«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
از جهاد تبیین حضرت صدّیقهی طاهره سلام الله علیها گفتیم، طبعاً چون موضوع مفصل است و فرصت اندک است، بایستی مقداری با سرعت بیان میکردیم، البته ما به دنبال این نیستیم که عزیزان جزئیات را حفظ کنند، چون صوت این جلسات ضبط میشود، اما محصول این یک جمله، آن باوری است که امیدوار هستم در ذهن عزیزان، یا شکل گرفته باشد، یا تذکری شده باشد. هدف بنده آن یک جمله است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن فضای غبارآلود، با اینکه با مخالفان بشدّت برخورد میشد، دعب حکومت هم قتلِ مخالفین بود… طرفداران خودشان میگویند که بنای آنها بر قتل مخالفین بود. کدام مخالفت بالاتر از اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تمام حیثیت اعتباری را زدند؟ یعنی جبهه مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بیاعتبار کردند، همهی اعتبار آنها به اجماع بود، اجماع هم اینطور است که باید همه در آن مجتمع شده باشند، خروج حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر عملاً اجماعی باقی نگذاشت.
سپس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چهرهی رنگارنگ نفاق را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بدون وحی نمیتوانستند بشناسند را معرّفی کردند و لو دادند و پردهبرداری کردند.
سپس چهرهی امام مسلمین را هم که عِدل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و مبیّن قرآن کریم است را هم معرّفی کردند.
سپس عباراتی فرمودند که به آنها خواهم پرداخت.
ما و مسئله وحدت اسلامی
اینجا ما یک بحث بسیار اساسی داریم، آن هم این است که نسبت این حرفها با مسئله انسجام اسلامی یا وحدت مسلمین چیست؟ این یک مسئلهی خیلی مهم است.
این یک مسئلهی سیاسی نیست، و اگر کسی این موضوع را یک مسئلهی سیاسی کند درواقع به آن خیانت کرده است، ما باید برگردیم و 22بهمن را هم اربعینی برگزار کنیم، یعنی همانطور که ابتدای انقلاب درِ خانهها را باز میگذاشتند که طرف بتواند فرار کند، آب میرساندند که فراری بتواند آب بخورد، همه به هم کمک میکردند و پشت بامها را به هم راه میدادند. اینجا مردم ایستادند، کار یک نفر و دو نفر نبود، تا زمانی که مردم نبودند امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در تبعید بودند و کاری پیش نمیرفت، آن اواخر که عموم مردم به صحنه آمدند اینطور شد. اینکه 22 بهمن اینطور برگزار میشود، خیانت عملی رخ داد، یعنی دیگر 22 بهمن مسئلهی ما نیست. ما میرویم و عدهای باید میزبان ما باشند.
اصلاً ممکن است بعضی از مسئولان خرابکاری هم کرده باشند، این ما مردم هستیم که باید برویم و میزبان آنها باشیم، و بعضیها را هم پایین بیاوریم و بگوییم این حرفها به شما ربط ندارد. انقلاب که برای مسئول نیست، مسئولین چه خوب باشند چه بد باشند مستأجر پست و مقام خود هستند، ولی عدهای فرزندان خود را دادهاند، انقلاب برای اینهاست. متأسفانه ما 22 بهمن را دولتی اداره کردیم.
نسبت به مسئله وحدت هم همین کار را میکنیم.
ما یک ویژگی داریم، یک بدی داریم، آن هم این است که مخالف خودم را مخالف اسلام و مسلمین میدانم. برای اینکه مخالف خود را از میدان به در کنیم باید به او فحشی بدهیم، این شیوهی اهل سقیفه است. به یک نفر دزد میگوییم، به یک نفر وطنفروش میگوییم، به یک نفر منافق میگوییم، به یک نفر انجمنی میگوییم، به یک نفر شیرازی میگوییم، همهی اینها ما به ازای درست دارد، اگر نداشته که اصلاً عنوان به درد بخوری نبود، همهی اینها هم عناوینی است که مجرمانه است، ولی باید به مستحق آن داده بشود.
شما میگویید این کاشانی در این جلسات وقت ما را گرفت. من میگویم این شخص مخالف ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است!!!
این شخص مخالف من است، نه ولایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه! این شخص حرف من را نپسندیده است، نه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را!
هر کسی که این کار را کند اشتباه است، این برچسب زدن و فرصت برای زدن، یکی از بدترین کارها برای دور کردن مردم از یکدیگر در موضوع وحدت است.
قرار است مسئلهی وحدت «تفرق» ما را از بین ببرد، نه اینکه عامل تشدید تفرق بشود. این موضوع را مطرح کردهایم که الفت ایجاد کند، نه اینکه خود آن باعث بشود متفرقتر بشویم!
مسئلهی وحدت همزمان یک دشمن دارد، چون دینداران یک نگرانی دارند، میترسند کسانی که از وحدت بین مسلمین (که بنده توضیح خواهم داد) حرف میزنند، چون متأسفانه به اندازهی کافی دلیل دارند که نکند وحدت مطرح میشود که دین حذف بشود. چون برخی این کار را میکنند، در صورتی که به جبهه وحدت آسیب میزنند، یعنی باعث میشوند که این اتهام باور بشود.
