سخنرانی حجت الاسلام فرحزاد؛ جایگاه زن و نماز در اسلام
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): یا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِی فَهُوَ فِی الْجَنَّةِ مَعِی وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِی النَّارِ یا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ ینْفَعُ فِی مِائَةِ مَوْطِنٍ أَیسَرُ تِلْک الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ الْقَبْرُ وَ الْمِیزَانُ وَ الْمَحْشَرُ وَ الصِّرَاطُ وَ الْمُحَاسَبَةُ»[1]
سلسله مـوی دوسـت حـلقـه دام بـلاست هرکه دراین حلقه نیست فارغ ازاین ماجراست
گربرود جان ما درطلب وصل دوست
حـیف نباشد که دوسـت دوست تر ازجان ماست
گر بزنندم به تیغ در نظـرش بی دریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خون بهاست
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هـر چه کـند جور نیـست ور تو بنالی جفاست
هرچه به جوررفیق یابه جفای حبیب
عـهـد فـرامـوش کـنـد مـدعـی بـی وفـاست
برکات ذکر صلوات
یکی از چیزهایی که گناهان را پاک می کند یا کفاره گناهان می شود مداومت بر ذکر شریف صلوات است. چون صلوات نور و گناه ظلمت است و نور که بیاید ظلمت ها را از بین می برد. از روایات استفاده می شود کسی که جهنمی باشد توفیق مداومت صلوات از او گرفته می شود. چون مداومتش قطعا انسان را عاقبت به خیر می کند. امام هشتم(ع) فرمودند: «مَنْ لَمْ یقْدِرْ عَلَی مَا یکفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیکثِرْ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً»[2]. کسی که وسیله ای برای پاک کردن گناهانش ندارد مداومت زیاد بر ذکر صلوات داشته باشد. چون کثرت صلوات گناهان را منهدم می کند. انهدام در اصل عربی است مثل این که کوهی را با مواد منفجره منفجر می کنند. صلوات هم مثل مواد منفجره گناهان را منهدم می کند. مگر این که کسی از این راه استفاده نکند. اگر استفاده بکند قهرا توفیق ترک گناه و توفیق توبه و پاک شدن از گناه ها را به او مرحمت می کنند. امیرالمومنین(ع) فرمودند: «الصَّلَاةُ عَلَی النَّبِی أَمْحَقُ لِلْخَطَایا مِنَ الْمَاءِ لِلنَّارِ»[3] ذکر صلوات برای از بین بردن گناهان قوی تر از تاثیر آب بر آتش است. آب چه طور آتش را خاموش و مهار می کند صلوات هم همان طور گناهان را خاموش و مهار می کند.
اول حامی بانوان
هیچ کسی در عالم مثل پیامبر و امیرالمومنین و اهل بیت از زنان حمایت نکرده اند. ولی یکی از اتهاماتی که به مکتب ما و دین ما می زنند این است که می گویند: بین زن و مرد تبعیض قائل می شوید. یا نسبت به زنان کوتاهی می کنید. الآن هم می خواهند بعضی قوانین را تصویب بکنند تا مثلا منزلت خانم ها را بالا بیاورند! خدا حق خانم ها را در حد اعلی مرحمت کرده و پیامبر و مکتب ما از آن ها حمایت کرده است. اول حامی بانوان خدای متعال و پیامبر و اهل بیت هستند. خدای متعال در قرآن می فرماید: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»[4] با نیکی با خانم هایتان معاشرت و رفتار بکنید. اجازه نداده اند درگیر بشوید، اذیت وآزار بدهید. «بِالْمَعْرُوفِ» یعنی مطلق خوبی، خدا از معروف در این آیه استفاده کرده تا بگوید با همسران با احسان و نیکی رفتار کنید. هر حیله ای دارید، هر گلی که می توانید بکارید، هر هدیه ای و هر چیزی که بتواند محبت بیاورد، عاطفه و احساس بیاورد و دل آن عزیزانی که گردنتان حق دارند (مثل مادر و خواهر و همسر) را به دست بیاورد بکار ببرید. در مسافرت حجی که پیامبر هم حضور داشتند غلام خوش صدایی حدی (آواز طرب آوری که برای شترها خوانده می شود تا شترها تند راه بروند که این آواز جایز است.) می خواند و شترها هم به وجد و طرب می آمدند و خیلی تند راه می رفتند. پیامبر به آن غلام فرمودند: «قَالَ فِیهِ رُوَیدَک یا أَنْجَشَةُ رِفْقاً بِالْقَوَارِیرِ»[5]. آرام بخوان تند نخوان شترها که تند می روند خانم هایی که سوار شترند اذیت می شوند. این ها مثل شیشه می مانند اگر یک تلنگر بخورند می شکنند مواظب باشید.
