تاريخ پخش: 17/7/1365
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
بحث ما در هفتههاي قبل در مورد اصحاب امام حسين علیه السلام بود. امسال محرم، ياران امام حسين علیه السلام را مطرح مي كنيم. يكي از ياران امام حسين علیه السلام شخصي است به نام قيس، كه كارش نامه رساني بود و امروز زندگي و نقش ايشان را برايتان مي گويم. البته كمي هم درباره نامه و نامهرساني صحبت كنم. برادران و خواهراني كه در اين جلسه هستند، مسئولين وزارت پست و تلگراف و تلفن هستند. در مورد نامه و نامه رسان اسلام بسيار اهمیت داده و دستورات جالبي هم براي نامه نوشتن داريم. چرا نامه بنويسيم؟ به چه هدفي بنويسيم؟ چگونه بنويسيم؟ فيلمي در مورد زندگي قيس به نام سفير ساخته شد كه انصافاً خوب کار شده بود.
نقش قیس در حادثه کربلا
«قيس بن مصحر صيداوي» يعني همداني كه اگر اين چنين باشد از افتخارات ايران هم هست. ايشان در ماجراي كربلا سيصد كيلومتر راه را بين كوفه و مكه پياده يا با حيوان پيمود. امام حسين علیه السلام از مكه به كوفه ميرفت. وقتي امام حسين علیه السلام در مكه بود، دعوتش كردند كه به كوفه بيايد، قبل از اين كه بيايد كوفه، حضرت مسلم علیه السلام را به همراه قيس به كوفه فرستاد. البته قيس را به عنوان نامه رسان فرستاد. در راه كوفه دو نفر از ياران مسلم از دنيا رفتند. حضرت مسلم علیه السلام نگران شد، به فال بد گرفت و به قيس گفت: «من حادثه كوفه را تلخ مي بينم، چون همين كه راه افتاديم دو نفر از دنيا رفتند.» قيس را فرستاد و گفت: برو به امام حسين علیه السلام بگو من به فال بد گرفتم سفر را ادامه بدهم يا نه؟ قيس زود آمد و به امام حسين علیه السلام گفت و امام حسين علیه السلام در جواب گفت: ادامه بده! ايشان خبر را به حضرت مسلم علیه السلام رساند و حضرت مسلم علیه السلام به كوفه آمد، در كوفه مردم كوفه اول نامرد نبودند. هجده هزار نفر با مسلم بيعت كردند. قيس هم نامه را برد خدمت امام حسين علیه السلام، امام حسين علیه السلام هم دو مرتبه نامه اي نوشت و تشكري كرد. نامه تشكر را باز آورد، ولي همين كه مردم نامردي كردند خواست نامه را برساند، ديگر موفق نشد. در يكي از دفعه هايي كه نامه مي آورد، مأمورين ابن زياد، اين آقاي نامه رسان امام حسين علیه السلام يعني «قيس» را گرفتند، دستبند زده پهلوي حكومت بردند. فرماندار ابن زياد گفت: كجا بودي؟ گفت من نامه رسان ويژه حضرت امام حسين علیه السلام هستم. گفت نامه ها كجاست؟ گفت: محو كرده ام، و همه نامه ها را جويده بود. حكومت گفت: چرا محو كردي؟ گفت براي اين كه به دست تو نيفتد. گفت: دو راه داري؛ يا بايد تكه تكه ات كنم و يا بايد همه مردم كوفه را جمع كنم و روي منبر بروي و عليه امام حسين علیه السلام حرف بزني! گفت: تو مردم را جمع كن، من برنامه دوم را انجام مي دهم. حكومت و جارچي هايش تبليغات كردند. مردم را جمع كردند كه جناب آقاي قيس روي منبر برود و عليه امام حسين علیه السلام صحبت كند. رفت و گفت: بهترين خلق خدا امام حسين علیه السلام است. مردم امام حسين علیه السلام از شما دعوت كرد، لعنت بر ابن زياد، لعنت بر يزيد، صلوات بر حضرت اميرالمؤمنين علي علیه السلام. مسئولين حكومتي آنجا نشسته بودند مردم را جمع كردند كه قيس در آنجا انزجار و بيزاري بجويد ولي رفت بالاي منبر و ... و در يك كلام مرد بود.