مثلاً به کرمان میرود و میگوید چون روستای کناری شما غیرشیعه هستند، شما سیاه هم نپوشید!
آن شخصی که دیندار است میترسد و میگوید: قرار بر این بود که دور یکدیگر جمع بشویم، نه اینکه تو عقیدهی من را حذف کنی.
ممکن است زمانی، کمااینکه میگویند، کسی بیاید و بگوید اگر شما بگویید «شهادت حضرت فاطمه زهرا»، و نامی هم از کسی نبرید، کیفیت قتل هم نگویید، به کسی هم اشاره نکنید، من توهین تلقّی میکنم.
روز قیامت معلوم میشود چه خبر است، اما تو دیگر من را حذف نکن. کما اینکه من هم از تو نمیخواهم خودت را حذف کنی.
چون متأسفانه عدهای حرفهایی میزنند که از فرقههای دیگر هم آن طرفتر است، مثلاً وقتی میخواهد برود و در یک شبکه ماهوارهای صحبت کند، با اینکه صلوات بر آل پیامبر در همهی فرقهها هست، این صلوات را حذف میکند!
این منسوب به شافعی است که «مَن لَم يُصَلِّ عَلَيكُم لا صَلاةَ لَهُ»، در تشهد همهی برادران غیرشیعه هم هست، این اصلاً یک مسئلهی اختلافی نیست، چرا تو عقبنشینی میکنی؟ این ظلم است! این بر خلاف دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، «لا تصلوا عليّ الصّلاة البتراء». شیعه و سنّی هم این را قبول دارند، حال چرا تو صلوات بر آل را حذف میکنی؟
با این کار خودش عدهای را میترساند و آنها میگویند اینها اصل دین را آسیب میزنند، و این موضوع باعث میشود که نسبت به مسئلهی وحدت بیاعتناء بشوند و حس توطئه به مردم دست بدهد.
قرار است که تو کاری کنی که اینها را دور یکدیگر جمع کنی، چرا کاری میکنی که شائبه داشته باشد که میخواهی اصل دین را بزنی؟
مثلاً فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگوییم، میگوید سلبی نگو و فقط ایجابی بگو! میگویم یعنی چه؟ میگویند: یعنی بگو علی شجاع است، اما اگر بگویی از همه شجاعتر است به آنها برمیخورد!
چه کسی گفته است که به او برمیخورد؟ ضمن اینکه اگر در این مورد میخواهد به او بربخورد هم مشکلی نیست. این توهین به غیر نیست.
آیا قرآن کریم فقط ایجابی حرف زده است؟ یا سلبی هم حرف زده است؟ روایات ما فقط ایجابی است یا سلبی هم هست؟ به چه دلیل سلبی حرف نزنم؟ شما خفه میکنی که کسی حتّی نتواند بگوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شجاعترین مردم است؟ در صورتی که برادران اهل سنّت ما هم این را گفتهاند. تو خودت برای کدام فرقه هستی؟ این حساسیتِ چه کسی است؟
به دینداران دلیل میدهند که از این وحدت بوی توطئه میآید.
لذا در جامعه اسلامی فضایی ایجاد میشود که عدهای وحدتی میشوند و عدهای انقلابی! این بدترین خیانت به انقلاب اسلامی است. ما ولایتیتر از شهدا و امام نداشتیم، بدترین خیانت این است که تلقّی عمومی عدهای از دینداران جامعه این بشود که باید یا وحدتی بود یا انقلابی.
طرف میگوید تقریباً همهی مراجع قم بر خلاف وحدت هستند!
تو در حال آسیب زدن به انقلاب هستی، انگار انقلاب یک حرفِ نوی بدعت است که هیچ کسی آن را قبول ندارد.
صاحب این پرچم میفرماید «جذب حداکثری»، شما مراجع را هم دفع میکنید؟ اینطور دیندارانی که مقلد بقیهی مراجع هستند را مجبور میکنید که یا انقلابی باشند، یا اگر به سراغ آن مرجع بروند شما اینها را خلاف وحدت و نظام معرفی کنید، در این صورت هم باید فاصله بگیرند. اینطور در حال ایجاد کردن ریزش هستی. بعد میخواهی با برادران غیرشیعه وحدت ایجاد کنی؟ شما در ابتدای مسیر در حال از بین بردن داخل هستی!
مرحلهی بعد میگوید: هر کسی حکومت اسلامی را قبول ندارد کافر است!!!
تو تکفیری هستی و نمیفهمی.
از رهبر انقلاب استفتاء کردهاند که اگر کسی ولایت فقیه را را استدلال قبول نداشته باشد چه حکمی دارد؟ ببینید ایشان چه فرمودهاند. فرمودهاند که به حجّت خودش عمل کند.
یعنی اگر کسی ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نداشته باشد کافر نیست اما اگر حکومت اسلامی را قبول نداشته باشد کافر است!!!
