«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
تبیینِ بحث
موضوعات زیادی در دین هست که باید به آنها پرداخته بشود، دین ساحتهای مختلفی دارد، معارف عقلی دارد، بالاخره ما با یک استدلال و فکری واردِ تدیّن میشویم؛ مبانی اعتقادی نقلی دارد، یعنی با فرمایشات معصومین، آن قسمتهایی که علمآور است ما دین یاد بگیریم، احکام دارد که مرز است، چطور رفتار کنیم، بین خودمان با مردم، خودمان نسبت به خودمان چه وظایف فردی داریم، بین ما و حضرت ربّ الارباب، مبانی اخلاقی دارد.
یک جاهایی درواقع لشگر کشتی و ستون حفظ این منظومهی بزرگِ منسجم است، بقیه بر آن ابتنا شدهاند، و تمام تلاشی هم که صورت گرفته است این بوده است که مستقیم یا غیرمستقیم آن محلِ ضربه واقع بشود.
اگر کسی روایات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ملاحظه کند شک نمیکند که آن چیزی که انتظام داخلی دین را برعهده دارد، یعنی تمام بار روی آن ستون است، آن ستونِ ولایت است، این برای کسی که مانند ما به هیئت آمده است خیلی روشن است، یعنی اگر قال الصادق علیه السلام با اطمینان گفته بشود، یعنی صدور از معصوم مورد اتفاق باشد، این خیلی روشن و واضح است، هزاران هزار، دهها هزار روایت در این زمینه هست.
اما آن چیزی که از خودِ آن ستون ولایت حفاظت میکند فاطمیه است، یعنی مقوم دین ولایت است و مقوم ولایت هم فاطمیه است، نه اینکه شعار بدهیم، این موضوع خیلی روشن است، برای کسی که کار تاریخی کرده است به نظر بنده این خیلی روشن و واضح است.
بارها عزیزانی که عرایض ما را شنیدهاند این جملات را دیدهاند، بنده هم معمولاً در فاطمیه بر خلاف همهی سال خیلی به آسان شدن و جذابیت عرایضم توجّه نمیکنم، چون فاطمیه مهمترین نقطهی اعتقادی ماست و هیچ کجا هم مانند اینجا مورد هجمه نیست، شما هر سال میبینید که وقتی به فاطمیه نزدیک میشویم، برای اینکه خدای متعال حجّت را تمام کند رفتاری میشود که شما تعجّب میکنید. یعنی رفتار عجیب و غریب صورت میگیرد، طوری که معلوم بشود که اینجا محل هجمه است.
علّتِ هجمهی امسال چیست؟ اگر شما متن سخن آن فرد را ببینید علّتِ این هجمه «در آستانهی فاطمیّه بودن» است، میگوید چون در آستانهی فاطمیه هستیم… یعنی در آستانهی فاطمیه اتفاقاتی میافتد. او میگوید چون ما را تحریک میکنند و مثلاً به مقدّسات ما جسارت میشود من باید تذکراتی بدهم، بقیهی جاهای دین خیلی به مقدسات کسی آسیب نمیخورد، مثلاً موضوع فقه و نماز، ممکن است شکل نمازمان فرق کند ولی مثلاً اینکه نماز ظهر چهار رکعت است و همه باید رو به قبله نماز بخوانند که اختلافی نیست، ضمناً نماز ما نفی نماز آنها و نماز آنها نفی نماز ما نیست، چون ممکن است در تشیع هم بین دو مجتهد دو نظر باشد، روز عید فطر یک مجتهدی بفرماید که از نظر من عید فطر نیست و مجتهد دیگری بفرماید که از نظر من امروز عید فطر هست، اگر کمی پخته شده باشیم میگوییم هر کسی به نظر مرجع تقلید خود عمل میکند، ما حجّت داریم که روزهی خود را بخوریم و چون عید فطر است اگر بگیریم حرام است، بزرگوار دیگری میفرماید که مرجع ما فرموده است که خوردن روزه در امروز حرام است و ما باید روزه بگیریم، یعنی ما میخوریم و ایشان هم روزه میگیرند، ایشان سیام ماه مبارک حساب میکنند و من روز عید فطر، مشکلی هم نیست و هر کدام از ما برای خودمان حجّت داریم.
اگر میخواستم تصویر کنم میشد که همینجا هم دعوا بشود، کمااینکه سالهای اولیه که بیشتر به چشم میآمد، البته این موضوع از قدیم بوده است ولی چون حکومت حکومتِ رسماً دینیِ بیشتر از قبل شده است، یعنی چهل سال اخیر حکومت نسبت به سالهای قبل بیشتر دینی شده است، حکومتها همیشه یک عنوان دینی داشتهاند اما الآن بیشتر شده است، شاید این تعارض در ابتدا کمی دردسر درست میکرد و بین دفاتر و مردم و روزهداران اختلاف میشد، من در یاد دارم که حدود بیست سال قبل بین دو معلم مدرسهای که ما در آنجا درس میدادیم دعوا رخ داد! اما الآن خیلی آنطور نیست.
اما موضوع فاطمیه اینطور نیست، امامِ یک جریان قاتلِ مهمترین مقدّسِ یک جریان است، حال یا هست و یا نیست، مسئله خیلی حساس است، حال جای این موضوع کجاست؟ اهمیت این موضوع چیست؟
واقعیت این است که ما جایی برای آموزش معارف اصلی دین خودمان نداریم، این خیلی واضح است، اگر کتابهای درسی که تاریخ اسلام حوزه است را نگاه کنید، بخاطر اینکه اینها با مهر حوزه علمیه منتشر میشود، درصد قابل توجّهی از معارف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در آن وجود ندارد، کتابهای درسی تاریخ و معارف دبیرستان هم همینطور است، مثلاً در تقوای کسی سخن گفته شده است که از نظر مبانی دینی ما او رسماً طاغوت است.
بدون اینکه بخواهیم توهین کنیم عرض میکنم، بالاخره رسماً دو عقیده است. ملاحظاتی دارند… این را هم به خدمت شما عرض کنم که من آنقدر راجع به مسئلهی وحدت و انسجام جامعه اسلامی صحبت کردهام، فقط یک جملهای عرض میکنم که هر کس منکر کلّی انسجام جامعه اسلامی باشد مانند منکر نماز است، وحدت از اصول اسلامی است.
