«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مرور جلسات قبل
به محضر مبارک شما عرض کردیم که در موضوعات غیر از ضروریات دین، این اتفاق نظر به این شکل کم پیش میآید که اینطور بیش از چهارصد شاعر شیعه به آن تصریح کنند، در میان اینها هم فحول علماء و مراجع هستند، سیّد بحرالعلوم اعلی الله مقامه الشّریف، کاشف الغطاء اعلی الله مقامه الشّریف، مرحوم آیت الله العظمی شیخ حسین کبیر که به او شیخ حسین نجف میگویند، شعرایی از قدما بخاطر گفتن این حرفها در محضر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جایزه گرفتهاند و تشویق شدهاند و دعا شدهاند، تصریحات علما از مشارب مختلف، از آنهایی که اهل فلسفه هستند، از آنهایی که اخباری هستند، از آنهایی که فقیه هستند، از آنهایی که اصولی هستند، از متکلمین شیعه، از ادبای شیعه، رهبران انقلاب اسلامی، علمای امروز نجف، یعنی کم پیش میآید که همه در این تنوع یک چیز بگویند، بگویند که اگر سقیفه نبود حتّی دو نفر هم دچار اختلاف نمیشدند، سنگی روی سنگی نمیلغزید، خونی ریخته نمیشد، حرمتی هتک نمیشد، ظلمی نمیشد، شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و اسارت و… هیچ.
طبعاً روایات هم به این فهم کمک کرده است، حتّی بعضیها که مستبصر هستند، مانند نوادهی «سِندی بن شاهِک» که جدّ اعلای او درواقع قاتل حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه است، او هم اینطور میگوید که
وَ قَد عَلِمُوا أنَّ يَومَ الغَدِير بِغَدرِهِم جَرَّ يَومَ الجَمَل
با خیانت در غدیر بود که جمل درست شد. جمل، صفین، نهروان، کربلا و… درواقع یعنی همه جا.
دیگر کیفرخواستی بیش از این در جایی پیدا نمیشود، یعنی همهی عالم را به گردن یک جا انداختهاند.
عرض کردیم چطور اینطور میشود، حال این را فرمودهاند، چون روایت دارد ما تعبّداً میپذیریم، اما حال ببینیم چطور اینطور میشود.
عرض کردیم کارهایی کردند، اولاً دستگاه معرفتی مسلمین را دچار اختلال کردند، هک کردند، جابجا کردند، بگونهای که وقتی طرف نگاه میکند شب را روز ببیند و روز را شب، سرد را گرم ببیند و گرم را سرد، اولویتهای او جابجا بشود. اولین خطر امنیت ملّی برای آن تفکّر نه روم شرقی بود و نه ایران غربی بود، خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود! خودِ همین موضوع نشان میدهد که اینها چه فکری داشتند.
بنده کاری به آن افراد خاص ندارم، فعلاً با مردم کار دارم.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به او فرمودند: «أجِئتَ لِتُحرِقَ دَارَنَا؟»[4] آیا آمدهای که خانهی مرا آتش بزنی؟ گفت: این کار برای تقویت دین پدرت است! این کار را برای دین میکنم!
اگر زمانی قوام انحراف به یک فرد باشد اینقدر خطرناک نیست، چون با مرگ او تمام میشود. کجا خطرناک است؟ وقتی که آن انحراف را با ابزاری به شیوه و عادت و سبک زندگی تبدیل کنید، در اینصورت دیگر نمیتوانید جلوی آن را بگیرید، چون مردم نسبت به آن تعلّق پیدا میکنند، برای آن غیرت پیدا میکنند، طوری که انگار حق است، در حالی که باطل است.
اگر الآن نستجیربالله کسی به این جلسه بیاید و به شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه جسارت کند، بالاتر معاذالله اگر به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت کند، شما تحمّل نمیکند؛ البته این تعصب حق است.
او چنان به یک امر باطلی تعصب دارد که انگار این اتفاق افتاده است، یعنی مجلس را بهم میزند، میگوید ما در ماه رمضان میخواهیم نماز بخوانیم و این علی اجازه نمیدهد و جلوی نماز مردم را گرفته است! حال به او بگویید این بدعت است و این نماز نیست، قبول نمیکند. در اینصورت دیگر قوام به شخص نیست و استمرار پیدا میکند.
اهمیّت حکومت
عرض کردیم یکی از ابزار مهم حکومت بود، حکومت غصب شد که اینطور شد، خدا شاهد است اگر ما قدری تاریخ خوانده باشیم و ببینیم آرزوی بزرگانی چون علامه حلّی اعلی الله مقامه الشّریف این بود که یک مجلس بدون ترور و دردسر بگیرند و پرچم بزنند و بگویند اینجا مجلس عزای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. بروید و ابتدای کتاب «منهاج الکرامة» را ببینید، در مورد سلطان مغول میگوید «ابقاء الله الی یوم القیامة» سایه شما تا روز قیامت به سر ما باشد. اگر کسی نداند میگوید مگر او چکار کرده است؟ سلطان مغول شیعه شد! اینطور شیعه نشد که شما فکر کنید مثلاً امام خمینی رضوان الله تعالی علیه شد، قوهی قضائیه او در دست ائمه شافعی بود، آنها که اجازه نمیدادند، کشور بهم میریخت، شیعه پراکنده بود؛ دو کار کرده بودند، یکی اینکه در هر شهری یک «دارالسیادة» راه انداخته بودند که اگر سادات به شهری سفر رفتند گرسنه نباشند. این موضوع هم خیلی مهم است، تا چند وقت قبل همهی امامزادهها در کوه و کمر فراری بودند، چون آنها را میکشتند، اما حالا دارالسیادة راه انداخته بودند و سادات را تکریم میکردند. دوم اینکه گفته بود کسی حق ندارد جلوی زندگی و اعمال و رفتار شیعیان را بگیرد. علامه حلّی اعلی الله مقامه الشّریف هم میفرماید که خدای متعال سایهی تو را تا قیامت بر سر ما مستدام بدارد.
اینها را نمیگویم که اگر شما امروز مشکلاتی در جامعه میبینید تخدیر بشوید و من بگویم مشکلی نیست، اول آدم باید اصل موضوع را بداند. اول ما باید بدانیم که باید از مسئولین چه مطالباتی داشته باشیم، ما باید کجاها پای کار بیاییم. این حکومت یک استثناء است، بخدا قسم در تاریخ شیعه اتفاقی که الآن افتاده است (با همهی مشکلاتی که هست) نیفتاده بوده است، بروید و تاریخ را ببینید که مهم است. بنده نمیخواهم عرض کنم که مشکلات نیست، مشکلات هست، بعضیها غلط اضافی میکنند، بعضیها اشتباه فاحش میکنند. اما اولاً همه غلط نمیکنند…
انسان باید از این موضوع بترسد، اگر انسان بگوید «همه»، اینها انحلالی است، روز قیامت میگویند مثلاً چند صد هزار پرونده داری، باید سند دزدی هر یک را بگویید. لذا اگر میخواهید به کسی «دزد» هم بگویید، بایستی به کسی که دزد است «دزد» گفت، ان شاء الله خدای متعال دست هر کسی که در جیب بیت المال مسلمین است را با متوکل ملعون محشور کند و او را ساقط کند، اما نمیشود بخاطر ظلم یک نفر بیخود به کس دیگری تهمت زد.
