«السلام علیک یا اَمینَ الرّحمن، السلام علیک یا شریک القرآن، السلام علیک یا عمودَ الدّین»
«السلام علیک یا بابَ حکمةِ ربِّ العالمین. اَشْهَدُ أنّکَ نورُ اللّهِ الّذی لَمْ یُطْفَأ اَبَداً، إنّکَ وَجْهُ اللّهِ الّذی لَمْ یَهْلک و لا یَهْلِکَ اَبَداً»
1- فراموشکردنِ هدف اصلی دینداری، کار را به شهادت اولیاء الهی کشاند؛ به همین جهت امیرالمؤمنین(ع) که شیر میدان نبرد با دشمن است به تذکراتی در مورد زهد و تقوا و اخلاص میپردازند و اینکه جامعهی اسلامی مواظب باشد دنیا در چشماش بزرگ نیاید تا هدف اصلی که «قرب الهی» است به جامعه برگردد.
2- با نظر به نهضت کربلا بهخوبی روشن میشود که روح دینی به جامعه برگشت نمود و مقصد حضرت عملی شد و خط صحیح اسلام و نظر به هدف حقیقی دینداری در منظر جامعهی اسلامی قرار گرفت به عنوان نمونه به موارد زیر میتوان اشاره کرد.
الف: حضرت در نامهای که به رؤسای بصره نوشتهاند میفرمایند: « وَ قَد بَعَثْتُ رسولی اِلَیْکُم بهذَا الْکتاب وَ انّی اَدْعُوکُم الی کتاب اللّه و إلی نَبِیِّه فَانَّ السُنَةَ اُمیت و إنّ البدعةَ قَد اُحییت»، من فرستادهی خود را با این نوشته به سوی شما فرستادم و شما را به کتاب خدا و رسول او دعوت میکنم زیرا که سنت رسول خدا(ص) نابود شده و بدعتها رواج یافت است(کلمات الامام الحسین(ع) ص 315)
ب: به مردم کوفه نوشتند: « َلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ.» بجان خودم سوگند پیشوا کسى است که مطابق با دستور کتاب خدا رفتار کند و بر مردم حکومت نماید و عدل و داد را در میان افراد رواج دهد و خود او هم بدین حق، متدین و پابند باشد و خود را مطیع و فرمانبردار خدا بداند. در حالیکه «و عَلَی الإسلام السّلامُ إذْ قَدْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِراعٍ مثلِ یزید»، باید فاتحهی اسلام را خواند وقتی جامعه گرفتار حاکمی همچون یزید باشد زیرا رابطهی تنگاتنگی بین جاریبودن اسلام در جامعه و حاکم آن جامعه هست. و با نظر به چنین برنامهای در صدد هستند که هدف فراموش شده به جامعه برگردد، حال دیگر فرق نمیکند خود آن حضرت حاکم شوند و یا در مسیر تحقق چنین هدفی شهید گردند.
ج: در اینکه باید حاکمیت، الهی باشد تا جامعه به اهدافش برسد در منزل بَیضَه در حالی که لشکر حربنیزید ریاحی حضرت را تعقیب میکند، خطاب به لشکر دشمن میفرمایند: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ- نَاکِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ- یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ- ثُمَّ لَمْ یُغَیِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ- کَانَ حَقِیقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَه» هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال مىشمارد، و پیمان خدا را مىشکند و با سنّت رسول خدا مخالفت مىورزد، و در میان بندگان خدا به گناه و تجاوز عمل مىکند، آنگاه با سخن و اقدام در صدد تغییر اوضاع بر نیاید، سزاوار است که خداوند او را به همان جایى از دوزخ ببرد که آن سلطان ستمگر را مىبرد.
