فرار به سمت خدا برگشت به توحید و دوری از شرک / ریشه شرک جدا شدن از ولایت رسول اکرم است
متن زیر سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در دهه دوم محرم الحرام سال 92 در شهر قم برگزار شده است. در این جلسه ایشان بیان می دارند که فرار به سمت خدا، فرار از وادی شرک به سمت وادی توحید است. که شرک اعم از شرک خفی و جلی است و ریشه همه شرک ها به شرک در ولایت برمی گردد. راه رسیدن به وادی توحید ولایت امیرالمومنین است و این وادی ابتدای راه است. همه هدایت ها در وادی ولایت با نور الله حاصل می شود که این نور الله متمثل در وجود نبی اکرم و اهل بیت (علیهم السلام) است. نتیجه این فرار رسیدن به بهشت و دور شدن از جهنم است که حقیقت بهشت همان ولایت امیر المومنین و حقیقت جهنم شرک به ولایت ایشان است.
تحلیل انواع شرک
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و اله الطاهرین. اللّهمّ كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتک علی و علی آبائه، في هذه السّاعة و في كلّ ساعة، وليّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا، حتّى تسكنه أرضك طوعا، و تمتّعه فيها طويلا. در قرآن داریم که «فَفِرُّواْ إِلىَ اللَّهِ إِنىِّ لَكمُ مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ * وَ لَا تجَعلواْ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَر إِنىِّ لَكمُ مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِين»(ذاریات/50) یکی از انذارهای مهم قرآن که تقریباً همه انذارهای قرآن به همین یک کلمه بر می گردد این است «ففروا الی الله» فرار کنید به سوی خدای متعال. من شما را انذار می کنم که اگر فرار نکردید دچار عذاب و رنج می شوید و همه رنج ها و عذاب ها برای همین توقف کردن و فرار نکردن شماست.
یک طرف این فرار روشن است «ففروا الی الله» به سمت حضرت حق فرار کنید. طرف دومش چیست و اینکه باید از چه چیزی به سوی خدای متعال فرار کنیم، این را در آیه بعد خدای متعال توضیح داده است «وَ لَا تجَعلواْ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَر إِنىِّ لَكمُ مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِين»، اله دیگری را برای خودتان قرار ندهید و من شما را انذار می کنم از این که الهی غیر از الله تبارک و تعالی برای خودتان اخذ کنید. بنابراین فراری که ما باید بکنیم از آلهه خودمان به سمت خدای متعال است.
سوال این است مگر ما واقعا آلهه ای غیر از خدای متعال برای خودمان اخذ کردیم که باید از آن، به سوی خدای متعال فرار کنیم؟! گاهی وقتی ما این آیات قرآن را تلاوت می کنیم، احساس می کنیم ما مخاطب این آیه ها نیستیم. دیگران هستند که آلهه ای را اخذ کردند و باید از آن، به سوی خدای متعال فرار کنند؛ ما که الحمدالله خیالمان راحت است و اخذ آلهه نکردیم!
عنایت کنید، اگر معلوم بشود که ما دو جور اخذ آلهه داریم: یکی آلهه ای که انسان شرک آشکار داشته باشد و واقعا برای خدا شریک قائل بشود و شریک را بپرستد؛ اگر این گونه شد روشن است که ما الحمدالله اهل این شرک نیستیم و آلهه ای جز خدای متعال برای خودمان اخذ نکردیم. ولی اگر شرک شامل شرک خفی هم بشود آن وقت معلوم می شود که همه مبتلا هستند. انسان اگر مبتلا به شرک شد حتی شرک خفی، شرکی که از خود انسان هم ممکن است پنهان باشد و محاسبه دقیق می خواهد، حتی محاسبه هم کافی نیست، معلم می خواهد تا انسان غفلت ها و شرک های خودش را بشناسد؛ آن وقت است که می فهمیم همه مبتلای به شرک هستیم الا مخلصین، الا انهایی که در مقام اخلاصِ در توحیدند الا معصومین، ما بقی همه گرفتار این شرک اند، و همه گناه ها بازگشت به همین شرک می کند.
