پنجشنبه 6 دي 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

بزرگترين و مهمّ‏ترين خطرى كه هر نهضت انقلابى را تهديد مى‏كند «ارتجاع» است. اين خطر آفتى است كه متأسفانه نهضت انقلابى پيامبر اسلام(ص) نيز، گرفتار آن شد. پس از پيامبر(ص) باورها و ارزش‏هاى الهى رنگ باختند و به تدريج باورها و ارزش‏ها و اعمال جاهلى احيا شدند. مردمى كه در روزگار پيامبر(ص) ارزش‏هاى الهى: چون ايثار و فداكارى در روح آنان تا آن‏جا نفوذ داشت كه در رفتن به سوى جهاد و ميدان جنگ بر يكديگر پيشى مى‏گرفتند، در زمانى كه بدن پيامبر (ص) هنوز روى زمين بود در سقيفه بنى‏ساعده گرد آمدند و شعار «منّا امير و منكم امير»[48] سردادند و حكومت اسلامى را غنيمتى پنداشتند كه بايد در ميان آنان تقسيم شود. متأسفانه كار بازگشت ارزش‏هاى جاهلى به جايى رسيد كه چهره‏هاى برجسته‏اى چون: ابى‏ذر، عمار و حجربن عدى آزار و شكنجه و تبعيد شدند. در برابر، كسانى كه به وسيله پيامبر (ص) تبعيد شده بودند جزو مشاوران و كارگزاران خليفه شدند. تبعيض و غارت بيت‏المال، گناه و معصيت در جامعه اسلامى رواج يافت. احساس مسؤوليت، امر به معروف و نهى از منكر جاى خود را به بى‏مسؤوليتى و سهل انگارى و بى‏تفاوتى داد. ارتجاع و بازگشت از ارزش‏ها به جايى رسيد كه در حكومت عثمان درآمد عمومى و بيت‏المال، درآمد خليفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد. امام على(ع) پس از آن‏كه با اصرار مردم حكومت را پذيرفتند از دگرگونى ارزش‏ها چنين ياد مى‏كنند:
«اى بندگان خدا...شما در زمانى واقع شده‏ايد كه خير و نيكى به آن پشت كرده و شرّ و بدى روى آورده است. شيطان جز طمع در هلاكت مردم كارى ندارد پس اكنون زمانى است كه وسائل پيشرفت شيطان قوى شده، نيرنگ و فريبش همگانى كشته و به‏دست آوردن شكار برايش آسان شده است. به هر سو كه مى‏خواهى نگاه كن آيا جز فقيرى كه با فقر دست و پنجه نرم مى‏كند، يا ثروتمندى كه نعمت خدا را به كفران تبديل كرده، يا بخيلى كه با بخل و رزيدن در اداء حقوق الهى ثروت فراوانى گردآورده و يا متمرّدى كه گويا گوشش از شنيدن پند و اندرزها كر است. آيا شخص ديگرى جز اين‏ها مى‏بينى؟ كجايند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ كجايند همان‏ها كه در كسب وكارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدى‏ها دورى مى‏جستند، مگر همه آنها از اين دنياى پست و از اين زندگى پر مشكل كوچ نكردند. مگر نه اين است كه شما وارث انسان‏هاى بى‏ارزشى شده‏ايد كه لب‏ها جز به نكوهش آن‏ها حركت نمى‏كند تا مقام آن‏ها كوچك شمرده شود و براى هميشه فراموش گردند، فانا للّه و انّا اليه راجعون، مفاسد آشكار شده، نه انكار كننده و تغيير دهنده‏اى پيدا مى‏شود، و نه بازدارنده‏اى به چشم مى‏خورد، آيا با اين وضع مى‏خواهيد در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گيريد و از عزيزترين اولياى او باشيد...»[49] دگرگونى باورها و ارزش‏ها تا آن‏جا پيش رفت كه مدعيان خلافت و جانشينى پيامبر(ص) نابودى دين همان پيامبر را در سر مى‏پروراندند. در گفت و گوى مغيرة بن شعبه با معاويه، وقتى كه مغيره از معاويه مى‏خواهد كه با مردم به عدالت رفتار كرده و با بنى‏هاشم بد رفتارى نكند معاويه در پاسخ مى‏گويد: هيهات، هيهات، مغيره گوش كن، ابوبكر به خلافت رسيد و پس از آن‏كه مرد، نامش نيز از بين رفت. همچنين عمر و عثمان حكومت كردند و مردند و نامى از آنها باقى نماند. امّا برادر هاشم (مقصود او رسول خدا(ص) است) هر روز پنج نوبت به نام او در جهان اسلام ندا مى‏كنند و «اشهد ان محمداً رسول الله» مى‏گويند. اى مغيره بى‏مادر، پس از آن‏كه سه خليفه بميرند و نام محمّد اين‏گونه زنده باشد ديگر چه عملى باقى خواهد ماند جز آن‏كه نام محمّد هم دفن شود و از بين‏برود.[50] از اين قضيه و امثال آن‏كه در زندگى معاويه و به ويژه پسرش يزيد فراوان است مى‏فهميم كه آنان با اسلام و ارزش‏هاى آن از ريشه مخالف بوده‏اند و چنان‏چه قيام عاشورا نبود خدا مى‏داند سرنوشت اسلام به كجا مى‏انجاميد. معاويه در گفت و گوى ياد شده از حكومت پيامبر به عنوان مُلك و پادشاهى ياد كرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.
زمينه‏هاى دگرگونى ارزش‏ها
 
