«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مرور جلسات قبل
از جهات مختلف راجع به موضوعی گفتگو میکنیم که یکی از تمایزات جدّیِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و یکی از نقاط عطف حضرت است.
شاید بتوان عنوان بحث را «جهاد تبیین در قیام فاطمی سلام الله علیها» گذاشت.
چرا جهاد تبیین؟ چون گاهی انسان مثلاً در جمع شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فضیلت بگوید طیّبالله میشنود، سیلی نمیخورد، احسنت و تبارک الله میشنود نه فحش و ناسزا، نه خطرِ امنیتی.
آنجایی که اگر انسان حرف بزند آسیب میخورد، مسلّماً خیلی ملاحظه میکند که آیا حرف بزند یا نه، اصلاً معمولاً عکس العملها و کنشها و فعالیتها و سخنان آدمها بیشتر در جایی است که آسیب نمیخورند.
آن هم در فضایی که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سعی شد تکصداییِ اعتقادی ایجاد بشود.
در بین ما که معصوم نیستیم، اجتهاد ذیل یک اصول کلّی پذیرفته شده است، یعنی ممکن است برخی از احکام مرجع تقلید من با مرجع تقلید شما تفاوت داشته باشد، هر دو هم میدانیم که حجّت داریم از مرجعمان اطاعت کنیم.
اما اولاً این اجتهاد ذیل یک سری اصول است، نه وقتی این اصول از بین برود، یعنی ما با کسانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نستجیربالله کذاب بدانند ذیل یک عنوان جمع نمیشویم، یا اینکه اگر نعوذبالله قرآن کریم را لاطائلات بدانند دیگر ذیل یک پرچم جمع نمیشویم، یا اینکه اگر قرآن کریم را نعوذبالله وحی ندانند دیگر ذیل یک پرچم جمع نمیشویم، این اجتهاد ذیلِ اصول ثابت است.
حال اگر بر سر اصول اختلاف جدّی هست، بلکه یک طرف نور طهر طاهر مطهّر است و یک طرف هم طاغوت است، فرض کنید که یک طرف ابلیس است و یک طرف هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، اینجا دیگر اصلاً فاصله زیاد است.
از طرفی جریان بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تلاش کرد که نگذارد تکصدایی بهم بخورد، به هیچ وجه!
جنگ با مانعین زکات
اگر کسی مخالفت کرد، ولو در حد خسیس بودن در پرداخت زکات، یا اینکه نمیخواست زکات را بجز خلیفة الرسول امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به غیر بدهد، آنها را بعنوان مرتد کافر کشتند، به زنانشان شبی که همسرانشان را کشته بودند تعدّی کردند.
خواندیم و عرض کردیم که خدای متعال لطف کرده است که امروز فقهای مذاهب اسلامی نمیتوانند زیر بار این بروند که مانند خوارج فکر کنند که بگویند هر کسی یک گناه کرد، به فرض اینکه گناه کرد، کافر است.
گناه که انسان را کافر نمیکند، لذا امروز میگویند آن جنگ با مرتدان مانع زکات که یا خسیس بودند یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قبول داشتند، این جنگ با مرتدان نبود، حداقل مرتد نبودند و مسلمان بودند، اگر مسلمان نبودند که نفر دوم به نفر اول اعتراض نمیکرد که این اعتراض در بخاری نوشته شده است، مگر جای دیگری هم نوشتهاند که اگر رفتهاند و یک مرتدی را کشتند خلیفه دوم به خلیفه اول اعتراض کند؟ چرا اینجا اعتراض کرده است؟ چون اینها نماز میخواندند و روزه میگرفتند، از مأذنهی آنها اذان میگفتند، زنانشان حجاب داشتند، برای همین هم اعتراض کرد، و آنها برای اینکه تکصدایی را از بین ببرند کشتند و مرتد اعلام کردند و زنان را نستجیربالله فاحشه.
بدانید که اگر مقابل این جریان بایستید هزینه دارد، این یک نمونه: کتاب «المُحَبَّر» که نویسندهی او سال 245 مُرده است، از اواخر صفحه 186 تا صفحه 188 میگوید: زنانی که شوهرشان مانعان زکات بودند، اینها برای اینکه مقابل حکومت بایستند به جوانکها نخ میدادند و کذا… یعنی مسلمین را تا همه جا بردهاند! در حالی که اگر شما بخواهید راجع به یک زن چنین حرفی بزنید چهار شاهد لازم است، خلیفه اول به زنان یک قبیله نسبت «فاحشه» داده است، اگر به یک نفر بگویید 80 ضربه شلاق دارد، او به یک قبیله گفته است، بعد هم گفت: دست همه را از مرفق قطع کنید!
تا توانستند کشتند و نسبتِ فحشا دادند و…
هزینهی شکستنِ تکصدایی
زنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیده بودند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها درگیر میراث هستند، اینها هم گرفتار بودند و ارثشان را طلب کردند و حکومت به اینها نسبتهایی همچون مال مردم خور و طمعکار به بیت المال دادند که عقب بکشند.
اینکه کسی بخواهد در مقابل این جریان بایستد خیلی سخت است، چون اگر کوچکترین صدایی را چندصدایی تلقّی کند میگوید حکم او اعدام است.
