وَ شَاهِدِكَ عَلَى عِبَادِكَ الْجَحْجَاحِ الْمُجَاهِدِ الْعَائِذِ بِكَ الْعَابِدِ عِنْدَكَ».[1]
در دعایی که برای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) از امام رضا(علیه السلام) نقل شده آمده: خدایا! بلایا را تا زمانی که به اینجا می رسد دفع کن که چشم ناظر تو به علم تو، ناظر به همۀ هستی است و گواه بر تمام بندگان است. این چهارده نور همه ایشان این خصوصیت را دارند که چشم خدا هستند. بنابراین، معصوم(علیه السلام) در همۀ احوال ناظر انسان است؛ ما هستیم که در غیبتیم. گاهی که می خواهیم به زیارت معصوم(علیه السلام) برسیم، به وسیلۀ زیارت است. هرکس یک مقدار ظرفیتش به محضر معصوم(علیه السلام) می رسد و از معصوم(علیه السلام) استفاده می کند. فرض کنید که یک کودکی پای درس است و یک فقیه وارستۀ اهله فن و کم نظیر حاضر شده، اما به مقدار ظرفیت خودش حاظر شده است؛ ولو با تمام وجود، خودش را آورده، اما به اندازه ظرفیتش حاضر است و درک می کند. زیارت به معنای حضور در محضر معصوم(علیه السلام) است؛ چون به معنای زیارت است، آدابی دارد؛ همین طور که نماز به معنای حضور در محضر خداست، آدابی دارد و انسان آدابش را آماده می کند که این آداب حالاتی در انسان ایجاد می کند. این حال، زمینه سازِ این است که انسان بتواند حضور در محضر خدا پیدا کند؛ لذا دستور دادند از اول اینکه شروع به وضو گرفتن می کنید، حالت حضور بگیرید. درمورد امام حسن(علیه السلام) روایت دارد که وقتی شروع به وضو گرفتن می کرد، رنگشان تغییر می کرد و وقتی که مشغول به نماز می شد، گفتند که صدای نالۀ دلش از چند میلی شنیده می شود.
آداب زیارت
انسان وقتی می خواهد به زیارت معصوم(علیه السلام) برود باید آدابی را رعایت کند؛ در زیارت خصوصی در آداب زیارتش آمده، مثلا، می گوید مستحب است انسان با همان گرد و غباری که از راه آمده به زیارت برود. زیارت، آداب ظاهری و باطنی دارد؛ رعایت این آداب زمینه ساز بر این است که انسان بتواند زائر شود و در محضر معصوم(علیه السلام) حاضر شود و بعد زیارت. در زیارات معصومین(علیهم السلام) ما چه از راه دور و چه از راه نزدیک، نوعاً سلامی که آمده سلامِ غایب نیست؛ یعنی نمی گوید السلام علیه، بلکه می گوید السلام علیک؛ این مجازگویی نیست، نه! یعنی واقعاً امام را حاضرو ناظر نبیند معنی ندارد. عرض کردم، امام همیشه حضور دارد. من باید کاری کنم که خودم را در محضر ببینم. آن گاه به معصوم(علیه السلام) سلام کنم و به معصوم(علیه السلام) توجه کنم. برای اینکه این حالت ایجاد شود، مقدماتی لازم است وآن آداب زیارت است که انسان برای زیارت آماده شود. زیارت عاشورا با سلام شروع شده است:
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ».[2]
اول، سلام یعنی چه؟ معنی سلام این هست که ما دعا می کنیم و سلام خدا را برای آن مخاطب می خواهیم؛ هر سلامتی ای که به هرانسانی می رسد حتی سلامتی های ظاهری، مثل این است که لباسش پاره نیست. به قول یک بزرگوار که می فرمود: حتی اینکه جورابت نو است، پاره نیست. حتی این سلامتی که از خدا رسیده است، همه از سلام حق است. سلام حق است که بر بنده نازل می شود و دل و روح سالم است؛ کبر، حسد، غرور و بیماری راه ندارد و در آن خضوع است و تواضع شکل گرفته شده؛ این سلامتی از خداست و آنچه بیماری دل را بر می دارد سلام حق است. چون دل هم بیماری دارد. خدا در آیه ای به زنان پیامبر می فرماید: وقتی با نامحرم حرف می زنید با خضوع حرف نزنید، با تنازی حرف نزنید، درشت حرف بزنید، و حالِ دلتان خضوع نباشد؛ چون اگر دل خضوع داشت در صدا هم ظاهر می شود و لحنتان هم حالت خضوع نداشته باشد چون:
«فَلاتَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً».[3]
آن کسی که مرض در دلش است، اگر با خضوع با او صحبت کردی، طمع می کند. دلِ مریض دلی است که در حرام طمع می کند؛ چه چیز این را رفع می کند؟ سلام حق! جز سلام حق، هر کجا سلامتی است، جلوه سلام حق است. سلام بر سیدالشهدا(علیه السلام) یعنی سلام حق را بر او خواستن. در همۀ شئون این وجود مقدس یک نکته است: این سلام هایی که هست یک بار خطاب به اباعبدالله(علیه السلام) است و یک بار با یابن رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و یک بار با یابن امیرالمومنین علی(علیه السلام) است. شاید این سلام ها متفاوت باشد؛ یعنی سلامی که از حق به سیدالشهدا(علیه السلام) می رسد، به واسطۀ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شاید جلوه ای از سلام است؛ شاید غیر از سلامی باشد که از جانب امیرالمومنین علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به حضرت می رسد. هرکدام شاید سلامی باشد که یک نوع برکات و رحمت را به حضرت بدهد و به همۀ هستی نازل می کند. البته معنای دیگری هم در سلام گفته اند؛ این سلام که انسان ها به هم می کنند شاید به معنای این باشد که هر نوع سلامتی ای که هست از طرف خدا به تو برسد. معنای دیگری هم گفته اند، شاید به معنای این باشد که هیچ نوع آفت و گزندی به شما نمی رسد و اگر این معنی برای معصوم(علیه السلام) هم باشد، به معنی این است که من جوری زندگی می کنم که به شما هیچ آزاری نمی رسد. سلام هستی به سیدالشهدا(علیه السلام) است و سلام سیدالشهدا(علیه السلام) سلامی است که خدا و عالم به او نازل می کنند ؛این سلام یعنی دعای به سلامت کردن.
مسئله دوم این است که این سلام ها چند تا عنوان دارد.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ».[4]
یکی به عنوان اباعبدالله(علیه السلام) به حضرت سلام می کنیم.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ رَسُولِ اللَّهِ».[5]
دوم به عنوان اینکه فرزند رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)است.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ».[6]
سوم به عنوان اینکه پسر امیرالمومنین علی(علیه السلام) و سید اوصیا است.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَاابْن َفَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ».[7]
سلام بر تو ای فرزند فاطمۀ زهرا(سلام الله علیها) که سرآمد همۀ زن های عالم است.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَاللَّهِ وَابْنَ ثَارِهِ وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ».[8]
سلام بر خون خدا و پسر خونِ خدا که تنها شده است. این عنوان ها بی حساب و کتاب نیست یا بتوان گفت، نعوذ بالله، شاعر بوده یک کلمه ای آورده؛ شاعر هم اگر زبردست باشد نمی شود این حرف را درباره اش بزنی تا چه رسد معصوم(علیه السلام)، تا چه رسد خدای متعال.