چرا پس از پيامبر(ص) به تدريج ارزش‏ها و آرمان‏هاى اسلامى رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ اين پرسش نياز به شناخت يك نكته تربيتى و دقت در اوضاع آن روزگار دارد. همان‏گونه كه روان‏شناسان گفته‏اند: تربيت كارى تدريجى است. پيامبر اسلام (ص) براى تربيت انسان‏ها و تثبيت ارزش‏هاى اسلامى تلاش بسيار كردند. امّا ده سال براى تربيت مردمى كه درست بر ضدّ اين خصوصيات بار آمده بودن زمان خيلى كمى بود. درست است كه مردم اسلام را پذيرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزش‏هاى جاهلى را به كلّى فراموش كنند و ارزش‏هاى الهى را با جان و دل بپذيرند به ويژه كه بسيارى از مسلمانان پس از فتح مكّه و در سال هشتم هجرى به اسلام گرويده بودند و پيامبر نيز دو سال پس از آن از اين جهان رحلت كرده بودند. نخستين نشانه‏هاى احياى ضدّارزش‏ها در جريان سقيفه بنى‏ساعده سر بر آورد. كسانى كه از اصحاب و ياران نزديك رسول خدا(ص) به شمار مى‏آمدند سخنانى را به پيامبر نسبت دادند كه بسيار شگفت‏انگيز بود. با اين‏كه آن بزرگوار در بسيارى از جاها از جمله در آخرين سفر خود كه از مكّه برمى‏گشت، به صراحت فرموده بودند كه: تفاوتى بين عرب و عجم، بين غلام حبشى و سيد قرشى نيست. امّا به ناگاه در سقيفه اعلام شد كه آن حضرت فرموده‏اند: «الائمة من قريش»؛[51] اين نسبت با صراحت قرآن[52] و سخنان آن بزرگوار[53] ناسازگار است. بنابراين سقيفه بنى‏ساعده نخستين گامها در جهت احياى ارزش‏هاى جاهلى بود. اما چون دين‏دارى بسيارى از مردم قوى بود و هنوز مردم آلوده به دنيا و جلوه‏هاى آن نشده بودند اين جريان خيلى نمود پيدا نكرد. ولى اين وضعيت چندان دوام پيدا نكرد. امت اسلامى هر روز از مسيرى كه پيامبر معيّن كرده بودند دورتر و دورتر مى‏شدند. عوامل زيادى زمينه‏ساز اين وضعيت بودند؛ از باب نمونه به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏كنيم:
1. جدايى مردم از اهل بيت(ع)
 
انحراف رهبرى از مسيرى كه پيامبر(ص) معين كرده بود و انزواى على(ع) به مدّت br>25> سال يكى از مسائلى است كه زمينه را براى دگرگونى ارزش‏ها فراهم ساخت. چون در جامعه‏اى كه پيامبر(ص) خطوط كلّى آن را ترسيم كرده بود، آشناسازى مردم با دين و ارزش‏هاى آن يكى از مناصب اهل بيت(ع) بود. كه اين نقش با انزواى على(ع) و منع از ترويج احاديث نبوى از آن‏ها گرفته شد. با اين وضعيت مردم براى اين‏كه رفتار خود را با اسلام راستين و ارزش‏هاى آن هماهنگ كنند دچار مشكل شدند. متأسفانه در جهت حلّ اين مشكل نه تنها اقدامى نشد كه اقداماتى در جهت عكس آن صورت گرفت. مسلمانان براى شناخت احكام دين به ابوهريره‏ها و كعب الاحبارها ارجاع شدند. نقل حديث و فضائل اهل بيت(ع) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحديد، معاويه به كارگزارانش نوشت:
«هر كس چيزى در فضيلت ابوتراب و خاندانش روايت كند خونش هدر است. مالش حرمت ندارد.»[54] معاويه به اين كار نيز قانع نشد، دستور داد تا احاديثى در نكوهش على(ع) جعل كنند و نيز دستور داد كه همه در منبرها بايد به على(ع) لعن كنند.[55] افزون براين در بخشنامه‏اى نوشت:
«انظروا الى من قامت عليه البيّنة انّه يحب عليّا و اهل بيته فامحوه من الديوان و اسقطوا اعطائه و رزقه؛[56]
هر كه را كه ثابت شد از دوستان و شيعيان على و اولاد او است اسم او را از ديوان قلم بكشيد و حقوق و مزاياى او را قطع كنيد.» و در بخشنامه ديگرى، يادآور شد هر كس را احتمال داديد از دوستان اهل بيت است زير شكنجه قرار دهيد و خانه‏اش را خراب كنيد.[57] معاويه حكومت بصره و كوفه را به زياد ابن ابيه كه پيش از آن از شيعيان على(ع) به شمار مى‏آمد داد و او چون به خوبى شيعيان را مى‏شناخت دست و پاى بسيارى از آنان را قطع كرد و به چشم‏هاى آنان ميل كشيد و بسيارى از آنان را تبعيد كرد و يا كشت تا جايى كه شخص مشهورى از آنان باقى نماند. در اثر تبليغات معاويه، لعن و نفرين به على(ع) از بزرگترين عبادت‏ها به شمار مى‏آمد به گونه‏اى كه اگر شخصى آن را در نماز فراموش مى‏كرد قضاى آن را به جا مى‏آورد. معاويه با شيوه ياد شده تلاش مى‏كرد كه مردم را از اهل بيت(ع) جدا كند تا در نتيجه اسلام و ارزش‏هاى آن فراموش شود و اسلام اموى و ارزش‏هاى جاهلى جاى‏گزين آن گردند. از اين روى هر كس در برابر اين دستورات مى‏ايستاد مورد آزار و اذيت باند اموى قرار مى‏گرفت.
2. تبديل امامت به پادشاهى
 