هرجایی که بخواهند بین مسلمین تشتت ایجاد کنند، حتماً شیطان خوشحال میشود، اما نه به این معنا که از عقاید خودمان کنار برویم. مثلاً ممکن است که ابراز بعضی از امور تابعِ شرایط باشد، با تفاوتهایی هم که وجود دارد کسی منکرِ کلّیِ این موضوع نیست، شما از ولی فقیه که پرچمدار هستند بگیرید تا مثلاً بزرگانی از مراجع که قریب به صد سال سن دارند، در موضوع کلّی وحدت جامعه اسلامی اختلافی با هم ندارند، مثلاً ما لعن علنی نداریم، خوشرفتاری با سایر مذاهب از واضحات و واجبات است.
اما بالاخره در تریبون رسمی، در کتاب درسی حوزوی و دانشگاهی و مدرسهای بسیاری از حقایق و عقاید ما نیست، یعنی آن چیزی که طلبه در حوزه بعنوان تاریخ رسمی کتاب درسی… که اخیراً یک سهجلدی بود که نامهنگاری شد آن را بردارند، با آن چیزی که عقیدهی رسمی ما هست و اگر از قدیم ردیابی کنیم میبینیم که جزو عقاید ما بوده است فاصله دارد، ما هم این موضوع را میفهمیم که ملاحظات عمومی وجود دارد، ولی بالاخره این عقیده یا لازم است و یا لازم نیست، یا مهم است و یا مهم نیست، اگر مهم است شما باید یک راهی برای تعلیم و تربیت این بگذارید، کجاست؟ قاعدتاً رسانه و تلویزیون هم برای این امر نیست، پس کجاست؟
از نظر من دیگر فاطمیه جای مبانی اولیه این موضوع است، دیگر اگر این سنگر را هم از دست بدهیم جای دیگری را نداریم که راجع به این موضوع با یکدیگر حرف بزنیم.
از آن طرف با توجّه به حساسیت مسئله که رفتار و بیان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نفی و رفضِ غیرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اینطور نیست که مثلاً بگوییم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواستهاند نعوذبالله دکّان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تبلیغ کنند، مثلاً بفرمایند که پزشکان متعددی برای نفوس مردم وجود دارد و من این طبیب نفوس را انتخاب کردهام، بلکه میفرمایند طبیب نفوس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند و غیر از ایشان خوب یا بد وجود ندارد، هر کسی بخواهد در حد تعارض با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار بگیرد، اگر هم خوب باشد طاغوت است، گاهی بد است، مثلاً صدام را با مرجع تقلید مقایسه کنیم واضح است که طاغوت است، اما میگوید اگر خوب هم باشد و مقابل قرار بگیرد وجود ندارد، پس این موضوع حساسیتزا است و باید در بیان دقت کنیم که این بیانِ حساس به موضوع آسیب نزند، بالاخره ما یک فکری داریم، یا این فکر است و باید آن را اصلاح کنیم، یا این فکر است و باید فکری کنیم که باید چکار کنیم.
برای اینکه حساسیت را ببینید من چند سال است که این را عرض میکنم که هر وقتی موضوع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میرسد طرف مقابل، منظورِ بنده از طرف مقابل هم عموم مردم نیستند، عموم اهل سنت ترکمن محبانِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند، اربعین پیاده به زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میروند، آنها از ما مظلومتر هستند چون اصلاً خیلی از موضوعات را نمیدانند، اگر فرصت بشود نکاتی عرض میکنم، منظور ما مردم و عموم نیست، حتی عموم طلاب کسانی که شیعه نیستند هم نیست، اصلاً مسئلهی ما معاصرین نیست، اما میخواهم نکتهای را روی حساسیت این موضوع بگویم، شما وقتی میبینید که موضوع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میرسد بر خلاف ادّعا و اعتقاد رسمی که بیان میشود کار به فحاشی کشیده میشود، اینها را زیاد از من شنیدهاید، من به یک یا دو مورد اشاره میکنم.
عبدالعلی لهکنوی میگوید نعوذبالله مرتکب حرام شد… بالاخره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کاری کردهاند که من میخواهم بگویم چکار کردهاند، بگویم چرا عنوان بحث ما «جهاد تبیین» است و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه چیزی را تبیین کردهاند و چه چیزی را نگه داشتهاند، یک چیزی را نگه داشتهاند که اگر آن نبود هیچ اثری از آن در تاریخ نبود، یعنی اگر موضوع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کنار بگذاری هیچ اثر دیگری وجود ندارد و همه را از بین بردهاند.
بن عثیمین که از بزرگان عربستان است میگوید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نعوذبالله عقل خود را از دست داده است! ببینید بیادبی به این صراحت، در حالی که اعتقاد برادران غیرشیعه این است که اگر کسی صحابی است حرمت او واجب است، دیگر دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و سرور زنان بهشت و از سابقین در اسلام و جگرگوشهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و بضعة الرسول و… هیچ، نستجیربالله عقل خود را از دست داده است یعنی چه؟ راجع به چه کسی اجازه میدهی این حرف را بزنند؟ و از این موارد فراوان است.
سال گذشته نمونههایی را در بحث جنگ روایت عرض کردیم.
