«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
عرض کردیم که شبهِ اجماعی بین علمای امامیّه هست، در قالب کتاب یا شعر این ادّعا را کردهاند و این اعتقاد را مطرح کردهاند که همهی مشکلات و انحرافات و خطاها و نقایص و خونریزیها و هتکحرمتها از سقیفه شد.
ما در جلساتی توضیح دادیم که چگونه اینطور شد. در نظر گرفتی که بخشی از آن را هم اینجا در خدمت شما عرض کنیم.
آن قسمتی که در نظر گرفتیم اینجا عرض کنیم این بود که تنظیم حبّ و بغض مردم را بهم ریختند. اگر حبّ و بغض بهم بخورد، انسان با آن کسی که باید دشمن باشد دوستی میکند و با آن کسی که باید دوستی کند دشمنی میکند.
این مطلبی که الآن خدمت شما علی الحساب عرض میکنم، بحثهای تاریخِ موضوع است، ده برابرِ این هم مسئلهی روز دارد، که به جهاتی بنا ندارم به آنها ورود کنم.
اهمیّت تنظیم بودن حبّ و بغض
بسیاری از مشکلات امروز ما ناشی از همین است که جای دوست و دشمنها عوض شده است، دوست به همحزبی تبدیل شده است و دشمن هم به غیر همحزبی تبدیل شده است. صلاح مردم فدای سرِ هم حزبی میشود. ریشهی این موضوع هم در آن است که حبّ و بغض تنظیم نیست. آنقدری که گاهی برای منکوب کردنِ یک آدمی که دشمن نیست یا حداقل دشمن اصلی نیست وقت و انرژی و تلاش صرف میشود، حتّی ده درصد آن برای دشمنان اصلی صرف نمیشود. اشتباهات فاحشِ مکرر هم پشت سر هم رخ میدهد، مدام خدای متعال سیلی میزند که آدمها بیدار بشوند، ولی اغراض اجازه نمیدهد که انسانها بیدار شوند.
در کربلا کور نبودند که در آن روایت هست «بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ»،[4] کور یعنی اینکه حبّ شدید یا بغض شدید باعث ندیدن میشود.
طرفدار تیم «الف» است و نمیتواند دیگر خوبیِ تیم «ب» را ببیند، نمیتواند بدیها و اشکالات تیم خودش را ببیند. به دنبال این است که به گردن کس دیگری بیندازد.
اگر حبّ و بغض تنظیم نباشد عملاً انسان مانند بیدینهاست، چون آن چیزی که در تدیّن مطرح است حبّ شدید و بغض شدید است. مؤمنین «أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»[5] هستند، تا زمانی که «أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» نباشد که انسان نمیتواند کار کند، نمیتواند پا در میدان خطر بگذارد، نمیتواند سینه در مقابل تیر و ترکش دشمن سپر کند.
مادر شنا بلد نیست ولی نعوذبالله وقتی فرزند او در آب بیفتد، خودش را به آب میاندازد. این حبّ شدید است که شجاعت بهمراه دارد، این حبّ شدید است که تحمّل بهمراه دارد.
هر چیزی که راجع به حبّ شدید بگویم راجع به بغض شدید هم هست، چون اصلاً «بغض شدید» اصالت ندارد، بغض شدید نتیجهی حبّ شدید است، آنهایی که در ورزشگاه به تیم حریف فحش میدهند، بعلّت کینه از تیم حریف نیست، علاقهی شدید به تیم خودشان است که ای بغض را تولید کرده است.
اگر غیرت به توحید باشد بغض به بت وجود میآید، اگر غیرت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشد بغض شدید از قاتل ایشان بوجود میآید، وگرنه قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که ارزش ندارد که شما بخواهید نسبت به او حبّ یا بغضی داشته باشید. مثلاً شما نسبت به لجنی که در جوی آب است نه حبّ دارید و نه بغض، چون ارزش ندارد. آنجا هم اگر بغضی دارید نتیجهی آن حبّ شدید است، یعنی انسان به یاد آن محبوب عظمای عالم میافتد که قاتل ملعون بیحرمتی کرده است و بخاطر همین انسان نسبت به آن قاتل ملعون بغض پیدا میکند، بغض با اینکه خیلی مهم است اصالت ندارد. بغض ممیزه و مشخصه و هویت و علامتِ صدقِ محبّت است. کسی که بغض ندارد محبّت ندارد و دروغ میگوید.
فرمود: «كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُكَ»،[6] کسی که میگوید من پیامبر را دوست دارم و علی را دوست ندارد، دروغ میگوید.
بعد فرمود: دروغ گفته است کسی که خیال میکند ما را دوست دارد ولی بغض دشمنان ما را در دل ندارد.
این «دروغ میگوید» اینطور است که یا عملاً میداند در حال دروغ گفتن است و یا نمیداند و خیال میکند دوست دارد ولی محبّت او دروغین است و او متوجّه نیست.
حبّ و بغضِ شدید است که انسانها را راه میاندازد و موتور محرّک ماست. امکان ندارد انسانی که از نظر حبّ و بغض سرد است فرماندهی یک لشگر نظامی باشد، نمیتواند مثلاً مادرِ سه شهید باشد و خَم به ابرو نیاورد.
یکی از کارهایی که کردند این بود که در این حبّ و بغض خلل ایجاد کردند، کاری کردند که قدری حبّ کم بشود و قدری بغض هم کم بشود، در نتیجه قدری هم مخلوط بشود. وقتی مخلوط بشود یعنی دیگر عملاً هیچ چیزی نیست.