د: امام(ع) در منزل عُذَیب روشن میکنند در مسیری قرار گرفتهاند که خداوند اراده کرده خیری به آنها برساند چه کشته شوند و چه پیروز گردند؛ میفرمایند: «اَمّا واللّهِ اِنّی لاَرْجو اَنْ یَکونَ خَیْراً ما اَرادَ اللّهُ بنا، قَتَلَنَا اَمْ ظَفَرَنا»(اعیانالشیعه، ج 1، ص 597) به خدا سوگند امید دارم که آنچه خداوند برای ما اراده کرده، خیر است چه به صورت فتح و چه به صورت شهادت. و حضرت نشان دادند چگونه باید روح دینی را به جامعه برگرداند و میدان به حاشیهبردن ارزشهای دینی را برای سکولارها تنگ کرد.
3- مؤمن موظف است حق را در همهی ابعاد زندگیاش ظاهر نماید، چه در امور فردی و چه در امور اجتماعی و حجابهای ظهور حق را برطرف کند و لذا حضرت در رابطه با حجابی که بنیامیه بر جامعه ایجاد کردهاند و تا حال پنهان بود و با به صحنهآمدن یزید ظاهر شد. میفرمایند: «إِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ تَرَوْنَ وَ إِنَّ الدُّنْیَا تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ لَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیْشٍ کَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَى الْبَاطِلِ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً» هان اى یاران راه! حوادث و رخدادهایى بر ما فرود آمده است که مىنگرید و بر همه شما آشکار است و چیزى از کسى پوشیده نیست. اینک، روزگار ما دگرگونى نامطلوب و ناپسندى یافته و ضمن رو کردن و آشکار شدن زشتیها و خودکامگیها، ارزشها و شایستگیها و زیباییهاى معنوى و انسانى از محیط و جامعه ما رخت بر بسته و نیکیها بر این مردم پشت کرده و روند تاریخ و شرایط و اوضاع، در مسیرى ناخواسته و نامطلوب در جریان است. از فضیلتها و کرامتها و ارزشهاى انسانى و الهى، جز اندک و ناچیزى، بسان قطرههایى که به هنگام ریخته شدن آب در ته ظرف و یا اطراف جام مىماند، بیشتر از آن باقى نمانده است؛ و مردم در بند روزگار ما در یک زندگى ننگین و فاجعه بارى بسان یک مزرعه یا بوستان آفت زده گرفتار آمدهاند! یاران من! آیا نمىبینید کسى به حقّ و حقیقت عمل نمىکند و از باطل روى گردان نیست؟ شایسته است که مردم با ایمان از چنین محیط زورمدارانه و شرایط و اوضاع ننگینى به ملاقات پروردگار خود بشتابند؟! من مرگ را- در چنین شرایطى- جز سعادت نمىبینم؛. و حضرت(ع) مسیر دفع حجاب بنیامیه را بالخصوص، و دفع هر حجابی را در مقابل بشر گشودند و مسئولیتگریزی را در چنان شرایطی توجیهناپذیر نمودند. یعنی در راستای حاکمیت حق باید تا فداکاری کامل جان، به میدان آمد بدون آنکه از حکمت خارج شویم، زیرا به حسینی که باب حکمت ربّ العالمین است رجوع داریم.
4- تنها کسانی توانستند حسین(ع) را بفهمند که معنای به صحنهآوردن دینی که فراموش شده است را فهمیدند و به اجرای ظاهر دین دل خوش نکرده بودند. لذا حضرت(ع) در شب عاشورا از این فهمی که خدا به آنها داده است شکر میکنند و عرضه میدارند: «أُثْنِی عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَحْمَدُکَ عَلَى أَنْ أَکْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِی الدِّینِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْرَ الْجَزَاء» خدا را با بهترین وجهى ثنا مىگویم و او را در حال سختى و پریشانى و در وقت خوشى و خرمى ستایش میکنم، پروردگارا تو را سپاس میگزارم که ما را بنبوت گرامى داشتى، و قرآن را بما آموختى، و ما را در دین چشم بصیرت دادى . اما بعد من یارانى بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خویشاوندانى نیکوکارتر و بحقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خود نمىشناسم خدا شما را از من پاداش نیک دهد.