تبديل امامت به پادشاهى يكى ديگر از زمينه‏هاى دگرگونى ارزش‏ها و فاجعه عاشورا بود. بدون ترديد هر جامعه‏اى به حكومت نياز دارد تا امور آن جامعه سامان گيرد. از سوى ديگر جامعه اسلامى، زمانى شاهد حاكميت اسلامى و ارزش‏هاى آن است كه حكومت اسلامى بر پا باشد. بر اين اساس اگر پس از رحلت پيامبر(ص) امامت عدل علوى استقرار مى‏يافت همان جوّ ايمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه مى‏يافت. ولى متأسفانه با جريان سقيفه حكومت اسلامى ادامه نيافت و حكومت به صاحبان اصلى آن نرسيد و با فراز و نشيب‏هاى بسيار به حكومت و پادشاهى معاويه و يزيد انجاميد. خاندانى كه امام على(ع) در باره آنها مى‏فرمايد:
«اى معاويه، كى شما رهبر رعيت و رئيس ملت بوده‏ايد؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والاى معنوى؟ (يعنى شما شايستگى اين كار را نداشته و نداريد.»[58] با مرگ معاويه زمانى كه امام‏حسين(ع) براى بيعت با يزيد دعوت مى‏شود امام(ع) در پاسخ مى‏فرمايد:
«بايد فاتحه اسلام را خواند اگر شخصى همانند يزيد حاكم مسلمانان باشد.»[59] و نيز آن بزرگوار به هنگام رويارويى دو سپاه مى‏فرمايد:
«آگاه باشيد كه بنى‏اميه پيروى از شيطان را بر خود لازم دانسته و پيروى از خداوند راترك گفته‏اند و فساد را آشكار و حدود الهى را تعطيل كرده‏اند...» [60] بدون شكّ، حكومت نقش مهمى در تثبيت ارزش‏ها و يا ضدّ ارزش‏ها دارد چرا كه امام على(ع) مى‏فرمايد:
«النّاس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛[61]
مردم به حاكمانشان شبيه‏ترند تا به پدرانشان.» وقتى كه حاكمان و كارگزاران جامعه افرادى چون معاويه و يزيد باشند كه همه توان خود را در جهت تحريف دين و نابودى ارزش‏ها و همچنين مروّجان آن به كار گرفته‏اند، طبيعى است كه افراد جامعه نيز همان‏گونه تربيت خواهند شد. در چنين جامعه‏اى مردم در برابر دگرگونى ارزش‏ها و كشته شدن مدافعان آن حساسيتى نشان نخواهند داد. همان‏گونه كه در رويداد عاشورا چنين وضعى پيش آمد. 3. افزون بر دو عامل ياد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتم‏بخشى‏هاى عثمان نيز يكى ديگر از زمينه‏هاى فاصله گرفتن مردم از ارزش‏ها و آرمان‏هاى اسلامى بود. اين فتوحات هر چند بر جغرافياى كشور اسلامى افزود، ولى چون همراه آن كارى فرهنگى براى هدايت مردم صورت نمى‏گرفت، به سرعت مردم را به سوى دنياگرايى برد. زيرا غنائم اين جنگ‏ها از آنِ فاتحان بود و شركت در يكى از فتوحات بزرگ همراه با غنايم فراوانى بود كه كافى بود يك رزمنده با حضور در يكى از نبردها به اوج رفاه برسد.[62] افزون بر اين، حاتم‏بخشى‏هاى عثمان از بيت‏المال و جمع ثروت به وسيله شمارى از خواص در اين زمينه نقش مؤثرى داشت.[63] در بخش دوم (كوتاهى خواص از انجام رسالت خود) توضيح بيش‏ترى خواهيم داد. 4. يكى ديگر از عواملى كه زمينه دگرگون شدن ارزش‏ها را فراهم كرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است. چهره‏هايى چون عمار و ابى‏ذر به جرم حقّ‏گويى تبعيد و شكنجه شدند. عبدالله مسعود كه از تبعيد ابى‏ذر ناراحت بود مورد آزار و اذيت قرار گرفت. گروهى از بزرگان كوفه همانند مالك اشتر زيد، صعصعه، جندب، كميل و...به شام تبعيد شدند.[64] در برابر عثمان به توصيه ابى‏سفيان كه گفته بود:
«مراقبت كن كه حكومت پيوسته در ميان ما دست به دست بگردد. و كارگزاران خود را از بنى‏اميه انتخاب كن. اين فقط ملك‏دارى است، بهشت و جهنم يعنى چه؟!»[65] همكاران و كارگزاران خود را از خويشان و نزديكان و بنى‏اميه برگزيد.[66] كسانى انتخاب شدند كه در حال مستى به مسجد مى‏آمدند و نماز صبح را چهار ركعت مى‏خواندند و وقتى كه با اعتراض مردم روبه‏رو مى‏شدند مى‏گفتند: مى‏خواهيد بيش‏تر بخوانم؟![67] مجموعه عوامل ياد شده دست به دست هم داد تا ارزش‏هاى عصر نبوى دگرگون شدند. اوج اين دگرگونى در روزگار يزيد بود، چرا كه در رأس حكومت فردى قرار گرفته بود كه به هيچ چيز اعتقاد نداشت، فردى عياش و خوش‏گذران بود و هيچ ابايى از آشكار شدن بى‏دينى خود نداشت. وقتى كه حاكمان جامعه چنين افرادى باشند، به حكم «النّاس على دين ملوكهم» مردم نيز روش و منش آنها را در زندگى به كار مى‏گيرند. در چنين جامعه‏اى مردم در برابر تحريف و يا حذف ارزش‏ها و مدافعان جدّى آن بى‏تفاوت مى‏گردند و حتى ممكن است خود آنها براى حذف آن ارزش‏ها و مدافعان آن بسيج شوند. همان‏گونه كه در رويداد عاشورا اين قضيه پيش آمد. عبرت‏آموزى ما از رويداد عاشورا به اين است كه مواظب ارزش‏هاى انقلاب اسلامى‏مان باشيم تا خداى ناكرده به وسيله عوامل ياد شده و همانند آن، دچار تغيير و دگرگونى نگردند.
ب. كوتاهى خواص در عمل به تكليف
 
