«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مرور جلسات قبل
خدمت شما عرض کردیم که روایات متعدد، کلمات مفصل و فراوان و صریح علما، ابیات و اشعار شاعرانی که در محضر ائمه علیهم السلام آموزش میدیدند و یاد میگرفتند، و علما و شعرای قرون بعد، اجماعی بر این موضوع دارند که هیچ خونی ریخته نشد و هیچ حرمتی هتک نشد و هیچ اختلافی بوجود نیامد و هیچ فتنهای نشد، جمل و صفین و نهروان و کربلا پیش نیامد، تا امروز، الا اینکه به گردن آن انحراف روز نخست است.
اتفاق نظر همهی علما
روایت داریم، کلمات علما هست، کلمات شعرایی که شیعیان آثار اینها را بعنوان استدلال درسی و علمی حفظ میکردند هست. حتّی علمایی داریم که اینها بخاطر شرایطی که داشتند، حالت قیادت و رهبری جریانهای اسلامی داشتند، مجبور بودند قدری نرمتر باشند، مانند مرحوم آیت الله کاشف الغطاء رضوان الله تعالی علیه…
بیچارهای که آلمان زندگی میکند، هر سال هم نزدیک فاطمیّه مطلبی منتشر میکند و میگوید این دو نفر از علما شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را قبول ندارند…
این هم از آن بیچارگیهاست، مانند این میماند که دویست پزشک یک نظر دارند، شما یک نفر مخالف پیدا کنید.
آیا شما چیزی را پیدا میکنید که هیچ مخالفی نداشته باشد؟ آیا شما یک نظر پیدا میکنید که کسی إنقُلت نداشته باشد؟ این هم بیماری است، «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا».[4]
اما یک جواب در مورد مرحوم آیت الله کاشف الغطاء رضوان الله تعالی علیه این است… البته نمیخواهم وارد این موضوع بشوم که مرحوم آیت الله کاشف الغطاء در «جنّة المأوا» چطور به شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها إنقُلت کرده است، قبل از آن به شما عرض کنم که در اشعاری که خود مرحوم آیت الله کاشف الغطاء رضوان الله تعالی علیه سروده است، به مسئلهی ضرب اشاره کرده است. وقتی آدم شعر میگوید هم باید یک شور و هیجان و… داشته باشد، شعر گفتن با حرف عادی تفاوت دارد. شعر یک حجم محبّت و نفرت انباشتهای میخواهد.
مولوی حرفی دارد که حرف خوبی نیست، میگوید وقتی آن را دیدی باید آن دیگری را هم میدیدی. به این شخص هم باید گفت وقتی این را دیدی باید آن را هم میدیدی، اگر ندیدی این نتیجه را دارد که آن ندید. مرحوم آیت الله کاشف الغطاء رضوان الله تعالی علیه در مورد ضربِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شعر دارد! یک جمله دارد که اصلاً انگار شیخ مفید اعلی الله مقامه الشّریف است، در شعر آخر مقتل مقرّم آورده است، چون همه همعصر هستند، در دیوان کاشف الغطاء هم هست، در کتاب «الفاطمیات» که پنج جلدی است و اشعار عرب در مورد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است هم موجود است، میگوید:
«تَاللهِ مَا كَربَلا لَولا سَقِيفَتُهُم» بخدا اگر سقیفه نبود اصلاً کربلا نبود، کربلا نتیجهی سقیفه است.
این از عجایب است، در این موضوع ما، علمایی که… ما که طرفدار وحدت اسلامی هستیم، ولی بعضیها کمی افراطیتر از ما طرفدار وحدت اسلامی هستند و ما به آنها إنقُلت داریم، در این موضوع انقلابی و غیرانقلابی یک چیز میگویند، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در «کشف اسرار»، رهبر انقلاب در «همرزمان»، شهید مطهری در «مجموعه آثار (جلد 13 یا 14)»، مرحوم آیت الله کاشف الغطاء و شیخ مفید و… همه یک چیز میگویند، اینجا جزو جاهایی است که اگر آیت الله خراسانی یا آیت الله سیستانی یا رهبر انقلاب بپرسید، اختلاف نظری وجود ندارد و اتفاق نظر وجود دارد که «خونی در این عالم ریخته نشد الا اینکه به گردن بعضیهاست».
اهمیّت مسئلهی حکومت
ما بعد از اینکه بحث را مطرح کردیم گفتیم که چطور شد که اینطور شد، چکار کردند که اینطور شد. مطالبی عرض کردیم. عرض کردیم که به نام دین ظلم کردند، سیستم معرفتی مردم را هک کردند.
مهمترین کاری که اینها کردند چه بود؟ اینها چه چیزی را میتوانستند از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگیرند؟ ولایت را؟ ولایت چیست؟ ولایت یک اثر وجودی است که حاصل قرب خداست، اگر کسی در قرب خدا قرار بگیرد، اوصاف الهی پیدا میکند، کن فیکون میکند. نه کسی میتواند این مقام را به کسی بدهد، نه کسی میتواند این مقام را بگیرد، این مقام نه نصب کردنی است و نه غصب کردنی است. حکومت را میگیرد. اگر حکومت را بگیرد کاری میکند که ولیّ مطلق خلع سلاح بشود.
این بحث برای زمانی است که آدمها عصبانی نباشند که بشود راجع به مسئلهی حکومت حرف زد.
اجازه بدهید مثالی بزنم، اینها روی این موضوع کار کردهاند.
مثلاً من ده سال دارم و میبینم چیزی در جوی آب برق میزند، آن را برمیدارم و میشویم، اما نمیدانم که این کوه نور است، به دوستانم میگویم بیایید فوتبال بازی کنیم. ارزش این توپ چقدر است؟ معلوم نیست چند ده هزار میلیارد تومان ارزش دارد، اگر یک خراش روی این توپ بیفتد قیمت آن پانصد میلیارد تومان تفاوت پیدا میکند.