فرار از شرک و روی آوردن به خدا
به دو نکته در این جلسه مختصراً اشاره می کنم. یکی این است که فرار از شرک باطنش فرار از چه چیزی است؟ و دوم اینکه باطن رو آوردن به خدای متعال و پرستش خدای متعال چیست؟ ما وقتی می خواهیم به خدای متعال رو بیاوریم و او را بپرستیم و به سوی او فرار کنیم، این در واقع فرار به سوی وادی توحید است. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»(1)، خدی متعال در واقع یک بشارتی می دهد که من یک حصن برای شما قرار دادم که اگر وارد این حصن شوید از رنج و عذاب در امانید. وادی ایمنی که انسان از عذاب خدا در امان هست، وادی توحید هست. «کلمة لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»، این کلمه لا اله الا اللهی که ما باید وارد به آن کلمه بشویم چیست؟ از خود این عبارت نورانی پیداست که این کلمه لفظ نیست و الا گفتن «دَخَلَ حِصْنِي» معنا نداشت، دخول در کلمه که معنا ندارد. پس این کلمه و این وادی، غیر از این لفظ است. این کلمه لا اله الا الله که ما باید واردش بشویم چیست؟ این را در قرآن به یک تعبیری توضیح داده است، مثلی قرآن می زند می فرماید «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كلَمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فىِ السَّمَاءِ * تُؤْتىِ أُكُلَهَا كلَُّ حِينِ بِإِذْنِ رَبِّهَ»(ابراهیم/24) مثل کلمه طیبه در قرآن مثل شجره ای است که اصلها ثابت دارای یک ریشه استواریست و فرعها فی السماء و فرع این درخت در آسمان و سماء است. و این درخت هم، درخت همیشه بهار است و به دستور پروردگار علی الدوام محصول می دهد.
این امثال قرآن یک ظاهر دارد و یک باطن، ظاهرش این است که شجره ای است که ریشه ثابت و استواری دارد. از آن درخت هایی است که ریشه عمیق دارد و فروعش در آسمان است و دائما سرسبز و خرم و پر میوه است. روایات این آیه را توضیح داده است، گاهی می فرماید این کلمه طیبه، همان کلمه توحید است. گاهی هم توضیح می دهد که این کلمه توحید در عالم چیست که «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فىِ السَّمَاءِ». فرمود: «این شجره طیبه که همان کلمه توحید است، وجو مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین و فاطمه زهرا و معصومین هستند». و گاه این شجره طیبه را تفصیل داده و در مقام تفصیل فرمودند: «اصل این درخت نبی اکرم هستند، بدنه این درخت وجود مقدس امیرالمومنین اند تا می رسد به این جا که ائمه و معصومین شاخه های این درخت هستند و میوه های این درخت هم علوم ائمه (علیهم السلام) است». البته این علوم ائمه (علیهم السلام) برای کسانی است که وارد این وادی می شوند و وارد این سماوات می شوند؛ اگر کسی وارد این وادی شد از میوه های این درخت پاک برخوردار است و این برخورداری او همیشگی است، اینطوری نیست که یک موقعی در اختیار باشد و یک موقعی خشک باشد. دائما این درخت میوه علم میدهد.
یک روایتی همین مطلب را بیان کرده منتها با یک بیان نورانی دیگری فرمودند: «اصل این درخت اهل بیت (علیهم السلام) هستند و فرعش ولایت آنهاست»، یعنی اصل کلمه توحید خود ائمه (علیهم السلام) هستند، «وَ أَرْكَانُ تَوْحِيدِكَ وَ دَعَائِمُ دِينِك»(2)، البته این باید توضیح داده بشود که چطور امیرالمومنین عین کلمه توحیدند و چطور جریان الوهیت در آنها واقع شده است. این مطلب به نحو اجمال دردعای ماه رجب آمده است «فبهم ملأت سمائک و ارضک» خدایا تو همه سماء و ارض را به وسیله این وجودهای مقدس مملوء کردی، «حتی ظهر لا اله الا الله انت»، تا حقیقت لا اله الا انت در عالم ظاهر شد، یعنی ائمه (علیهم السلام) مظاهر کلمه لا اله الا الله در عالم هستند. ظهور کلمه لا اله الا الله در همه سماء و ارض به وجود مقدس رسول اکرم و معصومین(ع) وابسته است؛ لذا اینها می شوند اصل کلمه توحید. هر کجا حقیقت الوهیت حضرت حق جاری است (که در همه عالم جاریست) حقیقت وجود معصومین هم جاری است. «وَ هُوَ الَّذِى فىِ السَّمَاءِ إِلَاهٌ وَ فىِ الْأَرْضِ إِلَاهٌ»(زخرف/84)، هم در سماء و هم در ارض اله است و غیر از او اله دیگری نیست. «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»(انبیاء/22) اگر اِله دیگری در سماء و ارض بود هر دو فاسد می شدند.