این علامتی است که ما میفهمیم اینجا موضوع خیلی حساس است، واقعاً خیلی هم باید رعایت کنیم، راست میگویند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چکار کردهاند؟ ما میرویم و نگاه میکنیم که یک جریانی بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک مسیری را برای اسلام درست کرده است، فهم خودش را اسلام تلقّی کرده است، ما فعلاً کاری به این موضوع نداریم که آیا اصلاً اسلام هست یا نیست، فرض میکنیم که اصلاً اسلام است و او میگوید این اسلام است، فرض بگیرید یک مرجع تقلیدی بفرماید که فهم من از احکام شرع این است، مسئله اینقدر تقلیل پیدا نمیکند ولی ما الآن فرض میکنیم، یک مرجع دیگری هم بفرماید که فهم من هم این است…
دیده است برای اینکه بخواهد پابرجا بماند باید تکصدایی ایجاد بشود، چندصدایی کار را خراب میکند، اگر فقط من در این منطقه حرف بزنم مسلّماً قدرت پیدا میکنم، اگر بگویند شیخ گفته است و از آن طرف هم صد شیخ دیگر هم چیزهای دیگری گفتهاند، این شیخ دیگر قدرتی ندارد. یک مرجع تقلید داشته باشیم یا پنجاه مرجع تقلید؟ یک رئیس جمهور داشته باشیم یا هفتاد رئیس جمهور؟ باید یک نفر تصمیم بگیرند، نباید صد نفر حرف بزنند، این خیلی روشن است، اینها خواستهاند تکصدایی ایجاد بشود، برای اینکه تکصدایی ایجاد بشود همهی نفسها را در گزارشها بریدهاند که فقط یک گزارش باشد و آن اسلام را ترویج کنند.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که در بخشش و دادن اموالشان به دیگران نهایتِ بخشش و کَرَم هستند، اگر موضوع فردی و شخصی و یک تکّه زمین و یک آبادی و… بود که اصلاً…
مروانِ بدبخت که مثلاً شازده بود روزی به یک نفر گفت: امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یک قاطری دارد که خیلی زیباست… بعضیها اینقدر بدبخت هستند، آن ملعون امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را ندیده است و قاطر را دیده است… ان شاء الله خدای متعال به ما بصیرت و بینایی بدهد که ما یک زمانی گوهر حقیقی را رها نکنیم و ظاهر و قاب و… را ببینیم… طرف رفت به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گفت: عجب استری! امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: این استر برای تو! البته اگر مروان هم آمده بود این استر را به او هم میدادم، یعنی من میدانم این را برای مروان میخواهی و من هم مروان را میشناسم.
اگر موضوع در حد مسائلی بود که قابل گذشت بود، قابل مذاکره بود، قابل عدول بود که میبخشیدند.
آن جریان سعی کرد تمام افکار را یککاسه کند و بگوید اسلام فقط این است. بین خودشان اختلاف خیلی زیاد بود، همیشه درون جبههی کفر اختلاف زیاد است، «قُلُوبُهُمْ شَتَّى»،[4] دلها باهم نیست، هر کسی به دنبال این است که سودی برای خود بردارد، ولی ظاهر امر ملّتِ واحد است و انسجام دارد، در ظاهر طلحه و زبیر آمدند و با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درگیر شدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند اگر اینها به حکومت برسند، هر کدام به قدرت برسد ابتدا سر دیگری را از تن جدا میکند، این اتحاد را نبینید که این اتحاد ظاهر است.
میخواستند یکصدایی ایجاد کنند اما بالاخره بین خودشان اختلافاتی وجود داشت، هر کسی در این مسیر چیزی میخواست، یک نفر حاکمیت میخواست، یک نفر فرماندهی کل قوا میخواست، یک نفر طریق قرائت قرآن میخواست، یک نفر بیت المال میخواست، یک نفر مرجعیت میخواست، هر کسی در این میان چیزی میخواست، یک نفر مادی و یک نفر معنوی، سعی میکردند اینها را اداره کنند که یک مسیر پیدا بشود، و تقریباً در جهان اسلام موفق شدند بصورت کلّی با ارفاقاتی یکپارچگی ایجاد کنند. یعنی وقتی شما دویست سال اول را نگاه میکنید، کمکم سعی کردند روی اختلافات توافق کنند و اختلافات را نادیده بگیرند و به اجماع برسند.
اینطور جاها اگر کسی بخواهد ساز ناکوک بزند و همراهی نکند کار را ضعیف میکند، سعی شد این کسانی که میخواهند همنوایی این جمعیت را بهم بزنند را حذف فیزیکی کنند و موفق هم شدند. بگونهای که وقتی در تاریخ راجع به آن افراد صحبت میشود کسی نسبت به آنها حس مثبتی نداشته باشد، انگار یک جریانی در مقابل با مسلّمات اسلامی قرار گرفتند و حذف شدند!
قدرتِ اینها باعث شد که تکصدایی ایجاد کنند.
مثلاً زمانی که روح مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ملکوت اعلی رفت و عالم را عزادار کرد اختلافاتی پیدا شد، چگونه برای ادارهی جامعه تصمیم بگیریم، اگر خوب و مثبت نگاه کنیم یک جریانی که پیروز شد گفت: ما برای ادارهی جامعه یک طرح و برنامهای داریم و فعلاً هم مشکلات امنیت ملی هست و خیلی فرصت بررسی و انتخابات و… نداریم، روی یک نفر توافق میکنیم که مسئول بشود، ما هم میگوییم اصلاً از روی خیرخواهی این کار را کردهاند، یک نفر حاکم شد.
وقتی این شخص حاکم شد، علم او نسبت به اسلام چه تفاوتی با بقیه داشت؟ یا پایینتر بود و یا حداکثر مانند بقیه بود، بالاتر که نبود، هیچ کسی چنین نگفته است که او بیش از بقیه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یاد گرفته باشد. در بهترین حالت اصلاً یک آدم خیرخواهی بود ولی با فهم خودش اداره میکرد، چون با فهم خودش اداره میکرد خیلیها آن روش را قبول نداشتند، در تقسیم غنائم، در نوع لشگرکشی، با چه کسی بجنگیم، با چه کسی نجنگیم، همانطور که بعداً با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اختلاف کردند که مثلاً در جنگ دومی که نشد با معاویه بجنگند اختلاف کردند، حال به این موضوع کاری نداریم که آنجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معصوم بودند، در مورد این حاکم هم عدّهای میگفتند بجنگیم یا نجنگیم و اختلاف بود، غنائم را چطور تقسیم کنیم، بیت المال را چطور توزیع کنیم، دین را چطور تبیین کنیم، چه کسی دین را تبیین کند؟ ایشان رسماً میگفت که من بعضی از الفاظ قرآن را نمیدانم!