ما مردم و شاید نود درصد مسئولان با حکومتی که فرصتِ استثنائیِ کار فرهنگی و رشد و همدلی بوده است روپایی میزنیم!
نه ما قدر حکومت را میدانیم… چون مشکلاتی میبینیم و فکر میکنیم اصل موضوع بد است، نه آن کسانی که مسئول هستند، واضح است بیشتریها قدر این فرصت استثنائی نمیدانند.
حکومت را غصب کردند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ضجّه میزدند. چون با حکومت میشود اصلاحی ایجاد کرد که تا پانصد سال اثر بگذارد یا انحرافی ایجاد کرد که پانصد سال بماند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چهار سال حکومت کردهاند، در آن ایام سه جنگ بزرگ هم داشتهاند، اختیار کامل هم نداشتند، هنوز شما راجع به صد موضوع یک نمونه یا یک تابلو دارید که به هر کسی در دنیا عرضه کنید حرفی برای گفتن دارید.
ما از یک تجربهی حکومتِ نیمبندِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرفهایی داریم که هر آدم غیرمسلمانی میآید تعجّب میکند و میگوید این آدم را از کجا آوردهاید؟ اگر افسانه هم باشد حیرتانگیز است.
ما قدرِ این موضوع را ندانستیم، معمولاً حکومت در دست ما نبوده است، الآن هم که حکومت در اختیار ماست قدر نمیدانیم.
اگر کسی قدر بداند، مسئولی که قدر بداند، دیگر شب نمیتواند بخوابد، اگر شما هم قدر بدانید… حکومت یعنی مردم.
یکی از چیزهایی که این ماجرای اخیر داشت این بود که مردم در روی یکدیگر بُراق شدند، یعنی ما ظرفیت این را داریم که با یکدیگر دعوا کنیم. در صورتی که ما در زیارت عاشورا میخوانیم که ما با یکدیگر دعوا نداریم، نهایت موضوع این است که با یکدیگر تفاوت سلیقه داریم. قرار بر این نیست آدمهایی که تفاوت سلیقه دارند با یکدیگر بجنگند، باید با یکدیگر زندگی کنیم، او باید مرا تحمّل کند و من هم باید او را تحمّل کنم، مگر آنجایی که… مانند کسی که در آب آشامیدنی مردم سَم میریزد، آنجا جای تحمّل نیست، اما در بقیهی موارد باید تحمّل کرد. یعنی باید روی خطوط اصلی قرمز که واقعی است ایستاد.
کسی قدر نمیداند.
این حکومت بود که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گرفتند و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ضجّه میزدند. حکومت را گرفتند، نماز را جابجا کردند. حکومت را گرفتند، در همان دورهی قبل از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه… چه شد که ناگهان امروز عمروعاص مقدّس شده است؟ برای اینکه آن روز عمروعاص فرمانده شد! عمروعاص امام جمعه شد!
اصلاً لازم نیست شما دین را تخریب کنید، همینکه عمروعاص را امام جمعه کنید کافی است!
در جایی که عمروعاص مقدّم بشود، دیگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مقدّس نیست. زمان عمر میگفتند علی به درد حکومت نمیخورد. شرح ابن ابی الحدید را نگاه کنید، کعب الاحبار یهودی به عمر میگفت: علی به درد حکومت نمیخورد. همان زمانی که کعب الاحبار این حرف را میزد قنفذ ملعون مسئولیت داشت، مغیره ملعون فرماندار کوفه بود، عمروعاص ملعون در فتوحات بود، معاویه ملعون در شام بود، اینها به درد میخوردند!
حکومت میتواند انحرافِ پانصد ساله درست کند، حکومت میتواند اصلاحِ پانصد ساله انجام بدهد.
ما که خیلی کار نکردهایم، بار روی دوش شهدا و اخلاص عدهی معدودی بوده است. یک جامعة المصطفی با تربیت یک شیخ زکزاکی، دوازده میلیون نفر را در نیجریه شیعه کرد.
من عاشق میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه هستم، ان شاء الله فدای او بشوم، یکی از کسانی که من بخاطر او طلبه شدم مرحوم میرحامد حسین سلام الله علیه است. آیا میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه میتوانست این کار را کند؟ نه! ولی حکومت میتواند. اما اگر قدر بدانیم.
بجای اینکه قدرِ این گوهر را بدانند، یقهی یکدیگر را میکشند، چون قدر نمیدانند. حکومت میتواند کارهای خیلی زیادی کند. از اول انقلاب تابحال، حجمِ زدنِ تشیّع از نظر کمّی… اگر کسی کتابخانهی ما را ببیند، از این موضوع که چقدر کتاب بر علیه شیعیان نوشته شده است تعجّب میکند. چرا؟
شاید ده برابرِ تاریخ اسلام، یعنی هزار و چهارصد سال یک طرف، ده برابر در این چهل سال… چرا؟ چون حکومتی بوده است! تازه ما و خیلی از مسئولین قدر این حکومت را نمیدانیم. دشمن میفهمد چه گوهری در اختیار ماست، برای همین سعی میکند ما به یکدیگر مشغول باشیم.
حکومت را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گرفتند، ارزشها عوض شد. تا دیروز که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مجلسی بودند، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نمیشناختید، متوجه نمیشدید چه کسی پیامبر است. برای اینکه لباس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مانند بقیه بود، جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مانند بقیه بود. خاتم الأنبیاء بود، جبرئیل مانند برده در مقابل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مینشست، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای او غش و ضعف میکرد… بچهای را آوردند تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای او اذان بگوید، بچه در آغوش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خرابکاری کرد، وقتی خواستند او را جدا کنند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اجازه بدهید کار خود را انجام بدهد، اگر این کار را کنید بچه اذیت میشود!
سر پیامبر در عرش بود و بچه در آغوش پیامبر ادرار میکرد. این شخص حاکم مسلمین بود.