من انقلابی هستم، خطری احساس میکنم، این موضوع که قرار بود الفت بین مسلمین ایجاد کند، و جاهایی هم ایجاد کرده است… اگر شما به غرب کشور بروید و پیشمرگههای کردستان را ببینید، من سال 96 هم اینها را گفتهام، به آنجا رفتهام و آنها را دیدهام، طرف بخاطر اینکه رزمندههای شهید ما را از کوهستان بیاورد، پای خود را از دست داده است، من با او صحبت کردم و با او نهار خوردم.
قرار بوده است که بین ما الفت برقرار شود، در جاهایی هم واقعاً الفت برقرار شده است، اما ناگهان یک نفر میآید و اظهار نظر بیربطی میکند که باعث میشود دینداران بترسند و بگویند نکند این توطئهای است که همین مقدار کم دین را هم از دست ما بگیرند.
به نظر بنده این بزرگترین مشکل مسئله وحدت اسلامی است، چون وحدت را طوری نشان میدهد که کسی آن را نپسندد. دینداران نسبت به دین خودشان حساس هستند.
مثلاً میگویند در فضای اینستاگرام حرفهای تخصصی نزنید، من نمیدانم که آیا این موضوع درست است یا نه. بعد پستی منتشر میکند و میگوید که تمام روایاتی که در لعن مقدسات عامه رسیده است جعلی است!
تو چه مرضی داری که این حرف را میزنی؟ حال من بیایم و یک به یک ثابت کنم که این درست است و این درست است و این درست است؟ در این صورت جنگ درست میشود. اگر بگویم راست میگویی، در اینصورت در حال آسیب زدن به دین هستی. چکار داری که این موضوع را مطرح میکنی؟ عدهای هم میگویند ببین این حرف را مطرح کرد که بخشی از دین را بزند.
تو در حال فتنه کردن هستی!
اصلاً بنده نمیدانم که بعضیها در نهایت به دنبال چه چیزی هستند، منتها به شما بگویم که اینها در خیلی از جاها تصمیمساز هستند، من هم از این موضوع هراس دارم. خیلیها در کار دیگری تخصص دارند و در جای دیگری تصمیم میگیرند. من هم از این موضوع هراس دارم که پای اینها به جاهای تصمیمساز برسد و دین مردم آسیب بخورد.
اعتراف میکنم، آن چیزی که بنده میفهمم این چیزی است که عرض میکنم، بعد یک گله میکنم ولی شبیه به همان عمل میکنم، چون مجبور هستم.
نباید تفرّق داشته باشیم
آن چیزی که من از اسلام میفهمم، این است که مسلمان یا شیعه با هیچ بنی بشری جنگ ندارد، نباید به هیچ بنی بشری بیاحترامی و فحاشی و توهین کند. اینجا «نباید» را در کرسی فقاهت نمیگویم که بگویم حلال است یا حرام است، «نباید» یعنی اینکه حداقل شایسته نیست، حتّی به بت پرست، حتّی به بتِ بت پرست.
ما با بت پرست و کافری که با ما در جنگ است در جنگ هستیم، با یهودی که با ما در جنگ است در جنگ هستیم، با مسیحی که با ما در جنگ است در جنگ هستیم، اما با بقیهی ابناء بشر در جنگ نیستیم. همزیستی مسالمتآمیز داریم، اگر گرسنه باشند دل ما برای آنها میتپد. به ظلم بر آنها راضی نیستیم. دل ما برای رشد آنها میتپد. وای بحال اینکه طرف موحد هم باشد، مسیحی باشد… میگوید خدایی را قبول دارد که یک خداست، اگر در جزئیات اختلاف داریم هم اشکالی ندارد با یکدیگر مباحثه کنیم، ولی میگوییم او هم موحد است و ما هم موحد هستیم، گرچه ممکن است اختلاف نظر داشته باشیم. یهوی، مسیحی، زرتشتی،… اینها یک حق اضافه دارند، چون موحد هستند.
اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را قبول داشته باشد، قبله را قبول داشته باشد، قرآن کریم را کلام الله بداند، این یک شرافت بیشتری است. این شرافت بیشتر، وظایف بیشتری ایجاد میکند. جان و مال و ناموس او مانند جان و مال و ناموس خودم هست. حقوقی دارند، اموالشان محترم است، ان شاء الله خدای متعال به زندگی و کسب و کارشان برکت بدهد، به زندگی و کسب و کار شیعیان هم برکت بدهد.
این را هم اصل میدانم. تاکتیکی نیست.
حضرت آقا حفظه الله این مطلب را 17 ربیع الاول امسال دوباره فرمودند، بنده آخر صفر امسال در مشهد مقدّس عرض کردم که منکر اصل وحدت مانند منکر اصل نماز است. صوت این کلام موجود است.
یعنی اگر کسی بگوید باید بین مسلمین تفرّق ایجاد کرد، قطعاً بویی از اسلام نبرده است. حق نداریم بین مسلمین تفرّق ایجاد کنیم. جان و مال و ناموس و حقوق شهروندیشان سر جای خود است، هم آنها و هم یهودیها و مسیحیها. اگر در جایی که یهودیها یا مسیحیان هستند سیل یا زلزله آمد یا رفتیم و خدمت کردیم و آموزش دادیم، وظیفهی ماست. شما طرفداران این حکومت هستید، وظیفه پیدا میکنیم، انقلابیها بیش از بقیه وظیفه دارند. اگر ما انقلابی هستیم باید بیشتر خدمت و محبّت کنیم. این موضوع هم اصل است.
