دلهامونو روانه کنیم بریم ببینیم مدینه چه خبره؛ ساعت های آخر عمر امام صادق(ع) هست، دوباره یکی از گلهای زهرا رو پرپر می کنن، اما الان اگه مدینه باشی، کنار بقیع خبری نیست؛ هیچ کسی تو مدینه لباس عزا به تن نکرده؛ آخه این بچه های فاطمه غربت و از مادر به ارث بردن.
غروب سرخ نگاهش، به رنگ ماتم بود
غریب شهر خودش نه،غریب عالم بود
چقدر روضه ی کرببلا به پا میداشت
شعرا و روضه خوان ها رو که دعوت می کرد، انقده برا ابی عبدالله علیه السلام گریه می کرد، این بکاء بر سیدالشهداء رو ما از مدرسه امام صادق به عنوان جلسات و هیئات به ارث داریم.
چقدر روضه ی کرببلا به پا می داشت
به روی سر در خانه همیشه پرچم بود
اگر چه زخم جگر تازه میشد اما باز
برای داغ دلش روضه مثل مرهم بود
فرمود گریه بر جد غریب ما ابی عبدالله، یه فرح و نشاطی تو دل گریه کن به ارث میزاره،که تا قیامت این شادمانی از دلش بیرون نمیره.
همیشه در وسط کوچه ی بنی هاشم
پر از تلاطم اشک و مصیبت و غم بود
شبی که در تب آتش بهشت او می سوخت
خونشو مثل مادرش فاطمه آتش زدن، آتش به درون خانه سرایت کرد، از این حجره به آن حجره، چقدر اهل و عیال حضرت ترسیدن، اومد مثل مادر وسط آتش ایستاد.
چقدر شبی که در تب آتش بهشت او می سوخت
شکسته قامت و آشفته حال و در هم بود
وسط آتش ایستاد فرمود: ان ابن ابراهیم خلیل الله، (این یه مصیبت …)
شتاب مرکب و پای برهنه ی آقا
میان کوچه زمین خوردنش مسلم بود
اگه یه وقت جوان رشیدالقامتی باشه، دنبال مرکب بدواننش، پابه پای مرکب حرکت میکنه، اما خدا نکنه اینی که پشت مرکب دارن می دوننش یه پیرمرد باشه، مثل امام صادق یا یه بچه ی سه چهار ساله باشه، مثل بچه های ابی عبدالله.
شتاب مرکب و پای برهنه ی آقا
میان کوچه زمین خوردنش مسلم بود
کبود زخم طناب و اسارت و غربت
چقدر در نظرش کربلا مجسم بود
عجب مصیبت هایی،دونه دونشو یا یاد مدینه می کرد یا یاد کربلا می افتاد.
خلاصه لحظه ی آخر زمان تدفینش
بساط غسل و بساط کفن فراهم بود
در آن زمان به خدا هر دلی پریشان
شهید بی کفن وادی محرم بود
به زخم پیکر گل بوریا نمی پیچید
اگر که پیرهن پاره پاره ای هم بود
چندین هزار نفر امروز برا دفنش تو مدینه اومدن؛ با چه عزت و احترامی دفنش کردن، (درستشم همینه) فرزند پیغمبر صلی الله علیه و آله احترام داره؛ فرزند فاطمه سلام الله علیها محترمه؛ اینجا چهارهزار نفر برا تشییع جنازه عزیز زهرا اومدن، کربلا هم سی هزار نفر اومده بودن، آخ بمیرم؛ عوض گل باران این بدن، چه کردن؟! فقط یه جمله و زیارتو شروع کنم،کاری کردن که حتی خواهرش بدن برادر رو نشناخت،گفت داداش:*
ته گودال فقط پیکر تو مانده و من
همه رفتن،فقط مادر تو مانده و من