کسی که معنای لغوی لفظ را نمیداند که دیگر وای بحال فهم او از دلالت کلام، بعضی از اتفاقات میافتاد که در ظاهر کلمات قرآن کریم پاسخ آن نبود، مثلاً اراضی حکومت را به مردم واگذار کنیم یا اینکه بعدها در جنگها این را بعنوان غنیمت تقسیم کنیم یا اینکه منافع زمینها را به مردم بدهیم و زمینها را برای حکومت نگه داریم، اینها را از ظاهر بعضی از آیات نمیفهمیدند، پس اختلاف پیدا میشد و نباید اختلاف پیدا میشد، کسانی که اختلاف خیلی جدّی داشتند حذف میشدند، اگر اینها میخواستند به این دلیل که مخالف من است حذف بشوند که در جامعه جا نمیافتاد، لذا باید میگفتند این آدم نامسلمان است، خارجی است، لذا تاریخ گزارشهایی را میبیند.
برخورد خلیفه با مانعین زکات
مثلاً یک گروهی پیدا شدند که در زمان بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به طمع پول یا از ترس قدرت اسلام، اسلام آورده بودند، اینها بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مرتد شدند و گفتند اسلام وجود ندارد و ما به سراغ آیین خودمان میرویم. اینها یک گروه هستند که من کاری به اینها ندارم.
یک گروه دیگر گروهی بودند که به حکومت گفتند که ما به شما زکات نمیدهیم. مثل اینکه الآن ما مسلمان داریم که شلحجاب است، مسلمان داریم که شلنماز است، مسلمان داریم که شلزکات است، مسلمان داریم که نعوذبالله چشمچران است، مسلمانِ گنهکار وجود دارد، یعنی شهادتین میگوید و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را پیغمبر میداند ولی چک او پاس نمیشود، ما به او کافر نمیگوییم، میگوییم او یک مسلمان گنهکار است.
حال اگر یک نفر گناهی کرد که او را نامسلمان نمیدانند، آن زمان برای اینکه به دلایلی باید یکصدایی ایجاد میشد و حساب کار هم در دست میآمد، این کسانی که رعایت نمیکردند و چندصدایی ایجاد میکردند، مثلاً میگفتند زکات نمیدهیم…
سیرهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این بود که اگر کسی زکات نمیداد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیگر از او زکات نمیگرفتند، چون «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ وَصَلِّ عَلَيْهِمْ»،[5] زکات مال اینها را بگیر که پاک بشوند و بعد هم برای اینها دعا کن. طرف گفت من زکات نمیدهم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که اصلاً از تو زکات نمیخواهم، آن شخص اظهار پشیمانی کرد اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نپذیرفتند. این رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، چون طرف زکات نمیداد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که اصلاً از تو زکات نمیخواهم و تو را دعا نمیکنم.
یک طوری که بعدها همینها زکاتندهها را میکشتند، باز هم از این یک نفر زکات نمیگرفتند، میگفتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از او زکات نمیگرفت، دو نفر بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم از آن آدم زکات نمیگرفتند.
این یک شیوه است و شیوهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور بود.
یک عدّهای گفتند ما زکات نمیدهیم، یا زکات نمیدادند که چون حاکم مسلمین را امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا کس دیگری میدانستند، یا اینکه دوست نداشتند زکات بدهند، یعنی مشکلی با اصل دین ندارند و میگویند من خودم نیاز دارم و…
البته میدانید که این کسی که خمس و زکات نمیدهد تفاوتی با دزد ندارد، تنها تفاوتی که دارد این است که از امام دزدیده است! چون مانند این است که بگوید من خیلی کار کردهام و برای همین پول کارگر را نمیدهم!
خلاصه اینکه اگر کسی زکات ندهد، او را نمیکشند!
اینها گفتند ما پول نیاز داریم و زکاتهای خودتان را بیاورید، بعضیها بخاطر طرفداری از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، بعضیها بخاطر اینکه بخل ورزیدند گفتند که ما زکات نمیدهیم. حکومت گفت: هر کسی که زکات ندهد مرتد است و منکر زکات است. یعنی مانند کسی که بگوید اصلاً نمازی در اسلام وجود ندارد. یعنی کسی که منکر اصل نماز باشد. چون واضح است که نماز در شریعت نبوی هست، منکر نماز نعوذبالله کأنّه گفته باشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نعوذبالله دروغ میگوید.
خلیفه گفت: این کسی که الآن زکات خود را پرداخت نمیکند منکر زکات است.
آنها گفتند: ما نماز میخوانیم، ما حج بجا میآوریم، ما به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایمان داریم، حال به دلایلی زکات نمیدادند.
خلیفه با اینها جنگید و اینها را بعنوان مرتد کشت.
«ابن حزم» در جلد دوازدهم کتاب «المحلی» خودش میگوید: «لا یختلف الحنفیون و لاالشافعی» شافعیها و حنفیها، یعنی بیش از یک میلیارد و پانصد میلیون نفر امروز اختلاف ندارند که کسانی را که خلیفه آنها را بخاطر ندادن زکات بعنوان مرتد کشت «لیس لهم حکم المرتد» حکم مرتد برای اینها نیست! اینها نامسلمان نبودند! ما قبول نداریم. «وهم قد خالفوا فعل ابیبکر فیهم» مخالفت کردند، «ولا یسمیهم اهل ردّه» به اینها مرتدین نمیگفتند.
پس عدهی زیادی هم هستند که همان جریان را خیلی قبول دارند و میگویند که کسانی که زکات نمیدادند را حذف فیزیکی کردند، حتّی بعضی از اینها را هنگام نماز خواندن دستگیر کردند، حتّی خلیفه دوم که هنوز خلیفه نبود آمد و به خلیفه اول که خلیفه شده بود گفت: چطور اینها را میکشی که لا اله الا الله میگویند؟
یعنی اینها تظاهر به اسلام داشتند، مانند همهی مردمی که ما الآن در خیابان میبینیم، شما که در خیابان معصوم نمیبینید، هر آدمی را که ببینید گناهانی دارد، چند نفر از همین اهل جلسه به عصمت اکتسابی رسیدهاند؟ بقیه بالاخره کم یا زیاد، گناهانی دارند، بعد هم وقتی به او بگویید منفل میشود و اظهار پشیمانی میکند و دوست دارد توبه کند، گناه کرده است اما نامسلمان که نیست!
این شیوهی خوارج است، که البته به نام خوارج ثبت شد ولی من میخواهم بگویم این برای خوارج نیست، خوارج معلم داشتند، خوارج به هر کسی که گناه کبیره میکرد «کافر» میگفتند، اما خوارج این کار را از معلمین خود آموخته بودند. حال چرا به زکات گیر داده بودند؟ چون زکات بغیر از بحث چندصدایی منفعتی برای حکومت داشت، اگر میگفتند خلیفه را قبول نداریم که دو دور خطر بود، یعنی هم تو را قبول نداریم و هم پول را نمیدهیم، یا اگر میگفتند تو را قبول داریم اما پول نمیدهیم، خلیفه تصمیم گرفت اینها را بعنوان مرتد بکشد که من عرض کردم «ابن حزم» میگوید اینها مرتد نبودند بلکه به هر دلیلی زکات پرداخت نکرده بودند، اینها حذف شدند.
اما اگر شما به فضای افکار عمومی در قرون و اعصار بروید، یعنی از کتب فقه و اصولی که برای عدّهای خاص است، وقتی نام مانعین زکات میآید بعنوان مرتدین ذکر شده است! شما خیال میکنید که عدّهای بر علیه اسلام قیام کردهاند که با اینها برخورد شد.
پس مخالف را بعنوان کافر حذف میکردند، برای همین است که اولین جنگ مسلمان با مسلمان جمل شده است! انصاف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینید! اولین مرتبه که مسلمان با مسلمان جنگیده است که جمل نیست! امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میتوانستند مانند اینها… انصافاً خیلی هم وجه داشت، بفرمایند: کسی که در مقابل علی بن ابیطال اسد الله الغالب صلوات الله علیه ایستاده است کافر است، و سپس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با کافر بجنگند، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این کار را نکردند، وقتی با اینها جنگیدند و جنگ تمام شد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اسراء را آزاد کردند و اموال را غنیمت نگرفتند، انگار که مسلمان هستند با اینها برخورد کردند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه احکام نصب و … را هم اجراء نکردند و بیش از توقعشان هم بخشیدند.
بعد ابن تیمیه میگوید اولین مرتبه علی بن ابیطالب شمشیر خود را بین مسلمین از غلاف بیرون آورد!
فعلاً این موضوع را مدنظر داشته باشید که طرف دیگر وقتی مسلمان را بکشد میگوید مانعین زکات که مرتد شده بودند را کشتیم! بدینترتیب اینها را حذف کردند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یکصدایی را بهم زدند
یک نفر پیدا شد که این یکصدایی را بهم زد، یک طوری هم بهم زد که مسئله بالاتر از اختلاف نظر بنظر بیاید.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نفرمودند که دو روش برای فهم دین وجود دارد و هر دو هم مأجور و مقبول هستند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ»،[6] حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مخالفین خود فرمودند: سرِ گیاهِ نفاق از دلتان آشکار شد. یعنی بغض پنهان گذشته، کاشت دانهی نفاق در دلتان از گذشته، حال بروز کرده است.
یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نخواستند بفرمایند که این دو مسیر است و هر دو میتواند باشد.
عرض کردم که مشکل اینجاست که یک نفر دیگری را رفض میکند، نه اینکه بگوید دو روش است.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میتوانستند بفرمایند که ما یک فهمی از اسلام داریم و اینها هم یک فهمی دارند، حال ما هم فعلاً کنار هستیم و کار خودمان را انجام میدهیم، ما مسیر خودمان را بهتر میدانیم. اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینطور نفرمودند و فرمودند: آن طرف نفاق است.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: قرار بود برکات آسمان و زمین نازل بشود اما نمیشود، «أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ»،[7] شمشیرهای برنده سرهای شما را جدا میکند و امنیت شما نابود خواهد شد. این مسیری که من میگویم حیات است و مسیر مقابلِ آن ممات است، نفاق و کفر و الحاد است، منظور بنده کفر در برابر اسلام نیست، یعنی این پروتکل درمانی در نهایت شما را بیمارتر میکند.
پس موضوع خیلی حساستر است، آن کسی که زکات نداده بود فقط زکات نمیداد اما خلیفه او را بعنوان کافر کشت! حال یک نفر پیدا شده است که از این حرفها که گوشهای از آن را گفتم میزند، پس باید خیلی محکمتر با او برخورد بشود، و شده است، هم در برخورد فیزیکی و هم در برخورد رسانهای و خبری.
هر کسی هم که بخواهد به سمت او برود باید او را هم بزنند.
مثلاً در این اختلافی که… یک اختلاف مالی پیدا شده بود که آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میراث میگذارند یا نمیگذارند، که بنده بعداً توضیح خواهم داد، فعلاً شیوهی حذف طرف مقابل را کار دارم، یعنی هیچ خط قرمزی در حذف یا بردن آبرو ندارد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر سر میراث اختلافی پیدا کردند، که اختلافِ خودِ این میراث چه بود و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها موضوع را در حد زمین نگه نداشتند، بعداً هم فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها موضوع را در حد زمین نگه نداشتند، مثلاً داستان امام کاظم سلام الله علیه، حال فعلاً ارث را در ذهن خود داشته باشید که بعداً ابعاد آن را توضیح بدهم.
دیگر چه کسانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ارث میبردند؟ همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم. اینها ارث خودشان را مطالبه کردند، جریانی که میخواهد تکصدایی ایجاد کند میگوید از نظر من پیامبر ارثی باقی نمیگذارد.
بگو اظهار نظر فقهی است، نه! شیوهی او حذف مخالف است و باید یک صدا باشد.
همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفتند ما ارث خودمان را میخواهیم. عثمان را پیش خلیفه اول فرستادند که بگوید ارث آنها را بدهد.
سنن ابوداوود را ببینید، صحیح بخاری را ببینید، تقریباً همه جا نوشته است.
اینها که ارث خواستند درواقع یک چیزی را تضعیف میکردند، مثلاینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ارث داشته است! چون اگر ارث نداشتند چرا هیچ کدام از وارثها نمیدانند؟ بعداً توضیح میدهم که باید اینها را از ریشه بزنند که تکصدایی باشد، اینکه بگویی خلیفه گفته است که ارث نداریم و چهار نفر ویژه گفتهاند که ارث داریم. در این صورت موضوع تضعیف میشود، جامعه میپرسد از کجا معلوم که خلیفه درست گفته است؟
ادبیات باقیمانده این است: یکی از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که پدر او خلیفه اول است… من متن صحیح بخاری را میخوانم، میگوید: همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عثمان را فرستادند که ارث ما را از خلیفه بگیر. میگوید رفتم و گفتم «أَلاَ تَتَّقِينَ اللَّهَ»[8] آیا از خدا نمیترسید؟ آیا واقعاً نشنیدهاید؟ آیا نمیدانید که پیغمبر ارث نمیگذارد؟
این ادبیات یعنی چه؟ «أَلاَ تَتَّقِينَ اللَّهَ» یعنی چه؟ یعنی بودهاید و شنیدهاید که ارث نداریم ولی باز دوباره حال که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفته است میگویید خواهیم گفت که شاید بشود!