مردانگی در تاریخ
ما در تاريخ داريم كه گاهي وقتها بعضي ها يك مردانگي هايي داشته اند. در اواخر حكومت شاه و شاپور، يك عده اي را يك جايي بردند كه براي قانون اساسي زمان شاه يك حمايتي بشود. بین اينها يك مردي پيدا شد و آن جلسه را با صلوات خراب كرد و بعد هم كه از دنيا رفت چند شب پيش يك نفر خواب او را ديده بود، در خواب گفته بود كه همان صلواتي كه جلسه شاپور را به هم زد، (من خيلي آدم حزب اللهي نبودم، آدم لاتي بودم) و خلاصه با هيجاني كه در جلسه بود جلسه را خراب كردم. همين خراب كردن جلسه من را نجات داد. گاهي آدم دو بار مي ميرد. يك بار انسانيت را مي ميراند، بعد هم خودش مي ميرد. قيس ديد كه اگر خواسته باشد افرادي كه در نامه امام حسين علیه السلام هستند را بگويد، بالاخره ابن زياد كار خودش را مي كند و هم امام حسين علیه السلام و هم يارانش علیهم السلام را مي كشد. گفت: بگذار من هيچ نگويم و شهيد بشوم. يك بار بميرم بهتر از اين است كه دو بار بميرم. افرادي دو بار مي ميرند. اول بي حيثيت مي شوند. مردانگي و شرف و انسانيت را مي ميرانند و بعد لاشه خودشان از بين مي رود و از دنيا مي روند. افرادي هستند روي كلمه حق مي ايستند و حمايت مي كنند ولي فقط خودشان مي روند و نمي گذارند حق پايمال شود.
پس دو رقم آدم داريم. آدم هايي كه حق را زنده نگه مي دارند. فقط خودشان مي ميرند يا شهيد مي شوند. آدم هايي هستند اول دروغ مي گويند، لو مي دهند، خيانت مي كنند. اول شرف را مي كشند بعد خودشان مي ميرند. بهتر اين است كه شخصيت و شرف را حفظ كنند و فقط خودش بميرد.
قيس ديد حالا كه نامه رسان امام حسين علیه السلام است و مأمورين ابن زياد او را گرفته اند و پيش ابن زياد بردند، اگر مطلبي را بگويد و لو بدهد هم شرف و انسانيت را مي كشد و هم خودش كشته مي شود گفت: بگذار امام زنده بماند من از بين بروم. يك بار مردن بهتر از دو بار مردن است. اين جواب كساني است كه مي گويند: اگر اين كار را بكنيم، ما را مي كشند، نانمان قطع مي شود. بگذار قطع بشود. شخصيت گرسنه بهتر از شخص سير است. قيس وقتي بر حكومت ابن زياد لعنت كرد و بر خاندان اهل بيت علیهم السلام درود فرستاد، گفتند برويد از بلندترين ساختمان هاي كوفه او را به پايين پرت كنيد، بردند و شهيدش كردند. خبر شهادتش را كه پیش امام حسين علیه السلام بردند، امام حسين علیه السلام نزديك كربلا رسيده بود. به قدري امام حسين علیه السلام چشمهايش پر اشك شد كه نتوانست تحمل كند و خيلي امام حسين علیه السلام براي قيس گريه كرد.
نامه رساني كار مهمياست، به خصوص وزارتخانه شما كه با ارزان ترين قيمت نامه را از اين طرف ايران به آن طرف ايران مي رساند و حديث داريم، اگر كسي نامه يك رزمنده را به خصوص به مادرش برساند در اجر آن رزمنده شريك است. من درباره نامه و نامه نويسي يك سري چيزهايي را مي گويم. درباره نامه چند تا مسئله هست: اهميت نامه، تاريخ نامه نگاري، اهداف نامه، چگونگي نامه نگاري و در پايان تذكرات.