كوتاهى و سستى خواص از اداى تكليف و انجام وظيفه يكى از عوامل زمينه‏ساز رويداد عاشورا است. نقش خواص در تحولات و دگرگونيهاى اجتماعى و سياسى از مسائلى است كه ترديدى در آن نيست. بر همين اساس رهبر معظم انقلاب خواص را يكى از عوامل بسيار تأثيرگذار در تحولات تاريخ مى‏دانستند و در رويداد عاشورا اين تحليل را ارائه كردند كه اگر خواص جبهه حقّ، تسليم جلوه‏هاى دنيا نگردند و دين را فداى دنيا نكنند و به موقع از حق حمايت كنند، هيچ گاه جامعه اسلامى دچار وضعيت زمان امام‏حسين(ع) نخواهد شد و شاهد حادثه تلخى چون عاشورا نخواهد بود. براى دريافت ابعاد اين تحليل تاريخى و جامعه شناسانه كه نسخه شفابخش جامعه امروز ما نيز هست، نخست به مفهوم خواص و عوام اشاره كرده و سپس به علل و عواملى كه ممكن است برخى از خواص را از انجام وظيفه و مسؤوليت باز دارد و يا آنان را در برابر آن قرار دهد خواهيم پرداخت.
مفهوم خواص و عوام
 
مردم در جامعه‏هاى گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تأثير گذارى بر انديشه‏ها و رفتار ديگران و همچنين ميزان تأثير پذيرى متفاوتند. در هر جامعه تعدادى اندك به دليل موقعيت ويژه‏اى كه دارند بر رفتار و ارزش‏هاى ديگران تأثير مى‏گذارند. اين گروه، با نام‏هاى : خواصّ، نخبگان، برگزيدگان...شناخته مى‏شوند.گروه ديگر كه اكثريت جامعه را تشكيل مى‏دهند از آنان به عنوان: توده يا عوام ياد مى‏شود. خواص كسانى‏اند كه بر اساس آگاهى و بصيرت تصميم‏گيرى كرده و حركت مى‏كنند. در برابر خواصّ عوام هستند. اين گروه دنبال اين نيستند كه ببينند چه راهى درست است، چه حركتى صحيح است و سپس بر اساس آن حركت كنند بلكه پيرو جوّ زمان خود هستند؛ اكثريت به هر راهى رفتند اين‏ها نيز به همان راه خواهند رفت.[68] در اين تقسيم و تفسير هيچ‏گونه معيار اقتصادى، سياسى و فرهنگى لحاظ نشده است. بلكه كسى كه از روى بصيرت و آگاهى تصميم بگيرد و عمل كند هر چند بى‏سواد باشد جزو خواص به شمار مى‏آيد و آن‏كه بدون بصيرت و تشخيص عمل كند هر چند به ظاهر جزو علما باشد «عوام» است.
تقسيم بندى خواص
 
مرز ميان خواص و عوام همان بصيرت و آگاهى است. خواص بر دو گونه‏اند: خواص جبهه حقّ و خواص جبهه باطل. عوام نيز به همين دو قسم تقسيم مى‏شوند. عدّه‏اى حقّ را شناخته‏اند و تلاش آن‏ها نيز در همين راستاست. و عدّه‏اى نيز در برابر حق بى‏تفاوت و يا ضدّ آنند. در ميان طرفداران باطل نيز آدم‏هاى نخبه و زرنگ و اهل فكر و تشخيص وجود دارد. سخن ما در اين‏جا در باره خواص طرفدار حقّ است. خواص طرفدار حقّ نيز به دو دسته تقسيم مى‏شوند:
 
 1. گروهى كه آرمان‏ها و ارزش‏هاى اسلامى براى آن‏ها اصل است و در آن هنگام كه دين و دنيا در برابر هم قرار گرفتند، دين را بر دنيا و جلوه‏هاى آن ترجيح مى‏دهند.
 
