سبک زندگی، سبک بندگی | متن کامل سخنرانی شب اول محرم
بسم الله الرحمن الرحیم
تذکر قبل از سخن:
نَفَس افراد که به یکدیگر میخورد، اثرگذار است؛ خواه خوب باشند و یا بد باشند. پس نزدیک به هم بنشینید تا که از نَفَس پاک یکدیگر بهره ببرید! از نشستن جدای از هم در جلسه پرهیز کنید.
تفاوت سبکهای زندگی
خدا را شاکریم که محرم فرا رسید و ما زنده هستیم، تا بتوانیم برای ابراز ارادت به امام حسین علیهالسلام در این مراسم حضور پیدا کنیم و به آقا بگوییم که ایشان را دوست داریم. این توفیق را دست کم نگیرید.
هیچ فکر کردهاید که اگر امام حسین علیهالسلام را نداشتیم، چه چیزی داشتیم؟ بنده بسیاری از نقاط دنیا را گشتهام، اقامت داشتهام و دیدهام، که میان انسانها، حتی مسلمانها، بسیاری هستند که هیچ اعتقادی ندارند، دینی ندارند. تقریبا اروپا را دیدهام، آمریکا بودهام و زندگی کردهام، کانادا بودم و دیدهام. نهایت برنامهشان این است که از صبح تا شب فعالیت کنند تا پولی در بیاورند و آن را خرج خوراک کنند و لذت مختصری هم ببرند. آخر هم بعد از پنجاه، شصت سال زندگی، یکی یکی میمیرند. همانند ما، که خواهیم مرد. اما تفاوت در این است که سبک زندگیمان یکی نیست.
محبت به اهل بیت علیهمالسلام؛ اساس سبک زندگی شیعه
سبک زندگی ما به عنوان یک فرد مسلمان و یک شیعه، با سبک زندگی فردی که خدا را قبول ندارد، یا مسلمان نیست و یا حتی شیعه نیست، بسیار متفاوت است. به عنوان مثال، اگر چشمانم را ببندند و مرا به مکانی ببرند که افراد مسلمان نیستند و ده دقیقه به کارهای این افراد نگاه کنم، خواهم گفت که اینها چه کسانی هستند و چه فکری میکنند.
اگر چشمانم را ببندند و مرا به یک منطقه شیعهنشین ببرند، با هر زبانی که هستند، به عنوان مثال در کشور تانزانیا که خوجهها شیعه هستند، در عرض چند دقیقه میفهمم که ایشان مسلمان و شیعه هستند و امام علی و امام حسین علیهما السلام را دوست دارند. چرا که سبک زندگیشان طور دیگری است و با کفار تفاوت دارد؛ علیالخصوص شیعیان، که بخواهند یا نخواهند علاوه بر احکام نماز، روزه، عبادت و این طور چیزها، دلِ بسیار قشنگی هم دارند. قلب اینها به یک جایی متصل است. به امام علی علیهالسلام متصل است، به فاطمه زهرا سلاماللهعلیها متصل است. حتی افراد بدمان هم همینطور میباشند. حتی در میان افرادی که اهل معصیت و گناه هستند و یا اشرار، شما حق ندارید که به حضرت ابالفضل علیالسلام توهین کنید، که اگر این کار را انجام دهید ممکن است که جان خود را از دست بدهید. شاید مذهبی هم نباشد، ولی دلی دارد که به حضرت عباس علیهالسلام متصل است. این سبب امتیاز شیعیان میباشد.