پس معصومین )علیهم السلام( اصل کلمه توحید و اصل شجره توحید هستند. فرعشان محیط ولایتشان است و این فرع فی السماء است. کاملا بالعکس درخت طبیعی، چون این درخت های طبیعی ریشه شان در زمین است شاخ و برگشان در آسمان است؛ اما معصومین (ع) خودشان فوق های سماء اند، متصل به حضرت حقند، اصل ثابتی دارند و متکی و معتصم به حضرت حق هستند. اگر ما زمینی ها بتوانیم ارتقاء پیدا کنیم و به سماء آنها راه پیدا کنیم و وارد محیط ولایت آنها بشویم، می شویم سمائی، و اگر آنجا وارد شدیم باب علوم آنها به روی ما باز می شود «تُؤْتىِ أُكُلَهَا كلَُّ حِينِ بِإِذْنِ رَبِّهَ»، علی الدوام از میوه این درخت توحید برخوردار می شویم. حالا اگر کسی وارد این فرع شد، یعنی در محیط ولایت آنها راه پیدا کرد که این محیط ولایت همان محیط توحید است («ولایه علی بن ابیطالب حصنی فمن دخلی حصنی امن من عذابی»، کما این که «کلمه لا اله الا الله حصنی»، یعنی اگر کسی وارد وادی ولایت شد، سیرش دیگر در وادی توحید است.)، کار تمام نشده و او هنوز به مقصد نرسیده است. کسانی که وارد این ولایت می شوند، وارد وادی توحید شدند و سیرشان در وادی توحید و معرفت الله و معرفت الامام تازه آغاز شده است.
شرط ورود به وادی ولایت
فرمود «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ»(بقره/58)، ورود به وادی ولایت شرطش همان سجده دم در است. اگر کسی توانست سجدا وارد شود راهش می دهند و الا اصلاً راه به وادی ولایت پیدا نمی شود. اگر کسی از این در وارد شد و از خدای متعال تقاضا کرد و ولایت معصومین را واسطه قرار داد و اقرار به ولایت آنها کرد، خدای متعال او را تطهیر می کند و پاک وارد این وادی می شود. این که می گویند «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» این سجده عبادت معصوم نیست. این خیلی واضح است، بلکه این سجده همانی است که در کتاب احتجاج از امیرالمومنین (ع) نقل شده که فرمودند: «سجده ملائکه عبادت خدای متعال و تعظیم خلیفه الله بود». «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» یعنی با خضوع کامل باید بیاید. وقتی فردی به حضرت عرض کرد: آقا خدای متعال به حضرت آدم این مقام را عطا کرد که عالم ملکوت برش سجده کردند. بعد گفت: به پیغمبر شما چه چیزی دادهاست؟ فرمود: «بالاترش را به این وجود مقدس داده، خود خدای متعال در جبروت عالم که فوق عالم ملائکه است بر حضرت صلوات فرستاده است و ملائکه هم علی الدوام بر حضرت صلوات می فرستند»که صلوات خدای متعال در روایات به تطهیر نفس معنا شده است. از روایت امیرالمومنین استفاده می شود که این سجده دائمی است و بالاتر از سجده بر حضرت آدم است. یعنی ملائکه یک سجده در مقابل حضرت آدم کردند ولی در مقابل حضرت رسول علی الدوام سجده می کنند «يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ»(احزاب/56).
چگونگی سیر به طرف معصومین (علیهم السلام)
این سجده اگر در ما محقق شد و مطهر وارد وادی ولایت شدیم، «جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا»(3)، اگر کسی وارد فرع، یعنی محیط ولایت شد (اصلش خود معصومین اند، فرعش ولایتشان است) سیرش به طرف اصل ممکن می شود. چطوری؟ با برخورداری از ثمرات این درخت پاک. فرمود: «ثمره این درخت علوم ائمه است». اگر کسی اهل برخورداری از ثمرات شد، سیرش شروع می شود و اصل این شجره را وقتی درک می کند که به تعبیر امیرالمومنین (ع)، به کنه معرفت و نورانیت برسد، «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّة»(4). اگر به این مقام رسید طبق نقلی که در بحار است حضرت فرمودند که «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّه»، اگر معرفت خالص و توحید می خواهید، پس «ففروا الی الله» یعنی «ففروا الی امیرالمومنین». اگر وارد وادی ولایت حضرت شدید و از این فرع به اصل سیر کردید و به اصل این شجره که مقام نورانیت حضرت است رسیدید؛ آن وقت است که وادی توحید درک می شود، معرفت الله حاصل می شود و انسان موحد می شود. به تعبیر دیگر آن وقت است که انسان خدا را در اعظم اخبارش، در اکبر آیاتش می شناسد. «مَا لِلَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي، وَ لَالِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّي»(5)، هیچ خبری از غیب الهی نیست الا این که در امیرالمومنین خلاصه می شود. وقتی ما می گوییم امیرالمومنین، یعنی جان نبی اکرم و تفکیک این دو از هم، کار غلطی است؛ منتها این قضیه که ما می گوییم امیرالمومنین، چون ما به النزاع واقع شده است. آنها به حسب ظاهر آن طرفش را قبول کردند ولی دروغ می گویند. فرمود: «کسی که تو را قبول ندارد، من را قبول ندارد.» پس امیرالمومنین با وجود مقدس رسول الله (ص) یکی هستند.