2. گروهى كه جذب دنيا و جلوه‏هاى آن (مقام، ثروت، شهرت و...) شده و با وجود تشخيص حقّ و اهل حقّ از عمل به آن باز مى‏مانند. وقتى كه پاى اداى تكليف و انجام مسؤوليت به ميان آيد نمى‏توانند از دنيا بگذرند و دنيا را بر اداى تكليف پيش مى‏دارند. اگر در جامعه اسلامى گروه نخست بيش‏تر باشند جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثه‏اى همانند روزگار امام‏حسين(ع) به‏وجود نخواهد آمد. ولى اگر تعداد آن‏ها اندك و تعداد دسته دوّم بيش‏تر باشند آن وقت است كه جامعه در سراشيبى سقوط قرار خواهد گرفت و حسين‏بن على‏ها به مسلخ خواهند رفت. يزيدها و ابن‏زيادها برسر كار خواهند آمد و امامت تبديل به سلطنت و پادشاهى خواهد شد.
نقش خواص در رويداد عاشورا
 
بحث اساسى و مهم در باب «خواص» نقش آنان به عنوان يكى از عوامل زمينه‏ساز عاشورا است. خواص طرفدار حقّ به ويژه كسانى كه به حقانيت امام‏حسين(ع) باور داشتند، در عرصه سياسى بايد با آن بزرگوار همراه شده و با دشمنان مى‏جنگيدند. چه عامل و يا عواملى سبب شد كه اينان از امام حسين(ع) حمايت نكردند، بى‏تفاوت ماندند و يا در برابر آن حضرت ايستادند. تعداد آنان كه امام‏حسين(ع) را به خوبى مى‏شناختند ولى بر اساس شناخت خود عمل نكردند كم نبودند. بسيارى از كسانى كه در مدينه يا مكّه به آن حضرت نصيحت مى‏كردند كه به سوى كوفه نرود از همين قبيل بودند.[69]
 
بسيارى از كسانى كه نماينده امام‏حسين(ع) مسلم بن عقيل را در كوفه تنها گذاشتند از همين‏ها بودند. تجزيه و تحليلِ بى‏تفاوتى اينان و دستيابى به عواملى كه آنان را از انجام وظيفه بازداشت در عرصه رفتار سياسى براى ما درس‏آموز و عبرت‏انگيز است. اين عوامل بسيارند. از اين روى، پس از اشاره به عناوين پاره‏اى از آن‏ها به «دنياگرايى خواص» كه از اهميت بيش‏ترى برخوردار و جنبه محورى دارد خواهيم پرداخت. بازگشت به باورها و ارزش‏هاى جاهلى از جمله قوميت‏گرايى، عافيت‏طلبى و تجمّل‏پرستى، افزون‏طلبى و مقام‏خواهى، فرصت‏طلبى و نفاق، ترس و وحشت و بالاخره دنياپرستى خواص از عواملى بودند كه خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا به وظيفه و مسؤوليت خود عمل نكردند. وقتى كه بيش‏تر خواص طرفدار حقّ چنان باشند كه دنياى خودشان برايشان از همه چيز مهمتر باشد، بى‏شك، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و يا نام و شهرت خود حاكميت باطل را مى‏پذيرند و در برابر آن نمى‏ايستند و از حقّ نيز طرفدارى نمى‏كنند و جانشان را به خطر نمى‏اندازند. وقتى اين‏گونه شد اوّلش با شهادت حسين بن على(ع) آغاز مى‏شود، آخرش هم به بنى‏اميه و شاخه مروانى و بنى‏عباس وپس از بنى‏عباس، هم به سلسله سلاطين در دنياى اسلام، تا امروز مى‏رسد.[70]
دنيا گرايى خواص
 