خانم به منزله گل
در روایت داریم خانم ها مثل شیشه می مانند مواظب باشید شیشه ها را نشکنید. مردها بدنشان سفت و ضمخت است ولی بانوان از یک حساسیت و لطافت خاصی برخوردارند. و ملایم و لطفند. مادر و دختر و همسر مثل شیشه نازکند یک سنگ اگر به شیشه بخورد می شکند. ولی اگر صدتا سنگ هم به آهن و فولاد بزنید نمی شکند. در تعبیری دیگر از امیر المومنین(ع) است که می فرماید: «الْمَرْأَةَ رَیحَانَةٌ وَ لَیسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ»[6] خانم به منزله گل است. ریحان در عربی به معنای گل است نه به معنی سبزی، زن مثل گل است و گل مظهر زیبایی و جمال خداست. مظهر لطافت و خوشبویی است. پیامبر ما حضرت محمد مصطفی که قلب عالم و بدون شک اولین شخصیت عالم است قلبش محل خواست و محبت و عشق خداست. هر چیزی را که خدا می خواهد به دل پیامبر می گذارد و سیستم ایشان کاملا از طرف خدا کنترل شده است. قطعا انتخاب احسن را دارد و بهترین چیزها را انتخاب می کند. چرا پیامبر ما می فرماید: «حُبِّبَ إِلَی مِنْ دُنْیاکمُ النِّسَاءُ وَ الطِّیبُ وَ جُعِلَ قُرَّةُ عَینِی فِی الصَّلَاةِ»[7] من از دنیای شما سه چیز را انتخاب کرده ام و محبوب دلم قرار گرفته اند. که اولین آن ها بانوان است. پیامبر فرمود: من به خانم ها (نه خانم های اجنبی و نامحرم بلکه محارم ها، همسر و خواهر و دختر و مادر) علاقه دارم. در وسائل الشیعه در باب نکاح روایت داریم که هرکس ولایتش و ایمانش بالاتر می رود «اشْتَدَّ لَنَا حُبّاً اشْتَدَّ لِلنِّسَاءِ»[8] محبتش نسبت به خانمش هم بیشتر می شود. ببینید چقدر در روایات ما از زن ها و محبت به همسر تعریف و تمجید شده است. هیچ مکتبی این قدر سفارش نکرده که به خانواده اتان برسید و محبت و عشق داشته باشید، احسان بکند.
بوی خوش و عطر
دومین چیزی که پیامبر از این دنیا دوست داشتند بوی خوش و عطر است. بوی خوش آن قدر مهم است که دو رکعت نماز که با بوی خوش و عطر بخوانید ثوابش هفتاد برابر بیشتر از نماز بدون بوی خوش است. و روایت عجیبی داریم که یکی از سیره های پیامبر استفاده از بوی خوش بود. با این که خود بدن پیامبر معطر بود. پیامبر و امام ها بدنشان به ظاهر مثل بقیه بود ولی حقیقتش فرق می کرد. آن ها از غذاهای بهشتی متکون شده. بدن هایشان اصلا بو نمی داد. جنابت و قاعدگی که در زن ها است در حضرت زهراء نبود. آن ها از هر پلیدی پاک هستند. عرق بدن پیامبر بوی مشک و عنبر می داد. در گاهی که پیامبر قیلوله می کردند (قیلوله یعنی وسط روز قبل از اذان مستحب است که انسان نیم ساعت بخوابد.) و هوا گرم بود بدن مبارکشان عرق می کرد. حضرت فاطمه زهراء3عرق پیامبر را در یک شیشه ای جمع آوری می کردند و به جای عطر و مشک استفاده می-کردند. ولی با این که بدن پیامبر معطر بود باز ایشان از بوی خوش هم استفاده می کردند. در روایت داریم «قَالَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ ص ینْفِقُ فِی الطِّیبِ أَکثَرَ مِمَّا ینْفِقُ فِی الطَّعَامِ»[9] پیامبر ما آن مقداری که برای عطر خرج می کردند بیشتر از آن مقداری بود که برای غذا خرج می کردند. بوی خوش به انسان و اطرافیان انسان آرامش می دهد. البته پیامبر ما خیلی غذا نمی خوردند وغذایشان خیلی کم بود.