یعنی تا زمانی که امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورند، چه حکومت به دست ما باشد و چه حکومت به دست ما نباشد، چه قدرت به دست ما باشد و چه قدرت به دست ما نباشد.
ان شاء الله زمانی که امام زمان ارواحنا فداه هم تشریف بیاورند، تا زمانی که فتنههای اول کار برطرف نشود، این هست. بعد از آن را خبر ندارم.
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه دارند که امروز تفرّق دربارهی ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیانت به اسلام است.
تفرّق یعنی این: آدمی که نمیتواند با همدلی زندگی کند، فرض کنید اصلاً همهی ایران شیعه بود و هیچ سنّی نداشت. شیعهها را چپی و راستی میکند، اخباری و اصولی میکند، قمی و مشهدی، انجمنی و انقلابی. باز هم یکدیگر را میزنند. یعنی کسی که اهل تفرّق است.
آدمی که اهل تفرّق است یعنی نمیتواند با وجود تفاوتها، ذیل یک خطوط کلّی، دوستانه و محترمانه و با حقوق متقابل با بقیّه زندگی کند.
تفرّق پیدا کردن یعنی چه؟ یعنی این را وسیله کنیم و جامعه را بهم بزنیم، دعوا درست کنیم. این حتماً غلط است.
اما آیا امام خمینی رضوان الله تعالی علیه از ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفته است یا نه؟ بیتفرّق گفته است. وصیتنامه را بخوانید.
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه وصیتنامه خود را چند مرتبه ویرایش کردهاند، میدانستهاند که بعد از خودشان قرار است بصورت رسمی توسط رئیس جمهور وقت خوانده شود و صدا و سیما همهی آن را منتشر کند. بروید و عبارات وصیتنامه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را ببینید.
بعضیها طوری از وحدت تعریف میکنند که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه اولین خائن به وحدت میشود!
همان امامی که میفرماید «تفرّق در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه»… تفرّق یعنی عملاً درگیر شدن، من تحمّل نکنم ایشان بر خلاف من فکر کند، حق ندهم ایشان به فقه و عقدهی خودش عمل کند، بگویم باید مانند من بشوی.
اما آیا ما خودمان هم نباید بفهمیم چه عقیدهای داریم؟ این که تفرّق نیست. این خیانت به اسلام است.
رهبر انقلاب میفرمایند که باید حرف مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شنیده شود.
شنیده شود، اما نه اینکه به زور پذیرفته هم بشود.
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه سال 1365 در روز عید غدیر میفرمایند: حقیقت امامت و ولایت آن چیزی است، آن مقام مستقرّی است، این ولایت کلیّه است، اگر کسی با آداب شیعی هم نماز بخواند اما این ولایت را قبول نداشته باشد، باطل است.
پس تفرّق عملی نداشته باش، نسبت به کسانی که غیر از فکر تو را دارند بغض و جنگ و درگیری نداشته باش، به دنبال این نباش که لجشان را در بیاوری، جسارت نکن و فحش نده، حقوقشان را به رسمیت بشناس، اما اگر میخواهی از عقیده خودت حرف بزنی بزن، شما در تریبون خودت و آنها هم در تریبون خودشان، ولی این موضوع نباید مایهی یقهکشی بشود، نباید مانع بشود که اگر ما خواستیم در جایی بر علیه یک دشمن مشترکی بجنگیم، نتوانیم کنار یکدیگر بنشینیم. این تفرّق است. وگرنه عقیده ما هم معلوم است.
رهبر انقلاب هم ایام فاطمیه مجلس دارند.
بزرگترین چیزی که حساسیت است، همین عنوان شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
ما علی رغم اختلاف، با تمام غیرشیعیان، حتّی با غیرمسلمین زندگی میکنیم، میتوانیم بر جبههی علیه مستکبر دور یکدیگر جمع بشویم، میتوانیم جان اینها را نجات بدهیم. بلکه علمای ما فتوا دادهاند. این هم فقط برای انقلابیها نیست، بقیه هم فرمودهاند.
کسی پرسیده است که ما در منطقهای هستیم که بعضی از اینها به ما ظلم میکنند، آیا ما هم میتوانیم وقتی توان داشتیم ظلم کنیم؟ جواب دادند: نخیر! «لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا».[4] شما هیچ وقت حق ظلم کردن ندارید.
این موضوع دائمی است، ما باید دائماً دشمن مشترک را ببینیم، اما بالاخره مسائل حقیقی جهان اسلام… بالاخره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کشته شدهاند، عقل برتر از او که نداشتیم، این جان را فدای چیزی کردهاند، لابد آن چیز خیلی مهم بوده است.
آن جایی که حقیقت در حال گم شدن است، آنجا نه دیگر جای تقیّه است، نه جای مجامله است. نباید فحش داد.