با همهی این مشکلاتی که هست، و ان شاء الله خدای متعال هر کسی که در امور مردم سهل انگاری میکند را لعنت کند و ان شاء الله خدای متعال هر کسی که مردم را یاری میکند یاری کند، ولی وضع ما هنوز استثنائی است، این موضوع را برای این نمیگویم که بگویم الآن هیچ چیزی خراب نیست. به چه چیزی نگاه میکنم؟ به اینکه کسانی بودهاند که بنده به اندازهی ناخن آنها نیستم، اینها برای کاغذ لنگ بودند که علمشان را بنویسند، باید تنها کتاب خطی که نوشته بودند را در بازار میفروختند که نان شب داشته باشند؛ چون دشمنان میخواستند شیعه را لِه کنند. از همین هجمهی سنگینی که امروز در دنیا نسبت به ما هست… البته هجمهی بر علیه انقلاب را نمیگویم، کاری به بحثهای سیاسی ندارم، تعداد زیادی ماهواره بر علیه جمهوری اسلامی حرف میزنند که بنده الآن با آنها کاری ندارم، آنهایی که بر علیه تشیّع هستند که ده برابرِ تاریخ اسلام است، چه علّتی دارند؟ علّت این است که از لشگر شما میترسند. در ایام گذشته مرجع تقلید شیعه… نگاه کنید، فاضل شربیانی رضوان الله تعالی علیه رئیس مذهب (در زمان خودش) است، با سرِ کج به سلطان قاجار نامه نوشته است: «حضرت سلطان، مظفرالدین شاه! ارواح العالمین لتراب مقدمک الفداه»، انگار که با امام زمان ارواحنا فداه حرف میزند! چون اگر غیر از این مینوشت که نامه را نمیخواند… «اگر میشود به این خواهرزادهتان بگویید که این موقوفهی حرم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به ما بدهد که ما شبها قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را روشن کنیم».
اگر کسی بگوید امروز وضع علما بدتر از روزهای پیش است، والله دروغ است. شاید چند نفر زیر عمامهای بزنند، اما صد نفر هم دست به عبای کسی مانند من میکشند، یک ساعت هم مینشینند که ببینند فلانی چه میگوید.
نمیخواهم بگویم همه چیز خوب است، قصد ندارم بدیها را هم کنار بگذارم، الآن هم نمیخواهم از جمهوری اسلامی حرف بزنم، موضوع حکومتی است که اگر بخواهد و اراده کند…
ما ده سال تلاش کردیم که در این تهران راهپیمایی غدیر بشود، اما هیچ اتفاقی رخ نداد. حکومت اراده کرد و شهر قفل شد! بخدا قسم اگر حکومت بیست سال اراده کند غدیر تهران مانند ایام اربعین کربلا از جمعیت منفجر میشود و باید ایستگاه صلواتی را از مسکن مهرِ بیرون از شهر شروع کنیم. ان شاء الله خدای متعال روزی را بیاورد که ایستگاه صلواتی را در خاورمیانه برگزار کنیم.
اینها کارهایِ عادیِ یک نفره و دو نفره نیست، ما اول باید بدانیم که حکومت باید چه کارهایی کند. البته که همهی حکومت هم هیئت نیست، بنده بعنوان مثال عرض کردم، اما در امورِ دینی کار بدون حکومت پیش نمیرود.
اگر شما راه بهتری از این چیزی که الآن هست پیدا کردید که به دین و انسانیت نزدیکتر است، ما هم به آنجا میآییم، باید به سراغ آن رفت. اگر بهتر از ولی فقیه پیدا کردی که بصورت واضح از ایشان بهتر بود، به سراغ او میرویم، خود ولی فقیه هم کنار میرود، این قاعدهی دین است، باید در مجموع برترین باشد، وگرنه باید کنار برود.
بروید و تاریخ را نگاه کنید، فقط موقوفههایی که حکومتهای قاجار و پهلوی غصب کردهاند و پس ندادند، اگر پای دین خرج بشود چقدر میشود. آنها اجازه نمیدادند دین پیش برود. تازه اینها مانند قاجار اهل وقف بودند!
«نصرت خدا» به چه چیزی است؟
آن چیزی که غصب شد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای آن اعتراض کردند، شأنی از ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود که «حکومت» بود، حکومتِ حیدرِ کرّار. اگر او آمده بود ما هم تربیت شده بودیم، اینقدر پلیس در خیابان لازم نداشتیم. فرمودند که هیچ دو نفری با هم به اختلاف بر نمیخوردند، چون تربیت شده بودیم، اما نگذاشتند.
چکار کردند؟ ارزشها را جابجا کردند، البته با الفاظ ثابت. این موضوع را در جلسهی گذشته عرض کردیم. حال میخواهم قدری به آن اضافه کنم.
مردم را به این موضوع عادت دادند که…
زمانی آن کسی که روی صندلی خلافت نشسته بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، انبیاء علیهم السلام هم گدای کوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند. قرار بود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیایند. عبادت و علم و حلم و شجاعت و عظمت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معلوم است؛ اما نفری که آمد هیچ چیزی نداشت، علم نداشت، صبر هم نداشت، خشمگین بود، ظالم بود، زن خود را آنقدر میزد که خسته میشد و میگفت مابقی بماند برای فردا! این شخص تحمل نداشت، دست او دست خودش نبود، این شخص روی صندلی خلافت نشست. چه چیزی داشت که تفوق به مردم داشته باشد؟ هیچ چیزی! لذا ارزشها را جابجا کردند، مردم با این ارزشها زندگی کردند و باور کردند و به دین مردم تبدیل شد.
مثلاً گفتند نصرت یعنی پیروزی، همین پیروزی ظاهری و فیزیکی. خدای متعال فرموده است: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا»[5] ما دائم رسولانمان را یاری میکنیم، «وَالَّذِينَ آمَنُوا» و مؤمنان را، کجا؟ «فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» در دنیا «وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ» و در قیامت.
اینها گفتند: پس ملاک پیروزی است! علامت نصرت هم پیروزی است! پس آن کسی که بر مردم تفوق پیدا کرده است و شاه شده است منصور است، یاری شده است، خدا خواسته است.
همانطور که جلسهی گذشته عرض کردم میگفت: خالد بن ولید سیف الله است! شمشیر خدا را در غلاف کنم؟
چه کسی جرأت دارد شمشیر خدا را در غلاف کند؟
حال بحث در اینجاست که آیا خالد بن ولید سیف الله است یا نه! وگرنه چه کسی جرأت دارد که بگوید شمشیر خدا به غلاف برود؟ اما آیا این شخص شمشیر خداست؟
گفتند «پیروزی ملاک است». وقتی پیروزی ملاک است، ملاک پیروزی است، ملاک این است که شما در این بازی برنده بشوید، یا قویتر هستی که برنده میشوید، یا عالِمتر هستید، یا حرفهایتر هستید، یا داور را میخرید، یا میزنید، یا تقلّب میکنید، هدف وسیله را توجیه میکند، نتیجه مهم است!
به این سمت رفتند.
«سیوطی» کتابی به نام «تاریخ الخلفاء» دارد، میگوید هر کسی توانسته قیام کرده است، من در اینجا نام کسانی را مینویسم که خلیفهی مشروع و شرعی هستند، اینها کسانی هستند که بر همهی دشمنانشان غلبه کردهاند؛ مثلاً میگوید عبدالملک مروان از سال 62 نیمی از جهان اسلام را در اختیار داشت ولی من او را از سال 73 حساب میکنم، چون سال 73 دیگر تمام دشمنان خود را کشته بود، از این به بعد شرعی است! یزید در همهی دو سال و نیمِ خود به همه غلبه کرد و شرعی است!
ملاک چیست؟ پیروزی!
اگر کسی این راه را پیش ببرد… ولی الله دهلوی در «إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء» میگوید علی خلیفهی مورد رضایت خدا نبود، چون شکست خورد!