صحیح بخاری نقل میکند وقتی در سقیفه جمع شده بودند، مهاجرین اوس و خزرج بودند و بحث کردند، سه نفر از مهاجرین آمدند و هرچه شد که کاری ندارم، یک نفر خلیفه شد، وقتی در حال بیرون رفتن بودند جمعیت زیاد بود، رئیس خزرج هم که سعد بن عباده بود مریض بود و روی زمین بود، وقتی اینها میرفتند نزدیک بود این سعد بن عباده زیر دست و پا له بشود، بچههای او گفتند که سعد لِه نشود، نفر دوم گفت: «قَتَلَ اللَّهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ»،[4] خدا سعد را بکشد…
چرا خدا سعد را بکشد؟ مگر او صحابی نیست؟ مگر عزیزدردانهی شما نیست؟ مگر حبّ او بر شما واجب نیست؟ مگر این از قدیمیهای انصار نیست؟ مگر قرآن برای این انصاریها «آوَوْا وَنَصَرُوا»[5] نفرموده است؟ بکشد؟ چرا؟ چون با تو مخالف است!
این جریان اینطور است، اگر با من مخالف باشد مهدورالدم است، بعد هم او را کشتند.
انتهای کاری که سعد بن عباده کرده است و اینها هم جرأت نمیکردند به خانهی او حمله کنند، چون قبیلهی او طرفدار او بودند، این بود که فقط بیعت نکرد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند و این ستون موهوم اجماع امّت، همه با خیال راحت و رضایت… این اسلام است، پیامبر این را آورده است، خلیفه پیغمبر، مسیر پیغمبر، تفسیر درست دین، احکام الهی، عقاید حقه این است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند و این ستون را تکان دادند و فرمودند اینطور نیست.
با گریه، با بیان، با رو زدن، با رفتن به در خانهی مردم، با خطبه خواندن، با دفن شبانه، با قبر مخفیانه.
حال باید با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چگونه رفتار کنند؟ سالهای قبل توضیح دادهایم که چه حرفها که به وجود مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزدهاند، هنوز هم میزنند، چون نمیتوانند این را حل کنند که چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نگذاشتند خلیفه بر ایشان نماز بخوانند؟ چون باید خلیفه بر ایشان نماز میخواند.
حال این ائمه علیهم صلوات الله که اینقدر راحت از امور میگذرند و دارایی خودشان را میبخشند چرا در اینجا گیر دادهاند؟ برای این است که اینجا اصلِ موضوع است، چون اینجا امورِ سرنوشتسازِ اسلام است.
دفاع از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هنوز هم هزینه دارد
ما در این میان دچار کجفهمی هم هستیم، کمترجایی در دنیا پیدا میشود که سربازان مدافع حریم مسلّمات خودشان را تخطئه کنند.
ما نسبت به مدافعان حرم میگوییم که پول میگیرند، اصلاً انصافاً بیبدیل هستیم! میگوییم برای پول میروند، خب تو هم برای پول برو!
اگر کسی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دفاع کند به او صد نوع نسبت میدهیم.
نکتهی من این است که آنهایی که به دنبال فهم و فکر هستند مسئله را بفهمند، وگرنه هر کسی هر چیزی که میخواهد بگوید را بگوید. یک چماقی هم به نام «بازی در زمین دشمن» و «ضد ولایت فقیه» و «تفرقهافکن» و امثال اینها پیدا کردهاند.
ما آنقدر شبهای گذشته و جلسات گذشته توضیح دادهایم که لعنت خدا بر هر کسی که میخواهد تفرّق ایجاد کند، اما تفرّق یعنی تفرّقِ عملی، تفرّق یعنی اینکه الآن اینجا یک جلسه است، عدّهی دیگری هم بگویند ما میخواهیم در حیات جلسه بگیریم و سنج بزنند. مسلّماً این جلسه که برای یزید نیست و جلسهی شما برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، طوری جلسه بگیر که این جلسه بهم نخورد!
تفرّق عملی یک بحث است، اما اینکه خیال کنیم که ما نباید از مبانی خودمان دفاع کنیم، حتّی در حد مؤدبانه! بعد هم نام این کار را انقلابیگری بگذاریم، اگر این انقلابیگری است که بنده ضدانقلاب هستم، این نسبتِ دروغ به انقلاب است، این بزرگترین ظلم به انقلاب است، انقلابی که آبشخور آن از مبانی ولایت چه تفاوتی با طاغوت دارد؟ این چه مدل تبلیغ است؟
برای اینکه مدام این را میگویند، حال مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز.
ما گفتیم الحمدلله ما که ولی فقیه را قبول داریم، البته اگر شما از ما قبول میکنید! شما هم که میگویید ما ولی فقیه را قبول داریم ایشان محور هستند، ما هم عرض کردیم فرمایشات ایشان این است که برای سال گذشته هم هست، نگویید در جوانیهای خود فرمودهاند و الآن عدول کردهاند، این متن برای پانزدهم بهمن ماه سال 99 است، فرمودند: شما باید از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یاد بگیرید، نباید فحش و ناسزا بدهید، چطور عمل کنید؟ فرمودند: از آن مفاهیم مهم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها احساس خطر کردند که سرنوشت امّت اسلام در حال به خطر افتادن است، یک کلمهی هتک و زشت و توهینآمیز نفرمودند، بیانات محکم و مستحکم و متین و متقن بود، باید اینطور عمل کنید. چشم اینطور عمل میکنیم، مانند خطبههای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عمل میکنیم.
باز هم اعلام میکنم که این از بیچارگیهای روزگار این است که عدّهای که درست نفهمیدهاند و درست نخواندهاند و درست بررسی نکردهاند، فهم خودشان را به دیگران نسبت میدهند، چه به روایت، چه به فرمایشات یک مرجع تقلید، باید برای آن مرجع تقلید به اندازهی خودشان عقل قائل باشند، هتک نکردهاند، مستحکم فرمودهاند، ولی این حرفها را فرمودهاند، این حرفها یعنی چه؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقد میکنند، یعنی میشود نقد کرد، نباید فحش داد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفتند علائم نفاق شما آشکار شد.
مخاطب خطبه فدکیه کیست؟ الحمدلله خطبه از آب گذشته است، محکم و مستحکم و متین و… اینطور عمل کنید، یعنی شیخ! لاطائلات خودت را نگو و این حرفها را بزن. من هم خطبهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را میخوانم، ولی فقیه نام ایشان را «مجاهد فی سبیل الله» گذاشتند، فرمودند: غیر از خانهداری و امثال اینها جهاد فی سبیل الله کرد، جهاد یعنی جنگید، در آن جنگ رسانهای با چه کسی جنگیدند؟ چه فرمودند؟ اینها را فرمودند: «هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ» رئیس اهل باطل قد علم کرده است.
اینجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با چه کسی صحبت میکنند؟ شما کجا در بیانات بندهی حقیر دیدهاید که به این تندی حرف بزنم؟ کجا دیدهاید؟ اگر من خطبهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نمیخواندم کجا از من شنیدهاید «هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ»؟ که بگویم رئیس اهل باطل!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: شیطان به شما خط میدهد و شما از شیطان اطاعت میکنید، «فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ»، پیرو شیطان هستید.
ولی فقیه فرمودند این خطبه مستحکم و محکم است و فحش هم ندارد. پس باید بفهمیم که منظور ولی فقیه از «فحش ندارد» چیست و «محکم است» یعنی چه.
درنگی بر خطبه فدکیه
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: مگر چقدر گذشته بود؟ «الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ» هنوز جگر ما از داغ پدرم ترمیم نشده است، «زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ»…
شما بروید و مصادر تاریخی را ببینید، ادّعای اینکه چرا فلته شد، چرا چنین شد، چرا ناگهان اینطور شد، گفتند: ترسیدیم و خوف فتنه بود و برای مصلحت این کار را کردیم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ».
انگار یک نفر در این میان بد میفهمد، بیست سال است که من منبر میروم، هر وقت در فاطمیه حرف زدم، نیمی از جلسات باید ثابت کنیم که بخدا ما به دنبال اغتشاش و افتراق نیستیم، میخواهیم بگوییم بالاخره یک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودهاند و به مرگ طبیعی از دنیا نرفتهاند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اقداماتی کردهاند، لابد مهم بوده است.
«اَنَّى تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ» چطور دروغ میگویید؟ کتاب خدا پیش روی شماست، «قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ» کتاب خدا را پشت سرتان گذاشتهاید و هر کاری که دوست دارید انجام میدهید، «أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟» چون از کتاب خدا بیزار هستید؟ «اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟» یا دوست دارید به غیرحکم خدا تن بدهید؟ «بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً» وای بحال ظالمینی که کتاب خدا را بگذارند و چیز دیگری بجای آن بیاورند، «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ» اگر به دنبال غیر از اسلام هستید خدای متعال روز قیامت از شما نمیپذیرد.
اینها کلمات مستحکم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است که در حال تبیین هستند.
«وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینِ». بعد فرمودند که اگر خیال کردهاید که میتوانید با شلوغکاری و حمله علی بن ابیطالب را از میدان به در کنید «نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِ السنان فى الحشا» مانند کسی که به سینهی او خنجر فرو کردهاید ولی از پای نمینشیند، سینهی من در برابر ضربات شما سپر است، کوتاه نمیآیم. «وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا» خیال کردهاید که به ما ارث نمیرسد؟
گاهی بحث اختلافی است، اگر شما به درس خارج اساتید و علما و بزرگان بروید و بشنوید میبینید که با یکدیگر دعوا ندارند، ممکن است با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند، مثلاً در یک موضوعی به یک فردی ارث تعلّق میگیرد یا نمیگیرد، این یک مسئلهی اجتهادی است، یقهی یکدیگر را نمیگیرند، حرفشان را میزنند، اما اینجا عبارات را ببینید، عبارات بر اساس همان نفاق است، نه اینکه نمیدانید.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ» میخواهید به دورهی جاهلیت برگردید که هر کسی هر کاری که دوست دارد انجام بدهد؟ «یَابْنَ اَبیقُحافَةَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟» آیا قرآن گفته است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً» این چه دروغ زشتی است که به قرآن کریم میبندی؟ «اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ» عمدی کتاب خدا را ترک میکنی؟ در حالی که در قرآن کریم آیاتی نشان میدهد که انبیاء علیهم السلام از یکدیگر ارث میبردند.
اصلاً درواقع ارث یعنی منفعت مالی که نزدیکان درجه یک از متوفی میبرند، معنای حقیقی ارث این است.
آنها گفتند انبیاء ارث نمیگذارند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: این آیه: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ»، حضرت زکریا به خدای متعال عرض کرد: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِیَعْقُوبَ».
اینجا یک نکات فنی هست که آیا این آیات فقط برای ارث مالی است یا ارث غیرمالی هم هست، مرحوم سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه مفصل بحث کردهاند، من از خوفِ خوابیدنِ جمع، آنها را نمیگویم، یعنی به جزئیتر و دقیقتر گفتنِ بحث ملتفت هستم ولی از آن صرف نظر میکنم، اگر کسی خواست میشود در جایی بحث کرد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند یعنی چه که انبیاء علیهم السلام ارث نمیگذارند؟ حضرت زکریا گفت: خدایا! یک فرزند به من بده که وارث من باشد، به این دلایل… یعنی چه که انبیاء ارث نمیگذارند؟
«وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟»، چطور جرأت میکنی که بگویی همهی امّت از این آیات بهرهمند هستند بجز پدر من؟ «اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟» فقط در یک صورت میشود کسی را از میراث محروم کرد و آن هم این است که کافر باشد، «اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟» مگر من مسلمان نیستم؟ «اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟» واقعاً شما از پدرم و پسرعموی من اعلم هستید؟ یعنی واضح است که نه!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تبیین نمودند.
حال تازه انسان میگوید که وقتی ابتدا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میفرمایند که پدرم به من بخشیدهاند و مال من است، بحث کردند و شاهد آوردند و نشد، توضیح آن طولانی است، اگر هبه را قبول ندارید هم ارث است، بحث کردند، آنها هم گفتند و کم آوردند، قباله را نوشت و داد، حال تازه معلوم میشود که چرا دومی به اولی گفت که چرا این کار را کردی؟ اگر با این قباله برگردد و برود اینجا چند ادعا کرده است… «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ» عمداً کتاب خدا را کنار گذاشتهاید، به خدا دروغ بستهاید، اعلم امّت بعد از پدرم پسرعموی من است.
در این «پسرعموی من است» خیلی تحبیب است، اگر امشب روضه خواندم اشاره خواهم کرد، یک لطافت و محبّتی در این جمله است.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: آیا از پسرعموی من اعلم هستید؟
قبالهی فدک و…
وقتی خلیفه اول قباله را نوشت و داد یعنی درواقع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همهی ادعای خود را ثابت کردند، آن دیگری به کوچه یا حیاط مسجد رفت…
اگر با همهی وجود میسوزید که روزی در کربلا حرامیان آنقدر نزدیک شدند که بتوانند دست حضرت زینب کبری سلام الله علیها را با زنجیر ببندند، اینجا هم اینطور شد، او راه را گفت، راه را به روی حقیقتِ عفّت و ناموس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بست.
در سابقهی او نوشتهاند که وقتی فهمید خواهرش مسلمان شده است یک سیلی به صورت خواهر خود زد که به زمین خورد و شنوایی او آسیب دید.
اینها زمان جنگ توانِ جنگیدن نداشتند، دیدید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند اینها در جنگها فرار میکردید، ولی جلوی زنهای تنهای…
گفت: قباله را بده… قباله اعتراف به حقانیت و اعلمیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها امتناع کردند…
من در گزارشی نام امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را ندیدهام ولی چون حضرت زینب کبری سلام الله علیها خطبهی فدکیه را نقل کردهاند برداشت من این است که فرزندان با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مسجد رفته بودند و با یکدیگر هم برمیگشتند، در مقابل چشم فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها…
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در وصیتی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کردند این صحنه را فرمودند، فرمودند فاطمهام را میبینم، آن لحظهای که گوشوارهی شکسته از شدّت ضربه پرتاب شد.
از این شدّتِ عکس العمل درواقع جهاد تبیین روشن است، قلبِ فتنه را زد، حق را روشن کرد، معلوم است که خصم هم انتقام میگیرد…
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
من همیشه شب شهادت فقط یک روضه میخوانم.
بسم الله الرحمن الرحیم.
برداشته بنده این است که در این جملهها عنایت است، امیدوارم که عنایت هم باشد، برای همین سعی میکنم که الفاظ خودم را تغییر ندهم.
من در این فاطمیه عهدی با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دارم، من به نیابت از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میخوانم و شما هم به نیابت از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بشنوید.