بنده که عموم مسلمین را، عموم شیعیان را، با توجّه به اینکه ما در جایی، حقایق را صاف و پوست کَنده و تمیز نگفتهایم، یعنی کم از عقیده خودمان بصورت صاف و پوس کَنده و تمیز دفاع کردهایم که ببینند، عرضه کنیم، اگر دوست داشت بپذیرد و اگر دوست نداشت نپذیرد… بالاخره اگر شما از حقی با خبر هستید و به دیگران نگویید خیانت است. اگر در جایی میبینید کسی ناراحت میشود و به کسی برمیخورد نگویید، ما حق نداریم کسی را ناراحت کنیم، چیزی نمیگوییم. یعنی اگر طرف حوصله شنیدن نداشت من وارد گفتگو نمیشوم، اما برای خودم و خانوادهام و دوستان و شاگردانم میگویم. طرف مقابل هم اگر دوست داشت با هم گفتگو میکنیم، بدون جنگ و دعوا. جنگ و دعوا تفرّق ایجاد میکند.
از طرفی ظاهر امر این است که عموم مسلمین از حقایق بیخبر هستند. همانطور که رسانههای دشمن، فضا را به این سمت بردند که شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه تروریست هستند، و ممکن است مردم آن کشورها هم این خزعبل را باور کرده باشند. اینجا هم همینطور است. دیگرانی ذهنها را خراب کردند یا در جهل قرار دادند. لذا من اصلاً تعجّب نمیکنم که او نسبت به قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم حبّ داشته باشد، چون او قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمیداند، او را یک صحابی از مهمترین اصحاب پیامبر میداند. فهم او این است که او به اسلام خدمت کرده است، نه اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشته است.
صادق باشیم
لذا من به برادر کرد و ترکمن و بلوچ خودم بغضی ندارم، بلکه اگر حقیقت را بخواهید، یک دلسوزی مضاعف هم دارم. چون میدانم حقایق به او نرسیده است. منتها وظیفهی خودم احساس نمیکنم که مدام به او گوشزد کنم. مگر اینکه فرصت و حوصلهای باشد.
پس هم بیان عقیده است، اتفاقاً اقتضای دلسوزی و محبّت و برادری این است که انسان دلسوز باشد. حال که ما گنج ولایت را داریم، آیا این انصاف و برادری است که ما چیزی به برادر خودمان نگوییم؟ بعد به او دروغ هم بگوییم که این چیزی که داری خیلی هم خوب است!!! چرا بیهوده صد عن سبیل الله میکنی؟
لذا اگر جایی فرصت و فضا و تحمل و اقبالی باشد، چرا نگویم؟ اما اگر میخواهد بپذیرد و اگر هم نمیخواهد نپذیرد. هادی خداست. قرار نیست من اعتراف بگیرم. من میگویم و میروم. اگر خواست بپذیرد و اگر نخواست هم نپذیرد. اگر نپذیرد هم با او دعوا ندارم. اما کتمان هم نمیکنم که اختلاف نظر داریم.
امروز دست ما را خواندهاند، همهی کتب ما در اختیار همه هست، اگر بیهوده انکار کنیم، میگویند این اعتقادات را دارید و این عالم و آن عالم هم معتبر میداند. چرا بیهوده میگویی ندارم؟ اگر تو را دروغگو بداند که دیگر تو را باور هم نمیکند.
من میگویم داریم اما…
من میگویم تو بگو «أشهد أن لا اله الا الله»، من میگویم تو موحد هستی، بگو «أشهد أن محمد رسول الله»، من میگویم در دنیا تو مسلمان هستی. چون من در دنیا با تو طرف هستم، آخرت همهی ما پیاده هستیم و کس دیگری تصمیم میگیرد.
برداشت من این است که فکر مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در آنجا خریدار دارد، ولی قرار نیست من عِقاب و ثواب بدهم. لذا برای آن طرف که دعوا ندارد. صاحب آنجا کس دیگری است، این طرف من و شما در حال زندگی کردن با یکدیگر هستیم، همسایه هستیم، خرید و فروش میکنیم، ازدواج میکنیم و…
من میگویم تو در این دنیا یک شهادتین بگو، من مانند یک مسلمان با تو در این دنیا رفتار میکنم. یعنی به تو محبّت میکنم. طبعاً به کسی که شرافتی بیش از شهادتین دارد بیشتر محبّت میکنم. به برادرم بیش از شما محبّت میکنم. شما به مادر خودتان بیش از مادر من محبّت میکنید.
آن عزیزی که شهادتین میگوید را مسلمان میدانم، پاک میدانم، اگر در بازار مسلمین باشد قوانین سوق المسلمین را برای او هم میدانم، کسی حق ندارد اموال او را بدزدد، کسی حق ندارد آبروی او ببرد، کسی حق ندارد خون او را بریزد، با هم زندگی میکنیم، با یکدیگر تفاوت هم داریم.
بین شیعیان هم اختلاف نظر هست، اگر حوصله دارد گفتگو میکنیم و اگر حوصله ندارد هم حرف نمیزنیم.
وقتی شهادتین گفتی در این دنیا مسلمان هستی، من هم با تو مانند یک مسلمان رفتار میکنم. حقوق اسلامی تو را هم رعایت میکنم، اگر به خطر بیفتی جان خودم را برای تو به خطر میاندازم.