البته این به این معنا نیست که ما اشتباه نمیکنیم، دروغ نمیگوییم و یا غیبت نمیکنیم. نه، ما هم از این اشتباهات مرتکب میشویم. اما حُسن مثلاً بازار تهران بر بازار عربستان، به عنوان مثال بازار کفاشها، که هم در اینجا کفش درست میکنند و هم در آنجا، این است که کفاشان ما دلی دارند که باعث میشود زمانی که آب میخورند، یک یاحسین بگویند. زمانی که میخواهند برخیزند، دست به زانو می گیرند و یک یا علی میگویند. زمانی که کارش گره میخورد، یک یا ابالفضل و یاحسین میگوید. این مسأله را نباید کم در نظر گرفت. ممکن است که معصیت بکنیم، اما خدا میداند که ابالفضل علیهالسلام را دوست داریم و خودش هم این را میداند که هیچ کس را مانند او دوست نمیداریم. به نظر من علت و رمز پیروزی شیعه در دنیا و آخرت، همین محبت میباشد. این عشق و دلدادگی به اهل بیت علیهمالسلام وجه جامع همهی ماست.
قدر این جلسات اهل بیت علیهمالسلام را بدانید
از مراجع بزرگ ما مانند شیخ طوسی، سیدِ مرتضی، امام عزیز، مقام معظم رهبری، آقای گلپایگانی، صافی، و... گرفته تا یک آدم معمولی، همه این محبت را دارند. زمانی که نام فاطمه سلاماللهعلیها برده میشود، دل اینها تکان میخورد. ایشان را دوست میدارند و احساس میکنند که به او وابسته و دلبسته هستند. اگر زمانی هم اینها را از شما بگیرند، دیگر فکر میکنید که چیزی ندارید. خیلی خالی میشوید. این که شما را به این مجالس راه میدهند باید قدر آن را بدانید و منت آن را داشته باشید. همین که میگذارند من به این جلسه بیایم و این بالا یا پایین بنشینم، باید از خداوند متعال تشکر کنم. قدردان باشیم که به ما اجازه دادند تا در این مراسم شرکت کنیم. خدا پدر کسانی را بیامرزد که این جلسه را برگزار کردند. این چراغ را روشن کردند؛ این در را باز کردند؛ پرچم سیاه را وصل کردند و دم در نوشتند: بفرمایید روضه.
در مشهد این کار رسم است و بسیار انجام میشود، ولی در تهران، قم و یا اصفهان اینطور نیست. اما مشهد، جلوی در یک پرچم نصب میکنند که روی آن نوشته است: «بفرمایید روضه». بنده را دعوت میکنند که در روضه شرکت کنم. یعنی یکی از اشتغالات ذهنی ما همین است که با اهل بیت علیهمالسلام باشیم. این دعوت و حضور را پاس بداریم و قدر آن را بدانیم. در زندگیتان این مساله باید حل شود.
در آمریکا، شیعیان در نقاط مختلف ما را دعوت میکردند و ما هم به آن مکانها میرفتیم و سر میزدیم. به همین دلیل، آشنایی خاصی با زندگیهایشان پیدا میکردیم. یادم میآید جایی رفته بودم و دیدم خانوادهای در آمریکا، کاشی برای نصب کردن در منزلش آورده بود، به این دلیل که میخواستند سبک زندگی خودمان را داشته باشند. به ایشان گفتم: خب چرا به ایران نمیآیی؟ گفتند میخواهند، ولی نمیشود. به همین دلیل اینجا را میخواهند به آنجا ببرند. خدا پدر و مادرمان را بیامرزد که ما را با این راه آشنا کرد.
شیعه در نگاه اهل بیت علیهمالسلام
اهل بیت علیهمالسلام زمانی که میخواهند شیعه را معرفی کنند، مانند ما معرفی نمیکنند. ما هر کس را که بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآله، خلافت امام علی علیهالسلام را قبول دارد، شیعه مینامیم؛ هر چند دل این فرد دل خاصی است، همان طور که گفتم. اما اهل بیت علیهمالسلام این شخص را به صرف این عقیده و این دل شیعه نمیدانند. آن عزیزان از ما بیشتر از اینها میخواهند.