هر چند عواملى چون: قوميت گرايى، نفاق و دورويى و غفلت سبب لغزش و انحراف برخى از خواص شد، ولى دنيا و جلوه‏هاى آن چون مقام‏خواهى، رفاه‏طلبى، ثروت، شهرت از مهم‏ترين و خطرناك‏ترين عواملى بود كه در لغزش خواص و رويداد عاشورا نقش اساسى داشت. با نگاهى به تاريخ اسلام مى‏يابيم كه اساس همه انحراف‏ها، فتنه‏ها، جنگ‏هايى كه از سوى خواص صورت گرفته، دنياپرستى آنان بوده است. بر همين اساس پيامبر اسلام فرموده‏است:
«حبّ الدنيا رأس كل خطيئة؛[71]
دوستى دنيا سر و اساس همه گناهان است.» على(ع) نيز دنيا دوستى را اساس همه فتنه‏ها و مشكلات دانسته است:
«حبّ الدنيا رأس الفتن و اصل المحن».[72] امام‏حسين(ع) نيز راز و رمز دگرگونى بسيارى از مردم و كناره‏گيرى آنان را از حقّ، دنياگرايى آنان دانسته است:
«الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم، يحوطونه مادّرت معايشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الديانون؛[73]
مردم بنده دنيايند و دين لقلقه زبانشان. حمايت آن‏ها از دين تا زمانى است كه زندگى آن‏ها در رفاه باشد و آن گاه كه در بوته امتحان قرار گرفتند دينداران كم مى‏شوند.» اين سخنان را امام در چه زمانى ايراد كرده است؟ برخى چون طبرى بر اين باورند كه امام(ع) اين سخنان را در بين راه و در منزل «ذى‏حسم» ايراد كرده است. برخى ديگر بر آنند كه اين خطبه در دوّم محرم و در سرزمين كربلا ايراد شده است. اين سخنان در هر كجا ايراد شده باشد بيانگر ناخرسندى امام(ع) از وضعيت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است. امام(ع) پس از آن‏كه از دگرگونى اوضاع و سستى و بى‏تفاوتى مردم در برابر خوبى‏ها و بدى‏ها شكوه كرده با جمله: «الناس عبيد الدنيا» علت آن را دنيا پرستى آنان دانسته است. وقتى كه دنيا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد بايد منتظر چنين چيزهايى بود. سخنان امام‏حسين(ع) هر چند بيانگر آن است كه دنياگرايى آفتى عمومى و همگانى است لذا با واژه «الناس» از آن ياد كرده است ولى روشن است كه بخشى از مردم كه همان خواص باشند بيش‏تر در معرض اين آسيب هستند. چرا كه جلوه‏هاى دنيا بسيار است. بخشى از آن براى همه كس قابل دسترسى نيست. مقام، پول‏هاى كلان... را به همه كس نمى‏دهند. «خواص» با ويژگيهايى كه دارند دسترسى بيش‏ترى به دنيا و جلوه‏هاى آن دارند. به همه كس ملك رى و كيسه زر نمى‏دهند. اين‏ها براى عمر سعدها و شريح قاضى‏ها... آماده است. مواردى كه خواص طرفدار حقّ به خاطر دنياگرايى از پذيرش حقّ سر باز زده و يا با آن به مخالفت بر خواسته‏اند فراوان است، در اين‏جا تنها به نمونه‏هايى از چند مقطع تاريخى بسنده‏مى‏كنيم:
نخستين گامها
 
دنياگرايى خواص هر چند در روزگار خليفه سوّم اوج و شدت گرفت ولى پيش از آن نيز جلوه‏هايى داشته است. در روزگار پيامبر(ص) در جنگ بدر، احد و پاره‏اى از حوادث ديگر هر چند دنيا گرايى برخى از خواص ظهور پيدا كرد ولى با حضور آن حضرت خيلى زود جبران و شعله‏هاى آن فرو كش كرد. ولى از آن روز كه آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حقّ نيز آشكا رشد. تخلّف از لشگر اسامه، با اين‏كه اين كار موجب ناراحتى آن حضرت شد.[74] افزون بر اين، آن حضرت بر كسانى كه مى‏خواستند از سپاه او جدا شده و در مدينه بمانند لعنت فرستادند. در عين حال برخى از خواص چون خليفه اوّل و دوّم از اين دستور سرباز زدند.[75] توجه نكردن به دستور پيامبر(ص) براى نوشتن وصيّت و همچنين ماجراى سقيفه به عنوان نخستين گامها از دنيا گرايى خواص و عدول آنان از موضع حقّ به شمار مى‏آيد. بسيارى از نويسندگان و شاعران اين گامها و به ويژه ماجراى سقيفه را سبب و ريشه اصلى رويداد عاشورا به شمار آورده‏اند. از باب نمونه مرحوم آيةالله غروى اصفهانى چنين سروده است: رماه اذ رماه حرملة و اِنَّما رماه مَنْ مهدّ له سهم اتى مِن جانب السقيفة و قوسه على يدالخليفه و ما اصاب سهمه نحرا بل كبد الدين و مهجة النبى[76]
وقتى حرمله تير افكند اين حرمله نبود كه تير افكند، بلكه تيرانداز واقعى كسى بود كه زمينه را براى او زمينه‏سازى كرده بود. تيرى از جانب سقيفه آمد كه كمان آن در دست خليفه بود. آن تير گلوى آن كودك را ندريد بلكه بر جگر دين و قلب پيامبر (ص) نشست.» مهيارديلمى نيز اشعارى به عربى دارد كه مضمون آن اين است:
«اى فرزند پيامبر(ص) روز سقيفه راه كربلايت را هموار كرد و آن گاه كه حقّ پدرت على(ع) و مادرت فاطمه(ع) را غصب كردند؛ كشته شدنت خوب جلوه كرد.»[77] مرحوم نيّر تبريزى و بسيارى از ديگر شاعران شيعى همين مضمون را آورده‏اند. برخى از نويسندگان اهل سنّت نيز بر همين مسأله تأكيد كرده‏اند.»[78]
دنياگرايى خواص در روزگار خلفاى ثلاثه
 