در دیرالزور و… که شیعه ندارد، شهید سلیمانی برای آنها جان خود را به خطر انداختند، این همه شهید مدافع حرم که جانم فدای آنها و فرزندان یتیمشان.
اگر جان تو به خطر بیفتد، جان خودم را فدای تو میکنم. از فرزندان خودم دست میکشم. اما اگر حوصله داشته باشی و من هم بخواهم حق برادری را برای تو تمام کنم، حرفهای دیگر هم هست، اگر دوست داری بشنو و اگر دوست نداری هم نشنو.
من کتمان نمیکنم که تفاوت داریم، تفاوت داریم ولی من با تو مانند یک مسلمان رفتار میکنم. نه اینکه بخاطر امنیت ملی باشد. امنیت ملی هم سر جای خود باشد، باز هم این حق برادری سر جای خود است، چون ما این موضوع را اصل میدانیم. چون ما باید تلاش کنیم که هر کسی که خواست را بر سر سفرهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بنشانیم.
لذا اگر ما قدرت مطلقه داشتیم و خطر امنیتی هم نبود، این برادری بود. اگر ما در اوج قدرت بودیم و فاصله جمعیتیمان هزار میلیارد نفر به ده نفر آدم بود، باز هم این برادری بود.
با هم زندگی میکنیم اما تفاوتمان را انکار نمیکنیم.
ما دینمان را از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میگیریم، آن عزیزان دینشان را از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نمیگیرند، تعارف هم ندارند. برخی از سران رسانههایشان هم دروغ میگویند.
در عذرخواهی خود نوشته بود «من تبعیّت از اهل بیت رسول خدا را واجب میدانم». در صورتی که دروغ گفت.
تبعیّت از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یعنی چه؟ یعنی اگر همه به مسیری بروند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به مسیر دیگر، من از مسیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تبعیّت میکنم. یعنی کسی که هنگام اختلاف، مسیر اهل بیت علیهم السلام را انتخاب کند.
بروید و ملاحظه بفرمایید، در کتابهای اصول فقه، یکی از اصول، بحث «اجماع» است. آنجا تصریح میکنند، میگویند اینطور نیست که قول علی حجّت نباشد، اینطور نیست که قول فاطمه حجّت نباشد، اینطور نیست که قول حسن حجّت نباشد، اینطور نیست که قول حسین حجّت نباشد، بلکه قول اجماعشان هم حجّت نیست!
یعنی از نظر دستور دینی، اجماع اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین پشیزی نمیارزد.
من که توهین نکردم، این نظرشان است و صریح هم گفتهاند، در کتب اصولشان گفتهاند، کتاب «ابواسحاق شیرازی»، کتاب «فخر رازی»، کتاب «عبدالکریم نمله»، هر کجا را که ببینید، این مطلب را گفتهاند. این موضوع اجماعی است. قول اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین پشیزی بیش از قول صحابه نمیارزد. یعنی اگر اهل بیت موافق صحابه بودند مشکلی نیست، اگر نبودند، قولشان پشیزی ارزش ندارد. این نظرشان است.
ما شیعیان قول یک نفر از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را به همهی جمعیت کره زمین از اول تا آخر، ارجح میدانیم.
این تفاوت را انکار نمیکنیم، انکارِ این تفاوت، هم دروغ است و هم ظلم است. چرا دروغ بگویم که همه پیرو اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم؟ اینطور نیست، همه پیرو اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیستیم، اگر هستیم کتب اصولی شما که جای تخصصی این موضوع است را عوض کنید و بگویید ما کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را حجّت میدانیم. در اینصورت من میگویم در این زمینه مانند هم میگوییم.
میگویند قیامت چطور؟ من نمیدانم! شاید قیامت از او پذیرفتند. من که مالک جهنّم نیستم که طرف را به زور به جهنّم بیندازم.
فهم من این است که مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در قیامت اهل نجات هستند، غیر از مکتب اهل بیت هم طبق قاعده اهل نجات نیستند، منتها قاعده استثنائات فراوانی دارد، اگر تلاش خود را کرده باشد و حقیقت به او نرسیده باشد، و چیزهای دیگر. او هم میتواند نجات پیدا کند.
لذا من مالک بهشت و جهنّم کسی نیستم.
در این دنیا هم دعوا ندارم، اختلاف هم باعث یقه کشی نمیشود، ولی نمک به حرامی هم نمیکنم که بگویم همه مانند هم هستیم، چون نیستیم. قول امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با قول ابوهریره یکی نیست. چرا میخواهی یکی کنی؟
تو کتاب در ردّ رافضه مینویسی، اما اگر کفار بیایند و سرزمین تو را بگیرند من میآیم و تو را کمک میکنم. چون «لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا إعدِلُوا». اگر تو حق برادری را بجا نیاوری، من از حق برادری خودم کم نمیگذارم. این عقیدهی من است.
فهم من از وحدت این است.
جلسه بعد جملاتی از رهبر انقلاب میخوانم، فهم من این است که ایشان اینطور میفرمایند، من این را میفهمم، شما میگویید اینطور نیست؟ استدلال کن، اگر من متوجه شدم، حرف شما را میپذیرم.