قرار بود یک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیاید که اگر زن از شوهر خود بترسد و از خانه فرار کند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر روی شوهر او شمشیر میکشد که چرا یک نفر را میترسانی؟
بعد کسانی آمدند که آدمها را سر بریدند، سرها را بجای پایه گذاشتند و روی آنها دیگ گذاشتند و غذا پختند! این کار را هم به نام اسلام کردند.
مردم هر روز مینشستند و با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف میزدند؛ کسانی آمدند حکومت کردند که اگر کوچکترین اشکالی از آنها میکردند و حرفی میزدند، خود حاکم آنها را مجازات میکرد.
هنگام تقسیم غنائم میدیدند شاه یک شتر به قیمت پانصد شتر را برای خود برمیداشت!
اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور بودند که مردم برای نمازِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میمردند. اما مردم میدیدند عثمان فقط شترِ خوب دارد!
سعدی میگوید:
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی بر آورند غلامان او درخت از بیخ
از اموال بیت المال خرج میکردند، مردم میپرسیدند چرا این کار را میکنی؟ میگفت: صله رحم است!
عبدالله بن زبیر آمد و به ابوبکر گفت: من کوه میخواهم. ابوبکر یک زمین به او داد که دو کوه در آن بود! در آن زمین دو پُل ساختند!
تاج ملکهی ایران را گرفتند و بر سر عایشه گذاشتند.
آن کسی که ام المؤمنین است، مثلاً حضرت خدیجه سلام الله علیها، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را دوست دارد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمودند: «إِنِّي قَدْ رُزِقْتُ حُبَّهَا»،[5] خدای متعال روزی من کرده است که من خدیجه را دوست دارم.
این چقدر جذاب است؟ کسی که دلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را برده است!
حضرت خدیجه سلام الله علیها آنقدر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست داشتند که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کودک بودند و در مکه راه میرفتند: «هُوَ اَخو مُحمَّد صلی الله علیه و آله و سلم و اَحَبُّ الخَلقِ اِلَیه وَ قُرَّةُ عَینِ خَدِیجَة سلام الله علیها»،[6] این برادر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و نور چشم حضرت خدیجه سلام الله علیها است. انگار حضرت خدیجه سلام الله علیها مادرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند!
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانهی عایشه و پیامبر میآمدند که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت کنند، عایشه اعتراض میکرد که شما چقدر با هم حرف میزنید؟!
این دو تفکّر است، زیباییهای حضرت خدیجه سلام الله علیها چه بود؟…
من برای این روایت جان میدهم، میگوید فقیری آمد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بلند شدند، عبای خود را روی زمین انداختند، آن فقیر را روی عبای خود نشاندند و پذیرایی کردند، به او پول دادند، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند: این شخص کیست؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: این شخص فقیر از حضرت خدیجه سلام الله علیها کمک میگرفت.
در این حد که این شخص گدای کوی حضرت خدیجه سلام الله علیها هم باشد، برای من محترم است.
آیا شما دوست ندارید حضرت خدیجه سلام الله علیها را روز قیامت ببینید که این شخص کیست که از ختم الأنبیاء دل برده است؟
این ارزش به این موضوع تبدیل شد که تاج ملکه ایران را بر سر عایشه میگذاشتند و سیصد محافظ هم دور او بودند که او به جایی برود. یعنی درواقع ارزش تغییر پیدا کرد.
اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خصوصی حرف میزدند، مسلّماً حرف خصوصی داشتند، باید همهی جهان را اداره میکردند. عایشه اعتراض میکرد!
حضرت خدیجه سلام الله علیها دریای طلا را دادند و عشق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را خریدند. اینها تاج ملکه ایران را بر سر عایشه گذاشتند!!! یعنی ارزش را عوض کردند. درواقع حکومت این کار را میکند.
اگر این موضوع را به معاصر بگیریم من حرفهای زیادی دارم، اما وقت ندارم و بحث بنده هم فاطمیّه است، وگرنه این موضوع دقیقاً بحث روز است.
پیرمردهای جلسه این موضوع را میدانند که روزی مثلاً اگر نفت کم بود، جوانها میرفتند و نفت تهیه میکردند و به نیازمندها میرساندند. بعد به جایی رسیدیم که اگر بگویند قرار است پودر لباسشویی کم بشود هر کسی شش کارتن تهیه میکند و به مردم فکر نمیکند.
این همان تغییر است که باید برگردد و درست شود.
ما آدمهای عجیب و غریبی نیستیم، وقتی به کربلا میرویم و میبینیم طرف اموال خود را میبخشد لذّت میبریم، این فطرت ماست، ما ولایت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داریم، اگر کسی به اندازهی یک ارزن شبیه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عمل کند… اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین انتهای کَرَم هستند، شما برای انسان کریم میمیرید!
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در حال رد شدن بودند که دیدند یک بردهی سیاهی که هیچ چیزی نداشت و در حال نان خوردن بود و لقمهای هم به سگ میداد. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که خیلی اهل عبادت بودند از دور ایستادند و این برده را دیدند…
بخدا قسم این بزرگواران در به در به دنبال این موضوع هستند که ما یک قدم جلو برویم، برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هیچ خبری بهتر از این نیست که بگویند فلانی ایثار کرد.
امام صادق علیه السلام فرمودند: اینقدر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را اذیت نکنید. آنها گفتند: ما که عاشق پیامبر هستیم! حضرت فرمودند: وقتی شما گناه میکنید و بد عمل میکنید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گریه میکند.
وقتی امام صادق علیه السلام میفرمایند یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در دنیا نیستند، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زنده هستند، حیّ هستند، الآن ما را میبینند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در این راه فدا کردهاند که ما آدم بشویم…
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دیدند این برده به سگ نان میدهد، اول ایستاد و تماشا کرد و لذّت برد…
خود امام حسن مجتبی صلوات الله علیه سه مرتبه اموال خود را به مردم مدینهای دادند که به گریههای مادر ایشان توجّه نداشتند.