یکی از ویژگیهای اولیای اسلام این است که فوقالعاده زیباپسند هستند و به صورت مداوم به ما القاء میکنند که خودمان را درست کنیم. هر چه از دستت بر میآید در ساختن خودت تلاش کن. محبت را گفتم، ولایت را گفتم، ولی نباید همینجا متوقف شوی. در کارهایت باید دقت کنی. در انجام هر کاری باید محبت در آن باشد؛ و این حق است. اینگونه نباشد که فقط اول محرم بیاییم و این محبت جوش بخورد، بعد تمام بشود. یک زمان اینطور نشود که یک هفته به زیارت عتبات مشرف میشویم، خدا و رسول او در خاطرمان باشند، ولی وقتی دوره سفر پایان یافت، همه چیز فراموش شود. اینگونه نباید رفتار کنیم.
امام حسین علیهالسلام را در همه زندگیتان وارد کنید
امام حسین علیهالسلام را در زندگی خود داخل کنید. مانند همان شخصی که در آمریکا زندگی میکرد و کاشی از اینجا به آنجا میبرد، چرا که میگفت: میخواهم نگاهم بعد از نماز به امام حسین علیهالسلام بیافتد. شخصی را داشتیم که عکس کوچکی از امام در اتاق خواب خود نصب کرده بود. زمانی فرزندانش علت را جویا شدند. ایشان گفت که میخواهم همین که از خواب بیدار شدم، چشمم به امام بیفتد. من نمیخواهم که امام خمینی رحمةاللهعلیه را تنها در مسائل سیاسی بخواهم، میخواهم در زندگیام با امام محشور باشم. این خیلی فرق میکند.
امام حسین علیهالسلام را باید در بازار وارد کرد. امام حسین علیهالسلام را باید در سیاست وارد کرد. امام حسین علیهالسلام را در مجلس وارد کنید. امام حسین علیهالسلام را باید در پستوی موبایل وارد کرد. امام حسین علیهالسلام را باید در خانه آورد. حتی به اعتقاد من زمانی که میخواهی با همسر و فرزندان و بهترین دوستان لذت مخالطت را ببری، آنجا هم باید امام حسین علیهالسلام را داشته باشی.
زمانی که با بچهات بازی میکنی، او را می بوسی، امام حسین علیهالسلام را آنجا هم بیاور. دقت کردهاید که، چرا میگویند که اسم کودک خود را فاطمه، حسین و حسن بگذار؟ برای اینکه حتی زمانی که فرزندت را صدا میزنی به یاد آنها بیافتی. زمانی که مثلاً میگویی حسین جان بیا، این همان حسین ماست. این خیلی فرق میکند با زمانی که اسم فرزند را طوری انتخاب کنم که این ارتباط ایجاد نشود.
اهل مراوده با خدا باشید
همین امروز در راهپیمایی 13 آبان، جوانی از من پرسید که آقا من خیلی دلم میخواهد با خدا باشم، ولی نمیشود، چکار کنم؟ گفتم که مرواده کن. متوجه شدم که ایشان منظور مرا نفهمیده است، به او گفتم که میدانی مراوده چیست؟ بیان کرد که نمیداند. گفتم: «عشق مجازی قنطرة إلی عشق حقیقی است»؛ عشق مجازی پلی برای رسیدن به عشق واقعی میباشد.
ما معمولا عشقهای مجازی را در دوران جوانی-نوجوانی تجربه کردهایم. ما هممدرسهایها، همدیگر را دوست داشتیم. به همبازیها علاقه پیدا میکردیم. در دبستان، راهنمایی، دبیرستان، دانشگاه مراوده میکنیم؛ اما مراوده چیست؟ مراوده این است که شما با دیگری رفت و شد ذهنی و خارجی داشته باشی. با هم به بازار میروید، با هم استخر میروید، باهم میروید مشهد، با هم میروید کربلا. حتما دیدهاید که بعضیها با هم رفیق هستند و همدیگر را دوست دارند و از کارهای هم خبر دارند. دوست داریم که کربلا با هم برویم، مکه میخواهیم ثبتنام کنیم، باهم میرویم، راهپیمایی با هم شرکت میکنیم. در حالی که نه من بندهی او هستم و نه او بندهی من، ولی همدیگر را دوست میداریم تا با هم باشیم.
این اعمال که من با شما هستم و شما هم با من هستی، با هم غصه میخوریم، با هم خوشحالی میکنیم، با هم ناراحتی میکنیم، در همهی مسائل با هم شریک میشویم، آرام آرام باعث میشود حتی زمانی هم که شما نیستی، دل بنده با توست و البته دل شما هم با بنده است. وقتی در مدرسه نگاه میکردیم که بچه ها میآیند، بعد از لحظاتی منتظر ورود دوست خودمان بودیم که ببینیم آیا آمد یا نیامد؟ زمانی که نمرهها را میزنند، اول نگاه میکردم که آیا دوستم قبول شده یا تجدید شده و حساس میشوم. چرا که او را دوست دارم.
در قرآن عبارتش موجود است: «و راودته التی هو فی بیتها»1؛ زلیخا با یوسف که در خانهاش بود، مراوده میکرد. که برو این را بخر! بیا و برو. روشن است که علیالدوام ذهنش مشغول یوسف بود. زمانی هم که ذهن مشغول شود، دل مشغول میشود. دل که مشغول شد، دیگر نمیشود کاری کرد. نمیتوانم تنهایش بگذارم؛ نمیتوانم با او نباشم. برای همین است که خدا میگوید: صبح نماز بخوان، ظهر نماز بخوان، عصر، مغرب و عشا نماز بخوان. تا مداوم با او مراوده کنی.
سبک زندگی اسلامی، راهِ مراوده دائمی با خدا
حالا این رابطه را به بازار بکش؛ در زندگی وارد کن. نوع پوشیدنت به گونهای باشد که او میخواهد. تیپ بزن آنگونه که او میخواهد. تند شو آنگونه که او میخواهد. کُند شو آنگونه که او میخواهد. بخند آن جایی که او میگوید. گریه کن آنجا که او میگوید. زمانی که هر کاری که او میگوید انجام دهی، آرام آرام خدایی میشوی. شب هم بدون او به خواب نمیروی.
به خاطر دارم که یکی از علمای بزرگوار -خدا رحمتشان کند-، از بس در طول روز با امام عصر علیهالسلام مراوده میکرد، زمانی که شب میخواست بخوابد، گاهی یک ساعت اشک میریخت تا بخوابند. این به آن دلیل بود که با آن حضرت مراوده کرده بود، حال فراق او برایش معنادار است. در خواب هم، خواب او را میبیند. گویند بخواب تا بخوابش بینی. به خواب هم که میرود، آقا را میبیند. با او زندگی میکند. وقتی که چنین شد، وقتی که دل در او بست، آرام آرام رفتار و کردارش هم مانند او میشود. این نتیجه را گرفتم که از مراوده کردن با او ذهن کمکم مشغول او میشود. ذهن که مشغول شد، دل مشغول او میشود. دل که مشغول او شد، تمام حرکات و سکنات انسان به سبک او حرکت میکند.
مراوده، شباهت میآورد
خدا مرحوم شهید مطهری را رحمت کند. فرمودند که مرجع عصر ما، مرحوم حضرت آیتالله بروجردی که بزرگترین مرجع بود، من میدیدم که بسیاری از طلبهها سبک عبا انداختن و عبا دست گرفتنشان سبک آیتالله بروجردی است.
خود بنده دیدم زمانی که در محضر آیتالله جوادی قرآن تلاوت میکنند، ایشان یک حالت خاصی به خود میگیرند. زمانی که ایشان به نیویورک آمده بودند، بنده هم در همان مجلسی که ایشان آمده بودند نشسته بودم. ملاحظه کردم که ایشان حالت خاصی گرفتند. زمانی که دقت کردم دیدم که استاد مصباح هم همین حال را به خود میگیرد. کمی دقت کردم متوجه شدم که این سبک ابراز ادب از علامه طباطبایی رحمةاللهعلیه بوده است. بر اثر مراودهی شاگرد و استاد، کمکم مانند او میشود. بوی او را میگیرد، رنگ او را میگیرد. این که قرآن میفرماید: «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً»؛ رنگ خدایی، چه رنگ خوبی! این رنگ را بگیرید.