صلواتی بفرستید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
شب شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است، مادری که کوتاه نیامد، چون نخواست که این اختلاف، رازِ سر به مُهر باشد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: مرا شبانه غسل بده، شبانه کفن کن، شبانه دفن کن، به فرزندان من تا قیامت سلام برسان.
یعنی برای شما مادری کردم که حق را از باطل بشناسید.
ما چه کنیم که مادرمان این مسیر را رفته است؟ نمیتوانیم نمک نشناسی کنیم و بگوییم اینطور نبوده است.
جریانی که تعارف ندارد و میگوید من مخالف خودم را میکشم، با آن کسی که تمام اعتبار او را زده است، با آن کسی که آمده است و نفاقِ پوشیدهی پیچیدهی مخفی را فاش کرده است، با آن کسی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را کنار پیامبر گذاشت و قابل قیاس با بقیه ندانست، هیمنهی دیگران را در برابر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شکست، فرمودند شما را نفرین میکنم.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با یک نمازی که اجازه نداد اینها بخوانند، هزار سال اجازه ندادند که این اختلاف گُم بشود، اگر اختلاف گُم بشود حق گُم میشود. اگر قرار بود حق گُم بشود، برای چه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند؟ پس قرار نیست حق گُم بشود.
ما با کسی دعوا نداریم، نمیخواهیم کسی را زوری همفکر خودمان کنیم. ضمناً محبّت هم میکنیم.
به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کردند… سُلیم میگوید وقتی به خانه حمله شد، وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به هوش آمدند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از زیر تیغ بیرون کشیدند…
وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها لباس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را میدیدند از شدّت گریه بیهوش میشدند، ولی برای اینکه به اینها بگویند ما با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت داریم، لباس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را روی سر خود کشیدند، واسطه کردند، جلوی درب مسجد ایستادند و فرمودند: علی را برگردانید…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رفتند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از زیر تیغ آوردند، لباسهای خاکیِ پارهپاره… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را سالم به خانه برگرداندند… ولی سُلیم میگوید دیگر بعد از این ملازم فراش شدند و از بستر بلند نشدند… «ذَابَ لَحْمُهَا»[5] دیگر گوشت آب، زخمها زیاد بود، «نَحَلَ جِسْمُهَا» جسمی نمانده بود، «وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ» انگار ملحفه روی زمین افتاده بود…
چشم دلتان را به مدینه ببرید، مانند فردا، بچهها دور بستر نشستهاند، خدا نیاورد که در هیچ خانهای مادر جوان مریض بشود، وقتی مادر جوان مریض بشود، هیچ چیزی حواس بچههای خردسال را پرت نمیکند، ذهنشان منصرف نمیشود، هنگام غذا خوردم هم مدام برمیگردند و مادر را نگاه میکنند…
عباس خواست به عیادت بیاید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: وضع او وخیم است…
وضع طوری بود که بچهها چشم از مادر برنمیداشتند، میترسیدند که هر نفس، آخرین نفس باشد. چیزی حواس بچهها را پرت نمیکند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از خادمهشان کمک گرفتند، نقلها مختلف است که أسماء است، سلماء است، فضّه است، حدس من این است که سلماء باشد… با کمک او به حالت نیمهنشسته درآمد…
من نمیتوانم توضیح بدهم، وقتی دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رسید دیگر ضجّه میزد…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با سختی زیادی نشستند، لباس را عوض کردند، بدن مبارکشان که طُهرِ طاهرِ مطهّر بود را شستند، خونها را شستند، شب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تنها هستند… لباس بچهها را هم عوض کردند… دیگر ننوشتهاند که چون این دست بالا نمیآمد آیا به سر بچهها کشیدند یا نه…
این بچهها امام هستند، دیدند الحمدلله مادر بعد از چند روز با کمک دیوار و سلماء به سختی نشسته است، گفتند به مسجد میرویم و نماز شکر میخوانیم، ان شاء الله خدای متعال میخواهد مادر ما را شفاء بدهد…
برداشت بنده این است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میخواستند بچهها مقابل ایشان نباشند و این صحنهها را نبینند. وقتی بچهها رفتند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با آن صدایی که جوهر نداشت، به سلماء فرمود: پاهای مرا رو به قبله کن و ملحفهای روی سر من بکش. وقتی لحظاتی گذشت بیا و مرا صدا کن، اگر جواب ندادم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را خبر کن.
سلماء عقب ایستاد و مضطر بود، او که معصوم نیست… لحظاتی گذشت و آمد روبند را کنار زد… در یک نقل اینطور آمده است که دید مادر دست را روی صورت خود گذاشتهاند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تا جایی که توانستند از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پنهان کردند…
سلماء صدا زد: یا بنت رسول الله! یا امّ الحسن والحسین! یا فاطمة الزّهراء!