بنابراین فرار به سمت خدای متعال که در یک طرف قرار دارد، یعنی از شرک تان از آلهه تان، اعم از شرک خفی و جلی به سمت خدا حرکت کنید. یعنی از وادی شرک و کفر، به وادی توحید حرکت کنید. ورود به این وادی از این طریق واقع می شود: «انا مدینه العلم و علی بابها، انا باب الحکمه و علی بابها»، ورودش از وادی ولایت امیرالمومنین و سجداً است. اگر وارد شدیم و سیر را ادامه دادیم، همین که وارد شدیم اهل نجات هستیم، «ولایه علی بن ابیطالب حصنی»،«کلمة لا اله الا الله حصنی»، بیرون این وادی امنیت از عقوبت و عذاب نیست بلکه داخل این وادی امنیت است. لذا در روایات دارد اگر همه مردم ولایت امیرالمونین را قبول می کردند (در بعضی روایات هم به جای مردم، خلایق آمده است)، اصلا جهنم را خدای متعال نمی آفرید.
آن کسانی که به وادی ولایت ورود کردند، سیرشان تازه آغاز می شود و این آخر سیر نیست. فرمود: «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» یعنی تازه وارد وادی ولایت شدند. وادی ولایت یک وادی بی منتهاست. تازه وارد حجب نور می شوند و بیرون آن هرچه هست ظلمات است «أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ»(نور/40). وقتی از این وادی بیرون آمدند، بعد وارد وادی توحید می شوند، ولی تازه اولش است.
در وادی ولایت و توحید، هدایت چگونه حاصل می شود؟
این بیان را قرآن در یک تعبیری به یک بیان دیگر هم می فرماید «الله نور السماوات والارض»(نور/35) ای هدی من فی السماوات و هدی من فی الارض؛ گاهی بزرگان این را به اصل دستگاه آفرینش معنا کرده اند، اما من گمان نمی کنم به این معنا باشد. از روایت امام رضا استفاده می شود که این آیه شبکه هدایت خدای متعال را توضیح می دهد و می فرماید هدایت الهی متمثل در یک مثلی است. نور خدای متعال و نور الله است که سماواتی ها و زمینی ها را هدایت می کند. همه هدایت شده هایِ در وادی توحید در هر مقامی که برسند با نور الله هدایت می شوند، چه زمینی باشند چه سماواتی. «الله نور السماوات والارض»، در هر معنایی که برای سماء و ارض بگوییم، می فرماید این نور متمثل در یک مَثلی است که خدای متعال مِثل ندارد ولکن «و لله مثل الاعلی». مثل نور الهی که همه هدایت در آن متمثل است؛ فرمود: «این مَثَل، خود نبی اکرم اند.»، این مَثل، مِثل یک چراغ دان است. این مثل را اگر بخواهید تشبیه کنید می شود چراغ دانی که در آن چراغی است، فرمود این چراغ دان می شود قلب حضرت و چراغ ها هم ائمه هستند، «نور علی نور امام بعد امام من ولد فاطمه».
این مثلی که خدای متعال توضیح داده تنزل پیدا می کند «فی بیوتٍ»، نه این که این مَثل خودش بیوت است، بلکه در بیوت تنزل پیدا می کند، همانی که در زیارت جامعه کبیره دارد «حَتَّى مَنَ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوت» والا اصل این وجودها که در این خانه ها نیستند. این نور الهی در خانه ها می آید و تنزل پیدا می کند و موحد شدن یعنی ورود به این خانه ها، اگر کسی وارد این خانه ها شد می شود «رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ»، نه این که اینها وقتی وارد این خانه می شوند دیگر تجارت نمی کنند، بلکه تجارت می کنند و این تجارت عین ذکر است. می شوند « عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُون»(معراج/23)، چرا؟ «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُه»(نور/36)، چون در این خانه ها اجازه ذکر و حضور است و اگر وارد شدیم اهل الذکر و اهل حضور می شویم.