گاهی پیامبر با اصحاب شوخی می کردند. یک روز پیامبرخدا و امیرالمومنین خرما میل می کردند. پیامبر خواست با مولا شوخی بکند هسته خرماهایی را که میل می کردند یواشکی هسته هایش را در ظرف حضرت علی می گذاشتند. بعد رو کردند به حضرت علی و گفتند: یاعلی شما پرخورید. هر کس نگاه کند می گوید همه خرماها را شما خوردید. همه آثار جرم جلوی شماست. حضرت علی هم جواب دادند هر کس نگاه کند می گوید شما بیشتر خورده اید. چون شما خرماها را با هسته خورده اید ولی ما لا اقل هسته هایش را در آورده ایم. چون دهان شما هم می جنبید و می خوردید اما هیچ هسته ای جلوی شما نیست.
زاهدترین انبیاء
در کافی روایت زیبایی است که یک یهودی به امیرالمومنین(ع) عرض کرد که حضرت عیسی خیلی زاهد بود. مولاء فرمودند: پیامبر ما ازهد الانبیاء بودند و از همه زاهدتر بودند. بعد فراز هایی از زهد پیامبر را گفتند که در یکی از فرازها فرمودند: پیامبر ما با این که همسرهای متعدد داشتند ولی زندگیشان این قدر ساده بود که معمولا یک نوع غذا میل می کردند و سر سفره غذاهای مختلف نمی گذاشتند. و هیچ وقت پیامبر ما از نان گندم استفاده نکردند و از نان جو هم هیچ وقت خودشان را سیر نکردند. بعضی ها گفته اند حضرت امیر همه عمرشان هفده من نان جو خورده اند. آقای دولابی می گفتند: من تعجب می کنم هفده من را چه طوری خورده اند. چون این ها آسمانی بودند و اصلا همه ارزاق را این ها تقسیم می کردند. خود پیامبر می فرماید: «أَبِیتُ عِنْدَ رَبِّی یطْعِمُنِی وَ یسْقِینِی»[10] من شب را تا صبح در نزد پروردگارم هستم و خدا مرا سیراب می کند و طعام می ده.د طعام های آسمانی غیر از این طعام های جسمانی و ظاهری است. اصلا دیدار یار انسان را اشباع می کند. روایت داریم وقتی خدا به حضرت موسی(ع) وعده ملاقات در کوه طور را داد از شوق ملاقات خدا چند روز غذا نخورد. آن هایی که با عشق و معنی و معرفت سر و کار دارند این ها را بهتر حس می کنند. ما گاهی غصه می خوریم چرا حضرت امیر و پیامبر غذا کم می خوردند ولی آقای دولابی از همین مقدار هم تعجب می کنند که آن ها آسمانی بودند و همه عالم را می توانستند سیر بکنند. اگر می خواستند این قدر غنی بودند، مرکز خزاین خدا بودند که نیاز نداشتند. و اگر جنبه نورانی و ملکوتیشان را می خواستند استفاده کنند راحت می توانستند غذا نخورند.
اهمیت نماز
و سومین چیزیی که پیامبر از این دنیا انتخاب کرده بودند نماز بود. پیامبر فرمودند: روشنی چشم من نماز است. آیا ما هم همین طوریم، از نماز لذت می بریم؟ حضرت زهراء نماز را خیلی دوست داشت. ببینید نماز را دوست داشتن غیر از نماز خواندن است. از زمین تا آسمان تفاوت دارد. تمام قاتلین امام های ما نماز می خواندند ولی نماز دوست نبودند. از ابن ملجم و یزید و شمر وخلفای جور همه نماز خوان بودند ولی نماز دوست نبودند. اگر نماز دوست بودند نمی توانستند با نماینده خدا بجنگند و شهیدش بکنند. نمی توانستند با حقیقت نماز که امام است بجنگند. علت این کارها این بود که نماز در دلشان وارد نشده بود و فقط قالب ظاهری می آوردند. بعضی ها هستند می گویند حاج آقا اگر بخواهی ما چهار ساعت سینه می زنیم اما نماز خیلی سخت است. راست هم می گویند آیه قرآن داریم که «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکبیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعینَ»[11] نماز سنگین است.
یکی به فرزندش گفته بود از من به تو وصیت حج را حتما انجام بده. چون در عمرت یک بار است. و روزه را هم حتما بگیری چون یازده ماه می خوری یک ماه روزه به جایی بر نمی خورد. زکات هم برای چهل گوسفند یکی است بده. در راه خدا طوری نیست. اما یک وقت دنبال نماز نروی که ولت نمی کند. در صبح و ظهر و عصر و جمعه و شنبه و ماه و سال وهفته می گویند بخوان و تا تو را در قبر نگذارد رهایت نمی کند. مواظب باشیم هیئت ها و سینه زنی ها و عزاداری ها باعث نشود که نماز صبحمان قضا بشود. بعضی هاهستند می گویند ما حسینی و فاطمی هستیم، مگر حضرت اباالفضل می گذارد ما جهنم برویم. ما یا اباالفضل گفتیم، نماز یعنی چه؟! ! باید نماز خوان باشیم، تا بعدا امید به شفاعت آن ها داشته باشیم. والا بدون نماز شفاعتی هم در کار نیست.
در یک محله مذهبی که خیلی معروف به دین و تقوا و دیانت بود بنده منبر می رفتم. مداح های زیادی را هم از شهر های مختلف دعوت کرده بودند. منبر ما حدود ساعت ده، یازده شب بود بعد هم مداح ها تا دو، سه نصف شب می خواندند بعد هم شام می دادند و تا شام می خورند و می خوابند ساعت چهار می شد. آن موقع هم اذان حدود پنج صبح بود. من دو، سه شب اول صحبت کردم که عزیزان من شما نمازتان قضا می شود حیف است. بنده منبر را کوتاه تر می کنم. آقایان مداح ها هم لازم نیست همه-اشان بخوانند. تا مجلس زودترتمام شود نماز صبح هایمان قضا نشود. و همچنین دیگر مزاحمت برای مردم نشود. مواظب باشیم عبادت هایمان گناه نشود. راه بندان نکنیم، مزاحم مردم نشویم. حالا شب و روز عاشوراء استثناء است. ولی در روزهای دیگر باید خیلی مواظب باشیم. بعد که از مجلس بیرون آمدم یکی از این داش مشدی های سبیل تابیده و گردن کلفت به من گفت: حاج آقا شما خیلی آدم ساده ای هستید. گفتم: چطور؟ گفت: شما سه شب است روی منبر می گویید که ما نماز صبحمان قضا نشود. حاج آقا ما اصلا نماز نمی خوانیم. شما اول باید ما را نماز خوان کنید بعدا بگویید مواظب باشید نماز صبحتان قضا نشود. پانزده شب است برای حضرت اباالفضل دویده ام، گیوه هایم را درنیاورده ام مگر حضرت اباالفضل می گذارد به جهنم بروم. مواظب باشید پیامبر ما که همه اهل بیت فدایش می شوند و عقل کل است می گوید: نور چشم من رسول الله نماز است. آیا ما هم همین طوریم یا از نماز فرار می-کنیم؟ پیامبر به عبدالله ابن مسعود فرمودند: آدم گرسنه چه طور با اشتها غذا می خورد وآدم تشنه چه طور با اشتها و میل آب نوش جان می کند. من هم همان طور نماز می خوانم. بلکه از این هم بالاتر، و در ادامه فرمود: آدم گرسنه یک پرس غذا می خورد سیر می شود، آدم تشنه یک لیوان آب می خورد و سیراب می شود ولی من از نماز سیر نمی شوم. طوری نباشد که چیزهایی که در ما هست صد وهشتاد درجه معکوس باشد. یک موقع پیامبر می فرماید: من فدای نماز می شوم. عاشق نمازم، ولی ما به نماز اهمیت ندهین. باید خودمان را معالجه بکنیم.
چرا زن و عطر و نماز؟
چرا پیامبر این سه چیز را از دنیا انتخاب کرده اند؟ این سه چیز چه ارتباط و سنخیتی با همدیگر دارند؟ نماز چه ربطی به خانم دارد؟ خانم با عطر چه ربطی دارد؟ بزرگواری گفتند: چیز جامعی که در این سه چیز وجود دارد و شاید انتخاب پیامبر هم بود، این است که هر سه چیز سکونت آور و آرامش دهنده هستند. کسی که نماز را دوست دارد و نماز می خواند احساس آرامش پیدا می کند. «وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکبیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعینَ»[12] وقتی برایمان مساله مهمی پیش بیاید نماز و ارتباط با خدا آرامش می دهد. در روایت داریم امیرالمومنین(ع) وقتی از دنیا خسته می شد به نماز پناه می برد.
بوی خوش هم آرامش می دهد. بوی عطر و گلاب را وقتی بو می کنید نفستان تازه می شود و احساس آرامش پیدا می کنید. ولی بوی تعفن و بوی گند برای روح وجان آدم اشمئزاز و کدورت و ناراحتی ایجاد می کند.
همسر خوب هم به انسان آرامش می دهد. «لِتَسْکنُوا إِلَیها»[13] خدا می فرماید: من همسر را برای شما انتخاب کردم که برای شما آرامش بدهد. همسر خوب واقعا آرامش می دهد. خانم ها برای شما سکونت دهنده و آرامش دهنده اند. البته مرحوم حاج آقا دولابی;می گفتند: که خانم ها چون مظهر عجز و ضعفند کسی که به این ها نزدیک می شود به خدا نزدیک می شود. روح خدا هم آن لطافت و عجز را دارد. ایشان تشبیه می کردند که اگر نگاه کنید وقتی خانم های محرم شما در اتاق با چادر سفید به نماز می ایستند مثل فرشته ها می شوند. این ها مظهر عجز و ضعف خدا هستند. و وقتی هم انسان به خدا نزدیک می شود این ها هم در آن محل هستند. یعنی در آن لطافت و حساسیت هستند. در هیچ مکتبی مثل مکتب ما سفارش بانوان، همسر، مادر، دختر و خواهر نشده است.
کریم اهل بیت
امام مجتبی(ع) مشغول کار بودند که یک مرد شامی آمد به آقا فحش و ناسزا داد. حضرت فرمودند: اگرپول می خواهی پول بدهم. غذا می خواهی غذا بدهم. مرکب می خواهی مرکب بدهم. راهنمایی می-خواهی راهنمایت بکنم. مشکلی داری مشکلت را حل کنم. حاجت داری حاجتت را برآورده کنم. هر چه می خواهی بگو به تو بدهم. آن مردشامی مثل ابر بهار شروع کرد به گریه کردن، گفت: من وارد مدینه شدم و دشمن ترین افراد در دل من شما بودید. اما حالا عزیزترین افراد در نزد من شما هستید. خدا وکیلی امام مجتبی با مردشامی این طور برخوردبکند با دوستانش چگونه برخورد خواهد کرد.
دوستان را کجا کنی محروم
توکه با دشمنان نظر داری
دانشجویی می گفت: حاج آقا من دانشجو بودم و وضع مالیم هم خوب نبود. خیلی هم آرزو مدینه و مکه داشتم. ولی اصلا امکاناتش برایم فراهم نبود. یک شب روضه امام حسن مجتبی(ع) راخواندم. دلم شکست گفتم: یا امام مجتبی شما کریم اهل بیت هستید. دلم برای مدینه پر می-کشد وخیلی دلم می خواهد که به مدینه و قبرستان بقیع بیایم. گفت: دوستی در دانشگاه داشتم با او کاری داشتم. فردا زنگ زدم گفتم: کجا هستی؟ گفت: در صف ثبت نام عمره دانشجویی هستم. روز آخر و ساعات پایانی است. گفتم: می شود اسم من را هم بنویسی؟ گفت: باشد، اسم من را هم نوشت. آخرین نفر هم اسم من بود. بعد از چند روز قرعه کشی کردند. در مجلس قرعه شرکت کردیم. آن کسی که شماره ها را انتخاب می کرد چند تا شماره انتخاب کرد و گفت: آخرین شماره، که آخرین شماره اسم بنده بود. چند ساعتی از توسل من نگذشته بود که وضع مدینه ما مرتب شد. پول نداشتم در خود دانشگاه اعلام کردند که هفتصد هزار تومان برای کسانی که به مدینه زیارت قبر امام مجتبی می روند وام قرض الحسنه می دهند. پولمان هم جور شد.