حبّ و بغض در قرآن کریم
خدای متعال در جاهایی از قرآن کریم در موضوعاتی، در این زمینه خیلی صریح است. یکی از آنها آنجاست که میفرماید حضرت ابراهیم علیه السلام میخواست برود و عبادت کند و به اینها هم عبادت را یاد بدهد، آنجا حضرت ابراهیم علیه السلام توحید را با برهان اثبات نکردند، بلکه کنار اینها ایستادند، اینها هم مدام به ماه و خورشید عرض ادب میکردند، حضرت ابراهیم علیه السلام هم فرمودند: این خدای من هم باشد. خورشید را نگاه کرد و گفت این بزرگتر است و بهتر است. «فَلَمَّا أَفَلَتْ»[7] وقتی افول کرد استدلال نیاورد، بلکه فرمود: «لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»،[8] خاک بر سر خدایی که پرچم او همیشه بالا نیست!
به این موضوع «برهان محبّت» میگویند، مفسّران و متکلمان و فلاسفه در این موضوع بحث مفصل کردهاند.
اگر پرچم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فقط سه ماه از سال بالا بود که به درد نمیخورد و مانند بقیه بود، یعنی تاریخ مصرف داشت، نمیشود ما همهی وجودمان را به کسی که افول میکند بسپاریم، چون خود او بیچاره است، باید نُه ماه از سال تلاش کند که سه ماه بالا باشد.
در سوره مبارکه توبه میفرماید که «قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ»[9]… مرحلهی بعدی هم این است که وقتی حبّ و بغض شما شدید است، دیگر نباید هیچ چیزی را به آن ترجیح بدهید. اگر ترجیح بدهی علامتِ این است که حبّ و بغض خودت را دقیق به کار نبردهای.
اینجا میفرماید: «قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ» اگر پدرتان، پسرتان، برادرتان، همسرتان، خانوادهتان، حزبتان، قبیلهتان، «أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا» اموالی که جمع کردید، «تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا» کاسبیتان، «وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا» خانههایی که میپسندید، «أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ» از خدا و رسول و جهاد در راه خدا و رسول مهمتر باشد و بیشتر دوست داشته باشی «فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» منتظر باشید تا امر خدا برسد، «وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» هدایت نشدهاید!
عمر آمد و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد که من بعد از خودم شما را خیلی دوست دارم.
مسلّماً نمیتوانی بیایی و بگویی که من کلاً از تو بیزار هستم…
اینهایی که نامزد میکنند، آیا میتوانند به نامزد خود بگویند که من تو را بعد از صغری و کبری و آناهیتا خیلی دوست دارم؟ مسلّماً این محبّت نیست.
حبّ شدید همیشه راجح است و هیچوقت مرجوح نیست.
این حبّ دنیایی که خوبِ آن الهی است، مثلاً پنجاه سال با یکدیگر زندگی میکنند و ان شاء الله که ازدواج شما طوری باشد که چشم شما تا قیامت هم به دنبال حورالعین نباشد و در بهشت هم با هم باشید و در محضر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با یکدیگر خوش باشد، این محبوبهای مجازی هم تحمّل نمیکنند که شما بگویید من تو را بعد از دختر همسایه خیلی دوست دارم، چه برسد به چیزی که حقیقتِ اصلیِ عالم وجود است، ناز مطلق است، جمال مطلق است.
فرمودند دروغ میگوید کسی که بگوید ما را دوست دارد و از دشمن ما بیزار نباشد.
این خیلی واضح است.
این موضوع را بهم زدند. اگر حبّ و بغض را بهم بزنند، اولین اتفاقی که میافتد این است که انسانها سست میشوند، چون دیگر باعثهی حرکت ندارند، شما چه زمانی حرکت میکنید؟ شما چه زمانی فرار میکنید؟ اگر خرس به دنبال شما بیفتد و مرگ و زندگی برای شما تفاوتی نداشته باشد، فرض کنید اگر مرگ را بیش از زندگی دوست داشته باشید، اگر خرس به دنبال شما بیفتد شما خرس را به آغوش میکشید! اگر مرگ و زندگی برای شما یکسان و السویه باشد، دیگر انگیزهی فرار ندارید، اصلاً برای چه چیزی فرار کنید؟
خدای متعال حبّ را قرار داده است که ما راه بیفتیم.
حبّ شدید «عدی بن حاتم طائی» به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
عدی بن حاتم طائی آمد و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! اگر بفرمایید که من با مژههای خودم ریگهای بیابان را جارو کنم، با دستهایم کوهها را بِکَنَم، من آماده هستم.
چه کسی این کار را میکند؟ کسی که حبّ شدید دارد. حبّ شدیدی که در نتیجهی بغض شدید است.
لذا عدی بن حاتم طائی پیش معاویه آمد، معاویه گفت: عدی آمده است! فرماندهی سپاه علی! سه پسر تو هم که در سپاه علی کشته شده است، یک نفر از آنها هم بخاطر دشمنی با علی به سپاه جمل آمد و کشته شد، علی چهار پسرِ تو را کشت. علی با تو منصف نبود.
عدی بن حانم طائی گریه کرد و گفت: اولاً من منصف نبودم که من زنده هستم و علی شهید شده است… وقتی معاویه خواست جواب بدهد عدی گفت: صبر کن! صدای شنیدنِ خِرخِرم وقتی که گلوی مرا میبری، برای من آسانتر از این است که ببینم دهان کثیف خودت را باز میکنی تا چیزی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویی.
این حبّ شدید است.