معنای ابا عبدالله(علیه السلام)
اباعبدالله عنوان کُنیه است؛ کُنیه آن عنوانی است که «اب ابن» در اولش باشد. کسی را که به فرزند یا پدر یاد می کنن این را به او می گویند. ابا عبدالله(علیه السلام) یعنی پدر عبد الله. اینکه چرا به حضرت، اباعبدالله(علیه السلام) گفته می شود، یک احتمال این است که فرزند ایشان حضرت ابا عبدالله(علیه السلام) آن صغیری هستند که در عاشورا به شهادت رسیدند و به نام ایشان حضرت را نام می برند. احتمال دیگر این است که آن طور که یعقوبی نوشته، فرزندی از حضرت در عاشورا به نام عبدالله شهید شده است. آن طور که یادم است، یعقوبی نوشته آن بچه در همان روز به دنیا آمده و در روز عاشورا شهید شده است. بنابراین، غیر از حضرت علی اصغر(علیه السلام) دو شیر خوار دیگر در آن روز هدفِ تیر قرار گرفتند که یکی از آن ها عبدالله و یکی هم حضرت علی اصغر(علیه السلام) است. یک احتمال دیگر که ممکن است دقیق تر باشد این است که هم معنی اُبُوَّت و هم معنی عبدالله فرق می کند. معنی عبدالله، فرزند مقدس نیست؛ مطلقِ بندۀ خدا است. هر جا که بنده ای است که بندۀ خداست، پدرش ابا عبدالله است؛ او پدر هر عبداللهی است. این پدر، پدر جسمانی نیست؛ این همان پدری است که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت علی (علیه السلام) فرمود:
«انا و علی ابوا هذه الامت»
من و تو دو پدر امتیم.
این پدر یعنی چه؟ این را بعضی ها این جور توضیح دادند که معنی اُبُوَّت، رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمومنین علی (علیه السلام) است. این امت دو تولد دارند: یکی پدر مادری دارد که جسمش از اوست؛ تولد دیگری که این امت دارند تولد به اسلام و تولد روحی انسان است؛ قبل از اینکه پیامبر بیاید، این ها هنوز روحشان به دنیا نیامده بود و آن شخصی که آمده و انسانیت این ها را متولد کرده، رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است. تحت ولایت و پرچم این هاست که انسانیت انسان ها متولد می شود و اگرآن ها نباشند، هیچ کس تولد انسانی نخواهد داشت و همه، حیوان و بدتر از حیوان به دنیا خواهند آمد و بدتر از حیوان نیز از دنیا خواهند رفت؛ لذا آن هایی که به این دعوت پشت می کنند، همه، کسانی هستند که قرآن می فرماید:
«أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ».[9]
از چهار پایان گمراه تر هستند.
به تعبیر قرآن، اگر تولد، انسانی است؛ اگر مسلمان شدنی است؛ اگر به وادی اسلام پاگذاشتن است؛ اگر از دل این روح سر چشمه های معرفت، توسل، توجه، بندگی و عبودیت جاری می شود، همه اش در سایۀ ولایت و سرپرستی رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین(علیه السلام)است؛ لذا بعضی ها فرمودند معنی اباعبدالله بودن این است که او پدر هر بندة خدایی است. هرکجا عبد و عبودیتی است، زادۀ سیدالشهدا(علیه السلام)است. اوست که عبودیت را در سرزمینِ دل ها کِشت کرده است، رویانیده است و به بار آورده است. اگر او نبود آن تاریکی ها و ظلمانی ها، علم را تاریک می کردند. در بعضی از روایات این آیه
«وَاللَّيْلِ إِذا سَجى»،[10]
را معنی می کنند به ظلمتی که آن ها بر عالم پاشیدند و جلوی طلوعِ نور رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را می خواستند بگیرند.
«وَاللَّيْلِ إِذا يَغْشى»،[11]
سوگند به شب، هنگامی که این شب تاریک را تحت پوشش قرار می دهد
«وَاللَّيْلِ إِذا يَغْشى»
یعنی اینکه ظلمت را در عالم پاشیده است؛
«وَالنَّهارِ إِذا تَجَلَّى»،[12]
نازل به ظهور حضرت است که اگر نبود، در حادثۀ عاشورا کسی بندگی خدا را نمی کرد. آن ها بنای از جا در آوردن خداپرستی را داشتند و خوب هم می فهمیدند که دارند چکار می کنند. اگر عبودیتی است، اگر بندگی و اطاعتی است، زادۀ سیدالشهدا(علیه السلام) است؛ دست پروردۀ و حاصل اوست؛ باغبانِ همۀ بندگی ها و همۀخضوع ها، خضوعِ سیدالشهدا(علیه السلام)است؛ نه تنها از طریق عاشورا بلکه الان هم حضور دارد و دست گیری می کند. او خلاصۀ امل تولد انسان هاست؛ تولد بندگی در انسان و بندة خدا شدن در دست اوست. لذا او ابا عبدالله است؛ پدر هر بندگی خدا و هر عبودیتی است که به دست او حاصل شده است
رابطه امام حسین با حضرت رسول
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَاابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَابْنَ سَيِّدِالْوَصِيِّينَ».[13]
یک مسئله این است که رابطة سیدالشهدا(علیه السلام) با رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) یک رابطۀ عادی نیست. رابطه ای که بین ما و فرزندانمان است یک رابطۀ منقطع است که در روز قیامت این رابطه ها قطع می شود.
«حَسَبٍ وَ نَسَبٍ مُنْقَطِعٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا خَلَا حَسَبِي وَ نَسَبِي».[14]
یک پیوند عمیق است و جدا نشدنی نیست.
«لحهم لحمی و دمهم دمی یعلمهم ما یعلمنی و یحذنهم ما یحزننی»
خونشان خون من است و گوشتشان گوشت من است. آنچه عامل حزن آن هاست، عامل حزن من است و مرا محزون می کند. آن چه آن ها را رنج می دهد، مرا به رنج می اندازد.
این پیوند وسیع و محکم بین رسول اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ذریه اش برقرار است.
«حُسَيْنٌ مِنّى وَ انَا مِنْ حُسَيْنٍ، احَبَّ اللَّهُ مَنْ احَبَّ حُسَيْناً».[15]
این ارتباط، احتیاج به یک پیوند وسیع دارد، لفظ نیست. بنابراین، این فرزندی که ما اینجا مطرح می کنیم فرزند رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، فرزند سیدالوصیین(علیه السلام) و فرزند سیدة نساءالعالمین(سلام الله علیها) است. این فرزندی ظاهری و معمولی نیست. یک ارتباط عمیق و وسیعی است که بین سیدالشهدا(علیه السلام) و این انوار پاک وجود دارد.آن ها هم فرزند جسمانی و هم پدر و مادر جسمانی و هم پدر و مادر روحی سیدالشهدا(علیه السلام) هستند. این روح در دامن این ها بالیده و بزرگ شده است؛ روحش جلوه ای از روح رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. نکتۀ دیگر مسئله پرورش روح به دست این انسان هاست. این درخت تنومند در دل این خاکِ پاک بالیده و در کویر، گلستان سبز نمی شود. چون فرزند رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و از اول پیدایش او، حساب و کتاب در کار بوده است. این جوری شده است که به انسان می گویند مواظب باشید عقدتان شرعی باشد؛ باآداب اسلام ازدواج کنید و با آداب معاشرت کنید. مواظب باشید از ذکر خدا غافل نشوید که فرزند شرک و شیطان می شوید. این ها که لفظ نیست؛ این ها واقعیت فرزند رسول الله (صلّی الله علیه وآله و سلّم)، سیدالشهدا(علیه السلام) می شود. مگر همه کس می تواند سیدالشهدا(علیه السلام) بشود؟! در مورد حضرت مریم(سلام الله علیها) آمده، مادرش به خدا عرضه می دارد
«رب انی نظرت لک فی بتنی محررا علیک»،
خدایا من آنچه در بطنم دارم نذر تو می کنم؛ آزاد شده و در راه تو باشد؛
اصلا گویا فرزند من نیست و صد در صد در اختیار تو آزادش کردم. آن وقت؛
«فَتَقَبَّلَهارَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا».[16]
خدا قبول می کند،
«وَأَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا»
هم او را پرورش میدهد و هم پیامبر بزرگ را کفیل او می کند و در دامن ذکریا می شود مریم صدیقه(سلام الله علیها) و در دامن پاک مریم صدیقه(سلام الله علیها) این پیامبر اولوالعظم که حضرت مسیح(علیه السلام) است به دنیامی آید؛ در بدو تولد ادعای نبوت می کند و بی حساب و کتاب نیست. اگر آن نذرو ایثار نبود، مریم صدیقه(سلام الله علیها) هم نبود؛ اگر آن دامن پاک نبود:
«الَّتي أَحْصَنَتْ فَرْجَها»،[17]
عیسی مسیحی(علیه السلام) هم نبود. در باب صدیقه طاهر(سلام الله علیها) یک روایت عجیبی دارد در اینکه چرا به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) صدیقه می گویند؟ عناوینی مختلفی دارد؛ یک جهتش این است که می فرماید:
«أَحْصَنَتْ فَرْجَها»
او خودش را پاک دامن نگه داشت.
معنایش چیست؟ وجود این معصوم آن چنان پاک بود که:
«قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى النَّار»ِ.[18]
خدا بر اثر این پاک دامنی اش ذریه اش را تا قیامت بر آتش حرام کرد. او پاک بوده است که این آثار به وجود آمده است.
ذکر مصیبت
حضرت کنار خیمه ها آمد؛ گویا با این خیمه ها بیگانه است؛ داخل خیام نشد و از بیرون خیمه عزیزانش را صدا زد؛ وقتی صدای سیدالشهدا(علیه السلام)را شنیدند که از میدان برگشته، با عجله از خیمه ها بیرون ریختند و دور سیدالشهدا(علیه السلام) را گرفتند. نمی دانم چطور با عزیزانش خداحافظی کرد. مرحوم موسوی مقرم نقل می کند، همان طوری که حضرت وداع می کرد، عمر سعد دستور داد خیمه هایش را تیرباران کنید. لذا فرصت خداحافظی پیدا نکرد و از خیمه هایش جدا شد.
شه سوی میدان بی امان میرفت نوگلان تشنه باغبان میرفت
دختری آمد راه میدان بست آیۀ قرآن راه قرآن بست
دید زلجناح نمی رود؛ دید دخترش ایستاده. بابا! از اسب پیاده شو؛ مرا در دامن بنشان. بابا! یادت است وقتی خبر شهادت مسلم آمد، بچه هایش را در دامن نشاندی و نوازششان کردی؛ می دانم حالا که بروی برنمی گردی. بابا! یک بار دیگر دست لطیف و مهربانت را بر سر من بکش؛ فرمود: بابا! این قدر دل مرا نسوزان. نمی دانم چگونه دخترش را قانع کرد و به طرف میدان رفت و دیگر بابایش را ندید. رفت داخل گودی قتلگاه، دید عمه کنار بدنی نشسته و با او صحبت می کند؛ عرض کرد:
«عمتی هذا نعش مَن»
فرمود: دختر برادرم این نعشِ بابایت حسین(علیه السلام)است؛ خودش را روی بدن انداخت. نقل کردند دست های سیدالشهدا(علیه السلام) باز شد و دخترش را در بغل گرفت و هرچه خواستند او را جدا کنند نشد
«جاء عدة من الاراب فجروها عن جسد ابیها».
حجه الاسلام میر باقری
[1]. مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی/1/541/، امر چهارم دعا براى امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)...، ص: 541.
[2]. بحارالأنوار، مجلسی/ 98/293/، باب 24، كيفية زيارته صلوات الله عليه...، ص:292.
[3].الأحزاب: 32.
[4]. بحارالأنوار، مجلسی/ 98/293/، باب 24،كيفيةزيارت صلوات الله عليه...، ص:292.
[5]. همان .
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9].الأعراف: 179.
[10]. الضحى: 2.
[11]. الليل: 1.
[12]. الليل: 2.
[13] . بحارالأنوار، مجلسی/ 98/293/، باب 24، كيفيةزيارتهصلواتاللهعليه...، ص:292.
[14]. مستدرك الوسائل، محدث نوری/14/ 167/7، باب استحباب اختيار نساء قريش...، ص:167، وسائل الشيعة، شیخ حرعاملی/7 /207/42، باب وجوب الصلاة على النبي ص كلم...، ص:201.
[15]. زمينه هاى قيام امام حسين(علیه السلام)(ج 2)، /جمعی ازنویسندگان/180/، حسين(علیه السلام) محبوب خدا و رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) .....، ص : 179.
[16]. آل عمران: 37.
[17]. الأنبياء: 91.
[18]. بحارالأنوار، مجلسی/43/20/، باب 3، مناقبها و فضائلها و بعض أحوالها...، ص:19.