سبک زندگی غربی بر مبنای جدایی دین از سایر شئون زندگی
رنگ خدایی پیدا کنید. طبق همان راههایی که گفتم: مراوده با خدا. چگونه؟ اجازه نده غربیها سبکهای خودشان را با این همه ماهواره در ذهن تو فرو کنند. آنها بدبختهای روزگارند که خودشان به انتهای چاله سقوط کردهاند واگر بتوانند، من و تو را هم میخواهند به پایین بکشند. آنها این چیزها را نمیدانند. آنها به ما سکولاریته شدن را القاء میکنند. یعنی میگویند: ای یهودی! تو روزهای شنبه به کنیسه بیا؛ ای مسیحی! تو روزهای یکشنبه به کلیسا بیا؛ ای مسلمان! تو روزهای جمعه به مسجد برو. اما بازار که دیگر به مسجد و حوزههای علمیه ربطی ندارد. خانه که ربطی به مسجد ندارد. اینها را از هم جدا میکنند. سیاست چه ربطی به خدا و پیغمبر دارد. بیا برویم، نیاز به رأی داریم. حال هرگونه که میخواهد باشد، باشد. با دزدی باشد، با دروغ باشد، با تهمت باشد، با افتراء باشد، با دغلبازی باشد، با هر پدرسوخته بازی باشد، مهم نیست. مهم رأی گرفتن است. کجای این مطلب بر اساس دین ماست؟
آنجایی که فرمود: «سیاست ما عین دیانت ماست»، میخواست بفهماند که سکولاریته نشود. میخواست که اجازه ندهد که اینها از هم جدا شوند. اگر جدا شوند دیگر رفتار سیاسی شما خدایی نخواهد شد. ولی خدا که تنها در مسجد نیست. خدا به خانهی انسان باید بیاید و باید وارد زندگی انسان شود. حتی برای همبستر شدنت خدا باید بیاید، امام حسین علیهالسلام باید بیاید. این کار حلال است یا حرام است؟ این چه کاری است که انجام میدهم؟ امام حسین علیهالسلام این شکلی دوست دارد یا نه؟ هر چیزی نمیتوانم بخورم. حلال است، حرام است؟ میشود خورد، نمیشود خورد؟ از کجا آمده، چرا آمده است؟ «فلینظر الانسان الی طعامه»2؛ آدم باید به غذایش نگاه کند که چه چیزی میخورد. سم نخورد، غذای آلوده نخورد، شبههناک نخورد، غدای نجس نخورد، مال مردم را نخورد. این آتش است که آن را میخوری و حواست به آن نیست. این ارتباط تو را با او قطع میکند. نباید اینگونه باشد.
یک از کارهایی که غربیها انجام میدهند و کردند و خیلی هم میکنند و باز هم انجام میدهند این است که بین این دو را تفکیک میکنند. میگویند طوری نیست، تو نماز شب بخوان، ولی این هیچ ربطی به سیاست ندارد.
حرامخواری، عامل بسیاری از گناهان
گمان نکنید که اهل کوفه محبت اهل بیت علیهمالسلام را نداشتند، بلکه اهل کوفه جزء محبین اهل بیت علیهمالسلام بودند. یک نفر شامی برای مبارزه با امام از شام به کوفه نیامد. همه اهل کوفهای بودند که بیست سال پیش، امام علی علیهالسلام در اینجا حکومت میکرد. افراد بسیاری دوران حکومت امام علی علیهالسلام و خود ایشان را دیده بودند، پای صحبتهای آن بزرگوار نشسته بودند، حالا آمده بودند که با پسر علی علیهالسلام بجنگند. چرا اینگونه شد؟
حضرت زینب به امام حسین علیهالسلام گفتند: داداش به اینها نگفتهاید که ما که هستیم؟ اصلاً امام حسین علیهالسلام در میان آنها، به پسر فاطمه سلاماللهعلیها معروف بود. همه میدانستند که ایشان فرزند زهرا سلاماللهعلیها میباشد. هیچ کس شکی نداشت. یعنی حضرت امام حسین علیهالسلام را به عنوان فرزند فاطمه سلاماللهعلیها بیشتر از نام خود ایشان یعنی حسین میشناختند. امام به خواهرشان فرمودند: خواهر! زمانی که به این مردم میگویم، گوش نمیدهند. وقتی بلند بگویم، هلهله میکنند، تا صدای من به ایشان نرسد. زمانی هم که فریاد میزنم، دست در گوشهای خود فرو میکنند تا سخنان مرا نشنوند. حضرت زینب پرسیدند: برادر! چرا اینها اینگونه رفتار میکنند؟ حضرت پاسخ دادند: به این دلیل که شکمهای اینها از حرام پر شده است.