اهميت نامه
دوستان بايد وقتي نزدیک هم هستند ديد و بازديد بروند و وقتي دور هستند با نامه پيوند خودشان و عواطف و احساسات خودشان را حفظ كنند. نامه نشانه عقل انسان است. نامه زبان ماندني انسان است. نامه گفت و گو با مخاطبان ناپيداست و شما حساب كنيد اين نامه هايي كه پيغمبر به شاهان مي نوشت دو جلد كتاب است به نام مكاتيب الرسول، نامه هايي كه حضرت پيغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم به افراد مي نوشت جمع كرده اند، حدود شش صد و پنجاه صفحه است. حضرت پيغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نامه هاي زيادي به سران مي نوشت. نامه هاي حضرت امیرالمؤمنین علي علیه السلام هفتاد و هفت نامه در نهج البلاغه هست كه يكي از آن نامه ها (نامه مالك اشتر) براي استاندارها و فرماندارها كافي است. هفتاد و هفت نامه حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام به مسئولين مملكتي نوشت و مي فرمود: اين طوري بايد حكومتداري كنيد. به غير از اين هفتاد و هفت نامه كه در نهج البلاغه هست صد و هشتاد و شش نامه هست كه مرحوم سيد رضي رحمه الله علیه در نهج البلاغه نياورده است. يكي از علماي عرب نامه ها را جمع كرده، كتابي مثل نهج البلاغه نوشته است، اسمش را «نهج السعادۀ» گذاشته است. نامه هايي كه از دست سيد رضي رحمه الله علیه افتاده او جمع كرده است. اصولاً يك كتاب كه آدم ها مي نوشتند بعضي چيزها از ذهنشان مي پريد، مثل خود بنده، الآن خود بنده كه مسئله قيس و نامه رسان حضرت پيغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم را گفتم يك مسئله يادم افتاد. قيس وقتي سخنراني كرد شش نفر تحت تأثير سخنراني اش طرفدار امام حسين علیه السلام شدند و خلاصه به هر نحوي بود خودشان را به امام حسين علیه السلام در كربلا رساندند.
آن كتابهايي كه اسمش را «مستدرك» مي گذارند، يعني آقايي كتابي نوشته مطالبي از دستش افتاده، يك آقاي ديگري برمي دارد و مي نويسد.
خدا علامه طباطبايي را رحمت كند، ايشان مي گفتند هر دو سال يك بار بايد تفسير قرآن عوض بشود. چون هر تفسيرنويسي يك چيزهايي مي نويسد.
يك كسي از من سؤال كرد؛ آقاي قرائتي خودت پاي برنامه تلويزيوني خودت مي نشيني؟ گفتم: مي نشينم، خوب هم گوش ميدهم براي اين كه وقتي گوش مي دهم به كم و زياد سخنراني پي مي برم.
اجمالاً در سفينۀ البحار حديثي داريم كه حضرت آدم ابوالبشر نامه نوشت. در قرآن داريم كه حضرت سليمان علیه السلام به بلقيس كه يك خانم ملكه اي بود نامه نوشت. پس حضرت سليمان علیه السلام، آدم ابوالبشر، حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام نامه نوشتند. در «نهج السعادۀ» صد و هشتاد و شش عدد از آنها هست. حضرت پيغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم نامه نوشته و در مكاتيب الرسول در شش صد و پنجاه صفحه جمع آوري شده است. يك كتابي است به نام معادن الحكمة. نامه هاي ائمه را غير از حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام فرزند فيض كاشاني نوشته است. خيلي از نامه هاي علما را كه جمع مي كنند و كتاب مي شود. مثلاً «المراجعات» كتابي است كه يكي از علماي شيعه با يكي از علماي سني نامه رد و بدل مي كنند و نامه هايشان را جمع كردند، بسيار كتاب خوبي است. ما سه رقم كتاب داريم. كتابهاي جويدني، مكيدني، بلعيدني. بعضي كتابها بلعيدني است و يكي از كتابهاي بلعيدني «المراجعات» است به فارسي هم ترجمه شده است.
«مكاتيب الميرداماد» كتابي است كه نامه هاي ميرداماد يكي از بزرگان فلاسفه در آن نوشته شده است. الآن وزارت ارشاد نامه هاي حضرت امام را جمع كرده و كتابي به نام «صحيفه نور» به چاپ رسانده است.
اگر نامه ها خوب باشد و كنار هم گذاشته شود و خود انسان بخواهد رشد خودش را ببيند نامه هاي قبلش را با نامه هاي بعدش كنار هم بگذارد، خودش هم رشد خودش را مي فهمد. و يكي از معجزات قرآن اين است كه آياتي كه در سن چهل سالگي بر حضرت پيغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم نازل شد با آيه هايي كه در سن شصت و سه سالگي نازل شده در اين بيست و سه سال و با اين همه تلخي و شيريني، آيه ها با هم مو نمي زند. و اين نشان دهنده اين است كه اين آيه ها براي خداست. بشر طبيعي بعد از چند سال تلخ و شيرين طرز تفكر و نامه نويسي اش تغيير مي كند. از معجزات قرآن اين است كه تمام آيات حال و هوايش يك جور است. اجمالاً نامه نوشتن ثواب دارد.
نامه مثل زبان مي ماند. آقايي به زير دست خود گفت: بهترين غذا را درست كن، رفت و زبان درست كرد. بعد گفت: بدترين غذا را درست كن، رفت و باز هم زبان درست كرد. گفت ما نفهميديم، گفت براي اين كه زبان خوب خيلي خوب است و زبان بد خيلي بد است. نامه هم همين طور است.
اهداف نامه
هدفهاي مقدس:
1- صله رحم، به پدر و مادرش نامه مي نويسد. «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»[1] چهار بار اين آيه در قرآن آمده است. من هر وقت به زيارت رزمندگان رفته ام به آنها گفته ام كه حتماً نامه بنويسند. دانشجويان چرا نامه نمي نويسند؟ خدا نكند در ذهن آدم چنين ذهنيتي باشد كه نامه ننويسم در عوض مادرم خوب دلتنگ بشود، يك مدتي دلش بسوزد و وقتي رفتم بگويد الهي فدايت شوم. متأسفانه بعضي ها اين گونه هستند. بعضي ها هم كه نامه مي نويسند در نامه خودشان را لوس مي كنند «اي مادر اگر سر بريده من را آوردند، اگر... اگر... »اي مادر اينجا خوابگاه دانشجويي چنين است. صابون گير نياورديم. گوشت چنين بود. بله تلخي هست، منكر نمي شويم، اما اين تلخي ها را به مادرت چرا مي نويسي؟ اين كار و «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» نيست «و بالوالدين اضراراً» است، يعني مثل بمب شيميايي است. فرق نامه و بمب شيميايي اين است كه بمب شيميايي پوست صورت را مي سوزاند، اما اين نامه ها دل مادر را مي سوزاند «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ»[2] «افئده» يعني دل را مي سوزاند، اگر مشكلات است قورت بده، چرا براي او مي نويسي؟ وقتي مشكلات را براي او مي نويسي دو برابر مي شود، چون او هم مي سوزد. بنابراين نامه بنويسيد، و در نامه ها شيرين بنويسيد.
2- پند و موعظه: در نامه گاهي آدم مي تواند موعظه كند چون قرآن مي فرمايد «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»[3] «وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ»[4] يعني سفارش كنيد.
يك خانميآمده بود سر كلاس سواد آموزي با سواد شد. با او مصاحبه كرديم و گفتيم: خانم! چطور شد با سواد شدي؟ گفت: راستش را بخواهي من حال نداشتم سر كلاس بيايم، پسرم از جبهه برايم نامه نوشته كه اي مادر عزيز، من در جبهه با صدامي ها مي جنگم، تو هم برو با بي سوادي بجنگ. بي سوادي دشمن چهل پنجاه ساله تو هست. من ديدم چون حرف خوبي است گفتم باشد رفتم و با سواد شدم. يك نامه يك نفر را با سواد كرد. امام حسين علیه السلام وقتي مي خواست كربلا برود نامه مي نوشت، با نامه ها افرادي را دعوت مي كرد و يك سري هم آمدند.
3- براي اخطار و هشدار: با نامه خطرها را توجه مي دهند. يك كسي در يك جايي است شما احتمال خطر مي دهيد و نامه مي نويسيد آقا اين ماشين كه شما سوارش شدي راننده اش مست است، سوار اين ماشين نشو. اين خانه چنين است و ... نامه اخطاري مثل نامه هايي كه حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام به عثمان بن حنيف مي نوشت. نماينده حضرت امیرالمرمنین علي علیه السلام به بصره رفته و سر سفره اي كه همه پولدارها بودند، نشست. حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام يك نامه مي نويسد كه خطر! چرا سر يك سفره اي مي نشيني كه فقرا در آن نيستند. اين نامه هشدار است.
4- نامه تعليم و تعلم است. قرآن مي فرمايد: «الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»[5] آدم با قلم و نامه مي تواند يك چيزي را ياد بدهد.
5- نامه دعوت به حق است. مثل نامه هايي كه حضرت پيغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به شاهان مي نوشت. مثل نامه اي كه حضرت سليمان علیه السلام به بلقيس مي نوشت «وَ أْتُوني مُسْلِمينَ»[6] مثل نامه اي كه امام حسين علیه السلام به مسئولين مي نوشت.
6- گاهي نامه خط سياسي مي دهد. مثل نامه اي كه حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام به استانداران مي نوشت. گاهي اتمام حجت است، يعني اين را گفتم تا فردا نگويي خبر نداشتم. قرآن مي فرمايد: «وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»[7] اگر خدا خواست امتي را هلاك كند قبلاً بايد اتمام حجت كند. كه هر كس هلاك شد آگاهانه باشد. هر كس هم كه هدايت مي شود آگاهانه باشد.
گاهي نامه ها تبريك و تسليت است، گاهي هم نامه ها تشويقي است.
هدفهاي نامقدس:
اهداف نامقدس مثل نامه هايي كه اختلافاتي را نقل مي كند. عروس از بدي مادر شوهر براي مادرش مي نويسد. بعضي اصلاً نامه مي نويسند كه از آن بالا تا پايين فحش است.
چگونه نامه بنويسيم؟
1 - اول اين كه نامه را با بسم الله شروع كنيم. براي من نامه نوشته اند كه آقا بگوييد اين همه بسم الله و آيه قرآن در روزنامه ها ننويسند. چرا ننويسند؟ مي گوييم بنويسند ولي آقايان مواظب باشند و حفظ كنند. حضرت سليمان علیه السلام به يك زن كافر نامه نوشت ولي در عين حال قرآن مي گويد: «إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»[8] يعني هيچ مانعي ندارد كه براي كافر هم نامه مي نويسد بسم الله را بگويد. حديث داريم كه حتي يك بيت شعر هم اگر مي خواهي براي كسي بنويسيد، اول بسم الله را بنويسيد. گاهي خيليها مي گويند به نام خدا. بگوييد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
دستور دوم: اگر يك چيزي را خواستيد وعده بدهيد، مي آيم نمي آيم. مي دهم، نمي دهم، همه اينها را بايد با كلمه ان شاء الله همراه كنيد. قرآن در سوره كهف مي فرمايد: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»[9] پيغمبر هيچ وقت نگو من اين كار را مي كنم تا اين كه ان شاء الله هم بگويي. هم در قرآن داريم و هم حديث داريم كه اگر در نامه ها و حرفهايتان قول و قراري مي گذاريد، ان شاء الله بگوييد.
حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام مي فرمايد: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»[10] خدا را از اين طريق شناختم كه گاهي يك كاري مي خواهم بكنم نمي شود، خوب برنامه ريزي مي كنم، خراب در مي آيد.
دو تا حديث داريم، يك حديث داريم كه نامه ها را تنگ هم بنويسيد و يك حديث داريم كه نامه ها را گشاد، گشاد بنويسيم. بعد دقت كه مي كنيم مي بينيم كه در نامه هاي دولتي سطرها را تنك بنويسيم. حضرت اميرالمؤمنين علی علیه السلام مي فرمايد: «أَدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ وَ قَارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ وَ احْذِفُوا عَنِّي فُضُولَكُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي وَ إِيَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ»[11] زيادي ننويسيد «وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي» حرف حسابي را در دو كلمه بگوييد. «فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ» بيت المال نمي خواهد شما اين قدر بريز و بپاش كنيد. پس نامه هاي بيت المال و اداره ها، كاغذ كوچك و كوتاه و جمع و جور بايد باشد. معاويه ملعون مي گويد: حضرت اميرالمؤمنين علی علیه السلام به قدري سخاوت دارد كه اتاق كاه و اتاق طلا پیش او يكي است. اما در بيت المال اين گونه نيست خيلي سخت گيري مي كند.
حضرت اميرالمؤمنين علی علیه السلام فرمود: «إذا كتبت كتابا فأعد فيه النظر قبل ختمه فإنما تختم على عقلك»[12] نامه كه نوشتي آخر نامه را يك بار ديگر بخوان. يك حديث داريم از امام رضا علیه السلام، كه نامه را فتوكپي اش را بردار، يعني دو نسخه بنويسيد. اسرار را در نامه ننويسيد. نامه هاي ناسزا را هم محو كنيد، چرا نگه مي داريد؟
چند نکته زیبای قرآنی
يكي مي گويد: «وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلاً»[13] قورتش بدهيد. يك جاي ديگر مي گويد: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[14] يك جا مي گويد: «ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ»[15] اگر يك كسي نامه بدي به تو نوشت تو هم نگو من هم دوتا بگذارم رويش و بگويم. بنابر اين نامه هاي فحش را محو كنيد. بعضي تنگ نظر هستند و نامه هاي جسارت را حفظ مي كنند و فتوكپي اش را نشان مي دهند. قرآن مي فرمايد: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»
امام سجاد علیه السلام مي گويد: خدايا! روحي به من بده كه هر كس به من فحش مي دهد من تعارفش كنم. باسوادها براي بيسوادها نامه بنويسند. آيه داريم كه اگر يك بيسوادي خواست يك سندي بنويسد، آمد پهلوي يك با سواد و گفت: آقا! اين را بنويس. نگو: آقا حوصله ندارم. بابا چقدر بي انصاف هستيد.
آيه داريم «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّه»[16] اگر به يك با سوادي مراجعه كردند و گفتند اين سند را بنويس، حق ندارد سرپيچي كند. «كَما عَلَّمَهُ اللَّه» خدا به تو ياد داده و بايد انجام بدهي، «زَكَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ»[17] در نامه ها مراعات تقوا بشود. دروغ نوشتن با دروغ گفتن فرق نمي كند. هر دو گناه است.
اگر كسي نامه كسي را به هر نحوي بخواند، گناه است. حديث داريم «مَنْ نَظَرَ فِي كِتَابِ أَخِيهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ فَكَأَنَّمَا يَنْظُرُ فِي النَّارِ»[18] حضرت پيغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: اگر كسي نگاه در نامه كسي بدون اجازه بكند «فَكَأَنَّمَا يَنْظُرُ فِي النَّارِ» مصداق «فلا تجسسوا» است. جواب نامه لازم است، البته با كمال شرمندگي، من نمي توانم تمام نامه ها را جواب بدهم. چون من مقام رسميمملكتي نيستم و يك معلم قرآن هستم و آقاياني كه بي سواد هستند كلاسهاي سواد آموزي در پنج ماه و نيم خواندن و نوشتن ساده را به شما مي آموزند. و وقتي خوانديد و سواد را ياد گرفتيد، اگر مي خواهيد خاكستر نشود، اين سوادي كه ياد گرفتيد با نامه نوشتن شكوفا كنيد.
در نامه فكر انسان شكوفا مي شود. از طرز نامه نوشتن معلوم مي شود كه طرف چقدر فكر دارد. تمرها نشان دهنده مكتب است. تمرها نشان دهنده روح بزرگ ما است. از نسل نو، شهيد حسين فهميده و از قديمي ها سيد رضي، از دانشجويان، لانه جاسوسي، از ائمه جمعه شهداي محراب. از اقليتهاي مذهبي، حضرت مسيح علیه السلام. در زمان شاه همه تمرها يا شاه بود يا خانمش يا وزيرش يا تاج گذاري يا پسرش يا خواهرش و...
در جمهوري اسلاميالآن برايمان شخصيت و مكتب مهم است، عراق باشد يا مصر، لبنان يا سوريه، پسر سيزده ساله باشد يا آيت الله العظمي هيچ فرقي نمي كند. اين تمرها نشان دهنده فكر و بينش ما است. هر نامه رساني در ايران به طور متوسط دويست نامه مي رساند. به نامه رسان ها خسته نباشيد بگوييد، احترام بگذاريد. اميدوارم كه همه ما بتوانيم نامه هاي خوب بنويسيم.
يكي از علما که خدا سلامتش بدارد، ايشان مي گفت وقتي سخنراني من را در راديو مي گذارند راديو را خاموش مي كنم براي اين كه نفهمم لقبم را استاد، حجت الاسلام يا آيت الله گفت. يعني راديو را خاموش مي كنم تا لقب خودم را نفهمم و اگر نامه فحش آمد همان دقيقه پاره كنيد و محوش كنيد. بمب شيميايي ننويسيد. بگو خواهر نماز اول وقت فراموش نشود، در نامه ها نصيحت داشته باشيد. «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» نماز جمعه يادتان نرود!
در تاسوعا و عاشورا جمع كثيري از علما، مردم را دعوت به سوادآموزي كردند. از آنها تشكر مي كنيم.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي عجّل الله تعالی فرجه الشریف خميني را نگه دار.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
منابع
[1] بقره/83
[2] همزه/7-6
[3] عصر/3
[4] بلد/17
[5] علق/4
[6] نمل/31
[7] اسراء/15
[8] نمل/30
[9] كهف/24-23
[10] نهج البلاغه، حكمت 250
[11] خصال صدوق، ج1، ص310
[12] غررالحكم، ص49
[13] مزمل/10
[14] فرقان/63
[15] مؤمنون/96
[16] بقره/282
[17] غررالحكم، ص44
[18] عوالياللآلي، ج1، ص181