اینها آدمهای بیسوادی نبودند، یک نفر نیست به این شخص بگوید وقتی خدا میگوید «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا»، آیا فراموش کرده است که بعضی از انبیاء کشته شدهاند؟ یعنی آنها نبی نبودهاند؟ آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در احد شکست نخوردند؟ آیا نبی نبودند؟
خدای متعال در قرآن کریم میفرماید که حضرت هارون علی نبیّنا و آله و علیه السلام نبی بود، «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي»،[6] آیا نبی نبود و خدا راضی نبود؟
چه کسی گفته است که تو «نصرت» را همان صحنه ببینی؟
مثال خواهم زد که ببینید. این نگاهی که اینها درست کردند که ملاک را قوّت و زور و غلبه به هر قیمت است، امروز در بعضی از کسانی که گاهی در سیاست ورود میکنند، دیدهاید که با دروغ و حقهبازی زمین و زمین را به هم میبندند که رأی بیاورند، این شیوهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، این همان رسوبات سقیفه است. اینکه «من باید به هر روشی که شده است برنده بشوم» منطق حکومت سقیفه است، چون اتفاقاً به شهوات نزدیک است، اگر همه از خدا فاصله بگیرند این کار را یاد میگیرند.
آیا خدا فراموش کرده بود که اولیاء خدا شکست خورده بودند؟ آیا خودِ خدای متعال این موضوع را در قرآن کریم نفرموده است که انبیاء کشته شدهاند؟ چه کسی به تو گفته است که اولاً پیروزی باید به هر قیمتی باشد؟ ثانیاً چه کسی گفته است که پیروزی همان عرصه؟
حضرت زینب کبری سلام الله علیها را با آن لباس دون شأن به مجلس یزید ملعون آوردند و این آیات را خواندند: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»،[7] عزّت و نعوذبالله ذلّت. اول حضرت زینب کبری سلام الله علیها در مقابل آن سفیرها بر دهان یزید ملعون زدند و فرمودند: «لَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّواهِى مُخاطَبَتَكَ»[8] روزگار کار را به جایی رسانده است که من باید با تو حرف بزنم، «إنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ» تو خارتر از آن هستی که من با تو حرف بزنم.
اینطور نیست که یزید ناگهان بگوید من عزّت دارم، بلکه به یزید هم یاد دادهاند که پیروز عزیز است.
اولاً من به شما عرض کنم، آیا امروز کسی پیدا میشود که بگوید یزید پیروز است و امام حسین علیه السلام شکست خورده است؟
یک خاطرهی جدید بگویم که ببینید نه تنها ما شیعیان اینطور نمیگوییم، بلکه عقلای مذاهب دیگر هم نمیگویند.
دو سال قبل روز عاشورا، تلویزیون پاکستان برای گزارش به هیئتی رفت، همینکه شروع به پخش کرد، مداح در این فراز زیارت عاشورا بود که «اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّی وَ ابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِیَ وَالثّالِثَ وَ الرّابِعَ اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً». پاکستان بهم ریخت.
مذاهب دیگر گفتند که برای دفاع از صحابه «راهپیمایی انتصار صحابه» میکنیم. این امر بسیار خطرناک بود. امکان درگیری جدّی بود. تعداد زیادی برای این راهپیمایی آمدند.
در پاکستان ناصبی هم داریم، زیاد نیستند ولی آثارشان چاپ میشود و به ما هم میرسد، در آثارشان به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دشنام میدهند، مثلاً میگویند [امام] حسین [علیه السلام] سیّد شهیدان نیست، چون برای خدا کشته نشده است و برای مال دنیا کشته شده است (نستجیربالله و معاذالله). میخواهم عرض کنم یعنی اینها اینقدر بیادب هستند.
اهل سنّت راهپیمایی انتصار صحابه راه انداختند، این نواصب که زیاد هم نیستند آمدند و برای یزید شعار دادند و «درود بر یزید» گفتند. راهپیمایی بهم خورد.
چند میلیون نفر از شیعیان روز اربعین در کراچی راهپیمایی کردند. بعد از راهپیمایی اربعین اصلی (عراق)، این راهپیمایی کراچی در آن سال دومین راهپیمایی بزرگ جهان بود. جمع زیادی از اهل سنّت هم آمدند و گفتند که ما طرفدار یزید نیستیم و ما با اینها نیستیم.
آیا یزید ملعون پیروز است؟ آن کسانی که پدر یزید را صحابه میدانند هم به راهپیمایی میآیند و میگویند ما طرفدار این ملعون نیستیم.
امروز چه کسی پیروز است؟ مثلاً امروز کجا منطق معاویه را تدریس میکنند؟ ممکن است چون میگویند او صحابی است، از او دفاع کنند، اما کجا دیدهاید که بگویند مسلکِ فلانی معاویه است؟ شیوهی او را باید برای بیبیسی آموزش بدهند، شیوهی او که به درد مسلمین نمیخورد.
یزید ملعون گفت ما پیروز هستیم، اما قبر آن ملعون امروز کجاست؟
هنگامی که اسب به قتلگاه برده بودند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها وقتی حضرت سجّاد علیه السلام گریه میکردند… وقتی حضرت سجّاد علیه السلام فرمودند: عمّه! ببین با حجّت خدا چکار میکنند! حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: اولاً آسمان را ببین، انبیاء ما را میشناسند. اینجا را هم نگاه نکن که ما امروز غریب شدهایم و دست مرا میبندند، من آن روز را میبینم که شیعیان به اینجا میآیند و ضجّه میزنند، لحظهای اجازه نمیدهند که اینجا خلوت بشود.
امروز قبر یزید و معاویه کجاست؟
ملاک نصرت چیست؟
اگر خدای متعال «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا» فرموده است، جاهای دیگر هم کشته شدنِ انبیاء علیهم السلام را فرموده است.
پرچم چه کسی بالاست؟ چه کسی دوام دارد؟ امروز کجا سنّتی از معاویه هست که بشود به آن افتخار کرد؟
پادشاهی بالاتر از تخیّلِ دیگران!
در حالی که ما امیرالمؤمنینی داریم که از افسانههای دیگران جلوتر است، نه از حقیقتِ دیگران!
من یکی از آنهایی که خیلی علاقه دارم را بگویم، دوست دارم هنگامی که جنازهی مرا بلند میکنند این را بگویند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حاکم مسلمین بودند، دنیا را در اختیار داشتند. وقتی به بازار میرفتند، اگر فرصت داشتند، کنار سینیِ خرمای میثم میایستادند. گاهی میثم کاری داشت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اگر فرصت داشتند بجای میثم خرما میفروخت که میثم برود و به کارهای خود برسد!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ایستاده بودند و نگاه میکردند، دیدند حجرهای در حال بار برداشتن و بار گذاشتن هستند، نام باربرها «حمّال» است، «حمّال» در عرب توهین نیست، همان باربر است. اینها برای باربریِ خود پول میگیرند. دلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه طاقت نمیآورد، وقتی میدیدند باربرها در حال بار خالی کردن هستند، با اینکه آنها پول گرفته بودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میرفتند و زیر بار اینها را میگرفتند و کمک میکردند.
شما در افسانهی کدام خیالپردازی چنین شاهی دیدهاید؟
یَا مُعینَ الحَمّالَ الحَمُولَه! بار گناه ما سنگین است! ما به شما امید داریم… خودِ حضرت هم فرمودند: «أَنَا مَلْجَأُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ مَأْمَنُ كُلِّ خَائِفٍ»،[9]… ما از عاقبتمان میترسیم… حضرت فرمودند: من پناهگاه هر کسی هستم که میترسد…
مطلب دیگری هم عرض کنم که معلوم بشود چه کسی پیروز است، اینها طوری زندگی کردهاند که حتّی از تخیّلِ دیگران جلوتر است!
نمونهی «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ»
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این مطلب را در خطبه فدکیه خواندند، فرمودند: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ»،[10] خدای متعال پیغمبری بین شما فرستاد «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» که تحمّل نداشت سختیهای شما را ببیند، «حَریصٌ عَلَیْکُمْ» حرص میزد که شما را نجات بدهد، «بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ» رئوف و رحیم بود. بعد فرمودند: «فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی» پدرِ من بوده است…
حکومتها گاهی اموال اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را مصادره میکردند، در این هنگام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین پول نداشتند، گاهی اموال اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مصادره نمیشد و پول دستشان بود.