ذکر مصیبت
امام حسن مجتبی (ع)
من معتقد هستم درمیان پنج تن از همه غریب تر و مظلوم تر امام مجتبی است. حالا بعضی از دلیل هایش را عرض می کنم. آقا امیرالمومنین این اول مظلوم عالم است اما همسری مثل فاطمه زهراء3داشت که بهترین زن های عالم همسر امیرالمومنین است. اما قربان درد دل فرزندش امام مجتبی که همسرش قاتلش بود. آقا اباعبدالله همسرانی داشت که یکی از یکی بهتر بودند. حضرت رباب یک سال زیر آفتاب نشست و برای غربت آقا اباعبدالله گریه کرد اما قربان مظلومیت برادرش امام مجتبی، همه عالم برای غربت آقا اباعبدالله گریه می کنند اما خود آقا اباعبدالله برای غربت و مظلومیت برادرش گریه می کرد. آقا اباعبدالله فرمودند: «أخی خیر منی»[14] برادر من بهتر از من بود. ده سال امام امام حسین بود. بدون امام مجتبی برادرش حرکت نمی-کرد کاری نمی کرد. آقا اباعبدالله اصحابی داشت که خود آقا شب عاشوراء فرمود: اصحابی بهتر و با وفاتر از شما سراغ ندارم. اما بدترین و منافق ترین یاران، یاران امام حسن بودند. که در موقع نماز خواندن سجاده از زیر پای آقا کشیدند. به آقا حمله کردند. به معاویه لعنت الله علیه نامه نوشتند که با این پول هایی که برای ما فرستاده ای هر وقت اشاره کنی امام حسن را دست بسته تحویل می دهیم. دل امام حسن خون بود از دست این یاران منافق،
دشمن اگر می کشد به دوست توان گفت
با که توان گفت که دوست مرا کشت
این دوست های جاهلی که آقا را خیلی اذیت کردند. که بعضی هایشان هم منافق بودند. به نجف و کربلا نگاهی بکنید که چه قدر خادم و گنبد و بارگاه دارد چه قدر زائر دارد. اما با چشم دل نگاهی هم به قبرستان بقیع بیندازید. مدینه که می روید همه جا منور و روشن است اما این قطعه قبرستان بقیع تاریک است نه شمعی، نه چراغی، نه بارگاه و نه سایبانی دارد. پیامبر خدا فرمود: آن چشمی که برای حسنم اشک بریزد کور وارد محشر نمی شود. و آن قدم هایی که به زیارت حسنم برود روی پل صراط نمی لرزند.
یک وقت آقا صدا زدند یک تشت برایم بیاورید. شاید دل زینب و بچه ها خوشحال شد که الآن آقا سم را برمی گردانند. اما یک وقت دیدند پاره های خون آقا در میان تشت افتاد. صدا زدند بروید برادرم حسین را خبر کنید، تا وصیت هایم را بکنم. دو تا تشت دل اهل بیت را خیلی به درد آورد. یک تشت که در مدینه برای امام حسن مجتبی آوردند. و یک تشت هم که در مجلس یزید آوردند. یک وقت بچه ها، خواهرها دیدند سر پدر در میان تشت قرآن تلاوت می کند. نانجیب جسارتی کرد. یک وقت عمه سادات بلند شد و دست برد و گریبان چاک کرد.
پی نوشت ها:
[1]. مجلسی، بحارالأنوار، ج27، ص: 73.
[2]. شیخ حرعاملی، وسائل الشیعة، ج7، ص:192.
[3]. شیخ حرعاملی، وسائل الشیعة، ج7، ص:192.
[4]. النساء: 19.
[5]. شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ص: 146.
[6]. شیخ کلینی، الکافی، ج5، ص: 509.
[7]. شیخ حرعاملی، وسائل الشیعة، ج2، ص: 1.
[8]. شیخ حرعاملی، وسائل الشیعة، ج20، ص: 21.
[9]. شیخ کلینی، الکافی، ج6، ص: 510.
[10]. مجلسی، بحارالأنوار، ج6، ص:202.
[11]. البقرة: 45.
[12]. البقرة: 45.
[13]. الروم: 21.
[14]. ابن نما حلی، مثیرالأحزان، ص: 49.