مدلول این حرف این است که آیا امّهات مؤمنین نعوذبالله مال مردمخور هستند؟ آیا چشمشان به اموال بیت المال بود که به نام ارث بالا بکشند؟ آیا امّهات مؤمنین اینطور بودند؟ امّهات مؤمنین چقدر اهمیّت دارند؟ اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چقدر حرمت دارند؟ تا جایی حرمت دارند که تکصدایی باشد، اگر چندصدایی بشود حتّی اگر دزد هم بشوند شدهاند!
میگوید: من گفتم که آیا از خدا نمیترسید که به نام ارث به دنبال بیت المال هستید؟
اگر الآن به شما بگویند این شیخ که منبر رفته است یک تکّه از بیت المال را به نام ارث پدرم بالا کشیده است، آیا انصافاً شما دیگر پای منبر من مینشینید؟ آیا پشت سر من نماز میخوانید؟
آیا چنین نسبتی به امّهات مؤمنین میدهید؟ بله! اگر قرار باشد که امّهات مؤمنین تکصدایی را بهم بزنند این قدم اول است و قدم دوم هم حذف است.
حضرت امّسلمه سلام الله علیها از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کردند و یک سال حقوق ایشان را از بیت المال هم قطع کردند! یک زنی که شوهر ندارد، اموال ندارد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را اداره میکرده است، و چون نمیتوانسته است که ازدواج کند باید سهم ایشان را از بیت المال میدادند… اگر تمام درآمدهای یک نفر را یک سال کلاً قطع کنید به عسرتی میافتد که عبرت سایرین بشود که تکصدایی را بهم نزند. که بعداً بگویند اصلاً هیچ اختلافی نبود و همه همین را میگفتند.
نفسها را گرفتند که بگویند همه همین را میگفتند، حال یک نفر یک کاری کرد که تکصدایی بهم خورد.
برای امّهات مؤمنین طمع به بیت المال مسلمین که یکی از بزرگترین اهانتهای دزدی بیت المال است را گفتند، گفتند: «أَلاَ تَتَّقِينَ اللَّهَ»، آیا چشم تو به دنبال بیت المال است؟
مانند این است که شما بر سر اجارهی خانه با مستأجر خودتان اختلاف پیدا کنید، مستأجر بگوید: تو ضد ولایت فقیه هستی؟ به حاج قاسم فحش میدهی؟ با صهیونیستها ارتباط امنیتی داری؟
واضح است که این کار را میکند که طرف مقابل کوتاه بیاید. طرف اگر احساس کند که ممکن است زور شما برسد و ارتباطی داشته باشید و یکی از این فحشهای سیاسی یا دینی را نسبت بدهید کوتاه میآید.
باید کسی به میان میآمد که با برچسب زدنهای متعدد که زدند پا پس نکشد، باید یک کسی به میان میآمد که صدای او هزار و چهارصد سال خاموش نشود. طبعاً هرچه ستون خیمه پابرجاتر باشد ضربه برای شکستنِ آن سنگینتر است، انتقام شدیدتر است، چون او روی جایی حضور دارد که به حیثیت آسیب میزند.
واکنشهایی که ناخواسته بعضی از پیروان ابن تیمیه دارند در اینجا ریشه دارد، متوجه است که نباید فاطمیه پا بگیرد، اگر فاطمیه پا بگیرد آن تکصدایی ادّعایی در آن موضوع اصلی تضعیف میشود.
تمام حیثیت این دستگاه فهم از دین در مکتب کسانی که شیعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیستند ولی مسلمان هستند، یک مشترک دارند و آن هم این است که اجماع و اتفاق مسلمین بر این بوده است که یک نفر را با خیال راحت انتخاب کنند، حال ممکن است در فقه و… با هم اختلاف داشته باشند، اما یک چیز مشترک است و آن هم این است که یک اتفاق نظر صد در صدی که حتّی یک مخالف هم نداشت، روز اول بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک تصمیم گرفتند و گفتند این اسلامِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، سعی کردهاند بگویند که در اینجا هیچ اختلافی نبوده است.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر سر جبر و تفویض و خلق قرآن و عدم خلق قرآن و… بحث نکردند بلکه آنجایی که ادّعا میکردند آن یک جا هیچ اختلافی نیست بحث کردند، بزرگترین دلیل مشروعیت آن فرد اول اجماع مسلمین است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدهاند و دلیل اجماع را تکان میدهند، و موضوع آنقدر مهم است که خونِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ریخته بشود، وگرنه عقلِ اعقلِ عقلا حکم میکرد که در این مسئله مانند ماجرای آتشبس امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه عقب بنشینند، مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حکمیت را بپذیرند، مانند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نُهسال و نیم اقدامی بر علیه معاویه ملعون نکند، مانند حضرت زین العابدین سلام الله علیه سی و چهار سال اقدام نظامی نکند، امام اعقل عقلا است، کاری را میکند که بالاترین منفعت را دارد، اما اینجا تصمیم گرفته است که من باید این اجماع را تکان بدهم، یعنی یک نقطهای را تبیین کرده است که هیچ مبیّنی ندارد.
«عجاج خطیب» که سوری است تازه مُرده است، میگوید: هر روایتی که بگوید علی بن ابیطالب خلیفه پیغمبر است جعلی است.
چرا؟ برای اینکه اجماع مسلمین بر این است که کس دیگری خلیفه است!
کس دیگری میگوید: اگر هزار آیه و هزار روایت متواتر بر امامت علی بن ابیطالب بیاورید ما قبول نمیکنیم، چون اجماع مسلمین چیز دیگری میگوید!
یعنی میگوید اجماع از هزار آیه و روایت متواتر بالاتر است.
میخواهم جا بیفتد که این اجماع ادّعایی تکصدایی که ستون محکمی برای آنهاست که لنگر تمام مکتب روی دوش آن است، همّت را ببینید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این ستون را تکان میدهد، برای همین فاطمیه خیلی مهم است.
ما با کسی دعوا نداریم، ما فعلاً میخواهیم ببینیم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چکار کردهاند، ما کاری با کسی نداریم، هر کسی در این دنیا شهادتین بگوید ما او را مسلمان میدانیم، اگر جان او در خطر بیفتد میرویم و از او دفاع میکنیم، اگر ناموس او به خطر بیفتد میرویم و از او دفاع میکنیم، اگر اموال او را ببرند میرویم و از او دفاع میکنیم. این همه جوانهای ما در جاهایی که شیعه نبوده است کشته شدهاند که علامت همین حرف است. دینمان هم همین را میگوید، در بین بزرگانمان هم تقریباً اختلافی در این زمینه نداریم، با کسی کاری نداریم، مخصوصاً عموم مردم، اصلاً ما با کسی که نمیداند حق چیست کاری نداریم، ان شاء الله اصلاً به بهشت هم میرود، اما بالاخره خودمان باید بدانیم که چه چیزی به چه چیزی است، خبر به ما که رسیده است، ما که جزو بیخبرها نیستیم. بالاخره ما در یک خانوادهای بودهایم که فهمیدهایم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وجود دارند و شهادتی هست و… یا به ما دروغ گفتهاند و یا راست گفتهاند، بدانید اگر راست گفته باشند یعنی این چیزی که الآن بنده عرض میکنم، یعنی یک جایی که تمام حیثیت یک تفکر روی دوش آن است، آن ستون را گرفته است و تکان میدهد، مسلّماً بیش از ما هم حساسیتها و انسجام و اتفاق را متوجه میشده است، اما آنجا جا نبوده است.
موضوع حساس است و برای همین هم فحش میدهند، ما حق نمیدهیم ولی درک میکنیم که چرا فحش میدهند، تأکید میکنم که حق نمیدهیم، اگر کسی جسارت کند غلط میکند، ولی میفهمیم که چرا این کار را میکنند.
ما اصلاً دعوا هم نداریم، بالاخره فکر ماست، یک نفر هم بیاید و بگوید اشتباه کردهاید، میگوییم بنشینیم و بحث کنیم تا ببینیم، ما به دنبال هدایت هستیم.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
پس انتقام سنگین است… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روزهای آخر نگاه میکردند و ناگهان شروع میکردند به گریه کردن… کلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روزهای آخر مدام گریه میکردند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند خواب دیدم، خواب نبی هم که مانند ما نیست، حضرت ابراهیم علیه السلام خواب دیدند که باید پسر خود را ذبح کنند، خواب نبی مانند بیداری نبی است، مانند وحی است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواب دیدند و فرمودند دیدم میمونها از بنیامیه و بنی فلان و بنی فلان به روی منبرم میجهند، و دیگر کسی ندید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لبخند به لب داشته باشند.
شما اگر نستجیربالله یک حادثه دلخراش از عزیزانتان را که بعداً بخواهد اتفاق بیفتد را کامل ببینید، دیگر هر مرتبه که او را نگاه میکنید بیاد میآورید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که نسیان هم ندارند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همینکه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگاه میکردند میفرمودند: کینهها در دلها شعله میکشد، بعد از من آشکار میکنند… دیدهام که با شما چکار میکنند… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روز آخر فرمودند: میبینم که با فاطمهام چه کردند، استغاثه میکند ولی کسی او را کمک نمیکند، میبینم آن سلطان عفّتی را که بین مردان گیر افتاده است… آنپردهنشینی را که از خانه بیرون کشیده شده است، آن محجوبهای را که دست نامحرمان به سمت او نزدیک شده است…
لذا سعی کردند اقدامی نکنند، موضوع حساس بود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شخصیت مهمّی بودند، ابتدا سعی کردند کار زیادی نکنند، شروع کردند به پولپاشی در مدینه و… که ببینند اگر آدمها را از اطراف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خالی کنند کوتاه میآیند یا نه، وقتی با یک «أَلاَ تَتَّقِينَ اللَّهَ» همسران پیغمبر عقب مینشینند، ببینیم اگر به اینها هم از این حرفها بزنیم و در جمع توهین و برخورد کنیم و جسارت کنیم عقب میکشد یا تا انتها ایستاده است…
در کربلا هم گفتند حسین بن علی [علیه السلام] بالاخره کوتاه میآید، مگر میشود…
سعی کردند کاری کنند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کوتاه بیایند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پسر شش هفت ساله دارند، دختر چهار ساله دارند، باردار هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی را بغیر از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ندارند، هجده سال بیشتر ندارند، مردم آرزوی عروسی فرزندان خودشان را دارند، فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سروران زمین و آسمان هستند، فرزندان به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وابسته هستند، ببینیم چقدر حلقه را تنگ کنیم کوتاه میآید…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم هر شب اقداماتی داشتند…
شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه حرفی زدهاند که چند ماه است مرا آتش زده است، میگویند: حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به در خانهی انصار و مهاجر میرفتند، چون شبانه و مخفیانه بود به داخل خانهها میرفتند…
کسی که سرزده به خانهی کسی بیاید، میهمان سرزده منفعل است، از قبل هم که نمیتوانستند هماهنگ کنند، شأن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها أجل از این بود که بخواهند بدون دعوت به جایی بروند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از پدر خود چیزی نمیخواستند، اما به در خانهی انصار و مهاجر میرفتند و در میزدند و اجازه میگرفتند که به داخل بیایند تا بتوانند حرف بزنند، در کوچه ممکن بود مردم صدا بشنوند…
دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به آن تکصدایی آسیب میزنند، نکند مردم با ایشان همراه بشوند، نکند مردم ترس را کنار بگذارند…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روزها به کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و بقیع و کنار قبر حضرت حمزه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میروند و بلند بلند آنقدر گریه میکنند که از حال میروند، مردم میگویند دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که دردانهی ایشان بود چرا اینطور گریه میکند؟
طرف میگوید عرض کردم: چرا اینطور گریه میکنید که بند دلم را پاره کردید؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: پدرم را کشتند و حق وصی را خوردند، میبینم که تمام دستاوردهای دین پدرم را از دست میدهند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مادر امّت هستند، اینکه مادر ببیند فسادی در امّت ایجاد شده است نمیتواند کوتاه بیاید، روزها یک طور و شبها یک طور.