ان شاء الله خدای متعال نیاورد که در هیچ خانهای مادر جوان مریض بشود، اگر مادر جوان مریض بشود بچهها پژمرده هستند، بیحوصله هستند، چیزی حواسشان را پرت نمیکنند، کنار بستر مینشینند و از جای خود تکان نمیخورند، اگر هم چیزی لحظهای اندکی ذهنشان را درگیر کند مدام برمیگردند و نگاه میکنند، وقتی وضع مادر وخیم باشد بیشتر…
بلاتشبیه بنده خودم این تجربه را داشتهام که دائم به آن دستگاهی که ضربان قلب را تصویر میکند نگاه کنم، چه زمانی میخواهد صاف بشود؟ مدام به مادر نگاه میکردم…
وضع مادر طوری بود که معلوم بود رفتنی است، نگران بودند و از کنار مادر بلند نمیشدند و چیزی حواسشان را پرت نمیکرد، مانند فردا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به حالت نیمهنشسته درآمدند، از خادمهی خودشان که احتمالاً سلماء بود یا اسماء بود یا فضّه بود یا کس دیگر که اختلاف است کمک خواستند. بدن مبارک طهر طاهر مطهّر را شست، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شب دستتنها هستند، خونها را از بدن خود پاک کردند، غسل که لازم نداشتند، میخواستند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زیاد دست نکشند، بدن مبارک را از خونها شستند و لباس را عوض کردند، لباس بچهها را هم عوض کردند، نمیدانم آیا توانستند به سر بچهها شانه بزنند یا نه، وقتی به همین حالت نیمهنشسته درآمده بودند این بچهها خیلی خوشحال شدند، مادر بعد از چند روز بستری و وخامت و صدای بیجوهر، حال تحرّک اندکی دارد…
حتماً میخواستند این کار را کنند که بچهها صحنه را نبینند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از خانه به مسجد رفتند، ان شاء الله خدای متعال هیچ وقت شما را ناامید نکند…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خادمهی خود را صدا زدند و فرمودند: من را رو به قبله کن و ملحفه را روی سر من بکش، وقتی لحظاتی گذشت بیا و مرا صدا کن، اگر جواب ندادم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را خبر کنید.
این خادمه بیچاره شد و میگوید دل در دل من نبود، عقب ایستادم و لحظاتی گذشت و آمدم و روبند را کنار زدم، دیدم دست راست خود را روی صورت خود گذاشته بودند… علی جان! تا آنجا که بشود سعی میکنم شما کمتر ببینید… عرض کردم: یا بنت رسول الله! یا فاطمة الزهرا! یا ام الحسن و الحسین! وقتی جواب ندادند ملحفه را کنار زدم و مضطر بودم چه کنم که ناگهان این دو آقازاده وارد شدند.
اگر در فضا باشید میبینید که وقتی وارد بشوند ابتدا به همان نقطه نگاه میکنند، اما دیدند مادر ننشسته است، ملحفه روی سر خود دارد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: «يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ اَلسَّاعَةِ»،[6] مادر ما این هنگام از روز نمیخوابیدند، در دلِ سؤال این است که اگر خوابیده است چرا روی ایشان ملحفه کشیدهای؟
نباید توقع داشته باشید، خادمه است، خادمه باید به این آقازادهها پناه ببرد، نتوانست خیلی طول بدهد و گفت: «مَاتَت اُمُّکُمَا فَاطِمَة»…
دو امام! دو لنگر عرش عالم! امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جلو و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پشت سر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بودند، آرام آرام امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آمدند و روبند را کنار زدند و یک مرتبه آرام بوسیدند، «يَا أُمَّاهْ أَنَا اِبْنُكِ اَلْحَسَنُ كَلِّمِينِي»… چند مرتبه صدا زدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پاسخ نمیدهند…
همیشه کارهای سخت روی دوش امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود، اینجا وقتی ناامید شدند به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه متوسّل شدند، حسین جان! تو بیا که جواب تو را میدهد! «فَجَاءَ الحُسَین فَوَضَعَ خَدَّهُ تَحتَ قَدَمَیهَا»… صورت را کف پای مادر گذاشت… «يَا أُمَّاهْ أَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي»… مادر! روح در حال مفارقت کردن از بدن من است… معلوم است که بچهها میتوانند تحمّل کنند، پاسخی نیامد، خادمه گفت: بروید و پدرتان را خبر کنید، اینها همینطور با اشکهای خود و گریهکنان به مسجد آمدند…
راوی دیگری میگوید: اینجا در حال نگاه کردن بودم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ظاهراً چهارزانو رو به قبله نشسته بودند، یعنی سطح اتکاء کامل بود، وقتی این دو آقازاده آمدند ظاهراً پشت حضرت به آنها بود، نگاهی به منبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کردند و بلند بلند گریه کردند… اصحاب دور اینها را گرفتند، حال یا میخواستند طعنه بزنند، یا میخواستند خبر بگیرند، یا میخواستند همدردی کنند، گفتند: ای گوشوارههای عرش، ای دردانههای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، منبر را دیدید و به یاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم افتادید؟ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: «مَاتَت اُمُّنَا فَاطِمَة»…
همینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این صدا را شنیدند برنگشتند، دیدند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روی زمین افتادند، فرمودند: دردم را به چه کسی بگویم یا بنت رسول الله…
بالاخره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را آوردند…
همه را برای این قسمت گفتم، عرض کردم وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال اعلام کردن اعلمیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند فرمودند: مگر شما از پسرعموی من اعلم هستید؟
آقای دو عالم آمدند و مقابل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشستند، مانند بیپناهها شروع کردند به گریه کردن، روبند را کنار زدند، «کَلّمِینِی یَا بِنتَ رَسُول الله! كَلِمِينِي يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»، اسامی مختلف را گفتند و از پاسخ دادن ناامید شدند، شانههای مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه لرزید و فرمودند: «کَلّمِینِی یَا فَاطِمَة فَأَنَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِيُّ» معلوم است که وضع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از بچهها خرابتر بود، چون «ففَتَحَت عَینَیهَا»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] صحیح بخاری، جلد 8، صفحه 168 (حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِيزِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: كُنْتُ أُقْرِئُ رِجَالًا مِنَ المُهَاجِرِينَ، مِنْهُمْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ، فَبَيْنَمَا أَنَا فِي مَنْزِلِهِ بِمِنًى، وَهُوَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، فِي آخِرِ حَجَّةٍ حَجَّهَا، إِذْ رَجَعَ إِلَيَّ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَالَ: لَوْ رَأَيْتَ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ اليَوْمَ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ، هَلْ لَكَ فِي فُلاَنٍ؟ يَقُولُ: لَوْ قَدْ مَاتَ عُمَرُ لَقَدْ بَايَعْتُ فُلاَنًا، فَوَاللَّهِ مَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ إِلَّا فَلْتَةً فَتَمَّتْ، فَغَضِبَ عُمَرُ، ثُمَّ قَالَ: إِنِّي إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَقَائِمٌ العَشِيَّةَ فِي النَّاسِ، فَمُحَذِّرُهُمْ هَؤُلاَءِ الَّذِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَغْصِبُوهُمْ أُمُورَهُمْ. قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ لاَ تَفْعَلْ، فَإِنَّ المَوْسِمَ يَجْمَعُ رَعَاعَ النَّاسِ وَغَوْغَاءَهُمْ، فَإِنَّهُمْ هُمُ الَّذِينَ يَغْلِبُونَ عَلَى قُرْبِكَ حِينَ تَقُومُ فِي النَّاسِ، وَأَنَا أَخْشَى أَنْ تَقُومَ فَتَقُولَ مَقَالَةً يُطَيِّرُهَا عَنْكَ كُلُّ مُطَيِّرٍ، وَأَنْ لاَ يَعُوهَا، وَأَنْ لاَ يَضَعُوهَا عَلَى مَوَاضِعِهَا، فَأَمْهِلْ حَتَّى تَقْدَمَ المَدِينَةَ، فَإِنَّهَا دَارُ الهِجْرَةِ وَالسُّنَّةِ، فَتَخْلُصَ بِأَهْلِ الفِقْهِ وَأَشْرَافِ النَّاسِ، فَتَقُولَ مَا قُلْتَ مُتَمَكِّنًا، فَيَعِي أَهْلُ العِلْمِ مَقَالَتَكَ، وَيَضَعُونَهَا عَلَى مَوَاضِعِهَا. فَقَالَ عُمَرُ: أَمَا وَاللَّهِ – إِنْ شَاءَ اللَّهُ – لَأَقُومَنَّ بِذَلِكَ أَوَّلَ مَقَامٍ أَقُومُهُ بِالْمَدِينَةِ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَقَدِمْنَا المَدِينَةَ فِي عُقْبِ ذِي الحَجَّةِ، فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الجُمُعَةِ عَجَّلْتُ -[169]- الرَّوَاحَ حِينَ زَاغَتِ الشَّمْسُ، حَتَّى أَجِدَ سَعِيدَ بْنَ زَيْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ جَالِسًا إِلَى رُكْنِ المِنْبَرِ، فَجَلَسْتُ حَوْلَهُ تَمَسُّ رُكْبَتِي رُكْبَتَهُ، فَلَمْ أَنْشَبْ أَنْ خَرَجَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، فَلَمَّا رَأَيْتُهُ مُقْبِلًا، قُلْتُ لِسَعِيدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ: لَيَقُولَنَّ العَشِيَّةَ مَقَالَةً لَمْ يَقُلْهَا مُنْذُ اسْتُخْلِفَ، فَأَنْكَرَ عَلَيَّ وَقَالَ: مَا عَسَيْتَ أَنْ يَقُولَ مَا لَمْ يَقُلْ قَبْلَهُ، فَجَلَسَ عُمَرُ عَلَى المِنْبَرِ، فَلَمَّا سَكَتَ المُؤَذِّنُونَ قَامَ، فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَائِلٌ لَكُمْ مَقَالَةً قَدْ قُدِّرَ لِي أَنْ أَقُولَهَا، لاَ أَدْرِي لَعَلَّهَا بَيْنَ يَدَيْ أَجَلِي، فَمَنْ عَقَلَهَا وَوَعَاهَا فَلْيُحَدِّثْ بِهَا حَيْثُ انْتَهَتْ بِهِ رَاحِلَتُهُ، وَمَنْ خَشِيَ أَنْ لاَ يَعْقِلَهَا فَلاَ أُحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَكْذِبَ عَلَيَّ: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالحَقِّ، وَأَنْزَلَ عَلَيْهِ الكِتَابَ، فَكَانَ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ آيَةُ الرَّجْمِ، فَقَرَأْنَاهَا وَعَقَلْنَاهَا وَوَعَيْنَاهَا، رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَرَجَمْنَا بَعْدَهُ، فَأَخْشَى إِنْ طَالَ بِالنَّاسِ زَمَانٌ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ: وَاللَّهِ مَا نَجِدُ آيَةَ الرَّجْمِ فِي كِتَابِ اللَّهِ، فَيَضِلُّوا بِتَرْكِ فَرِيضَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ، وَالرَّجْمُ فِي كِتَابِ اللَّهِ حَقٌّ عَلَى مَنْ زَنَى إِذَا أُحْصِنَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ، إِذَا قَامَتِ البَيِّنَةُ، أَوْ كَانَ الحَبَلُ أَوِ الِاعْتِرَافُ، ثُمَّ إِنَّا كُنَّا نَقْرَأُ فِيمَا نَقْرَأُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ: أَنْ لاَ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ، فَإِنَّهُ كُفْرٌ بِكُمْ أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ، أَوْ إِنَّ كُفْرًا بِكُمْ أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ. أَلاَ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: ” §لاَ تُطْرُونِي كَمَا أُطْرِيَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ، وَقُولُوا: عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ ” ثُمَّ إِنَّهُ بَلَغَنِي أَنَّ قَائِلًا مِنْكُمْ يَقُولُ: وَاللَّهِ لَوْ قَدْ مَاتَ عُمَرُ بَايَعْتُ فُلاَنًا، فَلاَ يَغْتَرَّنَّ امْرُؤٌ أَنْ يَقُولَ: إِنَّمَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً وَتَمَّتْ، أَلاَ وَإِنَّهَا قَدْ كَانَتْ كَذَلِكَ، وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا، وَلَيْسَ مِنْكُمْ مَنْ تُقْطَعُ الأَعْنَاقُ إِلَيْهِ مِثْلُ أَبِي بَكْرٍ، مَنْ بَايَعَ رَجُلًا عَنْ غَيْرِ مَشُورَةٍ مِنَ المُسْلِمِينَ فَلاَ يُبَايَعُ هُوَ وَلاَ الَّذِي بَايَعَهُ، تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلاَ، وَإِنَّهُ قَدْ كَانَ مِنْ خَبَرِنَا حِينَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا، وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا، وَاجْتَمَعَ المُهَاجِرُونَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ، فَقُلْتُ لِأَبِي بَكْرٍ: يَا أَبَا بَكْرٍ انْطَلِقْ بِنَا إِلَى إِخْوَانِنَا هَؤُلاَءِ مِنَ الأَنْصَارِ، فَانْطَلَقْنَا نُرِيدُهُمْ، فَلَمَّا دَنَوْنَا مِنْهُمْ، لَقِيَنَا مِنْهُمْ رَجُلاَنِ صَالِحَانِ، فَذَكَرَا مَا تَمَالَأَ عَلَيْهِ القَوْمُ، فَقَالاَ: أَيْنَ تُرِيدُونَ يَا مَعْشَرَ المُهَاجِرِينَ؟ فَقُلْنَا: نُرِيدُ إِخْوَانَنَا هَؤُلاَءِ مِنَ الأَنْصَارِ، فَقَالاَ: لاَ عَلَيْكُمْ أَنْ لاَ تَقْرَبُوهُمْ، اقْضُوا أَمْرَكُمْ، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لَنَأْتِيَنَّهُمْ، فَانْطَلَقْنَا حَتَّى أَتَيْنَاهُمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، فَإِذَا رَجُلٌ مُزَمَّلٌ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالُوا: هَذَا سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ، فَقُلْتُ: مَا لَهُ؟ قَالُوا: يُوعَكُ، فَلَمَّا جَلَسْنَا قَلِيلًا تَشَهَّدَ خَطِيبُهُمْ، فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، فَنَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ وَكَتِيبَةُ الإِسْلاَمِ، وَأَنْتُمْ مَعْشَرَ المُهَاجِرِينَ رَهْطٌ، وَقَدْ دَفَّتْ دَافَّةٌ مِنْ قَوْمِكُمْ، فَإِذَا هُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يَخْتَزِلُونَا مِنْ أَصْلِنَا، وَأَنْ يَحْضُنُونَا مِنَ الأَمْرِ. فَلَمَّا سَكَتَ أَرَدْتُ أَنْ أَتَكَلَّمَ، وَكُنْتُ قَدْ زَوَّرْتُ مَقَالَةً أَعْجَبَتْنِي أُرِيدُ أَنْ أُقَدِّمَهَا بَيْنَ يَدَيْ أَبِي بَكْرٍ، وَكُنْتُ أُدَارِي مِنْهُ بَعْضَ الحَدِّ، فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَتَكَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: عَلَى رِسْلِكَ، فَكَرِهْتُ أَنْ أُغْضِبَهُ، فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ فَكَانَ هُوَ أَحْلَمَ مِنِّي وَأَوْقَرَ، وَاللَّهِ مَا تَرَكَ مِنْ كَلِمَةٍ أَعْجَبَتْنِي فِي تَزْوِيرِي، إِلَّا قَالَ فِي بَدِيهَتِهِ مِثْلَهَا أَوْ أَفْضَلَ مِنْهَا حَتَّى سَكَتَ، فَقَالَ: مَا ذَكَرْتُمْ فِيكُمْ مِنْ خَيْرٍ فَأَنْتُمْ لَهُ أَهْلٌ، وَلَنْ يُعْرَفَ هَذَا الأَمْرُ إِلَّا لِهَذَا الحَيِّ مِنْ قُرَيْشٍ، هُمْ أَوْسَطُ العَرَبِ نَسَبًا وَدَارًا، وَقَدْ رَضِيتُ لَكُمْ أَحَدَ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ، فَبَايِعُوا أَيَّهُمَا شِئْتُمْ، فَأَخَذَ بِيَدِي وَبِيَدِ أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ الجَرَّاحِ، وَهُوَ جَالِسٌ بَيْنَنَا، فَلَمْ أَكْرَهْ مِمَّا قَالَ غَيْرَهَا، كَانَ وَاللَّهِ أَنْ أُقَدَّمَ فَتُضْرَبَ عُنُقِي، لاَ يُقَرِّبُنِي ذَلِكَ مِنْ إِثْمٍ، أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَتَأَمَّرَ عَلَى قَوْمٍ فِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ، اللَّهُمَّ إِلَّا أَنْ تُسَوِّلَ إِلَيَّ نَفْسِي عِنْدَ المَوْتِ شَيْئًا لاَ أَجِدُهُ الآنَ. فَقَالَ قَائِلٌ مِنَ الأَنْصَارِ: أَنَا جُذَيْلُهَا المُحَكَّكُ، وَعُذَيْقُهَا المُرَجَّبُ، مِنَّا أَمِيرٌ، وَمِنْكُمْ أَمِيرٌ، يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ. فَكَثُرَ اللَّغَطُ، وَارْتَفَعَتِ الأَصْوَاتُ، حَتَّى فَرِقْتُ مِنَ الِاخْتِلاَفِ، فَقُلْتُ: ابْسُطْ يَدَكَ يَا أَبَا بَكْرٍ، فَبَسَطَ يَدَهُ فَبَايَعْتُهُ، وَبَايَعَهُ المُهَاجِرُونَ ثُمَّ بَايَعَتْهُ الأَنْصَارُ. وَنَزَوْنَا عَلَى سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ، فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ: قَتَلْتُمْ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ، فَقُلْتُ: قَتَلَ اللَّهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ، قَالَ عُمَرُ: وَإِنَّا وَاللَّهِ مَا وَجَدْنَا فِيمَا حَضَرْنَا مِنْ أَمْرٍ أَقْوَى مِنْ مُبَايَعَةِ أَبِي بَكْرٍ، خَشِينَا إِنْ فَارَقْنَا القَوْمَ وَلَمْ تَكُنْ بَيْعَةٌ: أَنْ يُبَايِعُوا رَجُلًا مِنْهُمْ بَعْدَنَا، فَإِمَّا بَايَعْنَاهُمْ عَلَى مَا لاَ نَرْضَى، وَإِمَّا نُخَالِفُهُمْ فَيَكُونُ فَسَادٌ، فَمَنْ بَايَعَ رَجُلًا عَلَى غَيْرِ مَشُورَةٍ مِنَ المُسْلِمِينَ، فَلاَ يُتَابَعُ هُوَ وَلاَ الَّذِي بَايَعَهُ، تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلاَ)
[5] سوره مبارکه انفال، آیه 74 (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا ۚ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ)
[6] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۱۸۶ (وَ رُوِيَ: أَنَّهَا بَقِيَتْ بَعْدَ أَبِيهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ لَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ بِكَافُورٍ مِنَ اَلْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلاَثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِيٍّ وَ ثُلُثاً لِي وَ كَانَ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً فَقَالَتْ يَا أَسْمَاءُ اِئْتِينِي بِبَقِيَّةِ حَنُوطِ وَالِدِي مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَضَعِيهِ عِنْدَ رَأْسِي فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ اِنْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً وَ اُدْعِينِي فَإِنْ أَجَبْتُكِ وَ إِلاَّ فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ اَلنِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ اَلْحَصَا يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَكَشَفَتِ اَلثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِيَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِيكِ رَسُولِ اَللَّهِ فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ اَلسَّلاَمَ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ فَقَالاَ يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ اَلسَّاعَةِ قَالَتْ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا اَلْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَتْ وَ أَقْبَلَ اَلْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ أَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ اِنْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا كَانَا قُرْبَ اَلْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِيعُ اَلصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا يُبْكِيكُمَا يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لاَ أَبْكَى اَللَّهُ أَعْيُنَكُمَا لَعَلَّكُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّكُمَا فَبَكَيْتُمَا شَوْقاً إِلَيْهِ فَقَالاَ لاَ أَ وَ لَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى وَجْهِهِ يَقُولُ بِمَنِ اَلْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ اَلْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِكِ ثُمَّ قَالَ لِكُلِّ اِجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِيلَيْنِ فُرْقَةٌ وَ كُلُّ اَلَّذِي دُونَ اَلْفِرَاقِ قَلِيلٌ وَ إِنَّ اِفْتِقَادِي فَاطِماً بَعْدَ أَحْمَدَ دَلِيلٌ عَلَى أَنْ لاَ يَدُومَ خَلِيلٌ ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا أَسْمَاءُ غَسِّلِيهَا وَ حَنِّطِيهَا وَ كَفِّنِيهَا قَالَ فَغَسَّلُوهَا وَ كَفَّنُوهَا وَ حَنَّطُوهَا وَ صَلَّوْا عَلَيْهَا لَيْلاً وَ دَفَنُوهَا بِالْبَقِيعِ وَ مَاتَتْ بَعْدَ اَلْعَصْرِ .)