موضوع بحث: امام حسين (عليه السلام)، خاطراتي از كربلا
موضوع فرعی: زیبائیها و نوادر جنگ در کربلا
تاريخ پخش: 05/07/63
بسم الله الرحمن الرحيم
«السلام عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك. عليك مني سلام الله أبداً ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم، السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين وعلي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين»
زنده بودن یاد امام حسین علیه السلام
خدا خواسته است، تا نام حسين علیه السلام زنده باشد قرآن ميفرمايد: «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» (بقره/152) «شما ياد من باشيد، من هم ياد شماهستم. » حسين علیه السلام ياد خدا كرد و خدا هم ياد حسين علیه السلام ميكند. خدا چگونه ياد حسين علیه السلام ميكند؟ در شب تاسوعا و عاشورا در بنيآدم وَلوَله به پا ميكند. «وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ» (انشراح/4) آنها خيمههاي امام حسين علیه السلام را آتش زدند، كودك و بزرگ را كشتند، تا نامي از امام(علیه السلام) نماند. بني اميه ميگفت: چرا در اذان ميگوييد «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» بايد تلاش كنيم نام پيغمبر حذف شود. قرآن ميگويد: «يريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ» (صف/8) «ميخواهند نور خدا را با فوت خاموش كنند!» ولي مگر ميشود نور خدا را با فوت خاموش كرد. خداوند براي امام حسين(علیه السلام) در همه چيز سهم گذاشته است. ميخواهي نماز بخواني، بر هر خاكي ميشود سجده كرد، اما بهتر از همه تربت كربلاست. وقتي ميخواهي نمازبخواني، همان وقت كه با خدا رابطه پيدا ميكني، ياد حسين(علیه السلام) هم باشد. خاك كربلا جلويت بگذار. وقتي داري نماز مي خواني به خاك كربلا نگاه كن. حسين(علیه السلام)، با سلامتي و زنده بودن و انسانيت ما رابطه دارد. اسلام رابطه برقرار كرده است. هر وقت تشنه شدي، تا آب خوردي بگو سلام بر حسين(علیه السلام).
دستور معصومین علیهم السلام بر زیارت امام حسین علیه السلام
سلام الله علي الحسين علیه السلام. دعا در حرم امام حسين علیه السلام و تحت قُبّهي او مستجاب است. امام دهم خود امام است اما به يك نفر پول ميدهد، ميگويد: برو كنار قبر حسين علیه السلام و براي من دعا كن، ميگويد: آقا خودت امام هستي، اما تمام امامها مأمور هستند كه حسين علیه السلام را زنده كنند. كتابي است كه هزار سال پيش نوشته شده است. اخيراً آن را آيت الله نجفي چاپ كرده است. اين كتاب از هزار سال پيش است رواياتي هست از كتاب (فضل زيارة الحسين) كه پيغمبر فرموده است: برويد حسين علیه السلام را زيارت كنيد، هنوز حسين به دنيا نيامده ميگويد: برويد حسين علیه السلام را زيارت كنيد. بعداً به دنيا ميآيد، بزرگ ميشود، شهيد ميشود، برويد او را زيارت كنيد. بعد از اميرالمؤمنين علیه السلام رواياتي نقل كرده است كه ميگويد: برويدحسين علیه السلام را زيارت كنيد، فاطمهي زهرا (علیها السلام) ميگويد: برويد حسين علیه السلام را زيارت كنيد. امام حسن علیه السلام برادر بزرگ است، خود امام حسين علیه السلام شب عاشورا فرمود: حسن از من بهتر است، اما خود امام حسن ميفرمايد: برويد حسين علیه السلام را زيارت كنيد. همينطور يكي يكي بر حسب ترتيب از امامان در اين رابطه روايت نقل كرده است.
در جلد 98 از كتاب بحار حدود 1000 حديث در بارهي زيارت امام حسين علیه السلام و كيفيت زيارت امام حسين علیه السلام است، خسته شديد، دلتنگ شديد، هوسي كرديد، يادي از كربلا كرديد، روي پشت بام يا در حياط خانه برويد و بگوييد «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» با نوك انگشت هم اشاره كن، حديث داريم با اشاره بگوييد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» تشنه ميشوي، ياد حسين علیه السلام كن، شب جمعه به حسين علیه السلام سلام بده. شب نيمهي شعبان خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، زيارت امام حسين علیه السلام وارد است. شب عيد قربان و شب عيد فطر و اول و نيمهي رجب، عاشورا و اربعين همه چنين هستند. چون كربلا خيلي خاطره دارد، من كمي خاطرات كربلا را امروز برايتان بگويم و دقت هم كنيد. چند خاطرهي شنيدني جالب از كربلا ميگويم.
شهدای بی نظیر کربلا
در كربلا داريم كه هم زن كشته ميشود، هم پسر كشته ميشود، هم همسر شهيد، اسير ميشود. زن و شوهر وهمسر، همه با هم، جناده يا نصاري، در جبههي ما الان گاهي پدر و پسر هستند اما ديگر همسرش اسير نميشود. كربلا چيزهايي دارد كه هيچ چيز با كربلا قياس نميشود. در كربلا داريم كسي كه خودش و پدرش و پدر بزرگش شهيدشده اند. ما در جبهه هايمان پدر و پسر شهيد داريم اما پدر شهيد شود، پسر شهيد شود و پسر پسرش هم شهيد شود يعني شهيد در شهيد در شهيد.
جعفر در ياري اسلام در جنگ موته، شهيد ميشود. محمد پسر او در ياري اميرالمؤمنين علیه السلام در صفين شهيد ميشود، قاسم پسر او در ياري امام حسين علیه السلام شهيد ميشود. يعني اصلاً خانواده، خانوادهي شهادت است. خيلي جالب است يعني در تاريخ نظير اين را نداريم. در كربلا شهيدي داريم كه در غدير هم شاهد بود و در كربلا شهيد شد. يعني در غديرخم بود كه پيغمبر فرمود: هر كس من پيغمبرش هستم، علي علیه السلام، امير اوست. شهيدي كه هم شهيد باشد، هم شاهدصحنهي غدير خم باشد. اينها چيزهايي است كه جاي ديگر نيست. هفتهي گذشته گفتم، ما ميگوييم جنوب، كربلاي ايران. اما هر صفحه و حديث و تكهي تاريخي كه ميخوانيم، ميبينيم كه خيلي چيزها در كربلا هست كه در جبههها نيست،
البته در جبهههاي ما هم خيلي چيزها هست كه اشاره خواهم كرد. شهيدي كه در لشكر يزيد عامل نفوذي بود. جواني است به نام عمار، غير از آن صحابي معروف پيغمبر. ايشان به لشكر يزيديان ميرود. در كوفه منطقهاي است به نام نخيله، ميرود كه ابن زياد را بكشد، بعد ميبيند دور ابن زياد شلوغ است و نميشود او را ترور كرد، ميخواهد دشمن امام حسين علیه السلام، ابن زياد، فرمان دار كوفه را بكشد، ميرود و در آنها نفوذ ميكند اما موفق نميشود. ميگويد: حالا كه نتوانستم ابن زياد را ترور كنم و دشمن امام حسين علیه السلام را بكشم، پس ميروم كربلا و در ياري امام حسين علیه السلام شهيد ميشوم. شهيد اين گونه داريم. شهيدي كه عامل نفوذي امام حسين علیه السلام ميشود.
شهيد يك پا داريم، شهيدي است به نام مسلم عضدي كه يك پا دارد، يك پايش را در يكي از جبههها ميدهد. وقتي در كوفه ميفهمد امام حسين علیه السلام ياري ميخواهد، با آن يك پا، شبها با ترس حركت ميكند و روزها مخفي ميشود. شبانه خود را به كربلا ميرساند و در ياري امام حسين علیه السلام شهيد ميشود. «لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ» (نور/61) اسلام چنين ميگويد. شخصي كه لنگ است جنگ بر او واجب نيست. چه آدمهايي داريم كه يك پايشان در بهشت است و يك پايشان در دنياست. ميگويند گام بزرگ بردار، گام از اين بزرگ تر نميشود كه يك قدم آدم در بهشت باشد، يك قدم آدم در آخرت باشد و يك قدمش در دنيا باشد. چه قدمهاي بزرگي برمي دارند. ما در كربلا شهداي كوچك داريم، مثلاً شهيد ده ساله داريم. امام حسن مجتبي علیه السلام يك پسر ده ساله دارد به نام عبدالله. وقتي ميبيند عمويش اباعبدالله روي زمين افتاد ميآيد بالاي سر او. ظالمي براي امام حسين علیه السلام شمشير ميكشد، اين بچهي ده ساله چيزي دردست ندارد، دستش را سپر ميكند، دست اين بچهي ده ساله قطع ميشود و به پوست آويزان ميشود. يك شهيد ده ساله داريم. شهيد هفت ساله داريم. وقتي امام حسين علیه السلام را شهيد كردند، يك بچهي كوچك 7ساله بيرون خيمه هاج وواج ايستاده بود، چون بعد از كشتن امام حسين علیه السلام آمدند و خيمهها را آتش زدند و او گيج شد. همينطور اين طرف و آن طرف را نگاه ميكرد، يك نفر رسيد و تا ديد اين بچهي هفت ساله از دودمان حسين علیه السلام است، چنان شمشير بر سر او زدكه او را به دو نيم كرد. شهيد هفت ساله داريم، دين خيلي گران به دست ما رسيده است. خدا آنهايي را كه با مكتب ودين دشمني دارند، نيامرزد. بينندههايي كه اين بحث را شب تاسوعا ميشنوند و ميبينند، شب عاشورا از ابوالفضل علیه السلام ميگويند. با دستش اسلام را ياري كرد. انقلاب ما هم همينطور.
فداکاری جانبازان وشهدای انقلاب اسلامی
برادراني كه اين جا در صف اول نشستهاند همه برادراني هستند كه دستشان را در راه انقلاب داده اند. اگر ميخواهيد ببينيد انقلاب ما چه داده است، برويد و از بنيادشهيد بپرسيد. آدمهايي كه چشمشان را براي انقلاب دادند. آدمهايي كه براي انقلاب سوختند. بچهي 7 ساله براي انقلاب سوخت. يعني اتاق را آتش زدند و بچهي 7 ساله را سوزاندند. شكنجههايي كه در راه اين انقلاب كشيده شده است. عزيزاني كه دستشان را داده اند. دست راست داده اند. محصل است، ارتشي است، سپاهي است، كارگر يابازاري است. انقلاب گران تمام شد، ما كه دست داريم، بايد مواظب باشيم، آقايي را گاهي ميبردند تا براي مردهاي نماز بخواند، ميپرسيد: اين مرده مرد است يا زن؟ اگر ميگفتند مرد است، ميگفت كفنش را باز كنيد تا من نماز بخوانم. ميگفتند: چه كار داري؟ ميگفت: اگر بناست من نماز بخوانم، او كه مرد است، كفن را باز كنيد، كفن را باز ميكرد و بعد به اين آقاياني كه براي تشييع جنازه آمده بودند ميگفت، آقايان اين مرده را ببينيد، ديگر چشم هايش نميبيند، شما كه چشم هايتان ميبيند خيانت نكنيد. او را ببينيد ديگر زبانش تكلم نميكند، شما خلاف نگو. ببينيد گوشش ديگرنمي شنود، شما گوشت ميشنود. همينطور حدود ده دقيقه در اين صحنه، بالاي سر اين برادر مرحوم نصيحت ميكرد و آن نصيحت اثرش از يك دهه سخنراني بيشتر بود. عزيزاني كه پاي تلويزيون نشسته ايد، جواناني را ببينيد كه دستشان قطع شده است، شما كه دست داري، با دستت خلاف نكن. از كم فروشي و خيانت و كار غلط و امضاي ناحق گرفته، در چه محلهاي ما شهيد نداريم و چه فاميلي است كه شهيد نداده است؟ از يك سري فاميلهاي طاغوتي بگذريم، معمولاً در فاميلهاي مسلمان، كم پيدا ميشود كه شهيد نداده باشند، اما حساب كربلا چيز ديگري است.
شهادت صحابی در کربلا
از كربلابرايتان بگويم: در كربلا افرادي از اصحاب پيغمبر صلی الله علیه وآله وسلّم شهيد شدند. صحابي به كساني ميگويند كه زمان رسول الله را درك كردهاند و حرفهاي پيغمبر صلی الله علیه وآله وسلّم را شنيده اند. مسلم بن عوسجه صحابي بود و در كربلا شهيد شد. جابر غفاري از اصحاب پيغمبر بود. در كربلا شهيد شد. انس كاهلي هم از اصحاب پيغمبر بود در جنگهاي خود پيغمبر اصحاب شهيد ميشدند، اما ديگر كوچولوها شهيد نميشدند. ديگر خيمهي آنها را آتش نميزدند. اصحاب پيغمبر و حضرت علي علیه السلام در جنگ هايشان شهيد ميشدند اما كسي ديگر اينها را دعوت نكرده بود، در كربلا دعوت كردند. بعضي از اصحاب اول براي حسين علیه السلام گريه كردند و بعد خودشان هم شهيد شدند. در كربلا افرادي آمدند، امام حسين علیه السلام را ديدند و گريه كردند. حضرت فرمود: چرا گريه ميكنيد؟ گفتند: دلمان ميسوزد كه اين مردم كوفه تو را دعوت كردند. اول براي غربت حسين علیه السلام اشك ريختند و بعد از چند لحظه خودشان هم شهيد شدند. شهيدي كه اول گريه ميكند و بعد شهيد ميشود. شهيدي كه صحابهي پيغمبر بوده است. شهيد شش ماهه، هفت ساله، ده ساله، شهيدي كه دو نيم ميشود. شهيدي كه خودش و پدرش و جدش شهيدند. شهيدي كه يك پا دارد و شهيد ميشود. چيزهايي در كربلا هست كه آدم گيج ميشود. زن و مرد و بچه شهيد ميشوند و همسر اسير ميشود.
در كربلا شهيداني داريم كه تا لحظهاي قبل بد بودند، اسم حر را همه بلد هستيد. اسم دو نفر ديگر را برايتان بگويم. شخصي به نام سعد بود برادرش هم ابوالهطوف بود، سعد و ابوالهطوف و حر سه نفره چند لحظه قبل از شهادت توبه كردند، يعني شهدايي كه تا چند لحظهي قبل جهنمي بودند. از كربلا برايتان بگويم. شهيدي كه با حيله به كربلا آمد، يك پدر و پسر بودند. مسعود و پدرش عبدالرحمان (مسعودبن عبدالرحمان) اين پدر و پسر خواستند از كوفه به ياري امام حسين علیه السلام بيايند، آمدند بيرون و ديدند جادهها بسته است و احدي را جز ارتش يزيد نميگذارند از كوفه خارج شوند. اينها آمدند به كمك امام حسين علیه السلام بروند، ديدند راه بسته است، در لشكر يزيد رفتند و گفتند ميخواهيم به يزيد كمك كنيم. اسمشان را نوشتند و با لشكر يزيد حركت كردند و 16 فرسخ از كوفه به كربلا آمد، وقتي آمد كربلا، گفتند: مامي خواهيم برويم امام حسين علیه السلام را بكشيم، تا به صف اول رسيدند، يك مرتبه پدر و پسر دويدند به طرف لشكر امام حسين علیه السلام. حسين جان ما با تو هستيم، راه نبوده است، با لشكر يزيد آمديم. چيزهايي در كربلا هست كه جاي ديگرنيست، هر چقدر براي كربلا ايثار شود، جا دارد. كربلا عجيب است.