وقتی حبّ و بغض تنظیم نباشد
بی حبّ شدید، و در نتیجهی آن هم بی بغض شدید، انسان راه نمیافتد، چون انگیزهای ندارد.
ان شاء الله خدای متعال مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی را رحمت کند که وقتی سحر بلند میشد در جای خود زار میزد، برای اینکه در ذهن ایشان میآمد که خدایا! در این سحر که امام زمان ارواحنا فداه با تو مناجات میکند، من را هم بلند کردهای که حرف بزنم، با چه دهانی؟ با چه لفظی؟ با چه فهمی؟
این برای حبّ شدید است.
این حبّ شدید را از امّت گرفتند. گرفتن این امر هم اینطور نبود که از روز اول بگویند همه چیز را برعکس کنید، چون مردم میفهمیدند آمدند و قدری از آن کم کردند و قدری هم از این کم کردند.
هنوز پنجاه سال از امّت نگذشته بود که امّت سست شده بودند. چون وقتی شنیدند حسین بن علی صلوات الله علیه با زن و بچهی خود راه افتاده است، رگی از اینها تکان نخورد. انگار که میشنیدند یزید سفر رفته است، انگار که میشنیدند ابن عباس سفر رفته است.
بارها برای شما اتفاق افتاده است که وقتی به محل زندگی خود میروید میبینید که یکی از همسایهها در حال جابجایی است، اما شما طوریتان نمیشود. چه زمانی تکان میخورید؟ وقتی که فراق او برای شما مهم باشد.
اگر برادر شما بخواهد به شهر یا کشور دیگری برود شما گریه میکنید، اما نسبت به کسی که به او حبّ و بغضی ندارید اینطور نیستید.
وقتی بغض عطار نیشابوری تنظیم نباشد!
این حبّ و بغض را بهم زدند، وقتی حبّ و بغض را بهم زدند، این عاملِ هکِ سیستمِ معرفتی بود. تمام شد! دیگر میشود هر بلایی بر سر امّت آورد.
وقتی انسان پدر و مادر خود را دوست دارد، اگر بینشان اختلافی باشد که بچه آتشبیاری نمیکند، بلکه سعی میکند اینها را با یکدیگر آشتی بدهد.
اگر حبّ و بغض کسی بهم بخورد، یعنی اینطور بشود که هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست داشته باشد و هم قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست داشته باشد، بعد بشنود که اختلاف شده است، پادرمیانی میکند!
سعی میکند بین ابلیس و آدم، بین حق و باطل، بین ایمان و طاغوت، بین توحید و شرک آشتی برقرار کند. آشتی برقرار کردن هم به ضرر حقیقت است. شرک شرک است، چه برای خدا یک شریک قائل بشوی چه هزار شریک، دیگر تفاوتی ندارد و شرک است. این موحد است که موحد است. این حق محض است که حق محض است، اگر حق را با باطل مخلوط کنی حق ضرر میکند.
آدمی که خیلی مطلب از او در مورد محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، مانند عطار نیشابوری، در اینجا گیر کرده است. چون حبّ و بغض او تنظیم نیست، وقتی به ماجرای ابوبکر و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رسیده است…
برای او اینطور نیست که یک طرف حق است و یک طرف باطل، وقتی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حرف میزند، گاهی طوری حرف میزند که شما فکر میکنید او یک بچه هیئتی است!
اگر کسی بگوید هویت شیعه بغض است، علامت راست گفتن شیعه بغض است، با توضیحی که بنده عرض کردم درست است. عرض کردیم خودِ «بغض» اصالت ندارد. پیشفرض باید حبّ شدید باشد که بغض شدید باشد. اما بین آن کسانی که ادّعای حبّ شدید میکنند، آن کسی که بغض ندارد دروغگو و کذاب است، یا کذب خبری و یا کذب مخبری. یا اصل دروغ است و خودش نمیداند در حال دروغ گفتن است و یا خود او هم میداند در حال دروغ گفتن است.
من الآن نمیخواهم بگویم که عطار دروغگو است، من از کجا بدانم؟ شاید خیال میکرده است که درست میگوید، اما عملاً در حال دروغ گفتن است.
تفاوت کذب خبری با کذب مخبری در این است که زمانی کسی دروغ میگوید و میداند دروغ میگوید، این کذب مخبری است؛ اما زمانی کسی دروغ میگوید و نمیداند در حال دروغ گفتن است. در حالت دوم طرف دروغگو نیست اما خبر او دروغ است. این کذب خبری است.
اخبارگوهای رسانههای مختلف، خیلی اوقات یا خودش دروغگو است و یا نمیداند دروغ است، خبر را به او دروغ میگویند و او میخواند.
عطار نیشابوری فکر کرده است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دوست دارد، به اختلاف بین ابوبکر و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رسیده است، ببینید چه میگوید.
نام این کتاب «مصیبتنامه» است، و واقعاً هم مصیبتنامه است، ان شاء الله زبان انسان لال بشود و اینطور حرف نزند.
اول چند بیتِ تعریفیِ عطار را بگویم:
فاطمه خاتونِ جنّت ناگهی پیش سید رفت در خلوتگهی
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رفت.
گفت کرد از آس دستم آبله یک کنیزک از تو میخواهم صله
آنقدر که این دستاس را چرخاندهام، دست من آبله زده است…
میگوید:
لیک چون بوبکر صدیق آمدست جان او دریای تحقیق آمدست
چون ابوبکر صدیق است، اصلاً حقیقت در او موج میزند.
صبح صادق از دم جان سوز اوست آفتاب از سایه هر روز اوست
صدق او سر دفتر هفت آسمانست قدس او سر جمله هر دو جهانست
جان پاکش را دو عالم هیچ نیست ذرهای در جانش میل و پیچ نیست
گر بدی گفتند مشتی بی فروغ در حق او آن دروغست آن دروغ
هست بوبکر آنکه بر سنت رود گر چنین نبود بر او لعنت رود
یعنی میگوید من اینطور اعتقاد دارم، اگر بر سنّت نباشد بر او لعنت، ولی او بر سنّت بود…
از صحابه سی هزار و سه هزار از میان جانش کردند اختیار
این همه صحابه بودند و آنها ابوبکر را انتخاب کردند…
چطور انتخاب کردند؟ آنها را با طناب روی زمین میکشیدند تا بروند و انتخاب کنند!
بعد میگوید ماجرا این است که فاطمه زهرا آمد و گفت فدک را بده، او هم نداد. اینجا عطار نیشابوری ناگهان…
عطار نیشابوری آدم حکیمی است، فکر نکنید من ضدّعرفان هستم، موضوع بحث بنده در این سالها بحثهای عرفانی نیست، وگرنه به مباحث عرفانی هم علاقه دارم و هم اشتغال دارم، منتها هر آدمی در هر جایی در خطر است. دو عالمِ تراز اول شیعه یک بیتِ این عطار را با هم بحث کردهاند که بگویند میخواهد چه بگوید، پانصد صفحه کتاب شده است! عطار آدم کوچکی نیست، کفش او به هیکل ابن تیمیه میارزد، درد من از آنجاست که چون بغض این آدم ایراد دارد، طوری جفنگ گفته است که ابن تیمیه آنطور جفنگ نگفته است. عطار دو محبوب دارد، در این میان سعی کرده است که هر دو محبوب را نگه دارد. مانند آدمی که عاشقِ رَبّ و هُبَل است!
این عطار آدم مهمی است، گاهی در یک جملهای او به اندازهی هزار ساعت حرفِ کاشانی و بالاتر از کاشانی حکمت هست، اما وقتی بغض نیست، سرِ بزنگاه با مغز زمین خورده است و حرفی زده است که احدی از خزعبلگویانِ تاریخ نزدهاند!
میگوید:
فاطمه خاتون جنت ناگهي پيش سيد رفت در خلوتگهي
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رفت…
گفت كرد از آس دستم آبله يك كنيزك از تو مي خواهم صله
کار خانه میکنم و دست من زخم شده است، یک کنیز به من بده که من در کارهای خودم با او شریک بشوم…
مولوی نکتهای دارد که میگوید یک چیز را دیدهای ولی یک چیز هم ندیدهای. این بدبختها میفهمند ولی چون گیر هستند ندیدهاند، وگرنه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که خادم داشتند!
آنجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: فاطمه جان! به تو چیزی میدهم که رشک آسمان و زمین است، به تو تسبیحی میدهم که فقط خدای متعال عظمت آن تسبیح را میداند.
شیعه و سنّی هم آن تسبیح را به نام مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میشناسند. این تسبیح جزو اذکار عالی مسلمین است، و این هم ریشه در یک حقیقتی دارد، فرمود که فاطمه را قبل از خلق خلائق خلق کرده بود، پرسید: رزق او چه بود؟ فرمود: تسبیح و تحمید و تهلیل. ما نمیفهمیم این یعنی چه که خرج موتور روح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سبحان الله است! این همان اوج حبّ است. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با الحمدلله حرکت میکنند.
آنجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این کار را نکردند که جواب تو را نمیدهم…
ابن تیمیه هم همین را میگوید، میگوید که پیغمبر هم درخواستی که فاطمه کرد را رد کرد!
اولاً آنجا نفرمود که چیزی که برای من بوده است را پس بده، درخواست کرد. ثانیاً اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چیزی دادند که به صدمیلیارد کنیز میارزید.
مانند اینکه من نزد شما بیایم و بگویم به من یک ماشین بدهید. شما هم به من یک کارخانهی خودروسازی بدهید! بعد من بگویم ماشین را نداد! این حرف زدن احمقانه است.
برای چه این را میگوید؟ چون میخواهد آنجا را توجیه کند.
تا مرا از آس رنجي كم رسد تا كيم از آس چندين غم رسد
تا دست من کمتر تاول بزند، تا چه زمانی صبر کنم؟
وي عجب در پيش صدر روزگار بود آن ساعت غنيمت بي شمار
عجب که در نزد پیامبر غنیمت بیشماری بود.
دست بگشاد و ببخشيد آن همه هيچ ننهاد از براي فاطمه
همه را بخشید و رفت، اما هیچ چیزی برای فاطمه نگذاشت.
این معنا یعنی اینکه بگویید اگر فاطمه زهرا حسنش را دوست داشت، کافر حربی را بر او ترجیح نمیداد!
ابله! آنجا آیتِ ایثار است! چرا تو برعکس میبینی؟ چه کسی اینطور احمقانه حرف میزند؟ گیر این شخص کجاست؟ گیر او این است که میخواهد در این میان هُبَل خود را هم راضی نگه دارد!
دست بگشاد و ببخشيد آن همه هيچ ننهاد از براي فاطمه
پناه بر خدا از اینکه آدم اینطور کور و کر بشود…
يكي دعاش آموخت زيبا و عزيز گفت اين بهتر ترا زان جمله چيز
گفت این تسبیح را به تو میگویم که بهتر است…
چون اینجا میخواهد ابوبکر را تبرئه کند میگوید: بعد پیامبر به دختر خود گفت:
چون نماند از انبیا میراث باز کار چندینی مکن برخود دراز
از انبیاء ارث نمیرسد، بعداً به دنبال ارث و میراث نروی!!!
اگر شما بخواهید بین دو ضد را جمع کنید، بخواهید یا نخواهید یکی را دفع میکنید. در ادّعا حبّ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و ابوبکر دارد، در عمل فاطمهی دروغگوی حیلتسازی که به دنبالِ مال مردم است (نستجیربالله)، آیا این حبّ است؟
احدی از عامّه در تاریخ چنین جفنگی که این صوفیِ بدبخت گفته است را نگفته است. او میگوید فاطمه میدانست به او ارث نمیرسد و بعد ادعای ارث کرد و حکومت را بهم ریخت و شبانه دفن شد و هزار و چهارصد سال است دعوا درست کرده است، در اینصورت که رأسِ انحرافِ مسلمین است!
چرا این حرف را زده است؟ چون خواسته است که آن طرف را تبرئه کند.
این جملهی پایانی را حتّی ابن تیمیه ملعون هم نگفته است، چنین حرف کثیفی از دهان احدی خارج نشده است!
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
بنده هر چند سال یک مرتبه روضهای را میخوانم، امروز میخواهم برای شما روضهای از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بخوانم.
قبل از اینکه وارد بشود و بگویم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چطور روضه خواندهاند، آدرس میدهم که بروید و ملاحظه کنید.
یک کتاب لغت به نام «تاج العروس» داریم، این مطلب را از مجلد سی و چهارم این کتاب میبینید.
خیلی اوقات ریشهی کلمه در لغت عرب بر سه حرف است، مانند «سَمِعَ»، «بَصَرَ»، «بَعُدَ»، اگر بعضی از این سه واژه مشترک باشد، خیلی از اوقات معنا مشترک است.
مثلاً «قَصَمَ»، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمایند: «قَصَمَ ظَهْرِي اِثْنَانِ»[10] دو گروه کمرِ مرا شکستند؛ «فَصَمَ» هم هست، تقریباً معنای برابری با جزئیات کمی دارند. مثلاً یکی از آنها شکستنِ باصدا است و دیگری شکستنِ بیصدا.
اگر حروف مشترک باشد، خیلی از اوقات معنا مشترک میشود.
حال کلمهی سه حرفی که اول آن «هـ» و آخر آن هم «م» است؛ مانند «هَزَمَ» که معنای شکستن دارد، «هَسَمَ» یا «هَشَمَ» هم یعنی شکستنِ یک چیزِ خشک که هنگام شکستن صدا میدهد. «هَرَمَ» یعنی شکستن از درون، مانند پیر و فرتوت شدن. «هَدَمَ» یعنی «نَقضُ البَناء» یعنی طوری شکستنِ شدیدی که ساختمان فرو میریزد. «هَضَمَ» یعنی شکستنِ چیزی که رویهی سختی دارد و درونِ آن نرم است، مانندِ قفسهی سینه. معنای دیگر آن این است که آن چیزی که رویهی سختی دارد و درون آن نرم است، دچار نقص میشود.
حال برای شما روضه میخوانم.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را شستشو داد، علم امامت سرِ جای خود، ولی هنگام شستشو با دستانِ خود هم حس کرد که چه چیزی روی داده است.
زمانی انسان چیزی میبیند یا چیزی میشنود، مثلاً میگویند سرد بود، میشنود، یا میبیند عدّهای در سرما هستند؛ اما زمانی به سرما میرود و سرمای استخوانسوز را حس میکند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علم داشتند، عالم هستند، اما در آن ماجرای غسل، حس هم کردند، برای همین گاهی سر به دیوار میگذاشتند…
آنقدر دلِ بچهها برای پدر سوخته بود، بعضی روضهخوانها میگویند بچهها آستین به دهان گرفته بودند، چون هم میخواستند گریه کنند و هم نمیخواستند پدر را بیشتر اذیت کنند، پدر فرو ریخته بود، به قولِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رکنِ پدر شکسته بود، نمیخواستند دغدغهی پدر را زیاد کنند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مشغول تغسیل بودند، چون کار مخفیانه بود هم در مقابل چشم بچهها بود، بچهها هم در حال نگاه کردن بودند. حضرت لحظهای به خود آمدند و دیدند بچهها وحشتزده شدهاند…
امام شما اینطور است، اوج غم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اوج آن حالتی است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میبینند بچهها در اوج غم هستند، اما لطافت دارد، دید حسنین و زینبین و فضه ایستادهاند، برگشت و فرمود: «يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ»،[11] بیایید و با مادرتان وداع کنید… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فضّه را هم حساب کردند، ما امید داریم ما را هم حساب کنند، قیامت بیایند و به ما هم بگویند که مادرتان شما را هم صدا زده است…
در قیامت هست که وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محاذی عرش قرار میگیرد… میگویند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اولین کسی است که وارد بهشت میشود، کنار عرش میایستد، صیحه میزند، خطاب میآید «يَا فَاطِمَةُ لَكِ عِنْدِي اَلرِّضَا»[12] هرچه تو میخواهی؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داخل نمیروند و میگویند: «یَا رَبِّ! شِیعَتِی وَ شِیعَةِ وُلدِی»… مادر ما را فراموش نمیکند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا اَلْفِرَاقُ وَ اَللِّقَاءُ فِي اَلْجَنَّةِ»، دیگر مادر را نخواهید دید…
بچهها با مادر وداع کردند، حضرت بدن را برداشتند و بردند تا در قبر بگذارند، روضهخوانها میگویند باید یک نفر بالا بایستد و یک نفر هم پایین، ولی من میگویم که مشکل اینجا نبود، وزنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی کم شده بود، مشکل این نبود که چطور ایشان را داخل قبر بگذارند، اولاً مشکل دلِ سوختهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، اول خواستند به امرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بدن را داخل تابوت بگذارند تا کنار قبر ببرند، به قول آن شاعر میگوید حضرت نگاهی به آن دیوارههای چوبیِ تابوت کرد و نگاهی به دست و بازوی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، فرمود: «یَا نَعشُ رِفقاً بِالعَزِیزَة إنَّهَا» ای دیوارههای چوبینِ تابوت، مراقبِ بدنِ فاطمهی من باشید که «مُجَرَّحَةٌ لَا تَخدِشِی الجُرحَ ثَانِیَا» آنقدر این بدن آسیب خورده است که تحمّلِ دوباره ندارد…
بدن مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وزنی نداشت، بدن را به کنار قبر بردند، خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدن را به داخل قبر برد، آن چیزی که برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ویرانگر بود این بود…
اگر شما ماشینی از دوست خودتان قرض بگیرید و به سفر بروید و چپ کنید، دیگر رویتان نمیشود بروید تا با او حرف بزنید، یا بچهی دوستتان را به سفر میبرید که به او خوش بگذرد، اگر خطی به دست او بیفتد خجالت میکشید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی است که به ایشان عرض میکنیم «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّهِ فِي أَرْضِهِ»، صاحبِ امانت هم پیغمبرِ ختم المرسلین است…
ذهن انسان به جاهایی میرود…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم در کربلا امانت گرفتند ولی برنگرداندند و به پشت خیمه بردند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدن را داخل قبر گذاشتند، اقداماتی که باید انجام میدادند را انجام دادند، روی کفن را باز کردند، کارها را انجام دادند، لحد چیدند، خاک ریختند، روی قبر را صاف کردند، طوری که معلوم نباشد اینجا قبر است… «فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ»[13] همینکه دست خود را از روی خاک برداشت و بهم زد «هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ» حزن به او حمله کرد…
میگوید اول دیدند که امیرِ غمها آرام آرام گریه میکند، آنقدر مصیبت سنگین است که انگار بهتزده شده است، اول گریه کرد، بعد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پناه آورد، «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنِ اِبْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ» از طرف خودم و دخترتان به شما سلام عرض میکنم…
اولاً این حالت برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سخت بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که کمکاری نکردهاند، این خجالت از جنسِ خجالتِ پسرِ ایشان قمر بنی هاشم علیه السلام است، او که کمکاری نکرده بود… عرض کرد: «لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ»… اما این فاطمه دیگر آن فاطمه نیست…
بعد عبارتی فرمودند که من آن لغات را برای این عبارت عرض کردم، عرض کرد: یا رسول الله! «أَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ»[14] او را سؤالپیچ کن، «وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ» حال او را جویا شو، «سَتُنْبِئُكَ اِبْنَتُكَ» دختر شما به شما خواهد گفت، به من نگفت، من دست کشیدم و فهمیدم، «بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا» امّت شما فاطمه را درهم شکستند…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] زیارت اربعین
[5] سوره مبارکه بقره، آیه 165 (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ)
[6] مشکاة الأنوار في غرر الأخبار ، جلد ۱ ، صفحه ۶۱ (رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ نبيك قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُقْبِلٍ اَلْقُمِّيُّ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلزَّائِدِيُّ اَلْبَصْرِيُّ بِأَصْفَهَانَ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ أَسَدٍ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْهَيْثَمُ بْنُ وَاقِدٍ اَلْجَزَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مِهْزَمٌ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَذَكَرْتُ اَلشِّيعَةَ فَقَالَ يَا مِهْزَمُ إِنَّمَا اَلشِّيعَةُ مَنْ لاَ يَعْدُو سَمْعَهُ صَوْتُهُ وَ لاَ شَحْنُهُ بَدَنَهُ وَ لاَ يُحِبُّ لَنَا مُبْغِضاً وَ لاَ يُبْغِضُ لَنَا مُحِبّاً وَ لاَ يُجَالِسُ لَنَا غَالِياً وَ لاَ يَهِرُّ هَرِيرَ اَلْكَلْبِ وَ لاَ يَطْمَعُ طَمَعَ اَلْغُرَابِ وَ لاَ يَسْأَلُ اَلنَّاسَ وَ إِنْ مَاتَ جُوعاً – اَلْمُتَنَحِّي عَنِ اَلنَّاسِ اَلْخَفِيُّ عَلَيْهِمْ وَ إِنِ اِخْتَلَفَتْ بِهِمُ اَلدَّارُ لَمْ تَخْتَلِفْ أَقَاوِيلُهُمْ – إِنْ غَابُوا لَمْ يُفْقَدُوا وَ إِنْ حَضَرُوا لَمْ يُؤْبَهْ بِهِمْ وَ إِنْ خَطَبُوا لَمْ يُزَوَّجُوا – يَخْرُجُونَ مِنَ اَلدُّنْيَا وَ حَوَائِجُهُمْ فِي صُدُورِهِمْ إِنْ لَقُوا مُؤْمِناً أَكْرَمُوهُ وَ إِنْ لَقُوا كَافِراً هَجَرُوهُ وَ إِنْ أَتَاهُمْ ذُو حَاجَةٍ رَحِمُوهُ وَ فِي أَمْوَالِهِمْ يَتَوَاسَوْنَ – ثُمَّ قَالَ يَا مِهْزَمُ قَالَ جَدِّي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِعَلِيٍّ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ يَا عَلِيُّ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ لاَ يُحِبُّكَ أَنَا اَلْمَدِينَةُ وَ أَنْتَ اَلْبَابُ وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَى اَلْمَدِينَةُ إِلاَّ مِنْ بَابِهَا . وَ رَوَى أَيْضاً مِهْزَمٌ هَذَا اَلْحَدِيثَ إِلَى قَوْلِهِ: وَ إِنْ مَاتَ جُوعاً قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيْنَ أَطْلُبُ هَؤُلاَءِ قَالَ هَؤُلاَءِ اُطْلُبُهُمْ فِي أَطْرَافِ اَلْأَرْضِ أُولَئِكَ اَلْخَفِيضُ عَيْشُهُمْ اَلْمُنْتَقِلَةُ دِيَارُهُمْ اَلْقَلِيلَةُ مُنَازَعَتُهُمْ إِنْ مَرِضُوا لَمْ يُعَادُوا وَ إِنْ مَاتُوا لَمْ يَشْهَدُوا وَ إِنْ خَاطَبَهُمْ جَاهِلٌ سَلَّمُوا وَ عِنْدَ اَلْمَوْتِ لاَ يَجْزَعُونَ وَ فِي أَمْوَالِهِمْ يَتَوَاسَوْنَ إِنْ لَجَأَ إِلَيْهِمْ ذُو حَاجَةٍ مِنْهُمْ رَحِمُوهُ لَمْ تَخْتَلِفْ قُلُوبُهُمْ وَ إِنِ اِخْتَلَفَتْ بِهِمُ اَلْبُلْدَانُ ثُمَّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَذَبَ يَا عَلِيُّ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُكَ.)
[7] سوره مبارکه انعام، آیه 78 (فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَٰذَا رَبِّي هَٰذَا أَكْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ)
[8] سوره مبارکه انعام، آیه 76 (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ)
[9] سوره مبارکه توبه، آیه 24 (قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ)
[10] غرر الحکم و درر الکلم ، جلد ۱ ، صفحه ۶۹۶ (مَا قَصَمَ ظَهْرِي إِلاَّ رَجُلاَنِ عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ هَذَا يُنْفِرُ عَنِ الْحَقِّ بِتَهَتُّكِهِ وَ هَذَا يَدْعُو إِلَى الْبَاطِلِ بِتَنَسُّكِهِ .)
[11] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۱۷۴ (فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنْ أَيْنَ لَكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ هَذَا اَلْخَبَرُ وَ اَلْوَحْيُ قَدِ اِنْقَطَعَ عَنَّا فَقَالَتْ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ رَقَدْتُ اَلسَّاعَةَ فَرَأَيْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي قَصْرٍ مِنَ اَلدُّرِّ اَلْأَبْيَضِ فَلَمَّا رَآنِي قَالَ هَلُمِّي إِلَيَّ يَا بُنَيَّةِ فَإِنِّي إِلَيْكِ مُشْتَاقٌ فَقُلْتُ وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَشَدُّ شَوْقاً مِنْكَ إِلَى لِقَائِكَ فَقَالَ أَنْتِ اَللَّيْلَةَ عِنْدِي وَ هُوَ اَلصَّادِقُ لِمَا وَعَدَ وَ اَلْمُوفِي لِمَا عَاهَدَ فَإِذَا أَنْتَ قَرَأْتَ يس فَاعْلَمْ أَنِّي قَدْ قَضَيْتُ نَحْبِي فَغَسِّلْنِي وَ لاَ تَكْشِفْ عَنِّي فَإِنِّي طَاهِرَةٌ مُطَهَّرَةٌ وَ لْيُصَلِّ عَلَيَّ مَعَكَ مِنْ أَهْلِيَ اَلْأَدْنَى فَالْأَدْنَى وَ مَنْ رُزِقَ أَجْرِي وَ اِدْفِنِّي لَيْلاً فِي قَبْرِي بِهَذَا أَخْبَرَنِي حَبِيبِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ عَلِيٌّ وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ فِي أَمْرِهَا وَ غَسَّلْتُهَا فِي قَمِيصِهَا وَ لَمْ أَكْشِفْهُ عَنْهَا فَوَ اَللَّهِ لَقَدْ كَانَتْ مَيْمُونَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً ثُمَّ حَنَّطْتُهَا مِنْ فَضْلَةِ حَنُوطِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كَفَّنْتُهَا وَ أَدْرَجْتُهَا فِي أَكْفَانِهَا فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَعْقِدَ اَلرِّدَاءَ نَادَيْتُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ يَا زَيْنَبُ يَا سُكَينَةُ يَا فِضَّةُ يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا اَلْفِرَاقُ وَ اَللِّقَاءُ فِي اَلْجَنَّةِ فَأَقْبَلَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ هُمَا يُنَادِيَانِ وَا حَسْرَتَا لاَ تَنْطَفِئُ أَبَداً مِنْ فَقْدِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى وَ أُمِّنَا فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ يَا أُمَّ اَلْحَسَنِ يَا أُمَّ اَلْحُسَيْنِ إِذَا لَقِيتِ جَدَّنَا مُحَمَّداً اَلْمُصْطَفَى فَأَقْرِئِيهِ مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ قُولِي لَهُ إِنَّا قَدْ بَقِينَا بَعْدَكَ يَتِيمَيْنِ فِي دَارِ اَلدُّنْيَا فَقَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنِّي أُشْهِدُ اَللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِيّاً وَ إِذَا بِهَاتِفٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ يُنَادِي يَا أَبَا اَلْحَسَنِ اِرْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَ اَللَّهِ مَلاَئِكَةَ اَلسَّمَاوَاتِ فَقَدِ اِشْتَاقَ اَلْحَبِيبُ إِلَى اَلْمَحْبُوبِ قَالَ فَرَفَعْتُهُمَا عَنْ صَدْرِهَا وَ جَعَلْتُ أَعْقِدُ اَلرِّدَاءَ)
[12] الأمالي (للمفید) ، جلد ۱ ، صفحه ۱۳۰ (قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ جَمَعَ اَللَّهُ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِياً فَنَادَى غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ وَ نَكِّسُوا رُءُوسَكُمْ – حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ اِبْنَةُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلصِّرَاطَ قَالَ فَتَغُضُّ اَلْخَلاَئِقُ أَبْصَارَهُمْ فَتَأْتِي فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ عَلَى نَجِيبٍ مِنْ نُجُبِ اَلْجَنَّةِ يُشَيِّعُهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ فَتَقِفُ مَوْقِفاً شَرِيفاً مِنْ مَوَاقِفِ اَلْقِيَامَةِ ثُمَّ تَنْزِلُ عَنْ نَجِيبِهَا فَتَأْخُذُ قَمِيصَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِيَدِهَا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ وَ تَقُولُ يَا رَبِّ هَذَا قَمِيصُ وَلَدِي وَ قَدْ عَلِمْتَ مَا صُنِعَ بِهِ – فَيَأْتِيهَا اَلنِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَا فَاطِمَةُ لَكِ عِنْدِي اَلرِّضَا فَتَقُولُ يَا رَبِّ اِنْتَصِرْ لِي مِنْ قَاتِلِهِ فَيَأْمُرُ اَللَّهُ تَعَالَى عُنُقاً مِنَ اَلنَّارِ فَتَخْرُجُ مِنْ جَهَنَّمَ فَتَلْتَقِطُ قَتَلَةَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَمَا يَلْتَقِطُ اَلطَّيْرُ اَلْحَبَّ ثُمَّ يَعُودُ اَلْعُنُقُ بِهِمْ إِلَى اَلنَّارِ فَيُعَذَّبُونَ فِيهَا بِأَنْوَاعِ اَلْعَذَابِ ثُمَّ تَرْكَبُ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ نَجِيبَهَا حَتَّى تَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ وَ مَعَهَا اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُشَيِّعُونَ لَهَا وَ ذُرِّيَّتُهَا بَيْنَ يَدَيْهَا – وَ أَوْلِيَاؤُهُمْ مِنَ اَلنَّاسِ عَنْ يَمِينِهَا وَ شِمَالِهَا.)
[13] الأمالي (للمفید) ، جلد ۱ ، صفحه ۲۸۱ (قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْهُرْمُزَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَصَّتْ إِلَى عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنْ يَكْتُمَ أَمْرَهَا وَ يُخْفِيَ خَبَرَهَا وَ لاَ يُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِكَ وَ كَانَ يُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِينُهُ عَلَى ذَلِكَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ رَحِمَهَا اَللَّهُ عَلَى اِسْتِسْرَارٍ بِذَلِكَ كَمَا وَصَّتْ بِهِ – فَلَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ وَصَّتْ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْ يَتَوَلَّى أَمْرَهَا وَ يَدْفِنَهَا لَيْلاً وَ يُعَفِّيَ قَبْرَهَا فَتَوَلَّى ذَلِكَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنِ اِبْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ – وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ اَلْبَائِتَةِ فِي اَلثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ اَلْمُخْتَارِ لَهَا اَللَّهُ سُرْعَةَ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِي- إِلاَّ أَنَّ فِي اَلتَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ اَلْحُزْنِ اَلَّذِي حَلَّ بِي بِفِرَاقِكَ مَوْضِعَ اَلتَّعَزِّي – فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدِي وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ أَنْعَمُ اَلْقَبُولِ – إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ – لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ وَ اُخْتُلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ اَلْخَضْرَاءَ وَ اَلْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ – لاَ يَبْرَحُ اَلْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو – وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلاً وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اَللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْحٰاكِمِينَ سَلاَمٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ وَ اَلصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً وَ لَلَبِثْتُ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ اَلثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ اَلرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً وَ لَمْ يَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ اَلذِّكْرُ فَإِلَى اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ فِيكَ أَجْمَلُ اَلْعَزَاءِ – وَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ .)
[14] کشف الغمة في معرفة الأئمة ، جلد ۱ ، صفحه ۵۰۶ (وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى زِيَادَةٌ عَلَى قَوْلِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عِنْدَ مَوْتِهَا -: أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ وَ لاَ نَبْرَحُ أَوْ يَخْتَارَ اَللَّهُ تَعَالَى لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ سَرْعَانَ مَا فُرِّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو وَ سَتُنْبِئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلاً فَسَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اَللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْحٰاكِمِينَ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمَا سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أَقُمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَهُ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ فَالصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ فَبِعَيْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُكَ صَبْراً وَ تَهْتَضِمُ حَقَّهَا وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا وَ لَمْ يَبْعُدِ اَلْعَهْدُ فَإِلَى اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ فِيكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَحْسَنُ اَلْعَزَاءِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهَا مَعَكَ .)