حالا اگر کسی وارد این وادی نور شد به مقصد رسیده است؟ نه، چون مَثل نور، در بیوت تنزل پیدا کرده است و او برای رسیدن، باید رفعت پیدا کند. فرمود: «درجات شما به اندازه درجات ولایت ماست». آیه «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ»(163/آل عمران) را حضرت این گونه معنا کردند: « هُمْ دَرَجَاتٌ لِلْمُؤْمِنِينَ، و بِوَلَايَتِهِمْ و مَعْرِفَتِهِمْ إِيَّانَا يُضَاعِفُ اللَّهُ لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ، و يَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلى»(6)، به اندازه معرفتشان صاحب درجات متعالی می شوند؛ کما این که در باب قرآن دارد «اقراء و ارفع»، به اندازه ای که حقیقت قرآن در انسان نازل شده است انسان درجه دارد. به اندازه ای که در درجات قرآن سائل شده و به اندازه ای که در درجات ولایت رشد کرده، درجه دارد. پس اگر کسی وارد وادی ولایت شد سیرش در وادی نور آغاز می شود و بیرون این وادی، وادی ظلمات است، «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور»(نور/40). فرمود «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ»(7) اگر خدای متعال در این وادی ظلمات، یک امامی را از حضرت و فرزندان حضرت، که شب قدر عالمند نفرستد، این الی الابد در ظلمات می ماند «فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ الْقِيَامَة» و در قیامت هم گرفتار ظلمات اصحاب سقیفه است.
وادی ولایت، راهی برای رسیدن به توحید
پس اگر کسی وارد وادی ولایت شد، وارد وادی ایمن شده است ولی اول راه است. باید سیر کند تا به آن مثل برسد، اگر به «مثل نوره»که حقیقت نبی اکرم و امیرالمومنین و فاطمه زهرا (سلام الله) است رسید، به حقیقت توحید خالص رسیده است. قبل از این سیرش کامل نیست. موحد است، اهل نجات است، اهل شرک نیست؛ ولی سیرش کامل نیست. فرمود «فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا»(8)، هر کسی را دیدید که شرک در عبادت دارد بدانید از ولایت ما بیرون رفته است، والا اگر خالص در ولایت ما بود ولایت ما فقط وادی توحید است و چیزی جز توحید درش نیست.
تبیین معنای ظهور
اگر این گونه بود سیر ما که در دو قدم است؛ قدم اولش به سمت خدای متعال رفتن است و این روشن است یعنی به سمت امام، به سمت نبی اکرم، یعنی ورود به بیت النور و فرار به سمت این خانه ها. فرمود: «خانه های ما سقف ندارد سقف خانه های ما عرش است». فقط یک جا به ما اجازه ذکر و رفعت داده اند و آن در این خانه ها است. بیرون این خانه ها اگر بروید نمازتان هم بازار است، اما در این خانه ها بازارتان هم نماز است. لذا عصر ظهور که عصر ظهور ولایت است و وجود مقدس امیرالمومنین است و حجاب سقیفه از این ولایت برداشته می شود «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشىَ * وَ النهَّارِ إِذَا تجَلى»(لیل/1) غشا برداشته می شود، فرمود: «و الیل اذا یغشی، دولة فلان غشی فی دولة التی جلاله ولایة امیرالمومنین»، این غشا برداشته می شود «و النهار اذا تجلی» یعنی ولایت امیرالمومنین در ظهور امام زمان از طریق حضرت تجلی می کند؛ لذا همه مومنین بازارشان هم مسجد است. همه ارض می شود «بیوت اذن الله عن ترفع»، چرا؟ چون آن هادی ظلمات برچیده می شود. وقتی آن بساط جمع شد، آن وقت حقیقت ولایت و حقیقت آن غیب در عالم ظاهر می شود. اصلا ظهور یعنی همین، یعنی غیب امیرالمومنین در عالم ظاهر می شود. امام کلمه غیب اند و آن حقیقت، حقیقت نبی اکرم و حقیقت امیرالمومنین است، و وقتی در عالم ظهور پیدا می کند عالم می شود «بیوت اذن الله عن ترفع». لذا عقولشان کامل می شود و بازارشان هم عبادت است. آنها فی صلاتهم دائمون هستند و در آن زمان صلاة اقامه می شود «الصلاه عمود الدین» یعنی خیمه دین با عمود صلاه اقامه می شود و عمود خیمه ای که زیرش زندگی می کنند، نماز است.
«الصلاه عمود الدین» دین یعنی ولایت امیرالمومنین و این از واضحات برهان است، «ان الدین عندالله الاسلام و التسلیم علی بولایته»، دین داری ما تسلیم بودن به امام است و دین خود ولایت امام است. دین ما یعنی تسلیم بودن ما، دین حقیقتش ولایت است و دینداری تسلیم بودن به ولایت ائمه هدی است.