یکی از کارهای حکومتها این است که اموال امام سجّاد علیه السلام را مصادره میکنند.
اموال امام سجّاد علیه السلام را مصادره کرده بودند… این عبارت را ببینید: «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» نمیتواند تحمّل کند…
شما این را بدانید که روزی که دلتان شکست، دل امام زمان ارواحنا فداه بیشتر از شما برای شما شکسته است، شما امامی ندارید که بیخیالِ شما باشد، «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ»، بخدا اگر در جایی به شما تلخی برسد، هزار برابرِ آن جگرِ مبارکِ امام زمان ارواحنا فداه میسوزد، هر مرتبه که زمین بخورید امام زمان ارواحنا فداه شما را دعا میکنند، هر مرتبه که به خیری برسید امام زمان ارواحنا فداه واسطه هستند.
این نمونهی «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» است: اموال امام سجّاد صلوات الله علیه را مصادره کرده بودند، حضرت با خادم خود در راه عبور از جایی بودند، یک نفر آمد و گفت: آقا! من گرفتار هستم و…
امام سجّاد علیه السلام روی خاک نشستند و شروع کردند به گریه کردن.
بردهی حضرت گفت: اموال حضرت را مصادره کردهاند، شما را به خدا قسم میدهم که دردهایتان را به آقا نگویید، آقا تحمّل شنیدن ندارند.
ملاکِ عزّت در این عالم این نیست که کسی با زور و شمشیر به دیگران بزند، عزّت این است که چنان دیگران را آدم حساب میکردند…
کُمِیت در اشعار خود که در مقابل حضرت سجّاد علیه السلام و حضرت باقر علیه السلام خوانده است و تشویق شده است گفته است: فرق شما با بنی امیّه این است که اگر اینها حاکم بشوند، مردم را حیوان درنظر میگیرند، اما اگر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به حکومت برسند مردم انسان هستند.
یعنی اگر حکومت اسلامی است باید مردم انسانِ آزادِ محترمِ عدالتخواه باشند.
اینها از دست رفت، دوز و کلک و دزدی به ارزش تبدیل شد، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگفتند که چرا تو مانند معاویه نیستی؟
شعار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این بود که «الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ»،[11] هیچ قوی و یقهسفیدی برای من قدرت ندارد، «حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ» تا اینکه حق را از حلقوم او بیرون نکشم. ضعیفها برای من قوی هستند که حق را به آنها برگردانم.
مالک! آن کسانی که دستشان به تو نمیرسد، تو به دنبالشان برو و پیدایشان کن و برایشان نوکری کن.
باید اینها را مطالبه و تربیت کرد.
عدلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
شاعری در صفّین مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگفت، مدحِ مالک اشتر میگفت، مدحِ عدی بن حاتم طاعی میگفت، مدحِ سعید بن قیس همدانی میگفت، مدح سربازان و سرداران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را میگفت، معاویه و عمروعاص را هجو میکرد، گاهی چنان میزد که سرداران سپاه معاویه میگفتند یک مرتبهی دیگر بگو که یادداشت کنیم، خیلی زیبا بود!
نام این شاعر «نجاشی» است.
اگر همهی اشعاری که در رجزهای صفین میخواندند را جمع کنی، بیش از نیمی از آنها برای این نجاشی است. اشعار او خیلی هم بابصیرت است، از امامت و ولایت و ولایت تکوینی حضرت میگفت، از تخریب عمروعاص و ابوموسی اشعری میگفت، مثلاً میگفت که نهایتِ این حکمیّت هم شرّ است.
نجاشی پیرمرد بود، بعد از جنگ صفین، بعد از آن کارنامهی درخشان، متأسفانه ماه رمضان شرب خمر کرد و نعره کشید و صدای او بیرون رفت. وگرنه حضرت که به خانهی کسی کاری نداشتند. وقتی صدای او بیرون رفت او را گرفتند. «طارق بن عبدالله نهدی» رئیس قبیلهی آنها بود. نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفت و عرض کرد: یا علی! این نجاشی خیلی در مدح شما تلاش کرده است، خیلی معاویه را تخریب کرده است. من لشگر قوم خود را به پای شما آوردهام، ما در صفین شهید دادهایم، لطفاً از جرم این نجاشی بگذرید. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: این حکم خداست.
«طارق بن عبدالله نهدی» گفت: این کار به ما برمیخورد، من میخواهم ریش گرو بگذارم، از این نجاشی بگذرید. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: این حکم خداست.
«طارق بن عبدالله نهدی» گفت: حداقل برای اینکه من ضایع نشوم از بیست ضربهی اضافه که مربوط به ماه رمضان است بگذرید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: این حکم خداست.
«طارق بن عبدالله نهدی» گفت در اینصورت ما میرویم.
حضرت فرمودند: نه بودنتان عزّت است و نه رفتنتان وحشت است.
آنها هم پیش معاویه رفتند، معاویه خیلی آنها را تحویل گرفت، کاری نداشت که چقدر او معاویه را ضایع کرده بود. منطق معاویه جذب به هر قیمت بود. نجاشیِ بدبخت هم مدح معاویه گفت.
اما این «طارق بن عبدالله نهدی» مرام داشت. جملهای گفته است که حتّی اگر بگردید در افسانهها پیدا نمیکنید.
وقتی اینها آمدند معاویه خیلی لذّت برد، فرماندهی سپاه روبرو به او رجوع کرده بود! گفت: پس جلسهای ترتیب بدهم که توضیح بدهید این علی قدر شما را نمیداند.
«طارق بن عبدالله نهدی» گفت: معاویه! ما به اینجا آمدهایم، ولی ظلمِ علی ما را به اینجا نیاورده است، این عدل علی است که ما را به اینجا آورده است. ما توقعِ ظلم داشتیم اما علی اهل ظلم نبود. عدل علی ما را به اینجا آورده است.
همهی این مفاهیم را خراب کردند، مفاهیم را خراب کردند که قذافیِ ملعون میگفت من امیرالمومنین هستم، مفاهیم را خراب کردند که در کتب عقایدی مجبور شدند بگویند که «ونرى الصلاة خلف كل برٍّ وفاجرٍ»،[12] چون کسی پشت اینها نماز نمیخواند، برای همین این موضوع را جزو اعتقادات آوردند که باید پشت سر هر فاسق و فاجری نماز خواند، اگر نماز نخوانی بیدین هستی.
احکام امام جماعت برای فقه است، اما دیدند زور فقه برای این موضوع کم است، برای همین این موضوع را در کتب عقاید آوردند! گفتند باید پشت سر هر فاسق فاجر ناپاکزادهای نماز بخوانید!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چهار سال و هشت ماه حکومت کردند، آن چیزی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای آن ضجّه میزدند، ضمناً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سه جنگ بزرگ هم داشتند، آن هم بعد از بیست و پنج سال انحرافی که ایجاد شده بود و جامعه میخواستند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند آنها عمل کند.
حکومتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امروز با افسانهها قابل قیاس نیست، حال اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبل از این همه انحراف وارد میشدند چه میشد؟ دیگر ما امروز گیرِ آب و دانه نبودیم، ما امروز به دنبال این بودیم که وقتی عبادت میکنیم، آیا عبادتِ ما ترازِ یارانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هست یا نیست، آیا فرزندانمان در ترازِ یارانِ برجستهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند یا نیستند…
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
امروز روز خیلی سختی بود، حوالی عصر خبر دادند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شهید شدهاند، مردم جمع شدند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینند… میخواستند ببینند آن کسی که زانوانش در خیبر خَم نشد، چطور کمرش شکسته شده است… جمع شدند که تماشا کنند… خیلیها کینه داشتند، نفرتها در دلها شعله میکشید، میخواستند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تماشا کنند…
اگر اینها اهل بودند قبلاً در ایام بستری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میآمدند تا سر بزنند، اما الآن آمده بودند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تماشا کنند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند که پیغام بدهید تشییع به تأخیر افتاده است، اینها خیال کردند که منظور حضرت فردا صبح است، برای همین هم رفتند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانه آمدند…
وقتی شرایط اینطوری پیش میآید اول بچههای خردسال را به جای دیگری میبرند، ولی در اینجا نمیشد، باید همه چیز مخفیانه رخ میداد، همهی اتفاقات در مقابل چشم بچهها رخ داد، تابوت مقابل چشم بچهها ساخته شد، مغتسل جلوی چشم بچهها بود، حضرت دو پایه و تختهای گذاشتند و بدنِ مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را روی تخته گذاشتند و مشغول شدند…
ان شاء الله خدای متعال برای شما نیاورد که ببینید، اگر مادر هجده ساله از دنیا برود مگر میشود بچههای خردسال را کنترل کرد؟
اما دل حسنین علیهما السلام آنقدر برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سوخته بود… اینها عقب ایستاده بودند که پدر دیگر داغ و دردِ دیگری نداشته باشد…
قدیمیها تعبیری میگویند که روایات نیست، ولی بعید نیست که اینطور باشد، میگویند آستین به دهان گرفته بودند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم مشغول بودند…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تمهید کرده بودند، باید آن دو نفر نباشند، برای همین باید همهی کارها شبانه و مخفیانه باشد، اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک دستور را برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داده بودند، فرمودند: از زیر لباس غسل بده… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مراعات کردند… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم گاهی مشغول میشدند و گاهی سر به دیوار میگذاشتند… یک لحظه متوجّه شدند که بچهها وحشت کردهاند…
فدای لطافت شما یا امیرالمؤمنین!
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیدند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها و فضّه ایستادهاند، لطافت را ببینید، در این شرایط است که معلوم میشود او امیرالمؤمنین است، او پدرِ امّت است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگشتند و دیدند حال بچهها خراب است، فرمودند: «يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ»،[13] بیایید و با مادرتان وداع کنید، «فَهَذَا اَلْفِرَاقُ وَ اَللِّقَاءُ فِي اَلْجَنَّةِ»… این لطافت است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فضّه را هم بین فرزندان فرمودند…
باید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدن را داخل تابوت میگذاشتند که حمل بشود تا نماز بخوانند.
برداشت بنده این است که آن چند نفر فقط در نماز شرکت کردند، روایاتی هم هست که چیز دیگری میگوید.
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدن را داخل تابوت گذاشتند، شاعری مطلب عجیبی میگوید، میگوید حضرت تابوت را نگاه کردند و فرمودند: «یَا نَعشُ رِفقاً بِالعَزِیزَةِ إنَّهَا» ای تابوت! مدارا کن! تن او زخمی است… «مُجَرَّحَةٌ لا تَخدِشِ الجُرحَ ثانِيا»…
حضرت بدن را در تابوت گذاشتند، سمان و ابوذر و مقداد در خانه بودند، شنیدند صدای در میآید، آمدند و دیدند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه هستند که میفرمایند: مادرمان اجازه داده است که شما هم در نماز ایشان شرکت کنید. آمدند و در نماز شرکت کردند و رفتند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواهند بدن را ببرند که دفن کنند، مسئلهی دفن این نبود که یک تنه چطور داخل قبر ببرند، چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی سبک شده بودند، مسئله چیز دیگری بود…
اگر شما یک ماشین از کسی قرض بگیرید و آن ماشین آسیب ببیند، نمیدانید چطور در صورت طرف نگاه کنید.
او کیست؟ «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّهِ فِي أَرْضِهِ»… طرف مقابل هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند که لحظات آخر به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «هَذِهِ وَدِيعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ».[14]
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همه کار را به امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم انجام دادهاند، اینجا مسئله حرام و حلال نیست، از حبّ شدید شرمندهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است…
بدن را در خاک گذاشت، آداب دفن را انجام داد، لحد چید… برای شما بمیرم… خاک ریخت…
یک شاعر عرب میگوید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آرزوهای خود را دفن کرد…
خاک را ریخت و روی آن را صاف کرد که معلوم نباشد اینجا قبر است، آرام بود، البته تا وقتی که دست حضرت به قبر بود، «فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ»[15] وقتی دست خود را از خاک برداشت ارتباط قطع شد، «هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ» غم به حضرت حمله کرد… از چشمان مبارک حضرت مانند ناودان اشک میجوشید…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها اینجا یاد گرفتند که در قتلگاه صدا زدند «يَا مُحَمَّدَاهْ! صَلَّى عَلَيْكَ مَلاَئِكَةُ اَلسَّمَاءِ»[16]…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنِ اِبْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ»…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در اینجا مطالب عجیبی فرمودند، یکی از آنها این است که حضرت فرمودند: امانت را آوردم، منتها در متن این نیست که فاعل خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد، فرمودند: «لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ» امانت پس گرفته شد…
یک شاعر سیّدِ برجسته حرفی زده است که مرا آتش زده است، میگوید: با یک شرمندگی گفت «وَ وَدِیعَتُکَ الزَّهرَاء عَادَت کَمَا تَرَی» این ودیعهای که دادید، همینطور که میبینید به خدمت شما برمیگردانم، «وَلَکِنَّ إنَّهَا عَادَت وَ لَیسَت کَمَاهِیا» یا رسول الله! ولی به شما عرض کنم که این فاطمه آن فاطمه نیست…
حضرت نگاهی به قبر کردند و دو جمله گفتند، یکی اینکه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند: یا رسول الله! این همان علیِ خیبرشکن است، ولی «وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِي» دیگر نمیتوانم روی پای خود بایستم…
آنهایی که دلشان برای حرم امام رضا علیه السلام تنگ شده است…
دیدهاید به حرم امام رضا علیه السلام میروید، روز آخر با یک شوقی به حرم میروید، بعد نگاه میکنید و میبینید لحظهی برگشتن فرا رسیده است، نمیخواهی برگردی ولی مجبور هستی… آداب وداع این است که میگوید رو به حرم بایست و بگو «السَّلاَمُ عَلَيْكَ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ» باید وداع کنم، خسته نشدهام، مجبور هستم…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نگاه کردند و فرمودند: «سَلاَمٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ»… خسته نشدم، «لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا» خودت فرمودهای که باید تا صبح چهل صورت قبر درست کنم، اگر اینها نبودند «لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً» آنقدر صورت خود را روی قبرت میگذاشتم که به تو ملحق شوم…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگاهی به قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کردند و فرمودند: «سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا» خیلی زود تو را از من گرفتند…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] العقد الفريد ، جلد 5 ، صفحه 13 (عليّ، والعباس، والزبير، وسعد بن عبادة، فأما علي والعباس والزبير فقعدوا في بيت فاطمة حتى بعث إليهم أبو بكر عمر بن الخطاب ليخرجوا من بيت فاطمة، وقال له: إن أبوا فقاتلهم. فأقبل بقبس من نار على أن يضرم عليهم الدار، فلقيته فاطمة فقالت: يا ابن الخطاب، أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم، أو تدخلوا فيما دخلت فيه الأمة! فخرج علي حتى دخل على أبي بكر فبايعه)
[5] سوره مبارکه غافر، آیه 51 (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ)
[6] سوره مبارکه اعراف، آیه 150 (وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)
[7] سوره مبارکه آل عمران، آیه 26 (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)
[8] لهوف، صفحه 174 (مُنْتَحِياً عَلَى ثَنَايَا أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ تَنْكُتُهَا بِمِخْصَرَتِكَ وَ كَيْفَ لاَ تَقُولُ ذَلِكَ وَ قَدْ نَكَأْتَ اَلْقَرْحَةَ وَ اِسْتَأْصَلْتَ اَلشَّافَةَ بِإِرَاقَتِكَ دِمَاءَ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نُجُومِ اَلْأَرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ تَهْتِفُ بِأَشْيَاخِكَ زَعَمْتَ أَنَّكَ تُنَادِيهِمْ فَلَتَرِدَنَّ وَشِيكاً مَوْرِدَهُمْ وَ لَتَوَدَّنَّ أَنَّكَ شَلَلْتَ وَ بَكِمْتَ وَ لَمْ تَكُنْ قُلْتَ مَا قُلْتَ وَ فَعَلْتَ مَا فَعَلْتَ اَللَّهُمَّ خُذْ لَنَا بِحَقِّنَا وَ اِنْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا وَ أَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِمَاءَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا فَوَ اَللَّهِ مَا فَرَيْتَ إِلاَّ جِلْدَكَ وَ لاَ حَزَزْتَ إِلاَّ لَحْمَكَ وَ لَتَرِدَنَّ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِمَا تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْكِ دِمَاءِ ذُرِّيَّتِهِ وَ اِنْتَهَكْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِي عِتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ حَيْثُ يَجْمَعُ اَللَّهُ شَمْلَهُمْ وَ يَلُمُّ شَعَثَهُمْ وَ يَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ « وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ » وَ حَسْبُكَ بِاللَّهِ حَاكِماً وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خَصِيماً وَ بِجَبْرَئِيلَ ظَهِيراً وَ سَيَعْلَمُ مَنْ سَوَّلَ لَكَ وَ مَكَّنَكَ مِنْ رِقَابِ اَلْمُسْلِمِينَ « بِئْسَ لِلظّٰالِمِينَ بَدَلاً » وَ أَيُّكُمْ« شَرٌّ مَكٰاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً » وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ اَلدَّوَاهِي مُخَاطَبَتَكَ إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِيعَكَ وَ أَسْتَكْثِرُ تَوْبِيخَكَ لَكِنَّ اَلْعُيُونَ عبْرَى وَ اَلصُّدُورَ حَرَّى أَلاَ فَالْعَجَبُ كُلُّ اَلْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اَللَّهِ اَلنُّجَبَاءِ بِحِزْبِ اَلشَّيْطَانِ اَلطُّلَقَاءِ فَهَذِهِ اَلْأَيْدِي تَنْطِفُ مِنْ دِمَائِنَا وَ اَلْأَفْوَاهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنَا)
[9] التوحيد ، جلد ۱ ، صفحه ۱۶۴ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي خُطْبَتِهِ: أَنَا اَلْهَادِي وَ أَنَا اَلْمُهْتَدِي وَ أَنَا أَبُو اَلْيَتَامَى وَ اَلْمَسَاكِينِ وَ زَوْجُ اَلْأَرَامِلِ وَ أَنَا مَلْجَأُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ مَأْمَنُ كُلِّ خَائِفٍ وَ أَنَا قَائِدُ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ أَنَا حَبْلُ اَللَّهِ اَلْمَتِينُ وَ أَنَا عُرْوَةُ اَللَّهِ اَلْوُثْقَى وَ كَلِمَةُ اَلتَّقْوَى وَ أَنَا عَيْنُ اَللَّهِ وَ لِسَانُهُ اَلصَّادِقُ وَ يَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اَللَّهِ اَلَّذِي يَقُولُ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يٰا حَسْرَتىٰ عَلىٰ مٰا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللّٰهِ وَ أَنَا يَدُ اَللَّهِ اَلْمَبْسُوطَةُ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ وَ أَنَا بَابُ حِطَّةٍ مَنْ عَرَفَنِي وَ عَرَفَ حَقِّي فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ لِأَنِّي وَصِيُّ نَبِيِّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى خَلْقِهِ لاَ يُنْكِرُ هَذَا إِلاَّ رَادٌّ عَلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ .)
[10] خطبه فدکیه (اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبیمُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ. فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ. فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.)
[11] نهج البلاغه، خطبه 37 (من كلام له (عليه السلام) و فيه يذكر فضائله، قاله بعد وقعة النهروان: فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا وَ تَطَلَّعْتُ حِينَ تَقَبَّعُوا وَ نَطَقْتُ حِينَ تَعْتَعُوا وَ مَضَيْتُ بِنُورِ اللَّهِ حِينَ وَقَفُوا، وَ كُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً، فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْقَوَاصِفُ وَ لَا تُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُ، لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِيَّ مَهْمَزٌ وَ لَا لِقَائِلٍ فِيَّ مَغْمَزٌ. الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَ الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ. رَضِينَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ وَ سَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ.)
[12] شرح العقیدة الطحاویة، جلد 1، صفحه 158
[13] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۱۷۴ (قَالَتْ فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْ أَيْنَ لَكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ هَذَا اَلْخَبَرُ وَ اَلْوَحْيُ قَدِ اِنْقَطَعَ عَنَّا فَقَالَتْ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ رَقَدْتُ اَلسَّاعَةَ فَرَأَيْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي قَصْرٍ مِنَ اَلدُّرِّ اَلْأَبْيَضِ فَلَمَّا رَآنِي قَالَ هَلُمِّي إِلَيَّ يَا بُنَيَّةِ فَإِنِّي إِلَيْكِ مُشْتَاقٌ فَقُلْتُ وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَشَدُّ شَوْقاً مِنْكَ إِلَى لِقَائِكَ فَقَالَ أَنْتِ اَللَّيْلَةَ عِنْدِي وَ هُوَ اَلصَّادِقُ لِمَا وَعَدَ وَ اَلْمُوفِي لِمَا عَاهَدَ فَإِذَا أَنْتَ قَرَأْتَ يس فَاعْلَمْ أَنِّي قَدْ قَضَيْتُ نَحْبِي فَغَسِّلْنِي وَ لاَ تَكْشِفْ عَنِّي فَإِنِّي طَاهِرَةٌ مُطَهَّرَةٌ وَ لْيُصَلِّ عَلَيَّ مَعَكَ مِنْ أَهْلِيَ اَلْأَدْنَى فَالْأَدْنَى وَ مَنْ رُزِقَ أَجْرِي وَ اِدْفِنِّي لَيْلاً فِي قَبْرِي بِهَذَا أَخْبَرَنِي حَبِيبِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ عَلِيٌّ وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ فِي أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِي قَمِيصِهَا وَ لَمْ أَكْشِفْهُ عَنْهَا فَوَ اَللَّهِ لَقَدْ كَانَتْ مَيْمُونَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَةِ حَنُوطِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِي أَكْفَانِهَا فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ اَلرِّدَاءَ نَادَيْتُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا اَلْفِرَاقُ وَ اَللِّقَاءُ فِي اَلْجَنَّةِ فَأَقْبَلَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ هُمَا يُنَادِيَانِ وَا حَسْرَتَا لاَ تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ يَا أُمَّ اَلْحَسَنِ يَا أُمَّ اَلْحُسَيْنِ إِذَا لَقِيتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً اَلْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِيهِ مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ قُولِي لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِينَا بَعْدَكَ يَتِيمَيْنِ فِي دَارِ اَلدُّنْيَا فَقَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنِّي أُشْهِدُ اَللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِيّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ يُنَادِي يَا أَبَا اَلْحَسَنِ اِرْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَ اَللَّهِ مَلاَئِكَةَ اَلسَّمَاوَاتِ فَقَدِ اِشْتَاقَ اَلْحَبِيبُ إِلَى اَلْمَحْبُوبِ)
[14] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۲۲ ، صفحه ۴۸۴ (وَ بِالْإِسْنَادِ اَلْمُتَقَدِّمِ عَنْ عِيسَى اَلضَّرِيرِ عَنِ اَلْكَاظِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي فَمَا كَانَ بَعْدَ خُرُوجِ اَلْمَلاَئِكَةِ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ فَقَالَ ثُمَّ دَعَا عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ قَالَ لِمَنْ فِي بَيْتِهِ اُخْرُجُوا عَنِّي وَ قَالَ لِأُمِّ سَلَمَةَ كُونِي عَلَى اَلْبَابِ فَلاَ يَقْرَبْهُ أَحَدٌ فَفَلَعَتْ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ اُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ فَأَخَذَ بِيَدِ فَاطِمَةَ فَوَضَعَهَا عَلَى صَدْرِهِ طَوِيلاً وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ بِيَدِهِ اَلْأُخْرَى فَلَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلْكَلاَمَ غَلَبَتْهُ عَبْرَتُهُ فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَى اَلْكَلاَمِ فَبَكَتْ فَاطِمَةُ بُكَاءً شَدِيداً وَ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ لِبُكَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَدْ قَطَعْتَ قَلْبِي وَ أَحْرَقْتَ كَبِدِي لِبُكَائِكَ يَا سَيِّدَ اَلنَّبِيِّينَ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ وَ يَا أَمِينَ رَبِّهِ وَ رَسُولَهُ وَ يَا حَبِيبَهُ وَ نَبِيَّهُ مَنْ لِوُلْدِي بَعْدَكَ وَ لِذُلٍّ يَنْزِلُ بِي بَعْدَكَ مَنْ لِعَلِيٍّ أَخِيكَ وَ نَاصِرِ اَلدِّينِ مَنْ لِوَحْيِ اَللَّهِ وَ أَمْرِهِ ثُمَّ بَكَتْ وَ أَكَبَّتْ عَلَى وَجْهِهِ فَقَبَّلَتْهُ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ فَرَفَعَ رَأْسَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَيْهِمْ وَ يَدُهَا فِي يَدِهِ فَوَضَعَهَا فِي يَدِ عَلِيٍّ وَ قَالَ لَهُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ هَذِهِ وَدِيعَةُ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ عِنْدَكَ فَاحْفَظِ اَللَّهَ وَ اِحْفَظْنِي فِيهَا وَ إِنَّكَ لِفَاعِلُهُ يَا عَلِيُّ هَذِهِ وَ اَللَّهِ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ هَذِهِ وَ اَللَّهِ مَرْيَمُ اَلْكُبْرَى أَمَا وَ اَللَّهِ مَا بَلَغَتْ نَفْسِي هَذَا اَلْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اَللَّهَ لَهَا وَ لَكُمْ فَأَعْطَانِي مَا سَأَلْتُهُ يَا عَلِيُّ اُنْفُذْ لِمَا أَمَرَتْكَ بِهِ فَاطِمَةُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْيَاءَ أَمَرَ بِهَا جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اِعْلَمْ يَا عَلِيُّ أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيَتْ عَنْهُ اِبْنَتِي فَاطِمَةُ وَ كَذَلِكَ رَبِّي وَ مَلاَئِكَتُهُ يَا عَلِيُّ وَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنِ اِبْتَزَّهَا حَقَّهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ هَتَكَ حُرْمَتَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَحْرَقَ بَابَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ آذَى خَلِيلَهَا وَ وَيْلٌ لِمَنْ شَاقَّهَا وَ بَارَزَهَا اَللَّهُمَّ إِنِّي مِنْهُمْ بَرِيءٌ وَ هُمْ مِنِّي بُرَآءُ ثُمَّ سَمَّاهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ضَمَّ فَاطِمَةَ إِلَيْهِ وَ عَلِيّاً وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّي لَهُمْ وَ لِمَنْ شَايَعَهُمْ سِلْمٌ وَ زَعِيمٌ بِأَنَّهُمْ يَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ وَ عَدُوٌّ وَ حَرْبٌ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ ظَلَمَهُمْ وَ تَقَدَّمَهُمْ أَوْ تَأَخَّرَ عَنْهُمْ وَ عَنْ شِيعَتِهِمْ زَعِيمٌ بِأَنَّهُمْ يَدْخُلُونَ اَلنَّارَ ثُمَّ وَ اَللَّهِ يَا فَاطِمَةُ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى ثُمَّ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى ثُمَّ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى قَالَ عِيسَى فَسَأَلْتُ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قُلْتُ إِنَّ اَلنَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَمَرَ أَبَا بَكْرٍ أَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ ثُمَّ عُمَرَ فَأَطْرَقَ عَنِّي طَوِيلاً ثُمَّ قَالَ لَيْسَ كَمَا ذَكَرُوا وَ لَكِنَّكَ يَا عِيسَى كَثِيرُ اَلْبَحْثِ عَنِ اَلْأُمُورِ وَ لاَ تَرْضَى عَنْهَا إِلاَّ بِكَشْفِهَا فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّمَا أَسْأَلُ عَمَّا أَنْتَفِعُ بِهِ فِي دِينِي وَ أَتَفَقَّهُ مَخَافَةَ أَنْ أَضَلَّ وَ أَنَا لاَ أَدْرِي وَ لَكِنْ مَتَى أَجِدُ مِثْلَكَ يَكْشِفُهَا لِي فَقَالَ إِنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا ثَقُلَ فِي مَرَضِهِ دَعَا عَلِيّاً فَوَضَعَ رَأْسَهُ فِي حَجْرِهِ وَ أُغْمِيَ عَلَيْهِ وَ حَضَرَتِ اَلصَّلاَةُ فَأُؤْذِنَ بِهَا فَخَرَجَتْ عَائِشَةُ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ اُخْرُجْ فَصَلِّ بِالنَّاسِ فَقَالَ أَبُوكِ أَوْلَى بِهَا فَقَالَتْ صَدَقْتَ وَ لَكِنَّهُ رَجُلٌ لَيِّنٌ وَ أَكْرَهُ أَنْ يُوَاثِبَهُ اَلْقَوْمُ فَصَلِّ أَنْتَ فَقَالَ لَهَا عُمَرُ بَلْ يُصَلِّي هُوَ وَ أَنَا أَكْفِيهِ إِنْ وَثَبَ وَاثِبٌ أَوْ تَحَرَّكَ مُتَحَرِّكٌ مَعَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُغْمًى عَلَيْهِ لاَ أَرَاهُ يُفِيقُ مِنْهَا وَ اَلرَّجُلُ مَشْغُولٌ بِهِ لاَ يَقْدِرُ أَنْ يُفَارِقَهُ يُرِيدُ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَادِرْهُ بِالصَّلاَةِ قَبْلَ أَنْ يُفِيقَ فَإِنَّهُ إِنْ أَفَاقَ خِفْتُ أَنْ يَأْمُرَ عَلِيّاً بِالصَّلاَةِ فَقَدْ سَمِعْتُ مُنَاجَاتِهِ مُنْذُ اَللَّيْلَةِ وَ فِي آخِرِ كَلاَمِهِ اَلصَّلاَةَ اَلصَّلاَةَ قَالَ فَخَرَجَ أَبُو بَكْرٍ لِيُصَلِّيَ بِالنَّاسِ فَأَنْكَرَ اَلْقَوْمُ ذَلِكَ ثُمَّ ظَنُّوا أَنَّهُ بِأَمْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمْ يُكَبِّرْ حَتَّى أَفَاقَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ اُدْعُوا لِيَ اَلْعَبَّاسَ فَدُعِيَ فَحَمَلَهُ هُوَ وَ عَلِيٌّ فَأَخْرَجَاهُ حَتَّى صَلَّى بِالنَّاسِ وَ إِنَّهُ لَقَاعِدٌ ثُمَّ حُمِلَ فَوُضِعَ عَلَى مِنْبَرِهِ فَلَمْ يَجْلِسْ بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى اَلْمِنْبَرِ وَ اِجْتَمَعَ لَهُ جَمِيعُ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ حَتَّى بَرَزَتِ اَلْعَوَاتِقُ مِنْ خُدُورِهِنَّ فَبَيْنَ بَاكٍ وَ صَائِحٍ وَ صَارِخٍ وَ مُسْتَرْجِعٍ وَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَخْطُبُ سَاعَةً وَ يَسْكُتُ سَاعَةً وَ كَانَ مِمَّا ذَكَرَ فِي خُطْبَتِهِ أَنْ قَالَ يَا مَعْشَرَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ مَنْ حَضَرَنِي فِي يَوْمِي هَذَا وَ فِي سَاعَتِي هَذِهِ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمُ اَلْغَائِبَ أَلاَ قَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ كِتَابَ اَللَّهِ فِيهِ اَلنُّورُ وَ اَلْهُدَى وَ اَلْبَيَانُ مَا فَرَّطَ اَللَّهُ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ حُجَّةُ اَللَّهِ لِي عَلَيْكُمْ وَ خَلَّفْتُ فِيكُمُ اَلْعَلَمَ اَلْأَكْبَرَ عَلَمَ اَلدِّينِ وَ نُورَ اَلْهُدَى وَصِيِّي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَلاَ هُوَ حَبْلُ اَللَّهِ فَاعْتَصِمُوا بِهِ جَمِيعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا عَنْهُ وَ اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً أَيُّهَا اَلنَّاسُ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ كَنْزُ اَللَّهِ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ مَنْ أَحَبَّهُ وَ تَوَلاَّهُ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ فَقَدْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَيْهُ اَللّٰهَ وَ أَدَّى مَا وَجَبَ عَلَيْهِ وَ مَنْ عَادَاهُ اَلْيَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْيَوْمِ جَاءَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَعْمَى وَ أَصَمَّ لاَ حُجَّةَ لَهُ عِنْدَ اَللَّهِ أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاَ تَأْتُونِي غَداً بِالدُّنْيَا تَزِفُّونَهَا زَفّاً وَ يَأْتِي أَهْلُ بَيْتِي شُعْثاً غُبْراً مَقْهُورِينَ مَظْلُومِينَ تَسِيلُ دِمَاؤُهُمْ أَمَامَكُمْ وَ بِيعَاتِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلشُّورَى لِلْجَهَالَةِ أَلاَ وَ إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لَهُ أَصْحَابٌ وَ آيَاتٌ قَدْ سَمَّاهُمُ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ عَرَّفْتُكُمْ وَ بَلَّغَتْكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ لٰكِنِّي أَرٰاكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ لاَ تَرْجِعُنَّ بَعْدِي كُفَّاراً مُرْتَدِّينَ مُتَأَوِّلِينَ لِلْكِتَابِ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ وَ تَبْتَدِعُونَ اَلسُّنَّةَ بِالْهَوَى لِأَنَّ كُلَّ سُنَّةٍ وَ حَدَثٍ وَ كَلاَمٍ خَالَفَ اَلْقُرْآنَ فَهُوَ رَدٌّ وَ بَاطِلٌ اَلْقُرْآنُ إِمَامٌ هُدًى وَ لَهُ قَائِدٌ يَهْدِي إِلَيْهِ وَ يَدْعُو إِلَيْهِ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَلِيُّ اَلْأَمْرِ بَعْدِي وَلِيُّهُ وَ وَارِثُ عِلْمِي وَ حِكْمَتِي وَ سِرِّي وَ عَلاَنِيَتِي وَ مَا وَرِثَهُ اَلنَّبِيُّونَ مِنْ قَبْلِي وَ أَنَا وَارِثٌ وَ مُوَرِّثٌ فَلاَ تَكْذِبَنَّكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَيُّهَا اَلنَّاسُ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي فَإِنَّهُمْ أَرْكَانُ اَلدِّينِ وَ مَصَابِيحُ اَلظُّلَمِ وَ مَعْدِنُ اَلْعِلْمِ عَلِيٌّ أَخِي وَ وَارِثِي وَ وَزِيرِي وَ أَمِينِي وَ اَلْقَائِمُ بِأَمْرِي وَ اَلْمُوفِي بِعَهْدِي عَلَى سُنَّتِي – أَوَّلُ اَلنَّاسِ بِي إِيمَاناً وَ آخِرُهُمْ عَهْداً عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ أَوْسَطُهُمْ لِي لِقَاءً يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ أَلاَ وَ مَنْ أَمَّ قَوْماً إِمَامَةً عَمْيَاءَ وَ فِي اَلْأُمَّةِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَقَدْ كَفَرَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي تَبِعَةٌ فَهَا أَنَا وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ عُدَّةٌ فَلْيَأْتِ فِيهَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ ضَامِنٌ لِذَلِكَ كُلِّهِ حَتَّى لاَ يَبْقَى لِأَحَدٍ عَلَيَّ تِبَاعَةٌ .)
[15] الأمالي (للمفید) ، جلد ۱ ، صفحه ۲۸۱ (قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْهُرْمُزَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَصَّتْ إِلَى عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنْ يَكْتُمَ أَمْرَهَا وَ يُخْفِيَ خَبَرَهَا وَ لاَ يُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِكَ وَ كَانَ يُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِينُهُ عَلَى ذَلِكَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ رَحِمَهَا اَللَّهُ عَلَى اِسْتِسْرَارٍ بِذَلِكَ كَمَا وَصَّتْ بِهِ – فَلَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ وَصَّتْ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْ يَتَوَلَّى أَمْرَهَا وَ يَدْفِنَهَا لَيْلاً وَ يُعَفِّيَ قَبْرَهَا فَتَوَلَّى ذَلِكَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنِ اِبْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ – وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ اَلْبَائِتَةِ فِي اَلثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ اَلْمُخْتَارِ لَهَا اَللَّهُ سُرْعَةَ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِي- إِلاَّ أَنَّ فِي اَلتَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ اَلْحُزْنِ اَلَّذِي حَلَّ بِي بِفِرَاقِكَ مَوْضِعَ اَلتَّعَزِّي – فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدِي وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ أَنْعَمُ اَلْقَبُولِ – إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ – لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ وَ اُخْتُلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ اَلْخَضْرَاءَ وَ اَلْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ – لاَ يَبْرَحُ اَلْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو – وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلاً وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اَللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْحٰاكِمِينَ سَلاَمٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ وَ اَلصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً وَ لَلَبِثْتُ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ اَلثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ اَلرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً وَ لَمْ يَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ اَلذِّكْرُ فَإِلَى اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ فِيكَ أَجْمَلُ اَلْعَزَاءِ – وَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ .)
[16] وقعة الطف ، جلد ۱ ، صفحه ۲۵۹ (قَالَ قُرَّةُ بْنُ قَيْسٍ اَلتَّمِيمِيُّ: لاَ أَنْسَى زَيْنَبَ اِبْنَةَ فَاطِمَةَ حِينَ مَرَّتْ بِأَخِيهَا اَلْحُسَيْنِ [عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ] صَرِيعاً، وَ هِيَ تَقُولُ: يَا مُحَمَّدَاهْ! يَا مُحَمَّدَاهْ! صَلَّى عَلَيْكَ مَلاَئِكَةُ اَلسَّمَاءِ، هَذَا اَلْحُسَيْنُ بِالْعَرَاءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ، مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ، يَا مُحَمَّدَاهْ! وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا، وَ ذُرِّيَّتُكَ مُقَتَّلَةً تَسْفِي عَلَيْهَا اَلصَّبَا! فَأَبْكَتْ وَ اَللَّهِ كُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِيقٍ! وَ صِحْنَ اَلنِّسْوَةُ وَ لَطَمْنَ وُجُوهَهُنَّ! .)