امام سجّاد علیه السلام فرمودهاند که در مکه و مدینه، بیست خانه هم ما را دوست ندارند.
منتها امام حسن مجتبی صلوات الله علیه پدر و امام اینها هم هستند، اگر بچهای کار بد کند، پدر پدر است و محبّت خود را ترک نمیکند، تازه تلاش خود را بیشتر میکند.
من بارها دیدهام که طرف گفته است مثلاً من دو بچه دارم، یکی از آنها خوب است، مدام برای آن دیگری دعا میکنم و نگران او هستم. پدر برای بچهی بد بیشتر دعا میکند و بیشتر نگران اوست.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ایستادند تا آن برده نان را به سگ داد، سپس جلو رفتند، فرمودند: چرا این کار را کردی؟ آن برده عرض کرد: من مخلوق خدا هستم و این سگ هم مخلوق خداست، وقتی دیدم گرسنه است و با چشمانش مرا نگاه میکرد، من حیا کردم که من بخورم و این سگ نخورد.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دیدند ظاهر این شخص برده است، ولی سلطان روزگار است. فرمودند: اینجا صبر کن. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رفتند و برگشتند و فرمودند: تو را خریدم، در راه خدا آزاد کردم، این باغ هم که در آن کار میکردی از صاحب تو خریدم و به تو میبخشم.
اگر سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ببینید این موارد زیاد است، آنقدر زیاد است که نمیدانید کدام را انتخاب کنید که بگویید. نسبت به دوست و دشمن…
مروان میگفت: حتّی دشمنان حسن بن علی [علیه السلام] هم از او ناامید نیستند.
حکومت ارزشها را جابجا میکند.
شما حضرت خدیجه سلام الله علیها را ببینید، حضرت خدیجه سلام الله علیها ثروت خود را دادند که انسانیت بخرند، پیغمبر بگیرند.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خمس غنائم را به برخی از ثروتمندان مکه دادند که تحرک خطرناک نداشته باشند، اهل مدینه گفتند: با ما زندگی کرد و خمس غنائم را به اقوام خود داد!
این بحث طولانی است، یک بیادبی کردند که خدای متعال نور را از آنها گرفت، اما ببینید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه چیزی فرمودند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: وقتی اینها به مکه میروند با شترها میروند، اما وقتی شما به مدینه میروید با پیامبر خدا میروید! این مردم شروع کردند به گریه کردن.
این رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یعنی من میخواهم شما بزرگ شوید و سعهی وجودی پیدا کنید.
حکومت میتواند ارزش درست کند، میتواند ضدّارزش را ارزش کند و ارزش را ضدّارزش کند، حکومت میتواند عمروعاص را پهلوان اسلام معرفی کند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را خانهنشین کند.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین علیه السلام در حکومت سه خلیفهی اول هیچ پُستی ندارند، اصلاً کسی با این بزرگواران کاری ندارد، اما معاویه و فرزندان ابوسفیان مسئولیت دارند! این حکومت است که میتواند این کار را کند.
حکومت میتواند مردم را سرِ کار بگذارد. این صریحِ کلامِ پسردایی عثمان است.
عثمان گفت: چقدر این مردم به من گیر میدهند، هر روز به من انتقاد میکنند. پسردایی او به او گفت: آنها را به فتوحات بفرست! هم فال است و هم تماشا. کنیز هست، پول هست، غنیمت هست، میجنگند، جنگ هم هیجان دارد و تخلیه میشوند و حواسشان را جمع میکنند که شکست نخورند، غنیمت میگیرند.
مردم هم به نام جهاد فی سبیل الله میرفتند!
وقتی به آن جهاد عادت میکنند، علمای حدیث، ثروتهای هنگفت از «عبدالرحمن بن عوف» و… را در کتب خود ذیل این عنوان آوردهاند: «برکة مال المجاهد»!
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سپاه خود را به جمل بردند، سپاهیان بعد از پیروزی خواستند غارت کنند، حضرت اجازه ندادند. سپاهیان حضرت گفتند: ما میتوانیم اینها را بکشیم اما نمیتوانیم اموالشان را برداریم؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: تا زمانی که مجبور هستیم میکشیم، اما اموالشان برای خودشان است. دعوا شد.
آن نفر قبلی انحراف ایجاد کرده است، دیگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تحمّل نمیکنند.
در سقیفه کاری کردند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نتوانند کامل اصلاحات کنند. درست است که رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حیرتانگیز است و نمونه ندارد…
عدالت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
اجازه بدهید من این مطلب را بگویم که دل شما غنج برود، این در تاریخ نمونه ندارد، حداقل من در یاد ندارم، اگر شما میشناسید بگویید.
شاعری بود که یک تنه یک شبکهی ماهوارهای (به زبان امروز) داشت، این شاعر در صفین بر علیه معاویه شعر میگفت، شعر او آنقدر فاخر بود که سربازان و یاران معاویه میگفتند یک مرتبهی دیگر بگو تا آن را حفظ کنیم! مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگفت و معاویه را تخریب میکرد. سربازان دشمن میگفتند یک مرتبهی دیگر بگو تا آن را حفظ کنیم!
اصلاً شما تابحال چنین چیزی شنیدهاید؟ مثلاً شما دشمن را تخریب کنید و دشمن بگوید خیلی عالی بود! این شخص اینطور بود.
اصلاً اگر شما «وقعة الصفین» را نگاه کنید، از هر دو شعر یک شعر برای این نجاشی است. وقتی مالک اشتر به میدان رفت و جنگید، مدح مالک گفت.
آن زمان رسانه «شعر» بود. آن اشعار آنقدر فاخر بود که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز ماندگار است.
او پیرمرد بود، متأسفانه ماه مبارک رمضان دچار شرب خمر شد. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با کسی که در خانهی خود غلطی میکرد کاری نداشتند، ولی این نجاشی نعره میزد.
این نجاشی را گرفتند و گفتند در ماه مبارک رمضان شرب خمر کرده است. گفتند باید به او حد بزنیم، هشتاد ضربه شلاق حد اوست، چون ماه مبارک رمضان چنین غلطی کرده است بیست ضربه شلاق هم اضافه میشود.
گفتند: آقا! او همهی رسانهی شماست، این همه شعر گفته است، این همه معاویه را تخریب کرده است، از او بگذرید. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: این حکم خداست. گفتند: پس حداقل آن بیست ضربه شلاق اضافه را نزنید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: ماه رمضان است و این حکم خداست.
اهل آن قبیله آمدند و گفتند: یا علی! ما در صفین در رکاب شما جنگیدهایم و افتخار هم کردهایم، این نجاشی همقبیلهای ماست، این کار را نکنید.
حد زدند، شلاق زدند، آنها هم قهر کردند و به معاویه رجوع کردند.
این شاعر بدبخت مدح معاویه گفت…
خدا روزی کند که اگر جایی مولای عالم ما را توبیخ کرد، دست و پای او را ببوسیم، مانند آن سیاه که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه انگشتان او را قطع کردند، به وسط میدان رفت، شخصی از خوارج به او گفت: چه کسی انگشتان تو را بریده است؟ این سیاه دید که این خوارج میخواهد الآن سوء استفاده کند که خوارج به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کنند، گفت: «قَطَعَ يَمِينِي سَيِّدُ اَلْوَصِيِّينَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ… اَلْهَادِي إِلَى اَلرَّشَادِ وَ اَلنَّاطِقُ بِالسَّدَادِ»[7]… این مدح دو صفحه است، تازه از دست او خون میآمد!
او را برگرداندند و گفتند: آقا! تازه دست او را بریدهاید که مدح میکند، اگر به او حلوا داده بودید چکار میکرد؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: چرا مرا مدح کردی؟ عرض کرد: دست خودم نبود.
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به کسی فرمودند: اینقدر به علی [صلوات الله علیه] جسارت نکن، چرا اینقدر از او بیزار هستی؟ گفت: نمیدانم! از او بیزار هستم.
اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: چرا مرا مدح کردی؟ عرض کرد: دست خودم نیست، حبّ شما با گوشت و پوست من عجین است، من میدانم دست مرا بریدید که من آتش جهنّم را نبینم، میدانم آن لحظهای که میخواستی دست مرا بِبُرید، جگر شما سوخت، اما شما بخاطر نجات من این کار را کردید.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: اگر محبّ ما، ما را دوست داشته باشد، اگر من با شمشیر به بینی او بزنم، حبّ او کم نمیشود.
ان شاء الله خدای متعال حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در دل ما راسخ کند.
نجاشی به آن طرف رفت و مدح معاویه گفت. معاویه به دوست او «طارِق بن عبدالله» که رئیس قبیله بود گفت: بَهبَه! میبینم تو که شعر میگفتی و تو که شمشیر میزدی به دمشق آمدهاید، میخواهی منبر بروی و بگویی علی که بود؟ گفت: معاویه! عدل علی ما را به اینجا آورده است، نه ظلمِ علی! ما توقع داشتیم او ظلم کند و گفتیم که اگر ظلم نکنی از تو میبُریم، علی ظلم نکرد، عدل او ما را به اینجا آورده است، نه ظلم او؛ من به مردم چه بگویم؟
شما در بین افسانههای این عالم جستجو کنید و ببینید آیا چنین چیزی پیدا میکنید؟ دشمن او هم میگوید: توقع داشتم ظلم کند اما ظلم نکرد!
«مَصقَلة بن هُبیرِه» به بیت المال بدهکار بود، دویست یا سیصد هزار درهم بدهکار بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند: بیا و بدهی خودت را پرداخت کن. «مَصقَلة بن هُبیرِه» فرار کرد.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: اگر به خودم گفته بود ندارم و مهلت میخواهم، به او مهلت میدادم، از اموال خودم به او قرض میدادم.
حضرت کسی را فرستادند که او را بیاورد، ولی دیگر به «مَصقَلة بن هُبیرِه» بر خورده بود، میگفت مدام به من میگوید بیا و این پولها را بده! اگر زمان عثمان بود، عثمان اصلاً ندید میگرفت. آن شخص گفت: اصلاً فرقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با عثمان در همین است!
سلیقهی مردم، سبک زندگی مردم را بهم زدند، در جلسهی بعد عرض خواهم کرد که دیگر وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم میخواستند کار درست کنند، مدام اعتراض میکردند.
روضه و توسّل به حضرت محسن سلام الله علیه
یک عالِمِ دلسوزِ جگرسوختهای مدح حضرت محسن علیه السلام گفته است و روضهی حضرت محسن علیه السلام خوانده است.
حضرت محسن علیه السلام خیلی مظلوم هستند؛ حضرت محسن علیه السلام اولاً از لحاظ جایگاه «سبط النبی» هستند…
این را هم بدانید که قرار نیست هر کسی با کار خودش به جایی برسد، جبرئیل عظیم است، عظیم الشأن است. حضرت عیسی علیه السلام وقتی به دنیا آمده است مبارک است و نبی است.
این را بدانید که خدای متعال معاذالله به ما ظلم نمیکند، ما هر کاری کنیم نتیجهی آن را میبینیم و دست ما را میگیرد، اما قرار نیست آدمهای محترم فقط با کار شخصی محترم باشند. کسی که دل از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ببرد بالاخره مهم است.
حضرت محسن علیه السلام پسرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، او همهی روضههایی که ما شنیدهایم را چشیده است، آنقدر اهمیّت دارد که موضوع اولین دادگاه قیامت است. در بخاری هست که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ القِيَامَةِ»،[8] اولین کسی که در دادگاه خدا زانو میزند و میگوید به من ظلم شده است، من هستم.
موضوع چیست؟ کدام ظلم را میگویند؟
ظاهراً روایت از امام صادق علیه السلام است که فرمودند: اولین پروندهی قیامت، محسن بن علی علیه السلام است.
«اولین پرونده» از نظر تاریخی که «اولین ظلم» نیست، اولین ظلم برای قابیل و هابیل است، پس این نشان میدهد که این بزرگترین ظلم است، مرز حق و باطل است.
من چند بیت را میخوانم، امیدوار هستم که ان شاء الله دل شما با این ابیات گره بخورد.
میگوید:
«(لِلمُحسِنِ السِقطَ) حَقٌّ لَو تَوَفّیِه» محسنِ فاطمه علیهما السلام را که سقط کردند، حقوقی دارد که باید ایفاء بشود.
«(فَالمُحسِنُ السِبطُ) مَظلُومٌ لِتَبکِیهِ» مظلومی است که اگر گریه کنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به تو گریه میکند.
«لَو لَا رَزیَّتُهُ فِی یَومِ هَجمَتِهِم» آن روزی که به خانه حمله کردند، اگر این داغ نبود…
«لَم یَعرِفِ النَّاسُ مَولَی مِن أعَادِیهِ» فرقِ مولا با دشمنان ایشان شناخته نمیشد…
یعنی حضرت محسن علیه السلام علامتِ ظلم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، علامتِ حقِ غصب شده است.
«یَا (مُحسِنَ السِّقطِ) الدُّنیَا وَ نَرثِیهِ» ای محسنی که در این دنیا سقط شدی و ما برای شما روضه میخوانیم…
«أنتَ (المُحَسِّنُ) فِی الأخرِی نُرَجّیهِ» ما در قیامت امید داریم که به مادرتان اشاره کنید و بفرمایید که اینها برای من گریه کردهاند…
«حَذِّث فَدَیتُکَ مَظلُوماً أفَدّیِهِ» تو روضه بخوان، فدای تو بشوم! تو بودهای و دیدهای…
«سِفرَ الشَّهَادَةِ بَدءً أنتَ تَروِیهِ» کتاب شهادت با شهادتِ تو باز شد و آغاز شد، تو اولین شهیدِ خانوادهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستی…
دیدهاید که وقتی مادر بچه در رحم دارند، میروند و برای بچه لباس میخرند و بچه را در آن لباس تصوّر میکنند… میگوید:
«یَا مُنیَةِ العُمرِ عِندَ الأمِّ تَرقُبُهُ» ای آرزوی مادر، چقدر مادرِ تو دلش میخواست…
«کَیمَا تُهَدهُدُهُ مَهداً تُنَاغِیهِ» تو را در گهواره تکان بدهد…
«خَابَت ظُنُونُ بَنِی الأحقَادِ إذ حَسِبَت» سرِ فرزندان کینه به سنگ خورد، نمیدانستند که…
«بِجَمرَةِ الحِقدِ نُور الله تطفِیه» اینها میخواستند با آن زغالهای آتشینی که به در میانداختند نورِ خدا را خاموش کنند، ولی تو با مظلومیت خودت دفاع کردی…
«وَ جَاوَزُوا الحَدّ ضَربُ الطُهرِ سَوطَ جَفَا» آن جایی که به مادر تو جفا کردند و شلاق زدند…
«وَ عَصرُهَا لَمُصَابٌ أنتَ تَدرِیهِ» آن لحظهای که بین در و دیوار فشار دادند، مصیبتی است که تو هم آن درد را چشیدهای و میدانی در آنجا چه شد…
«یَا ثَاویاً جَدَثاً ضَاعَت مَعَالِمُهُ» ای بدنِ خردسالی که قبر او پنهان است…
«فِی تُربَةِ البَیتِ رَبُّ البَیتِ یَدرِیهِ» روی خاک خانه افتاد، فقط پدرش میداند که او را کجا برد…
«إن ضَاعَ قَبرُکَ فِی الاَجدَاثِ أنَّ لَهُ» مولای من! یا محسن! اگر قبر شما گم شده است و مخفی است…
«مِن قَلبِ کُلِِّ وَلیٍ مَشهَداً فِیهِ» تو در قلبِ همهی محبّان فاطمه قبر داری…
بعد میگوید تو یک ویژگی داری که برادران بزرگتر تو ندارند…
«وَاسَیتَ أمَّکَ فِیمَا قَد ألَمَّ بِهَا» با مادرت مواسات کردی، هر دردی که مادرت کشید، تو هم کشیدی…
«حَتّی بِقَبرِکَ إذ تَخفَی مَغَانِیهِ» حتّی قبر تو، چون آن هم پنهان است…
من اینطور عرض میکنم، وقتی بین در و دیوار قرار گرفت… همهی این عالم وقتی زمین میخورند «یا علی» میگویند، ولی وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زمین افتاد، دلش نیامد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را صدا بزند، فرمود: «آهِ يَا فِضَّةُ ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي»[9]…
حضرت محسن سلام الله علیه عموی شیرخوار کربلاست…
اینجا مادر از پدر خجالت کشید، کربلا برعکس شد… یک جمله از زبان مادر شیرخوار کربلا میگویم…
وقتی آقای ما در حال صحبت کردن بود و دید خون به صورت ایشان پاشیده شد، فرمایش خود را ادامه نداد، برگشت و بچه را نگاه کرد، دید بچه از دست رفته است، دست زیر گلوی طفل گذاشت و خون را به آسمان پاشید، آسمان را نگاه کرد و عرض کرد: خدایا! اگر نصر نازل نمیکنی، به ما صبر بده… وقتی خواست برگردد، کنار خیمهی مادر نرفت، به پشت خیمه رفت. مادر هم ادب کرد و بیرون نیامد…
مرحوم آیت الله غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشّریف بیتی گفته است که میگویم؛ میگوید: مادر ادب کرد و بخاطرِ دلِ سوختهی امام حسین علیه السلام از خیمه بیرون نیامد، اما یک جمله گفت. وقتی از شکاف خیمه نگاه میکرد…
وقتی میخواهند بچه را از شیر بگیرند، با غذای کمکی، با تربت این کار را میکنند…
گفت: «مَا خِلتُ أنَّ السَّهمَ لِلفِطَامِ» فکر همه چیز را میکردم، اما هیچ وقت فکر نمیکردم بچهی مرا با تیر از شیر بگیرند، «حَتّی أرَتنِی جَهرَةً أیَّامِی» تا اینکه خودم با چشمم دیدم…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه بقره، آیه 10 (فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ)