پس از رحلت پيامبر (ص) در دوره ابى‏بكر دگرگونى محسوسى در زندگى اقتصادى مردم ديده نمى‏شود، اما در روزگار خليفه دوم و به ويژه خليفه سوّم در وضعيت زندگانى مردم دگرگونى ايجاد شد و كم كم طبقه‏اى بسيار ثروتمند با امتيازهايى كه از بيت‏المال به آنان داده شد به‏وجود آمدند. خليفه دوّم با اين‏كه سخت مراقب كارگزارانش بود ولى روشى براى پخش بيت‏المال ايجاد كرد كه عدّه‏اى از خواص به ثروت‏هاى زيادى دست يافتند. در استفاده از بيت‏المال نه تنها عرب‏ها بر غير عرب‏ها كه در بين خود عرب‏ها نيز، برخى از تيره‏ها بر برخى ديگر، امتيازهاى چشم‏گيرى داشتند. در سال به برخى دوازده هزار درهم و به برخى ديگر سيصد درهم و يا دويست درهم داده مى‏شد.[79] عملكرد خليفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت. تا جايى كه تصميم گرفت اين تبعيض‏ها را از ميان بردارد. خود او مى‏گفت:
«اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعايت خواهم كرد و هيچ سرخى را بر سياه و هيچ عربى رابر عجم برترى نخواهم داد و به گونه‏اى عمل مى‏كنم كه پيامبر اسلام(ص) و ابى‏بكر عمل‏كردند.»[80] جذب شدن خواص به دنيا و جلوه‏هاى آن آثار خود را بر جاى گذاشت تا جايى كه شخصى مى‏گويد:
«اگر خليفه قبله مردم را از مكّه به بيت‏المقدس تغيير دهد و يا يكى از نمازهاى پنج گانه را حذف كند كسى به او اعتراض نمى‏كند. چرا كه همت مردم در به‏دست آوردن مال و منال بود و زمانى كه به‏دست مى‏آوردند ساكت مى‏شدند.»[81] در روزگار عثمان، بسيارى از خواص و ياران پيامبر(ص) و نزديكان خليفه جزو بزرگ‏ترين سرمايه‏داران آن روزگار شدند. امام‏على(ع) از اين واقعيت تاريخى چنين پرده برمى‏دارد:
«قام معه بنوابيه يخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الرّبيع؛[82]
بستگان پدرى‏اش به همكاريش برخاستند. آن‏ها همه چون شتران گرسنه‏اى كه بهاران به علف زار بيفتند با ولع عجيبى گياهان را ببلعند براى خوردن اموال خدا دست از آستين درآوردند.» در اين برهه خليفه و همكارانش به جاى هزينه كردن بيت‏المال در مصالح امت اسلامى، آن را ويژه خود دانستند، و به ثروت‏هاى هنگفتى دست يافتند. مرض مال‏اندوزى با دست‏اندازى به بيت‏المال در ميان بسيارى از خواص رايج شد. بنابه پاره‏اى از گزارش‏هاى تاريخى، عثمان براى نخستين بار خانه‏اى از سنگ و آهك و...ساخت و اموال منقول و غير منقول فراوانى اندوخت. عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبير، زيدبن ثابت از حاتم‏بخشى‏هاى عثمان برخوردار شدند. زيد بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود كه با تبر آن را تقسيم كردند. چارپايان و شتران بارى و سوارى و اسبهاى عبدالرحمن بن عوف از هزاران رأس مى‏گذشت. گزارش‏گران تاريخ از خانه‏هاى متعدد و كنيزكان، اسب‏ها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبير گزارش‏هاى شگفت‏انگيزى ارائه كرده‏اند.[83] بخشش‏هاى عثمان به اقوام و خويشان خود به گونه‏اى بود كه موجب اعتراض زيدبن ارقم، كليددار بيت‏المال شد. او كه از جايزه دويست هزار درهمى به ابوسفيان و صدهزار درهمى به مروان به خشم آمده بود كليدها را پيش عثمان گذاشت و گريست. عثمان گفت: چون صله‏رحم كرده‏ام مى‏گريى؟ گفت: نه، اما گمان دارم كه اين مال‏ها را به عوض انفاق‏هايى كه در راه خدا، زمان حيات پيامبر(ص) كردى بر مى‏دارى. اگر صد درهم به مروان مى‏دادى باز هم زياد بود. عثمان گفت: اى پسر ارقم كليدها را بگذار و برو. فرد ديگرى را مسؤول بيت‏المال خواهم كرد.[84] متأسفانه اين آفت به عوام مردم نيز سرايت كرده به گونه‏اى كه آن اندك خواصى كه از حقّ و جبهه حق مى‏گفتند سخنان آنان خريدارى نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله مى‏گويد: پس از بيعت باعثمان به عراق رفتم و در آن‏جا از فضايل على(ع) مى‏گفتم، بهترين پاسخى كه مى‏شنيدم اين بود كه اين حرف‏ها را كنار گذار، سخنى بگو كه براى خودت و ما سودى داشته باشد.[85]
دنيا گرايى خواص در روزگار على(ع)
 
با سپرى شدن روزگار خلفاى ثلاثه و به خلافت رسيدن على(ع) انتظار مى‏رفت كه جامعه اسلامى كژى‏ها و انحراف‏ها را راست و ارزش‏هاى دگرگون شده را احيا نمايد. ولى با نگاهى گذرا به تاريخ آن مقطع، مى‏يابيم كه امام على(ع) در گامهاى نخستين با مشكلات زيادى از سوى خواص روبه رو شد. مهم‏ترين و اساسى‏ترين مشكل على(ع) در مدّت حكومت خود همين روحيه دنيا گرايى خواص بود. خواصى كه انتظار داشتند همانند خليفه پيشين با آنان رفتار شود و امتيازهاى نامشروع آنان از بيت‏المال همچنان ادامه داشته باشد. ولى على(ع) در برابر خواسته‏هاى نامشروع آنان ايستاد و آنان نيز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل كنند، شمارى از آنان به معاويه پناهنده شدند، و گروهى در برابر او ايستادند و جنگ جمل و صفين را راه انداختند. در سخنان على(ع) و برخى از كارگزاران او و همچنين برخى از تاريخ‏نگاران آمده كه بسيارى از مخالفت‏هايى كه با على(ع) مى‏شد انگيزه‏اى جز دنياخواهى نداشته است.[86]
دنياگرايى خواص پس از امام على(ع)
 