عظمت هیئت تويريج
شهري است چهار فرسخي كربلا به نام تويريج. توفيقي بود و من چند عاشورا را در كربلا بودم. در كربلا زود عزاداري ميكنند و به استقبال اين هيئت ميروند كه از 4فرسخي ميآيد. علما، روحانيون، طلبه ها، همهي مردم كربلا به استقبال اين هيئت ميروند. من تعجب ميكردم اين چه هيئتي است كه همه عزاداري ميكنند و عزاداري تعطيل ميشود و بعد به استقبال اين هيئت ميروند، اين هيئت چه امتيازي دارد؟ حتي علماي زيادي را ديدم كه پا برهنه ميشوند و عمامهي خود را برمي دارند و با پيراهن مشكي در سر خود ميزنند. خدا شهيد محراب، آيت الله مدني را رحمت كند ديدم در اين هيئت پا برهنه در سرش ميزند. بدون لباس و عمامه و كفش، پا برهنه شده بود و حسين حسين ميكرد. به آقاي مدني گفتم: آيت الله مدني چه حسابي است كه همهي علما در اين هيئت سينه ميزنند، اين هيئت چه خاصيتي دارد؟ گفتند سيد بحرالعلوم، از علما ومراجع تقليد بزرگ، جد آيت الله بروجردي، ايشان از نجف ميآيد، چون عاشورا حوزهي علميهي نجف تعطيل است، ميآيد كربلا و كنار جاده ميايستد، اين هيئت تويريج را ميبيند، هيئتي كه از چهار فرسخي ميآيد، ديديد كه عدهاي كه عزاداري ميكنند، عدهاي هم كنار خيابان تماشا ميكنند. تماشا براي چيست، خب شما هم برويد عزاداري كنيد. ما تماشاچي نداريم. آيت الله سيد بحرالعلوم، كنار كوچههاي كربلا ايستاده است اين هيئت ميآيد، ميايستد واين عالم و مرجع تقليد بزرگوار تماشا ميكند، يك مرتبه عمامه و عصايش را به كناري مياندازد و قبايش را در ميآوردو داخل جمعيت ميشود و حسين حسين ميكند. طلبهها ميبينند آخر اين پيرمرد الان زير دست و پا لت و پارمي شود، اين سينه زدن رسم آيت الله نيست، چرا او اينطور سينه ميزند رفتند او را بگيرند، گفت: برويد كنار و به من كاري نداشته باشيد. گفتند: آقا اينها همه جوان هستند، عزاداري ميكنند، تو پيرمرد هستي. آقا اجازه بده عمامه وعصا بياوريم، گفت: برويد و حرف نزنيد. مرجع تقليد عمامه، عصا و قبايش را كنار ميگذارد و بر سرش ميزند. بعداينها دنبال آقا ميروند و بعد از عزاداري او را ميگيرند و ميآورند و ميبينند كه آقا در آستانهي غش كردن است. ديگر نفسي براي اين آقا نمانده است، ميگويند: آقا آخر چه شد؟ ميگفت: كنار جاده ايستاده بودم و اين هيئت راتماشا ميكردم، با چشم خودم حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف را ديدم كه در همين هيئت دارد حسين حسين ميگويد، من تحمل نكردم كه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در اين عزاداري باشد و من كنار خيابان تماشاچي باشم و چون اما زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در اين هيئت حضور داشته است، همهي افراد سعي ميكنند در اين هيئت شركت كنند. براي حسين علیه السلام و كربلا هر چه شود كم است، چون هر چه قال الصادق و قال الباقر داشته باشيم از صدقهي خون امام حسين علیه السلام است و امام عزيز به حق فرمود: كه اسلام ما از ذكرمصائب و اين عزاداري هاست.
خصوصیات شهدای کربلا
از كربلا و خصوصياتش برايتان بگويم، در كربلا تركيب، چه تركيبي بود، غلام سياه است، شخصي است به نام جون. يك غلام سياه نزد ابوذر بود، بعد هم نزد امام حسين علیه السلام آمد، از مكه هم با امام حركت كرد. روز عاشورا هر چه امام حسين علیه السلام گفت: تو غلام هستي، ما تو را بخشيديم، تو آزاد هستي، برو، گفت: آقا اگر من غلام هستم، لياقت ندارم خونم براي اسلام ريخته شود. التماس كرد تا امام حسين علیه السلام اجازه داد. عزيزي بود ترك بود، با زبان تركي آمد و اجازه گرفت كه حسين جان من ترك هستم و ميخواهم شهيد شوم، التماس كرد، عزيزي فارس بود، عزيزي حبشي بود، تركيبي از انسانها بود. ابروي بعضي از آدمهاي پير روي چشمشان ميافتد. دو سه پيرمرد در كربلاداشتيم كه وقتي خواستند به جبهه بروند، دستمال برداشتند و ابرويشان را بالا آوردند و به پيشاني بستند كه جلوي ديدشان را نگيرد، در اين حد از پيري بودند و امام حسين علیه السلام وضعشان را كه ميديد، گريه ميكرد. در كربلا عاشق شهادت بودند. مثلاً از قاسم شنيده ايد. آقازادهي سيزده، چهارده ساله، پسر امام حسن علیه السلام بود. آمد گفت: عمو جان ميخواهم به جبهه بروم، به او اجازه نداد. امام حسين علیه السلام و حضرت قاسم مدتي يكديگر را بغل كردند و گريه كردند، گفت: اجازه ميخواهم، گفت: نه. هر چه خواست اجازه بگيرد اجازه نداد. بعد شروع كرد و دست امام حسين علیه السلام را بوسيد، گفت: اجازه بده. ! امام حسين فرمود: نه. حضرت قاسم افتاد و پاي امام حسين علیه السلام را بوسيد، پايش را كه بوسيد، امام حسين علیه السلام فرمود: برو! يعني شهيدي كه در آغوش عمو اجازه ميخواهد، ميگويد: نه! دست امام را ميبوسد، ميگويد: نه! بالاخره بابوسيدن پا اجازه ميگيرد، اين عشق است. حساب عشق جداست. مسئلهي تير خوردن كسي نيست، مسئلهي عشق است. تازه به عمويش ميگويد: مرگ از عسل شيرين تر است. فكر كنيم ببينيم اين يعني چه؟ يعني اگر بنا باشد، سيستم حكومت يزيدي باشد، مرگ از عسل شيرين تر است. آن وقت چقدر بايد امام حسن علیه السلام والا باشد، چون حضرت قاسم پسر امام حسن مجتبي علیه السلام است، چقدر بايد قوي باشد. پدر بايد چه كسي باشد؟ آن وقت وقتي او را آزمايش ميكند، مي گويد: مرگ را دوست داري؟ ميگويد: مرگ و شهادت را از عسل بيش تر دوست دارم. آخر ظهر عاشورا كه كسي دروغ نميگويد. پسر امام حسن علیه السلام كه دروغ نميگويد. يعني چه، اين كه شهادت از عسل شيرين تر است و در ميان ما آدمهايي هستند كه هنوز از سيلي خوردن ميترسند.
ما به انقلاب خيلي بدهكار هستيم. ببينيد چقدر سرمايه گذاشته ايد؟ آن وقت به كسي ميگوييم آقا حضرت قاسم از چه چيزي گذشت؟ از جان و بچه، از همه چيز گذاشتند. حالا چيزي كمبود است يا ضعف است يا نيست. نارسايي است، كم رسايي است، بد رسايي است، بعضي وقتها بد ميشود. بعضي وقتها بد از آب در ميآيد. بعضي وقتها دستي در ميان است كه اين كار را خراب كند. بعضي وقتها هم هيچ دستي در کار نیست و ميخواهند خوب از كار در آيد، ولي بد در ميآيد. مثل آشپزي كه ميرود خوب بپزد، بد در ميآيد، نيست! حالابه خاطر انقلاب بگذر، ميگويد: نه! نميگذرم. آخر آنها كه بودند و ما كه هستيم.
آیینه بودن روضه
اين كه ميگويند: برويد روضه، معنايش اين است، روضه يعني آيينه. ميگويند به روضه برو، يعني برو جلوي آيينه. آدم وقتي ديد يك پسر سيزده ساله اينطور جزع ميكند، كه برود شهيد شود و ما در ميان بسيجي هايمان داشتيم كه ميگفتند: برو و از مادرت اجازه بگير، آمد و مادرش اجازه نداد، هر چه التماس كرد، اجازه نداد، وقتي مادرش خواب بود، رفت و انگشت مادرش راجوهري كرد و پاي نامه زد و نامه را برد و گفت: مادرم اجازه داده است و اين هم اثر انگشتش است. بچههاي عاشق شهادت زياد داريم. البته نميخواهم بگويم اين كار از نظر فقهي درست است ولي بالاتر از فقه عشق است. گاهي وقتها چيزي از نظر فقهي درست در نميآيد، اما طرف چنان عاشق ميشود، ما در كربلا زن شهيد داريم. زن و شوهربه كربلا آمدند، شوهر به جبهه رفت و زن هم همينطور. هر چه حضرت زينب گفت: خانم، تو برگرد، وظيفهي تو جهادنيست. شوهرش گفت: برگرد، گفت نه. تو كه شهيد ميشوي، من هم بايد شهيد شوم. آخر به امام حسين علیه السلام متوسل شدند. گفت: حسين جان زن من هم به جبهه ميآيد. امام حسين علیه السلام گفت: خانم تو برگرد. گفت: چون شما ميگويي برگرد، برمي گردم. اين ولايت فقيه است. معناي ولايت اين است. ولايت امام، بالاتر از فقيه، فقيه نايب امام است. تومي گويي برگرد برمي گردم، چون گاهي وقتها در اثناي داغي به آدم ايست ميدهند و آدم اطاعت ميكند و ميايستد.
اطاعت از قرآن و اهمیت نماز
قرآن را ميخوانم. قرآن ميگويد: گاهي در وسط جنگ و جبههها ميگوييم ايست «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ قيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاة» (نساء/77) به رزمندهها ميگوييم ايست و نماز بخوانيد، همه ميايستند. عزاداران ما بايد به اين جا برسند، ظهر عاشورادر شور حسين حسين يك مرتبه ميگويند الله اكبر... فوراً هر كجا هستند بگويند ايست و «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ» نگويند آقادستهي ما از حركت باز ميايستد. مگر تنور است كه ما داغش كنيم. امام حسين علیه السلام ظهر عاشورا نماز خواند و بعضي وقتي امام نماز ميخواند، سپر او شدند. بدنشان سوراخ سوراخ شد، ولي ايستادند و امام حسين علیه السلام ظهر عاشورا نمازخواند و جالب اين است كه شب عاشورا امام حسين علیه السلام به لشكر دشمن خبر داد و فرمود: «أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ» (إرشاد مفيد، ج2، ص89) من نمازرا دوست دارم. به اين جمله دقت كنيد، زماني نماز ميخوانيم و زماني نماز را دوست داريم. ما نماز را ميخوانيم، نماز را كه دوست نداريم و لذا گاهي وقتها ميگوييم: حسن جان، فاطمه خانم برو نمازت را بخوان، راحت شوي، يعني گير افتاده ايم، برويم بخوانيم كه راحت شويم. ما نماز را چون واجب است، ميخوانيم و لذا گاهي وقتها ميگوييم سفر چيز خوبي است، نمازش شكسته است. يا ميگوييم در مسافرت نماز دو ركعت است. به نفع ماست اگر آقايي پيدا شود كه بر فرض بگويد نماز صبح را بخشيدم، ميگوييم قربان تو آقا بشوم و لذا مساجدي شلوغ ميشود كه پيش نمازش، نمازش را تند تند ميخواند. هر پيش نمازي نمازش را تند بخواند، ميگوييم او آقاي خوبي است. نمازت رابخوان تا راحت شوي، ما نماز را دوست نداريم ولي امام حسين علیه السلام روز عاشورا فرمود: «أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ» من نماز رادوست دارم. عزاداران حسين علیه السلام بايد با نماز باشيد. بايد با انقلاب باشيد. بايد با فرزند عزيز حسين علیه السلام، رهبر انقلاب باشيد.
گریه برای امام حسین علیه السلام
چند جملهاي از ابوالفضل بگويم، البته بينندههايي كه اين شب جمعه بحث را گوش ميدهند توقع سخنراني از من نداشته باشند. شب عاشورا شب اشك و گريه است و گريه جنگ عاطفي است. همانطور كه ما با اسلحه جنگ نظامي داريم، جنگ عاطفي هم داريم. اشك، جنگ عاطفي عليه دشمنان است. كسي كه اشك ندارد كمبود عاطفه دارد. امام در يكي از مناجات هايش ميگويد: خدايا غصه ميخورم كه چرا اشك ندارم. با اين كه امام زين العابدين بيشترين اشكها را داشت. اگر زماني عزاداري ميكنند و شما خيره خيره نگاه ميكني و هيچ تكان نميخوري، حواست را جمع كن، لقمههايي كه ميخوري از كجاست، چون لقمهي حرام قساوت قلب ميآورد. مگر ميشود انسان شب عاشورا وروز تاسوعا هيجاني نباشد. شب اشك است. امام كاظم از اول محرم نميخنديد. امامان ما ميگفتند: كسي هست كه مرثيه بخواند و صدايش ميزدند كه مرثيه بخواند. يكي دو سال پيش رهبر عزيز انقلاب ما كه قم تشريف داشتند، به آن برادر ما آقاي كوثري گفتند كه بيا. امام ميگويد: من ميخواهم گريه كنم. ميگفت: روضه ميخواندم و امام با صداي بلند گريه ميكرد. ما خيال ميكنيم حالا كه ماشين ما بنز است يا نميدانم فوق ليسانس يا آيت الله هستيم، نبايد زار زار گريه كنيم و لذا گريههايي ميكنيم، گريههاي تشريفاتي، چرا اينطوري گريه ميكنيم. حسين علیه السلام را كشتند، شب عاشورا آب جيره بندي شد. تازه بعضي از جيره بندي خود استفاده نكردند. سه نفر از جيرهي آب خود استفاده نكردند، يكي امام حسين علیه السلام بود. يكي ابوالفضل علیه السلام بود و يكي حضرت زينب علیه السلام، اينها از جيرهي آبشان استفاده نكردند. براي آب رساني چه مشكلاتي به وجود آمد تا آب رساني كردند. زماني امام حسين علیه السلام، ابوالفضل را خواست و فرمود: برو و آب بياور. حضرت ابوالفضل علیه السلام فرمود: من جنگ را با اينها شروع ميكنم و سر اينها را گرم ميكنم ولو كشته شوم، شما آب را برسانيد.
بوسیدن قبر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم
يكي از برادران ميگفت در مدينه، زنان ايراني ميخواستند قبر پيغمبر را ببوسند، متأسفانه يك گروه از تسنن هستند به نام وهابي ها. اين گروه عقايد كجي دارند. هيچ دليلي هم ندارند. مثلاً ميروي قبر پيغمبر را ببوسي، ميگويند: «هذاحديد» اين آهن است، فايده ندارد. من هم زماني چيزي به يكي از اينها گفتم كه گيج شد. بر سرش نزدم اما يك آيه خواندم كه اين آيه گيجش كرد. گفتم قبر پيغمبر آهن است ولي آهن در جوار پيغمبر اثر دارد. مگر تو سني وهابي به قرآن عقيده نداري؟ قرآن ميگويد: پيراهن يوسف پنبه بود وقتي روي چشم پدر گذاشتند، چشم او شفا يافت. پنبه وقتي درجوار يوسف بود، شفا داد. آهن است، ولي وقتي آهن در جوار پيغمبر باشد، مثل آهني است كه در پيراهن يوسف به كاررود. گفتم: آقا چه ميگويي؟ اين احترام است، گفت: پيغمبر از دنيا رفت. گفتم: من كاري به بدن پيغمبر ندارم. مقام پيغمبر براي من مهم است. بوسيدن ضريح احترام به مقام رسالت است. تو چه ميگويي؟ خوب كار نداريم، اين حكومت وهابي است و آخوندهاي كذايي. يك مشت زن ايراني ميخواستند ضريح را ببوسند، خيلي علاقه داشتند، از آن طرف اين وهابيها ميگفتند: ضريح را نبوسيد. از آن طرف اين وهابي ها، خود سنيها هم از اين وهابيها ناراحت بودند. دو سه تا زن ايراني گفتند ما كناري جيغ ميزنيم و بلوايي به پا ميكنيم. اين شرطهها كه دور قبر پيغمبر هستندمي آيند ما را ساكت كنند، شما برويد و ضريح را ببوسيد و اينها جيغ زدند. سنيهايي كه مسئول قبر پيغمبر بودندآمدند كه ببينند چه خبر است؟ آن وقت ايرانيها رفتند و قبر پيغمبر را بوسيدند. بايد چطور اظهار علاقه كرد؟
رفتار با دشمن
وقتي ابوالفضل علیه السلام به امر امام حسين علیه السلام آمد آب ببرد، ديد دور آب را گرفته اند، آن وقت جالب اين است كه بعضي از اينهايي كه به امام حسين علیه السلام سخت گيري كردند، خودشان سر سفرهي اين اهل بيت بودند. ابن زياد زماني زندان بود، امام حسين علیه السلام واسطه شد كه او را از زندان آزاد كنند. يعني ابن زياد آزاد شدهي امام حسين علیه السلام بود. پدر حسين علیه السلام به پدر يزيد، در جبهه آب داد. چون مسلمانان يعني طرفداران علي علیه السلام در جنگ صفين آب را گرفتند، گفتند آب به معاويه نميدهيم. حضرت علي علیه السلام فرمود: آب را باز كنيد. يعني پدر حسين علیه السلام به پدر يزيد آب داد. خود امام حسين علیه السلام ابن زياد را از زندان آزاد كرده بود. دريكي از جبههها مردي كشته ميشود، زني كه از بستگان اين مرد است، خواهر يا همسرش، يادم نيست، اين زن اسير مي شود، مرد كافر را ميكشند و زن را اسير ميكنند. زن را به يكي از اصحاب ميسپرند و ميگويند او را نزد پيغمبر ببر وببين تكليفش چيست؟ اين مرد وقتي ميخواست آن زن را ببرد از كنار جنازهي شوهرش برد. مرد صحابي او را از سمتي برد كه بدن شوهر كافرش را ببيند، تا زن كافر بدن شوهرش را ديد، جيغ زد. پيغمبر وقتي مطلع شد، گفت: مگر تو رحم نداشتي. گيرم مرد كافر باشد، گيرم زن كافر باشد. اگر ما كافري را كه آمده ما را بكشد، كشتيم، چرا دل زنش را سوزاندي؟ ما مرد كافر را ميكشيم اما دل زن كافره را نميسوزانيم، آن وقت عصر عاشورا وقتي خواستند حضرت زينب(علیها السلام) را از كربلا عبور بدهند، دستور دادند زينب كبري و بچههاي امام حسين علیه السلام را از راهي ببرند كه بدن مقدس امام حسين علیه السلام راببينند. يعني پيغمبر حاضر نبود، زن كافر كشتهي كافر ببيند اما امتش حاضر شدند زينب كبري(علیها السلام) بدن امام حسين علیه السلام راببيند. امام حسين علیه السلام پيروز شد. ما دو پيروزي داريم، يك پيروزي حق، اين پيروزي حق خيلي مهم است، چون اگر امام حسين علیه السلام در جبههي رزمي پيروز ميشد، پيدا نبود حق پيروز است. خود حضرت علي اميرالمؤمنين علیه السلام در جنگ جمل پيروز شد اما آيا مردم فهميدند حق با كيست؟ پيروزي نظامي نشان نميدهد حق با كيست، اما خون نشان ميدهد كه حق با كيست؟ اگر بهشتي و يارانش با بني صدر و منافقين، جنگ مسلحانه ميكردند و يكي يكي آنها را از پا درمي آوردند، معلوم نبود حق با بهشتي است يا حق با بني صدر. ممكن است در جنگ نظامي آدم پيروز شود امانمي فهميم حق با كيست، ميگوييم خوب زورشان بيش تر بود، اما خون نشان ميدهد حق با كيست. در كربلا حق باكيست، در كربلا حق پيروز شد، گر چه لشكر به حسب ظاهر شكست بخورد.
نقش حضرت ابوالفضل در کربلا
اما شب تاسوعا بحث را گوش ميدهيد. شب تاسوعا از ابوالفضل ميگويند حال چرا از ابوالفضل ميگويند، نميدانم چرا؟ ابوالفضل القابي دارد 1 - قمر بني هاشم، قمر يعني ماه منتهي فرق قمر بني هاشم با ماهي كه در آسمان است اين است كه ماهي كه در آسمان است، فقط از خورشيد كسب نور ميكند، قمر بني هاشم، هم از علي بن ابيطالب علیه السلام كسب نور كرد، هم از امام حسن مجتبي علیه السلام كسب نور كرد و هم از امام حسين علیه السلام. ابوالفضل علیه السلام قمري بود غير از ماه در آسمان. او از سه خورشيد كسب نور كرد، يكي از صفاتش سقا بود. آن وقت اسب ابوالفضل كار آمبولانس را ميكرد، يعني يكي از كارهايي كه ابوالفضل علیه السلام ميكرد، كاري بود كه رانندههاي آمبولانس در جبهه ميكنند. يعني يكي از مسئوليتهاي ابوالفضل در روز عاشورا اين بود كه مجروحين رابه خيمهها ميرساند. يكي از كارهاي مهم ابوالفضل علیه السلام حفاظت و پاسداري بود. كارهايي كه عزيزان ما لب مرزها مي كردند. اي ژاندارمري، كميته، ارتش، سپاه، كساني كه جادهها و مرزها را پاسداري ميكنيد، خوشا به حالتان، شغلتان شغل ابوالفضل علیه السلام است. ابوالفضل علیه السلام شب عاشورا مرز خيمهها را حفظ ميكرد و لذا شب عاشورا اينهايي كه بايد بخوابند، خوابيدند، چون مرزبان خوبي داشتند. اگر چهل ميليون جمعيت ايران ميخوابند به خاطر اين است كه شما عزيزان جادهها و مرزها را حفظ ميكنيد، دستتان درد نكند، اجرتان هم با ابوالفضل علیه السلام. حفاظت از خيمه ها، رساندن مجروحين، جالب اين است كه ابوالفضل علیه السلام شبي هم كه حفاظت ميكرد، ذكر ميگفت و دعا ميخواند، چون حيف است وقتي كشيك است، بايد قدم بزند و پاسداري كند، خوب پاسبان شهرباني است، ژاندارم است در جاده، حالا كه بناست در شب كشيك باشد و قدم بزند، چرا لبش بي كار باشد. كفش اميرالمؤمنين علیه السلام پاره شده بود و داشت ميدوخت و «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ميگفت. گفتند علي جان چه ميكني؟ گفت: با دستم كفش هايم را وصله ميكنم اما چرا زبانم بي كار باشد. ابوالفضل علیه السلام شب عاشورا ياد خدا بود و ذكر خدا هم داشت، چون ابوالفضل علیه السلام، پسر آن علي علیه السلام است كه در جبهه هم پاسداري ميكرد و هم ياد خدا بود. قمر بني هاشم، دو دستش را داد واي ابوالفضل العباس در جلسهي ما ده، پانزده نفر بي دست هستند و صف اول نشستهاند به هر يكي از عزيزان كه ميگوييم دست نداريد، ميگويند: ما يك دست خود را داديم، ابوالفضل علیه السلام دو دستش را داد. اگر ما يك دست نداريم، چشم داريم، ابوالفضل چشمش را هم داد، اوسرش را هم داد. ما هر چه فداكاري كنيم به كربلا نميرسد. شب تاسوعاست و بحثهاي درسهايي از قرآن ما تبديل به عاشورا شد و خوب هم تبديل شد. اصلاً آدم نميداند شب تاسوعا و شب عاشورا چه بگويد. الان بنده كه چندسال است در تلويزيون حديث خوانده ام، خوب خيلي از اين حديثها را من زمان شاه هم بلد بودم، اين حديثي كه ميخوانم صدقه سر خون انقلاب است. همين طور كه حديثهاي من به خاطر خون و اين انقلاب است، اگر دست شما قطع نميشد، نميتوانستم در اين تلويزيون حديث بخوانم، كما اين كه اگر دست ابوالفضل علیه السلام در كربلا قطع نميشداصلاً ما اسلامي نداشتيم، بد نيست عزاداري كنيم. شما هر شب تاسوعا و عاشورا عاشقانه عزاداري كنيد. پست ورياست و ليسانس و آيت اللهي را كنار بگذار و هر چه هست دور بريز. مثل جد آيت الله بروجردي، سيد بحرالعلوم، مثل خود امام زمان عاشقانه عزاداري كنيم.
«السلام عليك يا ابالفضل العباس، يا باب الحوائج و رحمة الله و بركاته»