ریشه شرک
قدم دوم فرار از آلهه است که این فرار را قرآن توضیح می دهد. همه شرک هایی که ما داریم ریشه اش یک جاست که گاهی قران با این تعبیر به آن اشاره کرده است «اَلَم اَعهَد اِلَيکُم يا بَني آدَمَ اَلّا تَعبُدُ الشَّيطانَ اِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبينٌ»(یس/60)، یعنی شیطان است که اقامه شرک می کند و هر کسی که مشرک است، در وادی ولایت شیطان است. گاهی این را به یک تعبیر دیگر بیان فرموده است «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات»(بقره/257)، نه اینکه اینها در این سیر می روند، بلکه آنها را می برند. هم سیر در وادی نور بردنیست «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم»، نه این که «یخرجونهم»، هم سیر در وادی ظلمات، «یخرجونهم من النور الی الظلمات». در واقع اگر خوب دقت بشود همه شرک ها به یک جا بر می گردد «من اشرک بعباده ربه فقد اشرک بولایتنا»، یعنی شرک اعم از شرک خفی و جلی، شرک در ولایت است.
منظور از «ففروا الی الله» در قرآن، فرار از چیست؟
بنابراین ما باید از وادی ولایت اغیار، به سمت وادی ولایت انبیاء فرار کنیم «ففروا الی الله»، ولایت اغیار کجاست؟ ولایت ابلیس و اولیاء طاغوت است. پس فرار از شرک هم فرار از ولایت اولیاء باطل است. آنها ائمه شرک اند، «عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَة»(9). لذا در یک آیه قرآن این را خیلی واضح توضیح داده است، فرمود «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّه»(بقره/165)، یک عده از مردم در عرض خدا شریک می گیرند و اینها را مثل خدا دوست می دارند، «وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»، بعد می فرماید «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ»(بقره/166). می فرماید وقتی صحنه قیامت پیش می آید این کسانی که پیروی کردند از آنها، از این پیروان تبری می جویند. حضرت فرمودند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً» یعنی اولیاءِ فلانٍ و فلانٍ، (اینها که در این محافل ترجمه نمی خواهد)، که اینها را اله خودشان قرار دادند «يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّه»، بعد فرمود شاهدش هم ذیل آیه است «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ». اینها، آنها را به جای خدا می پرستیدند، همین بی انصاف هایی که وقتی ما می گوییم باید برای ولایت امیرالمومنین سجده کرد می گویند مشرکید؛ درحالی که ما حضرت را نمی پرستیم بلکه ما خدا را می پرستیم منتها از طریق طاعت و تعظیم امیرالمومنین. ما که شریک برای خدا قرار نمی دهیم بلکه ما ولایت را طریق می دانیم؛ اما اینها به ما می گویند مشرک، درحالی که خودشان «یحبونهم کحب الله».
«وَ الَّذينَ آمَنُوا» یعنی شیعیان امیرالمومنین، که خدا درباره آنها فرموده «أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ». آنها به یک چیزهایی که واضح است اشکال می کنند، درحالی که خوب که دقت می کنید می بینید اشکال از خود اشکال کننده است. مثلا در ثواب بکاء حضرت می گویند مردم را مغرور نکنید. عذرخواهی می کنم مثلا آنهایی که در طول سال الواطی می کنند (نمی خواهم از الواطی دفاع کنم)، دهه محرم دهنشان را آب می کشند و می آیند در هیئت برای امام حسین گریه می کنند؛ اما هیچ وقت دیده اید که بگویند چون شنیدیم که یک قطره اشک بر امام حسین گناهان را می ریزد از فردا با خیال راحت می رویم و شراب خوری می کنیم! یک دفعه دیدید آدم اینطوری حرف را بزند؟ او هم وقتی این روایت را می خواند می فهمد این یعنی اشک امام حسین باب التوبه است. آنها که اشکال می کنند گیر در خودشان است. روایت را غلط می فهمند، چون خودشان اشکال دارند بعد هم می گویند روایت را نخوانید. شفاعت هم همینطور است. دیدید یک مومنی وقتی خبر شفاعت معصوم را می بیند می گوید اینقدر بحث از شفاعت نکنید، مردم مغرور می شوند! مردم امیدوار می شوند نه مغرور، در سختی های راه اگر شفاعت نباشد که آدم مأیوس می شود. این وادی توحیدی که بزرگان معنا کردند، اگر شفاعتی در کار نباشد ما باید از اولش استعفا بدهیم و بیاییم بیرون، فقط امیدواری ما به شفاعت است و آن باب دستگیری است که باعث می شود ما به این فکر کنیم. علی ای حال اینجا هم همینطور است و مسئله خیلی واضح است. حضرت از یک طفل سوال کرد: «من را بیشتر دوست داری یا پدرت را؟ فرمود: آقا شما را، گفت: من را بیشتر دوست داری یا خدا را؟ این طفل گفت: آقا من شما را با خدا دوست دارم».