جواب ندادند…
وقتی ملحفه را سر جای خود برگرداند، هنوز مضطر بود که چه کند، بالاخره او که معصوم نیست… ان شاء الله خدای متعال هیچ وقت شما را ناامید نکند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وارد شدند، اول بستر را نگاه کردند، توقع داشتند مادر نشسته باشد…
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: سلماء! «مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ اَلسَّاعَةِ»،[6] مادر ما در این هنگام نمیخوابیدند… یعنی چرا ملحفه روی صورت مادرمان است؟
سلماء توان نداشت مقدّمه بگوید، گفت: «لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا»… مادرتان راحت شد…
سلماء میگوید که به این دو آقازادهی مظلوم نگاه کردم، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جلو و امام حسین علیه السلام عقب، آرام آرام آمدند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آرام روبند را کنار زدند، آرام یک مرتبه بوسیدند… چرا آرام؟ چون نمیخواهند قبول کنند… این صورت درد دارد… مادر نرفته است… «يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي، أَنَا اِبْنُكِ اَلْحَسَنُ»… مادر با من حرف بزن… من حسن هستم…
هرگاه سختی پیش میآمد، تا زمانی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه زنده بودند اجازه نمیدادند امام حسین علیه السلام سینه سپر کنند، همیشه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خود را سپرِ امام حسین علیه السلام میکردند، فقط این یک جا هست که کار برعکس شد، وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ناامید شدند که مادر جواب نمیدهد، برگشتند و به امام حسین علیه السلام متوسّل شدند… حسین جان! تو عزیز مادر هستی، شاید جواب تو را بدهد… «فَجَاءَ الحُسَیْن، فَوَضَعَ خَدَّهُ تَحْتَ قَدَمَیْهَا» صورت مبارک خود را زیر پای مادر گذاشت… «يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي، أَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَيْنُ»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه مائده، آیه 8 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)
[5] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۷۸ ، صفحه ۲۸۲ (دَعَائِمُ اَلْإِسْلاَمِ ، رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَنَّهَا أُولَى مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ وَ نَالَهَا مِنَ اَلْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ اَلْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا سَبْعِينَ يَوْماً فَلَمَّا اُحْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ كَيْفَ أُحْمَلُ عَلَى رِقَابِ اَلرِّجَالِ مَكْشُوفَةً وَ قَدْ صِرْتُ كَالْخَيَالِ وَ جَفَّ جِلْدِي عَلَى عَظْمِي قَالَتْ أَسْمَاءُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنْ قَضَى اَللَّهُ عَلَيْكِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَكِ شَيْئاً رَأَيْتُهُ فِي بَلَدِ اَلْحَبَشَةِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ اَلنَّعْشُ يَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ اَلسَّرِيرِ عَلَى اَلْمَيِّتِ يَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا اِفْعَلِي فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَكَانَ أَوَّلَ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِي اَلْإِسْلاَمِ .)
[6] کشف الغمة في معرفة الأئمة ، جلد ۱ ، صفحه ۵۰۰ (وَ رُوِيَ: أَنَّهَا بَقِيَتْ بَعْدَ أَبِيهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ لَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ بِكَافُورٍ مِنَ اَلْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلاَثاً ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ ثُلُثٌ لِعَلِيٍّ وَ ثُلُثٌ لِي وَ كَانَ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً فَقَالَتْ يَا أَسْمَاءُ اِئْتِنِي بِبَقِيَّةِ حَنُوطِ وَالِدِي مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَضَعِيهِ عِنْدَ رَأْسِي فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتْ اِنْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً ثُمَّ اُدْعِينِي فَإِنْ أَجَبْتُكِ وَ إِلاَّ فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمَ مَنْ حَمَلَتْهُ اَلنِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ اَلْحَصَى يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَكَشَفَتِ اَلثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِيَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِيكِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ اَلسَّلاَمَ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكِ دَخَلَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ فَقَالاَ يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ اَلسَّاعَةِ قَالَتْ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا اَلْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَ وَ أَقْبَلَ اَلْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ أَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَنْصَدِعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ اِنْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا كَانَا قُرْبَ اَلْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ فَابْتَدَرَهُمْ جَمِيعُ اَلصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا يُبْكِيكُمَا يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لاَ أَبْكَى اَللَّهُ أَعْيُنَكُمَا لَعَلَّكُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّكُمَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَبَكَيْتُمَا شَوْقاً إِلَيْهِ فَقَالاَ لاَ أَ وَ لَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ يَقُولُ بِمَنِ اَلْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ اَلْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِكِ ثُمَّ قَالَ لِكُلِّ اِجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِيلَيْنِ فُرْقَةٌ وَ كُلٌّ اَلَّذِي دُونَ اَلْفِرَاقِ قَلِيلٌ وَ إِنَّ اِفْتِقَادِي فَاطِمَا بَعْدَ أَحْمَدَ دَلِيلٌ عَلَى أَنْ لاَ يَدُومَ خَلِيلٌ ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ يَا أَسْمَاءُ غَسِّلِيهَا وَ حَنِّطِيهَا وَ كَفِّنِيها قَالَ فَغَسَّلُوهَا وَ كَفَّنُوهَا وَ حَنَّطُوهَا وَ صَلَّوْا عَلَيْهَا لَيْلاً وَ دَفَنُوهَا بِالْبَقِيعِ وَ مَاتَتْ بَعْدَ اَلْعَصْرِ .)