پس از شهادت امام على(ع) دنياگرايى خواص آشكارتر شد به گونه‏اى كه حتى بسيارى از ياران نزديك امام حسن(ع) يكى پس از ديگرى به معاويه پيوستند و امام(ع) به ناچار با شرايطى با معاويه صلح كرد. تصوير و ترسيم دنياگرايى خواص پس از شهادت امام على(ع) و امام حسن(ع) در اين مقال نمى‏گنجد، از اين روى به چند نمونه بسنده مى‏كنيم: 1. معاويه به عمرو عاص گفت با من بيعت كن، او گفت: نه به خدا سوگند از دين خود به تو نمى‏دهم مگر هنگامى كه از دنياى تو نائل كردم. معاويه گفت: بخواه از من آن چه مى‏خواهى.او گفت: حكومت مصر آرزوى من است. معاويه هم پذيرفت و در اين زمينه نوشته‏اى به اوداد.[87] گفت و گوى فوق نمونه‏اى بسيار روشن از دنياگرايى خواص است. در اين گفت و گو عمرو عاص به روشنى بيعت با معاويه را با تباهى دين خود مساوى دانسته است اما حاضر است آن را تباه كند در صورتى كه از دنيا و حكومت معاويه بهره‏اى داشته باشد. 2. معاويه مى‏خواست مغيرة بن شعبه را از حكومت كوفه عزل كند. مغيره براى ادامه حكومت خود ولايت‏عهدى يزيد را مطرح كرد. و سپس از سوى معاويه مأمور شد كه پنهانى از مردم براى يزيد بيعت بگيرد. او پس از آن‏كه از دوست داران بنى‏اميه بيعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاويه را براى اعلان عمومى اين تصميم تشويق كنند و به هر يك از آنان در برابر اين كار سى هزار درهم داد. آن‏ها وقتى بر معاويه وارد شدند معاويه به فرزند مغيره گفت:
«پدر تو دين اين مردم را به چه مبلغ خريدارى كرد. گفت: به سى هزار درهم.» معاويه گفت: دين آنها چه قدر در نزدشان سبك و كم قيمت بود.»[88] 3. بيش‏تر كسانى كه از كوفه به امام‏حسين(ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان كوفه بودند. اما وقتى كه تهديدها و تطميع‏ها از سوى ابن زياد شروع شد، اكثريت قاطع آنها دينشان را قربانى دنيايشان كردند و اطراف مسلم بن عقيل، نماينده امام‏حسين(ع) را خالى كردند تا او به شهادت رسيد. نقش خواص دنياگرا در اين جا بسيار روشن است. ابن زياد گروهى از همين خواص را براى تهديد و ارعاب مردم به ميان آنان فرستاد. برخى از آنان همانند: شبث بن ربعى، اين مرد هزار چهره از كسانى است كه به امام حسين(ع) نامه نوشته است. امّا وقتى كه وضعيت را به گونه‏اى ديگر مى‏بيند به همكارى با ابن زياد مى‏پردازد. براى روشن‏تر شدن دنياگرايى خواص به گزارش زير كه از سوى طرماح بن عدى و همراهانش ارائه شده توجه كنيد: طرماح با همراهان از كوفه مى‏آمد، در منزل «غريب هجانات» با امام‏حسين(ع) برخورد كردند. در ضمن گفت و گو امام(ع) از اوضاع كوفه و طرز تفكر آنان سؤال كرد. مجمع بن عبدالله عائذى كه يكى از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حكومت رشوهاى زياد گرفته و خود را فروخته‏اند و بر ضدّ شما متفق شده‏اند، امّا مردم ديگر دلشان با شماست ولى همين‏ها به جنگ با شما اعزام خواهند شد. با شما خواهند جنگيد.»[89] از سخنان ياد شده به خوبى استفاده مى‏شود كه راه و روش و حركت خواص، حركت عوام را در پى دارد لذا از همين كوفه كه هيجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند، بيست هزار نفر يا بيش‏تر به جنگ امام‏حسين(ع) آمدند. اگر در آن هنگام كه ابن زياد به تهديد و تطميع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا مى‏ترسيدند و نمى‏پذيرفتند تاريخ به گونه‏اى ديگر رقم مى‏خورد. گذشت خواص از دنيا و جلوه‏هاى آن در وقت لازم اقدام خواص براى خدا به هنگام لازم...تاريخ را نجات مى‏دهد. امّا اگر خواص به وظيفه خود عمل نكردند روشن است كه در تاريخ كربلاها تكرار خواهد شد. در پايان اين گفتار اين نكته بى‏سود نمى‏نمايد كه آن چه آورديم تنها بخشى اندك از درس‏ها و عبرت‏ها بود. در عين حال، از همين اندك دريافتيم كه تحليل درست حادثه عاشورا و شناخت درس‏ها و عبرت‏ها و عوامل و زمينه‏هايى كه سبب پيدايى عاشورا شدند مى‏تواند چراغى فراروى نسل امروز در ابعاد گوناگون به ويژه در عرصه رفتار سياسى، و نگهبانى از نظام اسلامى ما در برابر آفت‏ها و خطرهاى داخلى و خارجى باشد.
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group