«والذین آمنوا» یعنی شیعیان امیرالمومنین. «أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»، یعنی همه محبتشان برای خداست. چون «مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَ اللَّه»، راه محبت را می روند، چون صراط مستقیم را می روند که وادی محبت و معرفت است. «هو طریق معرفه الله طریق محبه الله»، لذا آنها می شوند «أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ».
حقیقت بهشت و جهنم
خب نتیجه این فرار چیست؟ این طرف که جهنم است و جهنم هم یعنی «النار ولایة عدو آل محمد»(10)، آن طرفش هم جنت است و جنت هم یعنی ولایت امیرالمومنین. همه نعم بهشتی ظاهری دارد و باطن همه آنها امیرالمومنین است. این آیه را مکرر ملاحظه فرمودید، در این آیه خداوند بهشت متقین و جهنم غیر متقین را توصیف می کند، متقین شیعیان علی هستند و این است که کسی پایش را از وادی ولایت بیرون گذاشت، بی تقواست. متقی کسی است که از وادی ولایت بیرون نمی رود. قرآن در آیاتی بهشت متقین را مقایسه می کند «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَميماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُم»(محمد/15)، عسل بهشتشان این است «فيها أَنْهارٌ»، بحث یک جام و یک ظرف نیست، بلکه «أَنْهارٌ». «مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ» آبی که گواراست و هیچ وقت گواراییش از بین نمی رود.
بعد دیگر نعمتها را می شمارد: انهاری از شیر که فاسد نمی شود، نهری از عسل مصفا و نهری از خمر، خمری که با خوردن آن غرق لذت می شوند و در آن فقط لذت است و تلخی و اسفار ندارد. بعد فرمود «لَهُمْ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ» همه ثمره ها در اختیارشان است، هیچ کاری آنجا نیست بلکه فقط ثمرات است. ملائکه کار می کنند و ثمراتش به اینها می رسد. «وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ»، مغرفت رب هم درآنجا هست. روایت این آیه را توضیح داده است، فرمود: «أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ، یعنی الماء رجلٌ» این مِن، مِن نشریه است، یعنی نهری که از آب ناشی می شود و منظور از آب، امیرالمومنین است (کلمه ماء در قرآن یعنی امام). از آستان وجود مقدس حضرت، نهر جاری می شود و متقین در این نهر غرق هستند.
درباره خمر هم فرمود: «علمهم یتلذذ منهم شیعتنا»، البته تأویل نمی کنم، در بهشت واقعا خمر هست و نهرش در باغستان متقین جاری است، آنها می خورند و به معرفت می رسند. مغفرت هم یعنی ولایت امیرالمومنین «كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ»، در همین روایت حضرت فرمود: «ولایت عدو آل محمد هی النار». «وَ سُقُوا ماءً حَميماً» آن طرف حوض کوثر است و این طرف هم «سُقُوا ماءً حَميماً»، آبی که می خورند آبی است که خودش قطعه قطعه می کند «فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُم». این آیه قرآن را ملاحظه بفرمایید، می فرماید «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرا»(ابراهیم/28)، نعمت الله را تبدیل به کفر کردند. در اصطلاح قرآن نعمت الله یعنی ولایت امیرالمومنین، «کفرا» هم در اصطلاح قرآن معلوم است چه کسانی هستند، «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ الْأَوَّلَ وَ الثَّانِيَ وَ الثَّالِثَ»(11)
منظور قرآن از تبدیل نعمت به کفر چیست؟
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرا»، منظور از اینکه نعمت خدا را تبدیل به کفر کردند، کفران نعمت نیست، باید درست معنا کنیم. منظور این است که نعمت ولایت امیرالمومنین را به کفر تبدیل کردند. چه کسانی این کار را انجام داده اند؟ از این آیه پیداست اینها سران قوم هستند و آدم های عادی نیستند «وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار»(ابراهیم/28)، قوم خودشان را حلول دادند به دارالبوار، داری که هیچ چیزی در آن سبز نمی شود و کویر است. دارالبوار، همین وادی کفر است؛ یعنی جهنم، از الان قومشان را به جهنم برده اند، «جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَار»(ابراهیم/29) و بعدا هم وارد جهنم می شوند. از امیرالمومنین ذیل همین آیه آمده است که فرمودند «نَحْنُ نِعْمَةُ اللَّهِ الَّتِي أَنْعَمَ بِهَا عَلَى الْعِبَادِ»(12)، نعمت یعنی ما، «وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»، فائزین قیامت کسانی هستند که از جهنم نجات پیدا می کنند، «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فاز»(13) کسی که از جهنم دور بشود و وارد بهشت شود فائز است. لذا ذیل همین آیه ای که خواندم «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّه» روایت آمده است که: منادی از باطن عرش ندا می دهد «أین خلیفه الله»، حضرت داوود بلند می شوند، می فرمایند بنشینید؛ یعنی مقصود شما نیستید. حضرت امیر بر می خیزند آن وقت می گویند: «هر کسی از اول تا آخر مومنین به نور امیرالمومنین استضائه کرده است، دنبال حضرت راه بیافتد و حضرت هم، همه مومنین را در درجات خودشان در بهشت مستقر می کنند»، «وَ بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»، بقیه هم به دنبال ائمه خودشان می روند که آنها هم می شود «جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَار».