5- راز مردانگی مردان فداکار را باید در فهم تاریخی دانست که آنان درک کردند و بقیه نتوانستند درک کنند، برای حسینی که میفهمد در آن زمان چه باید بکند یک تن بودن و یا در جمع بودن فرق نمیکند و لذا در شب عاشورا به یاران خود میفرماید: «ای یاران من! پیمانی نسبت به من بر عهدهی شما نیست، از پیمان با من آزادید از تاریکی شب استفاده کنید و بروید». زیرا وقتی کار کار فرهنگی است همه باید به حقانیت راه اعتقاد داشته باشند و هرکدام به همهی کار احاطه یابند زیرا آنکس را که در زیر سایهی خداوند اقدام میکند هفتاد و دو تنبودن و یک تنبودن برایش تفاوت نمیکند.
در راهی که مردان با عظمت رفتهاند بهراحتی نمیتوان قدم نهاد مگر آنکه آنچه را آنها دیدند و فهمیدند دیگران هم ببینند و بفهمند و معنای حضور در تاریخ توحیدی را که میخواهد آیین نبوت را متذکر شوند درک نمایند تا حتی در تنهایی هم خود را غرق در جلال الهی احساس کنند و از کمبودن رهروان راه شکوهای نداشته باشند و بتوانند بگویند: «أَکْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ» و «عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ» و «فَقَّهْتَنَا فِی الدِّین» تا معلوم شود راه کربلا چگونه گشوده شده و با چه تصمیمهایی شکل گرفته. و معنای «بابُ الْهُدی»بودنِ امام حسین(ع)از این جهت است که انسان میتواند در ذیل نور حسین(ع) همچون برق جهندهای مانند حرّ، مسافت یک عمر را در یک لحظه طی کند و انگیزهی گمشدهی خود در دینداری را بیابد. حسین(ع) در یک لحظه دریچهی سعادت را به سوی انسان میگشایند و درآن حال انسان زندگی را با چهرهای دیگر میبیند و از یک عمر در خواب بودن بیدار میشود. سابقهی بدِ تو، تاریکتر از آنها نیست که ابتدا مانع حرکت امام به کوفه شدند ولی در پرتو شخصیت حسین(ع) روز عاشورا به او پیوستند و هدف اصلی دینداری را باز شناختند. «نظرِمبارک » حسین(ع) ؛ خاکستر غفلت از هدف اصلی را از هرکس که به او نظر کند میزداید.
6- ما در آینده با دامهایی روبهرو هستیم که تنها با پرتو وجود امام حسین(ع) میتوانیم از آن دامها رهایی یابیم. نظر به امام حسین(ع) ، اسرار ضمیر انسان را زنده میگرداند تا خود را به دنیایی که امروز با همهی رشتههای جذابش به صحنه آمده، نفروشد. اگر امام صادق(ع) فرمودند: «مَنْ زارَ الحسین(ع) کَمَنْ زارَ اللّه فی عَرشِه» هرکس حسین(ع) را زیارت کند مانند آن است که خدا را در عرشاش زیارت کرده؛ به جهت آن است که با نظر به سیرهی امام حسین(ع) رابطهی نورانی خاطرهی بشر با خدا ظهور میکند. پس در یک کلمه؛ فاجعهی «کربلا» را، فراموشیِ هدف اصلی بهوجود آورد و با نهضت حضرت سیدالشهداء(ع) آن هدف گمشده به بشریت تذکر داده شد. به گفتهی مولوی:
ابلهان تعظیم مسجد میکنند در جفای اهل دل جدّ میکنند
آن مجازست، این حقیقت ای خران نیست مسجد جز درون سروران
مسجدی کان اندرون اولیاست سجدهگاه جمله است، آنجا خداست
تا دلِ مرد خدا، نامد به درد هیچ قومی را خدا رسوا نکرد
عبرت ما از کربلا آن است که:
در تو هست اخلاق آن پیشینیان چون نمیترسی که تو باشی همان؟