[5] صحیح مسلم، جلد ۴، صفحه ۱۸۸۸، حدیث ۲۴۳۵ (حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ عُثْمَانَ، حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: مَا غِرْتُ عَلَى نِسَاءِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، إِلَّا عَلَى خَدِيجَةَ وَإِنِّي لَمْ أُدْرِكْهَا، قَالَتْ: وَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا ذَبَحَ الشَّاةَ، فَيَقُولُ: «أَرْسِلُوا بِهَا إِلَى أَصْدِقَاءِ خَدِيجَةَ» قَالَتْ: فَأَغْضَبْتُهُ يَوْمًا، فَقُلْتُ: خَدِيجَةَ فَقَالَ: رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ «إِنِّي قَدْ رُزِقْتُ حُبَّهَا»)
[6] کنز الفوائد للکراجکی، صفحه ۱۱۷ (فلما تزوج النبي صلى الله عليه واله خديجة عليه السلام اخبرها بوجده بعلي ومحبته فكانت تستزيده فتزينه وتحليه وتلبسه وترسله مع ولائدها ويحمله خدمها فيقول الناس هذا اخو محمد واحب الخلق إليه وقرة عين خديجة ومن اشتملت السعادة عليه وكانت الطاف خديجة تطرق منزل أبي طالب ليلا ونهارا وصباحا ومساء)
[7] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۰ ، صفحه ۲۸۱ (فض، [كتاب الروضة] ، يل، [الفضائل لابن شاذان ] ، بِالْإِسْنَادِ يَرْفَعُهُ إِلَى اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ أَنَّهُ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ يَقْضِي بَيْنَ اَلنَّاسِ إِذْ جَاءَهُ جَمَاعَةٌ مَعَهُمْ أَسْوَدُ مَشْدُودُ اَلْأَكْتَافِ فَقَالُوا هَذَا سَارِقٌ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ يَا أَسْوَدُ سَرَقْتَ قَالَ نَعَمْ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ لَهُ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ إِنْ قُلْتَهَا ثَانِيَةً قَطَعْتُ يَدَكَ قَالَ نَعَمْ يَا مَوْلاَيَ قَالَ وَيْلَكَ اُنْظُرْ مَا ذَا تَقُولُ سَرَقْتَ قَالَ نَعَمْ يَا مَوْلاَيَ فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ اِقْطَعُوا يَدَهُ فَقَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ اَلْقَطْعُ قَالَ فَقُطِعَ يَمِينُهُ فَأَخَذَهَا بِشِمَالِهِ وَ هِيَ تَقْطُرُ دَماً فَاسْتَقْبَلَهُ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ اِبْنُ اَلْكَوَّاءِ فَقَالَ يَا أَسْوَدُ مَنْ قَطَعَ يَمِينَكَ قَالَ قَطَعَ يَمِينِي سَيِّدُ اَلْوَصِيِّينَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِمَامُ اَلْهُدَى وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ اِبْنَةِ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْمُجْتَبَى وَ أَبُو اَلْحُسَيْنِ اَلْمُرْتَضَى اَلسَّابِقُ إِلَى جَنَّاتِ اَلنَّعِيمِ مُصَادِمُ اَلْأَبْطَالِ اَلْمُنْتَقِمُ مِنَ اَلْجُهَّالِ مُعْطِي اَلزَّكَاةِ مَنِيعُ اَلصِّيَانَةِ مِنْ هَاشِمٍ اَلْقَمْقَامِ اِبْنُ عَمِّ اَلرَّسُولِ اَلْهَادِي إِلَى اَلرَّشَادِ وَ اَلنَّاطِقُ بِالسَّدَادِ شُجَاعٌ مَكِّيٌّ جَحْجَاحٌ وَفِيٌّ بَطِينٌ أَنْزَعُ أَمِينٌ مِنْ آلِ حم وَ يس وَ طه وَ اَلْمَيَامِينَ مُحِلِّي اَلْحَرَمَيْنِ وَ مُصَلِّي اَلْقِبْلَتَيْنِ خَاتَمُ اَلْأَوْصِيَاءِ وَ وَصِيُّ صَفْوَةِ اَلْأَنْبِيَاءِ اَلْقَسْوَرَةُ اَلْهُمَامُ وَ اَلْبَطَلُ اَلضِّرْغَامُ اَلْمُؤَيَّدُ بِجَبْرَائِيلَ اَلْأَمِينِ وَ اَلْمَنْصُورُ بِمِيكَائِيلَ اَلْمُبِينِ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ اَلْمُطْفِئُ نِيرَانَ اَلْمُوقِدِينَ وَ خَيْرُ مَنْ نَشَأَ مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ اَلْمَحْفُوفُ بِجُنْدٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَى رَغْمِ أَنْفِ اَلرَّاغِبِينَ وَ مَوْلَى اَلنَّاسِ أَجْمَعِينَ فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْكَوَّاءِ وَيْلَكَ يَا أَسْوَدُ قَطَعَ يَمِينَكَ وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيْهِ هَذَا اَلثَّنَاءَ كُلَّهُ قَالَ وَ مَا لِي لاَ أُثْنِي عَلَيْهِ وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّهُ لَحْمِي وَ دَمِي وَ اَللَّهِ مَا قَطَعَنِي إِلاَّ بِحَقٍّ أَوْجَبَهُ اَللَّهُ عَلَيَّ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ سَيِّدِي رَأَيْتُ عَجَباً قَالَ وَ مَا رَأَيْتَ قَالَ صَادَفْتُ أَسْوَداً قُطِعَتْ يَمِينُهُ وَ أَخَذَهَا بِشِمَالِهِ وَ هِيَ تَقْطُرُ دَماً فَقُلْتُ لَهُ يَا أَسْوَدُ مَنْ قَطَعَ يَمِينَكَ قَالَ سَيِّدُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَعَدْتُ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ وَيْحَكَ قَطَعَ يَمِينَكَ وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيْهِ هَذَا اَلثَّنَاءَ كُلَّهُ فَقَالَ وَ مَا لِي لاَ أُثْنِي عَلَيْهِ وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّهُ لَحْمِي وَ دَمِي وَ اَللَّهِ مَا قَطَعَنِي إِلاَّ بِحَقٍّ أَوْجَبَهُ اَللَّهُ عَلَيَّ قَالَ فَالْتَفَتَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى وَلَدِهِ اَلْحَسَنِ وَ قَالَ قُمْ هَاتِ عَمَّكَ اَلْأَسْوَدَ قَالَ فَخَرَجَ اَلْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي طَلَبِهِ فَوَجَدَهُ فِي مَوْضِعٍ يُقَالُ لَهُ كِنْدَةُ وَ أَتَى بِهِ إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا أَسْوَدُ قَطَعْتُ يَمِينَكَ وَ أَنْتَ تُثْنِي عَلَيَّ فَقَالَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ مَا لِي لاَ أُثْنِي عَلَيْكَ وَ قَدْ خَالَطَ حُبُّكَ دَمِي وَ لَحْمِي وَ اَللَّهِ مَا قَطَعْتَ إِلاَّ بِحَقٍّ كَانَ عَلَيَّ مِمَّا يُنْجِي مِنْ عِقَابِ اَلْآخِرَةِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هَاتِ يَدَكَ فَنَاوَلَهُ فَأَخَذَهَا وَ وَضَعَهَا فِي اَلْمَوْضِعِ اَلَّذِي قُطِعَتْ مِنْهُ ثُمَّ غَطَّاهَا بِرِدَائِهِ فَقَامَ وَ صَلَّى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ دَعَا بِدُعَاءٍ سَمِعْنَاهُ يَقُولُ فِي آخِرِ دُعَائِهِ آمِينَ ثُمَّ شَالَ اَلرِّدَاءَ وَ قَالَ اِضْبِطِي أَيَّتُهَا اَلْعُرُوقُ كَمَا كُنْتِ وَ اِتَّصِلِي فَقَامَ اَلْأَسْوَدُ وَ هُوَ يَقُولُ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ بِعَلِيٍّ اَلَّذِي رَدَّ اَلْيَدَ اَلْقَطْعَاءَ بَعْدَ تَخْلِيَتِهَا مِنَ اَلزَّنْدِ ثُمَّ اِنْكَبَّ عَلَى قَدَمَيْهِ وَ قَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا وَارِثَ عِلْمِ اَلنُّبُوَّةِ .)
[8] صحيح البخاري ، جلد 5 ، صفحه 75 (حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرَّقَاشِيُّ، حَدَّثَنَا مُعْتَمِرٌ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ: حَدَّثَنَا أَبُو مِجْلَزٍ، عَنْ قَيْسِ بْنِ عُبَادٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ قَالَ: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ الرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ القِيَامَةِ» وَقَالَ قَيْسُ بْنُ عُبَادٍ: وَفِيهِمْ أُنْزِلَتْ: {هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ} [الحج: 19] قَالَ: ” هُمُ الَّذِينَ تَبَارَزُوا يَوْمَ بَدْرٍ: حَمْزَةُ، وَعَلِيٌّ، وَعُبَيْدَةُ، أَوْ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الحَارِثِ، وَشَيْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ، وَعُتْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ، وَالوَلِيدُ بْنُ عُتْبَةَ “)
[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۰ ، صفحه ۲۸۷ (فَقَالَتْ: يَا عَدُوَّ اَللَّهِ وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ وَ عَدُوَّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ، فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ يَدَيْهَا مِنَ اَلْبَابِ تَمْنَعُنِي مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَيَّ فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَاءً، فَكِدْتُ أَنْ أَلِينَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ اَلْبَابِ فَذَكَرْتُ أَحْقَادَ عَلِيٍّ وَ وُلُوعَهُ فِي دِمَاءِ صَنَادِيدِ اَلْعَرَبِ ، وَ كَيْدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَكَلْتُ اَلْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَى اَلْمَدِينَةِ أَسْفَلَهَا، وَ قَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اَللَّهِ ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ اِبْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اَللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ، وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِيَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى اَلْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ اَلْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَيَّ بِوَجْهٍ أَغْشَى بَصَرِي، فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّيْهَا مِنْ ظَاهِرِ اَلْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى اَلْأَرْضِ، وَ خَرَجَ عَلِيٌّ ، فَلَمَّا أَحْسَسْتُ بِهِ أَسْرَعْتُ إِلَى خَارِجِ اَلدَّارِ وَ قُلْتُ لِخَالِدٍ وَ قُنْفُذٍ وَ مَنْ مَعَهُمَا: نَجَوْتُ مِنْ أَمْرٍ عَظِيمٍ. وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى: قَدْ جَنَيْتُ جِنَايَةً عَظِيمَةً لاَ آمَنُ عَلَى نَفْسِي.)