لذا عنایت کنید «ففروا الی الله» معنایش این است ففروا الی رسول الله، ففروا الی امیرالمومنین. از چه کسی فرار کنیم از دشمن امیرالمومنین و این خیلی واضح است.
ریشه بشارت ها و انذارها در قرآن
همه بشارت های قرآن در همین توحید است. همه انذار های قرآن هم از شرک است. لذا فرمود «الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ»(هود/1). گفته اند مرحله احکام، همان مرحله اجمال قرآن است که توحید است. که چی؟ «أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّني لَكُمْ مِنْهُ نَذيرٌ وَ بَشير»(هود/2)، قرآن یک انذار دارد یک بشارت، همه انذارها این است که اگر غیر خدا را بپرستید جهنمی می شوید و همه بشارت ها هم این است که اگر خدا را بپرستید به بهشت می رسید. خلاصه ی این بشارت این است که اگر دنبال نبی اکرم و امیرالمومنین حرکت کردید همه بشارت ها مال شماست، اگر هم دنبال دیگران بودید همه انذارها مال شماست.
لذا هم خلاصه قرآن در کلمه لا اله الا الله و أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ هست هم ولایتنا قطب القرآن و قطب جمیع الکتب است و همه معارف قرآن در این یک کلمه است و لذا این آیه شریفه این گونه معنا شده است «ففروا الی الله»، فرمود: یعنی «ففروا الی الحج»، چون حج مناسک توحید است، فرمود: «مردم مأمور شدند که به حج بروند تا عهدشان را با ما نو کنند، یعنی «ففروا الی الامام». بروید بشوید قربانی های امام، اگر رفتید و جزء قربانی های امام شدید به خدا رسیده اید «ففروا الی الحج، یا الی الامام». برای همین است که «ففروا الی الله، ففروا الی الحسین» چون فرمود: «زیارت او هفتاد هزار حج است». پس همه بشارت ها مال کسانی است که به امام حسین پیوند می خورند فرمود: «عزاداران حضرت در صحنه قیامت حداث الحسین اند»، همه دارند حساب و کتاب پس می دهند اما اینها مشغولند، هر چه می گویند به بهشت بروید. می گویند: ما اینجا جایمان از بهشت بهتر است، امام حسین را رها کنیم و برویم در بهشت! تا اینکه محشر جمع می شود و اینها با کرامت به بهشت می روند. هر کسی در ان صحنه سنگین سقیفه که سراسر جهنم بود فرار به سمت امام حسین کرد، بهشتی شد و هر کسی فرار نکرد، جهنمی شد. حضرت روز هشتم از مکه بیرون آمدند و فرمودند «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَل فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّه»(14) به خدا می خواهید برسید با من بیایید من شما را به خدا می رسانم. پس «ففروا الی الله یعنی ففروا الی الحسین» هر کسی خودش را به امام حسین رساند در آن وادی ظلمات که واقعا ظلمات بود ولو در لحظه آخر شد حر، هر کسی هم خودش را به امام حسین نرساند در وادی ظلمات ماند. ...
پی نوشت ها:
(1) بحار الأنوار، ج49، ص: 123
(2) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص: 411
(3) من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: 613
(4) بحار الأنوار، ج26، ص: 1
(5) كافي، ج1، ص: 514
(6) كافي، ج2، ص: 408
(7) كافي، ج1، ص: 195
(8) بحار الأنوار، ج24، ص: 377
(9)كافي، ج8، ص: 243
(10) بحار الأنوار، ج24، ص: 321
(11)كافي، ج1، ص:426
(12) كافي، ج1، ص: 217
(13) بحار الأنوار، ج86، ص: 238
(14) مثير الأحزان، ص: 41