شک نکنید، اگر حرام خوردی، گناه از داخل آن بیرون میآید. اگر می خواهید به گناه نیفتید، جلوی دست خود را بگیرید. هر جایی دست خود را دراز نکنید. هر پولی را نگیرید. هر چیزی را نخورید.
بدحجابی ریشه در حرامخواری دارد
تمام بیعفتیها از حرامخوری میباشد. میدانید که بدحجابی ناشی از حرامخواری میباشد. میدانید این را از کجا میگویم. بنده فوقلیسانس روانشناسی دارم. به قرآن که مراجعه کردم، دیدم میفرماید زمانی که آدم و حوا از آن درخت ممنوعه خوردند: «فبدت لهما سوءاتهما»3. لباسهایشان ریخت و عیبشان آشکار گشت. برهنگی و عریانی از آثار خوردن چیزی است که نباید خورد. چرا هر پولی را با خود به خانه میبری؟ مگر میمیریم اگر حلال بخوریم؟ به خدا نمیمیریم. حلالخورها مردند؟ نه، اینطور نیست. آیا حرامخورها پولدار شدهاند؟ نه، این هم نیست.
روزی مرا دیگری نمیتواند بخورد
بیش از آنکه روزی شما هست، نمیتوانید پیدا کنید. حرامخوری فقط کار را خراب میکند. بخشی از یک روایت زیبا برای شما میخوانم. شخصی از امام صادق علیهالسلام رمز موفقیت امام را سؤال میپرسد و میگوید: چرا شما موفق هستید؟ امام چهار رکن را برای موفقیت نام میبرد که یکی از آن چهار رکن این میباشد: «عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لَا يَأْكُلُهُ غَيْرِي فَاطْمَأْنَنْتُ»4، دانستم روزی مرا هیچکس دیگری نمیتواند بخورد. مال من تنها سهم خودم است؛ پس مطمئن شدم. باید کارهایم را درست انجام دهم. نباید از این حرفها ترسید. اگر چیزی روزی شما باشد، به شما خواهد رسید. اگر نه، که نمیرسد. فقط من و شما بلدیم که آن را خراب کنیم. فردای قیامت باید جواب بدهیم که چرا حرام شد؟ تجربه کنید ببینید همینهایی که میگویم هست یا نیست. بنده خودم بسیار تجربه کردهام و دیدم که اگر چیزی روزی من نباشد، هر چه قدر هم که تلاش کنم به من نمیرسد. اما اگر روزی من باشد، هر چه قدر هم که پشت سرم حرف بزنند، این متعلق به من است.
هر کدام ما یک اندازهای داریم، حتی در عزت و ذلت هم همینطور است. اگر بناست که من محبوب شوم، خدا این کار را خواهد کرد و لزومی ندارد که دروغ بگویم. بنده اولین باری که در تهران کاندیدا شدم، برای خودم عجیب بود. ما که رأی نداریم، تهرانیها به چه دلیل به بنده رأی بدهند؟ ولی در انتخابات دوم شدم. باور کنید خودم از این قضیه بسیار تعجب کردم. بعضی دوستان گفتند که باید مبلغی پول بدهید تا برای شما تبلیغات کنیم. گفتم ما خیال میکردیم، مجلس میآییم، گفتیم چیزی نصیبمان میشود. حالا هنوز نیامده از من پول میخواهید؟ گفتند: خب قرض کن. گفتم قرض نمیخواهیم و اصلا نیاز به تبلیغ نداریم. همان آقا برای این که رأی بیاورد، عکس ما را بالای سر خودش زد. مگر مجبورم که گناه کنم؟ رأی ندهند، خب مجلس نمیروم. نانم که آجر نمیشود. اگر اینجا روزی ندارم، جای دیگر میروم. و خداوند خود روزیرسان است.
جوانان ما در بحث ازدواج، وعده خداوند را باور ندارند!
چرا این جوانها زن نمیگیرند؟ میگویند کار نیست، پول نیست، ماشین و خانه ندارم و... . میگویم: مگر قرار است تو همسرت را نان بدهی؟ روزی خودت هم به کس دیگری وابسته است. اگر نخواهد، نمیدهد. قرآن میفرماید: «وَأَنكِحُوا الأَيامى مِنكُم وَالصّالِحينَ مِن عِبادِكُم وَإِمائِكُم إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ»5؛ گرچه فقیر باشید، خداوند خود از فضل خویش شما را بینیاز خواهد کرد. حالا ما با اینکه مسلمانیم، گویا باور نداشته و به قول خداوند اعتنا نمیکنیم و میگوییم نه. به همین دلیل سن ازدواج، سی و پنج سالگی شده است. شما به دنبال ازدواج برو! بعداً خواهی دید که تو، سر سفرهی خانم نشستهای. زمانی که ازدواج نکرده بودیم، روزیمان بسیار تنگ بود. زمانی که این بندهی خدا وارد زندگی ما شد، از در و دیوار برکت فرو ریخت. دقت کنید که به خاطر این است که ازدواج کردیم.
یهودی ها هم همین اعتراض را به خاتم انبیاء داشتند و میگفتند که مگر نمیگویید که خدا روزی را میرساند، خب به فقرا هم خودش بدهد. قرآن جواب میدهد که این چیزی که الآن شما دارید، این هم متعلق به من است. بخواهم میگیرم.
پس من چکار کنم؟ تو بندگی کن. ببین خدا چه میخواهد. اگر میگوید امام صادق علیهالسلام فرمود: که زن بگیر، برو زن بگیر. میگوید شوهر کن، برو شوهر کن. بهانه نگیر. خدا خود روزی میدهد؛ «فَاطْمَأْنَنْتُ». میگویند من به وعدههای الهی مطمئن شدم.
آن بیتوجه میگوید اگر ما تقلب نکنیم به مجلس وارد نمیشویم. یعنی همهی اینهایی که به مجلس میروند تقلب میکنند؟ حالا، اگر یکی تقلب نکرد و به مجلس رفت چطور؟ فردا خدا تو را گیر نمیاندازد. بالاخره گیر میافتی. اگر یکی حلال خورد و نمرد، به تو میگویند که دیدی با حلالش هم زندگی کرد. روزی به موقع میرسد، به اندازه میرسد. شما کار خودتان را انجام دهید، خدا هم کار خودش را میکند. لازم نیست که شما خدایی بکنید و برای خدا برنامه تعیین نکنید. خودت بندگیت را درست کن، مراقب باش که تو اشتباه نکنی؛ او اشتباه نمیکند. امام عصر ارواحنا فداه اشتباه نمیکند.
میگویند در حرم امام هشتم علیهالسلام شلوغ شده بود، یک نفر فریادی زد: آقایان شلوغ نکنید، حوائج قاطی میشود، ما دفعهی پیش از آقا پول خواستیم، به ما بچه داده است. نه عزیزم حوائج اشتباه نمیشود، این تو هستی که اشتباه میکنی. امام حواسش هست که چه کسی آمده و چه میخواهد. هر چه که داده همان روزی تو بوده است. چیز دیگری روزی تو نبوده، به همین دلیل نداده است، چه آرام باشی و چه شلوغ کنی.
با محبتِ بدون عمل، ما همانند اهل کوفه میشویم
دوستان! باید بیشتر حواس خودمان را جمع کنیم. از این که شیعهزاده هستید، استفادهاش را ببرید، لذتش را ببرید. شیعهزاده بودن تنها به محبت داشتن خشک و خالی نیست. امام صادق علیهالسلام میفرماید: «تَعْصِي الإِله وَأنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ»6؛ معصیت خدا را میکنی، آن وقت ادعا داری که او را دوست داری: «إنه لفی الفعال لبدیع»؛ این دیگر رفتار عجیب و غریبی است. مگر میشود به آقا بگویم که خیلی شما را دوست دارم، به مادرم بگویم من برای تو میمیرم، اما هر روز او را اذیت کنم و آزارش بدهم. هر روز یک کاری انجام بدهم که میدانم خوشش نمیآید. به نظر شما این دروغ نیست؟ شما اگر او را دوست داری، باید او را ملاحظه کنی. کسی که خدا را دوست دارد، خدایی زندگی میکند.
از کجا میشود دانست که من خدا را دوست دارم یا نه؟ نگاه به اعمالم کن تا بتوانی قضاوت درست داشته باشی! اگر دیدید که رفتار من، رفتار محبانه است، معلوم میشود که خدا را دوست دارم. اگر اینچنین نباشد، کمکم همین محبت خشک و خالی را هم از دست میدهیم و تبدیل میشویم به اهل کوفه و آن محبت را همه آرام آرام از دست میدهیم، و دیگر چیزی از آن باقی نمیماند.
باز هم خدا را شاکریم که ما را عمر داد تا بتوانیم محرم زنده باشیم و در این مراسم شرکت کنیم، دور هم بنشینیم و یاد امام حسین علیهالسلام کنیم. بگوییم که ای کاش ما هم کربلا بودیم و حسین علیهالسلام را یاری میکردیم.
توصیه به پیادهروی اربعین از نجف به کربلا
یک نکته مخصوصاً برای جوانها. پیرمردها شاید برایشان سخت باشد، ولی آنها را هم تشویق میکنم. برنامهای بریزید، دو سه روز قبل از اربعین به نجف بروید. بعد از آنجا پیاده بروید کربلا. بنده سفرهای بسیار زیادی کردهام، ولی هیچ سفری مانند سفر پیاده به کربلا سراغ ندارم. یواش یواش بروید. اگر یک روز و نیم طول میکشد، شما دو روزه بروید، سه روزه بروید. اثر عجیب و غریبی دارد. در میان راه، اعراب به زوار بسیار محبت میکنند. هر کس هر طور که بلد است به زوار کمک میکند. تنها برای امام حسین علیهالسلام این کارها را میکنند. مانند ماساژ دادن، غذا و جا دادن و... . زمانی که انسان فکر میکند میبیند، در همین راه بچههای امام حسین علیهالسلام را یزیدیان کتک زدهاند.
حتی اگر انسان میلیاری هم خرج کند، میارزد. همه چیز برای انسان عوض میشود. شنیدهام که برخی از بزرگان مثل آیتالله سید محمود شاهرودی أعلیاللهمقامهالشریف که از مراجع بودند، بیش از دویست و پنجاه بار مسیر نجف تا کربلا را پیاده رفتهاند. خیلی دیدنی است. یکی از برادران عراقی میگفت: در بین ما رسم است که یک قلک برای امام حسین علیهالسلام داریم و نصف درآمد خود را در آن میریزیم تا در روز اربعین امام حسین علیهالسلام خرج کنیم، تا وقتی که زوار امام حسین علیهالسلام میآیند کمتر اذیت بشوند.
خدا را به خاطر تمام نعماتش شکر و سپاس.
والحمدلله اولا و آخرا
پینوشت:
1. سوره یوسف، آیه 23.
2. سوره عبس، آیه 24.
3. سوره طه، آیه 121.
4. بحارالانوار، ج17، ص 180.
5. سوره نور، آیه 32.
6. بحارالانوار ، ج7، ص 15.
سخنران:حجت الاسلام مرتضی اقا تهرانی