ماجرای فدک پیش آمد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سخنرانی کردند، در آن سخنرانی هم به تعبیر رهبری… با این همه ملاحظاتی که ایشان دارند فرمودند: در آن جهاد، در آن خطبهی طوفانی، با ادب از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کردند… توجّه بفرمایید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ»، یعنی نسبت نفاق دادند.
اینها را میگویم برای اینکه بعضیها فکر نکنند که… الآن یک بدبختی این است که به هر کسی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دفاع میکند برچسب میزنند، ما نگران خودمان نیستیم، ولی اگر جوانترها بخواهند از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حرف بزنند، بعضیها که هیچ چیزی از دین نمیدانند به اینها صد نوع نسبت میدهند، تندرو، داغ…
شما از یک کفش خودتان نمیگذرید اما اگر به ناموس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جسارت بشود میگویید تندروی نکنید!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کوتاه نیامدند، تا اینکه تصمیم گرفتند که باید اتفاقی بیفتد، یکی از آنها را امشب عرض میکنم.
گفت: نمیشود، باید بروید و علی را بیاورید تا بیعت کند، مردم به مسجد میآیند و میبینند که علی در مسجد نیست، او که خانهاش در مسجد است در کجا نماز میخواند؟ چه موضوع مهمّی است که علی به مسجد نمیآید؟ اعبد امّت و عابدترین فرد امّت چرا در مسجد نماز نمیخواند؟ برای اینکه امام جماعت را قبول ندارد.
عدّهای را فرستادند که آمدند و به آتش زدن تهدید کردند، وقتی این گروه اول آمدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که همه حرمتشان را میشناختند به پشت در آمدند، در نزدند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پشت در بروند و در را باز کنند، قرار هم نبود در را باز کنند، در ناگهان باز شد… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پشت در آمدند و فرمودند: ما عزادار هستیم، جلوی خانهی ما سر و صدا نکنید… اینها گریهکنان برگشتند. درست است که سرباز بودند ولی نتوانستند تحمّل کنند.
قوم دیگری را فرستادند و گفتند و با علی برگردید، باید با علی برگردید، اینها به پشت در آمدند و سر و صدا کردند و چیزهایی گفتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر با اینها صحبت نکردند، فقط از حرمتشان خرجِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کردند، به پشت در آمدند و رو کردند به قبر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و فرمودند: «يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ»، این حرفهایی که میشنوی به دختر تو میگویند… اینها هم نتوانستند تحمّل کنند و گریهکنان برگشتند.
گفتند وضع خراب است و اگر اینطور بشود سربازهای خودت هم دیگر از نظر تئوری نمیتوانند با تو همراهی کنند، خود او آمد، مشعل بدست… او یک غلامی دارد که آن غلام خیلی او را دوست دارد، آن غلام هم به او گفت: با این مشعل به کجا میروی؟ فاطمه در آن خانه است…
یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرده بودند که کسی نباشد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نشناسد…
او گفت: مهم نیست، اصلاً برای فاطمه میروم… آمد و پشت در قرار گرفت و فریاد زد: اگر بیرون نیایید خانه را با اهل خانه آتش میزنم…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در قرار گرفتند…
او میگوید: هنگامی که پشت در قرار گرفتم در را تکان دادم، دیدم تن خود را به در تکیه داده است، در سر من چرخید، علی با ما کجا چه کرده است، حال هم یک تنه ایستاده است و از خانه بیرون نمیآید، همینکه حس کردم فاطمه پشت در قرار گرفته است و با تن رنجور خود در را نگه داشته است که جمعیت در را هُل ندهند، وقتی در نیمسوخته شده بود لگد زدم…
اوضاع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها طوری بود که در همین حالت عادی هم اضطراب برای ایشان خوب نبود، یک هُل دادن عادی هم مناسب نبود… آن ملعون میگوید یک صیحهای زد که احساس کردم همهی مردم مدینه صدای او را شنیدند… احساس کردم مدینه زیر و رو شد، هنگامی که وارد شدم دیدم پشت در افتاده است…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه حشر، آیه 14 (لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ)
[5] سوره مبارکه توبه، آیه 103 (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ ۖ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)
[6] خطبه فدکیه
[7] خطبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در میان زنان انصار
[8] صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 89 (قَالَ: فَحَدَّثْتُ هَذَا الحَدِيثَ عُرْوَةَ بْنَ الزُّبَيْرِ، فَقَالَ: صَدَقَ مَالِكُ بْنُ أَوْسٍ: أَنَا سَمِعْتُ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، زَوْجَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، تَقُولُ: ” أَرْسَلَ أَزْوَاجُ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عُثْمَانَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ، يَسْأَلْنَهُ ثُمُنَهُنَّ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَكُنْتُ أَنَا أَرُدُّهُنَّ، فَقُلْتُ لَهُنَّ: أَلاَ تَتَّقِينَ اللَّهَ، أَلَمْ تَعْلَمْنَ أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَقُولُ: «لاَ نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ – يُرِيدُ بِذَلِكَ نَفْسَهُ – إِنَّمَا يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي هَذَا المَالِ» فَانْتَهَى أَزْوَاجُ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى مَا أَخْبَرَتْهُنَّ، قَالَ: فَكَانَتْ هَذِهِ الصَّدَقَةُ بِيَدِ عَلِيٍّ، مَنَعَهَا عَلِيٌّ عَبَّاسًا فَغَلَبَهُ عَلَيْهَا، ثُمَّ كَانَ بِيَدِ حَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، ثُمَّ بِيَدِ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ، ثُمَّ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ حُسَيْنٍ، وَحَسَنِ بْنِ حَسَنٍ، كِلاَهُمَا كَانَا يَتَدَاوَلاَنِهَا، ثُمَّ بِيَدِ زَيْدِ بْنِ حَسَنٍ، وَهِيَ صَدَقَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَقًّا)